کشوری برخاسته به خونخواهی مهسا؛ زنی که مرد و نامی که هرگز نمیمیرد
فایننشال تایمز در گزارشی تحلیلی از تظاهرات سراسری در ایران و جرقه آغاز آن نوشت که مهسا امینی به نمادی از زنان ایران برای جهان تبدیل شده است. گزارشی از تحلیل این روزنامه را در ادامه بخوانید.
مرگ دلخراش مهسای ۲۲ ساله به دست گشت ارشاد، آنانی را که در جستوجوی آزادیاند، بیپرواتر کرده است.
مرگ مهسا زخمی تازه بر پیکر ملتی است که زخمهای بسیار بر تن دارد.
ایران که از کشتار اعتراضکنندگان جوانش در طلب آزادی بیشتر، در رنج است، حالا با مرگ مهسا به دامان سوگواری تسکیننیافتنی غلتیده.
در ایران عزایی ملی برپاست.
عکس آخر مهسا، افتاده در بستر بیمارستان قبل از آن که چشم از جهان فروبندد، همه یادآور خطراتی است که متوجه زنان ایران است.
مهسا فعال سیاسی نبود و برخلاف بسیاری ایرانیان بر روی شبکههای اجتماعی، هیچ سابقهای از حرف زدن علیه محدودیتهای اجتماعی و سیاسی در ایران نداشت.
در عکسی که ساعاتی پیش از دستگیری از او گرفته شده، مهسا شبیه هر دختر شادی است که با خانوادهاش به تهران سفر کرده باشد.
مهسا قرار بود یک ماه دیگر دانشگاهش را شروع کند. مانتوی سیاه بلند و روسری مشکیرنگی که موهایش کمی از زیر آن پیدا بود، حتی از قوانین جمهوری اسلامی هم تخطی نکرده بود.
مرگ دلخراش او، میتواند برای رژیم ایران پرهزینه باشد؛ رژیمی که اعمال دستورالعمل پوشش اسلامی را دستمایه توقف جریان مدرنیته سکولار در ایران قرار داده است.
زنانی که دههها، مسالمتآمیز و مستمر، مرزهای پوشش اسلامی را به عقب راندهاند و راه رفتن در خیابان و غذا خوردن در رستوران را با شالی که به دور گردن دارند به جان میخرند، حالا از خود میپرسند اصلا چرا باید قوانین دینی را تحمل کنند؟
از زمانی که تندرویان ایران چنبره به گرد قدرت را محکمتر کردهاند و اعمال سرکوبشان بر زنان به خاطر پوشش را افزایش دادهاند، زنان بیشتری هم راهی بازداشتگاه «وزرا» میشوند.
چنین تجربهای، نفرت بیشتری در دل زنان و خانوادههایشان دوانده است.
یک نفر که امسال چندین بار به وزرا برده شده، قول داده است فارغ از بهایی که خواهد پرداخت، برای اولین بار در تظاهرات شرکت کند.
یک مادر ۴۶ ساله که ماه گذشته در خیابان دستگیر و به وزرا برده شده بود هم گفته است که از شنیدن برنامه پسر ۲۴ ساله خود با دوستانش برای آتش زدن ماشین گشت ارشاد در تظاهرات به قتل مهسا امینی، بیمناک شده است.
در تظاهرات این بار، زنان از حمایت مردان و برخی جناحهای مذهبی برخوردارند که با کارزار آنها همدلی نشان میدهند.
علی کریمی، ستاره فوتبال ایران، در حساب اینستاگرامش گفته بود که «کاوه آینده ایرانزمین یک زن است.»
مهسا، پس از مرگ به تندیسی برای نافرمانی مدنی تبدیل شده است؛ تندیسهای دیگر، ندا آقاسلطان، سحر خدایاری، معروف به دختر آبی و ... هستند.
بر روی سنگ مزار (موقت) مهسا، جملهای ساده (به زبان کُردی) نوشته شده است: «تو نمیمیری، نام تو یک نماد میشود.»
نوشته زیر بخشی از یک مطلب تحلیلی منتشر شده در نشریه اسرائیلی جروزلم پست است که نویسنده در آن به اعتراضات گسترده به دنبال «قتل دولتی» مهسا امینی پرداخته است.
تظاهرات اخیر با تظاهرات گسترده سال ۲۰۱۹ (آبان ۹۸) در ایران، که در آن نیروهای امنیتی به قتل هزار و ۵۰۰ نفر متهم شدند و همچنین با تظاهرات عظیم در سراسر ایران در سال ۲۰۰۹ (خرداد ۸۸) متفاوت است. تظاهرات ۲۰۰۹ (خرداد ۸۸) در پاسخ به تقلب در انتخابات و به ریاستجمهوری رسیدن محمود احمدینژاد بود و انگیزه اعتراضات ۲۰۱۷ (دی ۹۶) هم خشم ناشی از مسائل اقتصادی. در سال ۲۰۱۹ (آبان ۹۸) هم موجی دیگر از تظاهرات به راه افتاد.
اعتراضات این بار اما متفاوت است و خشم مردم از برخورد رژیم با زنان، محرکه آن؛ به ویژه برخورد آن نوع پلیسی (گشت ارشاد) که مهسا را دستگیر کرد و به قتل رساند.
تظاهرات این بار از کردستان آغاز شد؛ نقطهای که اقلیت کرد، برای دههها با سرکوب مواجه بوده است.
اعتراضات اخیر در ایران به دو دلیل رخ میدهد: این بار، سرکوب زنان و سرکوب اقلیتها، دلایلی عجین با یکدیگرند. شورش اخیر، درجه نفرت مردم از رژیم را آشکار ساخته و اینکه آنان حاضرند برای نشان دادن خشمشان خیابانها را در دست بگیرند.
برای کردها هم این دو مساله درهم تنیده است؛ اعتصاب در نواحی کردنشین ایران در پی قتل مهسا، زن جوان و ویدیوهای شلیک و کتک زدن مردم به دست نیروهای امنیتی، چالش عظیمی را نشان میدهد که رژیم ایران برای کنترل بخشهایی از این کشور با آن روبهروست.
رژیم ایران احتمالا این اعتراضات را هم مثل تظاهرات دفعات پیش سرکوب خواهد کرد اما آزادی کوتاهمدتی که مردم در خیابانها، بهویژه در شب از آن لذت بردهاند، لذتی است که آن را فراموش نخواهند کرد.
تصاویر و ویدیوهای پخششده در دنیای مجازی از رقصیدن زنان و یکی از پرانتشارترین ویدیوها که در آن زنی در میان تشویق مردان، موی خود را قیچی میکند، حاکی از همین امر است.
اینها برای چنگ زدن به آزادی موقت در خیابانهایی است که معمولا در اختیار رژیم است. رژیمی که زنان را برای نپوشاندن مو و رقصیدن، به زندان محکوم میکند.
آنچه برای «غربیها» انجامش یک امر عادی و پیش پا افتاده است، در ایران اقدامی «انقلابی» تلقی میشود.
در دهه اخیر، مردم ایران به دلیل مسائل مختلف از تظاهرات تا اقتصاد، خشونت پلیس و سرکوب اقلیتها، برای مقابله با رژیم راهی خیابانها شدهاند. با یک حسابوکتاب از فهرست بلند این دلایل، روشن است که کنترل رژیم ایران بر کشور ضعیف است و در هر کنج، با شمار بزرگی از شهروندان بیزار از «رهبر» روبهروست؛ این است که تنها با اعمال زور به شکل وحشیانه و گذران زمان، کنترل کشور را در دست نگه میدارد.
«آیتاللههای ایران» از دیدن همراهی دیگر کشورهای خودکامه نفع میبرند چرا که این دیگر کشورها هم نمیخواهند قوانین خودشان به چالش کشیده شود.
حمایت گسترده از ایرانیها در دیگر کشورهای خاورمیانه هم وجود ندارد چون حکومتهای این کشورها از ترس برخاستن شهروندان در مقابلشان، در نشان دادن حمایت از اعتراضات مردم ایران دست دست میکنند.
ایران سیاست عراق را به یغما برده، متحد سوریه است و سرسپردگان حزبالله لبنان را هم در مشت دارد. کشورهای حوزه خلیج فارس هم نمیخواهند شاهد سرایت آشوب این کشور به خارج از مرزهای آن باشند.
و این همه، بدان معناست که مردم ایران بسیار تنهایند.
گرچه در آمریکا و اروپا به اعتراضات آنها واکنش نشان داده شده است اما در آن جبهه هم مردم با بالا رفتن از «سربالایی» دست و پنجه نرم میکنند چون رییسجمهوری رژیم، در زمان قیام مردم ایران، برای شرکت در نشست سازمان ملل متحد به آمریکا رفته است!
سوال این روزها اما این است که آیا اعتراضات مردم ایران به شهرهای بیشتری از این کشور تسری خواهد یافت یا نه؟
اعتراضات در ایران به مرگ مهسا امینی ادامه دارد و آتش خشم مردم که پس از سرکوب شدید اعتراضات آبان ۹۸ زیر خاکستر رفته بود، هر لحظه بیشتر شعله میکشد.
این بار، بازتاب قتل مهسا و اعتراضات در ایران، در جهان کمسابقه بوده است و دنیا نظارهگر است که ببیند آیا ایران سرانجام ققنوسوار از خاکستری که دهههاست بر آن نشسته، برمیخیزد یا نه.
در ادامه گوشهای از تحلیل گاردین را از حال و هوای این روزهای ایران بخوانید:
مرگ مهسا امینی، با شتاب به لحظهای دیگر برای حسابوکتاب رژیم ایران تبدیل میشود؛ حکومتی که از قیام مردمی، بیش از نگاه خیره جهان به خود، هراسناک است.
با گذشت چندین روز از مرگ مهسا امینی، تظاهرات در تهران، پایتخت ایران، کمتر نشانهای از آرام شدن دارد.
همچنین نشانههایی از تشکیل یک حس همگانی و مشترک مشاهده میشود که اولین در نوع خود، از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) بدینسو به شمار میرود. در آن سال هم مرگ زن جوان دیگری، روزهای قیامی گسترده را رقم زد که از زمان انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹(۱۳۵۷) تا بدان زمان بیسابقه بود.
حتی همین حالا، لحظه مرگ ندا آقاسلطان، همچنان گواه برخورد رژیم ایران با مخالفان و زنان است. ندا آقاسلطان هنگام شرکت در یک مبارزه ضد حکومتی در ژوئن سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) با شلیک گلوله کشته شد. در ادامه، آسیبپذیری کشوری که مدعی است نفوذناپذیرترین [حکومت پلیسی] در منطقه است، عیان شد.
حالا مرگ مهسا، خاطرات مرگ ندا را زنده کرده است و یک بار دیگر، این پرسش و نگرانی را به میان آورده است: دولتی که مدام در برابر زنان و مردانی که با آن مبارزه میکنند اعمال خشونتآمیز شدید میکند، قادر به چه کارهای دیگری است؟
بیش از یکدهه فاصله بین مرگ ندا و مهسا، برای خود دورانی از افزایش سرکوب در ایران بوده است؛ دورهای که در آن فعالان به سایه رانده شدهاند و دولت ایران، تمام ردپای جنبش سبز را از بین برده است.
از زمان انتخاب ابراهیم رئیسی، رییسجمهوری، بسیجیهایی که مسئول مرگ ندا آقاسلطان بودند و سپاه پاسداران که مجری اعمال «ارزش»های جمهوری اسلامی است، اختیار خیابانها را در دست گرفتهاند.
رئیسی، یک تندرو با نظرات محافظهکارانه، جای مخالفان را تنگتر کرده است، به پلیس اخلاقی قدرت بخشیده و تفسیری خشک از اسلام شیعی را در گوشهوکنار کشور جا انداخته است.
رهبران ایران تاکنون «توطئهگران» را مسوول مرگ مهسا دانستهاند و همچنین ادعا کردهاند شورشها و اعتراضات، کار دشمنانی مانند عربستان سعودی بوده است. البته که این رویه آنها و همچنین چرندیاتشان تازگی ندارد.
تندروها در ایران اما از سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) درس گرفتهاند؛ سالی که قیامی گسترده، تقریبا افسار اختیار را از دست دولت درآورد. حکومت ایران حالا صاحب بهترین و نافذترین امنیت دیجیتال در «منطقه» است و کنترلی سفت و سخت بر جماعتی دارد که آنان را با وحشیگری به سکوت رانده است.
همین حکومت اما خود را روبهرو با شبکهای فوقالعاده از مهاجران میبیند که چیزهای دیگری برای ایران و مردمشان میخواهند و همچنین تحت فشار از سوی «فعالان خانگی» که سازماندهی را خوب بلدند.
مرگ مهسا، چه به لحظهای تاثیرگذار در جستوجوی خودمختاری برای خیل ایرانیها بدل شود و چه اخگری باشد که در نهایت فروبنشیند، مهم است و مهم میماند.
رهبران ایران، از خیابانی که دیگر نتوانند آن را مهار کنند میترسند. مرگ وحشیانه یک زن جوان دیگر، مایه قیامهای دیگر است؛ اینجاست که رژیم، خود را در غرقاب مییابد.
قتل مهسا امینی در حالی که به شکلی خودسرانه از سوی «گشت ارشاد» بازداشت شده بود، بهانه نشریه تایمز برای پرداختن به روایت سرکوب زنان در ایران شده است.
این نوشته گوشهای است از مطلبی به قلم تارا کنگرلو، روزنامهنگار ایرانی-آمریکایی و نویسنده کتاب «ضربان قلب ایران» که در نشریه تایمز منتشر شده و کنگرلو در آن، از تجربه خود در برخورد با گشت ارشاد، بیاعتمادی بین مردم و حکومت و راه برونرفت ایران از بحران فعلی نوشته است:
پنهانکاری جهوری اسلامی در بازرسیها، روایتهای بیسر و ته و تکذیب مکرر اشتباهاتش، بارها و بارها آخرین ذرهها از اعتماد ۸۳ میلیون شهروندی که زندگیشان را در سرخوردگی اخلاقی، بیتفاوتی دینی و درماندگی مالی همیشگی سپری میکنند، خشکانده است.
هر کس تجربه مواجهه با نیروهای گشت ارشاد را داشته باشد، خبر دارد از لرزشی که پس از دیدن یک «فاطی کماندو» به جان آدم میافتد. پوشش سیاه بلندشان، طبیعت زمخت و لحن بیادبانهشان، انعکاس شکافی عمیق بین شهروندان ایرانی و اقلیتی جاگیر و پاگیر است که با هر ابزار و اقدامی که بتوانند، به قدرت چنگ میزنند.
هرگز وحشت بیسابقهای که در تنها بار برخوردم با آنها احساس کردم از یاد نمیبرم. نوجوان بودم، کمی برقلب و رژگونه داشتم و شال روشن بر سر و مانتوی سیاه بلند بر تن و با دوستم در محوطه خارجی یک باشگاه ورزشی در تهران راه میرفتم.
دوستپسر ۱۶سالهام از ترس بازداشت احتمالی، پشت سر ما راه میآمد که در یک چشم بر هم زدن، دو مامور زن راهمان را سد کردند تا از ما درباره رابطهمان بپرسند.
در اوج اضطراب ناگهانی، منکر شناختن او شدم و او هم همینطور. آنها از من و دوستم خواستند که برویم اما از او خواستند بماند. برای جستن از آن مهلکه، او وسایل تنیسش را به عنوان مدرک رو کرد و توضیح داد که برای بازی تنیس اینجا بوده و در راه برگشت به خانه است.
از بسیاری جزییات آن بعدازظهر خاطره محوی دارم اما قریب ۲۰ سال بعد، یادآوری آن ماجرا و عرق سردی که بر بدن لرزانم نشسته بود، صورت رنگپریده دوستم و صدای مضطرب آن پسر، گواه ترومایی است که زنده بر جای مانده است.
«پلیس اخلاق»، بهدور از ارکان پرهیزگاری و اخلاق، در طول دههها، جز کینه انباشتن، رواج فریب و کاشتن بذر انتقام در دلها، کاری برای اسلام نکرده است.
برنامه اخیر حکومت برای جریمه کردن کسانی که «قوانین حجاب» را در فضای عمومی زیر پا میگذارند نیز اضافه شده تا نشان دهد این حکومت چهطور بهاسم تقوا و دین پول به جیب میزند.
جهان باید بداند میلیونها زن در ایران، از صمیم قلب به فضیلت حجابشان معتقدند اما از الزام و اجبار آن با سیاستهای قدیمی و خشن رژیم ایران بیزارند. و به همان میزان، میلیونها زن ایرانیاند که به چشم بر هم زدنی روسری از سر خواهند انداخت اما آنان نیز بیش از هر چیز، آرزومند «آزادی برای انتخاب» هستند.
اعتراضات دنبالهدار به قتل مهسا امینی در ایران، فراتر از سوگواری یا آن است که هر کس چطور روسری به سر میاندازد. خشم مردم انعکاس خستگی و نفرتی ریشهدوانده نسبت به نظامی است که پایه در دورویی، فساد و اعمال روشهای قرونوسطایی در قبال شهروندانش دارد.
یک راه موثر برای تضعیف دستگاه سرکوب در ایران اما یافتن راه برای دنبال کردن سیاستهایی است که بین شهروندان عادی یک کشور و نهادهای حکومتی آن فرق میگذارد. همچنین تحکیم روابط فرهنگی و اقتصادی با جمعیت جوان جوشان آن - قویترین سرمایه کشور - و کمک به آنها برای اتصال با باقی جهان تا بتوانند قد بکشند و رشد کنند ... تا روزی نهچندان دور، آزاد شوند.
مثل فلفلنمکی شدن مو و دردهایی که کمکم سر و کلهشان در بدن پیدا میشود، محافظهکارتر شدن نیز اغلب از عواقب بالا رفتن سن و سال عنوان میشود اما یک پژوهش جدید نشان میدهد ریشه چنین تمایلی در سنین بالاتر، در چیز دیگری نهفته است: بچهدار شدن!
پژوهشگران در تحقیق مذکور دریافتند افرادی که فرزندی ندارند از نظر اجتماعی «لیبرالتر» از افرادیاند که پدر و مادر شدهاند و بچه داشتن در اینکه افراد در سنین بالاتر «دست راستیتر» شوند، نقش دارد.
دکتر نیک کِری، از پژوهشگران دستاندرکار این تحقیق و استاد دانشگاه پنسیلوانیا، در این باره گفت: «این تفکر وجود دارد که افراد با بالا رفتن سن و چشیدن سرد و گرم روزگار، محافظهکارتر میشوند.»
کری گفت که این دلایل درست به نظر نمیرسد چون: «اگر به افرادی که پدر و مادر نشدهاند نگاهی بیندازید، میبینید که بالا رفتن سن و سالشان، آنها را محافظهکارتر نکرده است.
پژوهش مذکور نگاهی نو به مساله کاهش نرخ زاد و ولد در بسیاری از کشورها داشته و نیک کری گفت که کاهش نرخ تولد، به «لیبرال شدن» چنین کشورهایی انجامیده است.
او تاکید کرد ممنوعیت سقط جنین در برخی کشورها میتواند حرکت جامعه در جهت عکس و محافظهکارتر شدن آنها را به دنبال داشته باشد.
در پژوهش مذکور، تیم محققان، ۳۷۶ دانشجو را در ایالات متحده به دو گروه تقسیم کردند. به یک گروه عکس لوازم و اسباب خانه نشان داده شد و از داوطلبان درباره نحوه استفاده از آنها سوال پرسیده شد. به گروه دیگر، عکس کودکان نشان داده شد و سوالاتی درباره انتخاب اسامی احتمالی و راههای مثبت برای تعامل با آنها پرسیده شد.
در نهایت، هر دو گروه داوطلبان در یک نظرسنجی درباره مسائلی همچون سقط جنین و «ازدواج سنتی» هم شرکت کردند.
تیم پژوهشگران دریافت کسانی که به وقت گذراندن با کودکان فکر کرده بودند، پاسخهایی محافظهکارانهتر -از نظر اجتماعی- دادند تا افرادی که به اسباب و اثاثیه خانه فکر کرده بودند.
البته این تنها برای افرادی صادق بود که عمیقا در تخیل درباره هر یک از این دو مورد درگیر شده بودند.
همچنین نتایج نظرسنجی تیم پژوهش مذکور از دو هزار و ۶۱۰ بزرگسال در ۱۰ کشور جهان، نشان داد افرادی که برای نگهداری از کودکان پرانگیزهترند، محافظهکاری اجتماعی بیشتری هم پیشه میکنند.
همچنین پدر و مادرها از افرادی که صاحب فرزند نبودند محافظهکارتر بودند.
گرچه محافظهکاری اجتماعی با سن افزایش مییابد اما رابطه بین بالا رفتن سن و محافظهکارتر شدن، هنگامی که پای والد بودن در میان نیست از بین میرود.
نتایج پژوهش جدید با تحلیل دادههای پروژه پژوهش جهانی «نظرسنجی ارزشها در دنیا» نیز همخوانی دارد. در این نظرسنجی که طی یک دوره ۴۰ ساله، نزدیک به ۴۲۶ هزار و ۵۰۰ نفر از ۸۸ کشور جهان در آن شرکت کرده بودند، حاکی از آن بود که هر چه تعداد فرزندان فرد افزایش یابد، به همان میزان محافظهکارتر میشود.
با وجود این، در چند کشور از جمله هند و پاکستان، والد بودن با تمایل به محافظهکاری مرتبط نبود.
نیک کری تاکید کرد که چنین یافتهای نشان میدهد فرزند داشتن تنها یک عامل در کنار دیگر عواملی است که بر ارزشهای اجتماعی اثرگذارند.
یک متخصص دیگر در این زمینه نیز گفت پاسخ این سوال که آیا والد شدن افراد را محافظهکارتر میکند یا این که خود افراد محافظهکارتر، بیشتر از بقیه تصمیم به فرزنددار شدن میگیرند، دشوار است.
نیک کری اما گفت در حالی که انبوهی پژوهش درباره پدر و مادری کردن و تاثیر آن بر کودکان وجود دارد، تحقیقات معدودی درباره تاثیرات والد بودن در دست است.
او ارزش این پژوهش تازه را در نشان دادن این نکته دانست که انگیزهها، اهداف و اولویتهای افراد، مشتی از نمونه خروار ارزشهایی است که به آن باور دارند.
او گفت: «فهم چنین نکتهای در رسیدن به این درک اهمیت دارد که شاید افرادی که کمی با شما مخالف هستند ابله و شریر نیستند. انگیزهها و اهداف این افراد ممکن است بهخاطر شرایط زندگیشان به چنان قالبی درآمده باشد.»
گرچه عنوان پادشاه چند روزی بیش نیست که پیش از نام چارلز سوم، فرزند ارشد ملکه الیزابت دوم، ملکه فقید بریتانیا نشسته است اما از آنچه گفته و شنیده میشود برمیآید که او در زمان شاهزادگی و ولیعهدی هم دست کمی از پادشاه نداشته است!
ویدیوهایی که در چند روز اخیر از پادشاه چارلز سوم منتشر شده، حاکی از کلافگی او به محض وقوع کوچکترین مشکل است و اینکه او با جزییترین ناملایمات زود از کوره در میرود؛ موردی که از چشم مردم پنهان نمانده و آنها را به اظهار نگرانی از کمصبر و حوصله بودن پادشاه واداشته است.
در یک ویدیو که چارلز سوم را در حال امضای مدرکی نشان میدهد، او از پس دادن جوهر خودنویس به انگشتانش عصبانی میشود و میگوید: «از این خودنویس متنفرم!»
سپس او از روی صندلی بلند میشود، با کلافگی دستمالی از جیب بیرون میکشد و انگشتانش را پاک میکند و میگوید تحمل آن خودنویس «لعنتی» را ندارد و غرولند میکند که «هر دفعه با خودنویس همین بساط است.»
در ویدیویی دیگر از چارلز سوم، هنگام امضای سوگندنامه سلطنتی، او با ایما و اشارهای عجیب و حالت لجوجانه غریب و بچگانهای، با غیظ دست و دهانش را به این حالت برای دستیارش تکان میدهد که «بیا این قلمدان را از پیش دستم بردار!» و خدمه برای برداشتن آن میشتابد؛ انگار قلمدان جای دستش را جوری تنگ کرده که نمیتواند امضا بزند.
تا بدینجای کار به نظر میرسد چارلز سوم انگار با مقوله خودنویس و قلمدان مشکلی دارد یا کلا فکر میکند که نوشتافزار با او سر سازگاری ندارند.
بعضی کاربران رسانههای اجتماعی از برآشفتن او بر سر چنین مسائل کوچکی اظهار نگرانی میکنند اما برخی دیگر نیز اشاره کردهاند که او تازه مادرش را از دست داده، در دوران سوگواری است و حق دارد کلافه باشد.
اما مشکل اینجاست که این حرکات پادشاه چارلز سوم ظاهرا یک چشمه از نازپروردگی اوست و جدید هم نیست.
«شاهزاده نازپرورده» صفتی بود که خدمه «کلارنس هاوس» بارها و بارها به چارلز، در آن زمان که ولیعهد و شاهزاده ولز بود، داده بودند.
او و کامیلا، ملکههمسر، از سال ۲۰۰۳ تا زمان تکیه زدن چارلز بر تخت پادشاهی در چند روز پیش، در «کلارنس هاوس» زندگی میکردند.
جزییات درخواستهای ریز و درشت چارلز سوم در زمان ولیعهدیاش، در مستند «خدمت به خاندان سلطنت»، ساخته سال ۲۰۱۵ به تصویر درآمده است.
در این مستند پرنسس دایانا، همسر سابق چارلز که در سال ۱۹۹۷ در یک تصادف رانندگی در پاریس درگذشت، از دستورهای دقیق چارلز برای خدمهاش، از اتو کردن بند کفش تا گذاشتن خمیر دندان روی مسواک، پرده برداشته بود.
پیشخدمت چارلز در آن زمان گفته بود او از آنها میخواسته همه کارهایش را برای او انجام دهند.
این پیشخدمت گفته بود پیژامههای چارلز و حتی بند کفشهای او هر روز صبح اتو میشود، صافی وان حمام باید در زاویه خاصی قرار بگیرد، دمای آب هم باید فقط ولرم باشد و وان هم فقط باید تا نیمه پر باشد.
به گفته او، پادشاه از خدمهاش میخواسته صبحها، تنها یک اینچ، معادل ۲/۵۴ سانتیمتر، خمیردندان روی مسواکش بگذارند.
پس از آماده شدن با اعمال شاقه، مراسم صبحانه خوردن آغاز میشده است.
یکی از خدمه پیشین خاندان سلطنتی گفته بود که صبحانه چارلز سالمتر و شامل نان خانگی، یک کاسه میوه تازه و آبمیوه تازهفشرده بوده است.
به گفته این خدمه، هر وقت چارلز در اقامتگاهش نمیبوده، صبحانه مخصوص او در جعبه با او راهی میشده است؛ شش نوع مختلف عسل، چند نوع خاص غله صبحانه، میوهخشک و هر خوراکی خاصی که او هر جورش را نمیپسندد، در آن جعبه گذاشته میشده است.
همچنین چارلز اصرار داشته که بیسکوییت و پنیر او در پایان غذا تا حرارت خاصی گرم شود و خدمه یک سینی گرمنگهدارنده غذا پیش دستش بگذارند؛ «چرا که او درباره هر چیز قرار و قاعده خاصی دارد.»
پیشتر نیز گفته شده بود بهجز جعبه صبحانه، چارلز هنگام سفر به خانه دوستش، یک وانت از وسایلش را به خانه او در خارج شهر فرستاده بوده تا تخت، اثاثیه و حتی تصاویری که قرار بوده اقامتگاهش را با آن تزیین کند، به آنجا ببرد.
او هر کجا میرفته، صندلی توالت و دستمال توالت نرم «کلینکس» خودش را هم همراهش میبرده.
باید دید که آیا با گذشت زمان، چارلز سوم وجهه خود را به عنوان پادشاه به شکل بهتری حفظ خواهد کرد، به خود مسلط خواهد شد و خردهفرمایشات ریز و درشتش را پشت دروازه کاخ باکینگهام جا میگذارد یا نه. گرچه به نظر میرسد این عادات او، همچون سلطنت، میراثی باشد که با خود به قصر پادشاهی برده است.