خالی کردن خشاب خشاب تیر ساچمهای در بدن معترض ایرانی-بریتانیایی؛ گزارش منتشر شده در گاردین
بر اساس مصاحبه با یک عضو کادر درمان ایرانی-بریتانیایی، منتشرشده در گاردین، این مرد که چندین ماه پیش برای دیدار با خانوادهاش به تهران سفر کرده و در جریان اعتراضات مردمی علیه جمهوری اسلامی به خیابان رفته بود، آماج شلیک گلولههای ساچمهای نیروهای سرکوب قرار گرفته است.
هشتم مارس در تقویم دنیا اهمیت پررنگی دارد اما روز جهانی زن ۲۰۲۳در سایه اعتراضات ایران، رنگ دیگری به خود گرفته است.
روز جهانی زن ۲۰۲۳، فرصتی برای پاسداشت مبارزه زنان ایران طی ماههای گذشته در نبردی تن به تن با حکومتی مذهبی و مردسالار است. درنگی برای نگاهی به اینکه زنان ایران چه بهایی در آرزوی آزادی پرداختهاند و چگونه مردان سرزمینشان را در این سفر بیباکانه و بدون بازگشت به نقطه ترس، با خود همراه کردند.
هشت مارس ۲۰۲۳ فرصتی است برای تلنگری به زنان جهان که نباید حقوقشان را تکتک، آرامآرام و به سادگی از دست بدهند. چرا که همان حقوق، ولو اینکه در زمان از دست رفتن کوچک به نظر برسند، را گاه باید در جدالی سهمناک و خونین باز پس گرفت.
روز جهانی زن ۲۰۲۳ روزی است که فعالان حقوق زنان در سراسر جهان عهدشان با خیزش انقلابی ایران را تازه کردهاند و از سران کشورها خواستهاند تا در کنار زنان ایران بایستند. گرچه اعتراضات مردمی تحت حکومت جمهوری اسلامی، چیز تازهای نیست؛ اما زنان و مردان ایران این بار، بیش از هر چیز دیگر، برای آزادی انسان و جهان، برای «زن، زندگی، آزادی» سینه سپر کردهاند.
رمز موفقیت جنبش اخیر زنان در جنبش انقلابی را در زیر بخوانید.
این تحلیل در وبسایت وورکرز لیبرتی منتشر شده است.
شعارهای اعتراضات ایران تندرویانه است و از اصل موضوع (سرنگونی جمهوری اسلامی) منحرف نمیشود؛ یکی از بهیادماندنیترین شعارها این بود :«اگر با هم یکی نشیم، یکی یکی کشته میشیم.»
و البته که این شعاری است درخور جنبشی که پایدار مانده و جهانی شده است. آن حس یکی شدن با دیگری، برای ایستادن چشم در چشم جمهوری اسلامی، ضروری است. مردم ایران، طی ماههای گذشته و فراسوی مرز جنسیت، سن، طبقه اجتماعی، اتنیک و مرز، با هم روانه خیابانها شدهاند.
اما این اتحاد زمانی خاصتر است که به زنان معترض در ایران نگاه کنید. زنانی که ابتدا در برابر حجاب قد علم کردند؛ وقتی جان مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد، بهخاطر چند تار مو از دست رفت، زنان ایران بالیدند و به قلب مردسالاری تاختند.
جنبش اخیر در ایران (که نخستین انقلاب زنانه نامیده شده است) از اعتراض به حجاب آغاز شد و آنچه آن را از جنبشهای پیشین متفاوت میکند این است که مردان هم در اعتراضات به زنان پیوستند و با حمایت خود نشان دادند که مشکل زنان ایران، مشکل مردان ایران است.
گرچه حجاب از ابتدای جنبش هم تمام مسئله نبود؛ اما از سر برداشتن حجاب اجباری و چیدن مو، در هوا چرخاندن روسریها و سوزاندن آنها، به نماد «زن، زندگی، آزادی» تبدیل شد و در مرکزیت آن قرار گرفت.
معترضان در ایران خوب میدانند که حجاب آنقدر برای جمهوری اسلامی مهم است که از سر برداشتن آن میتواند دودمان رژیم را به باد بدهد. از ابتدای انقلاب اسلامی ۵۷ هم خمینی حجاب را به عنوان رکنی از ارکان ایدئولوژیک جمهوری اسلامی علم کرد تا با آن زن و مرد، مردم، را از هم جدا کند؛ مردمی که دچار تفرقه باشند سردرگم هم میشوند و سرنگون کردن حکومت هم از دستشان برنمیآید.
در جنبش اخیر، به جز مسئله حجاب که از ارکان حکومت مردسالار جمهوری اسلامی است، باید ازتبعیض اتنیکی هم حرف زد.
زن بودن مهسا امینی، در سوگواری جمعی ملی برای او موثر بوده اما نباید از یاد برد که اتنیک او هم مهم است. روز جهانی زن مجالی برای آن است که به زنان در کنار اتنیک آ»ها نگاه شود. فرصتی برای یادآوری اینکه نامهای کردی در حکومت جمهوری اسلامی ممنوع است و خانوادهها نمیتوانند بر فرزندانشان نام کردی بگذارند. مهسا امینی، در خانواده ژینا بود اما در ایران و جهان مهساست.
نمیشود هویت کرد مهسا امینی را از زن بودن او جدا کرد؛ مخصوصا اینکه شعار «زن، زندگی، آزادی» خود صاحب اصلیتی کردی است. شعاری که حالا در سراسر جهان طنینانداز شده تا موجز و خلاصه و تنها در سه واژه، بیانگر مبارزه زنان برای در آغوش کشیدن آزادی باشد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» که با زنان ایران آغاز شد، متعلق به همه مردم ایران است و جنبشی است که باید با ابراز روشن نارضایتیهایش، جویای تحول شود و کشوری دموکراتیک بسازد. برای دست یافتن به این مقصود، زن و مرد، مردم ایران، باید زیر پرچم «زن، زندگی، آزادی» گرد بیایند تا لوای جمهوری اسلامی را به زیر بکشند.
گرچه جمهوری اسلامی در هر بدکاریای ید توانایی دارد، با خیزش انقلابی مردم ایران، جهان چشم دوخته تا ببیند در نهایت کدام شرارت رژیم باعث خواهد شد کار خودش یکسره شود.
در میان گمانهزنیها، نگارنده مقالهای تحلیلی که در فارین پالیسی منتشر شده، بر این باور است در نهایت فساد همهگیر جمهوری اسلامی، گریبان رژیم را گرفته و آن را خفه خواهد کرد.
نویسنده معتقد است که آمریکا میتواند با افشای موارد فساد و لیست اموال سران جمهوری اسلامی در ایالات متحده، اروپا را هم در این کار با خود همراه و به جنبش مردم ایران کمک کند.
خیزش انقلابی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی که با اعتراض به کشته شدن ژینا (مهسا) امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد آغاز شد، همچنان ادامه دارد.
جمهوری اسلامی در کشمکش برای یافتن قرصی جادویی که با خوراندن آن به ملت، جنبش را سرکوب کند کم آورده است اما وضعیت جنبش هم خیلی خوب نیست چون مردم هم تا به اینجای کار نتوانستهاند کار رژیم را تمام کنند.
آن ضربه آخر به پیکر کمجان جمهوری اسلامی اما «فساد رژیم» است که بلای جان آن است. غرب هم میتواند ماشه را برای شلیک تیر خلاص بکشد.
قبل از گفتن هر چیزی درباره فساد جمهوری اسلامی، نگاهی به حکومتهای مستبدی بیندازیم که به زبالهدان تاریخ افتادند. در بسیاری موارد، رهبران این حکومتها به صندلیهای سازمان ملل متحد تکیه میزدند و با مالیاتی که شهروندان آمریکایی میپرداختند، در کاخ سفید پذیرایی میشدند تا وقتی که از میدان به در شدند و مردم کشورشان را با شوک ناشی از فسادهای آنان و این که چطور خزانههای کشورهایشان را از میلیاردها دلار خالی کرده بودند، تنها گذاشتند.
مورد رهبرانی همچون حسنی مبارک در مصر، صدام حسین در عراق و معمر قذافی در لیبی، همه و همه از همین دست هستند و نام بردن از همه این موارد، ما را به بحث درباره ایران و فساد جمهوری اسلامی نزدیک میکند.
زمانی بود که سنی و شیعه، به مبارزه با فساد در خاورمیانه، جایی که فساد در آن همهگیر است میبالیدند اما از آن وقت، دیر زمانی گذشته است.
علیاکبر هاشمی رفسنجانی، رییسجمهوری اسبق و درگذشته رژیم، میلیونها دلار اموال به اسمش بود.
سازمان «اتحاد علیه ایران هستهای»، سازمانی مخالف با رژیم، نموداری زمانی از دزدیهای رژیم با جزییات میلیاردها دلار دزدیده شده از وزارت نفت، بانکهای دولتی و بخش درمان و دارو و تجهیزات منتشر کرده است.
پیش از تصدی مقام ریاست قوه قضاییه از سوی ابراهیم رئیسی هم صادق آملی لاریجانی، از وثیقههای گذاشته شده، ۱۰۰ میلیون دلار در حسابهای بانکی مختلف اندوخته داشت.
گرچه اخبار گوشهای از این فسادها در روزنامهها و گزارشهای داخل ایران هم منتشر میشود اما هر چه فساد بیشتر به جای باریک و تاریک برسد، اخبار آن هم کمتر و کمرنگتر میشود. مثلا از میزان فساد محمدباقر قالیباف و قاسم سلیمانی خبر چندانی در دست نیست و هر آنچه از آن درز کرد هم علی خامنهای کار دشمن خواند.
البته انکار فساد منحصر به فساد مالی نیست. مثلا خامنهای بر موارد آزارهای جنسی سعید طوسی، قاری قرآن حکومتی هم سرپوش گذاشت و دهان روزنامهها و دیگرانی که از موارد آزار جنسی او خبر داده بودند، بست.
پرونده فساد آملی لاریجانی هم که باز نشده، بسته شد.
مهدی کروبی هم که همچنان در حصر خانگی به سر میبرد، در نامهای سرگشاده خامنهای را به سکوت در برابر فساد سیستماتیک و فقیر کردن دهها میلیون ایرانی و ریختن ثروت آنها به جیب سردمداران رژیم متهم کرده و هشدار داده بود با چنین رویهای، قشر ضعیف جامعه که طرفدار جمهوری اسلامی بوده به انبار باروت تبدیل خواهد شد.
انتشار اخبار مرتبط با فساد در حالی است که طبق آمار اخیر خود مقامات جمهوری اسلامی بیش از ۶۰ درصد جمعیت ۸۴ میلیون نفری ایران زیر خط فقر زندگی میکنند و از آن شمار، یکسوم در «فقر مطلق» زندگی میکنند که این تعداد نسبت به سال قبل آن، دو برابر شده است.
جمهوری اسلامی برای فقری که دامنگیر آن شده، آمریکا و تحریمهای بینالمللی را مقصر میداند اما مردم ایران نشان دادهاند فقط دولت خودشان را مقصر فقر در این کشور میدانند.
مردم ایران هم مثل مردم مصر و لیبی پس از سرنگونی مبارک و قذافی، پس از سقوط جمهوری اسلامی خواهند فهمید که رهبر جمهوری اسلامی و دار و دسته او چقدر پول از آنها به یغما بردهاند اما در نهایت همین فساد حکومتی است که میتواند ورق را برگرداند و آنها را علیه نیروهای سرکوب و حکومت بشوراند.
پیشتر دولت دونالد ترامپ، ثروت خامنهای را بالغ بر ۲۰۰ میلیارد دلار تخمین زده بود اما اقدامات آمریکا جز در همین حد اطلاعات دادنهای اینچنینی و نهایتا سقلمه زدن به جمهوری اسلامی نبوده است چون هنگامی که ترامپ شروع به برملا کردن اسرار اموال سران جمهوری اسلامی کرد، آمریکا و اتحادیه اروپا میتوانستند همان موقع پته شبکه فساد مالی پنهان رهبر جمهوری اسلامی و خانوادهاش را بر آب بریزند و بر اساس همان اطلاعات، دست به عمل بزنند اما این کار را نکردند.
ایالات متحده در واکنش به حمله صدام حسین، رییسجمهوری وقت عراق به کویت در سال ۱۹۹۰ اموال او را بلوکه کرد و همین درباره اموال معمر قذافی و دار و دسته او هم اتفاق افتاد. پس چرا در مورد جمهوری اسلامی دست روی دست گذاشته است؟ اگر دشمنان ایالات متحده میتوانند اموالشان را در صورت مشارکت و درگیری در جنگ از دست بدهند، چرا آمریکا نباید دست بجنباند و این کار را از همین حالا درباره جمهوری اسلامی بکند؟
در سالهای اخیر بسیاری از سران خاورمیانه پول و املاک در آمریکا داشتهاند و آمریکا برای اینکه جزییات چنین اموالی را در اختیار شهروندان ایران قرار دهد، گزینههای زیادی در اختیار دارد چون در نهایت فساد است که چشم اسفندیار رژیم جمهوری اسلامی است.
حال آیا واقعا زمانش نرسیده که آمریکا تیری به سمت آن رها کند تا مردم ایران را از شر جمهوری اسلامی برهاند؟
وبسایت آذرنیوز (AZERNEWS) مقالهای تحلیلی درباره مسموم کردن سریالی و «ترور بیولوژیکی» دختران محصل در ایران منتشر کرده است که در ادامه آن را میخوانید.
گذشته از اعمال شریرانه جمهوری اسلامی به نام اسلام و علیه حقوق بشر، حالا خبرهایی درباره اقدامات زهرآلود حکومت آخوندی جمهوری اسلامی به گوش میرسد: مسموم کردن دختران دانشآموز در شهرهای مختلف ایران.
نحوه «مشکوک» رخ دادن چنین مسمومیتهایی نشان میدهد به احتمال فراوان حکومت جمهوری اسلامی پشت این حملات است.
به نظر میرسد در شهر قم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پشت مسموم کردن دختران جوان باشد.
در ماههای گذشته، گزارشهایی مبنی بر مسمومیت دستکم ۷۰۰ دختر با گازی سمی منتشر شد. اقدامی که بسیاری تحلیلگران مستقل آن را «عامدانه» خواندند برای مجبور و ناچار کردن خانوادهها به نفرستادن دخترانشان به مدرسه.
ماجرا از قم شروع شد و سپس به چندین شهر و دهها مدرسه سرایت یافت.
نگاهی به گزارشهای منتشر شده نشان میدهد ایران هرگز از نقض حقوق بشر دست نکشیده. روشن است که چیدن چنین نقشههای شیطانی و متوسل شدن جمهوری اسلامی به آنها، برای آن است که نسل جوان و خوشفکر ایران را از رفتن به مدارس و دانشگاهها بازدارد.
مسمومیت سریالی دختران تنها آشکار شدن مشتی نمونه خروار است که جنایات جمهوری اسلامی را در حق شهروندان ایران نشان میدهد.
رفتار غیراخلاقی حکومت آخوندی زیر نظر مستقیم نهادهای مذهبی انجام میشود که در جنایاتی همچون قاچاق انسان، سوءاستفاده از کودکان و آزار جنسی زنان انجام میگیرد.
روایت گلتکین مجیدووا از آزار جنسی در قم
گلتکین مجیدووا، یکی از قربانیان آزار جنسی مقامهای مذهبی در قم است و روایت او نشان میدهد آزار دختران دانشآموز به طرق مختلف، به هیچ وجه بیسابقه نیست.
طبق روایت مجیدووا، او در سال ۲۰۰۶ در کنار چند دانشآموز دختر دیگر، در قم درس میخوانده تا این که روزی یک معلم زن، دانشآموزان دختر را به مناسبت تولد فاطمه، دختر پیامبر اسلام، به خانه امام جمعه شهر قم دعوت میکند.
گلتکین میگوید که او و دیگر دخترها، بیخبر از همهجا، از چنین دعوتی خوشحال بودهاند اما او ساعت ۱۱ شب به خانه امام جمعه برده شده و بین او و آن مرد «صیغه خوانده شده».
گلتکین میگوید از ترس نمیتوانسته چیزی بگوید چون به آنها گفته شده بوده امام جمعه قم نماینده روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی است که [نماینده] امام زمان است و آنها فکر میکردند مخالفت با نماینده او، مخالفت با امام زمان است.
گلتکین بعدا خبردار شده که بقیه دوستانش هم تجربههای مشابهی با «افراد مذهبی» شهر داشتهاند.
گلتکین بعد از آن روز شوم، فرار میکند و راهی برای بازگشت به باکو، پایتخت آذربایجان، مییابد اما بسیاری از دخترها نتوانستهاند برگردند چون برخی باردار و بچهدار شدهاند و «پدر بچههایشان هنوز هم معلوم نیست».
او میگوید که به بعضی دختران بیش از ۱۰ بار تجاوز شده است.
انتشار اخبار مسمومیت سریالی دختران محصل در ایران در حالی است که حکومت در حال پوسیدن جمهوری اسلامی، در زندانها هم به کودکان تجاوز میکند و آزارشان میدهد.
افراد زندانی در زندانهای جمهوری اسلامی هم قربانی و هم شاهد جنایات آنان هستند و شهادت میدهند که به دختران و پسران زیر ۱۶ سال در زندان تجاوز میشود تا جایی که یا بر اثر شکنجه در زندان یا خودکشی پس از آزادی، جانشان را از دست میدهند.
جنایات جمهوری اسلامی در جهان بر هیچکس پوشیده نیست اما اقدامات جهانی برای مهار آن کافی نیست.
جامعه بینالملل باید در برابر وحشتپراکنی رژیم جمهوری اسلامی بایستد.
شعار «زن زندگی آزادی» ماههاست در ایران و جهان بر سر زبانهاست و هر بار که سر داده میشود، گویاتر از پیش است. وبسایت نیو اینترنشنالیست مقالهای تحلیلی درباره این شعار به عنوان شعار اصلی جنبش انقلابی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی منتشر کرده است که در ادامه آن را میخوانید.
زیاد گفته شده که شعار اصلی خیزش انقلابی ایران در اصل برگرفته از شعار کُردی «ژن، ژیان، ئازادی» است ولی اغلب به همین میزان بسنده شده است.
همچنین گفته میشود خیزش انقلابی مردم ایران «اولین انقلاب زنانه در جهان است» اما این ادعا درست نیست. نخستین انقلاب زنانه در جهان در روژاوا (بخشهای کردنشین شمال شرق سوریه) آغاز شد. انقلابی که با شرکت زنان و مردان کُرد از سال ۲۰۱۲ در حال رخ دادن است و شعار «ژن، ژیان، ئازادی» هم محبوبیتش را وامدار همین آغاز است.
انقلاب زنان روژاوا به ندرت در رسانههای اصلی جهان منعکس شد که دلیل نگه داشتن جانب ترکیه به عنوان یکی از اعضا و شرکای ناتو است.
دولت ترکیه خودمختاری کُردها را تروریسم تلقی میکند و در زمان نگارش همین مطلب به وسیله نگارنده، مشغول بمباران روژاواست. جالب این که این عدم پوشش درباره ایران صدق نکرد. انقلاب مردم ایران پوششی کمسابقه یافت چون جمهوری اسلامی دشمن سازشناپذیر غرب است.
شعاری مهجور پیش از خیزش انقلابی ایران؟
«ژن، ژیان، ئازادی» شعاری که پیش از کشته شدن مهسا امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد در جهان مهجور بود، در همایشهای سیاسی کُردی با اشتیاق سر داده میشد و حالا هم در اتاقهای ملاقات و تجمعات در سراسر جهان طنین انداخته است. این است که استقبال از این شعار فرصتی برای پرداختن به اصل آن است. ضمن این که آغوش گشودن جهان به روی چنین شعاری، خود یک پیشرفت محسوب میشود.
نخستین بار، زنان کُرد بودند که فریاد «زن، زندگی، آزادی» را در روز هشتم مارس سال ۲۰۰۶ در اعتراضات روز جهانی زن در سراسر شهرهای ترکیه سر دادند.
در جنبش آزادی کُردها، اصل این شعار به عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان (پکک) نسبت داده میشود که از سال ۱۹۹۹ در سلول انفرادی در زندانی در ترکیه محبوس است. او نخستین بار در سال ۱۹۹۳ از عبارت «زن، زندگی، آزادی» استفاده کرد که البته در آن زمان این یک شعار نبود بلکه در قالبی موجز، بیانگر اهداف جنبش بود.
اوجالان باور دارد که زنان طلایهداران انقلاباند. در نظر او، «زن، زندگی، آزادی» از «آزادی وطن» هم ارزشمندتر است.
به نظر اوجالان، پس از انقلابهای کارگری و جنبشهای آزادی ملی در قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی، قرن ۲۱ قرن انقلاب زنان است و تعالی زنان و تاکید بر آزادی آنان، پیششرط آزادی بشریت است.
امروز هم همین تفکر اوجالان است که انقلاب روژاوا و جنبش خودمختاری کُردها را به پیش میراند.
اوجالان اصطلاح فمینیسم را محدودکننده میداند و باور دارد فمینیسم متمرکز بر ستم مردان به زنان است و مشارکت زنان در تاریخ، جامعه، زندگی و ... را نادیده میگیرد.
اوجالان خود از اصطلاح «ژنئولوژی» (زنشناسی) استفاده میکند و با افزودن پسوند لوژی به زن، «زنشناسی» را حوزهای در خور پژوهش مانند سایر حوزهها، مثلا جامعهشناسی و غیره میداند.
او باور دارد که اگر تا به حال علمی به چنین حوزهای اختصاص داده نشده به خاطر این بوده که مردها عرصه تولید علم را به قبضه خود درآوردهاند.
گرچه اوجالان پایههای اصلی ژنئولوژی را بنیان گذاشت اما زنان کُرد بودند که به اصول «ژنئولوژی» جان دادند و به آن مفاهیمی افزودند و این مدیون فعالیتها و تجربه تثبیت انقلاب زنان در روژاوا در سال ۲۰۱۲ است.
گفتوگو درباره این مباحث ابتدا از پارتیزانهای زن کُرد در کوههای کردستان شروع شد و سپس به بقیه بخشهای جامعه رسید.
ژنئولوژی به عنوان سیستمی عمل میکند که بر زنان متمرکز است و بر تاریخ، اخلاقیات، زیباییشناسی، جمعیتشناسی، سلامت، آموزش، دفاع شخصی، اقتصاد، سیاست و بومشناسی استوار است.
در حقیقت ژنئولوژی یک چهارچوب عمل بر اساس رویکردی مبتنی بر راهحلیابی است که کنفدرالیسم دموکراتیک را با محوریت زنان، به عنوان تنها راه مبارزه با سرکوب کاپیتالیسم و مردسالاری، تثبیت میکند.
زنان چریک کُرد تنها برای جنبش خودمختاری در کوهها نمیجنگیدند بلکه رفتارهای مردسالارانه همرزمان مرد خود را هم برنمیتابیدند و در برابر چنین رفتارهایی مقاومت میکردند.
گرچه حالا اصطلاح ژنئولوژی و مباحث آن بسیار بیشتر از پیش جا افتاده است اما به عقیده یک پژوهشگر، «ژنئولوژی فرآیندی است که همواره رو به تکامل است و تلاش برای ارائه تعریفی از آن، به محدودیت آن میانجامد».
در روژاوا، با توجه به تاکیدی که اوجالان بر آزادی زنان گذاشته بود، میدانستند مساله آزادی زن نباید به بعد موکول و به تعویق انداخته شود. این درس مهمی بود که از جنبشهای آزادی ملی برای بیرون آوردن کشورها از چنگال قدرتهای استعماری در آسیا و آفریقا آموخته بودند. جنبشهایی که در آنها به زنان گفته شده بود تا زمان استقلال، برای آزادی صبر کنند.
در راستای تلاشهای اوجالان، اولین حزب زنان (پژکک) در مارس ۱۹۹۹ و پس از دستگیری او پایهگذاری شد. اوجالان افسوس میخورد که چرا تا زمان بازداشت، چنین حزبی راه انداخته نشده بود. یک سال بعد، اسم این حزب به حزب زنان آزاد (پژآ) تغییر نام پیدا کرد، با همین اسم از مرز تمامی ملیتها و اصلیتها فراتر رفت و زنان را به پیوستن به خود فراخواند و با این اقدام نوعی همهشمولی در پیش گرفت که از مرزهای ملیتگرایی مبتنی بر هویت قومی پا فراتر مینهد.
یکی از نقاط قوت جنبش زنان کُرد جستوجوی فعالانه آن برای یافتن فمینیسم بینملیتی و استقبال از مبارزات فمینیستی بوده است. جنبش زنان کُرد حتی در بزنگاه نبرد بر سر بود و نبود خود با داعش، فرصتی برای همدلی با کارزار «جان سیاهپوستان مهم است» پیدا کرد.
وقتی نگارنده این مطلب در روژاوا بود و از مردم پرسید چطور میشود از دیگر کشورها به این جنبش کمک کرد و پاسخ شنید همدلی واقعی این است که فمینیستها در سراسر جهان، آموزههای کنفدرالیسم دموکراتیک آنها درباره زنان را در بافت جامعه و کشور خودشان به کار ببندند.
حالا که زنان ایران به دنبال ساختاری برای چارچوب دادن به حال و هوای انقلابی خود هستند، لازم نیست به دوردستها چشم بدوزند بلکه میتوانند به آن سوی مرز ایران و در فاصلهای نه چندان دور، به روژاوا نگاه کنند.
جروزالم پست تحلیلی منتشر کرده است درباره سیر توافق هستهای غرب با جمهوری اسلامی از ابتدا تا به حال که در ادامه آن را میخوانید.
انتشار گزارشهایی مبنی بر این که جمهوری اسلامی غنیسازی اورانیوم را به ۸۴ درصد رسانده (که نشانهای مهم از پیشرفت تهران برای ساختن بمب اتم است) نشان میدهد آن داستان «توافق یا جنگ» که جمهوری اسلامی بافته بود کمکم در حال نخکش شدن است.
دلیل تولد برجام در وهله اول این بود که در سال ۲۰۱۵، سر و کله استدلالی پیدا شد که اگر غرب با جمهوری اسلامی دست توافق ندهد، رژیم حاکم بر ایران بمب هستهای میسازد و جنگ راه میافتد.
همین جا بود که باراک اوباما، رییسجمهوری وقت آمریکا، دست به انتخاب غریبی زد.
در آن زمان استدلال اوباما این بود که در خلا یک راهحل دیپلماتیک، ممکن است جنگ راه بیفتد و در نتیجه، اقتصاد جهان از جنگ متاثر و به عدم ثبات در خاورمیانه هم دامن زده شود.
بر پایه مواضع اوباما، اعمال تحریمهای بیشتر بر جمهوری اسلامی هم نتایجی که منتقدان میخواستند به بار نمیآورد. او باور داشت که انتخاب غرب بین دیپلماسی یا راه افتادن نوعی جنگ است که زمان وقوع آن اگرچه نامشخص اما در آینده نزدیک اجتنابناپذیر خواهد بود.
اما حرف زدن اوباما از جنگ همیشه گنگ بود. او میدانست که ایران حامی گروههای تروریست نیابتی در منطقه است و در همان سال ۲۰۱۵ هم جنگهایی در این سو و آن سو وجود داشت. اما تمرکز استدلال توافقطلبانه بر این بود که هر مخالفتی علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی، میتواند به بدتر شدن وضعیت منجر شود.
پس از خروج دونالد ترامپ از برجام بود که سوالاتی درباره این که آیا اگر جمهوری اسلامی به ساخت سلاح هستهای روی بیاورد، جهان به تحریمها علیه ایران برمیگردد مطرح شد.
با سر کار آمدن دولت بایدن، آمریکا اعلام کرد راهحل نظامی، آخرین راهی است که ایالات متحده به آن متوسل خواهد شد تا جمهوری اسلامی را از ساخت سلاح هستهای بازدارد.
شاید به یاد آوردن تمامی جزییات دشوار باشد اما همهمه توافقطلبانه موجی از نظرات متفاوت پدید آورد تا جایی که به هر کس مخالفتی با توافق هستهای با جمهوری اسلامی داشت، انگ جنگطلبی میخورد.
نظر کارشناسان این بود که توافق، بهترین راه برای مدیریت موقعیت است.
توجیه برای توافق با جمهوری اسلامی، پیچیده و تو در تو بود و استدلالی هم در آن میان بود که طبق آن، مردم ایران دنبال جامعهای فرهیختهتر و سکولار بودند و در نتیجه، آمریکا داشت با رژیمی معمولی به توافق میرسید که ممکن بود ثباتی برای خاورمیانه به ارمغان بیاورد تا ۶۰ میلیون ایرانی (جمعیت ایران در آن زمان) هم به شرکای تجاری برای غرب تبدیل شوند.
اما چرا عدهای میانهرو خواندن جمهوری اسلامی را نمیپسندیدند؟
پس از مدتی کاشف به عمل آمد که افراد میانهرو در جمهوری اسلامی که از آنها حرف زده میشد، اصلا وجود خارجی ندارند.
یک سال بیشتر از توافق نگذشته بود که جمهوری اسلامی قاچاق سلاح را به حوثیهای یمن، شبهنظامیان در عراق و سوریه و حزبالله در لبنان و حماس، آشکارا افزایش داد.
جمهوری اسلامی پس از امضای برجام، به جای این که ثبات ایجاد کند، جنگهای نیابتیاش را هم قوت بخشید. همین ایجاد عدم ثبات، به پا گذاشتن روی گلوی دولت عراق و ورشکست کردن لبنان انجامید.
جمهوری اسلامی شروع به حمله به نیروهای آمریکا در عراق کرد و حالا هم کشتیها در خلیج فارس و دریای عمان را هدف قرار میدهد، در سراسر منطقه قاچاق غیرقانونی سلاح به راه انداخته و در آشکارترین مورد از این دست اقدامات، به روسیه پهپاد داده تا وحشت مسکو را در اوکراین بپراکند. به عربستان سعودی و امارات حمله کرده و تمامی این اقدامات تحت قوانین بینالمللی، غیرقانونی است.
جالب این است که برای توافق با جمهوری اسلامی، این جنبه از «جنگ» (اقدامات جمهوری اسلامی) نادیده گرفته شده بود و تمرکز بر این بود که دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هستهای است که موجب به راه افتادن جنگ خواهد شد.
خشت اول چون نهد معمار کج ...
با تمرکز فعلی جهان بر روی اوکراین، غیرمحتمل به نظر میرسد که هیچ کشوری خواستار تشکیل ائتلافی برای ایستادن در مقابل اقدامات جمهوری اسلامی باشد.
در همان سال ۲۰۱۵ هم این که آمریکا بخواهد ریاست چنین ائتلافی را بپذیرد غیرمحتمل بود.
این به آن معناست که توسل به آن استدلال «توافق یا جنگ» از همان ابتدا هم مشکل داشت.
جمهوری اسلامی توانایی به راه انداختن جنگی عظیم را ندارد و آمریکا هم احتمالا هرگز برای کوتاه کردن دست جمهوری اسلامی از ساخت بمب هستهای، به ایران حمله نمیکند. پس از همان اول، حرف زدن از جنگ اغراقآمیز بود و تا آنجا که بقیه خبر داشتند، جمهوری اسلامی در همان زمان هم در دهها نقطه در خاورمیانه جنگهای نیابتی به راه انداخته بود.
به باور کارشناسان، جمهوری اسلامی در همان سال ۲۰۱۵ سلطه خود را در خاورمیانه پراکنده بود و مشخص بود تحریمها قدرتش را کاهش نمیدهد و این توجیه که دیپلماسی تنها راه پیش رو است از ابتدا خلل داشت.
جمهوری اسلامی هماکنون با اعتراضات مردمی در ایران روبهروست و همکاری این رژیم با مسکو هم تنها چیزی که برای منطقه به بار نیاورده ثبات است. حالا کسی حتی به این تظاهر هم نمیکند که رژیم حاکم بر ایران میانهروست. جمهوری اسلامی امروز تمامقد علیه غرب ایستاده و در کنار خود چین و روسیه را دارد.
نگاهی به عقب و به تحلیلهایی که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده بود نشان میدهد چندین و چند بار هشدار داده شده بود که جمهوری اسلامی با دستیابی به توافق هستهای، تنها وقت خواهد خرید تا به غنیسازی اورانیوم ادامه دهد.
بنا بر برخی تحلیلها، چنین توافقی جمهوری اسلامی را حتی قادر به خرید و تامین سلاح میکرد.
بنا بر عقیده بعضی کارشناسان، جمهوری اسلامی میتوانست از چین و روسیه سلاح بخرد و آنانی که موافق توافق هستهای با رژیم حاکم بر ایران بودند میدانستند چنین اقدامی، زمینه را برای این که این کشور به انبوه تسلیحات مجهز شود، فراهم میکند.
نظر به تمام این اوصاف، چه با توافق و چه بیتوافق، رفتار جمهوری اسلامی تغییر نخواهد کرد. جمهوری اسلامی به روسیه پهپاد میدهد و ابراهیم رئیسی، رییسجمهوری این کشور هم به تازگی به چین سفر کرده است. البته هنوز از سمت این دو کشور انبوه سلاح به انبار جمهوری اسلامی سرازیر نشده است.
حالا مشخص است ثبات بخشیدن به خاورمیانه از جمهوری اسلامی برنمیآید و امروز، سستی تحلیل برخی کارشناسان، به ویژه آنانی که باور داشتند همکاری با ایران به نفع آمریکاست و نگرانیهای اسرائیل را هیچ میشمردند، آشکار شده است.
همچنین توافق هستهای با جمهوری اسلامی، اساسا بر این باور مبتنی بود که آمریکا و روسیه هم در نهایت با هم کنار خواهند آمد اما حالا کرملین به اوکراین حمله کرده و مشخص است که روی جمهوری اسلامی هم نمیشود حساب کرد.
ایران همین حالا هم با خاورمیانه سر جنگ دارد و خبری از آن استدلالی که میگفت «راهی دیگر» برای رفتار با جمهوری اسلامی وجود دارد هم نیست.
اکنون غرب بر روی اوکراین متمرکز شده و جمهوری اسلامی هم نمیتواند با داستان غنیسازی مثل گذشته از جهان باج بگیرد.
معلوم نیست جمهوری اسلامی کی به سلاح اتمی دست پیدا خواهد کرد اما دیپلماسی غرب درباره آن تغییر کرده است.
پس از بازگشت به بریتانیا، هنوز پنج گلوله ساچمهای در بدن این مرد مانده است.
او میگوید نیروهای سرکوب از فاصله نزدیک، بیوقفه به او شلیک کردهاند.
طبق روایت این مرد، نیروهای سرکوب از شاتگانهایی استفاده میکردهاند که خشاب خشاب گلوله ساچمهای در بدن قربانی پخش میکنند.
خشونتی که به این مرد روا شده تنها نمونهای دیگر از رفتار پلیس جمهوری اسلامی با شهروندان معترض در ایران است که در کنار باقی مواردی از این دست مانند استفاده نیروهای سرکوب از گلوله ساچمهای بزرگ (که اغلب برای شکار حیواناتی مثل گوزن استفاده میشود) و شلیک تیر ساچمهای از فاصله نزدیک به قصد کشت قرار میگیرد.
این مرد را دو پزشک در بیمارستانی در بریتانیا دیدهاند و شرح او از وقایع، با جراحات او همخوانی دارد.
این مرد اکتبر سال ۲۰۲۲ برای دیدار با خانوادهاش به ایران میرود و به اعتراضات میپیوندد. اواخر ماه اکتبر بوده که با مشاهده آزار دختر نوجوانی در خیابان شریعتی به دست نیروهای سرکوب، مداخله میکند تا از آن دختر دفاع کند.
طبق روایت این مرد، زمانی به او شلیک میشود که او، ناامید از این که بتواند به دختر نوجوان کمک کند، در حال دور شدن از صحنه درگیری بوده و درست در همان زمان، یک بسیجی باتوم به دست شروع به کتک زدن او میکند. او روی زمین میافتد و در حالی که تا حدودی هوشیاریاش را از دست میدهد، میبیند که دو افسر با سلاح نیمهخودکار او را آماج گلوله ساچمهای قرار میدهند.
آنها هفت خشاب گلوله ساچمهای در نقاط مختلف بدن او خالی میکن،ند که یکی به سینه دیگری به زیر بازوی چپ، پای راست و پشت او اصابت میکند.
به گفته او پلیس میخواسته به صورتش هم شلیک کند اما بازویش را سپر صورتش کرده و گلوله به بازویش نشسته است.
تصاویر پس از این حمله نشان میدهند برخی زخمهای او حدودا پنج تا هفت سانتیمتر بودهاند چون از فاصله بسیار نزدیک به او شلیک شده.
اما زخمهایی را که خون از آنها فوران میکرده، با روسری یک دختر معترض و یک دستمال نظافت ماشین بستهاند و او با تاکسی به خانه برده شده.
تمیز کردن و درمان زخمهایش پنج ساعت و نیم و با تیمی از دکترها در خانه انجام شده؛ دکترهایی که او را از قبل و به دلیل پیشینه حرفهای به عنوان عضوی از کادر بهداشت و درمان، میشناختهاند.
به گفته این مرد، در فرآیند درمان، او تقریبا تا پای مرگ پیش رفته و در روند درمانش پیچیدگیهایی همچون مشکلات روده، ایجاد شدن لخته خون و پایین آمدن اکسیژن خون به وجود آمده.
دندههای او هم شکسته و فقط نجات پیدا کرده چون مردمی بیباک به کمک او آمدهاند و دکترهایی شجاع خطر را به جان خریدهاند تا او را زنده نگه دارند.
بسیاری از ساچمهها در ایران از تن او خارج شده و دو ساچمه دیگر هم با عمل جراحی در بریتانیا بیرون آورده شده اما پنج ساچمه هنوز در تن او مانده و چنان گیر کرده که خارج کردن آنها اعصاب حیاتیاش را به خطر میاندازد.
بر اساس ایکسریهایی که در بریتانیا از او گرفته شده، یکی از این گلولهها در پا، دیگری در بازو و سه گلوله دور زانو نشستهاند.
تصاویر امآرآی زانوی او هم سه ماه بعد از حمله، حکایت از کوفتگی استخوان زانوی او داشتهاند. او هنوز نمیتواند سر کار برود یا رانندگی کند.
این مرد تصمیم گرفته در ایران برای درمان به بیمارستان نرود چون میترسیده نامش ثبت و دستگیر شود چرا که طبق قوانین جدید، هر بیماری باید با ثبت مشخصات کارت ملی مورد درمان قرار بگیرد.
او ترسیده که دوتابعیتی بودنش بر مخمصهای که گرفتار شده بوده مضاعف بشود و باعث شود اتهاماتی چون جاسوسی برای بریتانیا هم به او بچسبانند.
درمان این مرد مجموعا حدود ۱۷ ساعت و نیم طول کشیده و یکی از دکترهایی که او را مداوا کرده به او گفته که تا یک قدمی مرگ پیش رفته است.
به گفته این مرد، او هنگام ترک ایران هنوز نمیدانسته چند گلوله در بدنش باقی مانده است.
یک متخصص ارتوپد در بریتانیا که عکسهای جراحات این مرد را دیده، در نامهای به گاردین نوشته که به نظر میرسد نیروهای سرکوب میخواستهاند جان او را بگیرند و تا دم این کار هم رفتهاند چون اگر دوستان دکتر مرد به دادش نمیرسیدهاند، او امروز زنده نمیبوده.
متخصص دیگری که تصاویر ایکسری جراحات این مرد را دیده نیز گفته که ساچمههای شلیکشده به زانو همه زیرجلدیاند و این مرد بسیار شانس آورده که به خود زانو و نه مفصل آن اصابت کردهاند.
این مرد جنایاتی که در حق معترض غیرمسلحی چون او روا شده را مصداق جنایت جنگی دانسته و گفته است که این اتفاق بیشک فقط برای او نیفتاده اما همه آنقدری خوششانس نبودهاند که زنده بمانند و داستان جان به در بردنشان را تعریف کنند.