بهای هنگفت یک دروغ گزاف؛ پرداخت غرامت ۷۸۷ میلیون دلاری فاکس به «دومینیون»
شبکه خبری فاکس نیوز که قرار بود در دادگاهی به اتهام افترا و ترویج «دروغِ تقلب در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا» در مورد عملکرد «شرکت رایگیری دومینیون» محاکمه شود، دقایقی پیش از برگزاری دادگاه موافقت کرد ۷۸۷/۵ میلیون دلار غرامت به شرکت شاکی بپردازد.
وبسایت کانورسیشن در مقالهای به مزایا و معایب سکس خودجوش یا برنامهریزی شده پرداخته و این دو را با هم مقایسه کرده است.
نمایش سکس در تلویزیون و سینما اغلب نمایش برخوردی پرشور است که چاشنی آن، قدری برنامهریزیست. نمایش رسانه از رابطه جنسی، ممکن است این پیام را به مخاطب منتقل کند که شاخصه سکس رضایتبخش، در لحظه بودن آن است.
بر همین مبنا، در دو تحقیقی که این مقاله بر اساس آنها نوشته شده، وقتی از داوطلبان درباره ترجیحشان در برقراری رابطه جنسی پرسیده میشود، بیشتر آنها جواب میدهند که سکس وقتی خودجوش اتفاق میافتد بسیار لذتبخشتر است از وقتی پیشپیش برای آن برنامهریزی شده است.
کجای خودجوش بودن سکسی است؟
اما آیا واقعا آن سکسی که در لحظه و آنی اتفاق میافتد، لذتبخشتر است؟
ممکن است خودجوش بودن برای برخی با شور یکی به نظر برسد اما بها دادن بیش از حد به خودجوش بودن هم معایب خاص خودش را دارد.
ممکن است تمایل به سکس در یک رابطه جدید، سر به فلک بکشد و اینطور به نظر برسد که به برنامهریزی احتیاچ ندارد اما میل جنسی (و بسامد دفعات سکس داشتن) اغلب در طی زمان و در یک رابطه طولانیمدت، کاهش پیدا میکند.
انتظار زوجهایی (که مدتهاست با همند)، برای آن لحظه که هر دو غلیانی برای سکس پیدا کنند، به ندرت اتفاق میافتد و اینجاست که پای برنامهریزی برای رابطه جنسی به میان میآید.
حتی اگر برنامهریزی برای سکس خودش چندان سکسی به نظر نرسد، دانستن این که زوجها چه وقت سکس خواهند داشت میتواند به آنها کمک کند تا برای آن (با آماده کردن فضای خصوصی، لباس، لوبریکنت و غیره) آماده شوند و خود آن آمادگی به بهبود سکس زوجها کمک میکند.
بهرغم آن ایدهآل خودجوش بودن سکس که در فرهنگ شمال آمریکا وجود دارد و در باورها و رسانهها بازتاب مییابد، تحقیقات کمی برای مقایسه این جور سکس با سکس برنامهریزیشده انجام شده است.
نگارندگان این مقاله در دانشگاه یورک، ۳۰۳ فرد و ۱۰۲ زوج را از آمریکا و کانادا به یک پروژه تحقیقاتی در این زمینه دعوت کردند و از آنها خواستند تا میزان موافق بودنشان را با جملاتی مثل «سکس با شریک جنسیام وقتی رضایتبخشتر است که خودجوش است» یا عباراتی همچون «من ترجیح میدهم از پیش بدانم چه وقت سکس خواهم داشت»، نشان دهند.
سپس از آنها سوال شد آیا آخرین سکس آنها برنامهریزی شده بوده یا نه و از آنها پرسیده شد که آیا در کل از رابطهشان و دفعه آخری که سکس داشتند راضی بودهاند یا نه.
فعالیتهای روزانه این افراد نیز طی یک دوره سه هفتهای مورد پیگیری قرار گرفت.
رابطه خودجوش بودن سکس و رضایت حاصل از آن
البته که هر دو گروه (افراد و زوجها) این باور را که سکس خودجوش ایدهآل است در سر داشتند اما در تضاد با باورهایشان، سکس خودجوشی که تجربه کردند آنقدرها هم برایشان رضایتبخش نبود.
در تحقیق اول (با شرکت افراد) آنانی که نظرشان بیشتر این بود که از سکس خودجوش بیشتر لذت میبرند، طبق همان نظر به سوالها جواب دادند اما سکس آخرشان اگرچه خودجوش بود، از آن لزوما بیشتر از سکسی که پیشتر و برنامهریزی شده بود، لذت نبرده بودند.
- برنامهریزی برای سکس ممکن است گاهی کمتر سکسی به نظر برسد!
این فقط نظر آنانی بود که اینجور سکس را دوست نداشتند؛ پس تجربه سکس آخری که داشتند و برنامهریزی شده بود برای آنها لذت کمتری داشت. منتها برای گروهی که اعتقاد داشتند سکس برنامهریزی شده بهتر است، این وضعیت که سکس خودجوش بهتر است صادق نبود اما از رابطه جنسی برنامهریزیشدهشان لذت بردند.
در یک پژوهش دیگر (که تجربه سکس زوجها طی ۲۱ روز پیگیری شد) لذت سکس بر حسب این که سکس خودجوش یا برنامهریزیشده بود، تفاوتی نداشت؛ حتی برای آن زوجهایی که سکس خودجوش را ترجیح میدادند.
نگارندگان مقاله مذکور همچنین کنجکاو بودند بدانند خودجوش بودن و برنامهریزی کردن در لذت جنسی چه نقشی دارد و جالب این که برخی افراد شرکتکننده در این تحقیق گفتند که خودجوش بودن، هیجان جنسی، شور، معنا و میل جنسی برای آنها به همراه دارد و گروه دیگر گفتند برنامهریزی برای آن سکس موعود، انتظار و تمایل برای آن (و احتمالا رضایت و لذت در پی انجام آن) ایجاد میکند.
گرچه برخی افراد باور داشتند سکس برنامهریزیشده نوعی اجبار (فشار) ایجاد میکند اما صرف خودجوش بودن سکس هم ضمانتی برای سکس عالی نبود: برخی افراد گفتند وقتی سکس خودجوش اتفاق میافتد ممکن است فرصت کافی برای آمادگی به منظور دخول را از دست بدهند.
این تنها یک دلیل در کنار دلایلی دیگر مثل آشفتگی ذهنی یا عدم اطمینان از داشتن فضای خصوصی مناسب سکس بود.
دیدگاههایی مبتنی بر شور
یک دلیل برای این که برخی افراد خودجوش بودن سکس را ترجیح میدهند این است که آنها خودجوش بودن را به شور و میلی حقیقی پیوند میدهند که البته اغلب در مراحل اولیه یک رابطه هویداست و اگر شمای خواننده هم اینطور فکر میکنید، یادتان باشد اوایل رابطه هم سکس از آن چیزی که شما یادتان است، برنامهریزیشدهتر بوده است.
فقط به این فکر کنید که چقدر برای آن قرار ملاقاتهای مفرح و عاشقانه وقت صرف شده بود و چقدر زمان صرف به سر و ظاهر رسیدن یا پوشیدن لباسزیرهای سکسی قبل از داشتن رابطه جنسی شده بود یا این که اصلا چقدر طول کشیده بود تا در آن روزهای اول اصلا جذب هم شوید.
سکس برنامهریزیشده، همیشه با آن برچسب ضداروتیک، به عنوان مسوولیت، اجبار و وظیفه دیده میشود که خب، گرچه خوراک داستان و رمان عاشقانه نیست اما تحقیقات نشان میدهند آنان که سکس برنامهریزیشده را ترجیح میدهند، رضایت جنسی را در طول رابطه حفظ میکنند چون دانسته سکس میکنند.
فایده دیگر سکس برنامهریزیشده برای زمانی است که شریک عاطفی شما در دورانی از زندگیاش است که سکس خودجوش چنگی به دل او نمیزند، چون مثلا در محل کار سرش شلوغ است یا کودک جدیدی در راه دارد.
به نیت سکس
محققانی که همواره شاهد دست و پنجه نرم کردن افراد با میل جنسیشان هستند از مدتها پیش تلاش کردهاند تا باور آنان به سکس خودجوش را به چالش بکشند و مجابشان کنند که این دسته افراد باید دانسته سکس کنند.
یکی از مهمترین کارهایی که انسانها در طول روز میکنند برنامهریزی برای امور است. مثلا آخرین تعطیلاتتان را به یاد بیاورید: به احتمال زیاد آن سفر را برنامهریزی کرده بودید و احتمالا به شما خوش هم گذشته است!
اگر سکس برای شما و شریک زندگیتان مهم است، برنامهریزی میتواند راهی برای اولویت دادن به آن باشد. حتی اگر منتظر شوید زمین و آسمان دست به دست هم دهند تا آن لحظه پرشور فرا برسد، همین که شما یاد گرفته باشید به قصد سکس، رابطه برقرار کنید، میتواند به سکس شما (فارغ از خودجوش و برنامهریزیشده بودن آن) کیفیت بهتری بدهد.
اما برنامهریزی برای سکس به این معنی نیست که باید آن را در تقویمتان یادداشت کنید یا شریکتان را به رویداد تقویم دعوت کنید؛ بلکه سادهتر از اینهاست و فقط برقرار کردن ارتباط با شریکتان را میطلبد. این که مثلا بدانید خلقوخوی آنها حوالی زمانی خاص چطور است؟ چه وقتی سرشان خلوتتر است و چه وقت زمان صمیمیت عاطفی است؟
با دانستن این چیزها درباره یکدیگر، توافق کنید در این بازهها، زمانی هم برای سکس باز کنید.
زمان سکس هم مهم است. ممکن است شما و شریک جنسیتان سکس صبحگاهی یا برقراری رابطه در بعدازظهرها را ترجیح بدهید تا مثلا این که شبها و بعد از صرف یک غذای سنگین و خوابآلوده، سکس کنید.
برای بیشتر زوجها، سکس راهی برای نگهداری و تقویت پیوندشان است و طی زمان، مثل قرار ملاقاتهای عاشقانه و به دشت و کوه زدن در روزهای تعطیل، برنامهریزی میخواهد. پس نگران نباشید: سکس برنامهریزیشده احتمالا به اندازه همان سکس در لحظه و آنی، لذتبخش است.
الیزابت هولمز، موسس شرکت آزمایشگاهی و تحقیقاتی «ترانوس»، آخر این ماه میلادی سال جاری (۲۷ آوریل ۲۰۲۳)، به جرم کلاهبرداری روانه زندان میشود تا دوران ۱۱ سال محکومیتش را پشت سر بگذارد.
هولمز متهم به چهار فقره کلاهبرداری مرتبط با استارتآپ آزمایش خون در ژانویه ۲۰۲۲ است و این در حالی است که برای مدتها، جهانی را بر سر کار گذاشته بود.
مجله فوربز در سال ۲۰۱۵ او را به عنوان جوانترین زن میلیاردر خودساخته در جهان معرفی کرد و هولمز، آهنربای سرمایه در سیلیکون وَلی شناخته میشد.
دادگاه درخواست هولمز برای آزادی تا زمان دادگاه تجدیدنظر را رد کرده است.
هولمز ، دانشجوی انصرافی دانشگاه استنفورد، همواره زن هدفمندی خوانده شده بود که ادعا میکرد دنیای آزمایش خون را متحول و تنها با یک قطره خون، صدها آزمایش خواهد کرد.
پیش از آنکه وال استریت ژورنال در گزارشی دست الیزابت هولمز را رو کند و گزارش کند که فنآوری ادعایی او اصلا کار نمیکند، روی استارتآپ هولمز صدها میلیون دلار سرمایهگذاری و ارزش آن ۹ میلیارد دلار عنوان شده بود و سالها طول کشید تا سرمایهگذاران بفهمند روی اسب لنگ شرط بستهاند.
سانی بالوانی، دوستپسر سابق هولمز و شریک اقتصادی پیشین او هم باید اواخر آوریل راهی زندان شود. بالوانی نیز به ۱۲ فقره کلاهبرداری و ۱۲ سال زندان محکوم شده است.
تحلیل ژورنال «سایکولوژی تودی» از شخصیت هولمز
سریالی با نام «دراپاوت» که مدتی پیش از شبکه «هولو» پخش شد به بُعد روانشناختی داستان الیزابت هولمز و ظهور و سقوط او پرداخت.
با وجود پخش چنین سریالی، پاسخ سوال افکار عمومی درباره این که واقعا در «ترانوس» چه رخ داد و همچنین شخصیت هولمز داده نشده و وضعیت همچنان به شکل معما باقی مانده.
سوال این است که او چطور موفق شد برای مدتی این همه طولانی، کلاهبرداری اینچنین عظیم و جدیای را ادامه دهد و البته سوال دیگر این که: این الیزابت هولمز واقعا چطور آدمی است؟
تلاش برای پاسخ به این سوال: «الیزابت هولمز واقعا چهجور شخصیتی دارد؟»
شخصیتپردازی هولمز سریال «دراپاوت» هوشمندانه است از آن رو که او یک سایکوپت (اجتماعستیز) بالفطره حریص یا یک قربانی بازی داده شده نمایش داده نمیشود (چیزی که خود هولمز در دادگاه ادعا کرد و گفت که درگیری او در این کلاهبرداری، تقصیر بالوانی است).
در این سریال، هولمز در سنین دانشجویی فردی جاهطلب و ایدهآلگرا به تصویر کشیده میشود که البته مشخصا کماعتماد به نفس است و طی زمان و تجربیات زندگی است که او را به الیزابت هولمزی تبدیل میکند که میتواند سر یک سیلیکون ولی را کلاه بگذارد.
«دراپاوت» روایتی باورپذیر و به اندازه کافی قانعکننده (از نظر روانشناختی) از شخصیت هولمز به مخاطب ارائه داده است.
هولمز نسخه جدید کلاهبرداران شرکتی قدیمی است
یک تحقیق که در سال ۲۰۱۱ در ژورنال اخلاق کسبوکار منتشر شده بود و به ارتکاب کلاهبرداری در ۳۹ شرکت آمریکایی بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۵ پرداخته بود، عوامل موثری که مسوولیت کلاهبرداری به شکل سیستماتیک را متوجه عوامل اجرایی شرکتها میکنند، بررسی کرده بود.
بسیاری از عواملی که در این پژوهش لیست شده، در شخصیت هولمز هم نمایان است.
برخی از این عوامل عبارتند از:
۱- توجیه: هولمز از دروغ گفتن به عنوان راهی برای سر پا نگه داشتن «ترانوس» استفاده میکرد.
۲- خودباوری: رسانهها و هیات مدیره هولمز، او را غرق تعریف و تمجید میکردند تا جایی که امر به خود او هم مشتبه شد و باورش شد که میتواند ناممکن را ممکن کند.
۳- تقلیل احساس گناه یا همان «هدف وسیله را توجهی میکند»: هولمز بارها تاکید کرده بود که هدف از تاسیس «ترانوس» کمک به مردم است اما اگر واقعا به آنچه میگفت باور داشت، پس به همان شکل در ذهنش، «شر» کلاهبرداری را با آن «خیر» که قرار بود از «ترانوس» عاید مردم شود، خنثی میکرد.
البته اینکه جهان درباره شخصیت کسی مانند الیزابت هولمز کنجکاو باشد چیز عجیبی نیست و اتفاقا خوب است.
نتیجه اصلی تحقیق سال ۲۰۱۱ نشان میدهد هنگام تحلیل شخصیت افرادی همچون هولمز، پای مواردی فراتر از انگیزههای سود مالی و البته عوامل روانی صاحبان و سران شرکتها که خود آنها را با رفتارهایشان به نمایش میگذارند، در میان است.
درک توجیه الیزابت هولمز بابت آن کلاهبرداری عظیم موجب میشود مردم بتوانند دست افرادی که رفتارهای مشابه نشان میدهند، پیش پیش بخوانند تا شاید بتوانند از تولد یک «ترانوس» دیگر جلوگیری کنند.
وبسایت کانورسیشن در مقالهای تحلیلی به تاثیر «تعامل غرب با طالبان» بر وضعیت حقوقبشر در افغانستان پرداخته و از این رهگذر، بر مساله زنان در این کشور تمرکز کرده است.
انزوای اقتصادی و سیاسی افغانستان از زمان سر کار آمدن دوباره طالبان در اوت ۲۰۲۱، به وخامت بحران انسانی در این کشور دامن زد.
طبق آمار برنامه جهانی غذا، بین نوامبر ۲۰۲۲ و مارس ۲۰۲۳ شمار افغانهایی که در «ناامنی غذایی» به سر میبرند به ۲۰ میلیون نفر رسیده که ۳/۲ میلیون تن از آنها زیر سن پنج سالگیاند و شش میلیون تن، به کمک اضطراری نیاز دارند.
استدلالهای غرب مبنی بر تعامل هر چه بیشتر با طالبان در زمانی که دولت تحت حمایت ایالات متحده در کابل حاکم بود افزایش یافت. دولتی که پس از حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱ به دنبال حمله ۱۱ سپتامبر شکل گرفته بود.
بعدتر، گفتوگوهای صلح در دوحه قطر بود که به خروج آمریکا از افغانستان انجامید. خروج آمریکا از افغانستان در اوت ۲۰۲۱ هم خروجی پرآشوب بود که به افتادن دوباره قدرت به دست طالبان منجر شد.
گرچه طالبان از سال ۲۰۰۱ گروهی تروریستی اعلام شده اما غرب همواره خواستار میزانی از تعامل با طالبان شده است.
از جمله استدلالهایی که برای توجیه لزوم این تعامل آورده میشود این است که چنین تعاملی «بشردوستانه» است و باور بر این است که انزوای کامل افغانستان موجب خواهد شد طالبان گره سیاستهای سرکوبگرانهشان را به گرد گردن افغانستان، هر چه تنگتر کنند.
برخی مدافعان چنین استدلالهایی حتی بر این باورند که این تعاملات باید از تمرکز فعلی صرف بر حمایتهای بشردوستانه، به حوزه سیاست و دیپلماسی گسترش یابند.
مارس ۲۰۲۲، واشینگتن مجاب شده بود تا کانالهای دیپلماتیک برای به رسمیت شناختن احتمالی طالبان را به جریان بیندازد اما پرونده این اقدام با ممنوع کردن تحصیلات برای زنان در افغانستان بسته شد.
بسیاری از تحریمهای اعمالشده بر امارت اسلامی اما طی ۱۸ ماه گذشته، با صدور مجوزهای خزانهداری آمریکا تسهیل شده است.
این مجوزها به آمریکا و دیگر کشورها و نهادها در سراسر جهان اجازه میدهد تا با افغانستان روابط مالی برقرار کنند.
مجوزهای برقراری روابط مالی با افغانستان از دسامبر ۲۰۲۱، طالبان و «شبکه حقانی» را قادر به برقراری تبادلات مالی کرده است، گرچه تبادلات مالی مستقیم با چنین گروههایی که همچنان در لیست نهادهای تروریستی قرار دارند، هنوز ممنوع است.
۱۸ ماه آسان گرفتن غرب بر طالبان اما نشان داده که تسهیل تحریمها باعث نشده طالبان هم امتیازاتی بدهد و این توجیه که این تعامل دوسویه است، صحیح نیست.
ایدئولوژی طالبان در ذات آن بسیار سختگیرانه است و هر تحلیل و توجیهی برای تعامل، وخیمتر شدن وضعیت فعلی در افغانستان را در نظر نگرفته یا دستکم گرفته است.
رهبران افراطگرای افغانستان با تسهیل تحریمهای غرب، سیاستهای سختگیرانهشان را افزایش دادهاند و قربانی اصلی چنین سیاستهایی هم البته زنان افغانستاناند.
طی سال ۲۰۲۲ بیش از ۳/۷ میلیارد دلار کمک از کشورهای اهدا کننده سراسر جهان به افغانستان اهدا شده که نزدیک به یکسوم این مبلغ را آمریکا پرداخته است.
آیا طالبان اصلا همکاری هم میکند؟
اکراه طالبان برای تعامل حقیقی با غرب را از آنجا میتوان فهمید که دفترشان در دوحه قطر که در گفتوگوهای صلح و خروج آمریکا از افغانستان نقشی حیاتی ایفا کرد، از زمان بر سر کار آمدن دوباره طالبان در افغانستان خاک گرفته است.
دولت طالبان هماکنون در چنگ هبتالله آخوندزاده است. آخوندزاده پایگاه این گروه را به جنوب قندهار منتقل کرده؛ جایی که سرسپردگان محافظهکار او، آنجا را قبضه و حلقه اعمال سیاستهایشان را به گرد سیاستهای داخلی و منطقهای امارت اسلامی تنگتر کردهاند.
رویکرد آخوندزاده نسبت به زنان هم از رد درخواست امینه محمد، معاون دبیرکل سازمان ملل متحد برای دیدار با او در ژانویه ۲۰۲۳ مشخص است.
هیات امینه محمد برای تعامل با رهبری افغانستان به این کشور سفر کرد اما موفق به دیدار با هبتالله آخوندزاده نشد.
اما محبوبه سراج که نامزد دریافت جایزه صلح نوبل سال ۲۰۲۳ شده است، از مدافعان تعامل با طالبان است و توجیه او این است که اگر جهان با طالبان وارد گفتوگو و مذاکره نشود، سر در آوردن از این که افغانستان چه باید بکند و جهان چه باید بکند، دشوارتر میشود و بهای انزوای افغانستان را مردم آن و «زنان و کودکان» آن میپردازند.
جریان امور در افغانستان از اوت ۲۰۲۱ تاکنون اما نشان میدهد صرف آمال و آرزوهای غرب برای تغییر افراطگرایی مذهبی، پیشبرنده نیست و آن را تغییر نمیدهد. این است که تعامل هر چه بیشتر غرب با طالبان باید برای امارت اسلامی هزینهای داشته باشد؛ هزینهای که کمبها هم نباشد.
هر گونه تعامل با طالبان باید متکی بر توضیح آنان درباره چگونگی انجام اصلاحات بهویژه در مورد وضعیت زنان باشد. زنان و دخترانی که با بازگشت طالبان از حق تحصیل و بسیاری از حقوق دیگر خود محروم شدهاند.
سلمان رشدی، نویسنده سرشناس و نگارنده رمان «آیات شیطانی»، بار دیگر به جهان کلمات و دنیای نویسندگی بازگشته است. مجله تایم به همین مناسبت با او گفتوگویی انجام داده است.
رشدی ۱۲ اوت سال ۲۰۲۲ (۲۱ مرداد ۱۴۰۱) برای سخنرانی به موسسه چاتاکوآ در نیویورک رفته بود که هادی مطر، مهاجم ۲۴ ساله اهل نیوجرسی، دواندوان خودش را به او رساند و با زدن ضربات پیاپی چاقو به صورت و گردن و شکمش، او را مجروح کرد.
در اثر این حمله بینایی یک چشم رشدی از دست رفت.
او چند هفته پیش از آن حمله در مصاحبه با یک مجله آلمانی، زندگی خود را پس از سالها مخفی شدن «نسبتا عادی» توصیف کرده بود و خود را فردی «خوشبین» خوانده بود.
رشدی گفته بود فتوای روحالله خمینی (برای کشتن او به خاطر نوشتن رمان «آیات شیطانی») مدتها قبل صادر شده است اما علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی هم حکم کشتن رشدی را تیری خوانده بود که تا بر هدف ننشیند، از پا نخواهد نشست.
گزیده مصاحبه خبرنگار تایم با رشدی را بخوانید درباره تجربه سر پا شدن او پس از حمله، خیزش انقلابی در ایران و این که زندگی او چگونه از نگارش «آیات شیطانی» متاثر شد:
سلمان رشدی ۷۵ ساله، پشت میزش کارش برگشته و طعم موفقیت آخرین کتابش «شهر پیروزی» و رفتن سر وقت نوشتن کتابی دیگر (پس از این که تابستان ۲۰۲۲ در موسسه چاتاکوآ در نیویورک تا دم مرگ رفت) را مزه مزه میکند.
او درباره کتاب جدیدش به تایم میگوید: «اگر کتابی (درباره حمله) بنویسم کتاب آنچنان طولانی نخواهد بود.»
او اشاره میکند که کتاب ممکن است کتابی چند ۱۰۰ صفحهای باشد و او امیدوار است که در یک سال یا دور و بر چنین زمانی تمامش کند اما به خودش فشاری برای نوشتن آن نمیآورد و آهستهآهسته پیش خواهد رفت.
رشدی که بیش از ۱۰ بار مورد اصابت چاقو قرار گرفت، روایت سر پا شدن پس از ۱۲ اوت ۲۰۲۲ را با احتیاطی (که او را تاکنون زنده نگه داشته) تعریف میکند و میگوید که کمکم لم زندگی اینچنینی دستش آمده. شیشه دودی، چشم راست او را که در اثر یکی از ضربات چاقو نابینا شده، پوشانده.
او میگوید: «چاقو تا عمق زیادی در چشمم و تا عصب بینایی فرو رفت.»
رشدی تا مدتی نمیتوانست از دست چپش هم استفاده کند. او میگوید که درمانگرش به او برای حل «کابوسهایش» و مسایلی از این دست، کمک کرده است.
هادی مطر، مرد جوان اهل نیوجرسی که به رشدی حمله کرد، منتظر برگزاری دادگاهش است و سلمان رشدی در حال سبک و سنگین کردن آن میزان از آزادی که پس از آن حمله خواهد داشت.
او پس از انتشار رمان تحسین شدهاش «شهر پیروزی»، آنچنان آفتابی نشده و از زمان حمله تاکنون، تنها یک مصاحبه با تایم، پس از قرار گرفتن در لیست ۱۰۰ چهره تاثیرگذار این مجله داشته است.
رشدی در آن مصاحبه گفته بود از قرار گرفتن نامش در آن لیست خرسند است چون به نظر میرسد کسی متوجه کاری که او میکند، شده است.
او گفته بود خوشحال است که نقدهای نوشته شده بر «شهر پیروزی» نه از سر ترحم و دلسوزی به خاطر اتفاقی که برای او افتاده، بلکه برای خود کتاب نوشته شده است.
رشدی همچنین گفته بود قرار گرفتن در آن لیست برای او به آن معنا بوده که نامش به عنوان یک هنرمند در فهرست قرار گرفته نه به عنوان کسی که صرفا به او حمله شده است.
رشدی نه حضوری، بلکه مجازی، از خانهاش در نیویورک با تایم مصاحبه کرده است:
تایم: نه یک احوالپرسی سرسری و معمولی! حالتان واقعا چطور است؟
رشدی: من ... یکجورهایی بهترم. بدن انسان توانایی فوقالعادهای در بهبود یافتن دارد. نمیتوانم بگویم ۱۰۰ درصد سلامتی خودم را به دست آوردهام ولی خب در مسیر آن هستم.
تایم: تعریف شما از بهبودی چیست؟
رشدی: من به چشم بهبودی به این مقوله نگاه میکنم و البته که چشم من برنمیگردد. این چشم از دست رفته است. دستم بدجوری آسیب دیده بود اما بهبودی آن با یک عالم درمان، خوب پیش رفته. زخمهای دیگر هم در حال بهبودی هستند اما در مجموع، کلی درمان لازم است و البته ترومای پس از سانحه هم وجود دارد که خب دارد بهتر میشود.
تایم: میتوانم از درمان ترومای پس از سانحه بپرسم و این که آیا در روند بهبود شما تاثیری داشت؟
رشدی: من درمانگر بسیار خوبی دارم که مدتهاست به او مراجعه میکنم. او مرا خوب میشناسد و در این مراجعهها باید درباره چیزهای معمول (مرتبط با واقعه رخداده) مثلا کابوسها و اینجور چیزها صحبت کنید و خب این پروسه زمان میبرد. اتفاق واقعا هولناکی در زندگیام رخ داد که درک و هضم آن طول میکشد. اما یکی از کارهایی که برای خودم انجام میدهم این است که راهی برای نوشتن آنچه اتفاق افتاد پیدا کنم و آنچه در آینده منتشر میکنم، احتمالا خیلی زیاد در همین باره خواهد بود. برای من این کار به معنای چیرگی بر آن (حمله) است. هنوز به این که (نوشتن) چگونه شکل بگیرد فکر میکنم. نمیتوانم بیش از این از آن حرف بزنم. فقط میتوانم بگویم قصد دارم چیزی بنویسم و دارم به آن فکر میکنم.
تایم: طبق تجربه گزارشگری من، هر چه شما به صحنه خشونت نزدیکتر باشید، نوشتن آن بهتر از آب درمیآید.
رشدی: اوهوم. بیراه نیست. البته که من به آن صحنه (حمله) خیلی خیلی نزدیک بودم.
تایم: خیلی در فضای عمومی آفتابی نمیشوید. نه؟
رشدی: نه خیلی. آهسته و پیوسته به جهان برمیگردم. میخواهم زندگیام را دوباره و آنچنان که بود از سر بگیرم. فقط آهسته پیش میروم.
تایم: آیا فکر میکنید دوباره به مرکز توجه و دیدارهای حضوری برگردید؟
رشدی: این سوال مهمی است و جواب آن این است که «نمیدانم». به این زودیها که نه. یکی از مشکلات موسسه چاتاکوآ این بود که آنجا اصلا امنیتی نداشت و پیشگیری از آنچه اتفاق افتاد کار سختی نبود. ولی در غیاب هر گونه امنیت بود که چنین چیزی رخ داد. شما به عنوان یک داستاننویس آنقدری مخاطبانتان را نمیبینید. سالها در یک اتاق مینشینید و هر از چند گاهی هم از آن خارج میشوید تا با خوانندگانتان دیداری داشته باشید. من واقعا از آن لحظه ملاقات با مردمی که به کار من بها میدهند لذت میبرم و این که از چنین چیزی محروم شوم حیف است اما باید درست و حسابی روی آن (دیدارهای حضوری) فکر کنم.
تایم: درباره ایران بپرسم. احتمالا تحولات آن را دنبال میکنید؟
رشدی: خیلی وقت پیش، سال ۱۹۸۶ و وقتی از دانشگاه کمبریج فارغالتحصیل شدم به ایران سفر کردم. پیش از سر کار آمدن دولت فعلی (جمهوری اسلامی) بود. ایران را واقعا دوست داشتم. کشور زیبایی بود. مردمش را دوست داشتم. مردمی که بسیار بافرهنگ، فرهیخته و مهماننواز بودند. اما راستش از حرف زدن درباره این موضوع (ایران) کمی دلزدهام چون صادقانه بگویم از تنها من به ایران این است که آنها (جمهوری اسلامی) سعی کردند مرا بکشند. ای کاش ربط من به ایران اینطور نمیبود. البته که بله! آنچه را در ایران رخ میدهد دنبال میکنم اما آنچنان چیزی نمیتوانم درباره آن بگویم. هر چه بگویم مشتی بدیهیات است. زنان جوان در ایران و مردانی که آنها را حمایت میکنند، میستایم. به همین بسنده میکنم.
تایم: فکر میکنم شما بیش از جمهوری اسلامی دوام بیاورید.
رشدی: خب (اینطور شود) که خوب میشود.
تایم: (سوال غیرمستقیم ) درباره آیات شیطانی بگویید.
رشدی: حقیقت این است که با آن چیزی که درباره «آیات شیطانی» رخ داد مردم معمولا من را با دین و نوشتن آن کتاب مرتبط میدانند اما این (تصور) کموبیش در مقابل من، به عنوان یک نویسنده، قرار دارد. من خودم آدمی مذهبی نیستم و هیچوقت هم دین، جز در همان کتاب آیات شیطانی، موضوع اصلی نوشتههای من نبوده. بزرگترین آسیب حملات به کتاب «آیات شیطانی» این بود که مردم را درباره این که من چطور نویسندهای هستم و این که درباره من چطور حرف بزنند، گمراه کرد. یکی از چیزهایی که افرادی که این کتاب را خواندهاند میپرسند -و البته شمار بسیار کمی از حملهکنندگان به این کتاب واقعا آن را خواندهاند- این است که «چه کسی فکر میکرد کتاب خندهدار باشد؟» و جواب این است: آنهایی که کتاب را خواندهاند میدانند خندهدار است.
تایم: در مطلبی که در نیویورکر درباره شما چاپ شده بهعنوان نماد آزادی بیان حضور دارید.
رشدی: من از قدیم این دیدگاه را (درباره خودم) دارم که من رماننویسام و البته سهم خودم هم در راه آزادی بیان ادا کردهام.
تایم: حالا که دوباره به نوشتن برگشتهاید از روز کاریتان برایمان بگویید.
رشدی: خب مثلا الان اگر با شما گفتوگو نمیکردم، احتمالا در حال کمی نوشتن بودم. من هیچوقت آدم صبح بلند شدن نبودهام، پس یکجورهایی مثل ساعت کاری معمول کار میکنم. با این استثنا که شبها، قبل از خواب، حتما حتما چیزی را که در طول روز نوشته باشم، میخوانم. این کارم دو دلیل دارد: یکی این که برای فردا صبح که دوباره سراغش (متن) میروم مرورش کرده باشم و دوم این که ببینم آیا نیازی هست چیزی را پس از چند ساعتی دور بودن از متن، تغییر بدهم یا نه. همینگوی (ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی) اینطور میگفت که همیشه باید یک جمله کمتر از آنچه میدانید بنویسید تا صبح (روز بعد) بدانید جمله اولی (که با آن نوشتنتان را شروع میکنید) چیست. چون وقتی اولین جمله را نوشته باشید، نوشتن دومین جمله خیلی آسانتر است.
وبسایت کانورسیشن در مقالهای به هشتگ ترند اخیر تیکتاک، «سندرم دختر ارشد» پرداخته است برای رسیدن به پاسخ این پرسشها که این سندروم دامنگیر زنان چطور سندرومی است و چگونه میتوان آن را از میان برداشت.
آیا نام سندروم دختر ارشد به گوشتان خورده؟ این سندروم که قرعه آن به نام دختر ارشد خانواده میافتد، از دوران کودکی، بار روانی سنگینی به او تحمیل میکند.
با فرو رفتن در نقش دختر ارشد، نگهداری از خواهر و برادر کوچکتر تا کمک در تمام کارهای خانه، نگهداری از پدر و مادر بیمار، خرید خانه و غیره، همه به دوش دختر ارشد خانواده میافتد.
باری که بر عهده گرفتن چنین نقشهایی به دختر ارشد تحمیل میکند سنگین اما نامریی است و از سنین خردسالی هم به دوش او میافتد.
ممکن است از خودتان بپرسید خب مشکل چیست؟ آیا کودک بزرگتر نباید بزرگانهتر رفتار کند و از خواهر و برادر کوچکترش نگهداری کند؟ و دلیل بیاورید که زنان «در ذاتشان» در تیمارداری و مراقبت بهتر هستند.
بله! اینها فقط چند مورد از تصوراتی هستند که با شنیدن نام سندروم دختر ارشد به ذهن برخی میرسد و البته که همین تصورات، موانعی هستند بر سر راه حل این معضل.
هشتگ «سندروم دختر ارشد» اخیرا بر روی تیکتاک وایرال شده و دختران نوجوان درباره کار بیجیره و مواجب و سهم ناعادلانه کارهای خانه که به دوش آنها میافتد، گله میکنند و از تاثیرات منفی آن بر زندگی و سلامت جسم و روانشان میگویند.
البته که این سندروم دیروز و امروز به وجود نیامده و دستکم قرنهاست در سراسر جهان رواج دارد اما چرا اخیرا در رسانههای اجتماعی بر آن تمرکز شده است؟
بهرغم رشد و پیشرفت زنان در حوزههای تحصیل و اشتغال، همچنان سهم عمده کار خانه بر عهده آنهاست و پای پیشرفت در زمینه برابری در محل کار هم هنوز به خانه نرسیده است.
سندروم دختر ارشد میتواند به فهم این که چرا وضعیت برابری در محل کار و خانه طراز نیست، کمک کند.
بر اساس تحقیقات، کودکان نقش پررنگی در مشارکت در کار خانه دارند که اغلب دیده نمیشود و اغلب دختران بین سنین پنج تا ۱۴ سال، تا ۴۰ درصد بیشتر از پسران در کارهای خانه مشارکت میکنند.
طبق سلسلهمراتب مردسالارانه اجتماع، سهم بیشتر از کار خانه هم نصیب دختر ارشد میشود.
بر پایه نظرات کاربران تیکتاک، این سندروم میتواند سلامت دختر ارشد خانواده را به خطر بیندازد و کودکی او را به یغما ببرد، چون سهم نامتناسبی از وظایف بزرگسالانه به دوش آن کودک افتاده که چنین وضعیتی معمولا با اصطلاح «والدگری فرزند» شناخته میشود و موجب نابرابری جنسیتی در کار خانه میشود که به همان منوال هم از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا میکند.
چرا این بلا سر دختر ارشد خانواده میآید؟
در لایه زیرین سندروم دختر ارشد، نظریههای رفتاریای وجود دارد که همزمان یکدیگر را تقویت میکنند و در به وجود آمدن یکدیگر نقش دارند.
یکی از آنها نظریه «الگوسازی» است که طبق آن دختر ارشد اغلب پا جای پای مادرش میگذارد و از او یاد میگیرد که بر حسب جنسیتش باید در خانه چه بکند.
طبق نظریه «نقشآموزی جنسیتی» هم والدین اغلب کارهای متفاوتی به دختر و پسر (بر حسب جنسیتشان) در خانه محول میکنند.
نظریه «نقشآموزی جنسیتی» هم اغلب بنا شده بر نظر والدین مبنی بر آن است که کار خانه ربطی با زنانگی دارد و بنابراین برای والدینی که آگاهانه میکوشند تا چنین رویکردی را در خانه جا بیندازند، دختر خانواده ناخودآگاه به کارهایی در خانه میپردازد که بر حسب جنسیت به مادر داده شده؛ مثلا به آشپزی، نظافت و خرید مشغول میشود.
سومین نظریه، نظریه «جایگزینی نیروی کار» است که طبق آن، وقتی مادرها وقت محدودی برای انجام کار خانه دارند، وظایفشان به دختر ارشد که نقش «جایگزین» او را بازی میکند، محول میشود و در نتیجه دختر ارشد بیشتر از باقی فرزندان درگیر نگهداری از خواهر و برادر و کار خانه میشود.
جالب آن که در چنین حالتی، مادر در محیط کاری به سمت برابری جنسیتی پیش میرود (چون با کمک دختر ارشد، برای خودش وقت بیشتری خریده است) اما به این قیمت که دختر ارشدش در خانه از برابری جنسیتی باز میماند و از سنین کودکی به کار خانه میافتد.
با نگاهی وسیعتر به این مساله، میتوان دید که در حقیقت نابرابری جنسیتی در جهان از خانه شروع میشود و سندروم دختر ارشد تاثیری جدی در آن دارد؛ به گونهای که به بحران تیمارداری و نگهداری در جهان هم مرتبط است. مثلا بسیاری از فیلیپینیها که به آمریکا، اروپا و خاورمیانه مهاجرت میکنند به همین دست مشاغل و مشاغلی مرتبط با کار خانه مشغول میشوند. دلیل آن هم این است که در فیلیپین دختر ارشد جایگزین مادر است و بعد از مادر، اوست که خانه را میگرداند و همین میراث را در مهاجرت با خود به سایر نقاط جهان میبرد و در حقیقت در کشور میزبان به حل مساله نابرابری جنسیتی داخلی تا حدودی کمک میکند (چون حلال آن مشکل از منبعی خارج از کشور تامین شده است).
در چنین داد و ستدی، سندرم دختر ارشد موجب به وجود آمدن نابرابری جنسیتی داخلی در نسلهای بعدی است و بار چنین معضلی را از دوش یک گوشه از جهان به شانه گوشهای دیگر از آن میاندازد.
چگونه میشود با سندروم دختر ارشد مبارزه کرد؟
«درمان» سندروم دختر ارشد در حرف ساده به نظر میرسد: در حقیقت در این روند لازم است خانوادهها متوجه سهم ناعادلانه کار خانه باشند که به دوش دخترانشان میاندازند و وظایف فرزندان در خانه را عادلانه بین آنها تقسیم کنند.
در عمل اما چنین چیزی آنقدر هم ساده نیست و مستلزم این است که مردان خانواده برای انجام دادن سهمشان از کار خانه پیشقدم شوند و برخی از آموختههای جامانده از قرون و اعصار را مبنی بر این که کار خانه کار زنانه است، دور بریزند.
اولین گام در حل معضل سندروم دختر ارشد به رسمیت شناختن آن است و این که چنین مشکلی وجود دارد و این که دختران ارشد و در حقیقت کودکان، در این کار کردن دخیلاند؛ کاری نامریی که ارزش و مزدی ندارد.
تغییر و حل معضلی نامریی ممکن نیست و سندروم دختر ارشد هم فقط مشکل فردی نیست بلکه مسالهای است که در قابی بزرگتر با نابرابری جنسیتی در جهان مرتبط است و بنابراین نقطه شروع خوبی برای مبارزه با آن است.
پس از انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا، افراد نزدیک به دونالد ترامپ، رییسجمهوری وقت، ادعا کردند شرکت دومینیون با هدف جلوگیری از انتخاب مجدد ترامپ به ریاست جمهوری، دستگاههای شمارش رای خود را دستکاری کرده است.
دومینیون در پاسخ اعلام کرد پیامها و ایمیلهای داخلی تهیهکنندگان و افراد رده بالای فاکس نیوز نشان میدهد آنها کاملا در جریان بودند ادعاهای مربوط به تقلب و دستکاری آرا در جریان انتخابات سال ۲۰۲۰ دروغ بوده است اما مهمانانی را جلوی دوربین آوردند که واقعیت را زیر پا گذاشتند و دروغ محض به خورد مخاطبان دادند.
دومینیون با انتقاد تند از افترازنی فاکس نیوز تاکید کرد این اقدام سبب شد موجی از دروغ ایالات متحده را گرفتار «تئوری توطئه» کند.
حالا نیویورک تایمز در مقالهای به جزییات بیشتر پرونده دادگاه فاکس نیوز پرداخته است:
با پرداخت غرامت ۷۸۷/۵ فاکس به دومینیون، خطر برگزاری یک دادگاه طاقتفرسا و کشدار از بیخ گوش شبکه فاکس نیوز رد شد؛ دادگاهی که باید در آن روپرت مرداک و سران شبکه، برای پاسخ به این سوال از خجالت آب میشدند: چرا اجازه دادید یک تئوری توطئه اینچنین آسیبزننده درباره انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ آمریکا مثل علف هرز پخش شود؛ آن هم در حالی که از دروغ بودن آن خبر داشتید؟
پرداخت غرامت ۷۸۷/۵ میلیون دلاری فاکس به دومینیون از سنگینترین خسارات پرداختشده در طول تاریخ به شمار میرود.
یکی از وکیلان شرکت دومینیون در پی پرداخت این غرامت گزاف از سوی فاکس گفت که این شرکت با پرداخت این جریمه در حقیقت مسوولیت اشتباهش را پذیرفته و از این که دومینیون، فاکس را در نهایت پاسخگو کرده اظهار خرسندی کرد.
وکیل دیگر دومینیون هم تاکید کرد که هر دروغی، بیشک پیامدی دارد.
توافق پرداخت غرامت که ناگهانی و بدون مقدمه اعلام شد، باعث شد که فاکس نیازی به هیچ عذرخواهیای بابت اشتباهش در فاکس نیوز پیدا نکند؛ در حالی که شرکت دومینیون مشخصا خواستار این عذرخواهی شده بود.
فاکس موفق شد از درخواست دومینیون برای عذرخواهی فاکس نیوز بر روی آنتن زنده قسر در برود که با این کار مخاطبان این شبکه (که البته از همان ابتدا هم از این دعوای حقوقی فاکس آنچنان خبردار نشده بودند!) از افترازنی و دروغپراکنی فاکس نیوز مطلع نشوند.
فاکس در واکنش به خبر توافق، آن را توافقی دوستانه به جای برگزاری دادگاههایی خصمانه خواند و تاکید کرد با این توافق، آمریکا این غائله را پشت سر میگذارد.
در یکی از اسناد دادگاه، قاضی پرونده با حمایت از دومینیون قید کرده که فاکس نیوز در اظهارنظر دروغین مبنی بر این که دستگاههای رایگیری دومینیون رایهای دونالد ترامپ را به رای جو بایدن تغییر داده بودند، به تئوری توطئه متوسل شده است.
در یکی دیگر از اسناد دادگاه هم قاضی نوشته که بر اساس اسناد و مدارک در دست، از روز روشنتر است که حتی یکی از ادعاهای فاکس نیوز درباره شرکت رایگیری دومینیون در انتخابات ۲۰۲۰، راست و درست نبوده است.
طبق این اسناد، قاضی دست فاکس برای ارائه توجیهاتی مبنی بر این که انتشار چنین دروغهایی خبری بوده که کار سازنده دروغ (در این مورد دونالد ترامپ و اطرافیانش) بوده را بسته بود.
حتی پیش از برگزاری اولین دادگاه فاکس روشن بود که این شرکت در دادگاه میبازد و تا حدودی بر روی توجیهاتی که قرار بود برای لزوم برگزاری درخواست دادگاه تجدیدنظر ارائه بدهد، کار کرده بود تا نظرات قاضی پرونده را به چالش بکشد ولی با دستیابی به توافق برای پرداخت غرامت به دومینیون، حتی پای مواردی که برای ارائه آماده شده بودند، به میان هم نیامد.
در آخرین ساعات مانده تا برگزاری دادگاه، روشن بود که وکیلان فاکس برای متحمل شدن خسارت مالی سنگین آماده میشوند تا این که باختنشان را در دادگاه به چشم ببینند اما همین که فاکس خیلی دیر به توافق و غرامت تن داد هم برای تحلیلگران عجیب است.
با توجه به استدلال بسیاری از کارشناسان حقوقی، برگ برنده دومینیون در این بود که موفق شده بود به شمار عظیمی از اسناد داخلی شرکت فاکس دست پیدا کند و با توسل به آنها، اثبات کند که داستان دست بردن دومینیون در آرای انتخابات ۲۰۲۰ داستان تخیلی محض ساخته فاکس نیوز است؛ این اسناد دست افراد تا بالاترین مقامهای فاکس و خود روپرت مرداک را رو کرده است.
کارل توبیاس، استاد حقوق دانشگاه ریچموند معتقد است فاکس نیوز اطلاعات دروغ را قطعا به قصد آسیب زدن به دومینیون منتشر کرده بود. توبیاس تاکید کرد که ارائه اسناد مرتبط با چنین موضوعی در یک دادگاه علنی، شهرت فاکس را خدشهدار کرده است.
تنها سوالی که پس از این توافق باقی میماند این است که آیا پرداخت چنین خسارت هنگفتی از جیب فاکس کافی است تا فاکس نیوز را مجاب کند در نهایت از توطئههای آتشافروزانه و افتراآمیزش دست بردارد یا نه؟