تصویر «غزه» سالهاست که با جنگ و ویرانی گره خورده. جایی که درختان زیتوناش به عنوان «شاخههای صلح در منطقهای جنگزده» شهرت جهانی دارند. اما آیا میدانستید تالابهای غزه گذرگاه حیاتی برای حفظ میلیونها پرنده مهاجر هستند؟
یکی از شهرهای ساحلی دریای مدیترانه با دارا بودن ۴۲ کیلومتر خط ساحلی، محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا به علت تعصبات مذهبی و جنگهای ویرانگر، در دهههای اخیر اغلب تیتر رسانههای خبری جهان بوده؛ در حالی که طبیعت منحصر به فرد این منطقه در پس این اخبار از اولین قربانیان غفلت و خودخواهی انسان است.
در پی افزایش نگرانیها درباره نابودی تالابهای غزه در فلسطین، سازمان ملل متحد در تلاش است تا این تالابها را بازسازی کند.
یورونیوز در گزارشی، نگاهی داشته است به تلاشهای بینالمللی برای احیای این منطقه.
غزه در گذشتهای نه چندان دور
ساکنان غزه روزگاری را به یاد میآورند که ماهیها در تالابهای غزه شنا میکردند و هزاران پرنده مهاجر هر بهار و پاییز بر فراز آن اوج میگرفتند.
آن روزها، آب از تپههای الخلیل در کرانه باختری سرازیر میشد، در صحرای نقب میپیچید و قبل از رسیدن به دریای مدیترانه، تالابهای ساحلی مرکز غزه را پر میکرد و زندگی در سایهسار درختان زیتون در جریان بود.
کشمکش سیاسی و فاجعه زیستمحیطی
در دهه ۷۰ میلادی، اسرائیل با منحرف کردن مسیر آب در بالادست به سمت زمینهای خود، باعث کاهش جریان آب باران به نوار غزه شد.
همچنین ریختن فاضلاب و زباله از سوی شهرداریهای محلی به این دره، تالابهای غزه را در معرض نابودی تدریجی قرار داد.
در سال ۲۰۰۰ میلادی این منطقه از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین بهعنوان ذخیرهگاه طبیعی اعلام شد تا از زوال بیشتر منابع طبیعی آن جلوگیری شود؛ هر چند این تصمیم در بهبود شرایط تاثیری نگذاشت.
پس از به قدرت رسیدن گروه شبهنظامی حماس در نوار غزه در سال ۲۰۰۷ میلادی، اسرائیل اقدام به محاصره هوایی، زمینی و دریایی این منطقه کرد.
این اقدام، تاسیسات تصفیه آب و زباله را با مشکلات زیرساختی، قطع برق و کمبود سوخت مواجه ساخت بهطوری که تا سال ۲۰۱۷ میلادی به علت آلودگی حدود ۷۳ درصد از سواحل غزه برای شنا ناامن اعلام شدند.
یسر الاطرش، مشاور آب و محیط زیست که تاثیر مخرب آلودگی بر حیات وحش و سلامت عمومی در غزه را مطالعه میکند، میگوید: «تالابهای غزه به فاجعه زیست محیطی تبدیل شدهاند؛ منطقهای خطرناک برای گونههای جانوری، گیاهی و ساکنانی که از وجود انگلها، عفونتها و بیماریها رنج میبرند.»
او توضیح میدهد که در طول بارش بارانهای شدید، اسرائیل آب را بهسوی پاییندست رها میکند و همین امر منجر به وقوع سیلابهای فاجعهبار در مناطق مسکونی و زمینهای زراعی میشود.
بنا بر اعلام یورونیوز، سازمان آب اسرائیل به درخواست مصاحبه برای توضیح در این مورد پاسخ نداده است.
امکان احیای تالابهای غزه
خبر خوش اما این است که با وجود دههها غفلت، کاهش ورود آب شیرین به دره، توسعه مناطق شهری و انباشت زباله، این تالابها هنوز زنده هستند.
بر همین اساس یک پروژه ۴۶ میلیون یورویی از سوی برنامه توسعه سازمان ملل متحد با هدف احیای تالابهای غزه به عنوان ذخیرهگاه طبیعی در زمستان سال ۲۰۱۸ میلادی آغاز به کار کرد. پروژهای امیدبخش برای احیای آنچه ویران شده است. این پروژه ۱۰ ساله با هدف ایجاد یک منطقه محیط زیستی و تفریحی برای مردم غزه با کمک بلژیک، نروژ و ژاپن کار خود را آغاز کرده است.
احمد حلس، رییس موسسه ملی محیطزیست و توسعه غزه توضیح میدهد: «اکنون زمان مناسب برای توسعه تالابهاست زیرا با تاسیس تصفیهخانه فاضلاب در سال ۲۰۲۱، منبع آب قابل اتکایی برای تامین نیاز دره در اختیار داریم.»
ایوان هیل، نماینده ویژه مدیر برنامه توسعه سازمان ملل برای کمک به مردم فلسطین نیز میگوید: «مرحله اول این پروژه تضمین همکاری پنج شهرداری در اطراف تالابهای غزه و ایجاد یک شورای خدمات مشترک است. مرحله دوم شامل پاکسازی ۵۰ هزار تن زباله و تلاش برای جلوگیری از تخلیه غیرقانونی آن در این منطقه است.»
گام بعدی پروژه، تقویت خاکریزی دره برای کنترل سیلاب، بهبود کیفیت آب، احیای تنوع زیستی و کاشت گونههای گیاهی متناسب با منطقه است.
عبدالفتاح رابع، استاد مطالعات محیط زیست دانشگاه اسلامی غزه که در زمینه تنوع زیستی تخصص دارد، میگوید: «وضعیت در حال بهبود است. همین چند سال پیش بوی آنجا وحشتناک بود. اکنون میبینیم زندگی به دره بازمیگردد و حیواناتی که ناپدید شده بودند در حال بازگشت هستند.»
امید دوباره و تداوم مبارزه
با پیشرفت این پروژه، امید به احیای آنچه در یکی از محصورترین مناطق دنیا ویران شده است، بیشتر میشود.
این پروژه نه تنها برای نجات محیط زیست، بلکه در مورد بهبود معیشت در یکی از پرجمعیتترین مناطق جهان است.
اطرش میگوید: «تالابهای غزه اهمیت تاریخی دارند. آنها بخشی از میراث ما هستند و اهمیت بسیاری برای تنوع زیستی این منطقه دارند.»
از نظر هیل، این پروژه در مورد کیفیت زندگی، احساس عزت و غرور است: پروژهای برای ایجاد یک فضای تفریحی مناسب تا مردم بتوانند در آن راه بروند، نفس بکشند و استراحت کنند.
افزایش آگاهی درباره اهمیت این تالابها، نویدبخش حفظ دستاوردهای پروژه و پیشبرد آن است.
از سوی دیگر، نقش مقامات محلی نیز در اجرای قانون و تامین امنیت منطقه بسیار مهم است.
بر اساس گزارش یورو نیوز، حالا که غزه میتواند کمی نفس بکشد، بدون تردید تداوم احیای محیط زیست آن تاثیر بهسزایی در ثبات این منطقه خواهد داشت.
جشن تاجگذاری چارلز سوم، پادشاه بریتانیا، روز شنبه ششم ماه می، مصادف با ۱۶ اردیبهشت برگزار میشود. وبسایت کانورسیشن در مقالهای به جزییات برنامهریزیهای انجام شده برای جشن سه روزه تاجگذاری در بریتانیا پرداخته است که در ادامه ترجمهای از آن را میخوانید.
سلطنت در بریتانیا از همه سو تحت فشار است. از سویی رسواییهای اعضای خاندان سلطنتی ادامه دارد و از سوی دیگر حمایت نسل جوان از نهادی «دِ مده» که ربط اندکی به دنیای مدرن و امروزی دارد و پایههای آن بر دبدبه و کبکبه و تجملات است، کمرنگ شده.
به همین دلایل روز جشن تاجگذاری چارلز سوم فرصتی طلایی برای خاندان سلطنتی است که ارزش خود برای بریتانیا را به مردم این کشور نشان دهد.
جشن تاجگذاری سه روز، از ششم تا هشتم ماه می به طول میانجامد و با انواع فعالیتهایی همراه است که میتواند چهره سلطنت و برند آن را در چشم مردم بریتانیا ارتقا بخشد.
جشنهای سلطنتی اغلب با احساسات، فانتزیها و حس خوشگذرانی در مردم سر و کار دارند که البته همه ابعاد مهمی از «تجربه مصرفگرایی» هستند؛ جشن تاجگذاری، بدون هیچ برو و برگشتی، قطعا تجربه مصرفکننده است.
هر روز از سه روز جشن تاجگذاری به شکل هوشمندانهای طراحی شده تا طیفی از احساسات و واکنش از سوی مردم بریتانیا را برانگیزد و آنها را به تعامل بیشتر با خاندان سلطنتی وادارد.
چنین تعاملی حیاتی است چون پادشاهی مشروطه همچون پادشاهی بریتانیا، نیازمند حمایت مردم بریتانیاست تا بتواند به بقایش ادامه دهد.
جشن تاجگذاری سه روزه، همه و همه درباره خلق تجربه و خاطراتی منحصر به فرد درباره خاندان سلطنتی است. در گذشته، چنین خاطراتی در آلبومهای عکس، دست به دست بین نسلها میگشت. حالا مردم خاطراتشان را به رسانههای اجتماعی میسپرند ولی خانواده و دوستانشان را به تماشای این عکسها فرا میخوانند؛ سنتی که موجب میشود سلطنت در قلب فرهنگ بریتانیا به حیاتش ادامه دهد.
شنبه ششم می (۱۶ اردیبهشت): روز نمایش باشکوه
نقطه تمرکز اصلی سه روز جشن تاجگذاری، جشن بر تخت سلطنت تکیه زدن چارلز در کلیسای وستمینستر است. رفتن شاه و ملکه از کاخ باکینگهام در کالسکه سلطنتی به کلیسای وستمینستر، با تشریفات و شکوهی خاص برگزار میشود تا یادآور جادوی سلطنت به خیل تماشاچی و تداعیکننده داستانهای شاه و پریان زمان کودکیِ بزرگسالانِ جمع باشد.
مراسم تشریفاتی بردن شاه و ملکه به وستمینستر همچنین مجالی برای مشاهده ثبات و استمرار سلطنت است.
دیوید استارکی، مورخ بریتانیایی، معتقد است سلطنت تنها دریچهای است که میتوان از آن دائما به تاریخ انگلستان نگاه کرد و تاجگذاری چارلز یک حلقه اتصال دیگر در تاریخ چنین میراثی است.
طبق پیشبینیها، به جز خود اعضای خاندان سلطنتی، قریب به دو هزار مهمان در مراسم تاجگذاری چارلز سوم حضور خواهند یافت.
جشن تاجگذاری چارلز سوم در سراسر جهان از رسانهها پخش خواهد شد و یادآور تاجگذاری ملکه الیزابت دوم در سال ۱۹۵۳ است که اولین تاجگذاری در خاندان سلطنتی بریتانیا بود که از تلویزیون پخش شد: جشنی که ۲۷ میلیون نفر آن را تماشا کردند و ۱۱ میلیون نفر شنونده رادیو به آن گوش دادند.
در روز تاجگذاری الیزابت دوم، میلیونها نفر هم به خیابانها ریختند تا شادی و پایکوبی کنند و انتظار میرود خیابانهای بریتانیا پس از تاجگذاری چارلز سوم هم شاهد جشن و سرور مردم باشد.
یکشنبه هفتم می (۱۷ اردیبهشت): روز بازی
برای بسیاری افراد، جشن اصلی در این جشن سه روزه، یک دورهمی با همسایهها در روز یکشنبه است. یکشنبه، جشنهای خیابانی در سراسر انگلستان برگزار خواهد شد که سنتی از فرهنگ بریتانیا، موسوم به «چای صلح» است که قدمت آن به سال ۱۹۱۹ میرسد. در این سنت، با پایان جنگ جهانی اول، مردم در خیابانها به شادی و پایکوبی پرداختند.
جشنهای خیابانی بخش مهمی از رویدادهای شاهنشاهی شده است و وبسایت رسمی برای تاجگذاری، از مردم خواسته تا به «ناهار بزرگ جشن تاجگذاری» بپیوندند و با قرار دادن فایلهایی برای دانلود، به فراهم آوردن اسباب و برنامهریزی برای آنها، به منظور بر پا کردن جشنی خلاقانه، کمک کنند.
البته جشنهای خیابانی فقط مورد علاقه سلطنتخواهان نیستند و بسیاری از شرکتکنندگان در آن، صرفا از پایکوبی و تفریح کردن با بقیه لذت میبرند. بسیاری از شرکتکنندگان خواستار انحلال سلطنت در بریتانیا و شماری از آنها هم جمهوریخواه هستند.
پژوهشها بر طبق تجربه پیشین جشنهای خیابانی سلطنتی در بریتانیا نشان داده که این دست جشنها اغلب برای گردآوردن مردم از گروههای مختلف و پیشینههای گوناگون است تا این که جشنی برای پاسداشت هویت ملی.
روز یکشنبه کنسرت و نمایش رقص بزرگی در کاخ وینزور هم برگزار میشود.
دوشنبه هشتم می (۱۸ اردیبهشت): کمر بستن به خدمتگزاری مردم
روز هشتم می هم روز داوطلب شدن عمومی و اختتامیه سه روز جشن تاجگذاری است که در آن پادشاه خود را وقف خدمتگزاری مردم میکند: روز «کمک بزرگ»، روز تشویق مردم به گرد هم آمدن و تشکیل یک جماعت و حمایت محلی.
آنانی که معمولا داوطلب ارائه خدمات محلی میشوند و نیکوکارانی که به خیریهها کمک میکنند در این روز حسابی مشغولند.
این روز هم ممکن است به مذاق نسل زِد که بیش از هر نسل دیگری با سلطنت بیگانه است و آن را نهادی از مد افتاده میداند، خوش بیاید.
نسل جوان عمل را به حرف ترجیح میدهد و البته حمایت نسل جوان از سلطنت، برای بقای این نهاد ضروری است.
آسوشیتدپرس درباره دلیل قیمت سرسامآور اقلام خوراکی در سراسر جهان مقالهای منتشر کرده که در ادامه ترجمهای از آن را میخوانید.
قیمت مواد غذایی در سراسر جهان دائم به شکل عجیب و غریبی بالاست. در بازار جهانی، قیمت غلات، روغن خوراکی، لبنیات و دیگر اقلام کشاورزی از آن قیمت بیسابقهای که مدتی پیش به آن رسیده بود، افتاده اما این کاهش قیمت گویا هنوز به دنیای مغازهداران، دستفروشان و خانوادههایی که تلاش میکنند نان سر سفرهشان ببرند، نرسیده است.
یک مادر کنیایی در این باره به آسوشیتدپرس گفت که خانواده او بیشتر روزها شام و ناهار ندارند چون باید پول مخارج مدرسه بچهها را بدهند.
او گفت که قیمت یک بسته دو کیلویی آرد ذرت دو برابر درآمد روزانه اوست. او در یک غرفه سبزیجات میفروشد.
قیمت مواد غذایی حتی پیش از حمله روسیه به اوکراین هم بالا بود؛ آغاز جنگ اوکراین، خرید و فروش غلات و کود را مختل کرد و قیمت اقلام خوراکی را حتی بالاتر برد اما در مقیاس جهانی، آن شوک عظیم ناشی از افزایش بیسابقه قیمتها خیلی وقت است که خوابیده است.
به گزارش سازمان ملل، قیمت اقلام خوارکی طی یک سال گذشته مرتبا کاهش داشته است و دلیل این کاهش، قیمت برداشت خوب محصول در برزیل و روسیه و موافقت مسکو با خروج محصولات از دریای سیاه است.
شاخص قیمت موادغذایی بخش غذا و کشاورزی سازمان ملل هم پایینتر از زمانی است که نیروهای روسیه به اوکراین حمله کردند.
با وجود چنین کاهش بهایی، قیمت مواد غذایی که مردم چارهای جز خرید آنها ندارند، سر به فلک کشیده و به شکل نامتناسبی مناطقی از جهان را درگیر تورم سخت کرده است اما به هر حال از ایالات متحده و اروپا تا کشورهای در حال توسعه با افزایش قیمتها دست و پنجه نرم میکنند.
ایان میچل، اقتصاددان، باور دارد که بازار مواد غذایی جهان چنان به هم پیوسته است که «هر کجا در جهان باشیدِ تاثیر بالا رفتن قیمتها را مشاهده میکنید.»
چرا تورم قیمت مواد غذایی در جهان این چنین افسارگسیخته است؟ با وجود کاهش قیمت اقلام خوراکی در بازار جهانی، چرا بهای آن در بازار و ترهبار و بر سر میز آشپزخانه همان است که پیش از پایین رفتن قیمتها بود؟
جوزف گلاوبر، متخصص حوزه کشاورزی معتقد است که افزایش قیمت برخی اقلام خوراکی مثل پرتقال، گندم و گوشت تازه در اول ماجراست. بنا بر آمار گلاوبر، قیمت مواد غذایی در ماه مارس در آمریکا ۸/۵ درصد بالاتر از سال گذشته بوده و به محض خروج محصول از مزرعه، قیمت آن ۷۵ درصد بالاتر میرود.
در حقیقت هزینه فرآوری محصول، حمل و نقل و هزینه نیروی کار بلافاصله به قیمت محصول اضافه میشود و بسیاری از این هزینهها در تورم نهفته است.
قیمت اقلام خوراکی در اتحادیه اروپا در ماه مارس سال ۲۰۲۳ تا ۱۹/۵ درصد بالاتر از زمان مشابه در سال ۲۰۲۲ بود و در بریتانیا هم به بالاترین افزایش قیمت طی ۴۶ سال گذشته رسیده بود.
بنا بر نظر کارشناسان، تورم مواد غذایی کاهش مییابد اما کاهش آن آهستهآهسته خواهد بود چون باقی عواملی که به افزایش قیمت دامن میزنند هنوز سر جایشان ایستادهاند.
گلاوبر بر این باور است که یکی از دلایل افزایش قیمت مواد غذایی در خارج ایالات متحده، سنبه پر زور دلار است.
در موارد مشابه پیشین مثل افزایش قیمت مواد غذایی در سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸، دلار نقش مهمی نداشت چون در آن زمان به اندازه امروز، واحد پول قدرتمندی نبود اما حالا قیمت ذرت و گندم به ازای هر تن، به نرخ دلار قیمتگذاری میشود و این قیمت به واحد پول محلی برگردانده میشود و همین است که تاثیر دلار به عنوان یک واحد پول در افزایش قیمتها محسوس نیست و کاهش قیمت هم در بازار و شاخص مواد غذایی ملل متحد دیده نمیشود.
این است که جهان باید منتظر بماند و ببیند که آیا در نهایت سودی از کاهش قیمت اقلام خوراکی در دنیا نصیب مردم خواهد شد یا نه و چه وقت مردم میتوانند با دردسر کمتری غذا سر سفره خانوادههایشان ببرند.
با شروع حذف تیک آبی توییتر از کنار اکانت کاربران، تیک آبی اکانت کریستیانو رونالدو هم حذف شد. رونالدو بیشترین تعداد فالوئر را میان ورزشکاران دارد اما پس از اعمال تغییرات ایلان ماسک، تیک آبیاش در توییتر حذف شد. این اتفاق در میان ایرانیها، برای مهدی طارمی و حسین ماهینی هم افتاد.
پس از این که ایلان ماسک با صرف هزینه ۴۴ میلیارد دلاری مالک توییتر شد، یک سرویس مبنی بر اشتراک به نام «توییتر آبی» راه انداخت که با هزینه هشت دلار در ماه، این امکان را به کاربران میدهد تا تیک آبی کنار نامشان بگذارند؛ افرادی هم که این هزینه را پرداخت نکنند، تیک اصالت حساب کاربری خود را از دست میدهند؛ فارغ از این که این کاربران از چه موقعیت اجتماعی یا شهرتی برخوردار باشند.
آیمریک لاپورته و ریاض محرز، دو بازیکن منچسترسیتی که تیک آبی آنها هم حذف شده، اعلام کردند با این که امکان پرداخت هشت دلار در ماه برایشان فراهم است، برای دریافت تیک آبی ثبتنام نخواهند کرد.
محرز نوشت: «قبلا یک بار (تیک آبی) از دست دادهام. دیگر از نداشتنش نمیترسم و برای این ایدههای عجیب و غریب هزینه نمیکنم.»
اما ماجرای «تیک آبی» که حالا مثل بومرنگ کنار حساب کاربران میرود و باز هم برمیگردد (و البته گاهی هم برنمیگردد!) به سوال بزرگتری ختم میشود و آن پرسش این است که واقعا چرا ایلان ماسک اینطور توییتر را میچرخاند و همهجور آزمون و خطایی را روی این پلتفرم میکند؟
یک یادداشت انتقادی درباره نحوه مدیریت توییتر به دست ماسک که در «ساینتیفیک آمریکن» منتشر شده، دلیل این دست اقدامات ماسک را مشکل در نگاه او به رسانههای اجتماعی میداند. این مطلب را در زیر بخوانید:
کنترل حرکت یک پرتابه قابل پیشبینی و قابل کنترل است و اسپیس ایکس (شرکت فضایی ایلان ماسک) نشان داده که از پس آن به خوبی برمیآید؛ اما مشکل این است: رفتار انسان نه قابل پیشبینی است و نه قابل کنترل.
ماسک از زمانی که توییتر را خرید، کوشید آن را به پلتفرمی جذابتر و سودآورتر تبدیل کند.
هدف ماسک این بود که توییتر از الگوی پلتفرم متکی به تبلیغات، به الگوی پلتفرمی متکی به آبونمان بدل شود. در همین زمان نزدیک به نصف کارکنان توییتر را هم اخراج کرد و خودش گفت برنامهاش این است که کلی «کار احمقانه» بکند و در نهایت فقط آن چیزهایی را نگه دارد که به کار میآیند.
اما ثمره راهی که ماسک در پیش گرفته، تا بدین جای کار جز آشوب نبوده. در پی اقدامات ماسک، بسیاری از تبلیغکنندگان روی توییتر سرمایههایشان را از این پلتفرم خارج کردهاند. کارشناسان از ابتدا هم بیم آن را داشتند که عوض کردن آییننامه پلتفرم، آن هم در بحبوحه کمبود نیروی کار شرکت، توییتر را از کار بیندازد.
البته ماسک تمام مسایل بالا را مشکلاتی میداند که چوب لای چرخ سرهمبندیهایش گذاشتهاند. چنین طرز تفکری (سرهمبندی خوب) هم به درد بقیه کسبوکارهایش خورده است. مثلا در شرکت اسپیس ایکس، اینجور سرهمبندی باارزش محسوب میشود چون واقعا راکت تولید میکند!
در اسپیس ایکس، موفقیت و شکست هر پرتابی میتواند کارآمدی، امن بودن و ثبات پرتاب بعدی را تعیین کند و به مهندسان بیاموزد راکت بعدی را چطور پرتاب کنند و فرود بیاورند.
و صد البته، سفرهای فضایی مقولهای پیچیدهاند اما چنان هم بغرنج نیستند: چیزهای پیچیده گرچه از قسمتهای متعددی تشکیل میشوند اما این قسمتها، با راههایی ساده، قابل فهم و قابل پیشبینی با یکدیگر کار میکنند (به نوعی در تعامل با یکدیگرند)؛ پرتاب راکت هم از این گونه پیچیدگی مستثنی نیست. میتوان فهمید راکت چطور کار میکند و چه میکند.
اما روی یک رسانه اجتماعی، تعامل زاده تعامل میان انسانهاست و شامل بازخوردهایی گیجکننده و تعاملاتی پرآشوب است که محاسبات ریاضی را در چشم بر هم زدنی به هیچ تبدیل میکند، چه برسد به این که چنین محاسباتی، قادر به کنترل آنها باشد.
اما ماسک فکر میکند پیاده کردن شیوهای که در اسپیس ایکس پیش گرفته روی توییتر هم جواب میدهد و او را به جایی میرساند که هیچ بنیبشری قبل از او به آنجا نرسیده: یعنی تصاحب یک رسانه اجتماعی بزرگ، سلامت و سودآور.
مشکل اما این است که برخلاف سفر به ماه و مریخ، دست یافتن به پلتفرمی این چنین دلخواه، معمایی حل شده نیست و البته مشکلی هم نیست که مهندسان از عهده حل آن بر بیایند. اینجور مسایل از دسته مسایل بغرنج هستند.
البته که دشواری دست یافتن به چنین رسانه اجتماعیای ناشی از کمبود تلاش و کوشش نیست. رسانههای اجتماعی حاصل دههها زحمت هوشمندترین مغزها و هزینههای میلیاردیاند و هر کدام از آنها با هدف به هم پیوند دادن افراد و البته که سودآوری پایدار، متولد شدهاند. اما آنچه روی این پلتفرمهاست مثل برنامه فضایی آپولو شستهرفته و حسابشده نیست؛ ساده بودن پخش اطلاعات نادرست، تحریم خشونت و نسلکشی، موارد آسیبزا برای سلامت روان، چشم بستن بر روی سلامت عموم و ضربه به فرآیندهای دموکراتیک هم ملغمهای است که روی همین پلتفرمها دیده میشود.
حتی سوددهی این پلتفرمها هم محل شک و گمان است. این را از بالا و پایین رفتن ارزش سهام و تعدیل نیروی فلهای کارکنانشان میشود فهمید.
بنابراین بعید است رویکرد به کسب و کار به شیوه ایلان ماسکی، مشکلات مذکور روی توییتر را از پیش رو بردارد ولی خب همان رویکرد ماسک در اسپیس ایکس، آن شرکت را شرکتی موفق کرده است.
البته که در یک نگاه کلی، چرخاندن یک شرکت مانند اسپیس ایکس در مقایسه با گرداندن یک رسانه اجتماعی بسیار متفاوت به نظر میرسد و گرداندن یک شرکت فضایی به نظر عموم هم بلندپروازانهتر و هم چالشیتر است اما دلیل این که یک راکت میتواند تا ماه برود این است که وابسته به محاسبات کامپیوتری و ریاضیوار است که حساب و کتاب دارد و قطعا برای اسپیس ایکس و پیشتر برای ناسا هم به کار آمده است.
حل کردن مسایل در اسپیس ایکس پیچیده است ولی بغرنج نیست.
با خریدن توییتر، ماسک از دنیای چالش پیچیده قدم به جهان چالشهای بغرنج گذاشته است. البته باید اشاره کرد که تسلا (شرکت خودروسازی ماسک) دستگرمی او برای ورودش به دنیای بغرنج بود. ماسک پیشتر در تسلا کوشیده بود ماشینهایی بدون راننده به بازار بفرستد و البته مشکل این نبود که ساخت این ماشینها نشدنی بود اما هیچ معادله سادهای برای توضیح این که عابران، رانندگان و اشیا دور و بر آنها در موقعیتهای مختلف چطور رفتار میکنند، وجود نداشته است. این که این ماشینها چطور قرار است بدون این که صدمه و آسیبی به کسی و چیزی و جایی وارد شود به مقصد برسند هم سوالی است که جوابی نداشته است.
مثال همین ماشینها در تسلا درباره نظامهای اجتماعی هم صادق است: واقعا یک نظریه ریاضی که به ما بگوید این سیستمها همین سال دیگر چطور کار میکنند وجود ندارد؛ چه برسد به آیندهای دورتر.
آن تو در تو و در هم بودن روابط اجتماعی، سالهاست روح پلتفرمها و رسانههای اجتماعی را تسخیر کرده است و در بسیاری مواقع، آلت دست افرادی شده که از چنین بغرنج بودنی سود میبرند.
مشکلات رسانههای اجتماعی نه تنها حلشده نیست بلکه هیچ ایدهای درباره این که چرا هر مشکلی پس از حل شدن بار دیگر و از رسانههای نهچندان مشابه سر بر میآورد هم وجود ندارد: چرا یک سیستم پیامرسان مثل واتساپ باید مشکلاتی دقیقا مثل یک پلتفرم سرویس اشتراک ویدیو مثل یوتیوب داشته باشد و هر دو مشکل پخش اطلاعات نادرست و ... را داشته باشند؟
واقعا اگر راه سادهای برای از سر راه برداشتن این مشکلات و افزایش سود بود، طراحان اینجور رسانهها تا حالا آن را پیدا کرده بودند.
حتی اگر ماسک باور داشته باشد سبک و سلوکی که در اسپیس ایکس در پیش گرفته به کار گرداندن توییتر هم میآید، باید به یک نکته توجه داشته باشد و آن این است که وضعیت در توییتر خیلی پیچ در پیچتر است.
در پروژههای فضایی، بدترین اتفاقی که در فضا میتواند بیفتد (و بیشک غمانگیز خواهد بود) این است که جان تعدادی و مقداری پول (که برای یک میلیاردر رقم آنچنانی نیست) از بین برود.
اما روی رسانههای اجتماعی نمیتوان پول به پای این آزمون و خطا به شیوه ایلان ماسک ریخت بدون این که تبعات، دامنگیر معدودی انسان باشد. اتفاقا تصمیمات درباره طراحی رسانههای اجتماعی دیجیتال میتواند روی زندگی میلیونها نفر تاثیر بگذارد، نظام جهانی را متحول کند و سیستمهای مالی را به لرزه درآورد.
اعمال شیوه مشابه در مدیریت توییتر با اسپیس ایکس مثل این است که ماسک، مسیر راکت را با تمام آنانی که سوار راکتاند (کاربران توییتر) تغییر دهد. مشکل اساسی رسانههای اجتماعی، چه با تصاحب ماسک و چه با تصاحب هر رسانه اجتماعی دیگری از سوی هر فرد دیگری، وجود خواهد داشت.
خود نگارنده این مطلب انتقادی هم ایدهای ندارد که باید برای مشکلات رسانههای اجتماعی چه کرد و البته کس دیگری هم نمیداند اما این که کسی راه بیفتد و هر چه دستش میرسد روی این رسانهها بگذارد هم راهش نیست.
۲۴ آوریل، سالروز نسلکشی ارامنه، آغاز دورهای از یادبود آن است که طی روزهای پس از آن ادامه مییابد؛ یادآوری واقعهای که در آن دولت عثمانی ۱/۵ میلیون ارمنی را قتلعام کرد.
با وجود گذشت ۱۰۸ سال از این کشتار بزرگ اما هنوز نسلکشی ارامنه به پایان نرسیده چرا که دولت ترکیه مدام بر پروژه انکار این نسلکشی سوار است و انکار نسلکشی، پرده آخر نسلکشی است.
از سوی دیگر آذربایجان هم به پشتگرمی ترکیه همچنان بر طبل نسلکشی دوباره میکوبد و تهدید و جنایت دولت این کشور علیه ارمنیها تمامی ندارد.
یادداشت منتشر شده در تایم به قلم توماس بکر، از محققان ارشد دانشگاه شبکه حقوق بشر را درباره این موضوع، در زیر بخوانید. بکر در سال ۲۰۲۲ سه بار با کمیتهای حقیقتیاب متشکل از دانشگاهیان، وکیلان، محققان و دانشجویان این دانشگاه و دیگر دانشگاهها و پروژهها، روانه ارمنستان شد.
از سال ۱۹۱۵ بدین سو، ۲۴ آوریل یادبود سالروز نسلکشی ارامنه بوده است اما امسال این یادبود جور دیگری بود: در سال ۲۰۲۳، همچنان جنایاتی در حق ارمنیها روا داشته میشود که جهان بیتفاوت به نظاره آنها نشسته است.
طی سال ۲۰۲۲، ارمنیها قربانی نقص عضو، ناقصسازی جنسی، نابودی فرهنگی و انسانزدایی بودهاند و در بیم حملهای دوباره زندگی کردهاند.
در چنین وضعیتی، ارمنستان به بحرانی انسانی دچار شده؛ آذربایجان خانوادهها و محمولههای غذا و دارو را از مرز ارمنستان برمیگرداند. اقدامی که با محکومیت دیوان کیفری بینالمللی و همچنین وزارت امور خارجه آمریکا روبهرو شده است.
تهدید جان ارمنیها در سپتامبر ۲۰۲۰ بار دیگر از سر گرفته شد. آذربایجان به منطقه ناگورنو-قرهباغ حمله کرد. منطقهای محل مناقشه که بیشتر ساکنان آن ارمنیاند اما از نظر بینالمللی، بخشی از آذربایجان شناخته میشود که منشا این شناخت جهانی هم مرزکشی اتحاد جماهیر شوروی است که زمانی بر این منطقه حاکم بوده است.
اقدام آذربایجان آغاز جنگی ۴۴ روزه بود که بیش از شش هزار و ۵۰۰ تن در آن کشته و دهها هزار تن آواره شدند. با اعلام آتشبس در دسامبر ۲۰۲۰، آذربایجان کنترل قسمت اعظم ناگورنو-قرهباغ را بر عهده گرفت.
در چشم جهان، درگیری آذربایجان و ارمنستان پس از ۴۴ روز تمام شد اما:
طبق مشاهدات نگارنده طی سه سفر به ارمنستان با کمیته حقیقتیاب، آزار ارمنیها در منطقه ناگورنو-قرهباغ با کشتار تبعیضآمیز، شکنجه و بازداشتهای خودسرانه به دست آذربایجان و با مصونیت عاملان آن انجام میگیرد.
در ماه مارس ۲۰۲۲، کمیته حقیقتیاب مذکور، شواهدی از بمباران تازه ساختمانها، خانهها، یک گورستان و مناطق توریستی ارمنستان ثبت کرد.
این کمیته در راهروی مدارسی قدم زد که نقاشی کودکان از خانههای آتشگرفتهشان به دیوارهایش چسبانده شده بود. روی دیوارها، دستورالعملهایی برای کودکان برای شناسایی بمب خوشهای و دیگر بمبهای خنثینشده هم چسبانده شده بود.
تکاندهندهترین سند، ویدیویی بود که زنی پیش از فرار از روستایش، از سلاخی (سر بریدن و قطع عضو) همسایگانش به دست سربازان آذربایجانی ضبط کرده بود.
کمیته حقیقتیاب همچنین با قربانیان شکنجه و خانوادههای آواره دیدار کرد و باید طی این دیدارها هوشیار میبود چرا که سربازان آذربایجانی در مرز ارمنستان دیدهبانی بنا کرده بودند و به هر کسی که در تیررسشان بود شلیک میکردند.
اینها همه در حالی است که آمادگی (برای نسلکشی)، تعقیب و آزار، انسانزدایی و انکار، هر یک، مرحلهای از نسلکشی محسوب میشود؛ موردی که دیدبان نسلکشی را بر آن داشته هشدار نسلکشی درباره کشتار ارمنیها به دست نیروهای آذربایجان صادر کند.
جامعه بینالملل از جمله آمریکا هم زنگ هشدار را به صدا درآورده است.
مقامهای ایالات متحده، در جریان جنگ ۴۴ روزه نیز خواستار قطع کمک اقتصادی به آذربایجان شده بودند اما آذربایجان از زیر جرایمی که در آن جنگ مرتکب شده بود قسر در رفت و جامعه بینالملل نتوانست این کشور را پاسخگو کند.
جو بایدن، رییسجمهوری آمریکا، دو سال پیش نسلکشی ارامنه را به رسمیت شناخت و قول پیگیری و حمایت داد.
اگر قرار باشد نه فقط پای کلام که پای عمل هم در میان باشد، دولت آمریکا باید وارد میدان شود و حملات آذربایجان به ارمنیها در ناگورنو-قرهباغ را تقبیح و متوقف کند.
آنانی که جنایت فاحش در حق ارمنیها مرتکب شدند باید پاسخگوی اعمالشان باشند.
یکی از مسایلی که مدام در مصاحبه کمیته حقیقتیاب با ارمنیها مطرح شد این بود که ساکنان ناگورنو-قرهباغ مصرانه میگفتند جنایاتی که شاهد آن بودند بخشی از کارزاری بزرگتر برای پاکسازی ارمنیها از آن منطقه است. ممکن است برخی هشداردهنده بودن چنین ادعاهایی از سوی مردم را رد کنند اما اظهارات مقامهای بلند پایه آذربایجان از چیز دیگری حکایت میکند.
طی یک دهه گذشته، مقامهای آذربایجان به همان زبان و بیانی که در هولوکاست و نسلکشی روآندا استفاده میشد متوسل شدهاند و ارمنیها را «تومور سرطانی»، «مرضی نیازمند درمان» و ... خواندهاند.
در موردی تازه، الهام علیاف، رییسجمهوری آذربایجان، تهدید کرد که ارمنیها را «مثل سگ فراری میدهد» و آنها را «شفا میدهد» چون به ویروسی مبتلایند که به جانشان نفوذ کرده است.
از سوی دیگر تهدیدات آذربایجان درباره تصرف ارمنستان از زمان سر کار آمدن الهام علیاف هم نگرانکننده است.
به گفته او هدف آذربایجان «حذف کامل ارمنیهاست».
او به صراحت گفته که ارمنیها حق زندگی در منطقه ناگورنو-قرهباغ را ندارند.
علیاف همچنین گفته که ایروان، پایتخت ارمنستان، سرزمین تاریخی آذربایجانیهاست و آنها باید به آن برگردند و بازگشت به آن را «هدف سیاسی و استراتژیک» آذربایجان عنوان کرده است.
او اخیرا گفته بود ارمنیها روزی از خواب برمیخیزند و میبینند که پرچم آذربایجان بر فراز سر آنها به اهتزاز درآمده است.
جنگ اوکراین از زمان آغاز آن تاکنون پوشش خوبی در رسانههای دنیا داشته که اغلب در مقایسه با پوشش دیگر جنگهایی قرار میگیرد که پای آنها چندان به رسانههای جهان باز نشد اما از سوی دیگر چنین پوششی به سطحی بودن برخی تحلیلها انجامیده که در نهایت ممکن است بیشتر مخرب بوده باشد تا مفید.
وبسایت کانورسیشن در مقالهای تحلیلی و انتقادی به یکی از این دست تحلیلهای نادرست و رایج درباره جنگ اوکراین پرداخته است:
جنگ اوکراین مدام با جنگ جهانی اول مقایسه میشود و این مقایسهای است که از دهان سیاستمداران، روزنامهنگران، تحلیلگران و نظامیان درمیآید.
پوشش اخبار جنگ اوکراین طی ماههای گذشته (فصل زمستان) بر نبرد سربازان اوکراینی در سنگرهای گلآلود شهر باخموت استان دونتسک و مقایسه تلفات روسیه در جنگ اوکراین با در جنگ جهانی اول، متمرکز بوده است.
البته تعجبی ندارد که کارشناسان جنگ اوکراین به مقایسه با زمان جنگ جهانی روی آوردهاند، مشاهده جنگی ویرانگر، آن هم در این ابعاد، حافظه فرهنگی جامعه غرب را تکان داده است. مشکل این است که مقایسه این جنگ با جنگ جهانی اول، کمکی به درک ماجرا نمیکند.
بیشتر این جنس مقایسهها بر ذات غیرمدرن آنچه در میدانهای جنگ در اوکراین میگذرد تاکید دارد و در نتیجه مدرن بودن آنچه در جریان است را نادیده میگیرد.
چنین مقایسههایی، حتی در همان یک مورد نبرد در باخموت، قدرت احتمالی روسیه را دست کم و تفاوت بین نیروهای روسیه و اوکراین را دست بالا میگیرد؛ از آن مهمتر با چنین مقایسههای تاریخی نابجایی، مردم از حقیقت وحشت و خشونتی که در این جنگ جریان دارد گسسته میشوند و آن را درک نمیکنند.
جنگ مدرن و غیرمدرن
مقایسههایی که بر طبیعت خشن نیروهای نظامی روسیه، شکست ظاهری، بیرحمی و بیمنطقی ژنرالهای روس تاکید دارد بیشمار است؛ در مقایسه جنگ اوکراین با جنگ جهانی اول هم، این جنگ مدرن محسوب نمیشود، بلکه نماد یک جنگ صنعتی ابتدایی است که متعلق به یک سده پیش است.
شاید یکی از دلایل آن غیرمدرن به نظر رسیدن جنگ جهانی اول، کند پیش رفتن آن باشد؛ چون انتظار میرود جنگهای این دوره و زمانه (احتمالا مدرن)، پرشتاب باشد.
در جنگهای امروزی و مدرن پهپادها و ابزار و ادوات جنگی دارای فناوری را در خبرها میبینیم ولی از آن سو پیشرفت آنچنانی در جبهه جنگ نمیبینیم. به جای آن تصاویر جبههها و اخبار تلفات را میبینیم.
برنامهپردازان نظامی غربی به جنگهای کوتاه علاقهای وسواسگونه دارند و یک دلیل آن این است که در نظر آنها با فناوری مدرن جنگ را پرشتاب پیش میرود و زودتر نتیجه میدهد.
جنگ در اوکراین، جنگی مدرن است و تنها دلیلی که پرشتاب پیش نمیرود شرایط و وضعیت آن است که در آن هیچکدام از طرفین جنگ نمیتوانند طرف دیگر را از میدان به در کنند.
دست کم گرفتن اهداف روسیه در زمین اوکراین
یکی از پیامدهای مخرب مقایسه نابجای جنگ اوکراین با جنگ جهانی اول، این است که تلاش روسیه در رسیدن به آنچه در اوکراین به دنبال آن است، نادیده گرفته میشود.
آن وجه غیرمدرنی که به این جنگ نسبت داده میشود فقط درباره خود جنگ نیست بلکه به سبک و سلوک جنگی روسیه هم اشاره دارد؛ اگرچه تاکتیک جنگی و عملیاتی روسیه طی ماههای گذشته (زمستان) تاثیرگذار و موفقیتآمیز نبوده، اما مقایسه تاکتیک روسیه در این نبرد با تصاویر کلیشهای جنگ جهانی اول، بستری که جنگ اوکراین در آن رخ داده را در نظر نمیگیرد.
تاکتیک روسیه در جنگ اوکراین البته پر از اشتباه است ولی درقالب جنگی که سریع و با نیروی نظامی اندک شروع شد و با در نظر گرفتن رابطه بین سیاستمداران روس و ایدئولوژی حاکم بر کرملین، منطق خاص خودش را دارد.
با مقایسه جنگ اوکراین با جنگ جهانی اول در سطح عملیاتی و تاکتیکی، افراد قدرت روسیه در دستیابی به آنچه میخواهد را دست کم خواهند گرفت، نیروی نظامی این کشور در چینش میدان جنگ را به سخره میگیرند بدون اینکه متوجه باشند که چطور همین تاکتیکها، بر تاکتیک اوکراین را که «مدرنتر» توصیف میشود، بار سنگینی تحمیل میکنند.
با مقایسه نابجا و تاکید بر شکست و موفقیت روسیه در میدان جنگ و نگاه به شکست و موفقیت در میدان نبرد از دریچه یک نگاه کلیشه جنگ جهانی اول، تفسیر روسیه از موفقیت سیاسی و راهبردی نادیده گرفته میشود؛ چون اگرچه تصرف کییف و از دست ندادن خرسون دلخواه کرملین است، پرسش اصلی این است که رهبران روسیه چه درکی از جنگ اوکراین دارند؟ آیا برای کرملین این جنگ واقعا جنگ با اوکراین است یا غرب و تنها در زمین اوکراین اسن که روسیه غرب را به نبرد فراخوانده؟
میدان نبرد، راهبرد و موفقیت سیاسی در یک جنگ اگرچه با هم مرتبطند اما رابطه آنچنان راهدستی ندارند و بنا بر همین منطق، ممکن است ارزیابی فعلی ازشرایط جنگ در اوکراین (که در شرق اوکراین به ایستایی دچار است) اتفاقا به مذاق کرملین خوش بیاید.
ارائه تصویر مخدوش از حقیقتی زشت و عریان
در یک نگاه کلی و در نظر عموم، جنگ اوکراین بازگشت بربریت اوایل قرن بیستم و آیینه جنگی است که ولادیمیر پوتین و کرملین به راه انداختهاند، جنگی که آیینه مدرنیت عصر حاضر نیست و در نباید در سال ۲۰۲۳ راه میافتاد.
اما چنین تصوری گمراهکننده و خطرناک است و با جدا کردن اوکراین از زمانه حاضر و مدرن، این کشور را به انزوا میراند و جنگی که در آن به راه افتاده را در چشم جهان بیگانه میکند.
آنچه در اوکراین میگذرد، یک نمایش ترسناک تاریخی نیست. بلکه چهره کریه جنگ مدرن در تمام هیات و ابعاد آن است.
جامعه غربی طی دهههای گذشته، از اینکه در جنگ مدرن چه روی میدهد گسسته شده و درباره آن ناآگاه است؛ حال آنکه جنگ اوکراین، در حقیقت آیینه روبهروی چشم جهان گرفته تا چهره جنگ مدرن را به دنیا نشان دهد.
این گفته به آن معنی نیست که غرب و نیروهای غربی طی نیمقرن گذشته در جنگ مدرنی درگیر نبودهاند؛ البته که بودهاند، اما بیشتر این جنگها در سطحی کوچکتر رخ داده که به استثنای نبردهای بالکان در دهه ۹۰ میلادی، در این سوی مرزهای غرب اتفاق افتاده است و پوشش جوامع و قدرتهای غیرغربی از آن جنگها محدود بوده است.
حالا که چنین جنگهایی به در «خانه غرب» رسیده و پای آن به اروپا باز شده، چشم غرب هم رو به هزینههای جنگ مدرن گشوده شده است.