«بابا! آن بیرون کسی از من حرف میزند؟»؛ ضرورت توجه جامعه جهانی به توماج صالحی و ایران
هالی دگرس، نویسندهای ایرانی-آمریکایی است که با بخش خاورمیانه شورای آتلانتیک همکاری دارد. از او در نیویورک تایمز یادداشتی منتشر شده است درباره توماج صالحی که در ادامه ترجمهای از آن را میخوانید.
بیش از یک سال از حمله روسیه به اوکراین میگذرد. در این مدت حدود هشت میلیون نفر از شهروندان این کشور در جستوجوی امنیت، آب و خاک خود را ترک کردند و میلیونها نفر در مناطق جنگزده در شرایط ناامن به سر میبرند.
در قرن بیستویکم چه توجیهی برای تجاوز نظامی به خاک یک کشور و کشتار مردم بیگناه وجود دارد؟ سودای کشورگشایی ولادیمیر پوتین تا کجا ادامه خواهد داشت؟ آیا زمان آن نیست که کشورهای اروپایی از تمام توان خود برای دفاع از تمامیت ارضی اوکراین استفاده کنند؟ یا آنقدر در سبک-سنگین کردنهای خود تعلل خواهند کرد که جهان شاهد فجایع بزرگتری از سوی دولتهای متجاوز و متحدانشان باشد؟
گزارش وبسایت خبری Mirror از صحبتهای ینس استولتنبرگ، دبیرکل سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، پس از نشست وزیران امور خارجه این ائتلاف نظامی در اسلو را در ادامه میخوانید.
ینس استولتنبرگ مدعی شد که رهبر کرملین معتقد است غرب به زودی از حمایت از رژیم ولودیمیر زلنسکی، رییسجمهوری اوکراین خسته میشود.
او افزود: «اما پوتین نمیتواند منتظر پا پس کشیدن ما باشد.»
دبیرکل ناتو گفت که پوتین تصور میکند ناتو از حمایت اوکراین دست میکشد و این کشور را به نیروهای روسیه واگذار میکند.
او پس از نشست وزیران امور خارجه ائتلاف ناتو در اسلو، از تجاوز ظالمانه روسیه انتقاد کرد.
استولتنبرگ گفت: «من معتقدم در مسکو فکر میکنند که دموکراسیها تنبل هستند و ما حاضر نیستیم تا زمانی که نیاز است در کنار اوکراین بایستیم. ما با نشان دادن اینکه دموکراسیها توانایی ایستادگی را در کنار اوکراین دارند، خلاف آن را ثابت میکنیم. از ارزشهای خود دفاع میکنیم و برای دفاع از دموکراسی و آزادی هر زمان که لازم باشد حضور خواهیم داشت؛ همانطور که از اوکراین در این رویداد حمایت میکنیم.»
استولتنبرگ که زمانی نخستوزیر نروژ بود در ادامه صحبتهای خود به عنوان دبیرکل ناتو گفت: «در نشست سالانه رهبران ناتو که ماه آینده در ویلنیوس، پایتخت لیتوانی برگزار میشود، در مورد طرحهایی برای افزایش حمایت نظامی از کییف بحث خواهد شد.»
او گفت: «همه ما اتفاق نظر داریم که مهمترین مساله در حال حاضر این است که اطمینان حاصل شود اوکراین به عنوان یک کشور مستقل پیروز میشود. ما نمیدانیم جنگ چه زمانی به پایان میرسد اما باید اطمینان حاصل کنیم برنامههای قابلاتکایی برای تضمین امنیت اوکراین در آینده و شکستن چرخه تجاوز روسیه در اختیار داریم.»
استولتنبرگ تاکید کرد که اولین و مهمترین مساله برای اوکراین این است که اطمینان حاصل کند در این جنگ پیروز میشوند.
او افزود: «کاملا مطمئن هستم تمرکز اصلی در اجلاس ویلنیوس در ماه آینده بر چگونگی تداوم و افزایش حمایت نظامی ملموس از اوکراین با تجهیزات، مهمات، قطعات یدکی و هر آن چیزی است که لازم خواهد بود تا اوکراین بتواند سرزمینهای بیشتری از خاک خود را آزاد کند.»
دبیرکل ناتو از یک مقام غربی نقل قول کرد که کییف همچنان قصد دارد با تکیه بر ضد حمله به دفاع از خاک خود ادامه دهد.
او ادامه داد: «گفتهاند ارزیابیشان این است که یک حمله متقابل از جانب اوکراین در راه است. هدف اوکراینیها هنوز هم استفاده از ضد حمله است. »
این منبع معتقد است که رژیم رییسجمهور زلنسکی تلاش کرده است زمینه را برای حمله به نیروهای کرملین فراهم کند: «روسیه در چند روز گذشته در تلاش برای مقابله با طیفی از تهدیدها بوده است. به نظر میرسد این تلاش منسجم برای شکل دادن میدان نبرد، قبل از انجام هر گونه ضد حمله میتواند به نفع اوکراین باشد.»
این مقام غربی فاش کرد که روسیه در نبرد یک ساله برای تصرف باخموت، حداقل ۶۰ هزار نفر تلفات داشته است که تخمین زده میشود از این تعداد، ۲۱ هزار نفر کشته و بقیه مجروح شده باشند.
مقامات غربی این مبارزه را با جنگهای خندقی جنگ جهانی اول مقایسه میکنند.
آنان میگویند: «تلفات عظیم در باخموت در یک نبرد یک ساله در سال ۲۰۲۳ اساسا یادآور جنگ جهانی اول است؛ جایی که حملههای بدون پشتیبانی نیروی پیادهنظام به سمت مواضع دفاعی در بسیاری موارد به معنای واقعی کلمه منجر به دور شدن این نیروها میشد.»
این مقام آگاه گفته است که با وجود این، نیروهای اوکراینی مجبور به خروج از منطقه اصلی شهر باخموت شدهاند.
سال ۲۰۲۲ سال پردستاندازی برای ثروتمندترین افراد جهان بود. رتبهبندی فوربز از میلیاردهای جهان نشان میدهد شمار میلیاردهای دنیا از دو هزار و ۶۶۸ نفر در سال ۲۰۲۲ به دو هزار و ۶۴۰ تن در سال ۲۰۲۳ کاهش یافته است.
ثروت میلیاردها در ماه مارس سال ۲۰۲۳ بر روی هم ۱۲/۲ تریلیون دلار و ۵۰۰ میلیارد دلار کمتر از زمان مشابه در سال گذشته (مارس ۲۰۲۲) بوده است و نیمی از اسامی لیست ۲۰۲۳ هم ثروتشان نسبت به سال ۲۰۲۲ کمتر شده است.
این کاهش ثروت میلیاردها درباره ثروتمندان خاورمیانه هم صادق است و ثروت ۹ نفر از ۲۱ میلیاردر عرب در ماه مارس سال ۲۰۲۳ نسبت به ماه مارس سال ۲۰۲۲ کمتر شده است. اگرچه ثروت این افراد رویهمرفته زیاد شده و از ۵۲/۶ میلیارد در سال ۲۰۲۲ به ۵۳/۹ میلیارد در سال ۲۰۲۳ رسیده است.
میلیاردرهای عربستان سعودی برای ششمین سال متوالی از لیست جهانی میلیاردهای فوربز کنار گذاشته شدهاند.
ناصف ساویرس، با ثروت خالص بالغ بر ۷/۴ میلیارد دلار، همچنان ثروتمندترین فرد عرب در جهان است. ثروت او در مقایسه با سال ۲۰۲۲، ۳۰۰ میلیون دلار نزول داشته و گرانبهاترین سرمایه او سهام حدودا شش درصدی در شرکت آدیداس است.
ساویرس همچنین شرکت اوسیآی، یکی از بزرگترین تولیدکنندگان کود نیتروژنی در جهان را میگرداند که نیروگاههایی در ایالتهای تگزاس و آیووای آمریکا دارد.
یسعد ربراب و خانواده، تنها میلیاردر الجزایر است که همچنان با ثروت ۴/۶ میلیارد دلاری، دومین ثروتمند عرب در جهان است اما ثروت او هم در مقایسه با سال ۲۰۲۲، ۵۰۰ میلیون دلار کاهش داشته.
ربراب موسس و مدیرعامل سِویتال، بزرگترین شرکت خصوصی در الجزایر است که صاحب یکی از بزرگترین کارخانهجات تصفیهکننده شکر در جهان است و ظرفیت تولید دو میلیون تن شکر تصفیهشده در سال را دارد.
حسین سجوانی، میلیاردر اماراتی هم بزرگترین سودکننده سال ۲۰۲۳ است. ثروت شخصی سجوانی در سال ۲۰۲۳ نسبت به سال ۲۰۲۲، تا ۶۶/۷ درصد افزایش داشته.
ثروت محمد منصور، میلیارد مصری هم در سال ۲۰۲۳، ۴۴ درصد افزایش داشته است.
مصر و لبنان، هر کدام با شش میلیاردر، بیشترین شمار میلیاردرها در منطقه (خاورمیانه و شمال آفریقا) را دارند. ثروت خالص شش میلیاردر مصری، روی هم رفته ۱۹/۱ میلیارد دلار است: ثروت برادران منصور یعنی محمد، یوسف و یاسین و برادران و برادران ساویرس یعنی ناصف و نجیب و البته محمد فایض، مالک ۹۴ ساله سابق هرودز، معروفترین فروشگاه لندن.
شش میلیاردر لبنانی هم سرجمع ۱۱۸ میلیارد دلار ثروت خالص دارند. این لیست شامل برادران میقاتی یعنی نجیب و طاها، رابرت معوض، مالک شرکت جواهرسازی و برادران میلیارد سابق و البته نخستوزیر لبنان سعد حریری یعنی بها، ایمان و فهد حریری است.
امارات متحده عربی هم در سال ۲۰۲۳، سه میلیاردر داشته: حسین سجوانی، عبدالله بن احمد الغریر و خانواده و عبدالله الفطیم و خانواده. جمع ثروت خالص این سه نیز ۹/۹ میلیارد دلار است.
مراکش و قطر هم هر کدام دو میلیاردر دارند: عزیز آخنوش، نخستوزیر مراکش و خانواده و عثمان بن جلون و خانواده میلیاردهای مراکش و فیصل بن قاسم آل ثانی و حمد بن جاسم آل ثانی، هر دو از اعضای خاندان سلطنتی قطر.
اما لیست ۱۰ میلیاردر عرب در سال ۲۰۲۳ طبق رتبهبندی فوربز به شرح زیر است:
حکومت جمهوری اسلامی در روز دوشنبه ۱۵ خرداد (پنجم ژوئن)، موضوع سخنرانیهای زیادی در کنفرانس سالانه جروزالم پست در نیویورک بود. این کنفرانس به نگرانی اسرائیل درباره پیشبرد برنامه هستهای جمهوری اسلامی و نگرانی از مذاکرات واشینگتن و تهران پرداخت.
در این کنفرانس، دولت جو بایدن کوشید تا پیام اطمینانبخشی به یهودیان و مخاطبان حامی اسرائیل بدهد و سخنرانی تندوتیزی درباره جمهوری اسلامی ایراد کرد.
دانا استرول، معاون وزارت دفاع آمریکا در امور خاورمیانه هم گفت که آمریکا اطمینان حاصل میکند در صورت نیاز به گزینه نظامی (در مقابل جمهوری اسلامی)، گزینهای بهروز و قابل اتکا داشته باشد.
این سخنگو افزود که دولت بایدن راه حل دیپلماتیک را ترجیح میدهد اما این راه حل (دیپلماتیک) باید به پشتوانه اراده و ظرفیت برای استفاده از زور، در صورت نیاز به آن، باشد.
ساعاتی پیش از ایراد این سخنرانی، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا نیز گفت: «همانطور که رییسجمهوری ایالات متحده بهکرات مشخص کرده، "تمامی گزینهها روی میز است" تا اطمینان حاصل شود که ایران به سلاح هستهای دست پیدا نمیکند.»
اما وزارت خارجه آمریکا در صفحه توییتر این وزارتخانه، بر بخش دیگری از سخنرانی بلینکن تاکید کرد: «ما همچنان باور داریم دیپلماسی بهترین راه برای بازداشتن موثر، پایدار و قابل اتکای جمهوری اسلامی به منظور جلوگیری از دستیابی آن به سلاح هستهای است.»
پشت پرده چیست؟
با وجود تمام داد سخن دادنهای دولت بایدن درباره گزینه نظامی، به نظر میرسد داستان چیز دیگری است.
به نوشته جروزالم پست، ایالات متحده در حال حاضر و پس از اینکه دو طرف از توافق بر سر بازگشت به موافقتنامه برجام پیشین بازماندند، در حال مذاکره با ایران است تا به توافق هستهای موقتی دست یابد.
این توافق موقت به نقل از منبعی دیپلماتیک در اسرائیل (طی دو هفته گذشته) و همچنین گیلاد اردان، سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد، برنامه هستهای جمهوری اسلامی را متوقف میکند اما با اورانیوم غنیسازیشده یا تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی کاری ندارد و با چنین توافقی، سود اقتصادی هم نصیب جمهوری اسلامی میشود.
به نقل از این منابع اسرائیلی، هدف دولت بایدن از این توافق موقت، جمع شدن خاطرش از سمت جمهوری اسلامی، تا برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در نوامبر سال ۲۰۲۴ است.
اردان با ذکر این نکته که این راه و رسم بازدارندگی ایران نیست، گفت تصور همیشه بر این بوده که یک تهدید نظامی قابل اتکا، راه بازدارندگی رژیمی بیرحم و قانونشکن مثل جمهوری اسلامی است.
خبر توافق هستهای موقت، به هر حال برای اسرائیل خبر بدی است چون با چنین توافقی جمهوری اسلامی همچنان در آستانه تامین سلاح هستهای باقی میماند و میتواند وقتی مهلت چنین توافقی به سر میرسد، کار را از همان جایی که زمین مانده بود، از سر بگیرد.
اما زمان برای این تصمیم دولت بایدن از خود تصمیم هم بدتر است چون در اکتبر ۲۰۲۳ و طبق یکی از بندهای برجام، یک سری دیگر از تحریمها علیه جمهوری اسلامی برداشته میشود.
بنا بر آن بند، یکی از این تحریمها، محدودیت توسعه موشکهای بالیستیک قادر به حمل سلاح هستهای و ممنوعیت واردات و صادرات موشک، از جمله موشک و پهپاد دوربرد با برد ۳۰۰ کیلومتر یا بیشتر است.
در همان بازه اتحادیه اروپا هم باید تحریمهای باقیمانده بر برنامه هستهای ایران را بردارد.
تنها «اسنپبک» است که میتواند جلوی چنین بندی را بگیرد؛ یعنی اگر ایران مفاد توافق هستهای را نقض کند، هر یک از طرفین برجام میتواند تمامی تحریمهای اعمالشده بر جمهوری اسلامی پیش از دستیابی به برجام را بازگراند.
جمهوری اسلامی اکنون با فرستادن پهپاد به روسیه برای استفاده این کشور در جنگ اوکراین، قطعا مفاد برجام را نقض کرده است.
البته که جمهوری اسلامی در گذشته محدودیتها و ممنوعیتهای مرتبط با ساخت موشک بالیستیک را هم نقض کرده اما وقتی ایالات متحده در سال ۲۰۲۰ کوشید به «اسنپبک» تحریمها متوسل شود، باقی طرفین برجام استدلال کردند چنین چیزی ممکن نیست چون آمریکاست که از برجام خارج شده.
حالا که جمهوری اسلامی به غنیسازی و انبار اورانیوم، بسیار فراتر از محدودیتهای برجام ادامه میدهد، ظاهرا همچنان راهی برای بازگرداندن تحریمها نیست.
اما با قرار گرفتن تهران در کنار مسکو و در برابر کییف، اروپا به موضع اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی نزدیک شده و این خود فرصتی برای فرانسه یا بریتانیا به نظر میرسد تا «اسنپبک» را در شورای امنیت سازمان ملل فعال کنند. منتها اگر آمریکا به توافقی موقت با جمهوری اسلامی دست یابد، شانس اتفاق افتادن چنین اتفاقی بسیار کم خواهد شد.
گیلاد اردان گفت تنها تحریمهایی که از آنها سخن گفته میشود تحریمهایی هستند که به سلاح فرستادن جمهوری اسلامی به روسیه برای کشتن شهروندان اوکراینی مربوط میشوند و او نمیبیند هیچ تحریمی که درباره آنها حرف زده شود، به برنامه هستهای جمهوری اسلامی مرتبط باشد.
از زمان انتخاب جو بایدن به عنوان رییسجمهوری آمریکا، دولتهای اسرائیل که بر سر کار آمدهاند منتظر شنیدن این هستند که آیا گزینه نظامیای که بتوان روی آن حساب کرد در برابر جمهوری اسلامی وجود دارد یا نه؟
اگرچه نظر این دولتها در حرف تامین شده اما در عمل، سخنان تند و تیز دولت بایدن علیه جمهوری اسلامی پوششی برای مذاکرات پشت پرده با حکومت ایران است که در تضاد با درخواست اسرائیل برای مقابله با تهدید کنندگی هستهای تهران قرار دارد.
مردم ایران در ماههای گذشته بیش از هر وقت دیگری در طول حیات جمهوری اسلامی، خواسته خود را برای آزادی فریاد زدهاند. صدای آزادیخواهی جوانان مصمم و دلیر چنان بیپروا و رسا بوده که به گوش ناشنواترین سیاستمداران جهان نیز رسیده و پایههای حکومت فاسد علی خامنهای را لرزانده است.
قدرت شکستناپذیر آگاهی، اراده و اتحاد مردم، خامنهای را از هر زمان دیگری به نابودی نزدیکتر کرده است؛ هر چند که دستان خالی این جوانان خشونتپرهیز، موجب سرکوب وحشیانه آنها به دست مزدوران رژیم در لباس بسیجی، سپاهی، پلیس و قاضی شده است.
به روشنی اما میتوان دید نسل «زن، زندگی، آزادی» با وجود تمام هزینهای که تاکنون پرداخته، در حال جمعآوری توان خود به منظور استفاده از آن در فرصتی مناسب است. این نسل به خوبی میداند راه رهایی، عبور از جمهوری اسلامی است.
تفسیر اخیر علیرضا اشراقی، مدیر برنامههای موسسه گزارش جنگ و صلح و محقق مدعو در مرکز مطالعات خاورمیانه و اسلام در دانشگاه کارولینای شمالی از روند جانشینی علی خامنهای پس از رویدادهای اخیر ایران را که در «فارین افرز» منتشر شده است در ادامه میخوانید.
تحلیلگران خارجی به اعتراضات ماههای گذشته ایران به عنوان نشانهای برای تغییرات بالقوه سیاسی نگاه کردهاند. برای مدتی، اعتراضات به اندازهای قدرتمند بود که تحلیلگران از خود میپرسیدند آیا ممکن است جمهوری اسلامی به سادگی فرو بریزد؟ معترضانی که اکثریت قریب به اتفاق آنها جوان بودند، با فریادهای «زن، زندگی، آزادی» و خواستههای خود برای دموکراسی و فضای باز اجتماعی، جامعه جهانی را شگفتزده کردند.جمهوری اسلامی مانند گذشته برای سرکوب تظاهرات به زور متوسل شد و هزاران معترض را دستگیر کرد. صدها نفر دیگر از طرق مختلف از جمله اعدام های وحشیانه در ملا عام کشته شدند. امروز، شعله نارضایتی عمومی در ایران همچنان برافروخته است. اما اعتراضات به طور کلی، فروکش کرده است و خطر قریبالوقوعی برای رژیم ایجاد نمی کند.
در مقابل، جمهوری اسلامی مانند گذشته برای سرکوب تظاهرات به زور متوسل شد و هزاران معترض را دستگیر کرد. صدها نفر دیگر از طرق مختلف از جمله اعدامهای وحشیانه و حتی در ملاء عام کشته شدند. امروز، شعله نارضایتی عمومی در ایران همچنان برافروخته است اما اعتراضات به طور کلی فروکش کرده و خطر قریبالوقوعی برای رژیم ایجاد نمی کند.
رقابت برای تصاحب مقام رهبری، پر هرجومرج و خطرناک
بر اساس گزارش نیویورک تایمز، خامنهای در شهریور ماه گذشته به شدت بیمار بود. رهبر ۸۴ ساله ایران سابقه مشکلات سلامتی دارد. او در سال ۱۳۹۲ به دلیل سرطان پروستات تحت درمان قرار گرفت. سال گذشته و در یک سفر زیارتی، او به همراهانش گفته بود ممکن است این آخرین دیدار با او باشد.
سیستم جمهوری اسلامی برای انتخاب رهبر، ساده است. بر اساس قانون اساسی ایران، ۸۸ نماینده مجلس خبرگان در جلسات غیرعلنی پس از معرفی نامزدهای خود و طبق موازین داخلی این مجلس، فرد مورد نظر را به عنوان رهبر آینده معرفی میکنند. در عمل اما روند واقعی انتخاب رهبر جدید چندان ساده به نظر نمیرسد.
حدود ۶۰ درصد اعضای مجلس خبرگان ۷۰ سال یا بیشتر دارند و دارای نفوذ سیاسی واقعی نیستند و فرماندهان امنیتی و نظامی، سیاستمداران و سیاستگذاران رژیم بر آنها تسلط دارند. در نتیجه اعضای خبرگان برای رسیدن به اجماع نظر و انتخاب رهبر آینده با یکدیگر در جدال هستند. اختلاف و رقابت شدید روابط بین و درون هر گروه از آقازادگان را مشخص میکند و در حال حاضر هیچ قانون، نهاد قدرتمند و ذینفوذی برای مدیریت اختلافات آنان وجود ندارد.
با توجه به میزان بیاعتمادی و دشمنی، بعید است رقابت بر سر جانشینی خامنهای رقابتی اصولی بین دو جناح اصلی رژیم، اصلاحطلبان و اصولگرایان باشد.
در واقع بعید است که اصلا «اصولی» در کار باشد. احتمالا این دعوا بسیار شبیه به آن چیزی است که خامنهای را در سال ۱۳۶۸ به قدرت رساند؛ یعنی یک رقابت سودجویانه و تلخ.
همچنان که نامزدهای مختلف برای کسب پیروزی رقابت میکنند، اتحادهای ناگهانی ممکن است به همان سرعت که پدیدار میشوند، منحل شوند. اعضای خبرگان میتوانند از این رقابت برای تسویهحساب، خنجر زدن از پشت و پخش اسرار کثیف یکدیگر استفاده کنند.
قوانین تا جایی که نیاز باشد، دستکاری خواهند شد. برنده نهایی جانشینی خامنهای حتی برای حلقه نزدیک به قدرت، میتواند غافلگیر کننده باشد. تنها قطعیت موجود این است که مرگ خامنهای، بیثباتی و هرجومرج زیادی همراه خواهد داشت.
جانشینی غافلگیرکننده خمینی
در اواخر دهه ۶۰ شمسی، کمتر کسی تصور میکرد علی خامنهای جانشین آیتالله روحالله خمینی به عنوان «ولی فقیه» در ایران شود. در آن زمان، خامنهای فاقد اعتبار قانونی لازم برای مقام رهبری طبق قانون اساسی بود. شخصیتهای مذهبی ارشد کشور معتقد بودند که او از نظر ادراک مذهبی توانایی لازم برای استخراج احکام اسلامی در یک حکومت دینی را ندارد. حتی خمینی در نامه سرگشادهای در دی ماه سال ۱۳۶۷ گفت که نظرات خامنهای «مخالف گفتههای او» است و تاکید کرد که خامنهای درک درستی از رهنمود انتقادی دینی -که ویژگی ولی فقیه است- ندارد.
خامنهای با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۴ به اندازهای قدرت به دست آورده بود که بتواند مدعی تصدی پست اصلی حکومت باشد اما در آن زمان، ریاستجمهوری بیشتر یک نقش تشریفاتی و عاری از هر گونه اقتدار واقعی بود.
خامنهای به راست سیاسی رژیم تعلق داشت که معتقد بود ولی فقیه فراتر از قوانین سنتی-مذهبی نیست و دولت باید به استقلال مشاغل خصوصی احترام بگذارد. اما در آن سالها، رژیم اسلامی بیشتر تحت کنترل جناح چپ بود. جناحی که به اصلاحطلبان امروز تبدیل شده است؛ جناحی که در آن زمان، تاکید بر یک سیاست خارجی تهاجمی، پاکسازی همه مخالفان و ایجاد یک اقتصاد متمرکز داخلی داشت.
آنها در انتخابات سال ۱۳۶۴ به یک پیروزی قاطع دست یافتند و اکثریت مجلس ایران را به دست گرفتند. میرحسین موسوی، نیروی جوان چپ، نخست وزیر باقی ماند و چپها بر کابینه تسلط داشتند. سمتهای عالی قضایی، از جمله رییس قوه قضاییه و دادستان کل کشور نیز در دست جناح چپ بود.
در آن زمان قدرت جناح چپ فراتر از نهادهای غیرنظامی بود. یک سال قبل از آن، در سال ۱۳۶۳، خمینی مدیریت کمیتههای انقلاب را که در آن زمان وحشتناکترین نیروی امنیتی داخلی کشور بود، به عوامل چپ سپرد. اکثریت بدنه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا از جناح چپ بودند یا از آیتالله حسینعلی منتظری حمایت میکردند که در آن زمان رسما به عنوان جانشین خمینی تعیین شده بود.
فرماندهان سپاه بین جناح راست و چپ تقسیم شده بودند. حلقه درونی، از جمله پسر خمینی (احمد)، با جناح چپ رابطه نزدیکتری داشتند.
خامنهای اما تنها در چند سال از یک بازیگر حاشیهای، به حاکم بیچونوچرا در ایران تبدیل شد.
به دلیل عدم دسترسی به سوابق جلسات آن زمان مجلس خبرگان، چگونگی موفقیت خامنهای و انتخابش به عنوان رهبر، شاید از بزرگترین اسرار جمهوری اسلامی باقی بماند.
تنها دو ماه قبل از مرگ خمینی، جناح چپ با برکناری منتظری به عنوان جانشین رسمی رهبری، در قانون اساسی خلا ایجاد کرد.
به همین دلیل مجلس خبرگان پس از مرگ روحالله خمینی جلسه اضطراری و غیرعلنی تشکیل داد. در این جلسه، ابتدا اعضا درباره تشکیل شورای رهبری بحث کردند اما در نهایت هر گونه تقسیم قدرت را رد کردند. آنها به برجستهترین روحانیون از جمله علی مشکینی، رییس وقت مجلس خبرگان (که داماد قدرتمندش، محمد محمدی ریشهری، در آن زمان ریاست سرویس اطلاعات ایران را بر عهده داشت) رای منفی دادند.
در نهایت، اعضا شروع به پیشنهاد نامزدها از جمله علی خامنهای کردند. اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس شورای اسلامی، از رییسجمهوری وقت ایران حمایت کرد. برخی از اعضای جناح راست که چندان قدرتمند نبودند به خامنهای رای مخالف دادند اما سایر اعضای راست از جناح چپ برای انتخاب خامنهای حمایت کردند. مشکینی بعدا این نتیجه «غیر منتظره» را «فضل الهی» توصیف کرد.
بلافاصله پس از انتخاب خامنهای، شورای ویژهای قانون اساسی جمهوری اسلامی را مورد بازنگری قرار داد تا به «مقام معظم رهبری»، اختیار بیسابقه مطلقه برای حکومت بدهد. این بازنگری در یک همهپرسی بحث برانگیز به تصویب رسید و رهبر جدید جمهوری اسلامی، به سرعت دشمنان خود را پاکسازی کرد.
خامنهای در سه سال اول رهبری خود، مقامات چپ را تقریبا از تمام سمتهای کلیدی حذف کرد. او به سرعت رییس جدید قوه قضاییه را منصوب و فرماندهان ناسازگار سپاه را از خدمت اخراج یا زندانی کرد. او موفق شد جناح چپ را از انتخابات مجلس حذف کند.
در واقع خامنه ای تا پایان دومین سال فعالیت خود به عنوان رهبر، یک فرآیند بازرسی محدودکننده برای انتخابات بنا نهاد تا همه نامزدها، قبل از اینکه بتوانند در انتخابات شرکت کنند، برای تایید از این فیلتر عبور کنند.
خامنهای در عرض چند سال از یک بازیگر حاشیهای به رهبر مطلق ایران تبدیل شد.
بینظمی حاکم در رژیم
بر خلاف دیگر رژیمهای انقلابی مانند رژیم چین، شوروی سابق یا ویتنام، جمهوری اسلامی هرگز موفق به تاسیس حزب یا سازمان دیگری نشد که بتواند روابط سیاسیون را مدیریت کند. پس از انقلاب و در دهه ۶۰ شمسی، دو حزب مهم سیاسی یعنی حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، به دلیل اختلافات داخلی منحل شدند. برجستهترین تشکل روحانیت، جامعه روحانیون مبارز هم به وسیله جناح راست و چپ خود به دو بخش تقسیم شد.
جمهوری اسلامی البته دارای نهادهای دولتی مختلفی است که نماینده کل کشور هستند اما در عمل، این نیروهای بدنه تقریبا در تضاد دائمیاند. برای مثال در دو دهه گذشته وزارت امور خارجه و نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر سر این که چه کسی مسوولیت امور خارجی کشور در افغانستان، پاکستان و خاورمیانه را بر عهده بگیرد، با هم رقابت کردهاند.
هر چند هم وزارت امور خارجه و هم سپاه قدس به وسیله شخصیتهای تندرو اداره می شوند اما تنش همچنان ادامه دارد. در شهریور ۱۴۰۱، فرمانده سپاه قدس، وزارت امور خارجه را از سازماندهی دیدار با روحانی بانفوذ شیعه عراقی، مقتدی صدر محروم کرد.
در فروردین ماه همان سال، معاون سازمان تنظیم مقررات بیمه ایران علنا مجلس را به استیضاح وزیر صنایع تشویق کرد.
نمونه دیگر اختلاف وزارت ارشاد با صدا و سیمای جمهوری اسلامی بوده است بر سر اینکه چه کسی صلاحیت سانسور محتوای رسانههای تصویری را دارد.
برتری منافع شخصی بر منافع جناحی
درگیری در درون نهادهای جمهوری اسلامی موج میزند. در بهمن ماه سال ۱۴۰۱، یک فایل صوتی فاششده نشان داد فرماندهان سپاه پاسداران، از جمله درباره قاسم سلیمانی، فرمانده پرنفوذ سپاه قدس که در حمله هوایی ایالات متحده در سال ۱۳۹۹ کشته شد، بر سر درگیری در یک پرونده بزرگ فساد مالی در حال مشاجره هستند.
درگیریهای پرونده فساد مالی داخلی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران منجر به تغییرات متعددی در مدیریت ارشد آن شده است. دشمنیهای داخلی مشابهی در میان تندروهای مسوول مسایل هستهای هم پدید آمده است. علی باقری کنی، مذاکرهکننده ارشد مذاکرات هستهای، اخیرا با سعید جلیلی، رییس سابق خود، بر سر پیشنویس توافقی که کنی از آن حمایت کرد، اختلاف نظر پیدا کردند.
باقری کنی در پاسخ به این اختلاف یکی از طرفداران جلیلی را از تیم مذاکره حذف کرد.
در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی همیشه قدرت غیررسمی آقازادهها بیشتر از سازمانهای رسمی و اداری بوده است. این دعواهای شخصی به ندرت بر سر اختلافات سیاسی یا دلایل ایدئولوژیک است. در عوض، بیشتر جاهطلبیهای شخصی برای به دست آوردن قدرت، کنترل منابع عمومی و رانتهای اقتصادی، منجر به درگیری در میان آنان میشود. ماهیت خودخواهانه این دشمنیها هم به این معنی است که آقازادهها حتی به قیمت از دست رفتن فرصتهای جناحهایشان یا تضعیف حکومت، همچنان با یکدیگر مبارزه خواهند کرد.
این امر به ویژه در انتخابات ریاستجمهوری در خرداد سال ۱۴۰۰مشهود بود. برخی از رهبران اصلاحطلب انتخابات را تحریم کردند. چندین نامزد محافظهکار شایعاتی مبنی بر رد صلاحیت ابراهیم رئیسی، نامزد پیشتاز تندرو از رقابتها منتشر کردند. آنها مدعی شدند خامنهای او را از نامزدی در انتخابات منع کرده است.
در نهایت ابراهیم رئیسی پیروز شد اما اختلافات درون آقایان محافظهکار آن قدر شدید بود که رییسجمهوری تا دو ماه پس از پیروزی نتوانست فرد مورد نظر خود را برای سمت معاونت رییسجمهوری معرفی کند. چند ماه دیگر هم طول کشید تا او نام رییس جدید بانک مرکزی را اعلام کرد زیرا گروههای ذینفع مختلفی در کارزار انتخاباتی او برای تصاحب این کرسی رقابت میکردند.
با سقوط ارزش پول ایران، رئیسی مجبور شد در آذر ماه ۱۴۰۱ رییس بانک مرکزی را با فردی وابسته به گروهی دیگر جایگزین کند.
دورخیز برای تصاحب قدرت
هرجومرج در سیاست ایران قبل از دوران خامنهای نیز وجود داشت اما ولی فقیه فعلی کمک چندانی به ایجاد نظم در نظام سیاسی نکرد و یک نوع حکومت شخصی ایجاد کرد که در آن سیاسیون هرگز فرصتی برای ایجاد نهاد و حزب مستقل نیافتند و امکان میانجیگری در تعارضات یا تجمیع منافع متنوع میان احزاب به وجود نیامد.
همین امر فرصتی ایجاد کرده تا آقازادها به نهادهای دولتی نه به عنوان مکانهایی برای تحقق دیدگاههای سیاسی سازمانیافته، بلکه به عنوان شاهنشینهای موقتی به منظور بهرهبرداری از منابع عمومی نگاه کنند.
این فرصتطلبی مشخصه روند انتخاب جانشین خامنهای است. روندی پر از هرجومرج، با بسیاری خرابکار و چند دلال سرسپرده.
در حال حاضر کاندیداهای مورد توجه برای جانشینی، ابراهیم رئیسی و پسر رهبر فعلی جمهوری اسلامی، مجتبی خامنهای هستند؛ هر چند آنها به خوبی میدانند هیچ تضمینی برای حفظ این موقعیت وجود ندارد و کسانی که از سوی نظم سیاسی کنونی طرد شدهاند، درصدد بهرهبرداری از بزرگترین خلا قدرت در ایران از سال ۱۳۶۸ بر خواهند آمد.
به علاوه، ایران بستری برای ناآرامیهای مردمی است و مجموعه این شرایط، ابهام درباره جانشین احتمالی رهبر جمهوری اسلامی را افزایش میدهد.
تنها چیزی که مشخص است این است که سیاسیون جمهوری اسلامی برای چنین لحظهای آماده نیستند. در واقع آنها برای هیچ شرایطی آماده نیستند. تنها کاری که آنها در مواجهه با بحران انجام میدهند، نابسامانی و سرهمبندی کردن امور است. درگیریها بین گروههای مختلف بر سر جانشین، با انتخاب رهبر آینده نیز به پایان نخواهد رسید زیرا به احتمال زیاد رهبر بعدی جمهوری اسلامی مانند رهبر پیش از خود، در ابتدا شرایطی ناپایدار خواهد داشت.
سایت کانورسیشن مطلبی منتشر کرده است درباره عارضهای در افراد که موجب میشود قادر به تصویرسازی ذهنی نباشند یا توانایی آنان در این کار محدود باشد. ترجمهای از این مقاله را در ادامه میخوانید.
وقتی از بقیه بخواهید چشمانشان را ببندند و به غروب آفتاب فکر کنند، بیشتر آدمها میتوانند تصویری از خورشید در افق ببینند؛ برخی ممکن است جزییاتی جاندار، مانند رنگهای در هم آمیخته را هم تصور کنند و برخی هم شاید تصویری مبهم در ذهنشان نقش ببندد که جزییات پرآبوتابی ندارد. اما نتیجه یک پژوهش جدید نشان میدهد افرادی هم وجود دارند که هیچ تصویر ذهنیای در ذهنشان نقش نمیبندد.
غیاب تصویرسازی ذهنی، «آفانتزیا» نامیده میشود و افرادی که به آن مبتلایند اغلب از شنیدن اینکه دیگران تصاویری را با چشم ذهنشان میبینند، شگفتزده میشوند. برخی از آنها حتی میگویند وقتی دیگران از «چشم ذهن» حرف زدهاند، آنان فکر کردهاند که استعاری سخن میگویند!
از آنجا که فرآیند ذهنی درونی یک انسان برای دیگران آشکار نیست، به اشتباه افتادن در این باره که ذهن همه یکجور کار میکند معمول است.
طبق اعداد و ارقام، دستکم چهار درصد مردم جهان به آفانتازیا دچارند.
افرادی که به آفانتزیا مبتلایند میگویند قدرت تجسم تصاویر بصری را ندارند و ۹۷ درصد آنان هم از دستکم یک مشکل مشابه دیگر مثلا عدم توانایی در تصور برخی صداها و طعمها سخن میگویند.
توانایی تصویرسازی روزمره
تصاویر ذهنی در فرآیند شناختی روزمره نقش دارند؛ مثلا تصاویر دیداری و مکانی نقش مهمی در خاطرات اتوبیوگرافیک بازی میکنند.
نتایج یک پژوهش پیشین نشان میدهد افرادی که قادر به تجسم جاندار اشیا و صحنهها هستند میتوانند خاطرات خودشان را هم سریعتر و با جزییات بیشتری به یاد بیاورند.
اما افرادی که به آفانتزیا دچارند، گرچه قادرند خاطرات شخصیشان را به یاد بیاورند اما جزییات آنها کم و قدرت تجربی آن، به رغم اهمیت وقایع و تنیدگی آنها به زندگی شخصیشان، کمجانتر است.
تصاویر ذهنی همچنین در هنگام خواب دیدن حضور دارند و جالب اینکه ۶۰ درصد افرادی که به آفانتزیا دچارند میگویند که خواب میبینند و در خوابهایشان تصاویر ذهنی وجود دارد اما کیفیت تجربی آنها در خواب دیدن با افرادی که توانایی تصویرسازی ذهنی معمول دارند، متفاوت است.
این نکته که افراد مبتلا به آفانتزیا میتوانند در خواب تصاویر ذهنی ببینند حاکی از آن است که آفانتازیا میتواند کمبود تصاویر ذهنی در هنگامی باشد که فرد بیدار و آگاه است اما نمیتواند تصویر ذهنی احضار کند یا به عبارت دیگر آوردن مشکل بیشتر هنگامی است که فرد قصد میکند تصویرسازی ذهنی داشته باشد.
تصویر و خوانش
بسیاری از مردم همچنین از تصاویر ذهنی در حین خواندن بهره میگیرند و هنگام خواندن، الگوهای ذهنی ایجاد میکنند که کمک میکند معنای واژگان و جملهها را بفهمند. تحقیقات نشان میدهد انسان این الگوها را با استفاده از تصاویرسازی ذهنی ایجاد میکند.
به نظر میرسد آفانتزیا بر توانایی افراد برای ساختن الگوهای ذهنی در هنگام خواندن هم تاثیر میگذارد. طبق یک تحقیق، هنگام خواندن توصیفات صحنههای ترسناک، افراد مبتلا به آفانتزیا واکنش احساسی و جسمی کمتری دارند که نشان میدهد توانایی تصویرسازی آنان از باقی افراد ضعیفتر است.
مثلا وقتی کلمات مرتبط با تجارب حسی مثل دیدن یا بوییدن را میخوانیم، بخشهایی از مغز که مسوول چنین احساساتی است هم فعال میشود؛ اگرچه در حال حاضر تحقیقی در این باره که آیا این درباره افراد مبتلا به عارضه آفانتزیا هم صدق میکند یا نه، وجود ندارد.
حالات مختلف
افراد مبتلا به آفانتزیا همیشه غیاب تصویرسازی ذهنی را مورد منفی قلمداد نمیکنند و برخی حتی موفقیتشان در حوزههایی مثل علوم و ریاضیات را مدیون همین عارضه میدانند.
افراد مبتلا به آفانتزیا همچنین در حوزههای خلاق مثل هنرهای بصری یا نوشتن حضور دارند چون غیاب تصاویر ذهنی به معنی عدم تخیل نیست.
چندی پیش دانشگاه گلاسکو در اسکاتلند، نمایشگاهی با آثار هنرمندان مبتلا به آفانتزیا و هنرمندان هایپرفانتزیا (افرادی با توانایی تصویرسازی زنده و جاندار) برگزار کرده بود.
شناسایی عوارضی مثل آفانتزیا به محققان کمک میکند تا بفهمند «حالات شناختی» گوناگونی وجود دارد. برای برخی افراد، فکر کردن ممکن است شامل تجارب حسی آگاهانه و ناآگاهانه باشد. برای برخی دیگر، یا آنانی که آفانتزیا دارند، فکر کردن شامل دسترسی به واقعیت (فکت) است.
آفانتزیا نشان میدهد در توانایی شناختی افراد تنوع وجود دارد و بهرغم فرضیاتمان، مغز همه ما انسانها به یک شکل کار نمیکند.
تحقیقات درباره آفانتزیا تازه در آغاز راه است اما این امید وجود دارد که راهی به سوی درک بهتر ذهن انسان باشد.
یک سال پیش، ساعت ۱:۳۰ یک بامداد دلپذیر در شاهینشهر، توماج صالحی، رپر ایرانی روی سقف ساختمان محل سکونتش نشسته بود و ترانه مینوشت که دید کسی از یک خودرو پراید بیرون جهید و شروع به جستوجو در سطل زباله کرد ... صحنهای غمانگیز اما آشنا.
توماج آن شب با من (نگارنده، هالی دگرس) روی توییتر در تماس بود و گفت که در ایران پراید یکی از ارزانترین خودروها بوده است؛ حالا همان پراید (که توماج میگفت) دو میلیارد ریال (معادل سه هزار و ۹۰۰ دلار) است.
این در حالی است که متوسط درآمد در ایران حدود ماهانه ۱۰۰ دلار در ماه است. توماج گفت که مردم «دارند تمام میشوند».
منظور او این بود که جمهوری اسلامی دارد مردم را تمام میکند.
چهار ماه بعد (پس از رد و بدل شدن این پیامها) توماج ۳۲ ساله در زندان بود و هنوز هم همانجاست. او در اکتبر سال ۲۰۲۲، به خاطر حمایت از تظاهرات ضدحکومتی در اعتراض به کشته شدن [ژینا] مهسا امینی ۲۲ ساله دستگیر شد.
جان توماج در خطر است. جمهوری اسلامی طی هفتههای گذشته بسیاری را به چوبه دار سپرده و سازمانهای حقوق بشری میگویند توماج هم در خطر اعدام قریبالوقوع است. افزایش دهشتناک اعدامها در ایران برای خاموش کردن مخالفان، جمهوری اسلامی را به یکی بزرگترین اعدامکنندگان جهان بدل کرده است.
اما کارزار جمهوری اسلامی برای سرکوب مخالفان جواب نخواهد داد؛ نسل «زد» سفتوسخت سر جایش ایستاده که درخواست این نسل برای تغییر نمیتواند خاموش بماند. توماج هم این را میداند. موسیقی او بود که کمک کرد نسل «زد» صدایش را پیدا کند.
سالهاست که جوانان ایرانی جذب بیباکی و ضدحکومتی بودن آهنگهای توماج شدهاند. او رپ فارسی میخواند. الگوی توماج توپاک شکور، رپر آمریکایی است و مثل توپاک شکور، توماج هم از بیعدالتی و نابرابری میگوید که جامعه او را اسیر کرده است.
در ایران، فقر، کودکان کار، کشتن معترضان و اعدام چند چشمه از اینهاست. انگشت توماج به سمت سران مذهبی جامعه نشانه رفته و فساد، بیکفایتی در مدیریت و سرکوب جامعه را گوشزد کرده است.
جوانان بهجانآمده در ایران با تمام موضوعات ترانههای توماج ارتباط میگیرند.
نگارنده (هالی دگرس) به توماج درباره پژوهش در مورد نسل «زد» پیام داده و او در پاسخ گفته است که «نوجوانان و جوانان آیندهای برای خود متصور نیستند».
او گفت که آرزوها و استعداد جوانان رنگ باخته و مردم ناامید و پوچگرا شدهاند.
توماج در خانوادهای کارگری با اصالت بختیاری متولد شد. پدر و مادر او هم از نظر سیاسی فعال بودند. پدرش هشت سال در حبس بود و مادر او هم برای مدت کوتاهی زندانی شده است.
برادر توماج، دریچه او به دنیای موسیقی هیپهاپ بود. در آن زمان او پسری نوجوان بود و ترانههای خودش را مینوشت. توماج در یکی از ویدیوهایش گفته بود که مردم ایران به موسیقی رپ نیاز دارند چون طبقات بالای اجتماع صدای خودشان را دارند و رپ، آوای صداهای در گلو مانده است.
با تمام انگیزهای که داشت، برای توماج سخت بود که هزینه انتشار کارهایش را بپردازد و یک بار برای آن، وسایل خانه و موتورسیکلتش را فروخت. بسیاری از استودیوهای زیرزمینی دست رد به سینهاش زدند چون نمیخواستند با کسی که ترانههایش به صراحت سیاسی بود کار کنند. او مجبور شد به شمال سفر کند تا یک تهیهکننده را که حاضر بود با او کار کند، پیدا کند.
اما با خروش خشم مردم در دسامبر ۲۰۱۷ بود که موسیقی توماج مخاطبانش را پیدا کرد. نخستین آهنگ پرطرفدارش «سوراخ موش» بود.
ناهید صیامدوست، استاد مطالعات رسانه و خاورمیانه در دانشگاه تگزاس، میگوید که تاریخچه ترانههای خشمگین به پیش از توماج بازمیگردد (و زبان رپ هم زبان اعتراض است) اما آنچه موسیقی توماج را از این دست ترانهها متمایز میکند و به آن چهره جدیدی میبخشد، زبان تند و تیز ضدحکومتی آن است.
پس از محبوبیت آهنگ سوراخ موش، توماج در سپتامبر ۲۰۲۱ دستگیر شد و هواداران و حامیان او با هشتگ «توماج را آزاد کنید» خواستار آزادیاش شدند. به دنبال متهم شدن او به «تبلیغ علیه نظام»، پس از هشت روز با قرار وثیقه آزاد شد اما صابون زندان که به تن توماج خورد، او را مبارزتر کرد.
وقتی تظاهرات ضد رژیم در سپتامبر ۲۰۲۲ شروع شد، توماج مانند بسیاری از ایرانیها فهمید که نمیتواند گوشهای بنشیند و دست روی دست بگذارد. او بهرغم احتمال بازگشت به زندان، ویدیوهایی از شرکت خود در تظاهرات مسالمتجویانه در شهرستان شاهینشهر منتشر کرد، دو آهنگ درباره شجاعت مردم ایران ضبط کرد و اینگونه بود که هنرمند، به هنرش تبدیل شد.
ترانههای «میدون جنگه!» و «فال» حاصل تجربه این روزهای او بود.
توماج که میدانست دوباره بازداشت خواهد شد از خانهاش در شاهینشهر رفت و با کمک دوستانش از خانه امنی به خانه امن دیگر جابهجا شد.
پس از دستگیر شدنش اما ویدیوی اعترافات اجباری او از تلویزیون حکومتی پخش شد ...
هشتگ «توماج را آزاد کنید» همچنان در رسانههای اجتماعی میچرخد و نگین نیکنام، ساکن آلمان که مسوولیت صفحات توماج در رسانههای اجتماعی او را بر عهده دارد، تاکید میکند که جامعه جهانی با محکوم کردن اعمال حکومت و پاسخگو کردن آن درباره سلامت و وضعیت زندانیان سیاسی همچون توماج، نقش مهمی در فشار بر سران جمهوری اسلامی دارد.
نیکنام میگوید که توماج دربند به پدرش گفته است: «بابا آن بیرون کسی از من حرف میزند؟»
توماج میدانست که سکوت چاره کار نیست و صدای او، بخشی از روحیه جنگجوی نسل جدید ایرانیان است که نمیتواند در گلو خفه شود. جهان باید این را ببیند و درباره توماج و آنچه در ایران میگذرد حرف بزند.