فراموش کردن تاریخ عثمانی چه سودی برای کشورهای عربزبان داشت؟
شناخت اندک تاریخ دوره عثمانی چه اثری بر کشورهای عربزبان گذاشته است؟ بیگانه بودن نسل جدید این کشورها با این قسمت از تاریخ، چه تبعاتی به دنبال دارد؟ مصطفی میناوی، دانشیار تاریخ در دانشگاه کرنل در نیویورک در یادداشتی در سایت انگلیسی الجزیره به این سوالات و پاسخهایشان پرداخته است.
مترجم: بهعنوان شهروندان کشوری با تاریخ کهن که زیر سایه سانسور همه جانبه حکومت جمهوری اسلامی در ایران از مطالعه تاریخ حقیقی ایرانی و باستانی کشورمان محروم بودهایم، دسترسی به منابع بدون سانسور و تحریف تاریخی برای هر میهندوستی ارزشمند و برای عاشقان تاریخ، یک گنجینه به شمار میرود.
رویکردی که بدون شک ایران فردای جمهوری اسلامی آن را به فرزندان خود باز خواهد گرداند تا با آگاهی از تاریخ پرفراز و نشیب ملت پارسی، استوارتر از هر زمان دیگری آینده سرزمین خود را رقم بزنند.
مطالعه تاریخ و آگاهی از آن برای تمام ملتها بسیار پراهمیت است تا جایی که اولین اتفاق پس از جابهجایی قدرت در گوشه و کنار جهان، «تحریف تاریخ» است: راهی برای قطع پیوند ارتباط نسلهای آینده با ریشههای کهن خود.
اما آیا تاکنون هیچ حکومتی موفق به چنین کاری شده است؟ اصلا پشت کردن به تاریخ برای ملتها سودی در پی داشته است؟
مصطفی میناوی، دانشیار تاریخ در دانشگاه کرنل در نیویورک، در یادداشتی در وبسایت الجزیره انگلیسی به بررسی مساله شناخت اندک تاریخ دوران حکومت عثمانی در کشورهای عربزبان و بیگانه بودن نسل جدید با این قسمت از تاریخ پرداخته است:
به عنوان یک مورخ امپراتوری عثمانی، من معتقدم جدا نگه داشتن میلیونها نفر از تاریخ سرزمینشان، جرم است.
«امپریالیسم» موضوعی دشوار برای بررسی در جهان عرب است. این کلمه، دوران استعمارِ فرانسه و بریتانیا و مستعمره شهرکنشینان کنونی اسرائیل را تداعی میکند. با این حال، شکل بومیتر و طولانیتر این نوع حکومت «امپریالیسم عثمانی» است که اغلب از بحثهای تاریخی معاصر کنار گذاشته میشود.
برخی از کشورها که جانشین امپراتوری عثمانی شدند، ترجیح دادهاند حکومت عثمانی را در برنامههای درسی خود صرفا در مطالبی با عنوان «اشغال عثمانی یا تُرک» خلاصه کنند. در حالی که برخی دیگر، از عناوینی چون «جنایتهای عثمانی» که مقبولیت مردمی بیشتری در سطح داخلی دارد استفاده میکنند.
در مناطقی مانند سوریه و لبنان، احتمالا شناختهشدهترین مقام عثمانی «احمد جمال پاشا»، فرمانده نظامی ملقب به «سفاح یا قصاب» است که فرمانداری او در زمان جنگ سوریه و بیروت، با خشونت سیاسی و اعدام سیاستمداران و روشنفکران عرب-عثمانی همراه بود. و برای همین، چنین تجربیاتی به عنوان نمادِ حکومت عثمانی در حافظه عمومی مردم این مناطق باقی مانده است.
اما همانطور که «سلیم تماری»، مورخ اشاره کرده، تقلیل «چهار قرن صلح نسبی و فعالیت پویا در دوران عثمانی به چهار سال ظلم و ستمگری که نماد دیکتاتوری نظامی احمد جمال پاشا در سوریه بود» اشتباه است.
در واقع، تاریخ امپراتوری عثمانی در جهان عرب را نمیتوان به «اشغال ترکیه» یا «یوغ خارجی» خلاصه کرد. ما نمیتوانیم با این تاریخ ۴۰۰ ساله (از ۱۵۱۶ تا ۱۹۱۷) بدون کنار آمدن با این واقعیت دست و پنجه نرم کنیم که این حکومت امپراتوری یک «واقعیت بومی» بوده است.
تعداد قابل توجهی از اعضای طبقه حاکم در امپراتوری عثمانی اصالتا «عرب» بودند. آنها و بسیاری دیگر، از اعضای فعال پروژه امپراتوری عثمانی بودند که با طراحی، برنامهریزی و اجرای قوانین از این حکومت، در منطقه و سرتاسر قلمرو حمایت میکردند.
بعضی خاندانها برخی از بالاترین مناصب را برای چند نسل در استانهای امپراتوری شام، از جمله فرمانداری سوریه داشتند. شاخه ساکن استانبول خانواده معروف به عظمزادهها در قصر، وزارتخانهها و کمیسیونهای مختلف و بعدا در مجلس عثمانی در دوران سلطنت عبدالحمید دوم و دوره دوم مشروطه عثمانی مناصب کلیدی داشتند.
خانواده ملحمه نیز به عنوان لابی قدرت تجاری و سیاسی در شهرهایی مانند استانبول، بیروت، صوفیه و پاریس عمل میکردند.
اصلاحات نیمه اول قرن نوزدهم
بسیاری از بزرگان امپراتوری عثمانی که عرب بودند تا انتها برای معرفی مفهومی فراگیرتر از شهروندی و مشارکت سیاسی در این حکومت جنگیدند. این امر به ویژه در مورد نسلی صادق بود که پس از اصلاحات تمرکزگرایی در نیمه اول قرن نوزدهم و در بخشی از به اصطلاح دوره «تنظیمات مدرنیزاسیون» بزرگ شدند.
برخی از آنها سمتهای گوناگونی داشتند. مانند دیپلماتهایی که به نمایندگی از سلطان، با همتایان امپراتوری در اروپا، روسیه و آفریقا مذاکره میکردند. آنها همچنین مشاورانی بودند که پروژههای بزرگ امپراتوری را مانند اقدامات بهداشت عمومی در استانبول و خط آهن منطقه حجاز در شبه جزیره عربستان به سوریه و پایتخت، طراحی و اجرا میکردند.
آنها یک «شهروندی عثمانی» را تصور میکردند که در بهترین حالت خود، همه گروههای قومی و مذهبی به رسمیت شناخته شده را در بر میگرفت و شکل ویژهای از تعلق را بهوجود میآورد که در مواجهه با خطر احتمالی، میتواند بهعنوان مفهومی چند فرهنگی از تعلق به یک امپراتوری توصیف شود.
البته این یک دیدگاه آرمانی بود که هرگز محقق نشد زیرا ناسیونالیسم قومی شروع به تاثیرگذاری بر ادراک عثمانیها از خود کرد.
فروپاشی
بسیاری از عربهای عثمانی با تمام توان برای دستیابی به اینگونه از مفهوم شهروندی تا انتها به مبارزه ادامه دادند؛ تا زمانی که دنیای آنها با نابودی امپراتوری عثمانی در طول جنگ جهانی اول، فرو پاشید.
وحشت جنگ در خاورمیانه و اشغال استعماری که به دنبال فروپاشی عثمانی اتفاق افتاد، رویدادهای دردناکی بود که مردم این منطقه را در تلاش برای ساختن دولتهای ملی تحت حمایت غرب، ترغیب کرد.
روند ملتسازی زمانی اتفاق افتاد که درک قومی-مذهبی محدودی از ملیت بر منطقه مسلط بود و هویتهای چند فرهنگی را که قرنها سابقه داشت به حاشیه رانده بود.
مقامهای سابق عثمانی مجبور بودند خود را از نو و با عناوین جدیدی چون «رهبران ملی عرب، سوری یا لبنانی» و غیره در مواجهه با استعمار فرانسه و انگلیس بسازند. نمونه بارز آن «حقی العظم» است که در کنار سایر مناصبش در امپراتوری عثمانی، سمت بازرس کل در وزارت اوقاف عثمانی را بر عهده داشت و در دهه ۱۹۳۰ بهعنوان نخستوزیر سوریه خدمت کرد.
تصورها از آینده ناسیونالیسم قومی، «فراموشی» تاریخ عثمانی را ضروری میکرد.
روایتهای ملتهای اولیه جایی برای داستانهای اجداد ما باقی نمیگذاشت. به نسلهایی از مردم که بخشی از زندگی خود را در یک واقعیت ژئوپلیتیکی متفاوت سپری کرده بودند هرگز فضایی داده نشد تا فقدانِ تنها واقعیتی را بپذیرند که خودشان تجربه کرده بودند.
اینها داستانهای مردم عادی مانند «بادر دوغان» و «عبدالغنی عثمان»، پدر جدهای من هستند که در بیروت به دنیا آمدند و بزرگ شدند و بهعنوان صنعتگر بین بیروت، دمشق و یافا زندگی میکردند اما ظهور مرزهای ملی به دنیای آنها پایان داد.
اینها همچنین داستان خانوادههای شناختهشدهتری مانند برخی از «خالدیها» و «عابیدها»، خانوادههای سیاسی عرب-عثمانی سرشناس است که استانبول را خانه خود مینامیدند اما در حلب، اورشلیم و دمشق، خانواده و ارتباطات خانوادگی داشتند.
تاریخ اخیر آنها با عناوین کوتاهی جایگزین شد که «تُرک» را بهعنوان یک «دیگری خارجی»، «شورش عربی» را بهعنوان یک «جنگ رهاییبخش» و «اشغال استعماری غرب» را بهعنوان «نتیجه اجتنابناپذیر از تجزیه مرد بیمار اروپا» یا همان امپراتوری عثمانی، ترسیم کرد.
پاک شدن تاریخ اگر خطرناک نباشد، بسیار مشکلساز است
من بهعنوان یک مورخ امپراتوری عثمانی با ریشه فلسطینی و لبنانی، معتقدم جدا نگه داشتن میلیونها نفر از تاریخ نه چندان دور خود، از داستان اجداد، روستاها و شهرهایشان در این کشور، کمتر از جرم نیست.
مردم این منطقه به نام حفاظت از مجموعهای ناپایدار از تشکیلات دولت-ملت، از واقعیت تاریخی خود جدا شده و در برابر روایتهای دروغین سیاستمداران و مورخان ملیگرا آسیبپذیر شدهاند.
ما باید تاریخ عثمانی را بهعنوان تاریخ محلی ساکنان سرزمینهای عربزبان بازیابی کنیم زیرا اگر دانش تاریخ اخیر را نداشته باشیم، درک واقعی مشکلاتی که امروز با آنها روبهرو هستیم چه در ابعاد زمانی و چه منطقهای، غیرممکن خواهد بود.
فراخوان دانشجویان محلی تاریخ به تحقیق، نوشتن و تحلیل واقعیت تاریخ عثمانی به هیچ وجه فراخوانی نوستالژیک برای بازگشت به روزهای خیالی امپراتوری باشکوه یا هماهنگ گذشته نیست؛ در واقع کاملا برعکس است. این فراخوانی است برای کشف و کنار آمدن با گذشته «خوب، بد و در واقع بسیار زشت» امپراتوری که مردم مناطق عربزبان خاورمیانه نیز سازنده آن بودند. تاریخ طولانی و باستانی مردم شهرهایی که در دوره عثمانی شکوفا شدند؛ مانند طرابلس، حلب و بصره که تا به امروز باز نوشته نشده است.
همچنین درک این نکته مهم است که چرا با گذشت بیش از ۱۰۰ سال از پایان امپراتوری، تلاش برای از بین رفتن پیوندهای عمیقا ریشهدار و صمیمی بین خاورمیانه، شمال آفریقا و اروپای جنوب شرقی همچنان ادامه دارد یا اینکه چه کسی از پاک شدن این ریشهها سود میبرد.
ما باید از خود بپرسیم که چرا محققان کشورهای عربزبان برای مطالعه تاریخ امپراتوری عثمانی اغلب به آرشیوهای فرانسوی و انگلیسی مراجعه میکنند اما وقت یا منابع خود را برای یادگیری زبان عثمانی-ترکی صرف نمیکنند تا از اسناد چهار قرنی استفاده کنند که به راحتی در آرشیو امپراتوری عثمانی در استانبول یا آرشیو محلی در مراکز استانهای سابق در دسترس هستند؟
آیا ما درک ناسیونالیستی از تاریخ را که در آن، تاریخ عثمانی-ترکی صرفا به تاریخنگاری ملی ترکیه تعلق دارد قبول کردهایم؟ آیا ما هنوز قربانی یک قرن منافع سیاسی کوتهفکرانه هستیم که با افزایش و کاهش تنشهای منطقهای بین جهان عرب و ترکیه روبهرو میشود؟
در نهایت، تعداد مورخان محلی و دانشجویان با آموزشهای انضباطی و زبانی مرتبط با تاریخ عثمانی، در شهرهایی مانند دوحه، قاهره و بیروت، به طرز نگرانکنندهای کم است. حتی برخی از دانشگاهها چنین کادری برای آموزش ندارند.
زمان آن فرا رسیده است که موسسات آموزش عالی منطقه شروع به قبول تاریخ عثمانی به عنوان بخشی از تاریخ محلی خود کنند و از دانشمندان و دانشجویانی حمایت کنند که میخواهند این گذشته مغفول مانده را کشف و تحلیل کنند زیرا اگر برای تحقیق و نگارش تاریخ خود سرمایهگذاری نکنیم، روایتهای خود را به علایق و برنامههای مختلفی واگذار میکنیم که مردم ما را در مرکز داستانهای خود قرار نمیدهند.
طالبان به تازگی زنان را از ورود به پارک ملی «بند امیر» در ولایت بامیان منع کرده است؛ جایی که قبلا نخستین پارکبان زن در آن مشغول کار شده بود. سیانان در گزارشی به ممنوعیت اخیر وضع شده از سوی طالبان و افزایش خشونت خانگی و ازدواج اجباری دختران در پی خانهنشینی ایشان پرداخته است.
تا زمانی که در نظر نگیرید پارک ملی بند امیر در قلب افغانستان قرار دارد، این پارک به عنوان یک مقصد ایدهآل برای تعطیلات به نظر میرسد اما متاسفانه این کشور هنوز طبق توصیههای آمریکا و سایر کشورها در لیست مقصدهای «سفر نکنید» قرار دارد.
ریچارد بنت، گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوق بشر در افغانستان و دوروتی استرادا تنک که رهبری کار گروه تبعیض علیه زنان و دختران را بر عهده داشت، سفری یک هفتهای به افغانستان داشته و این گزارش را برای وبسایت سیانان تهیه کردهاند.
بند امیر، اولین پارک ملی افغانستان و یکی از عجایب طبیعی این کشور است. مجموعهای از شش دریاچه در بلندیهای هندوکش در ولایت بامیان که با سدهایی طبیعی از یکدیگر جدا شدهاند.
در این پارک میتوانید کمپ بزنید، پیکنیک کنید و حتی قایقهایی به شکل قو اجاره و روی یکی از این شش دریاچه که میان کوههای هندوکش میدرخشند، حرکت کنید.
نزدیک به ۱۰ سال میگذرد از زمانی که افغانستان رسما بخشی ۶۰۰ کیلومتر مربعی از استان مرکزی بامیان را بهعنوان پارک ملی معرفی کرد به این امید که به شهروندانش مجالی بدهد برای گرفتن آرمش در خلال آشفتگیهایی که کشورشان را ویران کرده بود.
این پارک ملی داستانی کاملا متفاوت را از کشوری تعریف میکند که روایت تاریخ اخیرش با خشونت همراه است.
پارک ملی بند امیر افغانستان به دلیل استخدام اولین پارکبان زن در این کشور معروف بود اما اکنون زنان حتی اجازه ورود به آن را ندارند چه برسد به اینکه بخواهند در آن کار هم بکنند زیرا طالبان حاکمیت سرکوبگر خود را در این کشور روزبهروز عمیقتر میکند.
محمد خالد حنفی، وزیر امر به معروف و نهی از منکر افغانستان، اعلام کرده است که زنان دیگر نمیتوانند از این پارک محبوب واقع در مرکز ولایت بامیان که یکی از فقیرترین و کمتر توسعهیافتهترین مناطق کشور است، دیدن کنند.
این پارک که در سال ۲۰۱۹ از سوی دولت افغانستان با همکاری چندین آژانس بینالمللی از جمله آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده و برنامه توسعه سازمان ملل متحد تاسیس شد، شبیه بیابانی است که با دریاچههای آبی عمیق و کوهها احاطه شده.
هتر بار، دستیار مدیر حقوق زنان در دیدهبان حقوق بشر، در بیانیهای اعلام کرده است که این ممنوعیت نشان میدهد چگونه روز به روز درهای بیشتری روی زنان در افغانستان بسته میشوند: «طالبان که به محروم کردن دختران و زنان از تحصیل، اشتغال و رفت و آمد آزاد قانع نشده، میخواهد پارکها و ورزش و حتی طبیعت را نیز از زنان بگیرد؛ همانطور که بازدید آنها از بند امیر را ممنوع کرده است.»
بار تاکید کرده که «گام به گام درهای بیشتری روی زنان بسته و هر خانهای تبدیل به یک زندان میشود».
طالبان سایهای بلند و ترسناک بر سر ولایت بامیان انداخته است. جایی که خانه تعداد زیادی از جمعیت شیعه افغانستان است و در طول جنگ داخلی دهه ۱۹۹۰ و پس از آن با ظهور طالبان، محل کشتارهای وحشتناک بوده است.
این منطقه زمانی مرکز تمدن پر رونق بودایی طی قرن چهارم و پنجم بود اما در ماه مارس ۲۰۰۱، طالبان دو مجسمه عظیم بودا در بامیان را که بیش از هزار و ۵۰۰ سال دست نخورده باقی مانده بودند، تخریب کردند و آنها را «بتهایی» خواندند که با اسلام در تضاد هستند.
از زمان کنترل مجدد کشور به دست طالبان در اوت ۲۰۲۱ و پس از خروج آشفته و بحثبرانگیز آمریکاییها، چند دهه پیشرفت در زمینه حقوق بشر در افغانستان به عقب رانده شده و با ممنوعیت هرچه بیشتر کار و تحصیل، زنان در خانههای خود محبوس شدهاند.
محبوبه سراج، فعال حقوق زنان افغان و نامزد جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۲۳، در اوایل ماه جاری گفت: «در افغانستان دیگر چیزی به نام آزادی زنان وجود ندارد.»
او افزود: «زنان در افغانستان به آرامی از جامعه، از زندگی و از همهچیز پاک میشوند؛ عقایدشان، صدایشان، آنچه فکر میکنند و جایی که هستند.»
محدودیت اخیر وضع شده از سوی طالبان تقریبا یک ماه پس از ممنوعیت حضور زنان در سالنهای زیبایی افغانستان صورت میگیرد. محدودیتی که یک ضربه اقتصادی سخت برای خانوادههایی بود که برای درآمدزایی، به مشاغل زنان متکی بودند.
بر اساس گزارش سازمان ملل متحد که در ماه ژوئن منتشر شد، زنان از کار در اکثر بخشهای خارج از خانه منع شدهاند و حضورشان در حمامهای عمومی، پارکها و ورزشگاهها نیز ممنوع است.
آنها باید یک لباس مشکی گشاد تن کنند که صورتشان را بپوشاند و اجازه ندارند بدون دلیل خانه را ترک کنند. حتی در آن صورت هم بدون حضور «سرپرست مرد» مجاز به خروج از خانه نیستند.
این گزارش نشان میدهد محدودیتهای اعمال شده در خارج از خانه و مشکلات اقتصادی، منجر به «تنشهای قابل توجهی» در داخل خانهها و افزایش خشونت خانگی شده است.
طبق این گزارش، شواهد متعددی مبنی بر «افزایش قابل توجه» ازدواج اجباری دختران در افغانستان وجود دارد.
بوسه لوئیس روبیالس از لبان جنی هرموسو هنگام اهدای جام قهرمانی ۲۰۲۳ فوتبال زنان در سیدنی، واکنشهای بسیاری به همراه داشت. ناظران میگویند او احتمالا «یکی از آخرین بحرانها در تاریخ سیاه فدراسیون فوتبال اسپانیا» خواهد بود.
وبسایت ایندیپندنت انگلیسی در مطلبی به این موضوع و مشکلات مربوط به نحوه اداره فوتبال در اسپانیا پرداخته است.
شکایت بازیکنان اسپانیا از روبیالس و سرمربی تیم ملی فوتبال زنان، خورخه ویلدا، بازتاب وجود مشکلات ریشهدار در فدراسیون فوتبال اسپانیا است.
از روز چهارشنبه اول شهریور، لوئیس روبیالس تحت فشار افکار عمومی و همچنین مقامات مسوول برای استفعا قرار گرفت و با این حال هنوز رسما رییس فدراسیون سلطنتی فوتبال اسپانیا (Rfef) است. این موقعیت، نمادی از داستانی بسیار جدی، ناپسند و در عین حال مضحک است؛ به ویژه زمانی که پای تشکیلات اداره فوتبال در اسپانیا به میان میآید.
روسای منطقهای که فدراسیون سلطنتی فوتبال اسپانیا را تشکیل میدهند، سرانجام روز دوشنبه ششم شهریور درخواست استعفای روبیالس را مطرح کردند اما در واقع آنها قدرت لازم را برای مجبور کردن او به انجام این کار نداشته و ندارند.
تصمیم نهایی برای استعفا با روبیالس ۴۶ ساله است در حالی که او در چند روز گذشته بارها اعلام کرده است که استعفا نخواهد داد.
بسیاری چگونگی این ماجرا را مربوط به شخصیت متمایز روبیالس میدانند. این واقعیت که حذف چنین شخصیتی از این سمت بسیار دشوار است، بازتاب مسایل تاریکی در فوتبال اسپانیاست که بحثهای بسیاری را در میان افکار عمومی برانگیخته است.
با تاکید بر وجود وضعیت موجود در فوتبال اسپانیا، اتفاق نظر عمومی بر این است که موقعیت روبیالس نباید مانع استعفای او شود. تشویقهای پرشوری که او برای سخنرانیاش در پایگاه فدراسیون پس از بازگشت تیم دریافت کرد، گویای این نگرانی است؛ هر چند بسیاری از طرفداران او از جمله خورخه ویلدا، سرمربی جنجالی اسپانیا، اکنون در مقابلش قرار گرفتهاند.
یکی از منابع دخیل در این رابطه معتقد است: «کل این ماجرا ثابت کرد دولت و ساختارهای نظارتی فدراسیون چقدر ضعیف هستند. به همین دلیل است که کلمه "ساختاری" در روزهای پس از آن بارها استفاده شده است.»
آماندا گوتیرز، رییس اتحادیه بازیکنان زن در اسپانیا (Futpro) و نماینده جنی هرموسو، گفت: «ما میخواهیم بگوییم که این یک مشکل ساختاری است. این اتفاق مسالهای است که بازیکنان زن فوتبال هر روز در دوران حرفهای خود از آن رنج میبرند و با این تبعیضها روبهرو میشوند.»
خوآن سوتراس، رییس فدراسیون فوتبال کاتالونیا، یکی از سازمانهای منطقهای که فدراسیون اسپانیا را تشکیل میدهند، این سخنان را تکرار کرد و گفت: «ما به تغییرات ساختاری در فوتبال زنان نیاز داریم. ممکن است رفتن ویلدا باید بخشی از این تغییر باشد.»
شخصیت روبیالس
شاید در همان لحظه اول، بوسه روبیالس از لبان هرموسو میتوانست به عنوان «خوشحالی» در بحبوحه قهرمانی جام جهانی توجیه شود اما با توجه به این که او طی تماشای بازی نیمه نهایی و برد اسپانیا مقابل سوئد، با حالتی پیروزمندانه اندام جنسی خود را لمس کرد، این بوسه زیر ذرهبین افکار عمومی قرار گرفت.
در گذشته روبیالس اولین نفری بود که به تحریم تیم ملی از سوی تعدادی از ستارههای اسپانیایی در سپتامبر ۲۰۲۲ اعتراض کرد.
در آن زمان او این بازیکنان را با بیان تحریکآمیزی، «کینهتوز» خطاب کرد.
دیگر موارد مرتبط با روبیالس مانند نحوه صحبت کردن او با کارکنان نیز در حال پیگیری است. از جمله اظهارات تامارا راموس، یکی از کارکنان اتحادیه فوتبالیستهای اسپانیا در سال ۲۰۱۶، زمانی که روبیالس سمت ریاست این اتحادیه را بر عهده داشت.
طبق شکایت راموس، روبیالس در مورد لباس زیر او اظهار نظر کرده و به شوخی گفته بود: «تو اینجا آمدهای تا زانوبندهایت را بپوشی.»
این اتفاقها باعث شد که پیروزی تیم زنان در فینال جام جهانی زنان کاملا در سایه یک مرد قرار بگیرد. مردی که در اظهار نظرهای مکررش سعی کرده بود خود و مدیریتش را در مرکز توجهها قرار دهد.
مشکلات اردوی تیم قهرمان جهان
در واقع نگرانیهای عمیقی در مورد نحوه مدیریت و آمادهسازی تیم ملی زنان اسپانیا وجود دارد.
این نگرانیها شامل شکایت بازیکنان از مجبور کردن آنها به باز گذاشتن درهای اتاق هتل در طول شب در اردوی تیم ملی نیز میشود.
در طول جام جهانی، فدراسیون به برخی از شکایتهای بازیکنان گوش داد و محل استقرار تیم را جابهجا کرد اما در مورد نحوه برخورد ویلدا با بازیکنان، حمایت کامل روبیالس از او مشخص کرد در این مورد بهبودی حاصل نخواهد شد.
حالا کنار گذاشته شدن ویلدا در پی سقوط روبیالس بسیار محتمل خواهد بود زیرا درخواستها برای اخراج او رو به افزایش است.
مشکلات ریشهای فوتبال زنان اسپانیا
مشکلات فوتبال زنان در اسپانیا اما به قبل از دوره ویلدا و روبیالس بازمیگردد. یکی از اصلیترین دلایل انتخاب ویلدا به عنوان مدیر فوتبال زنان اسپانیا، اخراج ایگناسیو کوئردا، نفر قبل از او، در سال ۲۰۱۵ و پس از ۲۷ سال بود.
در چند روز اخیر دلایل اخراج کوئردا مجددا مورد بحث قرار گرفته و مستند «شکستن سکوت»، محصول سال ۲۰۲۱ که دوران کوئردا را پوشش میدهد، به طور گسترده در رسانههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود.
سرمربی سابق، بر تیمی که بودجه کافی نداشت، اختیار کامل داشت و متهم به قلدری و تزریق «فرهنگ ترس» به بازیکنانش بود تا جایی که گاهی اشک آنها را درمیآورد.
او در تمرین، هنگامی که بازیکنان به صورت دایرهای میایستادند، به یکی میگفت «تو چاق هستی» و به دیگری میگفت «تو به یک مرد آلفا به عنوان شریک نیاز داری».
این مستند همچنین به زبان همجنسگرا هراس و نگرش نژادپرستانه نسبت به کاتالانها اشاره دارد که آنها را پولاکاس (لهستانی) مینامد.
به گفته مار پریتو، بازیکن سابق تیم ملی، کوئردا حتی میخواست بداند چه چیزی در کیسههای خرید ما وجود دارد و هر شب قبل از خواب در اتاقهای بازیکنان چرخ میزد.
با توجه به اینکه در آن زمان تجزیه و تحلیل ویدیویی برای آمادگی تاکتیکی تیم ناچیز بود، چنین توجه آشکاری به این گونه جزییات، با شرایط لازم برای آمادگی یک تیم فوتبال در سطح بینالمللی مطابقت نداشت؛ به طوری که آنها به راحتی در دور اول اولین جام جهانی خود در سال ۲۰۱۵ حذف شدند.
بازیکنان قبل از جام جهانی به فدراسیون شکایت کرده بودند اما به نظر میرسید آنخل ماریا ویار، رییس وقت فدراسیون فوتبال اسپانیا، هرگز به نگرانیهای آنها توجه نکرده است.
بازیکنان در نهایت در نامهای مشترک خواستار تغییر کوئردا شدند. طبق گزارشها، ویار این درخواست را رد کرده و آن را به عنوان «چرندیات از سوی دختران» توصیف کرده است؛ برخوردی که باعث شده تا بازیکنان اعتراض خود را به صورت عمومی منتشر کنند که این در نهایت منجر به برکناری کوئردا شد.
ویار نیز مدتی پس از تعلیق به اتهام تبانی، اختلاس و جعل اسناد، در سال ۲۰۱۸ از سمت ریاست فدراسیون فوتبال برکنار شد.
او قبل از برکنار شدن در دسامبر ۲۰۱۷، درخواست پوچ فدراسیون اسپانیا از یوفا را مبنی بر اخراج از این سازمان به دلیل «مداخله دولتی» مطرح کرد.
او هشدار داد فیفا میتواند اسپانیا را از حضور در جام جهانی ۲۰۱۸ محروم کند زیرا اقدام شورای ورزش اسپانیا برای تعلیق او «خودسرانه» و از روی «بیعدالتی» بوده و احتمال یا فرض «بیگناهی» او را در نظر نگرفته است.
ویار تاکید کرد: «اگر به این علت تیم ملی به جام جهانی راه نیابد، دولت فعلی مسوول خواهد بود.»
تغییر در حال رخ دادن است
منابع برجسته در سیاست فوتبال میگویند که فدراسیون فوتبال اسپانیا برای سالها به عنوان یک «مجموعه ناکارآمد» تلقی میشد. مجموعهای که از اکثریت مردان سفیدپوست محافظه کار تشکیل شده و زنان و سایر گروههای اقلیت در آن نفوذ کمی دارند.
تحولات چند روز گذشته به روشنی نشان داد که فدراسیون کاملا تحت فشار روبیالس قرار دارد.
البته در نهایت فشار افکار عمومی تاثیر خود را گذاشت و شعار «تمام شد» سه آکابو، تاکید کرد که دیگر تحمل این شرایط «کافی است».
ویکتور فرانکو، رییس شورای ورزش، این لحظه را به عنوان لحظه (MeToo) برای فوتبال اسپانیا توصیف کرده است. اظهار نظری که تمام بولتنهای خبری را فرا گرفته و نویدبخش تغییرات اساسی در اداره فوتبال اسپانیا است.
این دستاورد میتواند میراثی به ارزشمندی جام جهانی به دست آمده به وسیله این بازیکنان باشد.
الکسیا پوتلاس، بازیکن ستاره این تیم گفته است: «نسل ما میخواهد میراثی برای آینده بسازد.»
ایرن پاردس، مدافع میانی اسپانیا هم در آستانه فینال جام جهانی در سیدنی گفت: «تغییر در حال رخ دادن است.»
مسلما ایرن در آن لحظه نمیدانست دستیابی به این هدف چقدر ممکن است به واقعیت نزدیک باشد.
هر چه از اصفهان به پایین دست بروید، روستاها فقیرتر و کشاورزان عصبانیترند. در حدود ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی سومین شهر بزرگ ایران، حسین، روی بستر خالی زایندهرود ایستاده و جملاتی مانند «آخوندها باید بروند» و «آخرین کسی که برای ما کاری کرد شاه بود» به زبان میآورد.
نشریه «فرانکفورتر آلگماینه» آلمان در گزارشی میدانی و گفتوگو با شهروندان ایرانی، به بحران آب و آرزوی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی پرداخته است.
شغل حسین، کاشت جو، ذرت و برنج در زمینی بوده که حالا زیر پایش خشک شده است. او مردی حدودا ۵۰ ساله با سبیل، پیراهن جین و کفشهای کتانی است.
حسین با اشتیاق میگوید: «از دور میشد بوی برنج را استشمام کرد ....»
امروز اما او به عنوان نگهبان شب در یک کارخانه سیمان کار میکند چون دیگر چیزی در مزارع او رشد نمیکند.
بحران آب اصفهان و آتش زیر خاکستر خشم مردم
در یک دهه گذشته، کمآبی در منطقه اصفهان کار کشاورزی هزاران کشاورز را نابود کرد و جیره آبی که از طریق سیستم آبرسانی پیچیده بین کشاورزان توزیع میشد، به طور فزایندهای کاهش یافت.
دو سال پیش بود که خشم در تظاهرات کشاورزان موج زد. در نوامبر ۲۰۲۱، کشاورزان با استفاده از بولدوزر، خط لولهای که آب را به استان همجوار (یزد) میبرد، تخریب و در مرکز شهر اصفهان، تحصنی اعتراضی در بستر خشک رودخانه در حوالی سیوسه پل برپا کردند.
حسین و پسرش کمال آنجا بودند. او میگوید: «ما دو سال با سازمان آب مذاکره کردیم. وقتی این کار نتیجه نداد، تصمیم گرفتیم اقدام کنیم.»
او ویدیوهای درگیری با پلیس را در تلفن همراهش نشان میدهد که در آن، تودههای متراکم گاز اشکآور و مردانی دیده میشوند که سنگ پرتاب میکنند. یک افسر پلیس، پسرش کمال را با تفنگ شکاری که در این منطقه برای فراری دادن کفتارها و گرگها استفاده میشود، هدف قرار داده است.
حسین گلولههای ساچمهای را بهعنوان مدرک نگه داشته است. ۲۷ گلوله (ساچمه) بدن کمال را سوراخ کرده است. او در آن زمان جرات نکرده به بیمارستان برود تا اینکه یکی از دوستانش که پزشک یک روستا بوده، بیشتر گلولهها را از بدن او خارج کرده است. با وجود این، همچنان سه گلوله در دست او باقی مانده است.
البته دیگرانی هم بودهاند که اوضاع برایشان بوده: یکی از همسایهها بینایی خود را از دست داده است و کشاورزان تصمیم گرفتهاند برای کمک به او پول جمع کنند اما حساب بانکی از سوی نیروهای امنیتی مصادره شده است.
شماری کشته، مجروح و دستگیر شدند اما هیچ اصلاحاتی صورت نگرفته. از آن زمان تاکنون دیگر اعتراض گستردهای به وضعیت آب در اصفهان انجام نشده اما عصبانیت مردم همچنان باقی است.
حسین میگوید: «اوضاع مانند آتش زیر خاکستر است که به راحتی میتوان آن را دوباره شعلهور کرد.»
گزارش فرانکفورتر آلگمانیه در ادامه به اعتراضات پیشین در ایران مانند جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، تجمعهای شهرهای با جمعیت کُرد، اعتراضاتی که در سال ۱۳۹۶ به دنبال افزایش قیمت بنزین شکل گرفت و شلیک سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی اشاره دارد و آنها را به عنوان نشانههای سوءمدیریت مقامهای جمهوری اسلامی برمیشمارد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» پایههای حکومت را متزلزل کرد
- اینبار همه چیز فرق میکند. هیچ یک از موجهای اعتراضی قبلی به اندازه «جنبش زن، زندگی، آزادی» پایههای جمهوری اسلامی را متزلزل نکرده است.
سرکوب خونین مردم هر گونه امید برای اصلاحات را که برخی قبلا در دل داشتند کاملا از بین برده است. اسلام به عنوان اساس مشروعیت نظام، حتی در نزد متدینها هم تضعیف شده است.
حسین میگوید: «ما قبلا مذهبی بودیم اما الان مسجد نمیرویم و در مراسم محرم شرکت نمیکنیم. فهمیدهایم که به ما دروغ گفتهاند.»
«خدا ما را از شر آخوندها خلاص کند»
۲۵ شهریور، سالگرد مرگ ژینا (مهسا) امینی است و انتظار میرود اعتراضات دستکم بهطور موقت، دوباره شعلهور شود. نیروهای امنیتی و فعالان هفتههاست که در حال آماده شدن هستند و حسین با امیدی مبهم، منتظر آن روز است.
او میگوید: «امیدوارم اتفاقی بیفتد. این که ادارهکنندههای کنونی کشور بروند و به جای آنها کسانی بیایند که توانایی بیشتری دارند.»
بسیار بعید است که این اتفاق بیفتد؛ هیچ رهبری برای مخالفان در داخل کشور وجود ندارد و اکثر فعالان در زندان هستند. تاکنون هیچ تزلزل قابل مشاهدهای در رهبری حکومت جلوه نکرده است. اپوزیسیون در تبعید، دچار دودستگی شده است. با این حال، هیچکس دقیقا نمیداند وقتی علی خامنهای، رهبر ۸۴ ساله جمهوری اسلامی فوت کند، چه اتفاقی خواهد افتاد.
حسین، کشاورز اصفهانی، به دلیل نبود جانشین، از رضا پهلوی، پسر شاه سابق که در سال ۱۳۵۷ سرنگون شد، صحبت میکند. او در ایالات متحده آمریکا زندگی میکند و در ماههای اخیر به دنبال نقش رهبری مخالفان تبعیدی بوده است.
خشم مردم به شرایط فعلی، دیکتاتوری شاه سابق را در سایه قرار داده است. چشماندازی برای سقوط رژیم فعلی هم نیست اما واقعیتی که در روستاهای پاییندست اصفهان وجود دارد، نشان میدهد نظام احتمالا شکنندهتر از سالهای اولیه تشکیل جمهوری اسلامی شده است.
کشاورز تراکتورسواری میگوید: «امیدوارم خدا ما را از شر آخوندها خلاص کند.»
بحران آب ایران یکی از عوامل محرک افزایش نارضایتی در کشور است و ناپدید شدن زایندهرود تنها یکی از چند نمونه نمادین آن است.
سیاستمداران بیسواد، اکوسیستم ایران را نابود کردند
در شمال غرب ایران، دریاچه ارومیه که زمانی یکی از بزرگترین دریاچههای شور جهان بود، تقریبا به طور کامل خشک شده است.
نشریه فرانکفورتر آلگماینه اجازه سفر به ارومیه را از سوی مقامهای متعدد از جمله نهادهای امنیتی دریافت کرده اما این مجوز چند ساعت قبل از حرکت لغو شده است؛ احتمالا به دلیل اعتراضاتی که در آنجا جریان یافته است.
اعتراضات خشونتآمیزی هم در سال گذشته به کمبود آب در غرب استان خوزستان رخ داد و درگیری با افغانستان بر سر حقابه رودخانه مرزی هیرمند نیز در حال افزایش است.
در هر دو استان سیستان و بلوچستان و خوزستان، بحران آب وضعیت گروههای اقلیت به حاشیه رانده شده مانند بلوچها و عربها را بدتر میکند.
دلایل بحران بسیار زیاد است. کشاورزانِ عصبانی، شاکی هستند که کارخانههای فولاد در فرآیند اعطای امتیاز در اولویت قرار دارند اما کارشناسانی مانند کاوه مدنی، معاون سابق رییس سازمان حفاظت از محیط زیست ایران به روشهای کشاورزی ناکارآمد اشاره میکنند.
مدنی اکنون در کالج شهر نیویورک تدریس میکند. او مینویسد که دولت ایران به جای ایجاد شغل در سایر بخشها، مدت مدیدی است که به ساختارهای قدیمی یارانه پرداخت کرده است. فقدان فنآوریهای مدرن حفاظت از آب و پروژههای سدسازی مشکوک به این موارد اضافه و افزایش چاههای عمیق غیرقانونی باعث کاهش سطح آبهای زیرزمینی شده است.
همچنین باغهای مجلل و شهرنشینی باعث مصرف بیشتر آب میشود.
حتی در شهر بزرگ اصفهان هم مشکل آشکار است. رودخانه، روح شهر است. در زیر طاقهای نوکتیز پل خواجو که قدمتی ۳۵۰ ساله دارد، خوانندگان محلی میخوانند: «اصفهان که آمدی، زایندهرود را سلام کن ...»
پایتخت پرافتخار دوران صفویه با پلهای باشکوهش مانند پاریسِ بدون رود سن به نظر میرسد. به همین دلیل است که در میان شهروندان، بحران آب نارضایتی زیادی بهوجود آورده است.
یک کاسب ۵۰ ساله در حالی که از بستر رودخانه صخرهای عبور میکند، میگوید: «تغییرات اقلیمی به دلیل سوءمدیریت و سیاستهای اشتباه، بیشتر از سایر کشورها به ایران ضربه زده است. مسوولان بیسواد هستند و اکوسیستم را خراب کردهاند.»
مرد جوانتری هم همین نظر را دارد. او میگوید: «سیاستمداران نماینده ما نیستند. آنها از جنس ما نیستند.»
آواز خواندن بخشی از مبارزه ما برای آزادی است
پیامدهای اعتراضات اخیر در پی مرگ ژینا (مهسا) امینی در اطراف پل خواجو قابل لمس است. مانند سایر شهرهای ایران، بسیاری از زنان روسری خود را از سر برداشتهاند.
برخی از زنان در حالی که سوار بر دوچرخه هستند باد گیسوانشان را به حرکت درمیآورد. این موضوع به ویژه امام جمعه شهر را عصبانی کرده است.
در گفتوگوها، بسیاری از مردم سه جوان اصفهانی را به یاد میآورند که در ارتباط با اعتراضات خیابانی سال گذشته اعدام شدند.
برخی دیگر به دنبال نوستالژیهای قبل از انقلاب اسلامی هستند. مثل خوانندگان محلی زیر پل خواجو.
اجرای انفرادی خوانندگان زن در ایران ممنوع است و در صورت چنین کاری، آنها با مجازات بین ۱۰ روز تا دو ماه زندان و ۷۴ ضربه شلاق روبهرو هستند.
توجیه رسمی این است که آواز خواندن زنان در ملاءعام میتواند توجه و تمایل [جنسی] غریبهها را جلب کند. با این حال از زمان اعتراضات اخیر، بسیاری از زنان خوانندگی میکنند
یک زن مسن که روسری به سر دارد، میگوید: «آواز خواندن بخشی از مبارزه ما برای آزادی است. با این کار به اربابان قدرت نشان داده میشود که مرگ بسیاری از معترضان، صبر مردم را به سر آورده است.»
...
مانند هر شب، پل خواجو در نور زرد غرق میشود و آن را به پسزمینهای محبوب برای عکس و سلفی گرفتن تبدیل و فضای سالهای دهه ۱۹۷۰ را ناخواسته زیر طاقهای پل نمایان میکند که دوران طلایی موسیقی فولکلور و پاپ ایران بود.
پیرزن روسری خود را مرتب میکند، چشمانش را میبندد و میزند زیر آواز.
برخی شنوندگان و رهگذران به آرامی زمزمه میکنند ترانهای را در مورد یک قلب شکسته و اشتیاق برای یک عزیز.
ناگهان یک نشانگر لیزری سبز رنگ به سمت زن نشانه میرود. یک افسر پلیس با عجله میآید و فریاد میزند: «زن، بس کن!»
جمعیت متفرق میشوند. روز بعد دوباره همه بازمیگردند.
صبح روز شنبه چهارم شهریور، موشک فالکون۹ از سوی اسپیساکس (SpaceX) و زیر نظر ناسا به ایستگاه بینالمللی فضایی فرستاده شد اما همزمان با آغاز ماموریت گروه Crew-7 (کرو سون)، خبرگزاری رویترز خبر داد وزارت دادگستری ایالات متحده آمریکا، شکایتی علیه شرکت اسپیساکس طرح کرده است.
این شکایت، اسپیساکس را به امتناع غیرقانونی از استخدام پناهجویان و پناهندگان متهم میکند.
به گفته رویترز، این شکایت همچنین میتواند آزمون مهمی برای دولت بایدن و سیاستهای آمریکا درباره جلوگیری از اعمال تبعیض علیه غیر آمریکاییها از سوی شرکتها باشد. تبعیضهایی که معمولا با عنوان نگرانی درباره امنیت ملی ایالات متحده اعمال میشوند.
تضاد قانون کنترل صادرات با قانون منع تبعیض علیه غیرشهروندان
وزارت دادگستری ایالات متحده (DOJ) روز پنجشنبه دوم شهریور شکایت خود را ارائه کرد و ایلان ماسک، مدیرعامل شرکت اسپیساکس، در پاسخ گفت که استخدام هر فردی به جز شهروندان آمریکایی و دارندگان گرینکارت، نقض قوانین «قاچاق سلاح» است.
اما پست ماسک در پلتفرم پیامرسان اکس یا همان توییتر سابق، با دستورالعملهای ویژه صادر شده از سوی وزارت دادگستری در ماه آوریل در تضاد است.
این دستورالعملها به کارفرمایان هشدار داده بودند که تلاششان برای رعایت قوانین کنترل صادرات، آنها را از قانون «منع تبعیض بر اساس شهروندی» معاف نمیکند.
قوانین کنترل صادرات، شرکتها را در به اشتراک گذاشتن اطلاعات و فنآوریهای حساس با افراد خاصی از کشورهای دیگر محدود میکند.
به نظر میرسد که پرونده علیه اسپیساکس اولین مورد از نوع خود از زمان انتشار این دستورالعمل باشد. دستورالعملی که البته از نظر قانونی «الزامآور» نیست اما در دادگاه میتواند مورد استناد قرار گیرد.
در ماههای آوریل و می، وزارت دادگستری آمریکا اعلام کرد مشغول حلوفصل ادعاهای مشابهی در مورد شرکت جنرال موتورز و یک شرکت خدمات فنآوری اطلاعات است اما از این شرکتها شکایت نکرد.
ربکا برنهارد، وکیل کار مستقر در مینیاپولیس که نمایندگی شرکتها را بر عهده دارد، گفت: «کارفرمایان مشمول قوانین کنترل صادرات، اغلب ممنوعیت سوگیری مبتنی بر شهروندی را در قانون فدرال مهاجرت و ملیت (INA) نادیده میگیرند و همین امر، آنها را در معرض اقدامات قانونی قرار میدهد.»
برنهارد گفت: «وزارت دادگستری مقررات ضد تبعیض آیانای را بسیار جدی میگیرد و اجرای این قانون را به شدت کنترل میکند. همچنین استثنائاتی چون قانون کنترل صادرات را بسیار محدود تفسیر میکند.»
وزارت دادگستری در شکایت خود از اسپیساکس استدلال کرد که از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲، این شرکت در آگهی استخدام خود فقط سراغ شهروندان آمریکایی و دارندگان گرینکارت رفته است.
این وزارتخانه تاکید کرد که این امر، مهاجران و پناهندگان را از درخواست شغل در این شرکت دلسرد کرده و درخواست کسانی که تقاضای کار کردهاند هم رد شده است.
طبق این دادخواست از میان بیش از ۱۰ هزار استخدام در آن دوره زمانی، اسپیساکس تنها یک پناهجو را استخدام کرده است.
این شکایت همچنین به اظهارات ماسک و یکی دیگر از مدیران اسپیساکس در فضای مجازی، مانند توییت سال ۲۰۲۰ ماسک اشاره کرده است که گفته بود: «بر اساس قانون ایالات متحده، حداقل داشتن گرینکارت برای استخدام در اسپیساکس الزامی است زیرا موشکها، فنآوری پیشرفته تسلیحاتی هستند.»
ماسک روز پنجشنبه این شکایت را «سلاح وزارت دادگستری برای اهداف سیاسی» توصیف کرد و گفت که به اسپیساکس مکررا تاکید و هشدار داده شده است استخدام افراد غیرشهروند میتواند «یک جرم جنایی» باشد.
اما در دستورالعمل ماه آوریل، وزارت دادگستری برخلاف این ادعا، اعلام کرد که قوانین کنترل صادرات مستلزم استخدام یا ممنوعیت استخدام هیچ «فرد آمریکایی»ای نیست و طبق تعاریف، فرد آمریکایی شامل پناهجویان و پناهندگان نیز میشود زیرا آنها اجازه زندگی و کار را در ایالات متحده دارند.
گرچه بر اساس این دستورالعمل، شرکتها ممکن است برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات کنترل شده صادراتی با کارگرانی که آمریکایی نیستند، به مجوز ویژه از آژانسهای فدرال نیاز داشته باشند.
وزارت دادگستری اما بدون اشاره مستقیم به دستورالعمل خود در شکایت از اسپیساکس گفت: «قوانین و مقررات کنترل صادرات، کارفرمایان را از استخدام پناهجویان و پناهندگان منع یا در این مورد، محدود نمیکنند. این قوانین با پناهجویان و پناهندگان مانند شهروندان ایالات متحده رفتار میکند.»
اولین پیوند موفقیتآمیز رحم در بریتانیا، فوریه سال جاری انجام و بهعنوان نقطه عطف باروری و طلوع عصری جدید قلمداد شد. محققان میگویند انجام این روش میتواند به دهها زن نابارور فرصت بچهدار شدن بدهد.
در این جراحی موفقیتآمیز، پیوند گیرنده زنی است که بدون رحم متولد شده بود. او رحم اهدایی را از خواهر بزرگترش دریافت کرد که در حال حاضر دو فرزند دارد.
قانون اهدای عضو در بریتانیا
قانون اهدای عضو بریتانیا در سال ۲۰۲۰ تغییر کرد به طوری که همه بزرگسالان بهطور خودکار اهداکنندگان عضو فرض میشوند، مگر اینکه انصراف دهند. اما تنها یک درصد از تمام افرادی که هر ساله در بریتانیا میمیرند واجد شرایط اهدای اعضای بدنشان برای نجات جان فردی دیگر هستند.
از سوی دیگر، افراد زنده، مانند خواهر این ماجرا، ۴۰ درصد از اهداکنندگان را در بریتانیا تشکیل میدهند. در واقع، افرادی وجود دارند که سلامت خود را به دلیل نوعدوستی به خطر میاندازند.
آدام بالن، استاد پزشکی باروری و جراحی در بیمارستانهای آموزشی لیدز که یک بیمار را در لیست انتظار برای پیوند رحم دارد، توضیح میدهد که چرا انجام این عمل بسیار پیچیده است.
او همچنین درباره موانع انجام این نوع از جراحی برای مردان و زنان تراجنسیتی توضیح میدهد.
جراحی رحم جایگزین برای زنانی است که مایل به حمل نوزاد خود هستند
این زن ۳۴ ساله که جراحی را با موفقیت پشت سر گذاشت، با سندرم روکیتانسکی متولد شده است. یک بیماری نادر که تقریبا یک نفر از هر پنج هزار زن را تحت تاثیر قرار میدهد.
جراحی پیوند او در ماه فوریه در مرکز پیوند آکسفورد انجام شد اما جراحان به تازگی و پس از انتشار جزییات داستان در یک مجله زنان و زایمان، این خبر را در اختیار عموم قرار دادند و اعلام کردند هر دو بیمار «در روند بهبودی» قرار دارند.
این جراحی ۹ ساعت و ۲۰ دقیقه طول کشیده اما مراحل تکمیلی پیوند پس از جراحی هم ادامه دارد و فرد دریافتکننده باید در طول بارداریهای آینده، از داروهای سرکوبکننده سیستم ایمنی استفاده کند تا بدنش ارگان اهدایی را پس نزند.
انتظار میرود رحم پیوندی حداکثر پنج سال قبل از برداشته شدن، در بدن این زن باقی بماند.
سابقه انجام پیوند رحم
طی ۱۰ سال گذشته عمل پیوند رحم در بیش از ۹۰ مورد در سطح بینالمللی انجام شده است که بیشتر آنها از طریق اهداکننده زنده صورت گرفتهاند و در نتیجه این پیوندها، حدود ۵۰ نوزاد به دنیا آمدهاند.
در بریتانیا هم تیم پزشکی در آکسفورد قبل از انجام این عمل روی انسان، ابتدا این روش را روی حیواناتی مانند خرگوش، خوک و گوسفند تمرین کردند.
پروفسور بالن یک کلینیک را برای درمان زنانی اداره میکند که با ناهنجاریهای مادرزادی مانند فقدان رحم متولد میشوند.
او این روش را بهعنوان «جایگزین» رحم اجارهای برای زنانی میبیند که تمایل دارند نوزاد خود را به دنیا بیاورند.
به گفته بالن، این روش برای اولین بار در سال ۲۰۱۳ در سوئد انجام شد؛ جایی که استفاده از رحم اجارهای در آن «غیرقانونی» است.
اولین نوزاد متولد شده از اولین جراحی پیوند رحم در سوئد «وینسنت» نام گرفته است.
بعد از انجام پیوند رحم چه اتفاقی میافتد؟
مهمترین آزمایش این است که آیا گیرنده میتواند باردار شود و جنین را در رحم جدید خود تا پایان دوره بارداری حمل کند یا خیر؟
از آنجایی که این زن با وجود فقدان رحم در بدو تولد دارای تخمدان بوده، قبل از عمل پیوند، با استفاده از تخمکهای خود تحت آیویاف (IVF) قرار گرفته است.
او امیدوار است به زودی جنین حاصل از آیویاف در رحم اهدا شده به او کاشته شود.
این زن از زمان پیوند تاکنون سه دوره قاعدگی داشته است که پزشکان آن را نشانه مثبتی از عملکرد خوب سیستم تناسلیاش میدانند.
به گفته بالن، اگر او باردار شود، نوزاد باید با سزارین به دنیا بیاید: «رحم پیوندی معمولا پس از تکمیل خانواده برداشته میشود تا از مصرف طولانی مدت داروهای ضد پسزدگی عضو جلوگیری شود.»
آیا این جراحی راه را برای مردان یا زنان ترنس بهمنظور حمل جنین باز میکند؟
تا به امروز تنها دریافتکنندگانی که از نظر بیولوژیکی «زن» هستند در آزمایشهای حیوانی و انسانی پیوند رحم مورد استفاده قرار گرفتهاند و بالن معتقد است این پیوند برای مردان یا زنان ترنس «به این زودی انجام نخواهد شد».
برخی از دانشمندان فکر میکنند در آینده ممکن است فردی که مذکر متولد شده است، قادر باشد جنین را در رحم اهدایی خود حمل کند اما برای نتیجهبخش بودن این کار، موانع بیولوژیکی زیادی وجود دارد که باید ابتدا بر آنها غلبه کرد.
به گفته بالن، مشکل اصلی لگن مرد است که برای حمل جنین طراحی نشده است.
مشکل دیگر پیوند رحم چیزی است که بالن آن را «لولهکشی» مینامد. افرادی که بدون رحم متولد میشوند، عروق لازم را برای خونرسانی به رحم ندارند.
بالن میگوید به همین دلیل است که زن بریتانیایی این ماجرا، مجبور شد رحم اهدایی خود را به رگهای خونی در پاهایش متصل کند.
موفقیت جراحی انجامشده برای فنآوری پیوند چه معنایی دارد؟
پیوند رحم احتمالا رایجتر خواهد شد اگرچه کارشناسان انتظار دارند به دلیل کمبود اهداکننده، این جراحی در بریتانیا به حداکثر ۳۰ عمل در سال محدود شود.
دلایل مختلفی برای انجام عمل هیسترکتومی وجود دارد اما برداشتن رحم یک جراحی سنگین است که میتواند باعث یائسگی زودرس شود.
یک نظرسنجی کوچک از مردان ترنس که تحت عمل هیسترکتومی به عنوان بخشی از روند تایید جنسیت قرار گرفته بودند نشان داد ۸۸ درصد مایل به اهدای رحم خود هستند.
جراحی پیوند در بریتانیا
فنآوری پیوند عضو در بریتانیا به سرعت در حال توسعه است و سال گذشته اولین پیوند جناغ را انجام دادند.
در این جراحی، دیواره قفسه سینه یک زن مُرده در بدن ناتالی برت ۳۴ ساله قرار گرفت که تشخیص داده شده بود به سرطان پستان متاستاتیک (مرحله چهارم) مبتلا شده است.
پیوند قرنیه هم با سه هزار و ۵۲۹ عمل در سال گذشته، متداولترین عمل پیوند در بریتانیا محسوب میشود.
این در حالی است که قرنیه، قسمتی از بدن است که اکثر مردم به طور خاص تصمیم گرفتهاند پس از مرگ اهدا نکنند؛ به طوری که از هر ۱۰ نفر در لیست ثبتنام اهداکنندگان عضو اناچاس (NHS) فقط یک نفر با این درخواست موافق است.
برای افراد بیمیل، اناچاس توضیح میدهد که در اهدای قرنیه، چشمها هرگز بهطور کامل برداشته نمیشوند بلکه فقط قرنیه چشم با یک روش جراحی ساده و سریع، بدون ایجاد تاخیر در مراسم خاکسپاری یا تغییر ظاهر اهداکننده، انجام میشود.
بالن در مورد آینده جراحی پیوند اعضا هیجانزده است و میگوید که داستان موفقیت آکسفورد، «درها» را برای زنان بیشتری باز میکند تا نوزادشان را در بدن خود حمل کنند.