شی جین پینگ، رییسجمهوری چین، در نشست سران گروه ۲۰ در دهلینو شرکت نکرد و این امر باعث گمانهزنیها در مورد تنش با هند و عقبنشینی تاکتیکی این کشور شده است. گاردین در گزارشی به انواع احتمالها درباره غیبت او پرداخته است.
هلن دیویدسون در مقالهای که روز جمعه ۱۷ شهریور در وبسایت گاردین منتشر شد، به گمانهزنیها درباره حضور نیافتن شی جین پینگ در نشست گروه جی ۲۰ طی روزهای ۱۸ و ۱۹ شهریور پرداخت.
تصمیم رییسجمهوری چین برای شرکت نکردن در آخرین نشست گروه جی ۲۰، گمانهزنیهای گستردهای را به دنبال داشته است.
شی جین پینگ از زمان به قدرت رسیدن در سال ۲۰۱۳، در تمام نشستهای گروه جی ۲۰ چه به صورت حضوری و چه مجازی شرکت کرده بود اما وزارت امور خارجه چین، روز دوشنبه ۱۲ شهریور اعلام کرد لی چیانگ، نخستوزیر این کشور به جای او رهبری هیات چین در نشست جی ۲۰ را بر عهده خواهد داشت.
چین بازیگری مهم در عرصه اقتصاد و سیاست جهانی است و غیبت رهبر آن در این نشست، پرسشهای فراوانی برانگیخته است.
نماینده رهبر چین چهقدر اختیارات دارد؟
آماندا هسیائو، تحلیلگر ارشد چین در گروه بینالمللی بحران گفت: «با توجه به اینکه شی جین پینگ کسی است که همه تصمیمها را میگیرد، برای رهبران جهان ارتباط منظم و مستقیم با او اهمیت بیشتری پیدا میکند تا فرصتی برای انتقال دیدگاه دولتهای خود به شخص او داشته باشند.»
تعداد کمی از رهبران جهان به اندازه شی جین پینگ قدرت را در دستان خود متمرکز کردهاند.
در گذشته اگر یکی از رهبران در نشست گروه جی ۲۰ غیب داشت، نمایندهای به جایش فرستاده میشد که قدرت و مسوولیت لازم هم به او تفویض شده بود. جا یان چونگ، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه ملی سنگاپور گفت که مشخص نیست لی چیانک، برای انجام چه کاری دارای اختیار است.
این محقق گفت: «نخستوزیر چین میتواند چه تصمیمهایی از نظر نقشآفرینی در بیانیه سران بگیرد یا هر اتفاقی که ممکن است در حاشیه نشست روی بدهد؟»
چونگ یادآور شد: «لی چیانک چه تضمینی به نهادهای دیگر در مورد تعهد پکن در قبال توافقات حاصل میتواند بدهد؟»
دولت چین توضیحی در مورد حضور نیافتن شی در اجلاس جی ۲۰ نداده است و به نظر نمیرسد چنین تصمیمی هم داشته باشد.
ابهام درباره سلامتی پینگ یا فرار او از حواشی احتمالی؟
تنها چند هفته پس از آن که شی جین پینگ سخنرانی خود را در اجلاس بریکس در آفریقای جنوبی از دست داد، عدم حضور او در نشست گروه جی ۲۰ در هند سوالاتی را در مورد سلامتی او برانگیخت.
همچنین این غیبت در بحبوحه اختلافات و تنشهای متعدد بین پکن و سایر دولتها از جمله ایالات متحده، ژاپن و هند بهعنوان کشور میزبان گروه جی ۲۰ و همسایگان منطقهای رخ داده است که با چین اختلافات مرزی دارند.
برخی تحلیلگران معتقدند شی با اجتناب از حضور در اجلاس جی ۲۰، سعی کرده است تا از مکالمات ناراحتکنندهای پیشگیری کند که احتمال داشت در حاشیه این نشست پیش بیاید.
از طرفی، پکن به دلیل روابط نزدیک خود با روسیه و امتناع از محکوم کردن حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین، تحت فشار فزایندهای قرار دارد.
برخی تحلیلگران معتقدند شی ممکن است تا حدی به خاطر همبستگی با پوتین از حضور در نشست گروه جی ۲۰ اجتناب کرده باشد. پوتین مشمول حکم دادگاه کیفری بینالمللی برای جنایات جنگی است و به این دلیل در این نشست شرکت نکرد.
بسیاری از کشورهای شرکتکننده در اجلاس از بهروزرسانی اخیر نقشه ملی چین عصبانی هستند. نقشهای که در آن چین بهطور یکجانبه ادعا میکند چندین منطقه مورد مناقشه متعلق به اوست.
از سوی دیگر دستگاه تبلیغاتی پکن فعالیت خود را بر رهاسازی آب فوکوشیمای ژاپن متمرکز کرده است.
تمرکز بر بریکس و شانگهای بهجای جی ۲۰
همین یک سال پیش، شی از دولتها خواست که همکاریها را در سازمانهای چند جانبه، به ویژه جی ۲۰ تقویت کنند اما از آنجایی که کشورهای عضو Aukus، Quad و جی ۲۰ به علت توسعه نظامی و روابط پکن با روسیه، با چین مخالفت میکنند، شی به دنبال ارتقای همکاریهایی مانند بریکس است که به نظر او بیشتر روی جهان جنوبی و کمتر تحت سلطه غرب متمرکز هستند.
هسیائو گفت: «پکن ممکن است در جی ۲۰ فرصتهای محدودی برای پیشبرد اهداف خود ببیند یا اینکه نیازی به سرمایهگذاری چندانی روی آن نداشته باشد زیرا آنها پلتفرمهای چند جانبه دیگری مانند سازمان همکاری شانگهای و بریکس دارند که از طریق آن چین میتواند اعمال نفوذ بیشتری داشته و دستور کار و نتیجه اجلاس را کنترل کند.»
تاکتیک «بیاعتنایی» برای ایجاد اشتیاق
او یادآور شد که از سوی دیگر عدم حضور شی میتواند یک نوع تاکتیک باشد چرا که پکن با کمتر در دسترس قرار دادن خود برای جی ۲۰، تقاضای بیشتری برای حضور رییسجمهوری این کشور در آینده ایجاد میکند. در نتیجه میتواند فضای بیشتری برای اعمال نفوذ به دست آورد.
برخی گمانهزنیها هم حاکی از آن است که غیبت او در راستای بیاعتنایی عمدی به میزبان اجلاس یعنی هند است. کشوری که روابطش با چین به سرعت به سردی میرود.
اختلافات مرزی بین چین و هند در منطقه هیمالیا به خشونت کشیده شده و ارتش هند همزمان با این اجلاس، در حال برگزاری رزمایشهایی در مرزهای خود بود.
با این حال مائو نینگ، سخنگوی وزارت امور خارجه چین این هفته به خبرنگاران گفت که روابط بین دو کشور «به طور کلی باثبات» است و رهبران چین «همیشه از میزبانی هند در اجلاس امسال حمایت کردهاند».
در مقابل سوبرهمانیام جایشانکار، وزیر امور خارجه هند، به خبرگزاری ANI گفت که غیبت شی بر توانایی گروه در زمینه تهیه بیانیه نهایی تاثیری نخواهد گذاشت.
اما جان فیتزجرالد، کارشناس چین و استاد بازنشسته دانشگاه سوینبرن معتقد است این بیاعتنایی، پیامی بالقوه به کشورهای دیگر دارد.
به گفته او، دلیل واقعی غیبت شی هرچه میخواهد باشد اما تا وقتی جهان اینطور فکر میکند که عدم حضور او به معنای آن است که «هند به چین احترام نمیگذارد»، شی جین پینگ به طرز تحسینآمیزی به هدفش رسیده است.
جو بایدن، رییسجمهوری ایالات متحده امیدوار بود در اجلاس جی ۲۰ با شی جین پینگ دیدار کند.
نشست احتمالی بعدی در حاشیه اوپک در ماه نوامبر برگزار میشود.
بیل بیشاپ، نویسنده و تحلیلگر خبرنامه سینوسیسم گفت که پکن ممکن است فکر کند شرایط برای دیدار بایدن و شی هنوز کاملا مناسب نیست.
او روز جمعه ۱۷ شهریور در این خبرنامه نوشت: «یعنی آمریکا هنوز اشتباهات خود را برنگردانده و به مسیر صحیح روابط با چین بازنگشته است.»
به گفته بیشاب، با عقبنشینی چین از اجلاس دهلینو، شاید ایالات متحده برای بازگشت به «مسیر صحیح» مشتاقتر شود.
بازی جدید چینیها: رهبری مرموز و غیر قابل پیشبینی
سایر تحلیلگران در برشمردن دلال غیبت شی جین پینگ به مجموعه مسایل و بحرانهای داخلی در چین، از جمله سیل گسترده و خشم عمومی از نحوه برخورد مقامات با آن و بدتر شدن وضعیت اقتصادی اشاره کردهاند.
بیشاپ گفت: «او مسایل داخلی زیادی دارد که باید با آنها برخورد کند و شاید مانند مائو، اکنون ترجیح میدهد نخستوزیر خود را به اکثر جلسات خارج از کشور بفرستد در حالی که خودش در خانه میماند تا به مسایل داخلی رسیدگی کند و به سایرین اجازه دهد تا با مقامات خارجی دیدار کنند.»
از سوی دیگر، مقاله اخیر نشریه اقتصادی نیکی آسیا که ادعا میکند شی از سوی بزرگان سیاسی چین توبیخ شده، ناباوری ناظران چین را برانگیخته است اما تا حدودی به شواهدی از وجود اختلاف میان نخبگان حزب کمونیست چین اشاره دارد که میتواند دلیل مناسبی برای ماندن شی در خانه باشد.
ونتی سونگ، کارشناس چین در دانشگاه ملی استرالیا گفت: «تمرکزگرایی قدرت شی به این معنی است که کل نظام سیاسی هرچه بیشتر به رهبری مستقیم او در طیف وسیعتری از مسایل سیاسی متکی میشود و در غیاب او، این ماشین سیاست، کارایی لازم را نخواهد داشت.»
با وجود این به گفته ناظران، با افزایش هزینه غیبت شی، به ناچار تعداد سفرهای بینالمللی او کاهش مییابد.
آلسیو پاتالانو، استاد جنگ و استراتژی در شرق آسیا در کینگز کالج لندن گفت: «شی کمتر درگیر تاثیری است که غیبت او در یک مجمع بینالمللی ممکن است بر درک جهانی از کشورش داشته باشد.»
پروفسور پاتالانو معتقد است نگه داشتن دیگران در «حدس و گمان چرایی غیبت شی» بخشی از کتاب بازی جدید چینی است.
به گفته او، شی ظاهرا به این نتیجه رسیده است که هر چقدر خواندن حرکت بعدی او برای دیگران دشوارتر باشد، مزایای بیشتری برایش به همراه خواهد داشت.
پلیس و کارکنان زندان وندزورث در تلاش برای کشف این مساله هستند که چگونه دانیل عابد خلیفه، سرباز سابق بریتانیا و مظنون به جاسوسی برای جمهوری اسلامی، موفق به فرار از زندان و ناپدیدسازی خود در ساعات شلوغ صبحگاهی لندن شده است.
این فرار به سادگی روی داد و جلوگیری از آن نیز به سادگی امکانپذیر بود. ساعت ۷:۳۲ صبح روز چهارشنبه ۱۵ شهریور یک ون تحویل غذا از دروازه ویکتوریایی زندان وندزورث خارج و همراه با آن، یک زندانی بدون دردسر موفق به فرار شد.
روزنامه گاردین در گزارشی تفصیلی به ماجرای سه روزه و پر سر و صدای فرار تا دستگیری دانیل عابد خلیفه پرداخته است.
این زندانی چگونه فرار کرد؟
دانیل عابد خلیفه، سرباز سابق ۲۱ ساله و مظنون به ترور و جاسوسی، با بستن خود به زیر ون حمل غذا، توانست از دید ماموران امنیت مخفی بماند و به راحتی از زندان خارج شود.
طی پنج سال گذشته او هفتمین فرد زندانی است که موفق به فرار از زندانهای انگلیس و ولز شده است.
خلیفه در زندان موقعیت مناسبی به دست آورد؛ او در غذاخوری زندان مشغول به کار شده بود. موقعیتی که برای کسی با اتهام او، نیاز به اعتماد از سوی مسوولان زندان دارد.
غذاخوری وندزورث مکانی است که در آن به طور معمول برای بیش از ۱۵۰۰ زندانی و کارمند زندان جنوبی لندن که در سال ۱۸۵۱ میلادی ساخته شده، غذا از خارج از ساختمان تحویل گرفته میشود.
پلیس چه زمانی از فرار زندانی مطلع شد؟
تا ساعت ۸:۱۵ صبح چهارشنبه، هیچ تماسی از زندان با پلیس گرفته نشد. به همین دلیل ون تحویل غذا بدون توقف، حدود سه مایل را در ساعات شلوغ صبح به مسیر خود ادامه داد تا زمانی که به نزدیکی خیابان ریچموند شمالی رسید؛ محلی که تا رسیدن به آن خلیفه ناپدید شده بود.
اگرچه خلیفه برای مردم خطرناک توصیف نشده بود، اما دومینیک مرفی، فرمانده بخش ضد تروریسم پلیس متروپلیتن، تاکید کرد که او در بریتانیا آموزش نظامی دیده است و همین امر ممکن است به تمایل او برای این فرار مخاطرهآمیز کمک کرده باشد.
خلیفه از ابتدای سال جاری میلادی در زندان وندزورث، با درجه امنیت متوسط رده B، بازداشت شده بود.
در ادامه رسیدگی به پروندهاش، خلیفه به سه جرم مربوط به جاسوسی و تروریسم متهم شد و قرار بود جلسه دادگاهش در تاریخ ۲۲ آبان سال جاری در دادگاه وولویچ برگزار شود.
اتهامهای خلیفه
تصاویر منتشر شده از خلیفه در روز پنجشنبه ۱۶ شهریور مربوط به یک سرباز جوان، لاغر و خندان در سال ۱۳۹۸ است که برای نخستین بار آموزش نظامی دید و به رویال سیگنالز پیوست.
اما در دی ۱۴۰۱ همه چیز برای او تغییر کرد. اولین اتهام خلیفه ساخت یک بمب جعلی ساده بود.
سرویس دادستانی سلطنتی در پیگرد قانونی اولیه، مشخص کرد که او در پادگان خود در استفورد به وسیله «سه قوطی و مقداری سیم» این بمب را ساخته است.
اتهام دوم خلیفه این بود که در مرداد سال ۱۴۰۰ و در حین خدمت، اطلاعات پرسنلی اعضای نیروهای مسلح را از سیستم اطلاعاتی وزارت دفاع، به دست آورده است؛ اطلاعاتی که میتوانست در خدمت یک حمله تروریستی قرار بگیرد.
در نهایت، او متهم به نقض قانون اسرار رسمی در طول بیش از سه سال یعنی بین اردیبهشت ۱۳۹۸ تا دی ۱۴۰۰ از طریق جمعآوری یا اشتراکگذاری اسناد و اطلاعاتی شد که میتوانست به صورتمستقیم یا غیرمستقیم، برای دشمن مفید باشد.
ارتباط خلیفه با جمهوری اسلامی
احتمال میرود خلیفه این اطلاعات را در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار داده است؛ کشوری که از روسیه در جنگ با اوکراین حمایت میکند و غالبا دشمن بریتانیا محسوب میشود.
سوال اینجا است که خلیفه چگونه توانست از زندان خارج شود؟ رفت و آمد ونهای تحویل غذا به زندان روند جدیدی ندارد و همه آنها هنگام ورود و خروج مورد بررسیهای امنیتی قرار میگیرند. ماموران زندان باید به راحتی هنگام بررسی زیر ون به وسیله آینههای مخصوص زندان متوجه او میشدند، اما با این حال او موفق شده از این نقاط امنیتی عبور کند.
مشکلات زندان وندزورث
بازرسان زندان معتقدند که در این مورد، مسوولان زندان وندزورث بیشترین تقصیر را دارند.
چارلی تیلور، رییس بازرسی زندانها گفت: «مسالهای که ما به ویژه نگران آن هستیم این است که تعداد زندانیان در وندزورث نسبت به تعداد کارکنان، بسیار زیاد است».
او همچنین به یافتههای بازرسی خود از این زندان که دو سال پیش، در شهریور ۱۴۰۰ انجام شد، اشاره کرد.
در این گزارش، وندزورث بهعنوان یک زندان «فرسوده، شلوغ، آلوده به حیوانات موذی» توصیف شد که به سختی قادر به مقابله با مشکلات خود است.
در نتیجه این بازرسی بارها درباره تاثیر کمبود تعداد کارکنان هشدار داده شد. همچنین در این گزارش روحیه کارکنان زندان با اشاره به «تعداد بالای درخواست مرخصی به علت بیماری» پایین توصیف شده بود.
در خاتمه، بازرسان گفتند: «کمبود کارکنان، زندان را از داشتن یک سیستم نگهبانی مناسب و قابل پیشبینی باز میدارد و بیش از ۳۰ درصد از افسران زندان یا غایب هستند یا قادر به انجام کامل وظایف خود نیستند.» حدود یک چهارم کارکنان هم کمتر از یک سال در زندان کار کردهاند و بیش از یکدهم آنها در همان زمان استعفا دادند.
اما مشخص نیست که آیا وضعیت زندان، تفاوتی در فرار خلیفه ایجاد کرده است یا خیر؟
الکس چاک، وزیر دادگستری بریتانیا با توجه به حملات حزب کارگر به بحران کارکنان، روز پنجشنبه ۱۶ شهریور خطاب به نمایندگان مجلس گفت که «تمام نقاط امنیتی زندان مامور داشتند».
زیرا او ترجیح میدهد به جای کمبود منابع، به نقص استانداردها اشاره کند. اما جز آن، تصمیمهای نادرست دیگری نیز گرفته شد.
مشخص است که خلیفه، باوجود اتهامات تروریستی، از سوی دولت خطر قابل توجهی در نظر گرفته نشده است، زیرا او در زندانی با حداکثر درجه امنیت، مانند زندان بلمارش نگهداری نمیشد.
حتی به او اجازه داده بودند تا در آشپزخانه زندان کار کند؛ جایی که توانست با پوشیدن شلوار چهارخانه قرمز و سفید از آن فرار کند.
استفاده از تسمه برای کمک به پنهان شدن او در زیر ون تحویل غذا نشان میدهد که احتمالا نقشه فرار از قبل برنامهریزی شده بود.
پلیس، چهارشنبه شب گذشته ۱۵ شهریور گفت که مشغول بررسی این است که آیا کسی برای فرار به او کمک کرده است یا خیر؟ پلیس همچنین هشدار داد هر کسی که به او کمک کرده باشد مرتکب جرایم جنایی جدی شده است.
دستگیری خلیفه آزمایشی مهم برای کارآمدی پلیس محسوب میشود؛ به ویژه اکنون که سوالاتی جدی در مورد وضعیت زندانهای بریتانیا مطرح است.
دستگیری مجدد خلیفه
سه روز پس از فرار از زندان، دانیل عابد خلیفه صبح روز شنبه ۱۸ شهریور در چیزیک، منطقهای در غرب لندن از سوی پلیس دستگیر شد.
پلیس متروپولیتن گفت که او را که درست قبل از ساعت ۱۱ صبح روز شنبه دستگیر کرده اکنون در بازداشتگاه نگهداری میکند.
پلیس در اطلاعیه خود اضافه کرد: «مایلیم از مردم و رسانهها برای حمایت از پلیس در طول تحقیقات یافتن خلیفه تشکر کنیم. در زمان مناسب اطلاعات بیشتری در مورد دستگیری او ارائه خواهیم کرد.»
ریشی سوناک، نخستوزیر بریتانیا که برای شرکت در نشست گروه ۲۰ در هند به سر میبرد نیز روز شنبه از تلاشهای پلیس و مردم برای یافتن خلیفه قدردانی کرد.
او گفت: «از این خبر بسیار خوشحالم و از افسران پلیس برای کار فوقالعادهشان در دو روز گذشته و همچنین از مردم تشکر میکنم که با تعداد زیادی سرنخهایشان، به تحقیقات پلیس کمک کردند.»
با وجود دستگیری مجدد خلیفه در زمانی کوتاه، فرار او باعث شکلگیری یک درگیری سیاسی شدید و انتقاد از وزیران کابینه دولت شده است.
این انتقادها به دلیل کاهش و کمبود کارکنان زندانهاست که منجر به نگهداری زندانیان بالقوه خطرناک در زندانهایی با امنیت پایین شده است.
حضور خلیفه در یک زندان با رده امنیتی متوسط در حالی که او به چندین جرم جدی متهم شده، باعث بروز نگرانی درباره تکرار چنین وضعیتی در مورد سایر زندانیان پرخطر شده است.
تحقیقات مستقل
با تداوم این نقدها، الکس چاک، وزیر دادگستری از اجرای تحقیقات مستقلی خبر داد که چگونگی فرار خلیفه، چرایی نگهداری او در زندانی با امنیت پایین و اینکه آیا سایر زندانیان پرخطر نیز ممکن است نیاز به انتقال از زندان داشته باشند را پوشش میدهد.
او گفت که این تحقیقات شامل استقرار و طبقهبندی همه زندانیان وندزورثو دیگر زندانیانی میشود که به اتهام تروریسم بازداشت هستند.
شناخت اندک تاریخ دوره عثمانی چه اثری بر کشورهای عربزبان گذاشته است؟ بیگانه بودن نسل جدید این کشورها با این قسمت از تاریخ، چه تبعاتی به دنبال دارد؟ مصطفی میناوی، دانشیار تاریخ در دانشگاه کرنل در نیویورک در یادداشتی در سایت انگلیسی الجزیره به این سوالات و پاسخهایشان پرداخته است.
مترجم: بهعنوان شهروندان کشوری با تاریخ کهن که زیر سایه سانسور همه جانبه حکومت جمهوری اسلامی در ایران از مطالعه تاریخ حقیقی ایرانی و باستانی کشورمان محروم بودهایم، دسترسی به منابع بدون سانسور و تحریف تاریخی برای هر میهندوستی ارزشمند و برای عاشقان تاریخ، یک گنجینه به شمار میرود.
رویکردی که بدون شک ایران فردای جمهوری اسلامی آن را به فرزندان خود باز خواهد گرداند تا با آگاهی از تاریخ پرفراز و نشیب ملت پارسی، استوارتر از هر زمان دیگری آینده سرزمین خود را رقم بزنند.
مطالعه تاریخ و آگاهی از آن برای تمام ملتها بسیار پراهمیت است تا جایی که اولین اتفاق پس از جابهجایی قدرت در گوشه و کنار جهان، «تحریف تاریخ» است: راهی برای قطع پیوند ارتباط نسلهای آینده با ریشههای کهن خود.
اما آیا تاکنون هیچ حکومتی موفق به چنین کاری شده است؟ اصلا پشت کردن به تاریخ برای ملتها سودی در پی داشته است؟
مصطفی میناوی، دانشیار تاریخ در دانشگاه کرنل در نیویورک، در یادداشتی در وبسایت الجزیره انگلیسی به بررسی مساله شناخت اندک تاریخ دوران حکومت عثمانی در کشورهای عربزبان و بیگانه بودن نسل جدید با این قسمت از تاریخ پرداخته است:
به عنوان یک مورخ امپراتوری عثمانی، من معتقدم جدا نگه داشتن میلیونها نفر از تاریخ سرزمینشان، جرم است.
«امپریالیسم» موضوعی دشوار برای بررسی در جهان عرب است. این کلمه، دوران استعمارِ فرانسه و بریتانیا و مستعمره شهرکنشینان کنونی اسرائیل را تداعی میکند. با این حال، شکل بومیتر و طولانیتر این نوع حکومت «امپریالیسم عثمانی» است که اغلب از بحثهای تاریخی معاصر کنار گذاشته میشود.
برخی از کشورها که جانشین امپراتوری عثمانی شدند، ترجیح دادهاند حکومت عثمانی را در برنامههای درسی خود صرفا در مطالبی با عنوان «اشغال عثمانی یا تُرک» خلاصه کنند. در حالی که برخی دیگر، از عناوینی چون «جنایتهای عثمانی» که مقبولیت مردمی بیشتری در سطح داخلی دارد استفاده میکنند.
در مناطقی مانند سوریه و لبنان، احتمالا شناختهشدهترین مقام عثمانی «احمد جمال پاشا»، فرمانده نظامی ملقب به «سفاح یا قصاب» است که فرمانداری او در زمان جنگ سوریه و بیروت، با خشونت سیاسی و اعدام سیاستمداران و روشنفکران عرب-عثمانی همراه بود. و برای همین، چنین تجربیاتی به عنوان نمادِ حکومت عثمانی در حافظه عمومی مردم این مناطق باقی مانده است.
اما همانطور که «سلیم تماری»، مورخ اشاره کرده، تقلیل «چهار قرن صلح نسبی و فعالیت پویا در دوران عثمانی به چهار سال ظلم و ستمگری که نماد دیکتاتوری نظامی احمد جمال پاشا در سوریه بود» اشتباه است.
در واقع، تاریخ امپراتوری عثمانی در جهان عرب را نمیتوان به «اشغال ترکیه» یا «یوغ خارجی» خلاصه کرد. ما نمیتوانیم با این تاریخ ۴۰۰ ساله (از ۱۵۱۶ تا ۱۹۱۷) بدون کنار آمدن با این واقعیت دست و پنجه نرم کنیم که این حکومت امپراتوری یک «واقعیت بومی» بوده است.
تعداد قابل توجهی از اعضای طبقه حاکم در امپراتوری عثمانی اصالتا «عرب» بودند. آنها و بسیاری دیگر، از اعضای فعال پروژه امپراتوری عثمانی بودند که با طراحی، برنامهریزی و اجرای قوانین از این حکومت، در منطقه و سرتاسر قلمرو حمایت میکردند.
بعضی خاندانها برخی از بالاترین مناصب را برای چند نسل در استانهای امپراتوری شام، از جمله فرمانداری سوریه داشتند. شاخه ساکن استانبول خانواده معروف به عظمزادهها در قصر، وزارتخانهها و کمیسیونهای مختلف و بعدا در مجلس عثمانی در دوران سلطنت عبدالحمید دوم و دوره دوم مشروطه عثمانی مناصب کلیدی داشتند.
خانواده ملحمه نیز به عنوان لابی قدرت تجاری و سیاسی در شهرهایی مانند استانبول، بیروت، صوفیه و پاریس عمل میکردند.
اصلاحات نیمه اول قرن نوزدهم
بسیاری از بزرگان امپراتوری عثمانی که عرب بودند تا انتها برای معرفی مفهومی فراگیرتر از شهروندی و مشارکت سیاسی در این حکومت جنگیدند. این امر به ویژه در مورد نسلی صادق بود که پس از اصلاحات تمرکزگرایی در نیمه اول قرن نوزدهم و در بخشی از به اصطلاح دوره «تنظیمات مدرنیزاسیون» بزرگ شدند.
برخی از آنها سمتهای گوناگونی داشتند. مانند دیپلماتهایی که به نمایندگی از سلطان، با همتایان امپراتوری در اروپا، روسیه و آفریقا مذاکره میکردند. آنها همچنین مشاورانی بودند که پروژههای بزرگ امپراتوری را مانند اقدامات بهداشت عمومی در استانبول و خط آهن منطقه حجاز در شبه جزیره عربستان به سوریه و پایتخت، طراحی و اجرا میکردند.
آنها یک «شهروندی عثمانی» را تصور میکردند که در بهترین حالت خود، همه گروههای قومی و مذهبی به رسمیت شناخته شده را در بر میگرفت و شکل ویژهای از تعلق را بهوجود میآورد که در مواجهه با خطر احتمالی، میتواند بهعنوان مفهومی چند فرهنگی از تعلق به یک امپراتوری توصیف شود.
البته این یک دیدگاه آرمانی بود که هرگز محقق نشد زیرا ناسیونالیسم قومی شروع به تاثیرگذاری بر ادراک عثمانیها از خود کرد.
فروپاشی
بسیاری از عربهای عثمانی با تمام توان برای دستیابی به اینگونه از مفهوم شهروندی تا انتها به مبارزه ادامه دادند؛ تا زمانی که دنیای آنها با نابودی امپراتوری عثمانی در طول جنگ جهانی اول، فرو پاشید.
وحشت جنگ در خاورمیانه و اشغال استعماری که به دنبال فروپاشی عثمانی اتفاق افتاد، رویدادهای دردناکی بود که مردم این منطقه را در تلاش برای ساختن دولتهای ملی تحت حمایت غرب، ترغیب کرد.
روند ملتسازی زمانی اتفاق افتاد که درک قومی-مذهبی محدودی از ملیت بر منطقه مسلط بود و هویتهای چند فرهنگی را که قرنها سابقه داشت به حاشیه رانده بود.
مقامهای سابق عثمانی مجبور بودند خود را از نو و با عناوین جدیدی چون «رهبران ملی عرب، سوری یا لبنانی» و غیره در مواجهه با استعمار فرانسه و انگلیس بسازند. نمونه بارز آن «حقی العظم» است که در کنار سایر مناصبش در امپراتوری عثمانی، سمت بازرس کل در وزارت اوقاف عثمانی را بر عهده داشت و در دهه ۱۹۳۰ بهعنوان نخستوزیر سوریه خدمت کرد.
تصورها از آینده ناسیونالیسم قومی، «فراموشی» تاریخ عثمانی را ضروری میکرد.
روایتهای ملتهای اولیه جایی برای داستانهای اجداد ما باقی نمیگذاشت. به نسلهایی از مردم که بخشی از زندگی خود را در یک واقعیت ژئوپلیتیکی متفاوت سپری کرده بودند هرگز فضایی داده نشد تا فقدانِ تنها واقعیتی را بپذیرند که خودشان تجربه کرده بودند.
اینها داستانهای مردم عادی مانند «بادر دوغان» و «عبدالغنی عثمان»، پدر جدهای من هستند که در بیروت به دنیا آمدند و بزرگ شدند و بهعنوان صنعتگر بین بیروت، دمشق و یافا زندگی میکردند اما ظهور مرزهای ملی به دنیای آنها پایان داد.
اینها همچنین داستان خانوادههای شناختهشدهتری مانند برخی از «خالدیها» و «عابیدها»، خانوادههای سیاسی عرب-عثمانی سرشناس است که استانبول را خانه خود مینامیدند اما در حلب، اورشلیم و دمشق، خانواده و ارتباطات خانوادگی داشتند.
تاریخ اخیر آنها با عناوین کوتاهی جایگزین شد که «تُرک» را بهعنوان یک «دیگری خارجی»، «شورش عربی» را بهعنوان یک «جنگ رهاییبخش» و «اشغال استعماری غرب» را بهعنوان «نتیجه اجتنابناپذیر از تجزیه مرد بیمار اروپا» یا همان امپراتوری عثمانی، ترسیم کرد.
پاک شدن تاریخ اگر خطرناک نباشد، بسیار مشکلساز است
من بهعنوان یک مورخ امپراتوری عثمانی با ریشه فلسطینی و لبنانی، معتقدم جدا نگه داشتن میلیونها نفر از تاریخ نه چندان دور خود، از داستان اجداد، روستاها و شهرهایشان در این کشور، کمتر از جرم نیست.
مردم این منطقه به نام حفاظت از مجموعهای ناپایدار از تشکیلات دولت-ملت، از واقعیت تاریخی خود جدا شده و در برابر روایتهای دروغین سیاستمداران و مورخان ملیگرا آسیبپذیر شدهاند.
ما باید تاریخ عثمانی را بهعنوان تاریخ محلی ساکنان سرزمینهای عربزبان بازیابی کنیم زیرا اگر دانش تاریخ اخیر را نداشته باشیم، درک واقعی مشکلاتی که امروز با آنها روبهرو هستیم چه در ابعاد زمانی و چه منطقهای، غیرممکن خواهد بود.
فراخوان دانشجویان محلی تاریخ به تحقیق، نوشتن و تحلیل واقعیت تاریخ عثمانی به هیچ وجه فراخوانی نوستالژیک برای بازگشت به روزهای خیالی امپراتوری باشکوه یا هماهنگ گذشته نیست؛ در واقع کاملا برعکس است. این فراخوانی است برای کشف و کنار آمدن با گذشته «خوب، بد و در واقع بسیار زشت» امپراتوری که مردم مناطق عربزبان خاورمیانه نیز سازنده آن بودند. تاریخ طولانی و باستانی مردم شهرهایی که در دوره عثمانی شکوفا شدند؛ مانند طرابلس، حلب و بصره که تا به امروز باز نوشته نشده است.
همچنین درک این نکته مهم است که چرا با گذشت بیش از ۱۰۰ سال از پایان امپراتوری، تلاش برای از بین رفتن پیوندهای عمیقا ریشهدار و صمیمی بین خاورمیانه، شمال آفریقا و اروپای جنوب شرقی همچنان ادامه دارد یا اینکه چه کسی از پاک شدن این ریشهها سود میبرد.
ما باید از خود بپرسیم که چرا محققان کشورهای عربزبان برای مطالعه تاریخ امپراتوری عثمانی اغلب به آرشیوهای فرانسوی و انگلیسی مراجعه میکنند اما وقت یا منابع خود را برای یادگیری زبان عثمانی-ترکی صرف نمیکنند تا از اسناد چهار قرنی استفاده کنند که به راحتی در آرشیو امپراتوری عثمانی در استانبول یا آرشیو محلی در مراکز استانهای سابق در دسترس هستند؟
آیا ما درک ناسیونالیستی از تاریخ را که در آن، تاریخ عثمانی-ترکی صرفا به تاریخنگاری ملی ترکیه تعلق دارد قبول کردهایم؟ آیا ما هنوز قربانی یک قرن منافع سیاسی کوتهفکرانه هستیم که با افزایش و کاهش تنشهای منطقهای بین جهان عرب و ترکیه روبهرو میشود؟
در نهایت، تعداد مورخان محلی و دانشجویان با آموزشهای انضباطی و زبانی مرتبط با تاریخ عثمانی، در شهرهایی مانند دوحه، قاهره و بیروت، به طرز نگرانکنندهای کم است. حتی برخی از دانشگاهها چنین کادری برای آموزش ندارند.
زمان آن فرا رسیده است که موسسات آموزش عالی منطقه شروع به قبول تاریخ عثمانی به عنوان بخشی از تاریخ محلی خود کنند و از دانشمندان و دانشجویانی حمایت کنند که میخواهند این گذشته مغفول مانده را کشف و تحلیل کنند زیرا اگر برای تحقیق و نگارش تاریخ خود سرمایهگذاری نکنیم، روایتهای خود را به علایق و برنامههای مختلفی واگذار میکنیم که مردم ما را در مرکز داستانهای خود قرار نمیدهند.
طالبان به تازگی زنان را از ورود به پارک ملی «بند امیر» در ولایت بامیان منع کرده است؛ جایی که قبلا نخستین پارکبان زن در آن مشغول کار شده بود. سیانان در گزارشی به ممنوعیت اخیر وضع شده از سوی طالبان و افزایش خشونت خانگی و ازدواج اجباری دختران در پی خانهنشینی ایشان پرداخته است.
تا زمانی که در نظر نگیرید پارک ملی بند امیر در قلب افغانستان قرار دارد، این پارک به عنوان یک مقصد ایدهآل برای تعطیلات به نظر میرسد اما متاسفانه این کشور هنوز طبق توصیههای آمریکا و سایر کشورها در لیست مقصدهای «سفر نکنید» قرار دارد.
ریچارد بنت، گزارشگر ویژه در مورد وضعیت حقوق بشر در افغانستان و دوروتی استرادا تنک که رهبری کار گروه تبعیض علیه زنان و دختران را بر عهده داشت، سفری یک هفتهای به افغانستان داشته و این گزارش را برای وبسایت سیانان تهیه کردهاند.
بند امیر، اولین پارک ملی افغانستان و یکی از عجایب طبیعی این کشور است. مجموعهای از شش دریاچه در بلندیهای هندوکش در ولایت بامیان که با سدهایی طبیعی از یکدیگر جدا شدهاند.
در این پارک میتوانید کمپ بزنید، پیکنیک کنید و حتی قایقهایی به شکل قو اجاره و روی یکی از این شش دریاچه که میان کوههای هندوکش میدرخشند، حرکت کنید.
نزدیک به ۱۰ سال میگذرد از زمانی که افغانستان رسما بخشی ۶۰۰ کیلومتر مربعی از استان مرکزی بامیان را بهعنوان پارک ملی معرفی کرد به این امید که به شهروندانش مجالی بدهد برای گرفتن آرمش در خلال آشفتگیهایی که کشورشان را ویران کرده بود.
این پارک ملی داستانی کاملا متفاوت را از کشوری تعریف میکند که روایت تاریخ اخیرش با خشونت همراه است.
پارک ملی بند امیر افغانستان به دلیل استخدام اولین پارکبان زن در این کشور معروف بود اما اکنون زنان حتی اجازه ورود به آن را ندارند چه برسد به اینکه بخواهند در آن کار هم بکنند زیرا طالبان حاکمیت سرکوبگر خود را در این کشور روزبهروز عمیقتر میکند.
محمد خالد حنفی، وزیر امر به معروف و نهی از منکر افغانستان، اعلام کرده است که زنان دیگر نمیتوانند از این پارک محبوب واقع در مرکز ولایت بامیان که یکی از فقیرترین و کمتر توسعهیافتهترین مناطق کشور است، دیدن کنند.
این پارک که در سال ۲۰۱۹ از سوی دولت افغانستان با همکاری چندین آژانس بینالمللی از جمله آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده و برنامه توسعه سازمان ملل متحد تاسیس شد، شبیه بیابانی است که با دریاچههای آبی عمیق و کوهها احاطه شده.
هتر بار، دستیار مدیر حقوق زنان در دیدهبان حقوق بشر، در بیانیهای اعلام کرده است که این ممنوعیت نشان میدهد چگونه روز به روز درهای بیشتری روی زنان در افغانستان بسته میشوند: «طالبان که به محروم کردن دختران و زنان از تحصیل، اشتغال و رفت و آمد آزاد قانع نشده، میخواهد پارکها و ورزش و حتی طبیعت را نیز از زنان بگیرد؛ همانطور که بازدید آنها از بند امیر را ممنوع کرده است.»
بار تاکید کرده که «گام به گام درهای بیشتری روی زنان بسته و هر خانهای تبدیل به یک زندان میشود».
طالبان سایهای بلند و ترسناک بر سر ولایت بامیان انداخته است. جایی که خانه تعداد زیادی از جمعیت شیعه افغانستان است و در طول جنگ داخلی دهه ۱۹۹۰ و پس از آن با ظهور طالبان، محل کشتارهای وحشتناک بوده است.
این منطقه زمانی مرکز تمدن پر رونق بودایی طی قرن چهارم و پنجم بود اما در ماه مارس ۲۰۰۱، طالبان دو مجسمه عظیم بودا در بامیان را که بیش از هزار و ۵۰۰ سال دست نخورده باقی مانده بودند، تخریب کردند و آنها را «بتهایی» خواندند که با اسلام در تضاد هستند.
از زمان کنترل مجدد کشور به دست طالبان در اوت ۲۰۲۱ و پس از خروج آشفته و بحثبرانگیز آمریکاییها، چند دهه پیشرفت در زمینه حقوق بشر در افغانستان به عقب رانده شده و با ممنوعیت هرچه بیشتر کار و تحصیل، زنان در خانههای خود محبوس شدهاند.
محبوبه سراج، فعال حقوق زنان افغان و نامزد جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۲۳، در اوایل ماه جاری گفت: «در افغانستان دیگر چیزی به نام آزادی زنان وجود ندارد.»
او افزود: «زنان در افغانستان به آرامی از جامعه، از زندگی و از همهچیز پاک میشوند؛ عقایدشان، صدایشان، آنچه فکر میکنند و جایی که هستند.»
محدودیت اخیر وضع شده از سوی طالبان تقریبا یک ماه پس از ممنوعیت حضور زنان در سالنهای زیبایی افغانستان صورت میگیرد. محدودیتی که یک ضربه اقتصادی سخت برای خانوادههایی بود که برای درآمدزایی، به مشاغل زنان متکی بودند.
بر اساس گزارش سازمان ملل متحد که در ماه ژوئن منتشر شد، زنان از کار در اکثر بخشهای خارج از خانه منع شدهاند و حضورشان در حمامهای عمومی، پارکها و ورزشگاهها نیز ممنوع است.
آنها باید یک لباس مشکی گشاد تن کنند که صورتشان را بپوشاند و اجازه ندارند بدون دلیل خانه را ترک کنند. حتی در آن صورت هم بدون حضور «سرپرست مرد» مجاز به خروج از خانه نیستند.
این گزارش نشان میدهد محدودیتهای اعمال شده در خارج از خانه و مشکلات اقتصادی، منجر به «تنشهای قابل توجهی» در داخل خانهها و افزایش خشونت خانگی شده است.
طبق این گزارش، شواهد متعددی مبنی بر «افزایش قابل توجه» ازدواج اجباری دختران در افغانستان وجود دارد.
بوسه لوئیس روبیالس از لبان جنی هرموسو هنگام اهدای جام قهرمانی ۲۰۲۳ فوتبال زنان در سیدنی، واکنشهای بسیاری به همراه داشت. ناظران میگویند او احتمالا «یکی از آخرین بحرانها در تاریخ سیاه فدراسیون فوتبال اسپانیا» خواهد بود.
وبسایت ایندیپندنت انگلیسی در مطلبی به این موضوع و مشکلات مربوط به نحوه اداره فوتبال در اسپانیا پرداخته است.
شکایت بازیکنان اسپانیا از روبیالس و سرمربی تیم ملی فوتبال زنان، خورخه ویلدا، بازتاب وجود مشکلات ریشهدار در فدراسیون فوتبال اسپانیا است.
از روز چهارشنبه اول شهریور، لوئیس روبیالس تحت فشار افکار عمومی و همچنین مقامات مسوول برای استفعا قرار گرفت و با این حال هنوز رسما رییس فدراسیون سلطنتی فوتبال اسپانیا (Rfef) است. این موقعیت، نمادی از داستانی بسیار جدی، ناپسند و در عین حال مضحک است؛ به ویژه زمانی که پای تشکیلات اداره فوتبال در اسپانیا به میان میآید.
روسای منطقهای که فدراسیون سلطنتی فوتبال اسپانیا را تشکیل میدهند، سرانجام روز دوشنبه ششم شهریور درخواست استعفای روبیالس را مطرح کردند اما در واقع آنها قدرت لازم را برای مجبور کردن او به انجام این کار نداشته و ندارند.
تصمیم نهایی برای استعفا با روبیالس ۴۶ ساله است در حالی که او در چند روز گذشته بارها اعلام کرده است که استعفا نخواهد داد.
بسیاری چگونگی این ماجرا را مربوط به شخصیت متمایز روبیالس میدانند. این واقعیت که حذف چنین شخصیتی از این سمت بسیار دشوار است، بازتاب مسایل تاریکی در فوتبال اسپانیاست که بحثهای بسیاری را در میان افکار عمومی برانگیخته است.
با تاکید بر وجود وضعیت موجود در فوتبال اسپانیا، اتفاق نظر عمومی بر این است که موقعیت روبیالس نباید مانع استعفای او شود. تشویقهای پرشوری که او برای سخنرانیاش در پایگاه فدراسیون پس از بازگشت تیم دریافت کرد، گویای این نگرانی است؛ هر چند بسیاری از طرفداران او از جمله خورخه ویلدا، سرمربی جنجالی اسپانیا، اکنون در مقابلش قرار گرفتهاند.
یکی از منابع دخیل در این رابطه معتقد است: «کل این ماجرا ثابت کرد دولت و ساختارهای نظارتی فدراسیون چقدر ضعیف هستند. به همین دلیل است که کلمه "ساختاری" در روزهای پس از آن بارها استفاده شده است.»
آماندا گوتیرز، رییس اتحادیه بازیکنان زن در اسپانیا (Futpro) و نماینده جنی هرموسو، گفت: «ما میخواهیم بگوییم که این یک مشکل ساختاری است. این اتفاق مسالهای است که بازیکنان زن فوتبال هر روز در دوران حرفهای خود از آن رنج میبرند و با این تبعیضها روبهرو میشوند.»
خوآن سوتراس، رییس فدراسیون فوتبال کاتالونیا، یکی از سازمانهای منطقهای که فدراسیون اسپانیا را تشکیل میدهند، این سخنان را تکرار کرد و گفت: «ما به تغییرات ساختاری در فوتبال زنان نیاز داریم. ممکن است رفتن ویلدا باید بخشی از این تغییر باشد.»
شخصیت روبیالس
شاید در همان لحظه اول، بوسه روبیالس از لبان هرموسو میتوانست به عنوان «خوشحالی» در بحبوحه قهرمانی جام جهانی توجیه شود اما با توجه به این که او طی تماشای بازی نیمه نهایی و برد اسپانیا مقابل سوئد، با حالتی پیروزمندانه اندام جنسی خود را لمس کرد، این بوسه زیر ذرهبین افکار عمومی قرار گرفت.
در گذشته روبیالس اولین نفری بود که به تحریم تیم ملی از سوی تعدادی از ستارههای اسپانیایی در سپتامبر ۲۰۲۲ اعتراض کرد.
در آن زمان او این بازیکنان را با بیان تحریکآمیزی، «کینهتوز» خطاب کرد.
دیگر موارد مرتبط با روبیالس مانند نحوه صحبت کردن او با کارکنان نیز در حال پیگیری است. از جمله اظهارات تامارا راموس، یکی از کارکنان اتحادیه فوتبالیستهای اسپانیا در سال ۲۰۱۶، زمانی که روبیالس سمت ریاست این اتحادیه را بر عهده داشت.
طبق شکایت راموس، روبیالس در مورد لباس زیر او اظهار نظر کرده و به شوخی گفته بود: «تو اینجا آمدهای تا زانوبندهایت را بپوشی.»
این اتفاقها باعث شد که پیروزی تیم زنان در فینال جام جهانی زنان کاملا در سایه یک مرد قرار بگیرد. مردی که در اظهار نظرهای مکررش سعی کرده بود خود و مدیریتش را در مرکز توجهها قرار دهد.
مشکلات اردوی تیم قهرمان جهان
در واقع نگرانیهای عمیقی در مورد نحوه مدیریت و آمادهسازی تیم ملی زنان اسپانیا وجود دارد.
این نگرانیها شامل شکایت بازیکنان از مجبور کردن آنها به باز گذاشتن درهای اتاق هتل در طول شب در اردوی تیم ملی نیز میشود.
در طول جام جهانی، فدراسیون به برخی از شکایتهای بازیکنان گوش داد و محل استقرار تیم را جابهجا کرد اما در مورد نحوه برخورد ویلدا با بازیکنان، حمایت کامل روبیالس از او مشخص کرد در این مورد بهبودی حاصل نخواهد شد.
حالا کنار گذاشته شدن ویلدا در پی سقوط روبیالس بسیار محتمل خواهد بود زیرا درخواستها برای اخراج او رو به افزایش است.
مشکلات ریشهای فوتبال زنان اسپانیا
مشکلات فوتبال زنان در اسپانیا اما به قبل از دوره ویلدا و روبیالس بازمیگردد. یکی از اصلیترین دلایل انتخاب ویلدا به عنوان مدیر فوتبال زنان اسپانیا، اخراج ایگناسیو کوئردا، نفر قبل از او، در سال ۲۰۱۵ و پس از ۲۷ سال بود.
در چند روز اخیر دلایل اخراج کوئردا مجددا مورد بحث قرار گرفته و مستند «شکستن سکوت»، محصول سال ۲۰۲۱ که دوران کوئردا را پوشش میدهد، به طور گسترده در رسانههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود.
سرمربی سابق، بر تیمی که بودجه کافی نداشت، اختیار کامل داشت و متهم به قلدری و تزریق «فرهنگ ترس» به بازیکنانش بود تا جایی که گاهی اشک آنها را درمیآورد.
او در تمرین، هنگامی که بازیکنان به صورت دایرهای میایستادند، به یکی میگفت «تو چاق هستی» و به دیگری میگفت «تو به یک مرد آلفا به عنوان شریک نیاز داری».
این مستند همچنین به زبان همجنسگرا هراس و نگرش نژادپرستانه نسبت به کاتالانها اشاره دارد که آنها را پولاکاس (لهستانی) مینامد.
به گفته مار پریتو، بازیکن سابق تیم ملی، کوئردا حتی میخواست بداند چه چیزی در کیسههای خرید ما وجود دارد و هر شب قبل از خواب در اتاقهای بازیکنان چرخ میزد.
با توجه به اینکه در آن زمان تجزیه و تحلیل ویدیویی برای آمادگی تاکتیکی تیم ناچیز بود، چنین توجه آشکاری به این گونه جزییات، با شرایط لازم برای آمادگی یک تیم فوتبال در سطح بینالمللی مطابقت نداشت؛ به طوری که آنها به راحتی در دور اول اولین جام جهانی خود در سال ۲۰۱۵ حذف شدند.
بازیکنان قبل از جام جهانی به فدراسیون شکایت کرده بودند اما به نظر میرسید آنخل ماریا ویار، رییس وقت فدراسیون فوتبال اسپانیا، هرگز به نگرانیهای آنها توجه نکرده است.
بازیکنان در نهایت در نامهای مشترک خواستار تغییر کوئردا شدند. طبق گزارشها، ویار این درخواست را رد کرده و آن را به عنوان «چرندیات از سوی دختران» توصیف کرده است؛ برخوردی که باعث شده تا بازیکنان اعتراض خود را به صورت عمومی منتشر کنند که این در نهایت منجر به برکناری کوئردا شد.
ویار نیز مدتی پس از تعلیق به اتهام تبانی، اختلاس و جعل اسناد، در سال ۲۰۱۸ از سمت ریاست فدراسیون فوتبال برکنار شد.
او قبل از برکنار شدن در دسامبر ۲۰۱۷، درخواست پوچ فدراسیون اسپانیا از یوفا را مبنی بر اخراج از این سازمان به دلیل «مداخله دولتی» مطرح کرد.
او هشدار داد فیفا میتواند اسپانیا را از حضور در جام جهانی ۲۰۱۸ محروم کند زیرا اقدام شورای ورزش اسپانیا برای تعلیق او «خودسرانه» و از روی «بیعدالتی» بوده و احتمال یا فرض «بیگناهی» او را در نظر نگرفته است.
ویار تاکید کرد: «اگر به این علت تیم ملی به جام جهانی راه نیابد، دولت فعلی مسوول خواهد بود.»
تغییر در حال رخ دادن است
منابع برجسته در سیاست فوتبال میگویند که فدراسیون فوتبال اسپانیا برای سالها به عنوان یک «مجموعه ناکارآمد» تلقی میشد. مجموعهای که از اکثریت مردان سفیدپوست محافظه کار تشکیل شده و زنان و سایر گروههای اقلیت در آن نفوذ کمی دارند.
تحولات چند روز گذشته به روشنی نشان داد که فدراسیون کاملا تحت فشار روبیالس قرار دارد.
البته در نهایت فشار افکار عمومی تاثیر خود را گذاشت و شعار «تمام شد» سه آکابو، تاکید کرد که دیگر تحمل این شرایط «کافی است».
ویکتور فرانکو، رییس شورای ورزش، این لحظه را به عنوان لحظه (MeToo) برای فوتبال اسپانیا توصیف کرده است. اظهار نظری که تمام بولتنهای خبری را فرا گرفته و نویدبخش تغییرات اساسی در اداره فوتبال اسپانیا است.
این دستاورد میتواند میراثی به ارزشمندی جام جهانی به دست آمده به وسیله این بازیکنان باشد.
الکسیا پوتلاس، بازیکن ستاره این تیم گفته است: «نسل ما میخواهد میراثی برای آینده بسازد.»
ایرن پاردس، مدافع میانی اسپانیا هم در آستانه فینال جام جهانی در سیدنی گفت: «تغییر در حال رخ دادن است.»
مسلما ایرن در آن لحظه نمیدانست دستیابی به این هدف چقدر ممکن است به واقعیت نزدیک باشد.
هر چه از اصفهان به پایین دست بروید، روستاها فقیرتر و کشاورزان عصبانیترند. در حدود ۴۰ کیلومتری جنوب شرقی سومین شهر بزرگ ایران، حسین، روی بستر خالی زایندهرود ایستاده و جملاتی مانند «آخوندها باید بروند» و «آخرین کسی که برای ما کاری کرد شاه بود» به زبان میآورد.
نشریه «فرانکفورتر آلگماینه» آلمان در گزارشی میدانی و گفتوگو با شهروندان ایرانی، به بحران آب و آرزوی مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی پرداخته است.
شغل حسین، کاشت جو، ذرت و برنج در زمینی بوده که حالا زیر پایش خشک شده است. او مردی حدودا ۵۰ ساله با سبیل، پیراهن جین و کفشهای کتانی است.
حسین با اشتیاق میگوید: «از دور میشد بوی برنج را استشمام کرد ....»
امروز اما او به عنوان نگهبان شب در یک کارخانه سیمان کار میکند چون دیگر چیزی در مزارع او رشد نمیکند.
بحران آب اصفهان و آتش زیر خاکستر خشم مردم
در یک دهه گذشته، کمآبی در منطقه اصفهان کار کشاورزی هزاران کشاورز را نابود کرد و جیره آبی که از طریق سیستم آبرسانی پیچیده بین کشاورزان توزیع میشد، به طور فزایندهای کاهش یافت.
دو سال پیش بود که خشم در تظاهرات کشاورزان موج زد. در نوامبر ۲۰۲۱، کشاورزان با استفاده از بولدوزر، خط لولهای که آب را به استان همجوار (یزد) میبرد، تخریب و در مرکز شهر اصفهان، تحصنی اعتراضی در بستر خشک رودخانه در حوالی سیوسه پل برپا کردند.
حسین و پسرش کمال آنجا بودند. او میگوید: «ما دو سال با سازمان آب مذاکره کردیم. وقتی این کار نتیجه نداد، تصمیم گرفتیم اقدام کنیم.»
او ویدیوهای درگیری با پلیس را در تلفن همراهش نشان میدهد که در آن، تودههای متراکم گاز اشکآور و مردانی دیده میشوند که سنگ پرتاب میکنند. یک افسر پلیس، پسرش کمال را با تفنگ شکاری که در این منطقه برای فراری دادن کفتارها و گرگها استفاده میشود، هدف قرار داده است.
حسین گلولههای ساچمهای را بهعنوان مدرک نگه داشته است. ۲۷ گلوله (ساچمه) بدن کمال را سوراخ کرده است. او در آن زمان جرات نکرده به بیمارستان برود تا اینکه یکی از دوستانش که پزشک یک روستا بوده، بیشتر گلولهها را از بدن او خارج کرده است. با وجود این، همچنان سه گلوله در دست او باقی مانده است.
البته دیگرانی هم بودهاند که اوضاع برایشان بوده: یکی از همسایهها بینایی خود را از دست داده است و کشاورزان تصمیم گرفتهاند برای کمک به او پول جمع کنند اما حساب بانکی از سوی نیروهای امنیتی مصادره شده است.
شماری کشته، مجروح و دستگیر شدند اما هیچ اصلاحاتی صورت نگرفته. از آن زمان تاکنون دیگر اعتراض گستردهای به وضعیت آب در اصفهان انجام نشده اما عصبانیت مردم همچنان باقی است.
حسین میگوید: «اوضاع مانند آتش زیر خاکستر است که به راحتی میتوان آن را دوباره شعلهور کرد.»
گزارش فرانکفورتر آلگمانیه در ادامه به اعتراضات پیشین در ایران مانند جنبش سبز در سال ۱۳۸۸، تجمعهای شهرهای با جمعیت کُرد، اعتراضاتی که در سال ۱۳۹۶ به دنبال افزایش قیمت بنزین شکل گرفت و شلیک سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراینی اشاره دارد و آنها را به عنوان نشانههای سوءمدیریت مقامهای جمهوری اسلامی برمیشمارد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» پایههای حکومت را متزلزل کرد
- اینبار همه چیز فرق میکند. هیچ یک از موجهای اعتراضی قبلی به اندازه «جنبش زن، زندگی، آزادی» پایههای جمهوری اسلامی را متزلزل نکرده است.
سرکوب خونین مردم هر گونه امید برای اصلاحات را که برخی قبلا در دل داشتند کاملا از بین برده است. اسلام به عنوان اساس مشروعیت نظام، حتی در نزد متدینها هم تضعیف شده است.
حسین میگوید: «ما قبلا مذهبی بودیم اما الان مسجد نمیرویم و در مراسم محرم شرکت نمیکنیم. فهمیدهایم که به ما دروغ گفتهاند.»
«خدا ما را از شر آخوندها خلاص کند»
۲۵ شهریور، سالگرد مرگ ژینا (مهسا) امینی است و انتظار میرود اعتراضات دستکم بهطور موقت، دوباره شعلهور شود. نیروهای امنیتی و فعالان هفتههاست که در حال آماده شدن هستند و حسین با امیدی مبهم، منتظر آن روز است.
او میگوید: «امیدوارم اتفاقی بیفتد. این که ادارهکنندههای کنونی کشور بروند و به جای آنها کسانی بیایند که توانایی بیشتری دارند.»
بسیار بعید است که این اتفاق بیفتد؛ هیچ رهبری برای مخالفان در داخل کشور وجود ندارد و اکثر فعالان در زندان هستند. تاکنون هیچ تزلزل قابل مشاهدهای در رهبری حکومت جلوه نکرده است. اپوزیسیون در تبعید، دچار دودستگی شده است. با این حال، هیچکس دقیقا نمیداند وقتی علی خامنهای، رهبر ۸۴ ساله جمهوری اسلامی فوت کند، چه اتفاقی خواهد افتاد.
حسین، کشاورز اصفهانی، به دلیل نبود جانشین، از رضا پهلوی، پسر شاه سابق که در سال ۱۳۵۷ سرنگون شد، صحبت میکند. او در ایالات متحده آمریکا زندگی میکند و در ماههای اخیر به دنبال نقش رهبری مخالفان تبعیدی بوده است.
خشم مردم به شرایط فعلی، دیکتاتوری شاه سابق را در سایه قرار داده است. چشماندازی برای سقوط رژیم فعلی هم نیست اما واقعیتی که در روستاهای پاییندست اصفهان وجود دارد، نشان میدهد نظام احتمالا شکنندهتر از سالهای اولیه تشکیل جمهوری اسلامی شده است.
کشاورز تراکتورسواری میگوید: «امیدوارم خدا ما را از شر آخوندها خلاص کند.»
بحران آب ایران یکی از عوامل محرک افزایش نارضایتی در کشور است و ناپدید شدن زایندهرود تنها یکی از چند نمونه نمادین آن است.
سیاستمداران بیسواد، اکوسیستم ایران را نابود کردند
در شمال غرب ایران، دریاچه ارومیه که زمانی یکی از بزرگترین دریاچههای شور جهان بود، تقریبا به طور کامل خشک شده است.
نشریه فرانکفورتر آلگماینه اجازه سفر به ارومیه را از سوی مقامهای متعدد از جمله نهادهای امنیتی دریافت کرده اما این مجوز چند ساعت قبل از حرکت لغو شده است؛ احتمالا به دلیل اعتراضاتی که در آنجا جریان یافته است.
اعتراضات خشونتآمیزی هم در سال گذشته به کمبود آب در غرب استان خوزستان رخ داد و درگیری با افغانستان بر سر حقابه رودخانه مرزی هیرمند نیز در حال افزایش است.
در هر دو استان سیستان و بلوچستان و خوزستان، بحران آب وضعیت گروههای اقلیت به حاشیه رانده شده مانند بلوچها و عربها را بدتر میکند.
دلایل بحران بسیار زیاد است. کشاورزانِ عصبانی، شاکی هستند که کارخانههای فولاد در فرآیند اعطای امتیاز در اولویت قرار دارند اما کارشناسانی مانند کاوه مدنی، معاون سابق رییس سازمان حفاظت از محیط زیست ایران به روشهای کشاورزی ناکارآمد اشاره میکنند.
مدنی اکنون در کالج شهر نیویورک تدریس میکند. او مینویسد که دولت ایران به جای ایجاد شغل در سایر بخشها، مدت مدیدی است که به ساختارهای قدیمی یارانه پرداخت کرده است. فقدان فنآوریهای مدرن حفاظت از آب و پروژههای سدسازی مشکوک به این موارد اضافه و افزایش چاههای عمیق غیرقانونی باعث کاهش سطح آبهای زیرزمینی شده است.
همچنین باغهای مجلل و شهرنشینی باعث مصرف بیشتر آب میشود.
حتی در شهر بزرگ اصفهان هم مشکل آشکار است. رودخانه، روح شهر است. در زیر طاقهای نوکتیز پل خواجو که قدمتی ۳۵۰ ساله دارد، خوانندگان محلی میخوانند: «اصفهان که آمدی، زایندهرود را سلام کن ...»
پایتخت پرافتخار دوران صفویه با پلهای باشکوهش مانند پاریسِ بدون رود سن به نظر میرسد. به همین دلیل است که در میان شهروندان، بحران آب نارضایتی زیادی بهوجود آورده است.
یک کاسب ۵۰ ساله در حالی که از بستر رودخانه صخرهای عبور میکند، میگوید: «تغییرات اقلیمی به دلیل سوءمدیریت و سیاستهای اشتباه، بیشتر از سایر کشورها به ایران ضربه زده است. مسوولان بیسواد هستند و اکوسیستم را خراب کردهاند.»
مرد جوانتری هم همین نظر را دارد. او میگوید: «سیاستمداران نماینده ما نیستند. آنها از جنس ما نیستند.»
آواز خواندن بخشی از مبارزه ما برای آزادی است
پیامدهای اعتراضات اخیر در پی مرگ ژینا (مهسا) امینی در اطراف پل خواجو قابل لمس است. مانند سایر شهرهای ایران، بسیاری از زنان روسری خود را از سر برداشتهاند.
برخی از زنان در حالی که سوار بر دوچرخه هستند باد گیسوانشان را به حرکت درمیآورد. این موضوع به ویژه امام جمعه شهر را عصبانی کرده است.
در گفتوگوها، بسیاری از مردم سه جوان اصفهانی را به یاد میآورند که در ارتباط با اعتراضات خیابانی سال گذشته اعدام شدند.
برخی دیگر به دنبال نوستالژیهای قبل از انقلاب اسلامی هستند. مثل خوانندگان محلی زیر پل خواجو.
اجرای انفرادی خوانندگان زن در ایران ممنوع است و در صورت چنین کاری، آنها با مجازات بین ۱۰ روز تا دو ماه زندان و ۷۴ ضربه شلاق روبهرو هستند.
توجیه رسمی این است که آواز خواندن زنان در ملاءعام میتواند توجه و تمایل [جنسی] غریبهها را جلب کند. با این حال از زمان اعتراضات اخیر، بسیاری از زنان خوانندگی میکنند
یک زن مسن که روسری به سر دارد، میگوید: «آواز خواندن بخشی از مبارزه ما برای آزادی است. با این کار به اربابان قدرت نشان داده میشود که مرگ بسیاری از معترضان، صبر مردم را به سر آورده است.»
...
مانند هر شب، پل خواجو در نور زرد غرق میشود و آن را به پسزمینهای محبوب برای عکس و سلفی گرفتن تبدیل و فضای سالهای دهه ۱۹۷۰ را ناخواسته زیر طاقهای پل نمایان میکند که دوران طلایی موسیقی فولکلور و پاپ ایران بود.
پیرزن روسری خود را مرتب میکند، چشمانش را میبندد و میزند زیر آواز.
برخی شنوندگان و رهگذران به آرامی زمزمه میکنند ترانهای را در مورد یک قلب شکسته و اشتیاق برای یک عزیز.
ناگهان یک نشانگر لیزری سبز رنگ به سمت زن نشانه میرود. یک افسر پلیس با عجله میآید و فریاد میزند: «زن، بس کن!»
جمعیت متفرق میشوند. روز بعد دوباره همه بازمیگردند.