شایان سمیعی، کارشناس امنیت ملی در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت رسانهها در ایالات متحده نسبت به سانحه هوایی برای رئیسی و همراهانش، محتاطانه برخورد کردهاند و تنها چند رسانه کوچک در مورد احتمال «اتفاقی نبودن» این رویداد به گمانهزنی پرداختهاند.
او افزود: «جمهوری اسلامی در این موارد روند ثابتی دارد و آن را تغییر نمیدهد. در مورد مرگ روحالله خمینی هم ابتدا اعلام کردند که دعا کنید و چند ساعت بعد مرگ را اعلام کردند. حرکت نابخردانه بعدی حکومت این بود که ابتدا اعلام کردند شورای عالی امنیت ملی تشکیل جلسه داده است و بعد آن را تکذیب کردند.»
آسیه امینی، تحلیلگر مسائل اجتماعی در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «در چنین شرایطی مدیریت خبر در ایران چه در رسانههای رسمی و چه در رسانههای نیمهدولتی، امنیتی میشود و در این شرایط بازار شایعه داغ میشود و گمانهزنیها و بیان احساسات هم پا به میدان میگذارد.»
او افزود: «این اتفاق کوچکی نیست که در شرایطی که احتمال کشته شدن دو نفر از مقامات ارشد سیاسی کشور در یک سانحه وجود دارد، مردم نه تنها ذرهای احساس نگرانی نمیکنند، بلکه با استهزاء و تمسخر نسبت به آنها در شبکههای اجتماعی صحبت میکنند.»
به گفته امینی، «عدهای اظهار تاسف میکنند که چرا باید کسی که دستش آلوده به جنایت بسیاری است، بدون عقوبت و بدون برگزاری یک دادگاه عادلانه جانش از دست برود و این موضوع باید برای مقامات ارشد حکومت یک تلنگر اساسی باشد.»
احمد علوی، استاد دانشگاه و اقتصاددان در مصاحبه با ایراناینترنشنال، با اشاره به کاهش ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی در پی انتشار اخبار مرتبط با ناپدید شدن بالگرد حامل ابراهیم رئیسی گفت: «حاکمیت در مهار بحران به وجود آمده موفق نیست و با توجه به پیامدهای منفیای که این حادثه خواهد داشت، طبیعی است که بهای ارزهای بینالمللی بالاتر خواهد رفت.»
او افزود: «حوادثی از این دست نشان میدهد حاکمیت برنامهای برای مدیریت بحران ندارد و سرمایهگذاران در چنین فضایی سعی در تبدیل سرمایه خود به ارزهای خارجی دارند. اگر حاکمیت نتواند بحران را مدیریت کند، ارزهای معتبر و فلزات قیمتی در روزهای آینده روند افزایشی خواهند داشت ... نگاهها در بازار ایران بیشتر متوجه رسانههای بینالمللی است و این یک متغیر مهم در بازار در شرایط فعلی است.»

«اگر فکر میکنید مرزهای ایران در دست شماست در خواب خوشی هستید. اگر ایرانِ جغرافیایی زیر چکمههای استبداد دینی شما رنج میکشد، ایران فرهنگی در ذهن مشترک میلیونها ایرانی که از ظلم و توحش شما ناچار به ترک ایران شدند زنده است..»
اینها اولین واکنش کارگردانی است که به جرم مستقل و منتقد بودن، سالها سختترین مجازاتها را تحمل کرد و حالا مخفیانه از ایران خارج شده است. خارج شده، تا زنده بماند و روایت کند، تا حقیقت، راوی شجاع دیگری را از دست ندهد.
بسیاری میگویند فیلمها، بازتابدهنده شرایط سیاسی و اجتماعی دوران خود هستند. اما آنها از دشواری فیلمسازی زیر سایه استبداد چه میدانند؟ دشواریاش را آنجا میتوان یافت که در پایان فیلم «دستنوشتهها نمیسوزند» ساخته محمد رسولاف، یک دقیقه موسیقی سوزناک و تصویر تماما سیاه بهعنوان تیتراژ فیلم در پی این جمله میآید که «بهعلت شرایط دشوار ممیزی و کنترل محتوای آثار هنری، عوامل ساخت فیلم، ناگزیر از درج نام خود در عنوانبندی صرفنظر کردند.»
محمد رسولاف، سازنده «کشتزارهای سپید»، «لِرد» و «جزیره آهنی»، در آستانه اکران آخرین فیلم خود «دانه انجیر معابد» در هفتاد و هفتمین جشنواره فیلم «کن»، و در تازهترین مرحله برخوردهای حکومتی، به هشت سال حبس، شلاق، جزای نقدی و ضبط مال محکوم شد.

آنچه رسولاف در دو دهه اخیر در داخل ایران به آن مشغول بوده، فراتر از فیلمسازی و فعالیت هنری است. چیزی که کارگردان «شیطان وجود ندارد» را از بسیاری از فیلمسازان موفق سینمای ایران جدا میکند، ایستادگی او در برابر ارتش سانسور و سرکوب است.
شیوه برخورد جمهوری اسلامی با هنرمندان، شیوهای خلاقانه و نوآورانه نیست. آنها همان روشی را پیشه کردهاند که همپالگیهاشان در آلمان شرقی و شوروی و رژیمهایی از این دست پیشه کرده بودند: اگر هنرمندان میخواهند پیشرفت کنند و حمایت شوند، باید به «منویات» حاکمیت تن بدهند. اگر نه، باید لباس رزم بپوشند و خود را آماده نبرد کنند.
آنها که به اختیار تن به خواستههای حاکم میدهند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند. آنها که چنین نیستند، یا عزلتنشین میشوند و جلای وطن میکنند، یا میمانند و سر به تیغ سانسور میسپارند. این دسته آخری، سرنوشت را میپذیرند و میدانند که چون مُهر «غیرخودی» بر پیشانی دارند، ممیز و سانسورچی و مدیر دولتی آنها را به چشم دشمن میبیند، و چون میتوانند در ایران فیلم بسازند، بخشی از جامعه آنها را «از خود» نمیداند.
محمد رسولاف اما در هیچکدام از این دستهبندیها جای نمیگرفت. او را باید خط سوم جریان سینما دانست. خطی که تن به منویات حکومت نداد، عزلتنشین نشد، تا حدی که توان داشت مهاجرت نکرد و سر به تیغ سانسور هم نسپرد. رسولاف نه فقط در جهان خیالی فیلمهایش، که در زیست حقیقی نیز در حد بضاعت مقاومت کرد. حتی همین حالا که به اجبار از کشور خارج شده، باز خود را «ساکن ایرانِ فرهنگی» میداند. او عزمش را جزم کرده تا خار چشم استبداد باشد.
سالهاست که فیلمسازی، فعالیت اجتماعی، نمایش فیلم در جشنوارههای خارجی، محرومیت از اکران فیلم در سینماهای کشور، حبس و ممنوعالخروجی و بعد از استراحتی کوتاه، دوباره ادامه همین روند، تبدیل به روتین زندگی رسول اف شده بود. اما رسول اف، چگونه رسول اف شد؟
اولین و آخرین جایزه ملی برای فیلمساز جوان
محمد رسول اف در سال ۱۳۸۰ و در حالی که هنوز سی ساله نشده بود، سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول را از جشنواره فیلم فجر و جایزه بهترین فیلم مستند را از ششمین جشن خانه سینما برای فیلم مستند داستانی خود، «گاگومان»، دریافت کرد. این، اولین و آخرین باری بود که محمد رسولاف جایزه داخلی گرفت.
ساختههای محمد رسولاف، از همان ابتدا روابط قدرت را در ساحت سیاست و اجتماع نقد میکردند. نقدهایی که خیلی زود نهادهای مذهبی و امنیتی جمهوری اسلامی را حساس کرد. او نهتنها از سوی نهاد ممیزی، که از سوی نهادهای امنیتی و قضایی نیز همواره تحت فشار بودهاست.
اولین بازداشت و آغاز زندگی تازه رسولاف
اولین بازداشت رسولاف، بزنگاهی بود که موجب شد او مسیر جدیدی را در زندگی حرفهای خود برگزیند. بعد از اعتراضات سراسری سال ۱۳۸۸، محمد رسولاف بههمراه جعفر پناهی و سایر عوامل فیلمشان در محل فیلمبرداری بازداشت شدند. این اولین بازداشت رسولاف بود.
هرچند حکم شش سال حبس او در دادگاه تجدید نظر به یک سال کاهش پیدا کرد، اما تابوی حبس و رویارویی با نظام حاکم در نگاه این فیلمساز شکستهشد.
او در مصاحبهای قدیمی با بخش فارسی شبکه صدای آمریکا در اینباره گفتهاست: «وقتی این رویارویی با دستگاه امنیتی اتفاق افتاد، با خودم گفتم که همواره تلاش میکردم تا کار به این نقطه نرسد. حالا که رسیده است، خب... من میخواهم فیلمهایم را بسازم و به خودم وفادار باشم.» رسول اف تا امروز به خود وفادار ماندهاست.
رمز ایستادگی رسولاف چیست؟
کارگردان «بهامید دیدار» معتقد است حمایتهای بینالمللی کمک کرد که فشارها روی او در داخل کشور مضاعف نشود و کماکان بتواند به فیلمسازی ادامه بدهد. او میگوید خودش نیز تلاش کرده که در خود فرو نرود و منفعل نشود.
به نظر رسول اف، سیستم امنیتی جمهوری اسلامی تلاش میکند که هنرمندان از آنها بترسند و منفعل شوند. ولی او قصد دارد «از هر راهی که ممکن است، به خلق هنری ادامه بدهد. چه از راه سینما، چه هر راه دیگری.»
خط سوم؛ سینمای مستقل یا سینمای مقاومت؟
محمد رسول اف پیشتر در جریان دریافت خرس طلایی بهترین فیلم جشنواره برلیناله برای «شیطان وجود ندارد»، در حالی که ممنوع الخروج بود و اجازه حضور در مراسم را نداشت، طی مصاحبه با تلویزیون ایران اینترنشنال گفت که تلاش میکند «سینمای مستقل» را تا حدی که به عوامل فیلمش آسیبی نرسد، زنده نگاه دارد. او در رابطه با هزینههایی که میپردازد، چنین گفت: «اگر ما باور داریم که باید تغییری در پیرامون خود ایجاد کنیم، طبیعتا باید هزینههای آن را بپردازیم.»
او میگوید: «اگر قادریم به ندای وجدانمان گوش کنیم، مراقب باشیم که در هیچ نقطهای حلقهای از زنجیر استبداد نباشیم.»
با این اوصاف، گزافه نیست اگر ادعا کنیم خط سومی که رسولاف در سینمای ایران ایجاد کردهاست، نه «سینمای مستقل»، که «سینمای مقاومت» است؛ مقاومت نه به مفهوم تحمیلی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، که به معنای نپذیرفتن سرکوب.
خط سوم، امروز قویتر از دیروز
رسولاف قدرت خود را در «نه گفتن» به حاکمان یافتهبود و تا آخرین ساعتی که در کشور ماند به این تصمیم خود وفادار ماند.
حالا، پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران، هنرمندان زیادی هویت گمشده خود را در «نه گفتن» به قدرت یافتهاند. امروز هنرمندان زیادی ایستادهاند، تا پرچمی که سالها رسولاف بهدست گرفتهبود، به زمین نیفتد.
گزارشها از مقاومت هنرمندان، تنها به تن ندادن چندین بازیگر مطرح سینمای ایران به حجاب اجباری خلاصه نمیشود.
بنا بر گزارش روزنامه اعتماد به نقل از منابع آگاه، امسال ۷۱ اثر زیرزمینی از سینمای ایران به جشنواره کن 2024 ارسال شدهاست. آثاری در بخشهای مستند، فیلم کوتاه، فیلم بلند داستانی و البته ۱۷ فیلم سینمایی «زیرزمینی». خبری که وزیر ارشاد جمهوریاسلامی را خشمگین کرد و به واکنش واداشت. محمدمهدی اسماعیلی این اتفاق را «تخلف محرز» نامیده و وعده داده که با سازندگان این فیلمها برخورد خواهد شد.
به نظر میرسد «سینمای مقاومت» بهعنوان خط سوم سینمای ایران، فصلی تازه از تاریخ هنر کشور را رقم خواهد زد. حکومت حالا باید در جبهه جدیدی به جنگ با مردمش بپردازد. جبههای با همان نام که سالها با قدرت و سرمایه تلاش کرد آن را به نفع خود مصادره کند: جبهه مقاومت، البته این بار در برابر استبداد.
پیروز این جنگ تازه را حمایتهای معنوی سینمادوستان ایرانی و پشتیبانی سازمانیافته نهادهای سینمایی بینالمللی از هنرمندان خط سوم تعیین خواهد کرد. محمد رسول اف اگرچه حالا از ایران خارج شدهاست، اما با مقاومت پانزده سالهاش جادهای را هموار کرد که از امروز عابران زیادی را به خود خواهد دید.

چرا با وجود بارشهای شدید و گاه سیلآسا در زمستان و اوایل بهار، ایران تابستانی گرم را پیش رو خواهد داشت؟
با سپری شدن پاییزی که میزان بارش بهطور میانگین ۵۰ درصد از میزان بلند مدت آن کمتر بود، ایران سال آبی (از اول مهر ۱۴۰۲ تا پایان شهریور ۱۴۰۳) خشکی را پشت سر گذاشت و پیشبینیهای که در رابطه با بارش سیلآسا در پاییز شدە بود، نقش بر آب شد.
مقامات جمهوری اسلامی ایران برای تامین آب اواخر بهار و تابستان ۱۴۰۳ به شدت نگران بودند. این نگرانی در حدی بود که تئوری توطئه ابردزدی هم در سطح جامعه و هم در سوشیالمدیا به سرعت گسترش یافت و حتی نباریدن باران و کمبود منابع آب را به دشمن و کشورهای همسایه نسبت دادند.
دولتمردان بر طبل تغییر اقلیم کوبیدند و هر نوع کمبود آب را به شرایط تغییریافته آب و هوایی نسبت دادند. خشکسالی را تنها از بعد هواشناسی برای مردم تفسیر کردند و صحبتی از خشکسالیهای انسانمحور از جمله خشکسالی هیدورولوژیکی، به میان نیامد.
بارشهای شدید و گاه سیلآسا در زمستان و اوایل بهار به داد مقامات ناامید رسید و موضوع ترسالی و پایان خشکسالی از سوی برخی از مسوولان مطرح شد. حتی تغییر جزئی سطح آب دریاچه ارومیه به دلیل بارشها سبب شد سخنگوی دولت با افتخار از احیای دریاچه ارومیه در دولت سیزدهم سخن بگوید.
آیا خشکسالی در ایران به پایان رسید؟
نظر به اینکه کشور ایران در کمربند بیابانی نیمکره شمالی واقع شده است و قسمت عمده آن تحت تسلط سلولهای پرفشار مجاور حارهای قرار دارد، اغلب وسعت آن را مناطق خشک و نیمهخشک تشکیل میدهد. این مناطق ویژگیهای خاصی از جمله متغیر بودن وضعیت رطوبت و بارندگی، اختلاف درجه حرارت در شب و روز خصوصا در مناطق خشک و بارش به صورت رگبار را دارند.
اینکه در ایران بارندگی شدید و سیلآسا داشتە باشیم، پدیدە عجیب و دور از انتظاری نیست. مرکز پژوهشهای مجلس در گزارشی عنوان کرده که حدود ۴۵۰۰ سیلاب در ۱۰ سال اخیر در ایران ثبت شده است. آمارها حاکی از آن است کە تنها در استان اصفهان که منطقهای نسبتا خشک است، از سال ۱۳۳۰ تاکنون بالغ بر ۲۲۰ مورد سیل داشتهایم.
علیرغم این حجم از سیل و سیلاب در ایران، مشکل آب سالهاست باقیست و در تابستان، اغلب مناطق ایران با بحران کمآبی مواجه میشوند. برخی از مناطق ایران از جمله تهران، سمنان، خراسان رضوی، قزوین، گیلان، زنجان، البرز و فارس حتی بعد از بارشهای اخیر هنوز با شرایط طبیعی فاصله دارند و ترس از بحران آب در تابستان، مقامات را به واکنش واداشته است.
احد وظیفه، رییس مرکز ملی خشکسالی سازمان هواشناسی کشور، با تأکید بر اینکه نگرانیهایی از بروز کمآبی در برخی از استانها در تابستان ۱۴۰۳ وجود دارد، گفته است: «به نظر میرسد برای فصل گرم امسال باید نگران تأمین منابع آبی این استانها باشیم، بهخصوص که مقدار بارشهای تجمعی این استانها در سال آبی جاری به ۳۶ تا ۴۴ درصد پایینتر از شرایط نرمال رسیده است.»
بە نقل از ایسنا در رابطه با تهران، مدیر کل هواشناسی استان تهران گفته از ابتدای سال زراعی جاری (اول مهرماه ۱۴۰۲) تا ۱۶ اردیبهشت، در استان تهران به صورت پهنهای ۱۴۷ میلیمتر بارش داشتهایم. این در حالیست که میانگین بلند مدت بارش ۲۳۷ میلیمتر است. بنابراین تهران ۹۰ میلیمتر معادل با ۳۸ درصد نسبت به شرایط عادی بارش کمتری دریافت کرده است.
آبخوانها در بحران
برداشت از آبهای تجدیدپذیر در ایران در برخی از حوضههای آبریز کشور گاه به ۱۰۰ درصد هم میرسد؛ در حالی که طبق استاندارد سازمان ملل، برداشت بیش از ۴۰ درصد از منابع آب تجدیدپذیر خطرناک است و عواقب جبرانناپذیری از جمله خشک شدن تالابها، بیابانزایی، فرونشست زمین و بحران گرد و غبار را در پی خواهد داشت.
برابر برخی از آمارها بیش از ۸۰ درصد آب تجدیدپذیر در ایران توسط بخش کشاورزی برداشت میشود که ۵۰ درصد آن از منابع آبی زیرزمینی تامین میشود. برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی سبب شده کسری سالانه به حدود ۱۰ میلیارد متر مکعب برسد. برخی از آمارهای غیر رسمی صحبت از بالای ۲۰۰ میلیارد متر مکعب کسری تجمعی آبخوانها میکنند. این میزان از کسری آبخوانها حکایت از خشکسالی هیدرولوژیک شدید میکند. این وضعیت، اغلب دشتهای ایران را معرض فرونشست شدید قرار داده که در بعضی از مناطق نرخ آن به بالای ۲۰ سانتی متر در سال هم رسیدە است. برابر استاندارد جهانی، فرونشست بالای چهار میلیمتر در سال نشان از بحران دارد.
سیلابهای اخیر به جای تهدید در صورت اجرای طرحهای آبخوانداری میتوانست فرصتی برای تغذیه سفرههای آبی زیر زمینی باشد اما بیشتر آنها اکنون از دسترس آبخوانها خارج شدهاند. برای نمونه، محمدجواد عسکری، رییس کمیسیون کشاورزی، آب و منابع طبیعی مجلس شورای اسلامی در رابطه با سیل اخیر سیستان و بلوچستان گفته نزدیک به دو میلیارد متر مکعب آب، در بارشهای اخیر جنوب استان به دریا سرازیر شده است.
تابستانی سخت در راە است
با توجه به این که مصرف آب در ایران بسیار بالا و گاه سه برابر میانگین جهانی است و نظر بهاینکه از اواخر بهار با افزایش شدید درجه حرارت مواجه هستیم و در چند سال اخیر هم شاهد افزایش دو درجه سانتیگراد نسبت به میانگین بلند مدت بودەایم، میزان تبخیردر تابستان به شدت افزایش مییابد و برخی از تالابها از جمله دریاچه ارومیه در آستانه خشکی قرار میگیرند. در برخی مناطق هم ممکن است با جیره بندی آب مواجه شویم. به همین دلیل تابستانی بدون بحران آب دور از تصور است.
مدیریت منابع آب در ایران میبایست با توجه به ویژگیهای اقلیمی حوضههای آبریز باشد. به روند تغییرات آب و هوایی هم باید نگاە ویژه داشت. اما نه تنها این امر مهم انجام نمیشود و حتی بارگذاری بیشتر، از جمله از طریق توسعه زمینهای کشاورزی در دستور کار دولت است، بحران آب در ایران در هر شرایطی، با یا بدون بارش، ادامه خواهد داشت.
این نکته را هم نباید از چشم دور نگه داشت که فارغ از مدیرت بحران آب در سالهای پربارش، بارندگیهای بهاره در زاگرس سبب گسترش علفهای زودرس میشوند که این علفها با آغاز فصل گرم،خشک میشوند و به آسانی آتش میگیرند و همین موضوع احتمال گسترده شدن آتشسوزی جنگلها را بیشتر میکند.
اگر جنگلهای زاگرس برای حاکمیت مهم است، میبایست از هم اکنون به فکر اطفای حریق و مونیتورینگ مدوام این جنگلها باشد.

مدت بسیاری از آغاز اعتراضات دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاههای آمریکا و اروپا نگذشت که مقامهای جمهوری اسلامی در سخنانی همآهنگ، لب به حمایت از این اعتراضات گشودند.
از رهبر جمهوری اسلامی گرفته تا وزیر علوم و روسای دانشگاهها، در رویکرد و منشی کاملا متناقض با سابقه برخورد با مخالفان در داخل کشور، مفاهیمی چون «حقوق بشر» و «جنبش دانشجویی» را به شکل ناگهانی به رسمیت شناختند.
آنها با دستآویز قرار دادن این مفاهیم، از این اعتراضات که شاید به تصور آنها مخالفت با نظامهای حاکم در دموکراسیهای غرب است، حمایت کردند.
مقامهای حکومتی پس از سرکوب گسترده جنبش «زن، زندگی، آزادی» برای اینکه انتقام انتقادهای آمریکا و اروپا از سرکوب اعتراضها در ایران را بگیرند، جملاتی مشابه خود همان مقامها علیهشان به کار گرفتند و زبان به انتقاد از آنچه «سرکوب» خواندند، باز کردند.

البته سابقه چنین مواضعی را میتوان در بهرهبرداریهای قبلی جمهوری اسلامی از چنین اعتراضاتی دید. به عنوان مثال، خامنهای هم در سال ۱۳۹۹ درباره قتل «جرج فلوید» و هم در سال ۱۳۹۰ درباره اعتراضات «جنبش والاستریت» در نقش یک معتقد به حقوق بشر ظاهر شد.
حال آنکه افکار عمومی و تجربه زیست سیاسی ایرانیان، پشت صحنه چنین مواضعی از مقامهای جمهوری اسلامی را به خوبی میشناسند.
این پروپاگاندای جمهوری اسلامی، نویسنده این یادداشت را بر آن داشت تا تجربه خود از قربانی شدن در سرکوب شدید جنبش دانشجویی در ایران بازگو کند که شاید خود «مشتی نمونه خروار» برای افشای این نمایش و ظاهرسازیهای حکومت ایران باشد.
تجربه مذکور در بخشهای پیشروی این یادداشت مربوط به دوره تحصیل در دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ است.
حقبه جانبگرایی خامنهای
علی خامنهای دوازدهم اردیبهشتماه امسال در سخنان خود در مدح این اعتراضات گفت: «دانشجویان دانشگاههای آمریکا نه تخریب کردند، نه شعار تخریب دادند، نه کسی را کشتند، نه جایی را آتش زدند، نه شیشهای را شکستند، اینجور دارد باهاشان رفتار میشود.»
او نسبت به نفس برخورد با دانشجویان معترض در آن سوی مرزها، اظهار نارضایتی کرد. اما یا فراموش کرده یا نمیخواهد به یاد آورد که تحت چنددهه رهبری او، به دانشگاههای ایران چه گذشته است.
خوب به یاد دارم که تنها در طول چهار سال دوره لیسانس، ۹ بار به کمیته انضباطی دانشگاه تهران احضار شدم. تنها دلیل این مساله اعتراض به وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور از طریق شرکت در تجمعات داخل دانشگاه بود که از قضا آنجا ما هم نه «شیشهای شکستیم و نه تخریبی کردیم» و در کنار آن هم در نشریه دانشجویی دارای مجوز از خود دانشگاه، مقالاتی انتقادی درباره محدودیتهای درون و بیرون دانشگاهی نوشته بودم.
این تنها بخشی از ماجرا بود، دو بار هم در دوره تحصیلم بازداشت شدم. به عنوان جوانی حدودا ۲۱ ساله بیش از دو ماه در سلول انفرادی اطلاعات سپاه بودم. بعد از آنهم با حکم یک سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و جریمه نقدی راهی زندان اوین شدم.

شاید رهبر جمهوری اسلامی در حاشیه امن خود، نداند که نیروهای اطلاعات سپاه من یا هزاران دانشجوی جوان مثل من در سلولی انفرادی، با اندازه حدودا دو در یک و نیم متر که حتی سرویس بهداشتی نداشت، حبس کرده و میکنند. شاید او نداند که امثال من بیش از دو ماه در انفرادی، تحت شکنجه و بازجویی بودیم. اما قطعا از پدیده «اعتراف اجباری» خبر داشت؛ جایی که من و بسیاری مثل من، با تهدید بازجو باید به سناریوی خیالی آنها اعتراف تلویزیونی میکردیم، اما نکردیم.
در طول رهبری خامنهای، قطعا صدها دانشجو مثل من بازداشت شدهاند و تا هفتهها بدون اطلاع پدر و مادرها محبوس ماندهاند.
رئیسی و دلنگرانی برای «حرمت و آزادی دانشگاه»
ابراهیم رئیسی نیز در کسوت رییسجمهوری که در دورهاش دانشگاهها شدیدترین فضای امنیتی و سرکوب را تجربه کردهاند، درباره اعتراضات دانشجویان در آن سوی کره خاکی سکوت نکرد. او گفت برخورد با این دانشجویان معترض «حرمت» دانشجو و دانشگاه و آزادی بیان را شکست.
من یکی از صدها دانشجویی هستم که در جمهوری اسلامی درد محرومیت از حق ابتدایی تحصیل را که «قانون اساسی» همین جمهوری اسلامی بر آن تاکید میکند، چشیدهام. در طول دوره تحصیلم با احکام مختلف انضباطی از قبیل توبیخ با درج در پرونده، تعلیق تحصیلی و حتی مورد عجیب منوعالورودی به دانشگاه مواجه شدم.

دلیل این همه احکام برای یک دانشجوی جوان چیست؟ ساده است. همان دلیلی که رئیسی آن را برای دانشجویان آمریکا و اروپا قائل میداند اما برای دانشجویان ایرانی خیر؛ شرکت در تجمعات روز دانشجو، اعتراض به عملکرد سیاسی مقامهای دانشگاه و نوشتن مقالات انتقادی در نشریه دانشجویی.
رئیسی که سازمان حقوق بشری عفو بینالملل از او به عنوان «عضو هیات مرگ» نام میبرد از حرمت دانشجو سخن گفت، اما نگفت و نمیگوید دانشجویی مثل من، نه در کشتار و سرکوب سال ۱۴۰۱، که سالها پیشتر از آن در ۱۳۸۸ در تجمعات دانشگاه تهران به دست عوامل امنیتی ضرب و شتم شد و با چوب و شوکر آنها از بالای پلههای دانشکده فنی دانشگاه تهران به پایین پرت شد، جایی که تا خطر از دست دادن جانش پیش رفت.
در همان دوران و همزمان با اعتراضات «جنبش سبز»، به گفته وزیر وقت علوم تا حدود ۱۰ درصد بازداشتیهایی که حدود چهار هزار نفر اعلام شدند دانشجو بودند، یعنی حدود ۴۰۰ نفر. بسیاری از آنها در همان سال و سالهای بعد ستارهدار شده و حکم محرومیت از تحصیل دریافت کردند و دانشجویانی مانند ضیا نبوی و مجید توکلی بیش از هشت سال را پشت میلههای زندان سپری کردند.
گویا رئیسی به کلی فراموش کرده که تنها در دوره ریاست او بر دولت، بیش از ۷۲۵ دانشجو بازداشت شدند و برای بیش از ۲۸۴۳ دانشجو در کمیتههای انضباطی دانشگاهها حکم تنبیهی صادر شد.
انکار حضور ماموران در دانشگاهها
محمدعلی زلفیگل، وزیر علوم ابراهیم رئیسی هم از قافله سخنان نمایشی درباره اعتراضات در دانشگاههای آمریکا و اروپا عقب نماند. او ادعایی را مطرح کرد که نهتنها من، که هر دانشجویی در هر دوره و دانشگاه میتواند کذب بودن آن را با پوست و استخوان لمس کند.

زلفیگل دهم اردیبهشتماه گفت دانشگاههای ایران «اجازه ورود نیروهای امنیتی به دانشگاه را نمیدهند.» رییس دانشگاه «شهید بهشتی» تهران هم عینا همین جمله را درباره اعتراضات ۱۴۰۱ دانشگاهها تکرار کرد.
من در طول دوره تحصیلم، سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹، بدون اغراق هر سال در مناسبتهای حساس شاهد حضور پر رنگ و فزاینده نیروهای امنیتی در دانشگاهها بودم. فریب سخن مقامهای ایران آنجاست که اکثرا این ماموران با «لباس شخصی» وارد دانشگاه شدهاند تا از چشمها پنهان بمانند. با این حال باز هم در مقاطعی، نیروهای انتظامی و یگان ویژه با لباس فرم برای سرکوب، از قدم گذاشتن به داخل دانشگاه دریغ نکردهاند.
خود من یکی از قربانیان ورود نیروهای امنیتی حکومت به دانشگاه هستم، وقتی که در سال ۱۳۸۸ با چوب بر سرم کوبیدند و برای دقایقی بیهوش شدم. آن سال ماموران با کارتهایی با عنوان «الغدیر» وارد شده و به جز باتون، شوکر، اسپری اشکآور و اسلحه هم با خود داشتند.
در نهایت هر بار تعدادی از دانشجویان ضرب و شتم و بعد دستگیر میشدند. بازداشت من هم به همین روال بود. دقیقا به فاصله چند متری درهای دانشگاه نیروهای امنیتی با خشونت تمام و استفاده از باتون، گاز فلفل، من و دهها دانشجوی دیگر را بازداشت کردند.
در شامگاه ۲۷ خرداد سال ۱۳۸۸ به شخصه دیدم که نیروهای نظامی و شبهنظامی، برای مقابله با اعتراضات مسالمتآمیز دانشجویان در کوی دانشگاه تهران، وارد ساختمانهای خوابگاه شدند و تعداد زیادی را وحشیانه کتک زدند، شماری کشته شدند و دهها نفر را دستگیر کردند.
کشتار از آن زمان ادامه یافت؛ با محسن روحالامینی، دانشجوی کامپیوتر دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۸ در کهریزک و صانع ژاله، دانشجوی هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران در سال بعدش و سپس سیزده سال بعد از آن در ۱۴۰۱ با نامهای دیگری چون آیلار حقی، دانشجوی پزشکی دانشگاه تبریز، نسرین قادری، دانشجوی دکترای فلسفه دانشگاه تهران.
وعده روسای دانشگاهها؛ بورس و پذیرش میدهیم
همراه و همزمان با مقامهای ارشد حکومت، روسای دانشگاهها هم خود را به این کارزار هماهنگ رساندند. مقامهای ۱۳ دانشگاه ایران گفتند که درهای دانشگاههای کشور به روی دانشجویان اخراجی یا تعلیقی حامی فلسطین در آمریکا و اروپا باز است و حتی وزارت علوم اعلام کرد که این دانشجویان را پذیرش و بورسیه میکند.

این وعدهها و سخنان نمایشی در حالی مطرح میشوند که مروری بر اخبار نشان از ورشکستگی مالی بسیاری از همین دانشگاهها و خود وزارت علوم دارد. دانشگاههایی که قبلا گفتهاند حتی در تامین تغذیه مناسب و حقوق اساتید خود درماندهاند، در مهمانی «ضدغربی» وعده میزبانی میدهند.
البته که اگر قرار باشد همان حامیان آمریکایی و اروپایی فلسطین برای تحصیل به ایران بیایند، اگر نه در روز نخست، در روز دوم، خودشان به معترضان حکومت ایران به دلایلی از جمله تبعیض و حجاب اجباری تبدیل خواهند شد.
نکته جالب دیگر اینجاست که همین مقامها صدها دانشجوی ایرانی را از تحصیل در کشور خودشان محروم کرده و میکنند. من بعد از آزادیام با قید وثیقه در سال ۱۳۸۸، با پروندهسازی اطلاعات سپاه و بسیج دانشگاه، به خیل عظیم دانشجویان «ستارهدار» پیوستم و حکم سه سال محرومیت از تحصیل، برایم صادر شد.
روایت من از سالهای دانشجویی، تنها یک داستان از هزاران داستان مشابه است. تنها در سال ۱۴۰۱ دستکم ۴۳۵ دانشجوی معترض، با احکام سنگین «تعلیق و اخراج» از تحصیل محروم شدند.
دانشجویانی که بهترین سالهای عمرشان را با حبس و دستگیری و شکنجه و محرومیت مواجه شدند و امروز باید مقامهایی را ببینند که به دوربینها زل میزنند، از برخورد با دانشجویان در غرب انتقاد میکنند و میگویند آماده میزبانی دانشجویان آمریکایی و اروپایی هستیم.