پژوهشگران در مطالعاتی جدید، چهار عاملی را شناسایی کردند که بر ابتلا به زوال عقل تاثیری مستقیم دارند. با وجود گستردگی این بیماری تخریبکننده مغز و تهدید جدیاش برای سلامت عمومی، هنوز درمانی قطعی برای آن یافت نشده است.
اگرچه این بیماری اغلب با سالمندی مرتبط است اما جوانترها نیز از خطر ابتلا به آن مصون نیستند.
دیلی ریکورد در گزارشی به نتایج پژوهشهای جدید در این زمینه پرداخت و خبر داد با تغییراتی ساده در سبک زندگی، میتوان از حدود ۴۰ درصد موارد زوال عقل پیشگیری کرد.
مطالعهای که اخیرا در مجله معتبر نیچر کامیونیکیشن منتشر شده، چهار عادت زیانبار را شناسایی کرده است که خطر ابتلا به زوال عقل را به طور چشمگیری افزایش میدهند.
این پژوهش که از سوی محققان دانشگاه کالج لندن (UCL) انجام شده، بیش از ۳۲ هزار بزرگسال ۵۰ تا ۱۰۴ ساله را در ۱۴ کشور مختلف به مدت ۱۵ سال زیر نظر داشته است.
نتایج این تحقیق جامع نشان میدهد که در میان عادتهای مضر، سیگار کشیدن مخربترین تاثیر را بر سلامت شناختی دارد. پس از آن، مصرف بیش از حد الکل، کمتحرکی و انزوای اجتماعی به ترتیب بیشترین خطر را برای ابتلا به این بیماری عصبی ناتوانکننده ایجاد میکنند.
تیم تحقیقاتی کالج لندن، ۱۶ترکیب مختلف از سبک زندگی را مورد بررسی قرار داد تا تاثیر این چهار عامل را بر زوال شناختی ارزیابی کند.
نتایج به دست آمده حاکی از آن است که افراد غیرسیگاری، صرفنظر از سایر عوامل سبک زندگی، به طور پیوسته کاهش کمتری در تواناییهای شناختی خود تجربه میکنند.
این یافتهها نشان میدهد که ترک سیگار یا اجتناب از شروع آن، میتواند مهمترین گام در حفظ عملکرد مغز با افزایش سن باشد.
دکتر میکایلا بلومبرگ، از محققان ارشد این مطالعه، بر اهمیت حیاتی ترک سیگار برای سلامت شناختی تاکید کرد.
او گفت: «در میان رفتارهای سالمی که بررسی کردیم، سیگار نکشیدن احتمالا مهمترین عامل در حفظ عملکرد شناختی است. بر اساس نتایج پژوهش، برای افرادی که قادر به ترک سیگار نیستند، پرداختن به سایر رفتارهای سالم مانند ورزش منظم، مصرف متعادل الکل و فعالیت اجتماعی ممکن است به جبران اثرات منفی شناختی مرتبط با سیگار کشیدن کمک کند.»
در این مطالعه، شرکتکنندگان بر اساس عادات سیگار کشیدن، مصرف الکل، میزان ورزش و سطح مشارکت اجتماعی در گروههای مختلف سبک زندگی طبقهبندی شدند.
پژوهشگران، تواناییهای شناختی شرکتکنندگان را با استفاده از آزمونهای حافظه و تسلط کلامی که به طور منظم در طول زمان انجام میشد، ارزیابی کردند. این رویکرد دقیق به محققان اجازه داد تا تغییرات در عملکرد مغز را به دقت زیر نظر بگیرند.
نتایج این پژوهش نشان داد افراد سیگاری که مصرف الکل بالایی داشتند، به ندرت ورزش میکردند و تعاملات اجتماعی محدودی داشتند، سریعترین زوال شناختی را تجربه کردند.
نکته قابل توجه این است که حتی افراد سیگاری که به سایر توصیههای سبک زندگی سالم پایبند بودند، در مقایسه با افراد غیرسیگاری، کاهش سریعتری در عملکرد شناختی را نشان دادند. در مقابل، در میان افراد غیرسیگاری، تاثیر سایر انتخابهای سبک زندگی بر سلامت مغز به مراتب کمتر بود.
سرویس سلامت ملی بریتانیا (NHS) برای کاهش خطر ابتلا به زوال عقلتوصیههای ارزشمندی ارائه میدهد. این توصیهها شامل پیروی از یک رژیم غذایی متعادل و سرشار از مواد مغذی، حفظ وزن سالم از طریق تغذیه مناسب و فعالیت بدنی، و انجام ورزش منظم برای بهبود گردش خون و اکسیژنرسانی به مغز میشود.
محدود کردن مصرف الکل به میزان توصیه شده، ترک سیگار و اجتناب از مصرف دخانیات، کنترل فشار خون و نگه داشتن آن در محدوده سالم و حفظ ارتباطات اجتماعی منظم نیز از دیگر توصیههای مهم هستند.
آگاهی از نشانههای اولیه زوال عقل میتواند نقشی حیاتی در تشخیص زودهنگام و مدیریت موثر این بیماری ایفا کند. این علائم طیف گستردهای از تغییرات شناختی و رفتاری را در بر میگیرد.
افراد مبتلا ممکن است در به خاطر سپردن اطلاعات جدید دچار مشکل شوند که این امر بهویژه در حافظه کوتاهمدت نمود پیدا میکند. همچنین، تمرکز و حفظ توجه برای مدت طولانی برایشان دشوار میشود.
ممکن است انجام کارهای روزمره مانند خرید کردن که پیشتر به راحتی انجام میدادند برایشان چالشبرانگیز شود.
در ارتباطات اجتماعی نیز ممکن است مشکلاتی بروز کند؛ از جمله دشواری در پیگیری مکالمات یا یافتن کلمات مناسب برای بیان منظور خود. سردرگمی در مورد زمان و مکان نیز از دیگر نشانههای هشداردهنده است.
علاوه بر این، تغییرات قابل توجه در خلق و خو میتواند نشانهای از شروع زوال عقل باشد. این تغییرات میتواند شامل نوسانات خلقی غیرعادی، افسردگی، اضطراب یا بیتفاوتی نسبت به مسائلی باشد که قبلا برای فرد اهمیت داشتهاند.
اگر شما یا یکی از عزیزانتان هر یک از این علائم را تجربه میکنید، اهمیت مراجعه به پزشک و دریافت مشاوره تخصصی را نادیده نگیرید.
تشخیص زودهنگام میتواند نقش مهمی در مدیریت بیماری و بهبود کیفیت زندگی داشته باشد.
پژوهشگران دانشگاه پزشکی نورثوسترن و بیمارستان بریگهام و زنان به کشفی مهم برای مقابله با بیماری لوپوس دست یافتند.
یافتههای تحقیقات آنها که ۲۰ تیر در مجله نِیچر منتشر شد، نشان میدهد این بیماری ریشه در یک «نقص مولکولی» دارد.
این پژوهشگران همچنین راهی را برای معکوس کردن روند این بیماری بدون عوارض درمانهای موجود پیشنهاد کردند.
لوپوس یک بیماری خودایمنی است که سیستم دفاعی فرد مبتلا را به اقدام علیه ارگانها و بافتهای پیوندی خود وا میدارد.
بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در آمریکا و دستکم پنج میلیون نفر در سراسر دنیا به این بیماری مبتلا هستند.
لوپوس میتواند به اندامهای متعددی از جمله کلیهها، مغز و قلب آسیب جدی وارد کند. علت این بیماری تاکنون ناشتاخته مانده بود.
پیش از این، روشهای درمانی برای مقابله با این بیماری، سیستم ایمنی بدن را تضعیف میکردند و این خود موجب آسیبپذیری بدن در قبال عفونتها میشد. این روشها غالبا در کنترل بیماری ناموفق بودند.
دکتر جائههیوک چوی، دانشیار و متخصص پوست در دانشگاه نورثوسترن در رابطه با یافتههای جدید گفت: «با شناسایی علت این بیماری، ما درمان بالقوه آن را یافتهایم که عوارض فعلی درمانهای فعلی را نخواهد داشت.»
پژوهشگران فعل و انفعالاتی را کشف کردند که باعث به وجود آمدن این بیماری میشود. آنها تغییرات مرتبط با بیماری را در مولکولهای متعددی در خون بیماران مبتلا به لوپوس یافتند.
دیپاک رائو، استادیار دانشگاه پزشکی هاروارد و مدیر مرکز پروفایلسازی سلولی در بیمارستان بریگهام و زنان گفت در پاسخهای ایمنی بیماران مبتلا به لوپوس «یک عدم تعادل اساسی» دیده میشود.
او با اشاره به روش جدید برای درمان لوپوس افزود: «ما واسطههای خاصی را تعریف کردهایم که میتوانند این عدم تعادل را به منظور کاستن از پاسخ خودایمنی پاتولوژیک اصلاح کنند.»
میلیونها بیمار لوپوس در سراسر جهان که مدتها است از اثرات ناتوانکننده این بیماری و عوارض جانبی درمانهای فعلی رنج میبرند، با پیشرفت اخیر به آینده امیدوار خواهند شد.
همزمان با ادامه فعالیت دانشمندان، چشمانداز درمان لوپوس نزدیکتر از همیشه به نظر میرسد. این پژوهش با کشف ریشه اصلی لوپوس، راهها را برای درمانهای موثرتر و هدفمندتر باز کرده است.
کشف اخیر نشاندهنده گامی مهم در مسیر درک ما از لوپوس و درمان بالقوه این بیماری پیچیده خودایمنی است. با این حال، برای تبدیل یافتههای پژوهش حاضر به درمانهای بالینی موثر به انجام تحقیقات بیشتری نیاز است.
ستارهشناسان موفق به کشف سیاهچالهای شدند که پیوند گمشده در تکامل سیاهچالههای عظیم است. این سیاهچاله که نخستین نمونه از سیاهچالههای با جرم متوسط محسوب میشود در خوشه ستارهای امگا قنطورس واقع شده است.
کشفی بیسابقه در امگا قنطورس
ستارهشناسان دانشگاه یوتا و موسسه ماکس پلانک با هدایت یک مطالعه جدید، تایید کردهاند که خوشه ستارهای امگا قنطورس دارای یک سیاهچاله مرکزی است.
این سیاهچاله به عنوان پیوند گمشده بین سیاهچالههای ستارهای و ابرجرم شناخته میشود و در مرحلهای میانی از تکامل قرار دارد. به طوری که جرم آن به مراتب کمتر از سیاهچالههای معمول در مرکز کهکشانهاست.
به نظر میرسد امگا قنطورس هسته یک کهکشان کوچک و جداگانه باشد که تکامل آن به دلیل بلعیده شدن از سوی راه شیری متوقف شده است.
اظهارات پژوهشگران
پروفسور آنیل ست از دانشگاه یوتا و محقق اصلی مطالعه، این کشف را نادر و خارقالعاده توصیف کرد.
او گفت: «من معتقدم که ادعاهای خارقالعاده نیاز به شواهد خارقالعاده دارند.»
تایید وجود سیاهچاله مرکزی
تاکنون ستارهشناسان قادر به تشخیص قطعی این سیاهچاله نبودند.
حرکت کلی ستارهها در این خوشه نشان میداد احتمالا یک جرم نامربی در نزدیکی مرکز آن وجود دارد، اما مشخص نبود که این جرم یک سیاهچاله با جرم متوسط است یا مجموعهای از سیاهچالههای ستارهای.
نادین نویمایر، از موسسه ماکس پلانک و محقق اصلی این مطالعه گفت در پژوهشهای قبلی به سوالات مهمی مانند «ستارههای پرسرعت کجا هستند؟» رسیده بودند.
او گفت: «اکنون پاسخ آن را داریم و تایید میکنیم که امگا قنطورس دارای یک سیاهچاله با جرم متوسط است.»
تحقیقاتی پیچیده و دقیق
زمانی که ست و نویمایر در سال ۲۰۱۹ تحقیقاتی برای درک تاریخچه تشکیل امگا قنطورس طراحی کردند، تصمیم گرفتند تا به پرسش درباره وجود سیاهچاله مرکزی در این ناحیه پاسخ دهند.
جستجوی پیچیده برای یافتن ستارههای پرسرعت در مرکز این خوشه به عهده ماکسیمیلیان هابرله، دانشجوی دکتری در موسسه ماکس پلانک گذاشته شد.
او با مطالعه بیش از ۵۰۰ تصویر هابل و اندازهگیری سرعت ۱/۴ میلیون ستاره، یک کاتالوگ عظیم برای حرکات ستارهها در امگا قنطورس ایجاد کرد.
چالش یافتن سیاهچالههای با جرم متوسط
در نجوم، سیاهچالهها در محدودههای مختلف جرمی قرار میگیرند.
سیاهچالههای ستارهای با جرم یک تا چند ۱۰ برابر خورشید و سیاهچالههای ابرجرم با جرمهای میلیونها یا حتی میلیاردها برابر خورشید شناخته شدهاند.
با اینحال، شناسایی سیاهچالههای با جرم متوسط همواره چالشی بزرگ بوده است.
فایننشال تایمز در گزارشی از بروز خلا رهبری در اروپا خبر داد و نوشت فرانسه و بریتانیا، دو قدرت اصلی اروپایی، در مسیرهای سیاسی متفاوتی قرار گرفتهاند که این امر میتواند پیامدهای قابل توجهی برای آینده قاره سبز داشته باشد.
در این گزارش آمده است که در بریتانیا پس از سالها آشفتگی سیاسی که با همهپرسی برگزیت (جدایی از اتحادیه اروپا) در سال ۲۰۱۶ آغاز شد، اکنون نشانههایی از ثبات دیده میشود. انتخابات اخیر منجر به تشکیل دولتی عملگرا و میانهرو با اکثریت قابل توجه شده است و این تحول میتواند نویدبخش دورهای از ثبات سیاسی برای بریتانیا باشد.
در مقابل، فرانسه با چالشهای جدی روبهرو شده است و نتایج انتخابات پارلمانی اخیر در این کشور، تصویری از یک جامعه سیاسی قطبی شده را نشان میدهد.
افزایش قدرت احزاب افراطی چپ و راست، موقعیت امانوئل مکرون، رییسجمهوری را تضعیف کرده و پاریس به سمت دورهای از بیثباتی سیاسی سوق پیدا میکند.
به نوشته فایننشال تایمز، این تحولات متضاد در دو سوی کانال مانش، همکاری بین فرانسه و بریتانیا را با چالشهای جدی مواجه میکند.
این دو کشور با وجود رقابتهای تاریخی، از نظر جغرافیایی، جمعیتی و استراتژیک شباهتهای زیادی به یکدیگر دارند.
بریتانیا و فرانسه هر دو دارای سلاحهای هستهای و کرسی دائم در شورای امنیت سازمان ملل هستند؛ اگرچه قدرت اقتصادی آنها در مقایسه با گذشته کاهش یافته است.
هر دو این کشورها در زمینههای مختلفی مانند مبارزه با تغییرات اقلیمی و حمایت از اوکراین در برابر تهاجم روسیه، نقش پیشرو داشتهاند. این دو کشور همچنین به عنوان قدرتهای نظامی برتر اروپا شناخته میشوند؛ هر چند تسلیح مجدد آلمان ممکن است این موازنه را تغییر دهد.
با این حال توانایی بریتانیا برای تاثیرگذاری بر آینده اروپا به دلیل خروج از اتحادیه اروپا محدود شده است. برگزیت نه تنها بریتانیا را از ساختارهای کلیدی تصمیمگیری اروپایی خارج کرده بلکه میراثی از بیاعتمادی نیز بر جای گذاشته است.
در غیاب بریتانیا، مکرون تلاش کرد تا نقش رهبری فکری اروپا را بر عهده بگیرد اما اکنون با چالشهای داخلی جدی روبهرو شده است.
تنشهای بینالمللی پیشِ روی اروپا در حال افزایش است. جنگ اوکراین به بنبست رسیده و نگرانیها در مورد پیشروی احتمالی روسیه بیشتر شده است.
از سوی دیگر احتمال بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، تهدیدی جدی برای پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و نظام تجارت جهانی محسوب میشود که میتواند امنیت و رفاه اروپا را به خطر اندازد.
در شرایط ایدهآل، پاسخ این تهدیدهای مشترک، همکاری نزدیکتر فرانسه و بریتانیا و تلاش برای انسجام بیشتر اروپاست اما تحولات اخیر سیاسی در هر دو کشور، انجام این همکاری را دشوارتر کرده است.
اگر سیاست خارجی فرانسه تحت تاثیر دیدگاههای افراطی قرار گیرد، تضاد آشکاری با رویکرد دولت جدید بریتانیا ایجاد خواهد شد.
دولت جدید بریتانیا به رهبری حزب کارگر، رویکردی فرامرزی دارد و طرفدار اروپا است. آنها به دنبال مذاکره برای یک پیمان امنیتی جدید با اتحادیه اروپا هستند که میتواند شامل طیف گستردهای از موضوعات از جمله انرژی، اقلیم و منابع حیاتی باشد.
این رویکرد جدید در بریتانیا میتواند راهی برای همکاری نزدیکتر با اتحادیه اروپا باشد؛ بدون اینکه مسائل حساس مربوط به عضویت در بازار واحد یا اتحادیه گمرکی را مطرح کند.
ایدههای حزب کارگر برای همکاری نزدیکتر با اتحادیه اروپا با استقبال روبهرو شده است. با وجود این، واکنش پاریس به این پیشنهادها بسیار مهم خواهد بود.
در طول مذاکرات برگزیت، فرانسه نقشی کلیدی در حفظ موضع اتحادیه اروپا در برابر تلاشهای بریتانیا برای دستیابی به مزایای «عضویت بدون پذیرش تعهدات» آن داشت.
اما فرانسه اکنون با مشکلات داخلی خود دست و پنجه نرم میکند و ممکن است ماهها طول بکشد تا دولتی تشکیل شود که بتواند پاسخی منسجم به مسائل اروپایی ارائه دهد.
این وضعیت نه تنها برای بریتانیا، بلکه برای کل اتحادیه اروپا چالشبرانگیز خواهد بود.
خلاف نتایج نظرسنجیها، حزب راست افراطی به رهبری مارین لوپن نتوانست به بزرگترین بلوک پارلمانی تبدیل شود. این امر نشان میدهد نتایج نظرسنجیها ممکن است همیشه دقیق نباشند و این موضوع میتواند در مورد انتخابات آمریکا و احتمال پیروزی ترامپ نیز صادق باشد.
در مجموع، تحولات سیاسی اخیر در فرانسه و بریتانیا، چشمانداز همکاری اروپایی را با چالشهای جدی مواجه کرده است.
در حالی که بریتانیا به دنبال راههایی برای همکاری نزدیکتر با اتحادیه اروپاست، فرانسه با بیثباتی داخلی دست و پنجه نرم میکند. این وضعیت میتواند توانایی اروپا برای مقابله با تهدیدهای مشترک را تضعیف کند.
برای حفظ امنیت و رفاه اروپا در برابر چالشهای جهانی مانند تهدید روسیه و تغییرات احتمالی در سیاست خارجی آمریکا، همکاری و هماهنگی بیشتر بین کشورهای اروپایی ضروری است.
با این حال دستیابی به این هدف در شرایط فعلی دشوارتر شده است.
رهبران اروپایی باید راههایی برای غلبه بر اختلافات داخلی و تقویت همبستگی قاره پیدا کنند تا بتوانند با چالشهای پیشِ رو مقابله کنند.
آینده اروپا به توانایی کشورهای عضو در یافتن زمینههای مشترک و همکاری، با وجود تفاوتهای سیاسی داخلی، بستگی دارد.
این امر مستلزم رهبری قوی، دیپلماسی هوشمندانه و تعهد مشترک به ارزشهای دموکراتیک و همکاری بینالمللی است.
در سالهای اخیر نگرانیهای فزایندهای در مورد کاهش باروری مردان و به ویژه کاهش تعداد و کیفیت اسپرم مطرح شده است. برخی محققان از اصطلاحاتی مانند «اسپرمگدون» یا «اسپرم آخرالزمانی» برای توصیف این وضعیت استفاده میکنند.
شماری از پژوهشگران هشدار دادهاند که این مساله میتواند تهدیدی جدی برای آینده بشریت باشد. اما آیا واقعا با چنین بحرانی روبهرو هستیم؟
گاردین در بخش پادکست خود به بررسی شواهد علمی موجود، دلایل احتمالی و پیامدهای این پدیده پرداخته است.
شواهد علمی
در دهههای اخیر مطالعات متعددی به بررسی روند تغییرات در تعداد و کیفیت اسپرم مردان پرداختهاند.
دو مطالعه مهم که از سوی گروهی از محققان بینالمللی به رهبری دانشمندان اسرائیلی انجام شدهاند، نتایجی نگرانکننده را نشان میدهند.
نتایج مطالعه سال ۲۰۱۷ که روی حدود ۴۳ هزار مرد انجام شد، نشان داد که غلظت اسپرم در طول ۴۰ سال گذشته بیش از ۵۰ درصد کاهش یافته است. تعداد کل اسپرم نیز کاهشی نزدیک به ۶۰ درصد را نشان میداد.
مطالعه سال ۲۰۲۲ که تحقیقی گستردهتر بود و کشورهای بیشتری را مورد بررسی قرار میداد، کاهش ۵۲ درصدی در میانگین غلظت اسپرم را بین سالهای ۱۹۷۳ تا ۲۰۱۸ نشان داد. تعداد کل اسپرم نیز در این دوره بیش از ۶۲ درصد کاهش یافته بود.
به گزارش گاردین، این یافتهها با نتایج مطالعات دیگر، از جمله پژوهشی که کاهش کیفیت اسپرم در سگها را طی یک دوره ۲۶ ساله نشان میداد، همخوانی دارد.
در مقابل این شواهد نگرانکننده، مطالعهای جدید که از سوی محققان بریتانیایی و کانادایی روی نمونههایی از یک بانک اسپرم در دانمارک انجام شده است، نتایج متفاوتی را نشان میدهد.
این پژوهش که بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۲ انجام شده است، هیچ روند عمدهای در کاهش تعداد اسپرم نشان نداده؛ اگرچه کاهش اندکی در میزان تحرک اسپرمها مشاهده شده است.
دلایل تفاوت در نتایج پژوهشهای مختلف
این تناقض در نتایج، سوالات مهمی را در مورد صحت ادعای «بحران باروری مردان» مطرح میکند.
برخی محققان معتقدند تفاوت در نتایج این مشاهدات میتواند ناشی از عوامل مختلفی باشد؛ از جمله:
تفاوت در جمعیت مورد مطالعه: مطالعه دانمارک به بررسی اسپرم افرادی پرداخته که برای اهدای اسپرم داوطلب میشوند. این افراد ممکن است گوناگونی جمعیت مردان را نمایندگی نکنند و احتمالا از سلامت و باروری بالاتری برخوردار باشند.
محدودیت جغرافیایی: مطالعه دانمارک تنها یک منطقه خاص را بررسی کرده و ممکن است نتایج آن قابل تعمیم به سایر نقاط جهان نباشد.
بازه زمانی متفاوت: مطالعه دانمارک دوره زمانی کوتاهتری را پوشش میدهد و ممکن است روندهای بلندمدت را منعکس نکند.
علل احتمالی کاهش باروری مردان
اگرچه هنوز اجماع کاملی در مورد به رسمیت شناختن بحرانی به نام باروری مردان وجود ندارد اما محققان چندین عامل را به عنوان دلایل احتمالی کاهش کیفیت اسپرم مطرح کردهاند:
عوامل محیطی: قرار گرفتن در معرض مواد شیمیایی صنعتی، آفتکشها، حلالهای آلی و سایر آلایندههای محیطی میتواند بر تولید و کیفیت اسپرم تاثیر منفی بگذارد. برخی از این مواد به عنوان «مختلکنندههای غدد درونریز» شناخته میشوند که میتوانند سیستم هورمونی بدن را مختل کنند.
سبک زندگی: عواملی مانند چاقی، نداشتن فعالیت بدنی، استرس، رژیم غذایی نامناسب و مصرف دخانیات میتوانند بر کیفیت اسپرم تاثیر منفی بگذارند.
میکروپلاستیکها: مطالعات اخیر وجود ذرات ریزپلاستیک را در مایع منی و بافت بیضه نشان دادهاند. اگرچه تاثیر دقیق این ذرات بر باروری انسان هنوز مشخص نیست اما مطالعات روی موشها نشان داده که میکروپلاستیکها میتوانند تعداد اسپرم را کاهش دهند و باعث ناهنجاریهای هورمونی شوند.
عوامل ژنتیکی: برخی شرایط ژنتیکی میتوانند بر باروری تاثیر بگذارند اما احتمال تشدید این شرایط کم است.
گرما: قرار گرفتن بیضهها در معرض گرمای زیاد میتواند بر تولید اسپرم تاثیر منفی بگذارد.
اگرچه کاهش تعداد اسپرم به خودی خود لزوما به معنای ناباروری نیست اما میتواند نشانهای از مشکلات گستردهتر سلامتی باشد.
طبق استانداردهای سازمان بهداشت جهانی، تعداد کم اسپرم زمانی تعریف میشود که در هر میلیلیتر مایع منی، کمتر از ۱۵ میلیون اسپرم وجود داشته باشد.
مطالعه گسترده سال ۲۰۲۲ نشان داد میانگین غلظت اسپرم از حدود ۱۰۱/۲ میلیون در میلیلیتر به ۴۹ میلیون در میلیلیتر کاهش یافته است.
اگرچه این میزان هنوز بالاتر از آستانه تعریف شده برای تعداد کم اسپرم است اما روند کاهشی آن میتواند نگرانکننده باشد.
پیامدهای کاهش باروری مردان
در صورتی که روند کنونی در کاهش اسپرم مردان ادامه یابد، ممکن است بر نرخ باروری جهانی اثر بگذارد و منجر به افزایش مشکلات و موارد ناباروری شود.
کاهش کیفیت اسپرم میتواند نشاندهنده مشکلات سلامتی گستردهتر در جامعه باشد که نیاز به توجه دارند.
از سوی دیگر میتوان تاثیرات روانی-اجتماعی این روند را از پیامدهای اصلی کاهش توانایی باروری مردان دانست.
اگرچه هنوز تحقیقات بیشتری برای درک کامل وضعیت باروری مردان مورد نیاز است اما اقداماتی وجود دارد که میتواند به بهبود سلامت باروری کمک کند.
کاهش مواجهه با مواد شیمیایی مضر، بهبود سبک زندگی و تشویق به داشتن رژیم غذایی سالم، ورزش منظم، کاهش استرس و ترک دخانیات، کاهش آلودگیهای محیطی و همچنین افزایش میزان آگاهی از طریق آموزش عمومی در مورد عوامل موثر بر باروری و اهمیت مراقبت از سلامت تولید مثل، از جمله این اقدامات است.
بحث در مورد کاهش باروری مردان فارغ از اینکه واقعیت داشته باشد یا خیر، توجه عمومی را به اهمیت سلامت باروری جلب کرده است.
این موضوع نشان میدهد باروری یک مساله پیچیده و چند وجهی است که تنها به یک جنسیت مربوط نمیشود.
اگرچه هنوز اطمینان کافی در مورد وجود «یک بحران باروری» وجود ندارد اما شواهد موجود نشان میدهند توجه به عوامل محیطی و سبک زندگی در این زمینه ضروری است.
نتایج مطالعات جدید درباره رفتارهای جنسی زنان اطلاعات مهمی درباره تفاوتهای جنسیتی در تجربه ارگاسم و دلایل خودارضایی آنان ارائه میدهند.
تفاوتهای جنسیتی در تجربه ارگاسم
نشریه انگلیسی سان نوشت پژوهش گستردهای که از سوی دکتر آماندا گسلمن از دانشگاه ایندیانا انجام شده است، تفاوت قابل توجهی را در میزان تجربه ارگاسم بین مردان و زنان نشان میدهد.
این پژوهش که روی نزدیک به ۲۵ هزار نفر انجام شده، حاکی از آن است که مردان در ۷۰ تا ۸۵ درصد موارد در حین رابطه جنسی به ارگاسم میرسند، در حالی که این آمار برای زنان تنها ۴۶ تا ۵۸ درصد است.
این تفاوت چشمگیر که به عنوان «شکاف ارگاسم» شناخته میشود، توجه محققان را به خود جلب کرده است.
دکتر گسلمن عوامل متعددی را برای توضیح این پدیده مطرح میکند. یکی از این عوامل، آموزش جنسی ناکافی است.
نداشتن آگاهی کافی در مورد آناتومی و فیزیولوژی جنسی زنان میتواند منجر به فقدان درک صحیح نیازهای جنسی آنها شود.
نادیده گرفتن اهمیت معاشقه میتواند تاثیر منفی بر تجربه جنسی زنان داشته باشد.
تفاوتهای بیولوژیکی نیز نقش مهمی در این زمینه ایفا میکنند. ساختار آناتومیک و فیزیولوژیک متفاوت اندامهای جنسی زنان و مردان میتواند در این تفاوت نقش داشته باشد.
علاوه بر این، دکتر گسلمن اشاره میکند که ممکن است «توجه و اهمیت بیشتر نسبت به لذت جنسی مردان» در جامعه وجود داشته باشد که بر عمیقتر شدن این شکاف تاثیر میگذارد.
هنجارهای اجتماعی نیز در این زمینه تاثیرگذارند. کمارزش شمردن رضایت جنسی زنان و تاکید بیش از حد بر رابطه آمیزش جنسی، میتواند از دیگر عوامل موثر در این زمینه باشد.
این مطالعه همچنین نشان داد که با افزایش سن، زنان از نظر جنسی رضایت بیشتری را تجربه میکنند، اما جالب اینجاست که «شکاف ارگاسم» نیز با افزایش سن بیشتر میشود.
بررسی دلایل خودارضایی در زنان
روزنامه دیلیمیل نیز در گزارشی به پژوهش جدیدی اشاره کرده که از سوی محققان سوئیسی انجام شده است.
این مطالعه که با هدف بررسی انگیزههای خودارضایی در زنان صورت گرفته، نتایج قابل توجهی را ارائه میدهد.
در این تحقیق که روی ۳۷۰ زن در رده سنی ۱۸ تا ۵۶ سال انجام شده، یافتههای جالبی به دست آمده است.
برخلاف تصور رایج که خودارضایی را صرفا به عنوان پاسخی به نیاز جنسی میداند، این مطالعه نشان میدهد که بسیاری از زنان از خودارضایی به عنوان مکانیسمی برای مقابله با استرس و کاهش فشارهای روانی استفاده میکنند.
یافتههای این مطالعه نشان میدهد که ارتباط مستقیمی میان میزان دفعاتی که زنان به خودارضایی میپردازند با سطح استرس آنها وجود دارد.
محققان دریافتند زنانی که سطوح بالاتری از اضطراب و استرس را گزارش کردند، تمایل بیشتری به خودارضایی داشتند. این یافته نشان میدهد که خودارضایی میتواند به عنوان یک مکانیسم مقابلهای برای مدیریت استرس عمل کند.
دلایل اصلی خودارضایی که از سوی شرکتکنندگان در این مطالعه ذکر شده، متنوع و قابل توجه است.
۶۴ درصد از زنان اظهار داشتند که برای ترویج آرامش و آسودگی خودارضایی میکنند. ۵۵ درصد از شرکتکنندگان گفتند که این کار باعث ایجاد احساس شادی در آنها میشود.
حدود ۱۲ درصداز زنان حاضر در این مطالعه به طور مشخص اعلام کردند که از خودارضایی به عنوان مکانیسمی برای کاهش استرس استفاده میکنند.
علاوه بر این دلایل اصلی، برخی از شرکتکنندگان دلایل دیگری مانند کمک به خواب بهتر یا تسکین دردهای جسمانی را نیز ذکر کردند.
این یافتهها نشان میدهد که خودارضایی میتواند نقشی فراتر از ارضای نیازهای جنسی داشته باشد و به عنوان یک استراتژی موثر برای مدیریت استرس و بهبود سلامت روانی در زنان عمل کند.
هر دو مطالعه، یافتههای مهمی را در زمینه رفتارهای جنسی و خودارضایی زنان ارائه میدهند.
مطالعه اول بر لزوم توجه بیشتر به نیازها و تجربیات جنسی زنان تاکید میکند و نشان میدهد که هنوز راه درازی برای دستیابی به برابری در رضایت جنسی وجود دارد.
این امر میتواند نیاز به بهبود آموزش جنسی، افزایش آگاهی عمومی و تغییر نگرشهای اجتماعی را برجسته کند.
مطالعه دوم نشان میدهد که خودارضایی میتواند نقش مهمی در سلامت روانی و مدیریت استرس زنان داشته باشد.
این یافتهها میتواند به شکستن تابوها و کلیشههای مرتبط با خودارضایی کمک کند و آن را به عنوان یک رفتار طبیعی و حتی مفید برای سلامت روان معرفی کند.
یافتههای پژوهشگران میتوانند به توسعه رویکردهای جامعتر در زمینه بهداشت جنسی و روانی زنان کمک کنند و زمینه را برای گفتوگوهای بازتر و صادقانهتر در مورد این موضوعات فراهم آورند.
با توجه به محدودیتهای این مطالعات، از جمله اندازه نمونه و محدودیتهای جغرافیایی، انجام تحقیقات بیشتر در این زمینه ضروری به نظر میرسد.
توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی در مطالعات آینده میتواند به درک جامعتری از این موضوعات در جوامع مختلف منجر شود.