مهرزاد بروجردی، رییس دانشکده علوم انسانی دانشگاه علم و فنآوری میزوری، در گفتوگو با ایراناینترنشنال، حمله تلافیجویانه جمهوری اسلامی به اسرائیل را، صرف نظر از شدت و زمان انجام آن، محتمل دانست.
بروجردی افزود: «خارج از ادعاهای تبلیغاتی حزبالله و اسرائیل، هیچ یک از دو طرف تمایلی به ادامه درگیری ندارند، اگرچه برای یکدیگر شاخ و شانه میکشند.»
فرزین ندیمی، تحلیلگر امور دفاعی و امنیتی در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت اسرائیل اطلاعات بسیار دقیقی از عملیات حزبالله داشت و با استفاده از ۱۰۰ هواپیمای جنگنده خود، شش تا هفت هزار لوله پرتاب راکت این گروه را هدف قرار داد.
ندیمی افزود هدف حزبالله از حمله به اسرائیل احیای بازدارندگی بود اما نتوانست به این هدف دست یابد.
به گفته این تحلیلگر، پاسخ اسرائیل به حمله حزبالله محدود بود و این کشور تلاش کرد پای جمهوری اسلامی به درگیری کشیده نشود.
حسن هاشمیان، تحلیلگر جهان عرب در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت اظهارات نتانیاهو نشان میدهد حمله اخیر حزبالله تاثیری بر سیاست دولت اسرائیل نخواهد گذاشت و اسرائیل همچنان به حملات خود علیه رهبران حماس و حزبالله در نقاط مختلف منطقه ادامه میدهد.
او افزود حمله حزبالله به اسرائیل «نه ارزش نظامی داشت و نه ارزش استراتژیک، و تنها به درد پروپاگاندا و تبلیغات حسن نصرالله و جمهوری اسلامی میخورد».
خالد حمده، کارشناس مسائل امنیتی و نظامی در مصاحبه با ایراناینترنشنال هشدار داد در آیندهای نزدیک شاهد آغاز جنگی جدید در جنوب لبنان خواهیم بود.
حمده گفت: «به رغم انتخابهای محتاطانه حزبالله، نگرانی در مورد تشدید درگیریها از جانب اسرائیل همچنان وجود دارد زیرا اسرائیل گفته به اهدافی در داخل لبنان حمله خواهد کرد.»
این کارشناس افزود حملات اخیر حزبالله به اسرائیل عواقب جدی برای منطقه به همراه خواهد داشت.

همزمان با برگزاری کنوانسیون ملی حزب دموکرات، بحث انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ در آمریکا مجددا در شبکههای اجتماعی میان فارسیزبانان بالا گرفته است.
محمدجواد ظریف در جریان رقابتهای انتخاباتی منجر به رییسجمهور شدن مسعود پزشکیان گفت که «فرق میکند» چه کسی در پاستور بنشیند. هر چند نهایتا با معرفی کابینه پزشکیان و سخنان او درباره روند انتخاب وزرای پیشنهادیاش، این گزاره تا حد زیادی نقض و روشن شد راهبرد دولت او و انتخابها و انتصابهایش چیزی جز آن که رهبر جمهوری اسلامی بطلبد نیست و نخواهد بود اما به نظر میرسد در نگاه مقامهای جمهوریاسلامی، واقعا «فرق میکند» چه کسی در کاخ سفید بنشیند.
انکار عمومی، فعالیت در پشت پرده
مقامهای جمهوری اسلامی همواره در اظهارات عمومی خود تلاش کردهاند هر دو حزب عمده آمریکا را دشمن ایران نشان دهند. در همین راستاست که محمد مرندی، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی حامی حکومت، تاکید کرد: «دموکراتها و جمهوریخواهان در فشار حداکثری به ما مشترکاند.»
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی نیز بر چنین موضعی، علنا تاکید کرده است.
در زمان انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان رییسجمهوری آمریکا، در حالی که بسیاری از تحلیلگران و فعالان سیاسی نگران آینده ایران بودند، خامنهای اعلامکرد: «نه عزا میگیریم، نه شادی میکنیم. آن حزب و این حزب، هر کسی آمد فقط شر رساند.»
در پشت صحنه اما شواهد و نشانهها اثبات میکنند مقامهای جمهوری اسلامی بر خلاف ادعای خود در فضای عمومی، بهشدت به انتخابات آمریکا اهمیت میدهند.
در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ در ایالات متحده، دخالت جمهوری اسلامی در انتخابات آمریکا چنان محل بحث بود که حتی در مناظره انتخاباتی نیز جو بایدن و ترامپ مجبور به صحبت در این باره شدند.
یک سال بعد از انتخابات، دولت آمریکا به نام شش هکر و یک شرکت ایرانی دست یافت که در جریان انتخابات با هدف ترساندن رایدهندگان، دامن زدن به ناآرامیهای اجتماعی و ایجاد بیاعتمادی نسبت به نهاد انتخابات در آمریکا فعالیت میکردند.
حالا نیز در انتخابات پیش روی ریاستجمهوری آمریکا، دخالتهای مرتبط با جمهوری اسلامی دوباره خبرساز شده است.
در پی موجی از اقدامات مجازی و سایبری، افبیآی، جمهوریاسلامی را مسئول اقدامات رو به افزایش اخیر از جمله هک مکاتبات و اسناد ستادهای انتخاباتی ترامپ و بایدن-هریس معرفی کرده است.

چشم ایرانیان به ایالتهای چرخشی
در جامعه ایران، به طور خاص شهروندان عادی تا سالهای متمادی وقتی سخن از آمریکا به میان میآمد، کمتر تفاوت عمدهای میان جمهوریخواهان و دموکراتها قائل بودند اما در دو دوره اخیر انتخابات آمریکا، ایرانیان آنچنان به این دو حزب سیاسی توجه و بعضا تعصب دارند که انتخابات ایالات متحده به بحث داغ شبکههای اجتماعی بدل شده است.
در انتخابات ۲۰۲۰، آش چنان شور شد که کاربری به کنایه نوشت: «آنقدر که مردم ایران پیگیر آرای ایالت ویسکانسین هستند، خود آمریکاییها نیستند.»
شاید بتوان گفت حساسیت افکار عمومی ایرانیان نسبت به دوگانه احزاب غالب آمریکا، از زمان به قدرت رسیدن ترامپ بیشتر از پیش برانگیخته شد.
اولین جرقه دوگانهسازی میان دموکراتها و جمهوریخواهها برای ایرانیان در نامه ۳۰ فعال سیاسی ایرانی و درخواست آنان برای تشدید تحریمها علیه سپاه پاسداران و خامنهای زده شد. نامهای خطاب به ترامپ، در فاصلهای کوتاه پس از زمان انتخاب او بهعنوان رییسجمهوری ایالات متحده.
این نامه با واکنشهای گستردهای در داخل و خارج از کشور مواجه شد. بسیاری از فعالان سیاسی اصلاحطلب این نامه را سخیف، خائنانه، ضد ملی و در راستای کمک به جریان «دلواپس داخلی» خواندند.
دلواپس، در آنزمان به جریان تندروی حامی حکومت، بهویژه جبهه پایداری اطلاق میشد.
در آن دوران شکاف دولت-ملت در ایران تا حد فعلی عمیق نشده بود و برجام امید به بهبود را در قلب بخشی از جامعه زنده کرده بود. با روی کار آمدن ترامپ و احتمال خروج او از برجام همه این امیدها ناامید میشد. هنوز کشتار مردم معترض و مخالف حکومت در اعتراضات سراسری دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ رخ نداده و جامعه از اصلاحطلبان و حسن روحانی قطع امید نکرده بود.
طبیعی بود که نامه ۳۰ فعال سیاسی ایرانی به ترامپ و درخواست تشدید تحریمها از نگاه جریانهای امیدوار به تغییر جمهوری اسلامی مورد قبول نیفتد.
ترامپ، فشار حداکثری، قاسم سلیمانی و چند داستان دیگر
ترامپ با رسیدن به کاخ سفید وعده داده بود آمریکا را از برجام خارج کرده و توافقی با ایران امضا خواهد کرد که «هم برای ایران خوب باشد و هم آمریکا».
او از برجام خارج شد اما فرصت امضای توافق جدیدی را نیافت.
ترامپ سیاست فشار حداکثری علیه تهران را بهکار گرفت و با ایجاد یک اتحاد عربی در مقابل جمهوری اسلامی و تحریم خریداران نفت ، تلاش میکرد ایران را به گوشه رینگ برده و پای میز مذاکره بنشاند.
سیاست او برای پیشبرد عادیسازی روابط با اسرائیل در منطقه نیز به شکل دیگری منافع و جایگاه جمهوری اسلامی را تضعیف میکرد.
این سیاستها موجب اوجگیری تنشها میان دو کشور و درگیریهای شدیدتر نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی با آمریکا در منطقه شد. حمله گسترده نیروهای مقاومت نیابتی جمهوری اسلامی به آرامکو، صادرات انرژی در عربستان سعودی را چند روزی مختل کرد و متقابلا کشتن قاسم سلیمانی در عراق، به افزایش تنشها منجر شد. از سویی نیز گزارشها حاکی از آن بود که فشار اقتصادی به تهران، نیروهای نیابتی و تحرکات نظامی آنان را در منطقه کاهش و تحت تاثیر قرار داد.
این وقایع در کنار سرخوردگی و خشم اجتماعی ناشی از سرکوبهای خونین دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و همچنین تعمیق شکاف دولت-ملت در ایران، نگاه بخش مهمی از جامعه و فعالان سیاسی ایرانی را بیش از پیش به سوی انتخابات آمریکا چرخاند و حساسیت آنها را افزایش داد.
جمهوری اسلامی که از تنگنای اقتصادی حاصل از سیاست فشار حداکثری ترامپ به ستوه آمد، ترجیح داد با روی کار آمدن یک دولت دموکرات و اهل سازش، روزنهای برای تنفس خود بیابد.
در سوی دیگر، جامعه سرخورده و جانبهلب شده تصور کرد با انتخاب دوباره ترامپ و ادامه فشارهای او، روند براندازی و سقوط جمهوری اسلامی تسهیل خواهد شد.

بایدن، «زن، زندگی، آزادی» و دوباره انتخابات آمریکا
با پیروزی بایدن، فضا برای تنفس و متعاقبا تحرکات و تهدیدهای جمهوری اسلامی بازتر شد.
خامنهای و سپاه پولهای بلوکهشده خود را پس گرفتند و فضا برای تقویت نیروهای نیابتی و گسترش نفوذ منطقهای حکومت دوباره فراهم شد.
تقویت دستگاه سرکوب و گذار و بازتنظیم درونی جمهوری اسلامی با پروژه موسوم به «خالصسازی» از طریق انتخابات مهندسی شده و پیروزی ابراهیم رئیسی کلید خورد.
در اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ و جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز سیاست یک بام و دو هوای دموکراتهای حاکم در آمریکا در قبال معترضان ایرانی و مماشات با حکومت، دوباره یادآور سکوت باراک اوباما، رییسجمهوری اسبق آمریکا در سال ۸۸ بود؛ جایی که مردم فریاد زده بودند: «اوباما، اوباما/ یا با اونا یا با ما».
همین روند و رفتار کاخ سفید، بسیاری از نیروهای اپوزیسیون و مردم مخالف حکومت را از حزب دموکرات دور و به ترامپ نزدیکتر و امیدوار کرد.
حامیان ترامپ و مدافعان هریس چه میگویند
با نگاهی کلی به آرایش سیاسی گروهها و اقشار مختلف مردم پیرامون دوگانه هریس- ترامپ، میتوان دریافت که نیروهای راستگرا و ملیگرای ایرانی اغلب هوادار ترامپ و جریان چپگرا و نهادگرا عمدتا حامی هریس هستند.
اما این دستهبندی در میان نیروها و تحلیلگران سیاسی کمی متفاوت است.
در حال حاضر، شاید بتوان گفت از میان سیاستمداران درون حکومت، تنها گروه علاقهمند بازگشت ترامپ، جریان نزدیک به پایداری و طیف سعید جلیلی است. این جریان همواره با تعامل و مذاکره با غرب و ارتباط با جهان زاویه داشته و در وضعیت فعلی که بیت خامنهای، سپاه پاسداران و اصلاحطلبان و جریان محمدباقر قالیباف به اتحادی عاطفی-تاکتیکی رسیدهاند، دست خود را از قدرت کوتاه میبیند و علاقهمند به تضعیف این اتحاد از طریق فشار خارجی به دولت پزشکیان است.
با روی کار آمدن کامالا هریس، شانس یک توافق محدود با آمریکا تا حدودی افزایش مییابد اما با حضور دوباره ترامپ در کاخ سفید این احتمال بسیار پایین و ثمره آن در خوشبینانهترین احتمالا توافقی اجباری و از موضع ضعف با آمریکا خواهد بود.
بنابراین، روشن است که هسته سخت حکومت و اصلاحطلبان تمایلی به حضور ترامپ در کاخ سفید ندارند.
در میان مخالفان حکومت نیز نیروهای سیاسی قائل به براندازی بدون قید و شرط جمهوری اسلامی که نظرسنجیهای مستقل سالهای اخیر و محتوای فارسی رسانههای اجتماعی حاکی از افزایش تعداد آنهاست ، حضور ترامپ، تحریمهای تازه و فشار اقتصادی مضاعف به جمهوری اسلامی را عامل تضعیف دستگاه سرکوب و افزایش خشم اجتماعی میدانند که منجر به انقلاب یا فروپاشی سیاسی خواهد شد.
از سوی دیگر اما گروهی از نیروهای سیاسی تحولخواه، گذارطلب و دموکراسیخواه معتقدند تحریمها طبقه متوسط را بیش از پیش حذف و نابود میکند و متعاقبا فشار کشنده اقتصادی، امکان اولویتیابی ارزشهای اجتماعی و سیاسی نظیر دموکراسی، نهادهای مدنی و فرهنگی را لغو کرده و در آن صورت انقلاب یا فروپاشی نظام دیکتاتوری و اقتدارگرا، منجر به بازتولید یک دیکتاتوری تازه یا جنگ داخلی خواهد شد.
هر چند مشخص نیست چنین فرضی چهقدر متناظر با واقعیت است و تا چه میزان برای تحلیل مسیر اعتراض و براندازی در ایران دقیق خواهد بود؛ چه آن که بهرغم تضعیف طبقه متوسط در سالهای اخیر، شعارها و گفتمان دموکراسیخواهی همواره از محورهای اعتراضات در ایران بوده است.

انسداد سیاسی؛ کسی غالب نیست
آن چه در ایران و زیر پرچم جمهوریاسلامی میگذرد، معنای تام و تمام انسداد سیاسی است. در چنین شرایطی، عملا امکان تغییر و بهبود از جانب یک جریان قدرتمند یا غالب مسدود شده و هر راهحلی به بنبست میرسد.
بنابراین، نه تجربه «اصلاحات گام به گام» یا اخیرا «اصلاحات از بالا» (حتی به فرض صادقانه بودن ادعای اصلاحطلبان) ثمربخش خواهد بود نه امکان ایجاد نهادهای مدنی و ارتقای فرهنگی و بسط دموکراسی مهیا میشود و نه حامیان براندازی بیقید و شرط میتوانند تضمین کنند که گزینه جایگزینی جمهوری اسلامی لزوما حکومتی پایبند به جمهوری و دموکراسی خواهد بود.
در این وضعیت، ناظران و تحلیلگران نیز هیچ پیشبینی قابل اعتنایی نمیتوانند داشته باشند.
با این حال تنها میتوان از یک گزاره مطمئن بود: «فرق میکند چه کسی در کاخ سفید بنشیند.»

مراسم راهپیمایی اربعین که مربوط به چهلمین روز کشته شدن امام سوم شیعیان است، مانند چند سال اخیر در حالی برگزار میشود که کمتر کسی تا دو دهه پیش نام آن را شنیده بود. سال به سال بر بودجههای اختصاص دادهشده به این مراسم افزوده شده و بازتاب رسانهای آن از سوی حکومت فربهتر میشود.
مراسم و مناسک مذهبی در جمهوری اسلامی که از دیرباز نقشی کلیدی در تقویت هویت «امت اسلامی» داشتهاند، اکنون به طور فزایندهای به عرصه رسمی سیاست وارد شدهاند. این تغییر در کاربرد مناسک، نشاندهنده استفاده هدفمند از نمایشهای مذهبی و آیینی برای پیشبرد اهداف سیاسی و تبلیغاتی است.
در سالهای اخیر، این روند توسعه و تعمیق یافته و به صورت گستردهتری در حوزه سیاست و رسانههای رسمی نمود پیدا کرده است.
تعظیم شعائر در فقه شیعه و مفهوم مناسک
در فقه شیعه، «تعظیم شعائر» به معنای بزرگداشت و احترام به آیینها و مراسم مذهبی است. این تعظیم که به نوعی ابراز احترام به اصول و قواعد دینی محسوب میشود، نقش مهمی در تقویت هویت مذهبی و اجتماعی مسلمانان شیعه ایفا میکند.
مناسک که شامل مراسم مختلف مذهبی از جمله عزاداریها، جشنها و عبادات میشود، به عنوان ابزارهایی برای تقویت و تثبیت اعتقادات دینی در جامعه به کار میروند.
در جمهوری اسلامی، مناسک مذهبی و آیینی به مرور زمان از صرف ابراز احترام به شعائر دینی فراتر رفته و به «ابزاری برای مدیریت سیاسی و اجتماعی» تبدیل شدهاند.
این تغییر در کاربرد به ویژه با توجه به افزایش نمایشهای مذهبی در عرصه عمومی و رسانهها، به نوعی نشاندهنده استفاده استراتژیک از مناسک برای پیشبرد اهداف سیاسی و تبلیغاتی است.
راهپیمایی اربعین؛ از شعائر دینی تا نمایش حکومتی
راهپیمایی اربعین اکنون بهعنوان یکی از بزرگترین و مهمترین مناسک مذهبی در جمهوری اسلامی شناخته میشود.
طی دو دهه اخیر، این مراسم به سرعت به یکی از جدیترین نمایشهای مذهبی و حکومتی در ایران تبدیل شد، به طوری که جواد رهبر سعادتی، معروف به میرزا جواد تبریزی، از فقهای معاصر شیعه، این مراسم را از «شعائر الهی» دانست.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی نیز به زائران اربعین یادآوری کرد: «توفیق حفظ یکی از شعائرالله را پیدا کردهاید.»
این تغییر در ابعاد و اهمیت مراسم اربعین به ویژه با توجه به حضور و مشارکت برخی زائران دیگر کشورها، نشاندهنده تلاش جمهوری اسلامی برای تبدیل آن به یک نمایش قدرتمند سیاسی و مذهبی است.
بسیاری از رسانههای حکومتی به طور ویژه به پوشش گسترده مراسم اربعین مشغول شدهاند و آن را به عنوان یک نماد از قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی معرفی کردهاند.
در این راستا، رسانهها به جزییات دقیق مراسم، از جمله حضور گسترده مردم، ترتیب و سازماندهی مراسم و تاثیر آن بر تقویت هویت مذهبی و سیاسی پرداختهاند.
در کنار اینها گفته شده که جمهوری اسلامی پس از قدرت گرفتن قاسم سلیمانی در فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران، در مراسم راهپیمایی اربعین میکوشد تا از میان زائران، برای گروههای نیابتی مسلح خود در منطقه، افرادی را جذب کند.

نمونههایی برجسته از نمایشهای مذهبی در عرصه سیاست
با ورود نمایشهای مذهبی به عرصه رسمی سیاست،از این آیینهای مذهبی به عنوان ابزاری برای قدرتنمایی و تبلیغات استفاده شده است.
یکی از اهداف بارز استفاده از مناسک در جمهوری اسلامی، پنهانسازی ضعفهاست.
در این مورد به عنوان نمونه میتوان به حادثه سقوط بالگرد حامل ابراهیم رئیسی اشاره کرد. پس از این حادثه، به جای این که به علت سقوط و بررسی مسائل مربوطه پرداخته شود، جنازههای جانباختگان به طور گستردهای در شهرهای مختلف از جمله تبریز، تهران، قم و مشهد گردانده شدند.
این مراسم تشییع جنازه، به احتمال فراوان برای منحرف کردن توجه افکار عمومی از بررسی دقیق علت حادثه و مسئولان آن طراحی شد.
در این روش، مسئولان به جای پاسخگویی به سوالات اساسی، به نمایشهای مذهبی و مراسم رسمی پرداخته و فضای عمومی را به سمت قدردانی از قربانیان و نشان دادن همبستگی منحرف میکنند.
در نمونهای دیگر، کشتهشدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در عراق، به یکی از مهمترین و پرحاشیهترین وقایع سیاسی و مذهبی پس از انقلاب سال ۵۷ تبدیل شد.
پس از کشته شدن او، برنامههای گستردهای در شهرهای مختلف ایران، از جمله تهران و کرمان برگزار شد.
این مراسم، علاوه بر قدیسسازی از سلیمانی، به عنوان ابزاری برای تقویت هویت مذهبی و نمایش قدرت جمهوری اسلامی به کار رفت و در مراسم سالگرد او و پس از بمبگذاری در آن در کرمان، بار دیگر جلوهگری کرد.
اساسا تشییع جنازه در ایران به عنوان راهی برای کنترل افکار عمومی و ایجاد تصویر قوی از نظام سیاسی و مذهبی کشور عمل میکند.
پلاسکو چگونه آیین شد
یکی از مهمترین و عجیبترین نمونههای برگزار کردن مناسک به جای پاسخگویی، پس از آتشسوزی ساختمان پلاسکو در تهران بود.
در پی حادثه آتشسوزی و ریزش ساختمان پلاسکو، حکومت به جای معرفی و محاکمه متخلفان، مراسم تشییع جنازه برای آتشنشانان کشته شده برگزار کرد تا در آن باز هم بر موج احساسات جامعه سوار شود و به جای پاسخگویی، توجه را به مسائل دیگر معطوف کند.
حاضر شدن در محل دفن مسئولانی که به هر دلیلی فوت کردهاند، که به مراسم «تجدید میثاق» معروف شده، برگزاری مراسمی با عنوان «جاماندگان اربعین» و موارد دیگری از این دست، نمونههایی از رشد فزاینده مناسک و نمایشهایی هستند که به شکل رسمی وارد عرصه سیاست جمهوری اسلامی شدهاند.

ورود نمایش به عرصه رسمی رسانهها
از بارزترین نمونههای ورود نمایش به عرصه رسمی سیاست، انعکاس رسانهای آن است.
بسیاری از رسانههای حکومتی به طور مداوم به پوشش جزییات این نمایشها و مراسم میپردازند و آنها را به عنوان نمادهایی از قدرت و تاثیرگذاری نظام معرفی میکنند.
این اتفاق در خصوص شخص علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی به دفعات رخ داده است.
زمانی که خامنهای در سال ۱۳۹۳ مورد عمل جراحی پروستات قرار گرفت، نمایش «عیادت مسئولان نظام از رهبری»، سر خط خبرهای روز بود و این که چه کسانی اجازه یافتند تا به عیادت بروند و چه کسانی نه، حاوی پیامهای سیاسی قلمداد شد.
نمایشی که میبایست حاشیه سیاست میبود، به متن بدل شد.
در مثالی دیگر، روز هشتم تیر ۱۴۰۳، بسیاری از رسانههای حکومتی با شوق فراوان گزارش دادند که خامنهای در سن ۸۵ سالگی، با حضور پای صندوق رای، بدون عصا ایستاده و سر حال در معرض دید مردم قرار گرفته است.
در سالهای اخیر حتی نوشتههای پشت سر خامنهای در دیدارهای عمومی مورد توجه رسانههای حکومتی قرار میگیرند، از آنها رمزگشایی میکنند و آنها را دارای پیام سیاسی خاص میخوانند.
به این ترتیب آیین، مناسک و رمزگشایی از چهرههای نمایشی در عرصه سیاسی، جانشین شفافیت شده است.
تاثیرات و پیامدهای ورود نمایشهای مذهبی به سیاست
ورود نمایشهای مذهبی به عرصه رسمی سیاست، تاثیرات متعددی بر سیاستگذاری و شکلگیری افکار عمومی داشته است.
پنهانسازی مشکلات و ناکارآمدیها یکی از اهداف مهم این جریان است.
استفاده از مناسک به عنوان ابزارهایی برای منحرف کردن توجه از مشکلات اصلی و ناکارآمدیهای ساختاری، به یک استراتژی رایج تبدیل شده است.
نمایشهای مذهبی برای نظام، جلب مشروعیت میکنند و برای حمایت عمومی مورد استفاده قرار میگیرند. چنانکه در سالهای اخیر بسیاری از این مناسک و نمایشها به تقویم رسمی کشور نیز وارد شدهاند.
جمهوری اسلامی به جای اینکه بعد از ۴۵ سال نسبت به ابتدای استقرار خود به سمت ساختاری مدرن برود، در عقبگردی تاریخی به شیوهای نمایشی، تبدیل به ساختاری شده است که صرفا مناسک را هر چه باشکوهتر برگزار میکند.
در پس این مناسک و نمایشها، وضعیت فاجعه حکمرانی پنهان شده است.