مسعود کاظمی، روزنامهنگار، در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت جمهوری اسلامی همانند سال گذشته میکوشد از برگزاری هرگونه مراسم بزرگداشت در دومین سالگرد خیزش انقلابی مردم ایران جلوگیری کند.
کاظمی افزود: «برگزاری یک مراسم سالگرد مشخصا منجر به سقوط حکومت نمیشود، حتی خطر امنیتی بزرگی را برای حکومت ایجاد نمیکند، اما مساله جمهوری اسلامی، فراموشی و عادیسازی است.»
به گفته این روزنامهنگار، مقامهای جمهوری اسلامی میخواهند جنایات انجامشده در جریان خیزش انقلابی به فراموشی سپرده شود و اوضاع در جامعه «عادی» به نظر آید.

جنبش اعتراضی جامعه در واکنش به قتل حکومتی مهساژینا امینی چنان رد عمیقی بر عرصههای مختلف سیاست رسمی و سیاستورزی مدنی در ایران گذاشت که از دریچه هر رویکردی که به آن بنگریم ناگزیر به پذیرش آثارش هستیم.
گزاف نیست اگر بگوییم این رخداد، نقطه عطفی بود که تاریخ جاری را به دو دوران پیش و پس از مهسا تفکیک کرد.
بدون شک هر واقعه عظیم تاریخی بر بستر نظرات متفاوت تحلیل میشود. اگرچه ناظران تلاش میکنند تا روایتی بیعیب و نقص از رویداد مدنظر ارائه دهند، اما بنا به منظومهای از علل، دستیابی به روایتی یکسان و ارزیابی واحد بعید به نظر میرسد.
در میان روایات متکثر از قیام مردمی ۱۴۰۱ که هریک، موضوع را از زاویهای و بر حسب وجوهی از آن حرکت وارسی میکند، این نوشتار نیز سعی دارد تا با برجسته کردن جنبهای از جنبش «زن، زندگی، آزادی» به تبیین بخشی از نقش آن در تحولات آینده بپردازد.
عمامهپرانی و روسریسوزی؛ در پی دگرگونی بنیادین
جنبش «زن، زندگی، آزادی» جنبشی رادیکال بود. اصطلاح رادیکال از واژه لاتین Radix به معنی ریشه برگرفته شده است. رادیکالیسم به هر شکلی از نظر و عمل به منظور دگرگونی بنیادین ساختارهای سیاسی، تغییرات ماهوی جامعه و نهادهای اجتماعی و ایجاد تغییر و تحول در سامانه ارزشهای اساسی جامعه اطلاق میشود.
پویش گسترده زنان در برداشتن حجاب، بر سر چوب کردن روسریها، روسریسوزی و بریدن گیسوان، اقداماتی بود که نهتنها تحت سلطه جمهوری اسلامی بلکه از منظر تاریخ اجتماعی ایران، کنشی رادیکال محسوب میشد.
رقصهای خیابانی زنان و مردان دوشادوش یکدیگر در میانه آتش سرکوبهای بیامان تا پیش از آن تنها در هیات یک «پرفورمنس یواشکی» آن هم صرفا در برخی مناطق تهران قابل تصور بود. همآوایی زن و مرد از اجرای سرودهای اعتراضی گرفته تا در مواردی بیان الفاظ رکیک علیه مقامات و نهادهای حکومتی _ فارغ از ارزیابیهای اخلاقی و ارزشی _ تجسم کاملی از رادیکالیسم بود. ابعاد تندتر و مناقشهانگیزتر این رادیکالیسم در قالب «عمامهپرانی» نمود یافت.
لرزه در باور به نامعقول بودن رادیکالیسم
مفروض این یادداشت این است که جنبش برخاسته از قتل مهسا در کنار مجموعه تحولاتی که پدید آورد، یکی از کلیشههای رایج در اتمسفر سیاسی ایران را نیز عمیقا به چالش کشید؛ این کلیشه، «نامعقول بودن رادیکالیسم» است.
این باور که از سوی جناح اصلاحطلب جمهوری اسلامی نیز به شدت تبلیغ شده و میشود مبتنی بر یک مغالطه است. در این گفتمان، میان مطالبات و خواستهای رادیکال با کنشهای خشن و مخرب خلط میشود. به عبارت دیگر، این گروه از مخالفان رادیکالیسم، میان مباحث، نقدها، دیدگاهها، خواستهای رادیکال با کنش رادیکال و همچنین میان کنش رادیکال ضابطهمند و اصولی با رادیکالیسم توام با خشونت و افراط مرزی نمیگذارند.
گفتمان نامعقول بودن رادیکالیسم، مروج چند اصل مهم است. نخست اینکه افزایش سطح مطالبات یا خواست تغییرات بنیادین بهشکل متناظر به افزایش سطح سرکوب منجر میشود. دیگر اینکه شعارها، نمادها، مطالبات یا حرکتهای رادیکال ایجاد دافعه میکنند و موجب کاسته شدن نیروی اجتماعی جنبش و پیوستن بخشهایی از جامعه به حکومت میشوند. سوم اینکه موجب تقویت انسجام میان نیروهای درون حاکمیت شده و صدای واحد و هراسآورتری را در آن ناحیه تقویت میکند.

از این موارد چنین استنباط میشود که حرکتهای اعتراضی با خواست تغییرات بنیادین، محدود، کوتاهمدت و بیدوام خواهند بود و نسبت به حرکتهای مشابه اما فاقد بیان رادیکال با سرکوب عریانتری مواجه خواهند شد.
تجربه خیزش ۱۴۰۱ ضربهای جدی بر پیکر چنین ادعاهایی بود. جنبش مهساژینا با وجود تاکید بر حقوقی که جمهوری اسلامی ستیزی آشتیناپذیر با آن دارد و بهرغم خلق نمادهایی تند و سر دادن شعارهایی رادیکال، بادوامترین حضور مستمر خیابانی را در قیاس با سایر جنبشهای سه دهه اخیر داشت.
از واپسین روزهای شهریور ۱۴۰۱ تا آغازین روزهای دیماه همان سال خیابانهای ایران شاهد زنجیرهای از تجمعهای اعتراضی بود. شبیهترین حرکت از جهت استمرار زمانی به این خیزش، جنبش سبز بود که به جز نخستین روزهای شکلگیری اعتراضها، تجمعات به صورت مناسبتی و با فواصل ماهانه برگزار میشدند.
از طرفی پراکندگی جغرافیایی و چندکانونی بودن خیزش، حضور فعال دانشگاهها و مدارس، ویدیوها و تصاویر فراوان از ترک حجاب توسط زنان سالخوردهای که برخی مدعی بودند در دوران پهلوی هم روسری بر سر داشتهاند، حضور توامان زنان و مردان و حتی حمایتهای بسیاری از زنان محجبه از معترضان، حاکی است که این حرکت به واسطه ارتقای سطح مطالباتی و مطالبه تغییرات کلان و بنیادین به هیچوجه مورد غضب و طرد اقشار اجتماع نبوده است.
برعکس، باید در نظر داشت که وسیعترین اعتصاب سراسری در حمایت از یک جنبش فراگیر در همین مقطع رخ داد. تحریم گسترده کالاهایی که ظن همکاری شرکتهای تولیدکنندهشان با حکومت میرفت عرصه را بر آن تولیدکنندگان و پرسنل تحت مدیریتشان تنگ کرد.
در برابر این ادعا که حرکت به سمت تغییرات ساختاری و بنیادین موجب تیزتر شدن تیغ سرکوب حکومت میشود میتوان مثال آبان ۱۳۹۸ را یادآوری کرد. گرچه افزایش بهای بنزین بهانهای برای آغاز اعتراضها، و هدف اصلی اعتراض به تمامیت رژیم بود، اما به هر روی این اعتراضها زیر تابلوی مخالفت با جهش ناگهانی قیمت صورت گرفت و بازگشت قیمت به قبل، مطالبهای رادیکال محسوب نمیشد. حال آنکه بررسی شواهد دلالت بر سرکوب عیانتر و عریانتر این حرکت در مقایسه با جنبش ۱۴۰۱ دارد.
از سوی دیگر، نگاهی به برخورد حکومت با جنبش سبز با همه تفاوتهای کمی و کیفی آن با جنبش پس از قتل مهسا نشان میدهد که سرکوب در جمهوری اسلامی موقوف به سطح مطالباتی نیست، بلکه موکول به اراده حاکم برای عقبنشینی نکردن از موضعی است که اتخاذ کرده.
پارهای قراین اثبات میکند که در کوران جنبش «زن، زندگی، آزادی» ترس، تردید و تزلزل حتی در میان برخی از نیروهای سرکوب نیز رخنه کرده بود. حسین سلامی، فرماندهکل سپاه پاسداران، در مراسم تشییع جنازه کشتهشدگان حادثه شاهچراغ بهرغم فریادها و قدرتنماییها نتوانست حقیقت اعتراضهای مردمی را انکار کند و با بیانی ظاهرا قاطع اما حاکی از ترس گفت: «ما به جوانانمان باز هم میگوییم که شرارت را کنار بگذارند، امروز، روز پایان اغتشاشات است و دیگر به خیابان نیایند».
انتشار بخشهایی از گفتوگوهای مقامها و بولتنهای محرمانه، اطلاعاتی برای فهم آنچه در دالانهای نظام میگذشت در اختیار ما میگذارد. واقعیت این است که رصد و پایشهای دستگاههای اطلاعاتی همان چیزی را به سمع و نظر مقامها میرساند که از جامعه استشمام میشد؛ بغض و نفرت از حکومت، نارضایتی گسترده و بروز تغییراتی عمیق در باورها و سبک زندگی مردم.
رادیکالیسم و مطالبه تغییر در حکومت
آنچه آمد تنها اشاراتی برای توضیح این مطلب بود که مطالبات رادیکال به خودی خود موانع و مشکلاتی که منتقدینش مطرح میکنند را ندارد.
اساسا جمهوری اسلامی به عنوان یک حکومت بنیادگرای دینی در موضعی رادیکال نسبت به مدرنیته، موازین و مفاهیم دنیای جدید و برخی از شئون زیست روزمره مردم بنا شده است. لذا مطالبه تغییرات معقول تحت چنین حاکمیتی ذاتا خصلت رادیکال مییابد.
از این رو، رادیکالیسم جنبش «زن، زندگی، آزادی» نه محصول ایدئولوژی یا آموزهای خاص، بلکه نتیجه عقل سلیم و کنشهای جمعی معطوف به زیستن در دایره جهان معاصر است. چنین رادیکالیسمی فینفسه از بسیاری از ایرادها و ملاحظات فوق معاف است.
تحولات انکارناپذیر اجتماعی، تغییر الگوهای ارزشی و هنجارین و پدیداری سبکهای نوین زندگی امکان بسط اعتراضهایی از جنس جنبش اخیر را در ساحت جامعه فراهم کرده است.
بسیاری از حربههای حکومت برای مقابله با چنین حرکتهای بنیادستیزی ناکارآمد شدهاند. مهمترین علل ناکامی این جنبش در ایجاد تغییرات ساختاری سیاسی به ضعفهای جامعه سیاسی ایران از جمله در ایجاد نوعی از سازمان سیاسی کارآمد باز میگردد. اما یکی از خصلتهای ماندگار این جنبش که در حکم نوعی الگوی بازنمایی است، همین رادیکالیسم مبتنی بر عقل سلیم و قابل تحقق بر بستر تحولات اجتماعی است.
شاید به همین خاطر این جنبش که محصول فرآیندهای تاریخی است، بیشتر به نام نسلهای جدید سند خورده؛ چرا که همچون همین گویشوران جوانش، رک، صریح و بیپروا است.
قتل حکومتی مهسا ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱، هزاران زن و مرد را در جایجای ایران به خیابان کشاند. کسانی که ماهها در خیابانها رو در روی ماموران حکومتی مسلح ماندند و خیزش «زن، زندگی، آزادی» را شروع کرده و رقم زدند.
خیزشی که تاکنون که دو سال از آن گذشته همچنان به راه خود ادامه میدهد؛ هر چند به شکلی دیگر.
اما دست بردن به ریشه تبعیض و استبداد، همان مقدار که حکومت را ترساند، مشعل خیزش مهسا را نیز فروزان نگه داشت؛ با چهرهها و نامهایی که توانستند با همراهی با حرکت مردم ماندگار شوند.
این خیزش در قالب این چهرهها و نامها تکرار و تکثیر شد اما به آنها محدود نماند.
نامها و چهرههای بسیاری از فرهنگ و هنر، سیاست، ورزش و فعالان مدنی و مذهبی در این دو سال حجاب از سر برداشتند و همراه این جنبش شدند، نگاهی به برخی از آنها گستردگی و رشد جنبش مهساژینا را نشان میدهد.
ادامه این مطلب را در این لینک بخوانید.
جنبشی که جرقه آن پس از قتل مهسا ژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱ زده شد، به یکی از مهمترین و گستردهترین اعتراضهای اجتماعی در تاریخ معاصر ایران تبدیل شد.
این جنبش نهتنها به دلیل قتل مهسا امینی که در بازداشت گشت ارشاد جان باخت، بلکه به دلیل نمادین شدن او به عنوان قربانی نظامی که محدودیتهای شدیدی بر زنان اعمال میکند، توجه بسیاری را به خود جلب کرد.
اکنون که دو سال از آغاز این جنبش میگذرد، شواهد نشان میدهد تغییرات عمده و مثبتی در رویکرد و رفتار حکومت نسبت به زنان رخ نداده است.
متن کامل این تحلیل را در اینجا بخوانید.

جنبشی که جرقه آن پس از قتل مهساژینا امینی در شهریور ۱۴۰۱زده شد، به یکی از مهمترین و گستردهترین اعتراضهای اجتماعی در تاریخ معاصر ایران تبدیل شد.
این جنبش نهتنها به دلیل قتل مهسا امینی که در بازداشت گشت ارشاد جان باخت، بلکه به دلیل نمادین شدن او به عنوان قربانی نظامی که محدودیتهای شدیدی بر زنان اعمال میکند، توجه بسیاری را به خود جلب کرد.
جنبش مهسا با شعار «زن، زندگی، آزادی» خواستههای بسیاری از زنان و دیگر اقشار جامعه را مطرح کرد و موجب شد که موضوع حقوق زنان و رفتار حکومت با آنها بهصورت گستردهتری مورد بحث قرار گیرد.
اعتراضات این جنبش در واکنش به قوانین سختگیرانه حجاب و محدودیتهای اجتماعی بر زنان آغاز شد. این جنبش خواستار حقوق برابر برای زنان، پایان دادن به قوانین محدودکننده و بهبود شرایط اجتماعی و سیاسی برای همه افراد جامعه بود.
شعارهای محوری مانند «زن، زندگی، آزادی» بهسرعت به نمادی برای این حرکت تبدیل شد و نشاندهنده خواستهای گستردهتر برای تغییرات اجتماعی و سیاسی در ایران بود.
اکنون که دو سال از آغاز این جنبش میگذرد، شواهد نشان میدهد تغییرات عمده و مثبتی در رویکرد و رفتار حکومت نسبت به زنان رخ نداده است.
جمهوری اسلامی همچنان سیاستهای سختگیرانه خود در زمینه حجاب و رفتارهای اجتماعی را ادامه داده و حتی در برخی موارد، محدودیتها و فشارها را افزایش داده است.
برای مثال، تلاشهایی برای تشدید قوانین مربوط به حجاب اجباری و افزایش نظارتها و برخوردهای امنیتی با مخالفان این قوانین صورت گرفته است.
از سوی دیگر، تعداد زنان زندانی رو به افزایش است و فشار بر زنان حتی در زندان نیز روزافزون شده است؛ تعداد زنانی که به اتهامهای مربوط به حجاب اجباری هدف برخورد قرار میگیرند و یا زندانی میشوند هر روز بیشتر شده است. گزارشها نیز حاکی از افزایش فشار بر زنانیان سیاسی زن است.
در ماههای پس از آغاز اعتراضها، حکومت سعی کرد تا قوانین حجاب اجباری را با شدت بیشتری اجرا کند. حضور گستردهتر نیروهای «گشت ارشاد» در خیابانها، افزایش جریمهها و حتی ممنوعیتهای بیشتر برای زنان بدون حجاب، نشاندهنده تلاش و انگیزه حکومت برای کنترل بیشتر است. در عین حال، برخورد با معترضان و مخالفان نیز شدیدتر شده است.
در ماههای اخیر، نه تنها نرمشی در برخوردها دیده نمیشود، بلکه فشارهای امنیتی و اجتماعی بر زنان و فعالان حقوق زنان افزایش یافته است. قتل مهساژینا امینی به دلیل خشونت اعمال شده بود و به رغم واکنش جهانی، همچنان مواردی از خشونت فیزیکی و بازداشتهای گستردهتر گزارش شده است.
این رویکرد نشان میدهد که مقامهای حکومت همچنان در تلاش هستند تا با ایجاد ترس و فشار، زنان را به تبعیت از قوانین خود وادار کند.
با این حال، جنبش مهساژینا تغییرات مهمی در جامعه ایران ایجاد کرده است. این اعتراضات بهطور گستردهای آگاهی عمومی را نسبت به مسائل حقوق زنان افزایش داده و بسیاری از زنان و مردان را به مخالفت با وضعیت موجود ترغیب کرده است.
بسیاری از افراد جامعه که پیشتر شاید کمتر به این موضوعات توجه داشتند، اکنون بیشتر درگیر مسائل حقوق بشر و حقوق زنان شدهاند. این تغییر در آگاهی و نگرش عمومی قطعا در درازمدت تاثیرات عمدهتری خواهد داشت.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» و سرکوب اعتراضها توجه گستردهای در سطح بینالمللی به خود جلب کرده است. بسیاری از دولتها، سازمانهای حقوق بشری و افراد برجسته در سراسر جهان به این موضوع واکنش نشان دادهاند و حمایت خود را از معترضان اعلام کردهاند. این حمایتها فشار مضاعفی بر حکومت ایران وارد کرده است، بهویژه در مجامع بینالمللی. جمهوری اسلامی در تلاش است تا با توجیهات مختلف و استفاده از رسانههای دولتی، این اعتراضها را کماهمیت جلوه دهد و مخالفان را تضعیف کند.
جنبش مهسا نشان داد که مقاومت مردمی در برابر محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی ادامه دارد و حتی با وجود سرکوب شدید، صدای اعتراض خاموش نشده است.
ادامه مبارزه در رسانههای اجتماعی
در طول دو سال گذشته، زنان ایرانی با استفاده از رسانههای اجتماعی و دیگر روشهای مدنی به مقاومت خود ادامه میدهند.
این مقاومتها بهتدریج به تغییرات فرهنگی و اجتماعی کمک کرده، بهطوریکه زنان ایرانی بزرگترین جنبش نافرمانی مدنی در خاورمیانه و یکی از طولانیترین دورههای مقاومت مدنی در جهان را رقم زدند.
با وجود افزایش مقاومت زنان و حمایتهای مردمی از حقوق زنان، نمیتوان گفت که گفتمان و رفتار جمهوری اسلامی در حوزه زنان بهطور قابلتوجهی نرمتر شده است. بسیاری از زنان بهطور علنی در مقابل قوانین حجاب اجباری مقاومت میکنند و به مخالفت خود ادامه میدهند. این مقاومتها موجب شده تا برخی مقامهای حکومتی، از فرماندهان نظامی تا امامان جمعه و مقامهای محلی دولتی، مجبور شوند به این مطالبات واکنش نشان دهند، اما بهطور کلی این واکنشها با نرمش واقعی یا اصلاحات همراه نبوده است.
در سطح گفتمانی، گاهی اوقات برخی از مقامهای جمهوری اسلامی سعی کردهاند با استفاده از عباراتی که ممکن است به نظر بیاید که نرمتر هستند، درباره حقوق زنان صحبت کنند، اما این تغییرات بیشتر در سطح تاکتیکی هستند و نه نشاندهنده یک تغییر استراتژیک یا واقعی در رویکرد به حقوق زنان. این تغییرات برای کاهش فشارهای بینالمللی و حفظ چهره عمومی بوده است، نه یک تغییر واقعی و پایدار در سیاستها. بهعنوان مثال، صحبتهایی درباره «رعایت کرامت انسانی» زنان یا «احترام به حقوق زنان» معمولا با اقداماتی مانند تشدید قوانین و فشارهای اجتماعی همراه بوده است.
میتوان گفت که این جنبش موجب تغییرات فوری و آشکار در رویکرد حکومت نشده، اما فشارها و مطالبات جامعه را در این زمینه برجستهتر کرده و مساله تبعیض را به موضوع بحث در جامعه تبدیل کرده است.

قتل حکومتی مهساژیناامینی در شهریور ۱۴۰۱، هزاران زن و مرد را در جایجای ایران به خیابان کشاند، کسانی که ماهها در خیابانها رو در روی ماموران حکومتی مسلح ماندند و خیزش «زن، زندگی، آزادی» را شروع کرده و رقم زدند.
خیزشی که تاکنون که دو سال از آن گذشته همچنان به راه خود ادامه میدهد، هرچند به شکلی دیگر.
اما دست بردن به ریشه تبعیض و استبداد، همان مقدار که حکومت را ترساند، مشعل خیزش مهسا را نیز فروزان نگه داشت؛ با چهرهها و نامهایی که توانستند با همراهی با حرکت مردم ماندگار شوند. این خیزش در قالب این چهرهها و نامها تکرار و تکثیر شد اما به آنها محدود نماند.
نامها و چهرههای بسیاری از فرهنگ و هنر، سیاست، ورزش و فعالان مدنی و مذهبی در این دو سال حجاب از سر برداشتند و همراه این جنبش شدند، نگاهی به برخی از آنها گستردگی و رشد جنبش مهساژینا را نشان میدهد.
صدیقه وسمقی؛ فقیه آوانگارد
خیزش مهسا هنجارها، عادتها و اعتقادات گروه کثیری از مردم را دستخوش تغییر کرد. این خیزش بخشی از افراد مذهبی که خود به پوشش حجاب معتقدند را بر آن داشت که راه خود را از حکومت جدا کنند.
بخشی از شهروندانی که به حکومت نزدیک بودند، در جریان این خیزش از جمهوری اسلامی عبور کردند و برخی هم مانند صدیقه وسمقی، فقیه و اسلامپژوه معتقد به حجاب، حجاب از سر برداشت و گفت و نوشت: «مرگ مهسا امینی مرگ حجاب در جمهوری اسلامی است.»
صدیقه وسمقی معتقد است تحمیل حجاب در جمهوری اسلامی یک بازی سیاسی بیهوده است و دیگر نمیخواهد با حکومتی که از یک تکه پارچه، ابزار سرکوب زنان را می سازد، همصدا و همشکل باشد.
این زن اسلامپژوه که چندینبار در خیزش مهسا بازداشت شده، بدون حجاب اجباری به زندان رفت و در حبس هم از قبول پوشیدن آن خودداری کرد. او الگویی برای همه زنان شد، زنانی که آزادی و کرامت انسانی را باارزشتر از هر عقیده مذهبی و اعتقاد سیاسی میدانند.
بازیگران؛ تکثیر مبارزه با هنر
آن روز سرد زمستانی سال ۹۶ که ویدا موحد در خیابان «انقلاب» تهران شال سفیدش را بر چوب کرد و بر روی پست برق رفت، کسی فکرش را نمی کرد ادامه مقاومت مدنی زنان که بعد از انقلاب ۵۷ شروع شده بود با نام ویدا به نقطه عطفی تبدیل شود، و پس از پنج سال به خیزشی انقلابی در سال ۱۴۰۱ برسد.
خیزش انقلابی نظم موجود را هدف قرار داد و گروههای مرجعی مانند هنرمندان و چهره ها به آن پیوستند و از حرکت بزرگ مردم پشتیبانی کردند.
ترانه علیدوستی، هنگامه قاضیانی، افسانه بایگان، کتایون ریاحی، فاطمه معتمدآریا، مریم بوبانی، باران کوثری، آبان عسکری، رخشان بنیاعتماد و و بسیاری نامهای دیگر از عرصه هنر.
ایستادگی و پیوستگی این چهرههای شناختهشده با زنان و دختران، نه تنها حکومت را عصبانی کرد، بلکه مقامها و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی را وادار کرد به هر بهایی که هست از آنها انتقام بگیرند، برایشان پروندهسازی کند، دست به تهدید ببرد و یا مانند ترانه علیدوستی متوسل به حبس کردن آنها در زندان شود. بسیاری از این هنرمندان هنوز هم ممنوعالکار و ممنوعالتصویر هستند. خانه سینما اعلام کرده که سیصد فعال عرصه سینما هنوز و بعد از دو سال و پس از اعتراضات سالهای اخیر پروندههای باز قضایی دارند.
در این بین هنگامه قاضیانی که در برداشتن شالش و بستن موهایش- که در خیزش مهسا به نمادی برای پا نهادن در مبارزه تبدیل شد-هنوز هم در یادها مانده است. او را به نهادهای امنیتی فراخواندند که توبهنامه امضا کند، او اما بر همان عهد و پیمان ماند اگرچه، ممنوعالتصویرش کردند و از ادامه پخش فیلمهایش در شبکه نمایش خانگی جلوگیری کردند. مجازاتی که وزیر ارشاد پیشین بارها بر آن تاکید کرد و گفت جایی برای زنان بدون حجاب در سینمای جمهوری اسلامی نیست.
اما زنان هنرمندی که نماد استبداد حکومت را از سر برداشتند عقب ننشستند؛ هنوز هم باران کوثری و رخشان بنیاعتماد با پوشش اختیاری در مراسم رسمی و جلوی دوربینها ظاهر میشوند.
پس از آنکه زنان و دختران به خیابان آمدند و پیش از گذشته مرئی شدند و چشم در چشم حکومت دوختند و روسریها را آتش زدند، جمهوری اسلامی فکر نمیکرد سالها تلاشش برای ایدئولوژیک و سیاسی کردن سینما با این اقدام زنان بازیگر به محاق برود و اینگونه بر صورتش کوبیده شود.

فریاد مشترک رهایی در کافه، رستوران و خیابان
اگرچه حکومت بار دیگر گشتهای ارشاد را به خیابانها فرستاده و دختران و زنان را با ضرب و شتم به گوشه بیمارستانها میفرستد، اما دیگر هیچ چیزی به قبل از مهسا باز نگشته و باز نخواهد گشت.
جامعه آن جامعه قبل از مهسا نیست. چهره خیابانها با زنانی بدون پوشش تحمیلی حکومت تغییر کرده، تمرین روزمره «زن، زندگی، آزادی» سرمشقبسیاری از خانوادهها شده است؛ پدران پشت دختران، شوهران پشت زنان، برادران پشت خواهران، این خیزش انقلابی را زندگی میکنند.
دیدن رستورانها و کافهها با زنان و دخترانی که پوشش اختیاری دارند، برگزاری گالریها و کنسرتها با زنان و مردانی که به حق پوشش باور دارند همگی دستاورد این خیزش است.
اما آنچه که لبخند پیروزی بر لب همراهان این خیزش میآورد، دیدن رویدادهای فرهنگی- تفریحی است که زنان در آن بدون پوشش اجباری، هنرنمایی میکنند. در کافهها استندآپ کمدی میکنند، ساز مینوازند، در خیابانها میرقصند و یا فیلمهایی سینمایی میسازند و بازی میکنند.
همین عید نوروز امسال بود که ویدیوهای فراوانی از رقص و شادی مردم در اماکن عمومی منتشر شد؛ و البته حکومتی که در انتقام برای بسیاری از افراد به خاطر آن پرونده قضایی گشود.
نور و صدای «زن، زندگی، آزادی» در سینما
بعد از خیزش مهسا، فیلمسازان و بازیگرانی که تکلیف خود را با خود، با کارشان و با حکومت روشن کردند شروع به ساخت آثار سینمایی زیرزمینی با پوشش اختیاری کردهاند، آثاری که هیچوقت تصور نمیشد روزی در فضای تحت حکومت جمهوری اسلامی ساخته و نمایش داده شود.
این پدیده وزیر ارشاد دولت رئیسی را به اعتراف وا داشت؛ جایی که گفت دیدن فیلمهای بدون حجاب به پدیده «آزاردهنده» تبدیل شده است.
در این میانه کانون فیلمسازان مستقل ایران در سال ۱۴۰۲ فیلمی با نام «من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر» را به جشنوارههای بینالمللی برد؛ فیلمی که به محدودیتها و فشارهای سانسور حکومتی در ایران نه محکم گفت و بازیگران آن با پوشش اختیاری و بیپروا داستان مردمان واقعی داخل ایران را نمایش میدهند.
فیلم دیگری هم با نام «کیک محبوب من» همین مسیر را پیش گرفت و عوامل ساخت آن ضوابط تولید جمهوری اسلامی را به هیچ گرفتند و کار خود را کردند.
بر صخرههای استبداد
در خیزش مهسا، زنان ورزشکار در رشتههای مختلف هم از سکوی استبداد بالا رفتند و مشعل آزادی از پوشش تحمیلی حکومت را دست گرفتند.
یکی از نامهای پیشرو در این حوزه الناز رکابی، ورزشکار ایرانی بود که چند ماه پس از آغاز این خیزش، در فینال مسابقات سنگنوردی آسیا در کره جنوبی بدون حجاب اجباری شرکت کرد و پس از بازگشت به ایران ممنوعالخروج شد و درنهایت با سپردن وثیقه توانست عازم مسابقات ایتالیا شود.
و یا شیوا امینی، بازیکن تیم ملی فوتسال ایران به طرفدارانش خبر داد که به دلیل گرفتن عکس با پوشش اختیاری در یک بازی دوستانه در خارج از ایران برای همیشه از حضور در تیم ملی محروم شده است.
نام این زن ها بسیار شده است، زنان بیلیاردبازی که از شرکت در مسابقات چین محروم شدند و همچنین زنان رزمیکار ایرانی در مسابقات آسیایی ازبکستان که تصاویر بدون حجاب اجباریشان دل حکومت را حسابی سوراند و همچنین ورزشکارانی چون درسا درخشانی عضو تیم ملی شطرنج که در یک مسابقه خارج از کشور آنهم با هزینه شخصی بدون حجاب حاضر شد برای همیشه از حضور در تیم ملی شطرنج ایران منع شد. رییس فدراسیون شطرنج او را تهدید کرده بود که با او «جدی ترین برخوردها» خواهد شد.
پایان شب سیه سپید است
خیزش «زن، زندگی، آزادی» که برای به دست آوردن برابری و آزادی قد علم کرد، مرکز ثقلش مقاومت مدنی در برابر حجاب اجباری بود؛ همان پاشنه آشیل جمهوری اسلامی که چهار دهه با آن زنان را سرکوب کرده است.
خیزش مهسا در این دو سال نشان داد به عقب برنگشته و از بین نرفته، بلکه نهادمند و پویا نفس میکشد، هرچند گردنش زیر چکمههای خودکامگی له میشود.