کشف جدید محققان درباره رابطه میان رشد مغزی با پرخوری و بیاشتهایی عصبی
پژوهش تازهای که به مدت یک دهه روی هزار جوان اروپایی انجام شده، نشان میدهد ارتباط معناداری میان تاخیر در رشد مغز و اختلالات خوردن در جوانان وجود دارد. این اختلالات شامل بیاشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و اختلال پرخوری میشود.
به گزارش یورونیوز، تیم پژوهشی کینگز کالج لندن به سرپرستی پروفسور سیلوان دسریویرس، موفق به کشف ارتباط میان رشد مغز و اختلالات خوردن در سنین جوانی شدند.
نتایج این مطالعه گسترده که نتایج آن در مجله نیچر منتال هلث منتشر شده، به بررسی حدود هزار جوان از کشورهای بریتانیا، ایرلند، فرانسه و آلمان در طول یک دهه پرداخته است.
هدف این پژوهش، شناخت علل بروز اختلالات خوردن در جوانان بوده و نتایج آن آشکار میکند که تاخیر در رشد مغز چگونه میتواند به چنین مسئلهای منجر شود.
بر اساس آمارهای موجود، حدود ۲۰ میلیون نفر در اروپا دچار اختلالات خوردن هستند. بیشترین شیوع نیز بین زنان جوان و نوجوانان دیده شده است.
پژوهشگران برای دستیابی به نتایج دقیق، از سه روش متفاوت برای جمعآوری اطلاعات استفاده کردند. آنها در گام نخست، دادههای ژنتیکی شرکتکنندگان را گردآوری کردند.
در مرحله بعد، از آنها خواستند تا پرسشنامههای مربوط به عادات غذایی و وضعیت سلامت خود را تکمیل کنند.
در گام سوم نیز از مغز این افراد در دو مقطع زمانی، یعنی در سنین ۱۴ و ۲۳ سالگی، تصویربرداری امآرآی انجام شد.
تیم پژوهشی پس از بررسی دادههای به دست آمده، شرکتکنندگان را در سن ۲۳ سالگی به سه گروه تقسیم کرد.
گروه نخست که ۴۲ درصد افراد را شامل میشد، از عادات غذایی سالم پیروی میکنند.
گروه دوم با ۳۳ درصد جمعیت نمونه، افرادی بودند که برای کنترل وزن و ظاهر خود، مصرف غذا را به شدت محدود میکنند و حتی گاهی دست به خالی کردن عمدی معده میزنند.
گروه سوم نیز با ۲۵ درصد جمعیت، شامل افرادی میشد که یا دچار پرخوری عصبی هستند یا قادر به کنترل میزان غذای مصرفی خود نیستند.
یافتههای پژوهش نشان میدهد نوجوانانی که در ۱۴ سالگی از مشکلاتی مانند اضطراب، افسردگی یا اختلال در تمرکز رنج میبردند، در ۲۳ سالگی بیشتر در معرض داشتن عادات غذایی ناسالم قرار داشتهاند.
پژوهشگران همچنین دریافتهاند که این رفتارهای غذایی ناسالم با چاقی و خطر ژنتیکی بالاتر برای شاخص توده بدنی (BMI) ارتباط مستقیم دارند.
نقش کلیدی رشد مغز در شکلگیری عادات غذایی
مهمترین یافته این پژوهش، کشف ارتباط میان تاخیر در رشد مغز و اختلالات خوردن است.
تصاویر امآرآی نشان داد افرادی که عادات غذایی ناسالم دارند، در دوران نوجوانی از نظر بلوغ مغزی دچار تاخیر بودند.
این تاخیر بهویژه در مخچه بیشتر دیده میشود که مسئول کنترل اشتهاست.
از آنجا که قشر پیشانی جلویی مغز تا حدود ۲۵ سالگی به طور کامل رشد نمیکند، این افراد در برابر رفتارهای پرخطر و استرسهای محیطی آسیبپذیرتر هستند.
پروفسور سیلوان دسریویرس، نویسنده ارشد این مطالعه، معتقد است که این یافتهها میتواند به ایجاد راهکارهای آموزشی بهتر برای مقابله با عادات غذایی ناسالم کمک کند.
به گفته این پژوهشگر، والدین باید با حساسیت بیشتری مراقب عادات غذایی نوجوانان خود در خانه باشند و معلمان نیز باید از تاثیر روابط دانشآموزان در مدرسه بر تشدید مشکلات رفتاری و تغذیهای آنها آگاهی داشته باشند.
محققان کالج کینگز امیدوارند که از این یافتهها برای ایجاد راهکارهای متناسب با هر فرد استفاده و به جوانانی کمک کنند که در معرض خطر اختلالات خوردن قرار دارند.
این تیم تحقیقاتی در نظر دارد به جمعآوری دادهها از همین گروه افراد ادامه دهد تا تاثیر تفاوتهای رشد مغزی و عادات غذایی را در سنین بالاتر از ۲۰ سال نیز بررسی کند.
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که کودکان چگونه به آثار هنری نگاه میکنند؟ تحقیقات جدید با استفاده از فنآوری ردیابی چشم نشان میدهد کودکان و بزرگسالان از دو دریچه کاملا متفاوت به هنر مینگرند، یافتهای که میتواند شیوه آموزش هنر به کودکان را متحول کند.
به گزارش وبسایت کانوِرسِیشِن، پژوهشهای انجامشده در موزه ونگوگ آمستردام در سال ۲۰۱۷ حاکی از آن بود که بزرگسالان هنگام مشاهده آثار هنری، عمدتا تحت تاثیر دانش و تجربیات قبلی خود قرار دارند.
برای مثال، هنگامی که یک بزرگسال به تابلوی «نمایی از اووِر» اثر ونگوگ نگاه میکند، توجه او به ضربات خاص قلمموی هنرمند جلب میشود که با سایر آثار برجسته او مرتبط است.
اما داستان برای کودکان متفاوت است. آنها هنوز در بند چارچوبهای اجتماعی و فرهنگی که ادراک بزرگسالان را شکل میدهد، قرار ندارند و به همین دلیل، بیشتر به محرکهای بصری مانند رنگهای درخشان و اشکال برجسته جذب میشوند.
برای مثال، در تابلوی «باغ دوبینی» ونگوگ، کودکان بهطور طبیعی به سمت گلهای رز قرمزی جذب میشوند که در پسزمینه سبز این اثر خودنمایی میکنند.
در مطالعه جدیدی که در موزه رایکس آمستردام انجام شد، پژوهشگران با استفاده از فنآوری ردیابی چشم، به بررسی تاثیر اطلاعات ارائه شده به کودکان درباره آثار هنری بر نحوه مشاهده آنها پرداختند.
در این پژوهش، محققان گروهی از کودکان ۱۰ تا ۱۲ ساله را انتخاب و آنها را به سه دسته تقسیم کردند.
به گروه اول کتابچههای راهنمایی داده شد که معمولا در موزهها در اختیار بزرگسالان قرار میگیرد. به گروه دوم توضیحاتی داستانی و جذاب که مخصوص کودکان بود، ارائه شد و گروه سوم بدون هیچ توضیح و راهنمایی به تماشای آثار هنری پرداختند.
هدف از این تقسیمبندی، بررسی تاثیر نوع اطلاعات ارائه شده به کودکان بر نحوه تماشای آثار هنری بود.
نتایج شگفتانگیز بود. کودکانی که توضیحات متناسب با سن خود را دریافت کردند، توانستند به شکل کاملا متفاوتی با آثار هنری ارتباط برقرار کنند.
آنها نگاه خود را به سمت عناصر کلیدی نقاشی که در توضیحات به شیوه قصهگویی به آنها اشاره شده بود، معطوف کردند و زمان بیشتری را به بررسی این جزییات اختصاص دادند.
در سوی مقابل، کودکانی که توضیحات مخصوص بزرگسالان را خواندند، دقیقا مانند گروهی که هیچ اطلاعاتی درباره نقاشی در اختیار آنها قرار نگرفت، توجهشان پراکنده و بدون تمرکز بود.
این تفاوت بهخوبی در نقشههای حرارتی تولید شده از حرکات چشم کودکان قابل مشاهده است.
برای مثال، در مورد تابلوی «منظره زمستانی با اسکیتبازان» اثر هندریک اورکمپ، وقتی کودکان توضیحات مخصوص بزرگسالان را درباره جزییات تاریخی و تکنیکی اثر میخواندند، نگاهشان بدون تمرکز روی کل تابلو میچرخید.
اما زمانی که همان تابلو با زبانی داستانی و از نگاه یک شخصیت درون نقاشی توصیف شد، نتیجه کاملا متفاوت بود.
با توصیف داستانی، کودکان بهطور مشخص روی شخصیت اصلی داستان و عناصر مرتبط با آن در تابلو متمرکز شدند و ارتباط عمیقتری با اثر هنری برقرار کردند.
نتایج این پژوهش درسهای مهمی برای موزهها و مدارس دارد. پائولین کینتز، سرپرست تیم عمومی موزه رایکس، در همین رابطه گفت: «ما میخواهیم موزهای برای همه باشیم و داستانهایی بگوییم که برای همه قابل درک باشد.»
این تحقیق نشان داد که موزهها باید در طراحی و نگارش توضیحات خود، بهویژه برای مخاطبان جوانتر، بازنگری کنند.
برای مدارس نیز این یافتهها اهمیت ویژهای دارد. روشهای سنتی آموزش هنر، مانند خواندن از روی کتابهای درسی یا سخنرانی، اغلب نمیتوانند ارتباط موثری میان دانشآموزان و هنر برقرار کنند.
بهعنوان روشی جایگزین، معلمان میتوانند با استفاده از روشهای داستانمحور، هنرمندان و جنبشهای تاریخی را به شیوهای معرفی کنند که با تجربیات روزمره و علایق کودکان همخوانی داشته باشد.
بر اساس یافتههای این مطالعه، درک و احترام به شیوه نگاه متفاوت کودکان به جهان، از جمله نحوه مشاهده هنر، میتواند افقهای جدیدی را در آموزش و یادگیری بگشاید.
در سازهای عظیم در حومه شهر نورویچ انگلستان، انقلابی در صنعت کشاورزی در حال وقوع است. در حالی که زمینهای کشاورزی اطراف در سکوت زمستانی فرو رفتهاند، در سیستم نوین «مزارع عمودی» هزاران گیاه در طبقات متعدد زیر نور الایدی در حال رشد هستند.
بر اساس گزارش اسکای نیوز، این مزرعه عمودی که «مزرعه دو» نامیده میشود، بزرگترین نمونه در نوع خود در اروپاست و با بهرهگیری از فناوری پیشرفته، وعده تحول در تولید مواد غذایی را میدهد.
در این مزرعه، فصلها و شرایط جوی معنایی ندارند و تولید در تمام طول سال ادامه دارد.
مزرعه دو، که در چند مایلی شهر نورویچ در میان بهترین زمینهای کشاورزی انگلستان قرار دارد، دومین واحد از مجموعه مزارع عمودی فیشر است که از سوی تریستان فیشر، کارآفرین فعال در حوزه انرژیهای تجدیدپذیر، تاسیس شده است.
مزرعه اول این مجموعه در استافوردشایر واقع شده است.
این شیوه نوین کشاورزی با دستاوردها و چالشهای متعددی مواجه بوده است.
تاریخچه یک رویای قدیمی
ایده کشاورزی عمودی به بیش از یک قرن پیش باز میگردد. گیلبرت الیس بیلی، زمینشناس آمریکایی، در سال ۱۹۱۵ نظریه پرورش گیاهان به روش هیدروپونیک در محیطهای کنترل شده را مطرح کرد.
اگرچه اجرای عملی این ایده از دهه ۱۹۵۰ آغاز شد، امروزه نمونههای موفق آن را میتوان در گلخانههای مدرن اروپای شمالی و آمریکا مشاهده کرد؛ جایی که سبزیجات در محیطهای کنترل شده و با ترکیبی از نور طبیعی و مصنوعی پرورش مییابند.
در این روش، گیاهان به جای خاک در بستری معدنی پرورش مییابند و عملکرد تولید بهطور چشمگیری افزایش پیدا میکند.
تکنولوژی، کلید موفقیت
آنچه امروز کشاورزی عمودی را به یک گزینه عملی تبدیل کرده، پیشرفت در تکنولوژی الایدی است.
نسل جدید لامپهای الایدی برخلاف لامپهای رشتهای قدیمی، هم خنکتر هستند و هم انرژی کمتری مصرف میکنند.
به گفته تریستان فیشر، کارآفرین و مدیر این مجموعه، هزینه تامین روشنایی در مزرعه جدید با وجود هفت و نیم برابر بزرگتر بودن، نسبت به مزرعه اول که در سال ۲۰۱۸ با هزینه ۲/۵ میلیون پوند راهاندازی شد، نصف شده و مصرف برق نیز ۶۰ تا ۷۰ درصد کاهش یافته است.
مزایای منحصر بهفرد
مزرعه عمودی فیشر مزایای قابل توجهی نسبت به کشاورزی سنتی دارد.
موقعیت جغرافیایی در این نوع کشاورزی اهمیت چندانی ندارد و کشاورزان میتوانند این مزارع را در نزدیکی شهرها و مراکز مصرف احداث کنند.
برخلاف کشاورزی سنتی، تولید در مزارع عمودی در تمام طول سال و مستقل از شرایط آب و هوایی ادامه دارد.
این مزارع با کاهش چشمگیر فاصله حمل و نقل، علاوه بر کاهش ردپای کربن، به تازگی بیشتر محصولات کمک میکنند.
محصولات این مزرعه که با محصولات وارداتی از مدیترانه و شمال آفریقا رقابت میکند، با قیمتی مناسبتر و کیفیتی بالاتر به دست مصرفکننده میرسد.
چالشها و چشمانداز آینده
با وجود مزایای فراوان، کشاورزی عمودی با چالشهایی نیز روبهروست. مهمترین چالش در بریتانیا، هزینه بالای انرژی است که هزینه آن از سایر کشورهای توسعهیافته بیشتر است.
با این حال، فیشر معتقد است روند نزولی قیمت انرژیهای تجدیدپذیر و فناوری الایدی میتواند این چالش را برطرف کند.
او قصد دارد پس از اثبات موفقیت این مدل در بریتانیا، واحدهای بزرگتری در کشورهایی با هزینه برق کمتر احداث کند.
فیشر به کشت ریحان و پیازچه اکتفا نخواهد کرد، بلکه چشمانداز بزرگتری دارد و میخواهد محصولات پیچیدهتری مانند توتفرنگی، گندم و حتی برنج را در مزارع عمودی پرورش دهد.
او اعتقاد دارد تنها در این صورت است که کشاورزی عمودی میتواند تاثیری واقعی بر تامین غذای جهان داشته باشد.
تاثیر بلندمدت
نمودارهای بلندمدت نشان میدهند بهرهوری کشاورزی که در نیمه دوم قرن بیستم به دلیل استفاده از کودهای مصنوعی و فناوریهای جدید افزایش چشمگیری داشت، در اواخر قرن روند نزولی پیدا کرد.
کشاورزی عمودی میتواند این معادله را تغییر دهد و بار دیگر بهرهوری را بهطور قابل توجهی افزایش دهد.
مزرعه عمودی فیشر در حال حاضر با محصولات وارداتی از مدیترانه و شمال آفریقا در حال رقابت است.
دو عامل اصلی میتواند آینده این نوع کشاورزی را روشنتر کند.
از یک سو، هزینههای تولید در مزارع عمودی به دلیل پیشرفت فناوری و کاهش قیمت انرژیهای تجدیدپذیر، روز به روز کمتر میشود و از سوی دیگر، کشاورزی سنتی با چالشهای فزایندهای مانند افزایش قیمت کود، رشد نرخ اجاره زمین و محدودیت منابع آبی روبهروست.
این روند دوگانه میتواند مزارع عمودی را به گزینهای اقتصادیتر برای تامین مواد غذایی در آینده تبدیل کند.
نتایج یک پژوهش گسترده در بریتانیا نشان میدهد گرایش روزافزون به رژیمهای گیاهی و مصرف شیرهای گیاهی، میتواند پیامدهای ناخواستهای برای سلامت روان به همراه داشته باشد و از جمله موجب ابتلا به افسردگی شود.
بر اساس گزارش تلگراف، افرادی که از شیرهای گیاهی استفاده میکنند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به افسردگی قرار دارند. این در حالی است که مصرفکنندگان شیر نیمچرب، سلامت روان بهتری را تجربه میکنند.
محققان دانشگاه پزشکی ساترن با بررسی دادههای بانک زیستی بریتانیا (UK Biobank)، شامل وضعیت سلامت روان بیش از ۳۵۰ هزار نفر در یک دوره ۱۰ ساله، به رابطه معناداری میان نوع شیر مصرفی و احتمال ابتلا به افسردگی دست یافتهاند.
نتایج این پژوهش که در مجله فرانتییرز این نوتریشن منتشر شده، نشان میدهد مصرفکنندگان شیرهای گیاهی مانند شیر سویا و بادام، ۱۴ درصد بیشتر در معرض افسردگی قرار دارند. همزمان، افرادی که شیر نیمچرب مصرف میکنند، ۱۲ درصد کمتر در معرض افسردگی و ۱۰ درصد کمتر در معرض اضطراب قرار دارند.
این آمار پس از در نظر گرفتن عواملی مانند سن، وضعیت سلامت و درآمد افراد به دست آمده است.
دانشمندان در توضیح این یافتهها به نقش حیاتی مواد مغذی موجود در شیر اشاره میکنند.
آنها معتقدند شیر منبعی غنی از لاکتوز، چربیها، پروتئین و مواد معدنی است که برای حفظ سلامت انسان ضروری هستند.
به طور خاص، کلسیم موجود در شیر میتواند مسیرهایی را در بدن فعال کند که به افزایش تولید سروتونین منجر میشود. سروتونین ماده شیمیایی مهمی است که در تنظیم خلق و خو و سلامت روان نقش اساسی دارد و داروهای ضد افسردگی نیز عمدتا از طریق افزایش جذب همین ماده عمل میکنند.
اما چرا شیر نیمچرب در مقایسه با انواع دیگر شیر، تاثیر مثبتتری بر سلامت روان دارد؟
پژوهشگران در پاسخ به این پرسش به ترکیب منحصر به فرد چربیهای موجود در شیر نیمچرب اشاره میکنند.
شیر پرچرب حاوی مقادیر زیادی چربی اشباع شده است که میتواند علاوه بر افزایش خطر بیماریهای قلبی-عروقی و سکته مغزی، احتمال ابتلا به افسردگی را نیز بالا ببرد.
این چربیهای اشباع شده میتوانند سیگنالهای دوپامین در مغز را تضعیف کنند و باعث التهاب شوند.
از سوی دیگر، شیر نیمچرب حاوی مقادیر قابل توجهی از چربیهای غیراشباع یا همان «چربیهای خوب» است که برای سیستم دوپامین مغز مفید هستند.
به عبارت دیگر، شیر نیمچرب در نقطهای متعادل قرار دارد و چربیهای مفید بیشتری نسبت به شیر بدون چربی و چربیهای مضر کمتری نسبت به شیر پرچرب دارد.
این تعادل میتواند توضیح دهد که چرا مصرف شیر نیمچرب با بهبود سلامت روان ارتباط دارد.
محققان میگویند نتایج این مطالعه میتواند چشمانداز جدیدی برای مداخلات تغذیهای در حوزه سلامت روان ایجاد کند.
این یافتهها نشان میدهند انتخاب نوع شیر مصرفی میتواند تاثیری فراتر از سلامت جسمی داشته باشد و بر وضعیت روحی و روانی افراد نیز اثرگذار باشد.
با توجه به افزایش روزافزون گرایش به رژیمهای گیاهی و استفاده از محصولات جایگزین لبنیات، آگاهی از این ارتباط میتواند در تصمیمگیری برای انتخاب جایگزینهای مناسب شیر حیوانی کمککننده باشد.
دانشمندان با مطالعه تغییرات در حیات پوشش گیاهی اطراف آتشفشانها، به روش جدیدی برای پیشبینی فورانهای آتشفشانی دست یافتهاند. این روش میتواند بهویژه در مناطق دوردست که نصب تجهیزات پایش دشوار است، کمک بسیاری به پیشبینی زودهنگام این پدیده کند.
به گزارش وبسایت «اِرث» و بر اساس پژوهشی که در مجله «ژئوشیمی، ژئوفیزیک، ژئوسیستمز» منتشر شده است، همانند سیستم ریشهای گیاهان، بخش عمده فعالیتهای آتشفشانی پیش از فوران در اعماق زمین رخ میدهد.
یافتههای این پژوهش نشان میدهد اگرچه استفاده از ابزارهای متداول مانند لرزهنگارها و دستگاههای سنجش نمونههای گازی اهمیت بالایی دارند، اما این تجهیزات در شناسایی برخی نشانههای هشداردهنده که در زمینهای ناهموار پنهان شدهاند، با محدودیتهایی روبهرو هستند.
ارتباط حیاتی گیاهان با گازهای آتشفشانی
دانشمندان در این پژوهش دریافتهاند که حرکت ماگما به سمت سطح زمین با آزادسازی گازهای آتشفشانی، بهویژه دیاکسید کربن، همراه است. تشخیص این گازها به دلیل حضور طبیعی آنها در محیط زندگی روزمره با دشواریهایی همراه است.
در همین زمینه، رابرت بوگ و تیم پژوهشی او در دانشگاه مکگیل مونترال، مطالعهای دقیق بر روی الگوهای سلامت پوشش گیاهی در نزدیکی مناطق گرمابی کالدرا (گودال آتشفشانی) یلوستون در غرب آمریکا انجام دادند.
نتایج این تحقیق حاکی از آن است که گیاهان نسبت به تغییرات زیرزمینی واکنشهایی مشخص و معنادار از خود نشان میدهند.
این واکنشها میتواند نشانهای از افزایش فعالیت ماگما و احتمال فوران آتشفشان باشد. به عبارت دیگر، گیاهان با تغییر در رفتار رشد خود، پیامهایی را درباره فعالیتهای زیرزمینی آتشفشان به محققان مخابره میکنند.
گیاهان، حسگرهای هوشمند طبیعی
بر اساس نتایج این مطالعه، گیاهان با حساسیت فوقالعادهای نسبت به تغییرات محیطی واکنش نشان میدهند و الگوی رشد خود را با شرایط جدید تطبیق میدهند که این پدیده در قالب تغییراتی در میزان فتوسنتز و ساختار برگها نمایان میشود.
پژوهشگران دریافتهاند که تغییرات در میزان دیاکسید کربن، گوگرد و دمای خاک که از مشخصههای مناطق آتشفشانی است، تاثیری مستقیم بر وضعیت رشد و شکوفایی درختان دارد.
نکته قابل توجه این است که این نشانهها میتوانند ماهها و حتی سالها پیش از وقوع رویدادهای مهم آتشفشانی در بافتهای گیاهی ظاهر شوند. به بیان دیگر، گیاهان همچون حسگرهایی دقیق و هوشمند، پیش از آنکه ابزارهای معمول قادر به تشخیص تغییرات باشند، از فعل و انفعالات زیرزمینی خبر میدهند.
پایش تغییرات گیاهی
از آنجا که تشخیص تغییرات جزیی در پوشش گیاهی با چشم غیرمسلح غیرممکن است و جنگلها گستره وسیعی دارند، محققان از تصویربرداری ماهوارهای برای پایش این تغییرات استفاده میکنند.
این فنآوری پیشرفته قادر است مناطق وسیع را رصد و کوچکترین نشانههای استرس یا رشد غیرعادی گیاهان را که ممکن است از سطح زمین قابل مشاهده نباشد، شناسایی کند.
اهمیت ارزیابی سلامت گیاهان
یکی از تکنیکهای کلیدی در این پژوهش، استفاده از شاخص نرمالسازی شده تفاوت پوشش گیاهی (NDVI) است. این شاخص با اندازهگیری سطح کلروفیل، میزان فعالیت فتوسنتزی گیاهان را مشخص میکند.
این شاخص طیفی از اعداد منفی تا مثبت یک را در بر میگیرد؛ هر چه عدد به یک نزدیکتر باشد، نشاندهنده شادابی و سلامت بیشتر گیاه است.
محققان با بررسی و مقایسه این اعداد در مکانهای مختلف و در بازههای زمانی متفاوت میتوانند الگوهایی را شناسایی کنند که با تغییرات زیرزمینی مرتبط است.
مطالعات در مناطق آتشفشانی نشان میدهد که انتشار محدود دیاکسید کربن و مایعات گرم میتواند در ابتدا باعث تقویت گیاهان محلی شود. اما غلظتهای بالاتر گازهای مضر یا خاک بسیار داغ میتواند به گیاهان استرس وارد کند و حتی باعث مرگ آنها شود.
مطالعه موردی دریاچه ترن
منطقه گرمابی دریاچه ترن در کالدرا یلوستون نمونه خوبی از چگونگی واکنش گیاهان به تغییرات زیرزمینی است.
تصاویر ماهوارهای لندست از ۱۹۸۴ تا ۲۰۲۲ نشان میدهد که درختان این منطقه ابتدا به دلیل افزایش مواد مغذی در خاک، به مدت ۱۶ سال رشد مثبتی داشتند.
اما در اوایل دهه ۲۰۰۰، الگوی تغییرات دگرگون شد. بسیاری از درختان کاج در مرکز منطقه از بین رفتند و دادههای مادون قرمز نشان داد دمای خاک در برخی مناطق از ۵۰ درجه سانتیگراد فراتر رفته است.
حضور گازهای سمی و مایعات اسیدی نیز به تخریب بافتهای گیاهی منجر شد.
با گذشت زمان، منطقه آسیبدیده گسترش یافت و محدودهی عاری از درخت بیش از پیش نمایان شد. این تغییر مداوم بیانگر آن است که فرآیندی عمیقتر در حال گرم کردن زمین و تغییر ترکیب شیمیایی مورد نیاز گیاهان است.
هر آتشفشان منحصر به فرد است؛ برخی با جنگلهای انبوه احاطه شدهاند، در حالی که برخی دیگر در مناطق بیابانی یا ارتفاعات بالا قرار دارند.
در مناطقی که شرایط برای رشد گیاهان مناسب است، دانشمندان میتوانند از شاخصهای گیاهی برای شناسایی تغییرات احتمالی مرتبط با فعالیت ماگما استفاده کنند.
نظارت بر پوشش گیاهی بهتنهایی نمیتواند برای پیشبینی فورانهای آتشفشانی کافی باشد، اما در کنار سایر روشهای پایش مانند سنجش زمینلرزههای کوچک، تورم زمین و تغییرات ترکیب گازها، میتواند به درک عمیقتری از فعالیتهای زیرسطحی آتشفشانها منجر شود.
محققان امیدوارند با ترکیب این روشها بتوانند تصویری دقیقتر از فعالیتهای آتشفشانی به دست آورند و هشدارهای زودهنگامتری برای فورانهای احتمالی صادر کنند.
مقامهای ژاپن خبر دادند یک زن ژاپنی با نام تومیکو ایتوکا که بر اساس رکورد گینس مسنترین انسان جهان به شمار میرفت، ۲۹ دسامبر ۲۰۲۴ (هشتم دی) در سن ۱۱۶ سالگی درگذشته است.
ایتوکا سال گذشته پس از درگذشت ماریا برانیاس موررا، زن اسپانیایی ۱۱۷ ساله، بهعنوان مسنترین انسان جهان شناخته شد.
اکنون مسنترین فرد جهان ایناه کانابارو لوکاس، راهبه ۱۱۶ ساله برزیلی است که ۱۶ روز از ایتوکا کوچکتر بود.
مقامهای ژاپنی سال گذشته برای ایتوکا جشن تولد ۱۱۶ سالگیاش را برگزار کرده بودند.
ایتوکا در ۲۰ سالگی ازدواج کرد و صاحب دو دختر و دو پسر شد اما در زمان مرگش تنها یک دختر و یک پسرش در قید حیات بودند. او همچنین پنج نوه داشت.
ایتوکا در طول زندگی خود دو بار به قله ۳۰۶۷ متری اونتاکه ژاپن صعود کرد.
او در طول جنگ جهانی دوم مدیریت دفتر کارخانه نساجی همسرش را بر عهده داشت. او پس از مرگ همسرش در سال ۱۹۷۹، بهتنهایی در شهر نارا در مرکز ژاپن زندگی میکرد.