هشدار پژوهشگران درباره تبعات «اپیدمی تنهایی» و انزوای جوانان در عصر رسانههای اجتماعی
گوشیهای هوشمند و رسانههای اجتماعی، نسل جوان را به انزوا کشاندهاند. پژوهشها نشان میدهند نوجوانان و جوانان بهطور بیسابقهای از تماسهای رو در رو فاصله گرفته و به دنیای مجازی پناه بردهاند. به باور پژوهشگران، رواج این گوشهنشینی میتواند آسیبهای جدی به سلامت روان وارد کند.
محققان دانشگاههای کمبریج و اکستر در پژوهشی جدید دریافتند که داروهای رایج و در دسترس مانند ایبوپروفن و برخی درمانهای ضد ویروسی، میتوانند در درمان زوال عقل موثر باشند. این یافتهها حاصل بررسی ۱۴ مطالعه در زمینه سلامت با جامعه آماری بیش از ۱۳۰ میلیون نفر است.
بر اساس گزارش تایمز، محققان در این پژوهش گسترده که نتایج آن در مجله آلزایمرز اند دیمنشا منتشر شده است، دریافتند در طول آن مطالعات، یک میلیون مورد زوال عقل به ثبت رسیده است.
آنها با بررسی دقیق دادههای نسخهها و مطالعات متعدد، تعدادی از داروهای موجود را شناسایی کردهاند که میتوانند پتانسیل درمانی برای زوال عقل داشته باشند.
یافتههای این مطالعه نشان میدهد داروهای ضد التهابی مانند ایبوپروفن با کاهش خطر ابتلا به زوال عقل ارتباط مستقیم دارند.
التهاب بهطور فزایندهای بهعنوان عاملی مهم در طیف گستردهای از بیماریها شناخته میشود.
نقش التهاب در زوال عقل با این واقعیت تقویت میشود که برخی از ژنهای مسئول ایجاد التهاب در بدن، همانهایی هستند که احتمال ابتلا به زوال عقل را نیز افزایش میدهند.
محققان در این مطالعه، علاوه بر داروهای ضد التهابی، ارتباط جالبی بین آنتیبیوتیکها و داروهای ضد ویروسی و واکسنها، با کاهش خطر زوال عقل پیدا کردهاند.
این یافتهها نشان میدهند که این داروها از نظر «زیستشناختی» پتانسیل درمانی دارند و باید بیشتر مورد مطالعه قرار گیرند؛ هر چند نتایج پژوهشهای مختلف در این زمینه یکسان نبوده و نیاز به تحقیقات بیشتر و دقیقتر وجود دارد.
نکته قابل توجه در این پژوهش، بررسی دقیق ارتباط بین داروهای ضد افسردگی و زوال عقل است.
محققان هشدار میدهند که این ارتباط میتواند یک «علت معکوس» باشد، به این معنا که خود بیماری زوال عقل ممکن است منجر به تجویز بیشتر داروهای ضد افسردگی شود.
بهعنوان مثال، برای فردی که در مراحل اولیه زوال عقل قرار دارد، ممکن است به منظور تغییر خلق و خو، داروی ضد افسردگی تجویز شود.
دکتر بن آندروود از دپارتمان روانپزشکی دانشگاه کمبریج تاکید کرد که یافتن داروهای دارای مجوز قبلی میتواند فرآیند دسترسی بیماران به درمان را تسریع کند.
او معتقد است این رویکرد میتواند هزینههای درمانی را بهطور قابل توجهی کم کند و احتمال تایید این داروها را برای استفاده در سیستم خدمات درمانی ملی بریتانیا (NHS) افزایش دهد.
این مطالعه که یکی از جامعترین بررسیهای انجام شده در این زمینه است، اهمیت استفاده مجدد از داروهای موجود را برجسته میکند.
محققان تاکید میکنند درک پتانسیل داروهای فعلی برای درمان زوال عقل یک «اولویت فوری» است و این رویکرد میتواند در مقایسه با توسعه داروهای جدید، مسیر سریعتری برای دستیابی به درمانهای موثر فراهم کند.
«روزها بیهدف میگذرند و زندگی دیگر مثل گذشته شیرین نیست.»
این تجربه مشترک هزاران سالمندی است که از یک مشکل در حوزه سلامت روان رنج میبرند. پدیدهای که متخصصان آن را سندرم «خستگی از زندگی» نامیدهاند و برای درمان آن، راههایی بهجز دارو وجود دارد.
بر اساس گزارش دیلی میل، این سندرم که حتی متخصصان را هم با چالشهای جدی روبهرو کرده است، برخلاف افسردگی، با داروهای رایج درمان نمیشود اما خبر خوب این است که راهکارهایی برای مقابله با آن وجود دارد.
روایتهای سالمندان از احساس خستگی از زندگی
جین ۸۶ ساله در گفتوگو با دیلی میل، وضعیت خود را از نظر سلامت جسمانی «نسبتا خوب» توصیف میکند اما پس از درگذشت همسر و بسیاری از دوستانش، دیگر لذتی در زندگی نمیبیند.
او میگوید: «میدانم نباید چنین احساسی داشته باشم. من خوششانسم که دختر خوبی دارم و اغلب او را میبینم اما احساس تنهایی میکنم. حس میکنم تمام کاری که انجام میدهم خوردن، خوابیدن و دویدن به سوی توالت است.»
جان ۸۱ ساله، پس از سه بار مبارزه با سرطان در دهه گذشته، سرانجام در حال بهبودی است.
این پدربزرگ و مهندس سابق میگوید: «گاهی فکر میکنم واقعا از زندگی سپاسگزارم اما وقتی نمیتوانی کار مهمی انجام دهی، با خودت میگویی اگر فردا بمیرم، شاید بهتر باشد. من قبلا مرد بسیار فعالی بودم اما حالا احساس بیفایده بودن میکنم.»
آیریس ۸۱ ساله که در یک خانه سالمندان مجهز زندگی میکند هم تجربه مشابهی دارد.
او میگوید: «از زندگی کردن خسته شدهام چون دیگر نمیتوانم بدون کمک کارکنان از خانه خارج شوم. دوستانم فوت کردهاند و جوانترها تجربیات مشترکی با من ندارند که بتوانیم دربارهشان صحبت کنیم. از خانوادهام سپاسگزارم اما چیزی نیست که منتظرش باشم.»
دیدگاه موافقان
دکتر سم کار، روانشناس متخصص این موضوع در دانشگاه باث، معتقد است این وضعیت با افسردگی در افراد جوانتر متفاوت است: «سالمندانی که ما میبینیم، اغلب احساس میکنند زندگیشان به پایان رسیده؛ مثل این است که ماراتن را تمام کردهاید و دیگر چیزی برای تجربه کردن باقی نمانده است.»
دکتر راب هاوارد، متخصص روانپزشکی سالمندان در دانشگاه کالج لندن هم میگوید که این احساسات، شایع هستند.
به گفته او، برای بسیاری از افراد، هویت و معنای زندگی به مراقبت از خانواده و کار گره خورده است و بدون این نقشها، افراد میتوانند بخش زیادی از عزت نفس و اعتماد به نفسشان را از دست بدهند.
مخالفان: سالمندی میتواند دوران شکوفایی باشد
پروفسور جان اندروز، کارشناس مراقبت از سالمندان در دانشگاه استرلینگ، نظر متفاوتی دارد.
او به دیلی میل میگوید: «چرا وقتی یک جوان ۱۹ ساله میگوید از زندگی خسته شده است نگران میشویم اما وقتی یک فرد ۹۰ ساله همین را میگوید، میگوییم طبیعی است؟ این نشان میدهد که ما آنطور که باید برای افراد مسن ارزش قائل نیستیم.»
سوزان پیکارد، مدیر مرکز سالمندی در دانشگاه لیورپول نیز معتقد است جنبههای مثبت پیری اغلب نادیده گرفته میشوند.
او به نمونه دیانا آتیل، سردبیر ادبی سابق اشاره میکند که در دهه ۹۰ زندگیاش به شهرت رسید. او در دهه ۷۰ زندگی کلاسهای طراحی را شروع کرده بود.
چالش مرگ با کمک پزشکی
این مساله زمانی پیچیدهتر میشود که پای مرگ با کمک پزشکی به میان میآید.
در هلند که این امر برای افراد دارای «رنج غیرقابل تحمل» قانونی است، سه درصد از موارد مرگ داوطلبانه مربوط به افرادی است که از زندگی خسته شدهاند.
در بلژیک نیز حدود ۲۰ درصد از موارد مرگ با کمک پزشکی مربوط به افراد مبتلا به بیماریهای درمانناپذیر نبوده است.
در بریتانیا، لایحه کمک به مرگ به تازگی از اولین مرحله تصویب در مجلس عوام گذشته اما منتقدان نگرانند در صورت قانونی شدن این امر، سالمندانی که احساس میکنند سربار هستند یا به سادگی از زندگی خسته شدهاند، برای پایان دادن به زندگیشان تحت فشار قرار گیرند.
ارتباط اجتماعی و یافتن هدف جدید
متخصصان راهکارهای متعددی برای مقابله با این سندرم پیشنهاد میکنند.
به باور دکتر هاوارد، یافتن هدف، کلید اصلی است. این میتواند از طریق کار داوطلبانه، شروع یک سرگرمی جدید یا یافتن نقشی تازه در خانواده باشد.
او تاکید میکند که مردم نباید ناراحتی و بدبختی را بهعنوان بخشی جداییناپذیر از پیری بپذیرند.
پروفسور اندروز نیز توصیههای عملی دارد: «زیاد الکل ننوشید، خوب غذا بخورید، سیگار نکشید، تا جایی که میتوانید ورزش کنید و اگر نیاز دارید، دارو مصرف کنید.»
او تاکید میکند: «نکته مهم دیگر این است که راههایی برای خدمت به دیگران پیدا کنید؛ چه داوطلبانه در یک کلیسا یا پارک محلی، چه فعالیت در یک حزب سیاسی.»
او در پایان میگوید: «افرادی که عمر طولانی و شادی دارند، با دیگران، چه خانواده چه جامعه، در ارتباط هستند. کسانی که خود را وادار به انجام این کارها نمیکنند، تنها میمانند. درست است که این کار میتواند سخت باشد؛ بهخصوص اگر ضعیف باشید اما اکثر مردم توانایی انجام کارهای شگفتانگیز را حتی در سنین بالا دارند.»
داروهایی مانند اوزمپیک و وگووی که برای درمان دیابت ساخته شده بودند، حالا با کشف تاثیرات گستردهشان دانشمندان را شگفتزده کردهاند. نتایج مطالعه روی دو میلیون نفر نشان میدهند این داروها فراتر از کاهش وزن عمل میکنند و میتوانند خطر اعتیاد، زوال عقل و بیماریهای قلبی را کاهش دهند.
بر اساس گزارش بیبیسی جهانی و به گفته محققان، نخستین پژوهش جامع برای بررسی تاثیر داروهای کاهش وزن بر سلامت کلی انسان، نتایج شگفتانگیزی را در مورد تاثیر این داروها بر بدن آشکار کرده است.
این پژوهش که نزدیک به دو میلیون نفر را مورد بررسی قرار داده، نشان میدهد این داروها با سلامت بهتر قلب، کاهش عفونتها، کاهش خطر اعتیاد و کاهش موارد زوال عقل ارتباط دارند.
پژوهشگران آمریکایی همزمان هشدار دادند که این داروها کاملا بیخطر نیستند و به نظر میرسد درد مفاصل و التهاب خطرناک لوزالمعده را افزایش میدهند.
به گفته دکتر زیاد العلی، پژوهشگر ارشد دانشگاه واشینگتن، این یک حوزه کاملا جدید است.
او توضیح داد که اوزمپیک و وگووی در ابتدا برای درمان دیابت نوع دو ساخته شدند اما اثر قابل توجه آنها در کاهش وزن باعث شهرتشان شد.
تاثیر دارو بر کاهش مشکلات قلبی و خطر اعتیاد
به گفته دکتر علی، تیم پژوهشی با مطالعه روی کهنه سربازان آمریکایی مبتلا به دیابت نوع دو، تاثیر این داروها را بر ۱۷۵ بیماری مختلف بررسی کردند.
نتایج پژوهش نشان داد مصرفکنندگان این داروها کمتر دچار مشکلات قلبی مانند سکته، نارسایی قلبی و فشار خون بالا میشوند.
دکتر علی همچنین به یافته جالب دیگری اشاره کرد و گفت این داروها خطر اعتیاد به الکل و مواد مخدر، اسکیزوفرنی، افکار خودکشی و تشنج را نیز کاهش میدهند.
به دلیل جدید بودن این داروها، دوره مطالعه تنها سه سال و نیم طول کشید اما حتی در همین مدت کوتاه نیز کاهش ۱۲ درصدی در بیماری آلزایمر مشاهده شد.
پژوهشها همچنین نشان داد سرطان کبد، درد عضلانی، بیماری مزمن کلیوی و به طور چشمگیری عفونتهای باکتریایی و تب در بیماران کاهش یافت.
با این حال مصرفکنندگان اوزمپیک و وگووی بیشتر با مشکلات گوارشی مواجه شدند. آنها از تهوع، درد شکم، التهاب معده، دیورتیکولیت (که نوعی برآمدگی دردناک در روده است) و هموروئید، رنج میبردند.
تبعات مثبت و منفی دارو
نتایج این پژوهش که در مجله نیچر مدیسین منتشر شده، نشان میدهد این داروها در کنار فواید، عوارضی مانند فشار خون پایین، سردرد، مشکلات خواب، سنگ کلیه و دردهای استخوانی و مفصلی را افزایش میدهند.
به گفته دکتر علی، گستردگی تاثیر این داروها بر سیستمهای مختلف بدن شگفتآور است.
کاهش وزن به تنهایی میتواند سلامتی را بهبود بخشد. برای مثال وقتی وزن اضافی اطراف زبان و گلو کم میشود، راههای تنفسی باز میشوند و مشکل آپنه خواب، یعنی قطع و وصل شدن تنفس در خواب، کاهش مییابد.
این داروها فراتر از کاهش وزن عمل میکنند و بهطور مستقیم بر عملکرد سلولها و بافتهای بدن تاثیر میگذارند.
دکتر علی معتقد است چاقی برای مغز، سلامت روان و قلب مضر است و میتواند سرچشمه بسیاری از بیماریها باشد.
اوزمپیک و ویگووی با تقلید از هورمون جیالپی-۱ که پس از غذا خوردن ترشح میشود، احساس سیری ایجاد میکنند.
گیرندههای این هورمون در سراسر بدن وجود دارند و همین باعث میشود این داروها علاوه بر کاهش اشتها، میل به مصرف الکل و دخانیات را کم کنند و با کاهش التهاب در بدن، تاثیرات گستردهای بر سلامت داشته باشند.
مزایا و محدودیتهای مطالعه
پژوهشگر ارشد این مطالعه، گفت که طیف گسترده مزایای سلامتی میتواند استفاده از این داروها را برای برخی افراد توجیه کند.
به گفته دکتر علی، برای کسانی که واقعا در معرض خطر هستند، این مزایای متعدد یک امتیاز مهم محسوب میشود اما: «برای افرادی که چاقی تهدیدی برای سلامتشان نیست، ممکن است عوارض دارو بیشتر از فوایدش باشد.»
البته این مطالعه محدودیتهایی هم داشته است.
اکثر شرکتکنندگان مردان سفیدپوست بودهاند و به همین دلیل تاثیر دارو بر زنان، از جمله گزارشهای مربوط به بهبود باروری و پدیده «نوزادان اوزمپیک» مورد بررسی قرار نگرفته است.
از سوی دیگر، چرایی انتخاب اوزمپیک و وگووی برای برخی بیماران میتواند توضیحات دیگری برای یافتههای این پژوهش به دست دهد.
نیاز به تحقیقات بیشتر
اگرچه آزمایشهای بالینی پیشین فواید قلبی و عروقی این داروها را تایید کردهاند، یافتههای جدید این مطالعه نیاز به بررسیهای دقیقتری دارد.
یکی از نتایج امیدوارکننده، تاثیر احتمالی سماگلوتید در پیشگیری از آلزایمر است؛ یک نوع بیماری که معمولا یک دهه پیش از ظهور علائم در مغز آغاز میشود.
پروفسور نوید ستار از دانشگاه گلاسکو گفت آزمایشهای جدیدی در حال انجام است که نتایج آنها در چهار سال آینده منتشر خواهد شد.
به گفته او، یافتههای فعلی هر چند جالب است اما برای تغییر در نحوه تجویز داروها کافی نیست.
در همین راستا، پروفسور استفان اوراهیلی از دانشگاه کمبریج به نکتهای متناقض اشاره کرد.
به گفته او، در حالی که این مطالعه ایمنی داروها را برای بیماران دیابتی تایید میکند اما افزایش درد مفاصل در بیماران شگفتانگیز است زیرا انتظار میرفت با کاهش وزن، فشار روی مفاصل کم شود.
اوراهیلی توضیح داد از آنجا که سلولهای ایمنی بدن دارای گیرندههای جیالپی-۱ هستند، تاثیر این داروها غیرقابل پیشبینی بوده و ممکن است برخی التهابها را کاهش و برخی دیگر را افزایش دهند.
یافتههای جدید دانشمندان نشان میدهد داروی خوابآور آمبین که برای درمان بیخوابی تجویز میشود، میتواند فرآیند حیاتی پاکسازی مغز را در طول خواب مختل کند و خطر ابتلا به بیماریهای تخریبکننده عصبی را افزایش دهد.
بر اساس گزارش نیواطلس، پژوهشگران مرکز پزشکی دانشگاه روچستر به سرپرستی پروفسور مایکن ندرگارد در مطالعهای که به تازگی انجام دادهاند، به بررسی تاثیر داروی زولپیدم با نام تجاری آمبین بر عملکرد سیستم گلیمفاتیک مغز پرداختهاند. این سیستم که نخستین بار در سال ۲۰۱۲ توسط همین گروه تحقیقاتی کشف شد، نقش مهمی در پاکسازی مواد زائد از مغز در طول خواب ایفا میکند.
سیستم گلیمفاتیک
سیستم گلیمفاتیک، شبکهای از کانالهای ظریف است که مانند لولهکشی پیچیدهای در اطراف رگهای خونی مغز قرار گرفته و مایع مغزی-نخاعی را در مغز به گردش در میآورد. این سیستم در طول خواب فعالتر میشود و با جمعآوری و دفع پروتئینهای سمی مانند بتا-آمیلوئید و تاو که تجمع آنها با بیماری آلزایمر مرتبط است، به سلامت مغز کمک میکند.
پژوهشهاییک دهه اخیر نشان داده که عملکرد سیستم گلیمفاتیک اهمیتی فراتر از آنچه در ابتدا تصور میشد، دارد. دانشمندان دریافتهاند که اختلال در کارکرد این سیستم میتواند در بروز بیماری پارکینسون نیز نقش داشتهباشد.
یافتههای امیدوارکننده دیگری نیز در سال ۲۰۲۱ منتشر شد که نشان میدهد میتوان با بهرهگیری از فنآوری اولتراسوند، سیستمگلیمفاتیک را در بیماران مبتلا به آلزایمر تحریک کرد تا پاکسازی پروتئینهای سمی آمیلوئید و تاو با کارایی بیشتری انجام شود.
در این پژوهش که روی موشهای آزمایشگاهی انجام شد، پروفسور ندرگارد و تیمشبا استفاده از تکنیکهای پیشرفته تصویربرداری و مانیتورینگ مغزی (EEG و EMG) عملکرد سیستم گلیمفاتیک را در طول خواب مورد بررسی قرار دادند.
امواج نوراپینفرین و پاکسازی مغز
پژوهشگران دریافتند که در مرحله خواب عمیق (non-REM)، ماده شیمیایی نوراپینفرین به صورت سینوسی و متناوب در مغز آزاد میشود. این امواج شیمیایی باعث ایجاد «برانگیختگیهای جزئی مغز» میشوند که به نوبه خود موجب انقباض ریتمیک رگهای خونی مغز میشود. این انقباضات مستقل از ضربان قلب عمل میکنند و مانند یک پمپ، مایع مغزی-نخاعی را در مسیرهای گلیمفاتیک به حرکت در میآورند.
این پژوهش نشان داد که داروی خوابآور زولپیدم با مسدود کردن امواج نوراپینفرین، چرخه طبیعی پاکسازی مغز را مختل میکند.
به گفته دکتر ناتالی هاگلند، نویسنده ارشد این مطالعه، کشف ارتباط بین نوراپینفرین، فعالیت عروقی و پاکسازی گلیمفاتیک، حلقه گمشدهای بود که به درک بهتر فرآیندهای ترمیمی مغز در طول خواب کمک میکند.
پروفسور ندرگارد در جمعبندی این پژوهش تاکید میکند که این یافتهها اهمیت حفظ الگوی طبیعی خواب را برای عملکرد بهینه مغز نشان میدهد. او هشدار میدهد که استفاده از داروهای خوابآور میتواند با مختل کردن مکانیسمهای طبیعی پاکسازی مغز، سلامت عصبی را به خطر بیندازد. این موضوع بهویژه در مورد افرادی که در معرض خطر بیماریهای تخریبکننده عصبی مانند آلزایمر قرار دارند، اهمیت بیشتری پیدا میکند.
این پژوهش که پیوند مستقیمی بین مصرف داروهای خوابآور و اختلال در سیستم پاکسازی مغز را نشان میدهد، میتواند تاثیر قابل توجهی بر رویکردهای درمانی اختلالات خواب داشتهباشد و لزوم بازنگری در تجویز گسترده این داروها را مطرح میکند.
اکنون به نظر میرسد یافتن روشهای جایگزین و طبیعیتر برای بهبود کیفیت خواب، اهمیت بیشتری پیدا کردهاست.
یافتههای تحقیقات پزشکی نشان میدهد تنها پنج دقیقه ورزش هوازی میتواند اثرات ضد اضطراب در بدن ایجاد کند. با این حال، بسیاری از ما هنوز نمیدانیم چه زمانی نگرانیهای طبیعی و روزمره به یک اختلال روانی تبدیل میشوند.
به گزارش روزنامه تلگراف، اضطراب بخشی از ساز و کار طبیعی بدن برای محافظت از ما است.
تالیا گیلیگان، درمانگر و عضو انجمن بیایسیپی که در زمینه اضطرابهای ناشی از تروما تخصص دارد، معتقد است گاهی اضطراب بهعنوان یک «سیستم هشداردهنده» بیش از حد حساس میشود و حتی در شرایطی که هیچ خطر واقعی وجود ندارد، واکنش نشان میدهد.
در همین رابطه، الی راس، درمانگر و عضو شورای رواندرمانی بریتانیا، میگوید زمانی که یافتن دلیل اضطراب دشوار میشود و شدت آن به حدی میرسد که زندگی روزمره را مختل میکند، احتمالا با یک اختلال اضطرابی روبهرو هستیم که خود را معمولا با سه نشانه اصلی نشان میدهد.
نخستین نشانه زمانی پدیدار میشود که اضطراب، انجام فعالیتهای مورد علاقه فرد را تحت تاثیر قرار میدهد.
وقتی فردی به دلیل ترس و نگرانی از موقعیتهای اضطرابآور دوری میکند یا از فعالیتهایی که پیشتر از آنها لذت میبرد کناره میگیرد، این را باید بهعنوان یک هشدار جدی در نظر گرفت.
شاید در نگاه اول، پرهیز از رفتن به مهمانی یا لغو یک سفر به دلیل نگرانی از وقوع اتفاقات احتمالی، تصمیمی عاقلانه به نظر برسد. اما واقعیت این است که این رفتارهای اجتنابی بهتدریج به عادت تبدیل میشوند و در نهایت، فرد را به این باور غلط میرسانند که دنیای بیرون جای خطرناکی است و باید از آن دوری کرد.
دومین نشانه، بروز علائم جسمی مزمن است که میتواند شامل تپش قلب، تعریق، مشکلات گوارشی و گرفتگی عضلات باشد.
گاهی این علائم بهقدری شدید میشوند که به حملات حملههای هراس (پانیک) میانجامند، حملاتی که میتوانند احساسی شبیه به حمله قلبی یا تنگی نفس ایجاد کنند.
به گفته راس، حملههای پانیک نشان میدهند که اضطراب در حال تبدیل شدن به یک بیماری است.
این حملهها بیدلیل اتفاق نمیافتند، بلکه زنگ خطری هستند که وقتی فشارهای روانی از حد تحمل بدن فراتر میرود، به صدا در میآیند. به عبارت دیگر، حملههای پانیک، فریاد بدن برای کمک خواستن است.
گیلیگان در همین رابطه میگوید وقتی بدن در حالت «جنگ یا گریز» قرار میگیرد، بهطور مداوم هورمونهای استرسزا مانند کورتیزول و آدرنالین ترشح میکند.
این هورمونها در کوتاهمدت مفید هستند اما وقتی بهطور مداوم فعال باشند، باعث التهاب میشوند و به سلامت جسمی آسیب میرسانند. اضطراب مزمن میتواند به تضعیف سیستم ایمنی و افزایش خطر بیماریهای قلبی منجر شود.
سومین نشانه، اضطراب مداوم و بیدلیل است. در حالی که ترس معمولا یک کانون مشخص مانند امتحان، سخنرانی یا یک گفتوگوی چالشبرانگیز دارد، اضطراب اغلب مبهمتر است و به صورت یک نگرانی پایدار بدون محرک مشخص تجربه میشود.
به گفته گیلیگان، وقتی اضطراب همیشگی است و به رویدادهای خاصی مربوط نمیشود، باید عمیقتر به مساله نگاه کرد.
این نوع اضطراب میتواند با تروماهای حلنشده مرتبط باشد. در این شرایط، بدن و ذهن طوری واکنش نشان میدهند که گویی دائما در خطر هستند، حتی وقتی هیچ تهدید فوری وجود ندارد.
این وضعیت بهویژه در افرادی که آسیبهای روابط بین فردی مانند غفلت در دوران کودکی یا خشونت خانگی را تجربه کردهاند، شایعتر است.
گیلیگان هشدار میدهد تروما سیستم هشدار مغز را دوباره برنامهریزی و آن را فوقالعاده حساس میکند، بهطوری که حتی استرسهای کوچک نیز میتوانند احساس شوند.
راس معتقد است اضطراب میتواند بهترین معلم ما باشد، به شرط آنکه یاد بگیریم به آن گوش دهیم. اضطراب در تلاش است تا چیزی ما بگوید؛ اینکه چه چیزی درست کار میکند، چه چیزی اشتباه است و چه چیزی نیاز به توجه دارد.
او تاکید میکند که اضطراب میتواند معلم خوبی باشد، به شرط آنکه به جای نادیده گرفتن آن، با دقت به پیامهایش توجه کنیم و همانطور که با دیگران مهربان هستیم، با خودمان نیز مهربانی کنیم.
متخصصان برای مدیریت اضطراب، راهکارهای متعددی را پیشنهاد میکنند. خودکاوی از طریق نوشتن یکی از این راهکارها است.
یادگیری مهارت «نه» گفتن نیز مهم است، زیرا اضطراب اغلب زمانی تشدید میشود که بیش از حد به خودمان فشار میآوریم.
ورزش منظم و پیادهروی کوتاه میتواند به تنظیم مجدد سیستم عصبی کمک کند. در نهایت، مراجعه به رواندرمانگر، بهویژه متخصصانی که در زمینه تروما تجربه دارند، میتواند در شناخت ریشههای اضطراب و ساختن ابزارهای مقاومت، موثر واقع شود.
بر اساس گزارش فایننشال تایمز، تا چند سال پیش، به دلیل کمبود دادههای قابل اتکا، برخی کارشناسان وجود «اپیدمی تنهایی» را زیر سوال میبردند اما اکنون با گذشت زمان و افزایش شواهد و دادههای معتبر، این پدیده به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل شده است.
آخرین دادههای منتشر شده در سال ۲۰۲۴ نشان میدهند در اروپا، تعداد جوانانی که حتی هفتهای یکبار هم با دیگران معاشرت نمیکنند، از ۱۰ درصد به ۲۵ درصد افزایش یافته است و به بیان دیگر، از هر چهار جوان اروپایی، یک نفر در انزوای کامل اجتماعی به سر میبرد.
این آمار تنها به اروپا محدود نمیشود و در آمریکا نیز روند مشابهی مشاهده میشود.
بررسیهای دقیق در فاصله سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۳ نشان میدهند میزان رضایت از زندگی در میان جوانان بهطور چشمگیری کاهش یافته است.
طبق این مطالعات، یک جوان ۲۰ ساله امروزی به اندازه یک فرد ۳۰ ساله در دهه گذشته گوشهگیر است و کمتر در فعالیتهای اجتماعی شرکت میکند و این یعنی جوانان امروز، زودتر از نسل قبل به انزورا روی میآورند.
کاهش معاشرت و دورهمیهای جوانان به کاهش قابل توجه مصرف الکل و برقراری روابط جنسی منجر شده است.
اگرچه برخی این تغییرات رفتاری را از منظر سلامت عمومی مثبت ارزیابی میکنند اما پژوهشهای گسترده نشان میدهند تنهایی طولانیمدت میتواند به افزایش نرخ مرگومیر و مشکلات جدی سلامت روان منجر شود.
پژوهشگران با بررسی دقیق عادات روزانه جوانان در آمریکا و بریتانیا به نتایج قابل توجهی دست یافتهاند.
طبق این مطالعات، بیشترین زمان جوانان صرف سه فعالیت انفرادی میشود: بازیهای دیجیتال، پیمایش شبکههای اجتماعی و تماشای ویدیوهای کوتاه.
نکته قابل تامل این است که خود جوانان نیز این فعالیتها را «کمارزشترین و کممعناترین بخش زندگی خود» میدانند اما گویی در برابر این عادتها ناتوان شدهاند.
درک تامپسون، تحلیلگر نشریه آتلانتیک، از این دوران بهعنوان «قرن ضد اجتماعی» یاد میکند و معتقد است با گسترش ویدیوهای کوتاه در رسانههای اجتماعی، این روند شتاب بیشتری نیز گرفته است.
دادهها نشان میدهند جوانانی که زمان بیشتری را در تنهایی میگذرانند، حتی هنگام انجام فعالیتهای مشابه، شادی کمتری را نسبت به همسالانی تجربه میکنند که در جمع هستند.
بر اساس این گزارش، شرایط امروز جوانان شبیه همان ضربالمثل معروف «قورباغه در دیگ آب» شده است: «درست مثل قورباغهای که متوجه گرم شدن تدریجی آب نمیشود، آسیبهای این انزوای اجتماعی آنقدر آهسته و پنهانی پیش میروند که کسی در لحظه متوجه عمق فاجعه نمیشود اما آمار و ارقام زنگ خطر را به صدا درآوردهاند.»
به گفته کارشناسان، اگر برای بازگرداندن جوانان به تعاملات اجتماعی واقعی و احیای روابط رو در رو چارهای اندیشیده نشود، جهان با بحرانی روبهرو خواهد شد که جبران خسارتهای آن، اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار خواهد بود.