هشدار پژوهشگران درباره تاثیر منفی داروهای خوابآور بر سلامت مغز
یافتههای جدید دانشمندان نشان میدهد داروی خوابآور آمبین که برای درمان بیخوابی تجویز میشود، میتواند فرآیند حیاتی پاکسازی مغز را در طول خواب مختل کند و خطر ابتلا به بیماریهای تخریبکننده عصبی را افزایش دهد.
یافتههای تحقیقات پزشکی نشان میدهد تنها پنج دقیقه ورزش هوازی میتواند اثرات ضد اضطراب در بدن ایجاد کند. با این حال، بسیاری از ما هنوز نمیدانیم چه زمانی نگرانیهای طبیعی و روزمره به یک اختلال روانی تبدیل میشوند.
به گزارش روزنامه تلگراف، اضطراب بخشی از ساز و کار طبیعی بدن برای محافظت از ما است.
تالیا گیلیگان، درمانگر و عضو انجمن بیایسیپی که در زمینه اضطرابهای ناشی از تروما تخصص دارد، معتقد است گاهی اضطراب بهعنوان یک «سیستم هشداردهنده» بیش از حد حساس میشود و حتی در شرایطی که هیچ خطر واقعی وجود ندارد، واکنش نشان میدهد.
در همین رابطه، الی راس، درمانگر و عضو شورای رواندرمانی بریتانیا، میگوید زمانی که یافتن دلیل اضطراب دشوار میشود و شدت آن به حدی میرسد که زندگی روزمره را مختل میکند، احتمالا با یک اختلال اضطرابی روبهرو هستیم که خود را معمولا با سه نشانه اصلی نشان میدهد.
نخستین نشانه زمانی پدیدار میشود که اضطراب، انجام فعالیتهای مورد علاقه فرد را تحت تاثیر قرار میدهد.
وقتی فردی به دلیل ترس و نگرانی از موقعیتهای اضطرابآور دوری میکند یا از فعالیتهایی که پیشتر از آنها لذت میبرد کناره میگیرد، این را باید بهعنوان یک هشدار جدی در نظر گرفت.
شاید در نگاه اول، پرهیز از رفتن به مهمانی یا لغو یک سفر به دلیل نگرانی از وقوع اتفاقات احتمالی، تصمیمی عاقلانه به نظر برسد. اما واقعیت این است که این رفتارهای اجتنابی بهتدریج به عادت تبدیل میشوند و در نهایت، فرد را به این باور غلط میرسانند که دنیای بیرون جای خطرناکی است و باید از آن دوری کرد.
دومین نشانه، بروز علائم جسمی مزمن است که میتواند شامل تپش قلب، تعریق، مشکلات گوارشی و گرفتگی عضلات باشد.
گاهی این علائم بهقدری شدید میشوند که به حملات حملههای هراس (پانیک) میانجامند، حملاتی که میتوانند احساسی شبیه به حمله قلبی یا تنگی نفس ایجاد کنند.
به گفته راس، حملههای پانیک نشان میدهند که اضطراب در حال تبدیل شدن به یک بیماری است.
این حملهها بیدلیل اتفاق نمیافتند، بلکه زنگ خطری هستند که وقتی فشارهای روانی از حد تحمل بدن فراتر میرود، به صدا در میآیند. به عبارت دیگر، حملههای پانیک، فریاد بدن برای کمک خواستن است.
گیلیگان در همین رابطه میگوید وقتی بدن در حالت «جنگ یا گریز» قرار میگیرد، بهطور مداوم هورمونهای استرسزا مانند کورتیزول و آدرنالین ترشح میکند.
این هورمونها در کوتاهمدت مفید هستند اما وقتی بهطور مداوم فعال باشند، باعث التهاب میشوند و به سلامت جسمی آسیب میرسانند. اضطراب مزمن میتواند به تضعیف سیستم ایمنی و افزایش خطر بیماریهای قلبی منجر شود.
سومین نشانه، اضطراب مداوم و بیدلیل است. در حالی که ترس معمولا یک کانون مشخص مانند امتحان، سخنرانی یا یک گفتوگوی چالشبرانگیز دارد، اضطراب اغلب مبهمتر است و به صورت یک نگرانی پایدار بدون محرک مشخص تجربه میشود.
به گفته گیلیگان، وقتی اضطراب همیشگی است و به رویدادهای خاصی مربوط نمیشود، باید عمیقتر به مساله نگاه کرد.
این نوع اضطراب میتواند با تروماهای حلنشده مرتبط باشد. در این شرایط، بدن و ذهن طوری واکنش نشان میدهند که گویی دائما در خطر هستند، حتی وقتی هیچ تهدید فوری وجود ندارد.
این وضعیت بهویژه در افرادی که آسیبهای روابط بین فردی مانند غفلت در دوران کودکی یا خشونت خانگی را تجربه کردهاند، شایعتر است.
گیلیگان هشدار میدهد تروما سیستم هشدار مغز را دوباره برنامهریزی و آن را فوقالعاده حساس میکند، بهطوری که حتی استرسهای کوچک نیز میتوانند احساس شوند.
راس معتقد است اضطراب میتواند بهترین معلم ما باشد، به شرط آنکه یاد بگیریم به آن گوش دهیم. اضطراب در تلاش است تا چیزی ما بگوید؛ اینکه چه چیزی درست کار میکند، چه چیزی اشتباه است و چه چیزی نیاز به توجه دارد.
او تاکید میکند که اضطراب میتواند معلم خوبی باشد، به شرط آنکه به جای نادیده گرفتن آن، با دقت به پیامهایش توجه کنیم و همانطور که با دیگران مهربان هستیم، با خودمان نیز مهربانی کنیم.
متخصصان برای مدیریت اضطراب، راهکارهای متعددی را پیشنهاد میکنند. خودکاوی از طریق نوشتن یکی از این راهکارها است.
یادگیری مهارت «نه» گفتن نیز مهم است، زیرا اضطراب اغلب زمانی تشدید میشود که بیش از حد به خودمان فشار میآوریم.
ورزش منظم و پیادهروی کوتاه میتواند به تنظیم مجدد سیستم عصبی کمک کند. در نهایت، مراجعه به رواندرمانگر، بهویژه متخصصانی که در زمینه تروما تجربه دارند، میتواند در شناخت ریشههای اضطراب و ساختن ابزارهای مقاومت، موثر واقع شود.
نتایج یک پژوهش تازه نشان میدهد جامعه خستگی زنان را جدی نمیگیرد و در حالی که مردم خستگی مردان را نزدیک به یک واحد بیشتر از حد واقعی برآورد میکنند، میزان خستگی زنان را یک و سه دهم واحد کمتر از واقعیت تخمین میزنند.
این تفاوت چشمگیر در تشخیص میزان خستگی میتواند در محیطهای پرخطری مانند ماموریتهای فضایی به فاجعه منجر شود.
به گزارش دیلی میل، پژوهشگران مرکز فضایی جانسون ناسا در هیوستون به سرپرستی دکتر مورگان استوسیک، مطالعهای گسترده را درباره تفاوت درک جامعه از خستگی زنان و مردان انجام دادهاند.
هدف اصلی دکتر استوسیک از این پژوهش، ابداع روشی برای تخمین میزان خستگی افراد تنها بر اساس نشانههای غیرکلامی مانند زبان بدن بودهاست.
این مطالعه همچنین با هدف بهبود ایمنی در ماموریتهای فضایی طراحی شدهاست، جایی که فضانوردان زن و مرد روزهای طولانی و طاقتفرسایی را در محیطهای پراسترس سپری میکنند.
در این پژوهش، از داوطلبان خواسته شد تا یک گفتگوی پنج دقیقهای با یک فرد ناشناس داشته باشند و میزان خستگی که در آن لحظه احساس میکردند را گزارش کنند. برای سنجش خستگی، مقیاسی از صفر تا ده در نظر گرفته شدهبود که در آن صفر به معنای عدم خستگی و ده به معنای بیشترین حد ممکن خستگی بود.
در مرحله بعد، پژوهشگران از ۷۱ نفر خواستند تا فیلم این گفتگوها را بدون صدا تماشا کنند و حدس بزنند هر یک از شرکتکنندگان چقدر خسته بودند.
نتایج این ارزیابی جالب توجه بود. گروه ناظر، میزان خستگی زنان را یک و سه دهم واحد کمتر از آنچه خودشان گزارش کرده بودند تخمین زدند، اما خستگی مردان را نزدیک به یک واحد بیشتر از میزان واقعی برآورد کردند.
دکتر استوسیک با بررسی دقیق رفتار شرکتکنندگان دریافت که زنان حتی در شرایط خستگی مفرط، تلاش میکنند تا در تعاملات اجتماعی هوشیار به نظر برسند. آنها ارتباط چشمی بیشتری برقرار میکنند و زبان بدنی فعالتری از خود نشان میدهند. در مقابل، مردان در زمان خستگی کمتر به حفظ ظاهر اجتماعی خود اهمیت میدهند و رفتارهای کمحوصلهتری از خود نشان میدهند.
این یافتهها برای صنعت هوافضا که با چالشهای جدی در زمینه ایمنی روبرو است، اهمیت حیاتی دارد. طبق آمارهای موجود، بیش از ۵۰ درصد از حوادث هوافضا به دلیل خستگی خدمه رخ میدهد.
الگوی گستردهتر از درک نادرست از درد و خستگی زنان
این یافتهها بخشی از یک الگوی گستردهتر را نشان میدهد. دکتر استوسیک پیش از این نیز در آزمایش دیگری به نتایج مشابهی رسیدهاست. او در آن آزمایش، با بستن یک کشبند پزشکی به بازوی داوطلبان و درخواست از آنها برای انجام حرکات ورزشی با دست، شرایطی دردناکی برای آنها ایجاد کرد. نتیجه این آزمایش هم نشان داد که ناظران به طور معمول شدت درد زنان را کمتر از واقعیت و درد مردان را بیشتر از حد واقعی تخمین میزنند.
در محیطهای پزشکی نیز همین الگو دیده میشود. تحلیل بیش از ۲۱ هزار پرونده پزشکی نشان داده است که احتمال تجویز داروهای مسکن برای زنان به طور معناداری کمتر است.
پزشکان اغلب علائم زنان را نادیده میگیرند یا آنها را «هیستریک و اغراقکننده» میدانند. این در حالی است که مردان راحتتر داروهای ضد درد و ضد افسردگی دریافت میکنند و پزشکان برای آنها آزمایشهای بیشتری درخواست میکنند.
یافتههای پژوهشگران دانشگاه میامی نشان میدهد که تصور غالب درباره ابراز بیشتر احساسات از سوی زنان، نتیجهای معکوس داشتهاست. همین تصور باعث شده که حتی نشانههای آشکار درد و آسیب در زنان نادیده گرفتهشود.
این تفاوت در نحوه برخورد با خستگی و درد زنان و مردان میتواند پیامدهای خطرناکی به دنبال داشتهباشد. خطر این مسئله بهویژه در مشاغل حساسی مانند خلبانی، جراحی و ماموریتهای فضایی که کوچکترین اشتباه میتواند فاجعهآفرین باشد، دوچندان میشود.
این پژوهش نشان میدهد که جامعه نیاز به بازنگری جدی در نحوه ارزیابی و درک نشانههای خستگی و درد در زنان دارد. این تغییر نگرش نه تنها برای محیطهای کاری تخصصی مانند ناسا، بلکه برای تمام بخشهای جامعه ضروری به نظر میرسد.
یک زن فرانسوی که فریب خورده بود و گمان میکرد با برد پیت هنرپیشه مشهور هالیوودی وارد رابطهای عاشقانه شده است، بیش از ۸۰۰ هزار دلار خود را از دست داد.
این زن که به نام «آن» معرفی شده و ۵۳ ساله است، در گفتوگویی با شبکه تلویزیونی تیاف ۱(TF1) فرانسه گفت که اولین بار شخصی که ادعا میکرد مادر برد پیت است با او تماس گرفت و گفت:«پسرم به زنی مثل شما نیازد دارد.»
آن در حالی که برای اسکی به تیگن سفر کرده بود، پیامی از حسابی در شبکههای اجتماعی دریافت کرد که خود را، جین اتا پیت، مادر برد پیت معرفی میکرد. یک روز بعد حسابی که خود را بهعنوان برد پیت معرفی میکرد با او تماس گرفت. این دو شروع به صحبت کردند و بهزودی با هم دوست شدند.
او گفت: «اولش به خودم گفتم این دروغ و مسخره است. اما من با رسانههای اجتماعی آشنا نیستم و واقعا نمیفهمیدم چه اتفاقی دارد میافتاد.»
آن افزود: «بار اول او ۱۰ هزار یورو از من خواست و گفت به این پول نیاز دارد تا تعرفههای گمرکی هدایایی را بپردازد که برای او خریده است.»
او گفت پس از آنکه به کسی که فکر میکرد برد پیت است اطلاع داد که از همسرش طلاق گرفته است و به او نشان داد که پس از طلاق ۷۹۸ هزار دلار دریافت کرده است، فرد کلاهبردار برایش نوشت که به سرطان مبتلا شده است و بهدلیل آنکه حسابهای بانکیاش در جریان طلاق از آنجلینا جولی مسدود شده، به پول نیاز دارد.
آن تمام پولی را که از طلاق از همسرش بهدست آورده بود، برای این فرد فرستاد.
فرد کلاهبردار به تماسهای آن جواب نمیداد اما بهطور مرتب عکسهایی را برای او میفرستاد که با هوش مصنوعی درست شده بودند و نشان میدادند برد پیت در بیمارستان بستری است.
او گفت: «مردان بسیار کمی هستند که این نوع چیزها را برای شما بنویسند. من مردی را که با او صحبت میکردم دوست داشتم. او میدانست چگونه با زنان صحبت کند و این کار را همیشه بسیار خوب انجام میداد.»
فردی که خود را برد پیت معرفی کرده بود، برای آن پیامها و اشعار عاشقانه میفرستاد.
آن زمانی پی برد و پذیرفت از او کلاهبرداری شده است که در سال ۲۰۲۴ گزارشهایی را درباره رابطه برد پیت و اینس دی رامون، طراح جواهرات خواند.
آن وقتی فهمید که از او کلاهبرداری شده است، دچار افسردگی شد و در بیمارستان بستری شد. او همانزمان شکایت کرد و پلیس تحقیقات خود را آغاز کرد.
شبکه تیاف۱ این گفتوگو را بعدا، بهدلیل واکنشهای گسترده تمسخرآمیز، از وبسایت خود حذف کرد.
در سپتامبر سال گذشته نیز کلاهبرداری مشابهی گزارش شد. در آن زمان پلیس اسپانیا پنج نفر را به اتهام کلاهبرداری به مبلغ ۳۲۵ هزار یورو از دو زن دستگیر کرد. متهمان با این دو زن که عضو یک صفحه آنلاین طرفداران برد پیت بودند، تماس گرفتند و آنها را متقاعد کردند که برد پیت هستند و رابطهای احساسی با این دو زن را آغاز کردند و از آنان خواستند در پروژههای مختلفی که وجود خارجی نداشتند، سرمایهگذاری کنند.
امروز درباره علائم یائسگی مانند گُرگرفتگی و تعریق شبانه آزادانهتر صحبت میشود، اما تاثیرات این دوره بر روابط جنسی و صمیمت زوجها همچنان در پردهای از سکوت باقی مانده است. محققان میگویند این مسئله نه تنها بر سلامت جسمی، بلکه بر کیفیت زندگی میلیونها زن در جهان تاثیر میگذارد.
آیتیاِن بیزنس در گزارشی، از یک مطالعه گسترده بینالمللی خبر داد که از سوی موسسه تحقیقاتی ایسویوا، از زیرمجموعههای گروه بهداشت و سلامت اسیتی، روی ۱۶ هزار زن انجام شده است و تصویر دقیقتری از وضعیت آگاهی زنان در مورد دوران یائسگی ارائه میدهد.
نتایج این پژوهش نشان میدهد که تنها ۲۰ درصد از زنان از تاثیرات یائسگی بر بدن و روابط جنسیشان آگاهی کافی دارند و ۴۲ درصد از صحبت درباره این موضوع با همسر خود اجتناب میکنند.
دکتر زوئی شیدل، پزشک عمومی و متخصص یائسگی، در این زمینه توضیح داد که کاهش سطح استروژن، تاثیرات گستردهای بر بافتهای واژینال دارد.
او گفت: «با کاهش استروژن، غدد تولیدکننده ترشحها در واژن فعالیت خود را کاهش میدهند که منجر به خشکی میشود. همچنین بافتهای پوششی نازکتر و سلولها کوچکتر میشوند که این تغییرات میتواند رابطه جنسی را ناراحتکننده کند.»
میراندا کریستوفرز، درمانگر روابط و مسائل جنسی مستقر در لندن، با تایید این یافتهها افزود که زنان در دوران یائسگی با تغییراتی مواجه میشوند که بر احساسات و تمایلات جنسی آنها تاثیر میگذارد.
به گفته او، این تغییرات میتواند شامل کاهش حساسیت، تغییر در میزان تحریکپذیری و تغییر در تجربه ارگاسم باشد. همچنین تغییرات هورمونی میتواند بر خلق و خو و اعتماد به نفس زنان تاثیر بگذارد.
تجربه آماندا فولر، یکی از زنانی که این دوره را پشت سر گذاشته، گویای چالشهای عاطفی و جسمی این دوران است.
او گفت: «در ۵۰ سالگی نه تنها با افزایش وزن مواجه شدم، بلکه اعتماد به نفسم را هم از دست دادم. با اینکه همیشه از رابطه جنسی لذت میبردم، حتی فکر لمس شدن هم برایم غیرقابل تحمل شده بود.»
تجربه آماندا نشان میدهد که چگونه تغییرات فیزیکی میتواند بر تصویر ذهنی زنان از بدن خود و اعتماد به نفسشان تاثیر بگذارد.
متخصصان تاکید میکنند که تغییرات فیزیولوژیک میتواند یک چرخه معیوب ایجاد کند، ناراحتی فیزیکی منجر به اجتناب از رابطه جنسی میشود که خود میتواند به تضعیف روابط عاطفی و کاهش بیشتر اعتماد به نفس بینجامد. این مسئله زمانی پیچیدهتر میشود که زنان از صحبت درباره این موضوع با همسر یا پزشک خود خودداری میکنند.
نکته قابل تامل در این پژوهش این است که ۶۱ درصد از زنان مورد مطالعه تاکنون با هیچ کمپین یا منبع اطلاعاتی درباره علائم یائسگی مواجه نشدهاند.
این خلاء اطلاعاتی میتواند منجر به انزوا و عدم دریافت کمکهای پزشکی مورد نیاز شود.
دکتر شیدل با رد این باور غلط که زنان با افزایش سن تمایلی به رابطه جنسی ندارند، گفت: «زنان همچنان خواهان رابطه جنسی هستند، اما میخواهند این تجربه راحت، بدون درد و لذتبخش باشد.»
او تاکید کرد که با افزایش آگاهی و دسترسی به درمانهای مناسب، زنان میتوانند کیفیت زندگی جنسی خود را در این دوران حفظ کنند.
مطالعات بالینی انجام شده در این موسسه همچنین نشان میدهد مشکلات جنسی دوران یائسگی با تشخیص به موقع و درمان مناسب، قابل کنترل است.
این درمانها میتواند شامل هورمون درمانی موضعی، استفاده از مرطوبکنندههای واژینال و در برخی موارد، مشاوره روانشناختی باشد.
پژوهشگران معتقدند با شکستن تابوها، افزایش آگاهی و ارائه راهکارهای موثر میتوان به زنان کمک کرد تا در این دوران، اعتماد به نفس و صمیمیت خود را حفظ کنند.
پژوهش تازهای که به مدت یک دهه روی هزار جوان اروپایی انجام شده، نشان میدهد ارتباط معناداری میان تاخیر در رشد مغز و اختلالات خوردن در جوانان وجود دارد. این اختلالات شامل بیاشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و اختلال پرخوری میشود.
به گزارش یورونیوز، تیم پژوهشی کینگز کالج لندن به سرپرستی پروفسور سیلوان دسریویرس، موفق به کشف ارتباط میان رشد مغز و اختلالات خوردن در سنین جوانی شدند.
نتایج این مطالعه گسترده که نتایج آن در مجله نیچر منتال هلث منتشر شده، به بررسی حدود هزار جوان از کشورهای بریتانیا، ایرلند، فرانسه و آلمان در طول یک دهه پرداخته است.
هدف این پژوهش، شناخت علل بروز اختلالات خوردن در جوانان بوده و نتایج آن آشکار میکند که تاخیر در رشد مغز چگونه میتواند به چنین مسئلهای منجر شود.
بر اساس آمارهای موجود، حدود ۲۰ میلیون نفر در اروپا دچار اختلالات خوردن هستند. بیشترین شیوع نیز بین زنان جوان و نوجوانان دیده شده است.
پژوهشگران برای دستیابی به نتایج دقیق، از سه روش متفاوت برای جمعآوری اطلاعات استفاده کردند. آنها در گام نخست، دادههای ژنتیکی شرکتکنندگان را گردآوری کردند.
در مرحله بعد، از آنها خواستند تا پرسشنامههای مربوط به عادات غذایی و وضعیت سلامت خود را تکمیل کنند.
در گام سوم نیز از مغز این افراد در دو مقطع زمانی، یعنی در سنین ۱۴ و ۲۳ سالگی، تصویربرداری امآرآی انجام شد.
تیم پژوهشی پس از بررسی دادههای به دست آمده، شرکتکنندگان را در سن ۲۳ سالگی به سه گروه تقسیم کرد.
گروه نخست که ۴۲ درصد افراد را شامل میشد، از عادات غذایی سالم پیروی میکنند.
گروه دوم با ۳۳ درصد جمعیت نمونه، افرادی بودند که برای کنترل وزن و ظاهر خود، مصرف غذا را به شدت محدود میکنند و حتی گاهی دست به خالی کردن عمدی معده میزنند.
گروه سوم نیز با ۲۵ درصد جمعیت، شامل افرادی میشد که یا دچار پرخوری عصبی هستند یا قادر به کنترل میزان غذای مصرفی خود نیستند.
یافتههای پژوهش نشان میدهد نوجوانانی که در ۱۴ سالگی از مشکلاتی مانند اضطراب، افسردگی یا اختلال در تمرکز رنج میبردند، در ۲۳ سالگی بیشتر در معرض داشتن عادات غذایی ناسالم قرار داشتهاند.
پژوهشگران همچنین دریافتهاند که این رفتارهای غذایی ناسالم با چاقی و خطر ژنتیکی بالاتر برای شاخص توده بدنی (BMI) ارتباط مستقیم دارند.
نقش کلیدی رشد مغز در شکلگیری عادات غذایی
مهمترین یافته این پژوهش، کشف ارتباط میان تاخیر در رشد مغز و اختلالات خوردن است.
تصاویر امآرآی نشان داد افرادی که عادات غذایی ناسالم دارند، در دوران نوجوانی از نظر بلوغ مغزی دچار تاخیر بودند.
این تاخیر بهویژه در مخچه بیشتر دیده میشود که مسئول کنترل اشتهاست.
از آنجا که قشر پیشانی جلویی مغز تا حدود ۲۵ سالگی به طور کامل رشد نمیکند، این افراد در برابر رفتارهای پرخطر و استرسهای محیطی آسیبپذیرتر هستند.
پروفسور سیلوان دسریویرس، نویسنده ارشد این مطالعه، معتقد است که این یافتهها میتواند به ایجاد راهکارهای آموزشی بهتر برای مقابله با عادات غذایی ناسالم کمک کند.
به گفته این پژوهشگر، والدین باید با حساسیت بیشتری مراقب عادات غذایی نوجوانان خود در خانه باشند و معلمان نیز باید از تاثیر روابط دانشآموزان در مدرسه بر تشدید مشکلات رفتاری و تغذیهای آنها آگاهی داشته باشند.
محققان کالج کینگز امیدوارند که از این یافتهها برای ایجاد راهکارهای متناسب با هر فرد استفاده و به جوانانی کمک کنند که در معرض خطر اختلالات خوردن قرار دارند.
این تیم تحقیقاتی در نظر دارد به جمعآوری دادهها از همین گروه افراد ادامه دهد تا تاثیر تفاوتهای رشد مغزی و عادات غذایی را در سنین بالاتر از ۲۰ سال نیز بررسی کند.
بر اساس گزارش نیواطلس، پژوهشگران مرکز پزشکی دانشگاه روچستر به سرپرستی پروفسور مایکن ندرگارد در مطالعهای که به تازگی انجام دادهاند، به بررسی تاثیر داروی زولپیدم با نام تجاری آمبین بر عملکرد سیستم گلیمفاتیک مغز پرداختهاند. این سیستم که نخستین بار در سال ۲۰۱۲ توسط همین گروه تحقیقاتی کشف شد، نقش مهمی در پاکسازی مواد زائد از مغز در طول خواب ایفا میکند.
سیستم گلیمفاتیک
سیستم گلیمفاتیک، شبکهای از کانالهای ظریف است که مانند لولهکشی پیچیدهای در اطراف رگهای خونی مغز قرار گرفته و مایع مغزی-نخاعی را در مغز به گردش در میآورد. این سیستم در طول خواب فعالتر میشود و با جمعآوری و دفع پروتئینهای سمی مانند بتا-آمیلوئید و تاو که تجمع آنها با بیماری آلزایمر مرتبط است، به سلامت مغز کمک میکند.
پژوهشهاییک دهه اخیر نشان داده که عملکرد سیستم گلیمفاتیک اهمیتی فراتر از آنچه در ابتدا تصور میشد، دارد. دانشمندان دریافتهاند که اختلال در کارکرد این سیستم میتواند در بروز بیماری پارکینسون نیز نقش داشتهباشد.
یافتههای امیدوارکننده دیگری نیز در سال ۲۰۲۱ منتشر شد که نشان میدهد میتوان با بهرهگیری از فنآوری اولتراسوند، سیستمگلیمفاتیک را در بیماران مبتلا به آلزایمر تحریک کرد تا پاکسازی پروتئینهای سمی آمیلوئید و تاو با کارایی بیشتری انجام شود.
در این پژوهش که روی موشهای آزمایشگاهی انجام شد، پروفسور ندرگارد و تیمشبا استفاده از تکنیکهای پیشرفته تصویربرداری و مانیتورینگ مغزی (EEG و EMG) عملکرد سیستم گلیمفاتیک را در طول خواب مورد بررسی قرار دادند.
امواج نوراپینفرین و پاکسازی مغز
پژوهشگران دریافتند که در مرحله خواب عمیق (non-REM)، ماده شیمیایی نوراپینفرین به صورت سینوسی و متناوب در مغز آزاد میشود. این امواج شیمیایی باعث ایجاد «برانگیختگیهای جزئی مغز» میشوند که به نوبه خود موجب انقباض ریتمیک رگهای خونی مغز میشود. این انقباضات مستقل از ضربان قلب عمل میکنند و مانند یک پمپ، مایع مغزی-نخاعی را در مسیرهای گلیمفاتیک به حرکت در میآورند.
این پژوهش نشان داد که داروی خوابآور زولپیدم با مسدود کردن امواج نوراپینفرین، چرخه طبیعی پاکسازی مغز را مختل میکند.
به گفته دکتر ناتالی هاگلند، نویسنده ارشد این مطالعه، کشف ارتباط بین نوراپینفرین، فعالیت عروقی و پاکسازی گلیمفاتیک، حلقه گمشدهای بود که به درک بهتر فرآیندهای ترمیمی مغز در طول خواب کمک میکند.
پروفسور ندرگارد در جمعبندی این پژوهش تاکید میکند که این یافتهها اهمیت حفظ الگوی طبیعی خواب را برای عملکرد بهینه مغز نشان میدهد. او هشدار میدهد که استفاده از داروهای خوابآور میتواند با مختل کردن مکانیسمهای طبیعی پاکسازی مغز، سلامت عصبی را به خطر بیندازد. این موضوع بهویژه در مورد افرادی که در معرض خطر بیماریهای تخریبکننده عصبی مانند آلزایمر قرار دارند، اهمیت بیشتری پیدا میکند.
این پژوهش که پیوند مستقیمی بین مصرف داروهای خوابآور و اختلال در سیستم پاکسازی مغز را نشان میدهد، میتواند تاثیر قابل توجهی بر رویکردهای درمانی اختلالات خواب داشتهباشد و لزوم بازنگری در تجویز گسترده این داروها را مطرح میکند.
اکنون به نظر میرسد یافتن روشهای جایگزین و طبیعیتر برای بهبود کیفیت خواب، اهمیت بیشتری پیدا کردهاست.