مرتضی کاظمیان، عضو تحریریه ایران اینترنشنال، در ارتباط با وضعیت کارگران در ایران در روز جهانی کارگر گفت این روز با مفهوم عدالت اجتماعی پیوند خورده است.
به گفته کاظمیان همواره از چشم حکومت، اعتراض و نارضایتی کارگران به عنوان یک تهدید ارزیابی میشود و از طرفی هم به چشم یک ابزار کار برای ادامه وضعیت موجود دیده شدهاند.
او گفت واقعیت این است که نهادهای اصلی اقتصادی در ایران همه زیرمجموعه شخص اول نظام است و یا با حاکمیت مرتبط است و به همین دلیل حاکمیت حداکثر بهرهجویی را از کارگران کرده است و به نوعی منافع آنها را تحت شعاع مصالح خودش قرار داده است.
پس از گذشت پنج روز از انفجارها و آتشسوزی مرگبار در بندر رجایی، آمارهای رسمی جمهوری اسلامی از جان باختن ۷۰ نفر خبر دادهاند، در حالی که احمد میدری، وزیر کار دولت پزشکیان، روز پنجشنبه از کشته شدن ۱۰۰ نفر در این حادثه خبر داد.
این در حالی است که یک شهروند با سابقه کار در بندر رجایی در پیامی به کارزار مردمی «خط بحران» ایراناینترنشنال اعلام کرد که «تعداد کشتهها و مفقودان این انفجارها بیش از ۳۰۰ نفر است که شامل پرسنل اداری و عملیاتی شرکت سینا و کارگران روزمزد میشود.»
امیر سلطانزاده، عضو تحریریه ایراناینترنشنال، درباره تناقضهای موجود در آمارهای ارائهشده میگوید: «مانند تمام حوادثی که در گذشته در کشور رخ داده، جمهوری اسلامی در تلاش است تا روایت خود را از این حادثه بسازد.»
او افزود: «حکومت، اجازه دسترسی خبرنگاران به منطقه را نداد تا جزییات حادثه پنهان بماند، اما در مقابل شاهد آن هستیم که رسانههای بینالمللی مانند آسوشیتدپرس، با ارائه گزارشی دقیق درباره جزییات محموله و مالکیت آن، تحت بنیاد مستضعفان، جامعه جهانی را از ابعاد مختلف این حادثه آگاه میکنند.»
سلطانزاده درباره دلایل احتمالی این تناقضها گفت: «ممکن است جمهوری اسلامی از بروز فاجعهای با چنین ابعاد گستردهای غافلگیر شده باشد چراکه آنها در ابتدا محمولهای در ظاهر کالاهای روزمره و مواد غذایی وارد کردند تا از ردیابی آن جلوگیری کنند، اما در نهایت، انفجار این محموله به یک فاجعه منجر شد.»
همزمان با روز جهانی کارگر، گزارشها در ایران نشان میدهد شکاف بین درآمد و مخارج، بهویژه در بخش مسکن به بالاترین سطح رسیده و بسیاری از کارگران ناچار به حاشیهنشینی شدهاند.
گفتوگو با رضا غیبی، عضو تحریریه ایراناینترنشنال

انفجار بزرگ در بندر رجایی بندرعباس یکبار دیگر آنچه بسیاری از مردم ایران سالهاست تجربه کردهاند را بهروشنی آشکار کرد: پنهانکاری، دروغگویی و برخورد امنیتی با اطلاعرسانی.
این حادثه نه تنها یک فاجعه انسانی بود، بلکه نمادی از نوعی مدیریت بحرانی است که به جای شفافیت و پاسخگویی، بر پایه سانسور، تناقضگویی و سرکوب حقیقت بنا شده است.
از نخستین لحظات وقوع این حادثه، به جای شکلگیری یک سازوکار حرفهای برای اطلاعرسانی و مدیریت شفاف بحران، با همان الگویی مواجه شدیم که در دیگر فجایع نیز شاهد آن بودهایم؛ از سرنگونی هواپیمای اوکراینی گرفته تا قتل حکومتی مهسا امینی. الگویی که در آن نه صداقت جایگاهی دارد، نه پاسخگویی، و نه حق مردم برای دانستن.
جای خالی یک مدیریت بحران واقعی
در بسیاری از کشورها، وقتی حادثهای از این نوع رخ میدهد، مقامهای مسئول از شهردار و فرماندار گرفته تا رییس پلیس، مدیران امدادی و حتی وزیران مربوطه به سرعت وارد عمل میشوند. در چنین شرایطی، کنفرانسهای خبری منظم برگزار میشود، خبرنگاران آزادانه سوال میپرسند، و دولت خود را موظف میداند که به مردم گزارش دهد چه شده، چرا شده و چه اقداماتی در حال انجام است.
اما در جمهوری اسلامی ایران، چنین الگوی استاندارد و مسئولانهای تقریبا هیچگاه دیده نمیشود. انفجار بندرعباس نیز از این قاعده مستثنا نبود. نه خبری دقیق و جامع از صداوسیما پخش شد، نه مسئولان ارشد در همان ساعات اولیه مقابل مردم حاضر شدند و نه هیچ ساختار مدیریت بحران موثری فعال شد که بتواند هم حادثه را کنترل کند و هم افکار عمومی را اقناع نماید.
سانسور به جای اطلاعرسانی
صداوسیمای جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که اولویتهایش نه خدمت به افکار عمومی که تبعیت از ملاحظات امنیتی و سیاسی است. در حالیکه تصاویر، ویدیوها و روایتهای مردمی از محل انفجار در فضای مجازی دستبهدست میشد، رسانه رسمی کشور یا اساسا سکوت کرده بود یا با تاخیر و بهصورت مبهم و ناقص گزارشهایی را منتشر میکرد.
حتی زمانی که برخی فعالان رسانهای و شهروندخبرنگاران سعی کردند خلاء اطلاعرسانی را پر کنند، بهجای حمایت، با تهدید بازداشت مواجه شدند. قوه قضاییه بهجای پیگیری عوامل اصلی حادثه، برای کسانی که صرفا گزارش کرده بودند، پروندهسازی کرد. سناریویی که بارها و بارها در دیگر پروندهها نیز تکرار شده است.
برخی مقامات دولتی از جمله سخنگوی دولت این روند را نه «سانسور» بلکه «مدیریت خبر» نامیدند؛ عبارتی که پوششی برای توجیه عملکرد ضعیف و غیرشفاف است، اما برای مردم نشانی است از همان ذهنیت کنترلگرایانهای که سالهاست رسانهها، فعالان مدنی و حتی جان انسانها را تحتالشعاع خود قرار داده است.
تناقضگویی مسئولان؛ پیامد طبیعی دروغگویی ساختاری
یکی از مهمترین نشانههای دروغگویی سیستماتیک، تناقض در اظهارنظرهاست. در پرونده انفجار بندرعباس نیز، شاهد این پدیده بودیم. در حالیکه سفیر ایران در روسیه از اقدام خود برای دریافت کمک و اعزام هواپیمای آبپاش از سوی روسیه ابراز خوشحالی کرده بود، وزیر کشور در یک اظهار نظر متناقض مدعی شد که از کمک روسیه استفادهای نشده است. این در حالی است که سفارت روسیه تصاویر حضور این هواپیما در عملیات را منتشر کرد.
چنین تناقضهایی نهتنها بیاعتمادی مردم به حکومت را از بیشتر میکند، بلکه تایید دوبارهای است بر اینکه سیستم اطلاعرسانی رسمی در جمهوری اسلامی نه مبتنی بر حقیقت، که بر پایه تحریف سازمان یافته اما شلخته، تحقیر فهم عمومی و مدیریت صوری بحران شکل گرفته است.
سناریوسازی حکومت و عدم باور روایت حکومت از سوی مردم
در این میان نقش شورای اطلاعرسانی دولت پزشکیان و اعضای آن نیز زیر سوال رفته است. این شورا که با حضور افرادی عمدتا با سوابق رسانهای شکل گرفته، تا این لحظه واکنش شفافی به روند سانسور و سرکوب رسانهای در ماجرای بندرعباس نداشته است.
اکثر این افراد سالها خود را اهل رسانه دانستهاند و با مفاهیم پایهای اطلاعرسانی و حقوق مردم برای دانستن آشنایی دارند. سکوت آنها در قبال تهدید خبرنگاران و فعالان فضای مجازی و پرونده سازی دادستانی برای آنها قابل دفاع نیست.
چرا مردم روایت رسمی را باور نمیکنند؟
پرسش سادهای که پیش میآید این است: چرا مردم به روایت حکومت باور ندارند؟ پاسخ روشن است؛ چون هم روایت حکومت متناقض است و هم مردم بارها شاهد دروغگویی و پنهانکاری بودهاند. از ماجرای سرنگونی هواپیمای اوکراینی که حکومت سه روز انکار کرد، تا روایتهای متناقض در پرونده مهسا امینی، یا حتی انفجار حرم امام هشتم شیعیان در دهه ۷۰ که بعدها برخی مقامات اعتراف کردند عامل اصلی آن خود وزارت اطلاعات بوده است.
مردم وقتی چنین سابقهای از دروغ، پنهانکاری و قربانی کردن جان انسانها برای اهداف سیاسی و امنیتی میبینند، بدیهیست که در مقابل روایتهای جدید حکومت نیز با تردید جدی برخورد کنند. انفجار بندرعباس نیز از همین جنس است.
در چنین فضایی، طبیعی است که مردم برای دریافت اخبار و تحلیلهای مرتبط به رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مانند ایراناینترنشنال رجوع کنند. مردم دنبال اطلاعات واقعی، سریع، شفاف و دقیقاند. وقتی رسانه رسمی کشور این اطلاعات را سانسور میکند یا تحریف، مخاطب به رسانه ای که خبر را سریع، دقیق و جامع منتشر کرده، رجوع میکند.
انفجار بندرعباس، آیینه تمامنمای جمهوری اسلامی
در نهایت، انفجار بندرعباس فقط یک حادثه صنعتی یا امنیتی نبود. این انفجار، مثل برشی از کلیت جمهوری اسلامی عمل کرد؛ سیستمی که در آن دروغ، پنهانکاری، سانسور و تهدید جای شفافیت، پاسخگویی و مسئولیتپذیری را گرفته است. سیستمی که در آن جان و شعور مردم، نه سرمایهای ارزشمند، بلکه تهدیدی برای نظام حاکم تلقی میشود.
تا زمانی که حکومت بر همین پایه عمل میکند، نهتنها مردم روایتهای رسمی را باور نخواهند کرد، بلکه هر حادثهای میتواند به یک بحران مشروعیت جدید تبدیل شود. حکومت میتواند روایت بسازد، اما نمیتواند اعتماد بخرد.

۱۰۰ روز از دولت دوم دونالد ترامپ گذشت. در این ۱۰۰ روز پر التهاب و کشمکش که مشخصه بارز آن عدم قطعیت است، دنیا با حیرت و نگرانی از یک سو و حامیان با امید و اشتیاق از سوی دیگر چهره جدید ترامپ را به نظاره نشستهاند.
چهره ترامپ اکنون بیش از همه چیز با عکس رسمی او در کاخ سفید معرفی میشود. مردی خشمگین و مصمم که میخواهد آمریکا و دنیا را آنگونه که میخواهد، دگرگون سازد و «شکوهمند» کند.
اهداف او در دوره دوم ریاستجمهوریاش عظمتطلبانهتر و آرزواندیشانهتر هستند و همزمان در تعارض بیشتر با قانون اساسی و روندهای تثبیتشده آمریکا در داخل و خارج در دوران پسا جنگ جهانی دوم قرار دارند.
ترامپ در ۱۰۰ روز نخست موفقیت چشمگیری نداشته، اما با تاکید بر نیاز به گذشت زمان برای نمایان شدن دستاوردهایش، بهدنبال ثبت رکوردی ویژه است تا شهرتش به «مرد معامله» بودن را با «مرد سیاست» بودن تلفیق کند.
البته او از سیاست متعارف گریزان است و این بار قاطعانهتر از گذشته در تلاش برای شالودهشکنی است. ترامپ پس از نجات از دو ترور، شمایلی مذهبیتر از گذشته به خود گرفته و رسالتی آسمانی بر دوش خود احساس میکند.
ترامپ در دوره جدید ریاستجمهوری نهتنها از حمایت ماگا (Make America Great Again) و بدنه سنتی جمهوریخواهان و مسیحیان اوانجلیست برخوردار است، بلکه این بار رهبران سیلیکون ولی و سرمایهسالاران عصر دیجیتال نیز در کنار او قرار دارند.
تکنوکراتهایی که دموکراسی را نظامی منفی و ناکارآمد میدانند و به الگوی ریاستی در چارچوب سلسلهمراتب در بنگاههای اقتصادی در دولت باور دارند نیز اکنون به کمک ترامپ در شکستن ماشین بوروکراسی آمدهاند.
ترامپ خودش را ابرمردی با ماموریتی دورانساز میداند، اما مخالفانش او را یک رییس حکومت «دیوانه» خطاب میکنند. ترامپ در این دوره متهم شده که به دنبال آن است هیچ قاعده و قانونی مانع تصمیماتش در داخل و خارج از مرزهای آمریکا نشود. اما او میگوید از قوانین فراتر نرفته، بلکه از اختیاراتش استفاده حداکثری کرده است.
این دو روایت متضاد، در یک واقعیت مشترک هستند: آمریکا دچار بحران قانون اساسی است.
ترامپ در این دوره مصممتر به جنگ با بنیادهای لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و جهانی شدن روی آورده است؛ او بهدنبال کارآمد کردن دولت و کاهش کسری تراز تجارت خارجی آمریکا است.
مشکلاتی که او در اقتصاد آمریکا بر آنها دست گذاشته، عمدتا واقعیت دارند اما منازعه بر سر کارآمدی راه حلهای مورد نظر او است. ترامپ در پی سوق دادن آمریکا به امپراتوری جدید با گسست از ارزشهای سنتی آن در چارچوب مرکانتلیسم (سوداگرایی) و ناسیونالیسم است.
او بازگشت «شکوه به آمریکا» را در گسست با گذشته و تحمیل یکجانبهگرایی در دنیا با وادار کردن کشورهای دیگر اعم از دوست و دشمن به پذیرش شرایط واشینگتن جستوجو میکند. او میخواهد برترین رییسجمهوری تاریخ آمریکا باشد و حداقل در سه دوره شدن ریاستجمهوری با فرانکلین روزولت شریک شود.
او حتی عنوان پادشاهی را هم برای خودش طلب کرده و میپسندد که به این نام خوانده شود؛ امری که در تاریخ ٢٤٩ ساله آمریکا بیسابقه است.
در این فضای ذهنی، چهل و هفتمین رییسجمهوری تاریخ آمریکا در یک دینامیسم پرشتاب، هر لحظه از گذشته خودش فاصله میگیرد و جهان را در شوکی سنگین فرو میبرد که نداند با چه آمریکایی طرف است.
اکنون بر تصویر آشنا از آمریکا تَرَکهایی جدی پدید آمده و اطمینانی وجود ندارد که آمریکا دستخوش یک شیفت پارادیمی و هویتی با پیامدهای گسترده جهانی نشود.
آمریکا اکنون نهتنها دیگر ستون باشگاه دموکراسیهای دنیا نیست، بلکه این نگرانی به وجود آمده که به سمت اقتدارگرایی در چارچوب ناسیونالیسم تهاجمی بیاعتنا به تصویر خود در آیینه تصورات عمومی ملل دیگر حرکت کند. در عین حال، ترامپ قرائت خودش از دموکراسی را دارد و بر روی آن مانور میدهد.
ایدئولوژی ترامپیسم با تحول در رویکرد ریاستجمهوری، نخست در پی ظهور رهبری جدیدی است که با اتکا به پوپولیسم، مبارزه با فساد و حیف و میل اموال دولتی، کاهش مالیات بنگاههای تجاری و ثروتمندان، محافظهکاری اخلاقی و ملیگرایی بهدنبال اولویت قرار دادن آمریکایی است که بر رشد اقتصادی بالا، ایجاد شغلهای زیاد در داخل کشور، پایان دادن به برونسپاری در تجارت، بها دادن بیشتر به مسیحیت و کنترلهای سختگیرانه بر مهاجرت تاکید دارد.
ترامپ با آگاهی از اهرمهای نظامی و اقتصادی بالادستانه ایالات متحده، در پی به چالش کشیدن هنجارهای سیاسی و ترویج سیاست خارجی انزواطلبانه در چارچوب دستور کار «اول آمریکا» است. او نه مبانی اقتصاد آزاد را برمیتابد و نه به ارزشهای لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی بها میدهد.
اکنون شخصیت ذهنی و سبک رهبری ترامپ پررنگتر از گذشته بر مولفههایی چون جذابیت کاریزماتیک، مانور دادن بر زرق و برق و تجمل، رویکرد رهبری معاملهای، بلاغت جنجالی و غیرمتعارف، شیفتگی به تعرفه و تجارت مبتنی بر حفاظتگرایی از اقتصاد داخلی در چارچوب جنگ تجاری، بها ندادن به حراست از زمین، بازسازی سیطره ذینفعان بزرگ در اقتصاد (Shareholders Revolution)، پیشبینیناپذیری، اعتماد به نفس و قاطعیت بالا و تمرکز بر وفاداری و تشجیع احساس قدرت در پیروان استوار است.
سبک زمامداری و دولتمردی او رسانهای است و اهمیتی به رعایت حقوق دیگران نمیدهد. بیش از آنکه به تحقق وعدهها بیندیشد، در پی تعامل با رسانهها و خلق و کنترل روایت خود برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی است.
اینکه ترامپ در دوران ریاستجمهوری تا چه میزان میتواند موفق شود و یا اینکه شاهد شکست را در آغوش میگیرد، نامعلوم است اما دولت دوم او آمریکا و جهان را متاثر ساخته و دستکم برخی از تبعات آن ماندگار خواهد شد.
انفجار بندرعباس را نمیتوان صرفا یک حادثه صنعتی دانست. این رویداد، بحرانی عمیقتر از ابعاد انسانی و اقتصادی دارد؛ بحرانی که ضعفهای ساختاری جمهوری اسلامی در مدیریت، پاسخگویی، شفافیت و تامین امنیت شهروندان را عیان کرده است.
در ششم اردیبهشت ۱۴۰۴، انفجاری مهیب بندر رجایی بندرعباس، مهمترین بندر تجاری ایران، را به لرزه درآورد. طبق اعلام منابع رسمی، این حادثه دهها کشته و بیش از هزار و ۲۰۰ زخمی برجای گذاشت و جریان سالانه بیش از ۸۰ میلیون تُن تجارت کشور را بهشدت مختل کرد.
بررسیهای اولیه نشان داد انفجار احتمالا از کانتینرهای حامل مواد شیمیایی خطرناک، از جمله سدیم پرکلرات، آغاز شده است؛ مادهای که در صنایع موشکی نیز کاربرد دارد.
اهمیت حادثه تنها در ابعاد انسانی و اقتصادی آن خلاصه نمیشود. این انفجار درست زمانی روی داد که دولت جمهوری اسلامی به ریاست مسعود پزشکیان، درگیر مذاکرات حساس هستهای با ایالات متحده در عمان بود.
همزمانی این فاجعه با مذاکرات، حساسیتها را دوچندان کرد و فضای رسانهای را پر از گمانهزنی درباره علل احتمالی انفجار ساخت.