روحالله رحیمپور، تحلیلگر سیاسی درباره تاکید دونالد ترامپ بر فشار حداکثری بر اقتصاد ایران به ایراناینترنشنال گفت: «ترامپ با اعمال فشار حداکثری جمهوری اسلامی را مجبور به مذاکره کرده و در نهایت بیشترین امتیاز را از حکومت ایران خواهد گرفت.»
ستار رحمانی، فعال کارگری درباره اعتراض کارگران در ایران و همزمان با روز جهانی کارگر و در آستانه روز معلم گفت که سال گدشته بیش از دو هزار و ۷۰۰ اعتراض کارگری در ایران شکل گرفت که برجستهترین آنها اعتراض کارگران پیمانی و پرستاران بود.
مرتضی کاظمیان، عضو تحریریه ایران اینترنشنال، در ارتباط با وضعیت کارگران در ایران در روز جهانی کارگر گفت این روز با مفهوم عدالت اجتماعی پیوند خورده است.
به گفته کاظمیان همواره از چشم حکومت، اعتراض و نارضایتی کارگران به عنوان یک تهدید ارزیابی میشود و از طرفی هم به چشم یک ابزار کار برای ادامه وضعیت موجود دیده شدهاند.
او گفت واقعیت این است که نهادهای اصلی اقتصادی در ایران همه زیرمجموعه شخص اول نظام است و یا با حاکمیت مرتبط است و به همین دلیل حاکمیت حداکثر بهرهجویی را از کارگران کرده است و به نوعی منافع آنها را تحت شعاع مصالح خودش قرار داده است.
پس از گذشت پنج روز از انفجارها و آتشسوزی مرگبار در بندر رجایی، آمارهای رسمی جمهوری اسلامی از جان باختن ۷۰ نفر خبر دادهاند، در حالی که احمد میدری، وزیر کار دولت پزشکیان، روز پنجشنبه از کشته شدن ۱۰۰ نفر در این حادثه خبر داد.
این در حالی است که یک شهروند با سابقه کار در بندر رجایی در پیامی به کارزار مردمی «خط بحران» ایراناینترنشنال اعلام کرد که «تعداد کشتهها و مفقودان این انفجارها بیش از ۳۰۰ نفر است که شامل پرسنل اداری و عملیاتی شرکت سینا و کارگران روزمزد میشود.»
امیر سلطانزاده، عضو تحریریه ایراناینترنشنال، درباره تناقضهای موجود در آمارهای ارائهشده میگوید: «مانند تمام حوادثی که در گذشته در کشور رخ داده، جمهوری اسلامی در تلاش است تا روایت خود را از این حادثه بسازد.»
او افزود: «حکومت، اجازه دسترسی خبرنگاران به منطقه را نداد تا جزییات حادثه پنهان بماند، اما در مقابل شاهد آن هستیم که رسانههای بینالمللی مانند آسوشیتدپرس، با ارائه گزارشی دقیق درباره جزییات محموله و مالکیت آن، تحت بنیاد مستضعفان، جامعه جهانی را از ابعاد مختلف این حادثه آگاه میکنند.»
سلطانزاده درباره دلایل احتمالی این تناقضها گفت: «ممکن است جمهوری اسلامی از بروز فاجعهای با چنین ابعاد گستردهای غافلگیر شده باشد چراکه آنها در ابتدا محمولهای در ظاهر کالاهای روزمره و مواد غذایی وارد کردند تا از ردیابی آن جلوگیری کنند، اما در نهایت، انفجار این محموله به یک فاجعه منجر شد.»
همزمان با روز جهانی کارگر، گزارشها در ایران نشان میدهد شکاف بین درآمد و مخارج، بهویژه در بخش مسکن به بالاترین سطح رسیده و بسیاری از کارگران ناچار به حاشیهنشینی شدهاند.
گفتوگو با رضا غیبی، عضو تحریریه ایراناینترنشنال

انفجار بزرگ در بندر رجایی بندرعباس یکبار دیگر آنچه بسیاری از مردم ایران سالهاست تجربه کردهاند را بهروشنی آشکار کرد: پنهانکاری، دروغگویی و برخورد امنیتی با اطلاعرسانی.
این حادثه نه تنها یک فاجعه انسانی بود، بلکه نمادی از نوعی مدیریت بحرانی است که به جای شفافیت و پاسخگویی، بر پایه سانسور، تناقضگویی و سرکوب حقیقت بنا شده است.
از نخستین لحظات وقوع این حادثه، به جای شکلگیری یک سازوکار حرفهای برای اطلاعرسانی و مدیریت شفاف بحران، با همان الگویی مواجه شدیم که در دیگر فجایع نیز شاهد آن بودهایم؛ از سرنگونی هواپیمای اوکراینی گرفته تا قتل حکومتی مهسا امینی. الگویی که در آن نه صداقت جایگاهی دارد، نه پاسخگویی، و نه حق مردم برای دانستن.
جای خالی یک مدیریت بحران واقعی
در بسیاری از کشورها، وقتی حادثهای از این نوع رخ میدهد، مقامهای مسئول از شهردار و فرماندار گرفته تا رییس پلیس، مدیران امدادی و حتی وزیران مربوطه به سرعت وارد عمل میشوند. در چنین شرایطی، کنفرانسهای خبری منظم برگزار میشود، خبرنگاران آزادانه سوال میپرسند، و دولت خود را موظف میداند که به مردم گزارش دهد چه شده، چرا شده و چه اقداماتی در حال انجام است.
اما در جمهوری اسلامی ایران، چنین الگوی استاندارد و مسئولانهای تقریبا هیچگاه دیده نمیشود. انفجار بندرعباس نیز از این قاعده مستثنا نبود. نه خبری دقیق و جامع از صداوسیما پخش شد، نه مسئولان ارشد در همان ساعات اولیه مقابل مردم حاضر شدند و نه هیچ ساختار مدیریت بحران موثری فعال شد که بتواند هم حادثه را کنترل کند و هم افکار عمومی را اقناع نماید.
سانسور به جای اطلاعرسانی
صداوسیمای جمهوری اسلامی بار دیگر نشان داد که اولویتهایش نه خدمت به افکار عمومی که تبعیت از ملاحظات امنیتی و سیاسی است. در حالیکه تصاویر، ویدیوها و روایتهای مردمی از محل انفجار در فضای مجازی دستبهدست میشد، رسانه رسمی کشور یا اساسا سکوت کرده بود یا با تاخیر و بهصورت مبهم و ناقص گزارشهایی را منتشر میکرد.
حتی زمانی که برخی فعالان رسانهای و شهروندخبرنگاران سعی کردند خلاء اطلاعرسانی را پر کنند، بهجای حمایت، با تهدید بازداشت مواجه شدند. قوه قضاییه بهجای پیگیری عوامل اصلی حادثه، برای کسانی که صرفا گزارش کرده بودند، پروندهسازی کرد. سناریویی که بارها و بارها در دیگر پروندهها نیز تکرار شده است.
برخی مقامات دولتی از جمله سخنگوی دولت این روند را نه «سانسور» بلکه «مدیریت خبر» نامیدند؛ عبارتی که پوششی برای توجیه عملکرد ضعیف و غیرشفاف است، اما برای مردم نشانی است از همان ذهنیت کنترلگرایانهای که سالهاست رسانهها، فعالان مدنی و حتی جان انسانها را تحتالشعاع خود قرار داده است.
تناقضگویی مسئولان؛ پیامد طبیعی دروغگویی ساختاری
یکی از مهمترین نشانههای دروغگویی سیستماتیک، تناقض در اظهارنظرهاست. در پرونده انفجار بندرعباس نیز، شاهد این پدیده بودیم. در حالیکه سفیر ایران در روسیه از اقدام خود برای دریافت کمک و اعزام هواپیمای آبپاش از سوی روسیه ابراز خوشحالی کرده بود، وزیر کشور در یک اظهار نظر متناقض مدعی شد که از کمک روسیه استفادهای نشده است. این در حالی است که سفارت روسیه تصاویر حضور این هواپیما در عملیات را منتشر کرد.
چنین تناقضهایی نهتنها بیاعتمادی مردم به حکومت را از بیشتر میکند، بلکه تایید دوبارهای است بر اینکه سیستم اطلاعرسانی رسمی در جمهوری اسلامی نه مبتنی بر حقیقت، که بر پایه تحریف سازمان یافته اما شلخته، تحقیر فهم عمومی و مدیریت صوری بحران شکل گرفته است.
سناریوسازی حکومت و عدم باور روایت حکومت از سوی مردم
در این میان نقش شورای اطلاعرسانی دولت پزشکیان و اعضای آن نیز زیر سوال رفته است. این شورا که با حضور افرادی عمدتا با سوابق رسانهای شکل گرفته، تا این لحظه واکنش شفافی به روند سانسور و سرکوب رسانهای در ماجرای بندرعباس نداشته است.
اکثر این افراد سالها خود را اهل رسانه دانستهاند و با مفاهیم پایهای اطلاعرسانی و حقوق مردم برای دانستن آشنایی دارند. سکوت آنها در قبال تهدید خبرنگاران و فعالان فضای مجازی و پرونده سازی دادستانی برای آنها قابل دفاع نیست.
چرا مردم روایت رسمی را باور نمیکنند؟
پرسش سادهای که پیش میآید این است: چرا مردم به روایت حکومت باور ندارند؟ پاسخ روشن است؛ چون هم روایت حکومت متناقض است و هم مردم بارها شاهد دروغگویی و پنهانکاری بودهاند. از ماجرای سرنگونی هواپیمای اوکراینی که حکومت سه روز انکار کرد، تا روایتهای متناقض در پرونده مهسا امینی، یا حتی انفجار حرم امام هشتم شیعیان در دهه ۷۰ که بعدها برخی مقامات اعتراف کردند عامل اصلی آن خود وزارت اطلاعات بوده است.
مردم وقتی چنین سابقهای از دروغ، پنهانکاری و قربانی کردن جان انسانها برای اهداف سیاسی و امنیتی میبینند، بدیهیست که در مقابل روایتهای جدید حکومت نیز با تردید جدی برخورد کنند. انفجار بندرعباس نیز از همین جنس است.
در چنین فضایی، طبیعی است که مردم برای دریافت اخبار و تحلیلهای مرتبط به رسانههای فارسیزبان خارج از کشور مانند ایراناینترنشنال رجوع کنند. مردم دنبال اطلاعات واقعی، سریع، شفاف و دقیقاند. وقتی رسانه رسمی کشور این اطلاعات را سانسور میکند یا تحریف، مخاطب به رسانه ای که خبر را سریع، دقیق و جامع منتشر کرده، رجوع میکند.
انفجار بندرعباس، آیینه تمامنمای جمهوری اسلامی
در نهایت، انفجار بندرعباس فقط یک حادثه صنعتی یا امنیتی نبود. این انفجار، مثل برشی از کلیت جمهوری اسلامی عمل کرد؛ سیستمی که در آن دروغ، پنهانکاری، سانسور و تهدید جای شفافیت، پاسخگویی و مسئولیتپذیری را گرفته است. سیستمی که در آن جان و شعور مردم، نه سرمایهای ارزشمند، بلکه تهدیدی برای نظام حاکم تلقی میشود.
تا زمانی که حکومت بر همین پایه عمل میکند، نهتنها مردم روایتهای رسمی را باور نخواهند کرد، بلکه هر حادثهای میتواند به یک بحران مشروعیت جدید تبدیل شود. حکومت میتواند روایت بسازد، اما نمیتواند اعتماد بخرد.