حسین آقایی، پژوهشگر روابط بینالملل، با اشاره به اظهارات مارکو روبیو درباره تهدید منطقهای جمهوری اسلامی، به ایراناینترنشنال گفت: «بهتدریج از وضعیت بنبست در مذاکرات خارج خواهیم شد و آمریکا سطح فشار را افزایش خواهد داد تا امتیازات لازم را بگیرد.»
روبیو جمعه ۲۶ اردیبهشت در گفتوگو فاکسنیوز موضوع هستهای ایران را «یک فوریت» خواند و گفت که به همین دلیل، اسرائیل، آمریکا، کشورهای منطقه و هیچ کشوری نمیخواهد که تهران به سلاح هستهای دست یابد.
حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران، با انتقاد از سخنان دونالد ترامپ درباره کیفیت حکمرانی در ایران گفت: «رییسجمهور آمریکا عملیات روانی جدیدی را علیه جمهوری اسلامی آغاز کرده است.»
مرتضی کاظمیان، عضو تحریریه ایراناینترنشنال درباره صحبتهای سلامی، گفت: «این نشاندهنده بیچارگی نظام است.»
او اضافه کرد: «صحبتهای سلامی فقط به نوعی بیچارگی، عجز یا احتیاط و واماندگی عالیترین مقام نظامی جمهوری اسلامی بعد از علی خامنهای را در شرایط منطقه نشان میدهد. او در صحبتهایش بارها ترامپ را جناب آقای رییسجمهور یا جناب آقای رییس خطاب کرد و از طرف دیگر گفت ترامپ قاتل قاسم سلیمانی بوده است.»
در روزهای گذشته، اظهارات دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، درباره جمهوری اسلامی بار دیگر موضوع فساد ساختاری و فقدان شفافیت در ایران را به صدر اخبار بازگرداند.
ترامپ در سفر خود به خاورمیانه، جمهوری اسلامی را «رژیمی فاسد»، «ویرانگر برای منطقه» و «درگیر در مافیای آب» توصیف کرد.
در واکنش، مسعود پزشکیان، رییس دولت در جمهوری اسلامی، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت در سخنرانیاش در کرمانشاه گفت: «ما دزد نیستیم؛ ما به مردم خدمت میکنیم.»
او برای اثبات این ادعا، به «سادهزیستی» رهبر جمهوری اسلامی استناد کرد و آن را نشانهای از صداقت و پاکدستی حاکمیت دانست.
پزشکیان بهجای ارائه استدلالی روشن درباره نبود دزدی و دروغ در ساختار جمهوری اسلامی، دفاع از خود و همکارانش را با ارجاع به سبک زندگی علی خامنهای پیش برد؛ گویی سبک زندگی فردی میتواند دلیلی بر سلامت ساختار کلان قدرت باشد. این شیوه دفاع بیپایه است.
متن کامل این یادداشت را اینجا بخوانید.

سیامک آرام، تحلیلگر سیاسی، در گفتوگو با ایراناینترنشنال، مهمترین محورهای سفر دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را «تقویت ائتلاف منطقهای علیه جمهوری اسلامی، تقویت پیمان ابراهیم، و بهبود روابط این کشورها با اسرائیل» دانست.
سفر چهار روزه ترامپ به کشورهای خاورمیانه که از صبح سهشنبه ۲۳ اردیبهشت آغاز شد، جمعه ۲۶ اردیبهشت وارد چهارمین روز شد.

در روزهای گذشته، اظهارات دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، درباره جمهوری اسلامی بار دیگر موضوع فساد ساختاری و فقدان شفافیت در ایران را به صدر اخبار بازگرداند. ترامپ در سفر خود به خاورمیانه، جمهوری اسلامی را «رژیمی فاسد»، «ویرانگر برای منطقه» و «درگیر در مافیای آب» توصیف کرد.
در واکنش، مسعود پزشکیان، رییس دولت در جمهوری اسلامی، پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت در سخنرانیاش در کرمانشاه گفت: «ما دزد نیستیم؛ ما به مردم خدمت میکنیم.»
او برای اثبات این ادعا، به «سادهزیستی» رهبر جمهوری اسلامی استناد کرد و آن را نشانهای از صداقت و پاکدستی حاکمیت دانست.
خشت اول؛ دزدی!
پزشکیان بهجای ارائه استدلالی روشن درباره نبود دزدی و دروغ در ساختار جمهوری اسلامی، دفاع از خود و همکارانش را با ارجاع به سبک زندگی علی خامنهای پیش برد؛ گویی سبک زندگی فردی میتواند دلیلی بر سلامت ساختار کلان قدرت باشد. این شیوه دفاع بیپایه است.
آیا واقعا میتوان فساد سیستماتیک و نهادینهشده را با ارجاع به زندگی ساده یک فرد، هرچند در راس هرم قدرت، انکار کرد؟ اگرچه در فضای رسمی جمهوری اسلامی، ارجاع به رهبر بهعنوان حجت نهایی رایج است، اما چنین استنادی هیچ اعتباری ندارد. سادهزیستی ـ حتی اگر واقعی باشد ـ نمیتواند ساختار قدرت را از اتهامات فساد تبرئه کند.
اتفاقا تجربه تاریخی نشان داده است که برخی از بزرگترین فسادها در دل حکومتهایی رخ دادهاند که خود را با شعار زهد، تقوا و ریاضت معرفی میکردند. پاسخ به مسئله فساد را باید نه در سبک زندگی آیتالله خامنهای، بلکه در دادهها، پروندههای قضایی، گزارشهای نهادهای نظارتی، آمار رسمی، و حتی اعترافات دیرهنگام خود مقامات جستوجو کرد.
در اینجا هدف، فقط اشارهای گذرا به شماری از پروندههای آشکار و پرسروصدا باید کرد که در حافظه عمومی جامعه باقی ماندهاند:
پروندههای شاخص فساد
پروندهه اکبر طبری، معاون اجرایی سابق حوزه ریاست قوه قضاییه، که متهم به دریافت صدها میلیارد تومان رشوه و مشارکت در شبکهای پیچیده از فساد مالی بود.
هلدینگ یاس، وابسته به قرارگاه خاتمالانبیا، که طبق گزارشها میلیاردها تومان از اموال عمومی را به نام پروژههای شهری جابهجا کرد.
پرونده بانک سرمایه و تخلفات گسترده در صندوق ذخیره فرهنگیان، که دامنه آن تا مقامات عالیرتبه سیاسی و نظامی رسید.
پرونده فساد در واردات نهادههای دامی، که طبق اعتراف رییس قوه قضاییه، بیش از هزار میلیارد تومان از مردم اخذ شد، بدون آنکه کالایی وارد کشور شود.
دروغ؛ خشت دوم این بنا
دروغ نیز، همچون فساد، به بخشی جداییناپذیر از زیستجهان سیاسی جمهوری اسلامی بدل شده است؛ نه بهعنوان خطایی موردی، بلکه بهمثابه یک سازوکار نهادینهشده برای بقای قدرت.
جمهوری اسلامی از همان نخستین روزهای پس از انقلاب، از جمله در سخنرانی معروف بهشت زهرا، مسیر خود را با دروغ و تقیه آغاز کرد.
دروغ، ستون اصلی فریب تودههایی بود که به وعدههای حکومت دینی دل بستند؛ وعدههایی چون عدالت، عزت و خودکفایی.
در جهانی که علم، شفافیت و حقوق بشر معیار حکمرانیاند، باور به اداره کشور با روایتهای مذهبی و پنهانکاری ایدئولوژیک، بهسرعت به فاجعه انجامید.
با اینحال، پس از بیش از چهار دهه حاکمیت بر پایه فریب، مقامات جمهوری اسلامی هنوز با صراحت میگویند: «ما دروغ نمیگوییم.» اما واقعیت این است: دروغ میگویند که دروغ نمیگویند.
نمونههای روشن از دروغگویی
سقوط هواپیمای اوکراینی: در دیماه ۱۳۹۸، پرواز شمارهٔ ۷۵۲ خطوط هوایی اوکراین با شلیک موشک پدافند سپاه سقوط کرد و ۱۷۶ نفر جان باختند. بهمدت سه روز، مقامات علت را نقص فنی اعلام کردند. تنها پس از افشای مدارک ماهوارهای، حقیقت یعنی شلیک عمدی پذیرفته شد.
پنهانکاری در آمار کرونا: در اوج بحران، وزارت بهداشت آمار فوتیها را کمتر از واقعیت اعلام میکرد. دادههای ثبت احوال در تیر ۱۳۹۹ نشان داد که تعداد واقعی مرگها بیش از سه برابر آمار رسمی بود.
آمارسازی اقتصادی: در حالیکه تورم واقعی در زندگی مردم بیداد میکرد، دولت مدعی کاهش آن بود. نرخ رسمی حدود ۴۵ درصد اعلام شد، اما کارشناسان از ارقامی بالاتر از ۱۰۰ درصد سخن گفتند. همزمان، ابراهیم رئیسی، رییس دولت وقت، از «کاهش ۲۰ درصدی تورم» سخن میگفت.
حاکمیت فریب
وقتی فساد مالی و اخلاقی در تار و پود ساختار قدرت تنیده شده و دروغ به رویهی غالب حکمرانی بدل گشته، نمیتوان از «خدمت به مردم» سخن گفت.
هرگاه مقامات جمهوری اسلامی از صداقت، شفافیت و عدالت دم میزنند، آنچه به ذهن متبادر میشود نه اعتماد، که طنین زنگ خطر فریب دیگری است.
و تا زمانی که پاسخ حاکمان به فساد و دروغ، فرافکنی، تکذیب، یا استناد به زندگی شخصی رهبر باشد، نه حقیقتی روشن میشود و نه راهی گشوده خواهد شد.

از زمان آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، زنان بسیاری بدون حجاب اجباری در مراسم خاکسپاری در شهرهای مختلف ایران، تابوت عزیزان خود را بر دوش کشیدهاند. در آخرین نمونه، زنان حاضر در مراسم شیوا ارسطویی، بدون حجاب اجباری، پیکر این نویسنده و مترجم را بر دوش خود گرفتند و به خاک سپردند.
ارسطویی ۲۲ اردیبهشت در خانه هنرمندان تشییع و در قطعه هنرمندان در «بهشتزهرا» تهران به خاک سپرده شد.
تصاویر و ویدیوهای ثبتشده از مراسم تشییع این نویسنده، مترجم، شاعر و مدرس داستاننویسی درگذشته نشان میدهد گروهی از زنان بدون داشتن حجاب اجباری و در سکوت، پیکر او را بر شانههای خود میکشند و به سمت آرامگاه او حرکت میکنند.
انتشار تصاویر این حرکت زنان نویسنده که نمونهاش در حافظه جمعی ایرانیان در دورههای مختلف تاریخ ایران بهسختی به یاد آورده میشود، یکی از نشانههای زنده بودن جنبش «زن، زندگی، آزادی» است.
برخی، تصاویر تشییع پیکر این نویسنده بر دوش زنان بدون حجاب اجباری را نمادی از بازتاب روحیه آزاداندیش ارسطویی و باورهایش به آزادیهای فردی و اجتماعی دانستند.
شماری نیز از این رخداد بهعنوان نشانهای از ادامه مبارزه زنان در برابر نیروی سرکوب و سنتهایی که قرنها در سایه نظام مردسالار زندگیشان را نشانه رفته است، نام بردند.
این تصاویر یادآور صحنههایی است از جنس حرکت زنانی که در مراسم خاکسپاری مهسا (ژینا) امینی در سقز، روسریهای خود را برداشتند و در هوا تکان دادند.
و همچنین یادآور میدانداری زنان در جنبش «زن، زندگی، آزادی» و یادآور سوگواری مادران لُر که در مراسم خاکسپاری فرزند کشتهشدهشان در اعتراضات علیه جمهوری اسلامی، «کِل» کشیدند و «مِینا» (روسری زنان لر) خود را در هوا چرخاندند.
حساب کاربری «زنان ایران» در اینستاگرام با اشاره به مراسم تشییع ارسطویی نوشت: «نخستین بار زنان به صورت یکدست و یکپارچه زیر تابوت زنی را گرفتند و تا خانه ابدی بدرقهاش کردند.»
اسدالله امرایی، نویسنده و مترجم، نیز با انتشار تصویری از مراسم خاکسپاری ارسطویی، گفت: «زنان با هر لباس و پوششی که دلشان میخواست، شیوا ارسطویی را تشییع کردند.»
مظاهر شهامت، شاعر و نویسنده، هم نوشت: «تابوت شیوا ارسطویی بر دوش زنان هموطن!»
ارسطویی متولد اردیبهشت ۱۳۴۰ در تهران بود و ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۶۴ سالگی از دنیا رفت.
او در دوران فعالیت خود هشت رمان، دو مجموعه داستان و دو مجموعه شعر منتشر کرد.
از آثارش میتوان به رمانهای «او را که دیدم زیبا شدم» و «بیبی شهرزاد» و مجموعه داستانهای «آفتاب و مهتاب» و «آمده بودم با دخترم چای بخورم» اشاره کرد.
ارسطویی از مدافعان آزادی بیان و یکی از ۱۳۴ نویسنده آزادیخواه امضاکننده بیانیه «ما نویسندهایم» در اعتراض به سانسور بود و از سال ۱۳۷۸ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
در سالهای گذشته گاه به گاه تصاویری از دل جامعه، چشمهای رهگذران را به خود میخکوب کرده است؛ از جمله تصاویر زنانی که در نقطهای از ایران، پیکر عزیز درگشتهشان را بر دوش میکشند و اجازه نمیدهند طبق سنتهای تحمیلشده، تابوت عزیزانشان بر شانهها و دستان مردان حمل شود.
زنی که تابوی خوانندگی زنان کُرد در ایران را شکست
پیکر فتانه ولیدی، خواننده کُرد که مهرماه ۱۴۰۳ در سن ٧١ سالگی از دنیا رفت، روی دوش زنان تشییع و در زادگاهش سنندج به خاک سپرده شد.
ولیدی به زبان کرُدی ترانه میخواند و با حسن کامکار، آهنگساز و بنیانگذار گروه کامکارها، کار کرده بود.
این هنرمند نخستین کسی بود که تابوی خوانندگی زنان کُرد در ایران را شکست و پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در برنامه کودک رادیو ایران همخوانی کرد، اما پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی فرصت شنیده شدن صدایش از مردم گرفته شد.
به گفته حسین علیزاده، فیلم «نیوه مانگ» بهمن قبادی بر اساس زندگی این هنرمند ساخته شده است.
ماهور زیر تابوت پدر
احمدرضا احمدی، شاعر و نویسنده برجسته و از پایهگذاران «موج نو» در شعر ایران، تیرماه ۱۴۰۲ در سن ۸۳ سالگی و پس از مدتها تحمل بیماری در تهران از دنیا رفت.
ماهور احمدی، فرزند او، با وجود ممانعت مسئولان کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان از سخنرانی در مراسم تشییع پدرش، بدون حجاب اجباری شعرخوانی و سخنرانی کرد.
او در سخنرانیاش گفت: «پدرم هیچوقت نان سیاست را نخورد، اما سیاسیترین شعرها را سرود و با اجبار از کانون بازنشستهاش کردند.»
تصویر ماهور در مراسم تشییع پیکر پدرش در حالی که بهعنوان تنها زن بدون حجاب اجباری زیر تابوت او رفت و پیکرش را بر دوش کشید و به خاک سپرد، در حافظه جمعی مردم ثبت شده است.
ماهور ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ همزمان با روز جهانی زن خبر داد قوه قضاییه جمهوری اسلامی برای او بهدلیل حضور در مراسم تشییع پیکر پدرش و گرفتن تابوت او بدون حجاب اجباری پرونده تشکیل داد و او را ابتدا به حبس و سپس به جریمه محکوم کرد.
پیکر محمد ملکی بر شانههای نرگس محمدی و شهناز اکملی
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه نوبل صلح و شهناز اکملی، مادر مصطفی کریمبیگی، از کشتهشدگان اعتراضات سال ۱۳۸۸، آذرماه ۱۳۹۹ در مراسم خاکسپاری محمد ملکی، فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، زیر تابوت او رفتند و پیکرش را بر شانههای خود حمل کردند.
محمدی در حالی که تابوت ملکی را بر دوش داشت، با صدایی رسا گفت: «درودبرمرد آزادیخواه ایران. مجاهد نستوه. درود بر آزادی و عدالت.»
این فعال حقوق بشر در ادامه این مراسم در خصوص شخصیت و سوابق ملکی سخرانی کرد و گفت: «ملکی یک عمر برای آزادی جنگید و یک عمر مقابل استبداد ایستاد و نفسی نیاسود. زندگی او سراسر مقاومت و مبارزه بود و در مبارزه برای احقاق حقوق ملت، لحظهای درنگ نکرد.»
کاربران شبکههای اجتماعی در آن زمان تصاویر و ویدیوهای بسیاری از این رخداد منتشر کردند و از آن بهعنوان حرکتی شجاعانه و ساختارشکن در راستای شکستن سنتهای زنستیزانه یاد کردند.
تشییع «کاملا مردانه» پیکر فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد، شاعر نامدار ایرانی، ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ از دنیا رفت و پیکرش دو روز بعد با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
نام فروغ یادآور شورش و عصیان زنی است که در برابر ظلم و تبعیض و نابرابری ایستاد و صدای حقخواهی زنان ایرانی را در آثارش فریاد زد؛ کسی که در شعرهایش رنجها و فعالیتهای روزمره زنان در خانه را به تصویر کشید.
حدود ۶۰ سال از خاکسپاری فروغ گذشت و روایتهای نقلشده از مراسم تشییع و خاکسپاری این شاعر نامدار حاکی از آن است که این مراسم بهطور کامل فضایی «مردانه» داشته است.
تصاویر منتشر شده از مراسم خاکسپاری فروغ نشان میدهد مردانی از چهار سو زیر تابوتش را گرفته، پیکرش را بر دوش کشیده و به خاک میسپارند.
آنچه در فاصله ۶۰ ساله میان خاکسپاری فروغ فرخزاد تا خاکسپاری شیوا ارسطویی، دو نویسنده پیشرو، ساختارشکن و هنجارگریز، به چشم میآید، تفاوتهای ظاهری تشییع دو پیکر نیست؛ بلکه تحقق شعار «زن، زندگی، آزادی» در حرکتهای شجاعانه زنان ایرانی است.
با گذشت دو سال و هشت ماه از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» و رخدادهای پس از آن، فضای اینروزهای جامعه ایران نشان میدهد زنان همچنان در مسیر مبارزه برای تحقق خواستههایشان گام برمیدارند.
