یکی از شرکتکنندگان ژاپنی جشنواره کن بر اثر سقوط نخل مجروح شد

مقامهای محلی فرانسه و برگزارکنندگان جشنواره کن از مجروح شدن یک شرکتکننده ژاپنی این جشنواره به دلیل سقوط یک درخت نخل در محوطه بیرونی جشنواره خبر دادند.

مقامهای محلی فرانسه و برگزارکنندگان جشنواره کن از مجروح شدن یک شرکتکننده ژاپنی این جشنواره به دلیل سقوط یک درخت نخل در محوطه بیرونی جشنواره خبر دادند.
این فرد ۳۰ ساله نماینده یکی از بازیگران فیلم ژاپنی «چشمانداز کاملا نو» بود که عصر شنبه ۲۷ اردیبهشت در بلوار پرازدحام کروآزت در شهر کن، محل برگزاری جشنواره فیلم کن مجروح شد.
بر اساس اعلام برگزارکنندگان بخش مستقل «پانزده روز کارگردانان»، این مرد همچنان در بیمارستان بستری است و به دلیل آسیب به مهرههای ستون فقرات و بینی، تحت درمان تخصصی قرار خواهد گرفت.

نام فرد مجروح و بازیگری که نمایندگیاش را بر عهده دارد اعلام نشده است.
تیم رسانهای فیلم «چشمانداز کاملا نو» با بازی کودای کوروساکی، که جمعه برای نخستین بار نمایش داده شد، اعلام کرد که رویدادهای خبری و رسانهای خود را لغو کرده است.
پلیس برای اینکه مقامات بتوانند هرچه سریعتر درخت را جابجا کنند، بخشی از این مسیر ساحلی را مسدود کرد.
هریسون شیهان، فیلمساز آمریکایی، گفت که ابتدا تصور کرده است جمع شدن مردم در آن نقطه مربوط به حضور یک چهره مشهور بوده است.
او گفت: «فقط دو قدم جلوتر رفتم و دیدم مردی روی زمین افتاده و اطراف سرش پر از خون است.»
جشنواره فیلم کن که در سواحل جنوبی فرانسه برگزار میشود، هر ساله بین ۳۵ هزار تا ۴۰ هزار مهمان و شرکتکننده دارد.
هزاران نفر نیز برای دیدن سلبریتیها به محل فرش قرمز این جشنواره میآیند.


از زمان آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، زنان بسیاری بدون حجاب اجباری در مراسم خاکسپاری در شهرهای مختلف ایران، تابوت عزیزان خود را بر دوش کشیدهاند. در آخرین نمونه، زنان حاضر در مراسم شیوا ارسطویی، بدون حجاب اجباری، پیکر این نویسنده و مترجم را بر دوش خود گرفتند و به خاک سپردند.
ارسطویی ۲۲ اردیبهشت در خانه هنرمندان تشییع و در قطعه هنرمندان در «بهشتزهرا» تهران به خاک سپرده شد.
تصاویر و ویدیوهای ثبتشده از مراسم تشییع این نویسنده، مترجم، شاعر و مدرس داستاننویسی درگذشته نشان میدهد گروهی از زنان بدون داشتن حجاب اجباری و در سکوت، پیکر او را بر شانههای خود میکشند و به سمت آرامگاه او حرکت میکنند.
انتشار تصاویر این حرکت زنان نویسنده که نمونهاش در حافظه جمعی ایرانیان در دورههای مختلف تاریخ ایران بهسختی به یاد آورده میشود، یکی از نشانههای زنده بودن جنبش «زن، زندگی، آزادی» است.
برخی، تصاویر تشییع پیکر این نویسنده بر دوش زنان بدون حجاب اجباری را نمادی از بازتاب روحیه آزاداندیش ارسطویی و باورهایش به آزادیهای فردی و اجتماعی دانستند.
شماری نیز از این رخداد بهعنوان نشانهای از ادامه مبارزه زنان در برابر نیروی سرکوب و سنتهایی که قرنها در سایه نظام مردسالار زندگیشان را نشانه رفته است، نام بردند.
این تصاویر یادآور صحنههایی است از جنس حرکت زنانی که در مراسم خاکسپاری مهسا (ژینا) امینی در سقز، روسریهای خود را برداشتند و در هوا تکان دادند.
و همچنین یادآور میدانداری زنان در جنبش «زن، زندگی، آزادی» و یادآور سوگواری مادران لُر که در مراسم خاکسپاری فرزند کشتهشدهشان در اعتراضات علیه جمهوری اسلامی، «کِل» کشیدند و «مِینا» (روسری زنان لر) خود را در هوا چرخاندند.
حساب کاربری «زنان ایران» در اینستاگرام با اشاره به مراسم تشییع ارسطویی نوشت: «نخستین بار زنان به صورت یکدست و یکپارچه زیر تابوت زنی را گرفتند و تا خانه ابدی بدرقهاش کردند.»
اسدالله امرایی، نویسنده و مترجم، نیز با انتشار تصویری از مراسم خاکسپاری ارسطویی، گفت: «زنان با هر لباس و پوششی که دلشان میخواست، شیوا ارسطویی را تشییع کردند.»
مظاهر شهامت، شاعر و نویسنده، هم نوشت: «تابوت شیوا ارسطویی بر دوش زنان هموطن!»
ارسطویی متولد اردیبهشت ۱۳۴۰ در تهران بود و ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۶۴ سالگی از دنیا رفت.
او در دوران فعالیت خود هشت رمان، دو مجموعه داستان و دو مجموعه شعر منتشر کرد.
از آثارش میتوان به رمانهای «او را که دیدم زیبا شدم» و «بیبی شهرزاد» و مجموعه داستانهای «آفتاب و مهتاب» و «آمده بودم با دخترم چای بخورم» اشاره کرد.
ارسطویی از مدافعان آزادی بیان و یکی از ۱۳۴ نویسنده آزادیخواه امضاکننده بیانیه «ما نویسندهایم» در اعتراض به سانسور بود و از سال ۱۳۷۸ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
در سالهای گذشته گاه به گاه تصاویری از دل جامعه، چشمهای رهگذران را به خود میخکوب کرده است؛ از جمله تصاویر زنانی که در نقطهای از ایران، پیکر عزیز درگشتهشان را بر دوش میکشند و اجازه نمیدهند طبق سنتهای تحمیلشده، تابوت عزیزانشان بر شانهها و دستان مردان حمل شود.
زنی که تابوی خوانندگی زنان کُرد در ایران را شکست
پیکر فتانه ولیدی، خواننده کُرد که مهرماه ۱۴۰۳ در سن ٧١ سالگی از دنیا رفت، روی دوش زنان تشییع و در زادگاهش سنندج به خاک سپرده شد.
ولیدی به زبان کرُدی ترانه میخواند و با حسن کامکار، آهنگساز و بنیانگذار گروه کامکارها، کار کرده بود.
این هنرمند نخستین کسی بود که تابوی خوانندگی زنان کُرد در ایران را شکست و پیش از انقلاب ۱۳۵۷ در برنامه کودک رادیو ایران همخوانی کرد، اما پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی فرصت شنیده شدن صدایش از مردم گرفته شد.
به گفته حسین علیزاده، فیلم «نیوه مانگ» بهمن قبادی بر اساس زندگی این هنرمند ساخته شده است.
ماهور زیر تابوت پدر
احمدرضا احمدی، شاعر و نویسنده برجسته و از پایهگذاران «موج نو» در شعر ایران، تیرماه ۱۴۰۲ در سن ۸۳ سالگی و پس از مدتها تحمل بیماری در تهران از دنیا رفت.
ماهور احمدی، فرزند او، با وجود ممانعت مسئولان کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان از سخنرانی در مراسم تشییع پدرش، بدون حجاب اجباری شعرخوانی و سخنرانی کرد.
او در سخنرانیاش گفت: «پدرم هیچوقت نان سیاست را نخورد، اما سیاسیترین شعرها را سرود و با اجبار از کانون بازنشستهاش کردند.»
تصویر ماهور در مراسم تشییع پیکر پدرش در حالی که بهعنوان تنها زن بدون حجاب اجباری زیر تابوت او رفت و پیکرش را بر دوش کشید و به خاک سپرد، در حافظه جمعی مردم ثبت شده است.
ماهور ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ همزمان با روز جهانی زن خبر داد قوه قضاییه جمهوری اسلامی برای او بهدلیل حضور در مراسم تشییع پیکر پدرش و گرفتن تابوت او بدون حجاب اجباری پرونده تشکیل داد و او را ابتدا به حبس و سپس به جریمه محکوم کرد.
پیکر محمد ملکی بر شانههای نرگس محمدی و شهناز اکملی
نرگس محمدی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه نوبل صلح و شهناز اکملی، مادر مصطفی کریمبیگی، از کشتهشدگان اعتراضات سال ۱۳۸۸، آذرماه ۱۳۹۹ در مراسم خاکسپاری محمد ملکی، فعال سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، زیر تابوت او رفتند و پیکرش را بر شانههای خود حمل کردند.
محمدی در حالی که تابوت ملکی را بر دوش داشت، با صدایی رسا گفت: «درودبرمرد آزادیخواه ایران. مجاهد نستوه. درود بر آزادی و عدالت.»
این فعال حقوق بشر در ادامه این مراسم در خصوص شخصیت و سوابق ملکی سخرانی کرد و گفت: «ملکی یک عمر برای آزادی جنگید و یک عمر مقابل استبداد ایستاد و نفسی نیاسود. زندگی او سراسر مقاومت و مبارزه بود و در مبارزه برای احقاق حقوق ملت، لحظهای درنگ نکرد.»
کاربران شبکههای اجتماعی در آن زمان تصاویر و ویدیوهای بسیاری از این رخداد منتشر کردند و از آن بهعنوان حرکتی شجاعانه و ساختارشکن در راستای شکستن سنتهای زنستیزانه یاد کردند.
تشییع «کاملا مردانه» پیکر فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد، شاعر نامدار ایرانی، ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ از دنیا رفت و پیکرش دو روز بعد با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
نام فروغ یادآور شورش و عصیان زنی است که در برابر ظلم و تبعیض و نابرابری ایستاد و صدای حقخواهی زنان ایرانی را در آثارش فریاد زد؛ کسی که در شعرهایش رنجها و فعالیتهای روزمره زنان در خانه را به تصویر کشید.
حدود ۶۰ سال از خاکسپاری فروغ گذشت و روایتهای نقلشده از مراسم تشییع و خاکسپاری این شاعر نامدار حاکی از آن است که این مراسم بهطور کامل فضایی «مردانه» داشته است.
تصاویر منتشر شده از مراسم خاکسپاری فروغ نشان میدهد مردانی از چهار سو زیر تابوتش را گرفته، پیکرش را بر دوش کشیده و به خاک میسپارند.
آنچه در فاصله ۶۰ ساله میان خاکسپاری فروغ فرخزاد تا خاکسپاری شیوا ارسطویی، دو نویسنده پیشرو، ساختارشکن و هنجارگریز، به چشم میآید، تفاوتهای ظاهری تشییع دو پیکر نیست؛ بلکه تحقق شعار «زن، زندگی، آزادی» در حرکتهای شجاعانه زنان ایرانی است.
با گذشت دو سال و هشت ماه از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» و رخدادهای پس از آن، فضای اینروزهای جامعه ایران نشان میدهد زنان همچنان در مسیر مبارزه برای تحقق خواستههایشان گام برمیدارند.


پژوهشهای جدید نشان میدهند که جوانان زمانی به شکوفایی حقیقی میرسند که به قول آرتور سی. بروکس، مدیر لابراتوار شادی و رهبری دانشگاه هاروارد «روابط انسانی و عشق در زندگی واقعی» را تجربه کنند. او در مقالهای در نشریه آتلانتیک به این پرسش پرداخته است که چرا جوانان امروز شاد نیستند؟
بروکس مطلب را با اشاره به نتیجه جدیدترین گزارش جهانی خوشبختی و سقوط چشمگیر نارضایتی شهروندان زیر ۳۰ سال در آمریکا آغاز کرده و به دنبال آن یک پرسش بهظاهر ساده مطرح کرده است: چه اتفاقی دارد میافتد؟
این پژوهشگر با ابراز تردید نسبت به این رتبهبندیهای جهانی خوشبختی نوشته است: نهادهای ارائهدهنده این گزارشها همیشه با عناوین جذابی مانند «شادترین کشور جهان کدام است؟» توجه زیادی جلب میکنند. معمولا هم فنلاند و دانمارک در صدر فهرستاند و دیگر کشورهای اسکاندیناوی در رتبههای بعدی. این دستهبندی حاصل پاسخ مشارکتکنندگان به یک سوال خودارزیابی درباره رضایت از زندگی است. به این روششناسی اعتماد چندانی ندارم چون مقایسه دقیق کشورها بر اساس چنین خودارزیابی محدودی ممکن نیست. مردم در فرهنگهای مختلف به شیوههای متفاوتی به این دست پرسشها پاسخ میدهند.
بروکس نوشته است: «به عنوان یک محقق، چیزی که توجه و علاقهام را جلب میکند تحولات درون کشورهاست. یک پژوهش تازه با عنوان مطالعه شکوفایی جهانی که حاصل همکاری چند نهاد و برنامه دانشگاهی از جمله همکاران من در برنامه شکوفایی بشری هاروارد، نگاهی عمیق به این موضوع و بسیاری مسائل دیگر انداخته است. مبنای این پژوهش هم خودارزیابی است اما دادههای جامعتری درباره بهزیستی گردآوری کرده است. این پژوهش طی پنج سال در ۲۲ کشور، با مشارکت بیش از ۲۰۰ هزار نفر درباره شش بُعد بهزیستی انجام شد. از همه مهمتر برای من این یافته است: هرچند پریشانی عاطفی و روانی جوانان در کشورهای صنعتی و ثروتمند بیشتر است اما فقط به این کشورها محدود نمیشود و در سراسر جهان در حال وقوع است.»
محققان مدتهاست دریافتهاند که شادی در طول عمر انسان از یک منحنی U شکل پیروی میکند. به این معنا که افراد در سالهای ابتدایی زندگی شادی بیشتری گزارش میکنند، این روند در جوانی و میانسالی بهتدریج کاهش مییابد، اما از حدود ۵۰ سالگی روندی افزایشی را در پیش میگیرد. دیوید جی. بلَنچفلاور، اقتصاددان دانشگاه دارتموث که به همراه همکارش اندرو جِی. اُسوالد در سال ۲۰۰۸ فرضیه یو-شکل را مطرح کرد، با مطالعه ۱۴۵ کشور به این نتیجه رسید.
سمت چپ منحنیِ U نشان میدهد که متوسط احساس شادی در نوجوانان و جوانان بهطور سنتی بیش از افراد میانسال است. اما با توجه به مستنداتی که نشان میدهند اختلالهای خلقی در چند دهه گذشته میان نوجوانان و جوانان افزایش یافته، میتوان انتظار داشت که دسته سمت چپِ منحنی در برآوردهای جدید نسبت به منحنیهای سالهای قبل کوتاهتر شود.
بروکس افزوده است: «تا حد زیادی اطمینان دارم که این دقیقا همان چیزی است که پژوهش تازه شکوفایی جهانی در ایالات متحده و سراسر جهان نشان میدهد: نمره شکوفایی از اوایل بزرگسالی اُفت نمیکند، بلکه در حال حاضر از نقطه پایینتری شروع میشود و همانطور پایین میماند تا در سنین مورد انتظار افزایش یابد.»
در کنار این خبر خیلی بد، خبرهای خوبی هم هست. نظرسنجی شکوفایی یک استثنای جالب و قابل توجه در این الگوی جهانی کشف کرده است: یک انحنای U شکل متفاوت در میان جوانانی که دوستان بیشتر و روابط اجتماعی صمیمانهتری دارند. این منحنی به آنچه در گذشته دیده میشد شباهت دارد.
بروکس تاکید کرده که درباره رواج معاشرت از طریق تکنولوژی، کمبود تماس واقعی و عشق انسانی در میان جوانان عصر کنونی تحقیق کرده و این یافته با نتایج پژوهشهای او هماهنگ است؛ اینکه انسان بدون تماس و عشق واقعی به شکوفایی نمیرسد. این نقطه شروعی است برای درمان بیماری همهگیر نارضایتی میان جوانان.
به عقیده بروکس سکولاریسم فزاینده معمولا یکی از دلایل کاهش شادی در کشورهای ثروتمند غربی عنوان میشود. این متغیر با افزایش تعداد ناباوران یا بیدینها -افرادی که باور یا وابستگی مذهبی ندارند- اندازهگیری میشود. در ایالات متحده جمعیتی که خود را بیدین میخوانند دو برابر شده و به ۲۹ درصد رسیده است. محققان مدتهاست دریافتهاند که افراد مذهبی، بهطور متوسط شادتر از افراد غیرمذهبی هستند.
این یعنی مردم آنچه را که سبب شادکامیشان میشود، کنار میگذارند. چطور میتوان این تناقض را توضیح داد؟ محققان این فرضیه را مطرح کردهاند که کاهش دینداری تابعی از فراوانی است: با ثروتمندتر شدن جامعه، مردم کمتر مذهبی میشوند زیرا دیگر نیازی به آرامش و اطمینان ناشی از دین برای مقابله با مشکلاتی چون گرسنگی یا مرگ و میر زودرس ندارند.
بروکس نوشته است: «من نسبت به این روایت تردید دارم. نظرسنجی جدید، همانطور که انتظار میرفت، نشان میدهد افرادی که دستکم هر هفته در مراسم مذهبی شرکت میکنند هشت درصد بیشتر از افرادی که در مراسم مذهبی مشارکتی ندارند، در شاخصهای شکوفایی نمره میگیرند. از سوی دیگر، یافتههای این نظرسنجی حاکی از آن است که این تاثیر مثبت در میان ثروتمندترین و سکولارترین ملتها، قویتر است. این نشان میدهد که ثروت منبع مهمی برای آرامش معنوی نیست و اثر مثبت شرکت در مراسم مذهبی بر بهزیستی تا حد زیادی مستقل از عوامل اقتصادی است.»
این نتیجهگیری بروکس را به این پرسش میرساند: وقتی دین در کشورهای ثروتمند رو به زوال میرود، مردم در این کشورها دقیقا چه چیزی را از دست میدهند؟ پاسخ این است: روابط اجتماعی و سرمایه اجتماعی، اما پاسخ عمیقتر «معنا» است؛ از مهمترین ابعاد مورد اندازهگیری در پژوهش شکوفایی. از شرکتکنندگان درباره این میپرسیم که آیا فعالیتهای روزانهشان ارزشمند میدانند؟ آیا هدف زندگی خود را درک میکنند؟ یافتهها نشان میدهند که سرانه تولید ناخالص داخلی با احساس معناداری همبستگی معکوس دارد: هر چه یک کشور ثروتمندتر میشود، شهروندان آن احساس بیمعنایی بیشتری میکنند.
بروکس نوشته است: «پژوهشگران دیگری هم پیشتر این الگو را مشاهده کردهاند. محققانی که سال ۲۰۱۳ مقالهای در مجله Psychological Science نوشتند، جامعه آماری بسیار بزرگتری شامل ۱۳۲ کشور را بررسی کرده بودند و به همان نتیجهای رسیدند که ما در پژوهش شکوفایی جهانی رسیدیم. یک سوال اصلی در آن پژوهش هم این بود: «آیا هدف یا معنای مهمی در زندگیتان احساس میکنید؟» پاسخدهندگان در کشورهای با درآمد بالاتر، در قیاس با کشورهای با درآمد پایینتر اعتقاد بسیار ضعیفتری درباره معناداری زندگیشان ابراز کردند.
حالا این سوال پیش میآید که آیا چیزی در مورد موفقیت مادی در یک جامعه بهطور طبیعی دین یا معنویت، و در نتیجه معنا و همچنین شکوفایی را بهطور طبیعی تضعیف میکند یا خیر؟ بسیاری از نویسندگان و متفکران در طول تاریخ این موضوع را مطرح کردهاند.
بهنوشته بروکس، در واقع، میتوانیم به کتاب مقدس و داستان عهد جدید برگردیم که در آن یک مرد جوان ثروتمند از عیسی میپرسد که برای ورود به بهشت چه باید کرد. عیسی به مرد جوان میگوید که هر چه دارد بفروشد، آن را به فقرا بدهد و از او پیروی کند. انجیل میگوید: «در این هنگام، چهره مرد در هم رفت. او با اندوه بسیار رفت چون ثروت فراوانی داشت.»
پژوهش شکوفایی جهانی الگوهای جالب بسیاری را پیش روی ما میگذارد و بدون شک در سالهای آینده موتور محرک تحقیقات بیشتری خواهد شد.
بروکس معتقد است که لازم نیست تا آن زمان منتظر بمانیم. او پیشنهاد میکند این سه راهکار را به زندگی خود وارد کنید:
یکم. روابط نزدیک با خانواده و دوستان را بر هر چیز دیگری مقدم بدانید. در صورت امکان، برای ارتباط با آنها از امکانات و پلتفرمهای آنلاین استفاده نکنید و تماس حضوری داشته باشید زیرا انسانها برای ارتباط حضوری ساخته شدهاند.
دوم. به توسعه زندگی درونی خود توجه کنید. با توجه به روند فزاینده بیتفاوتی، این ممکن است خلاف رویههای فرهنگی جاری و رایج به نظر برسد. بیایید معنویت را اینطور تعریف کنیم: باورها، کارها و تجربههایی که به دین سازمانیافته محدود نمیشوند. در این تعریف یک سفر فلسفی هم قابلیت این را دارد که به شما کمک کند از روزمرگی فراتر بروید و هدف و معنای تازهای بیابید.
سوم. آسایش مادی عالی است، اما جایگزینی برای آنچه درون شما عمیقا نیاز دارد نیست. پول نمیتواند شادی بخرد؛ فقط معنا است که میتواند به شما شادی ببخشد. میدانم که این آخری بدیهی است. اما بدیهیات این امتیاز را دارند که حقیقت دارند - و این پژوهش به ما نشان میدهد که چطور در معرض خطر فراموش کردن این حقایق بدیهی اما مهم هستیم. گاهی وقتها دادههای سرد و سخت همان چیزی هستند که برای یادآوری آنچه همیشه میدانستیم اما از آن غافل شده بودیم، به آنها نیاز داریم.

حضور همزمان دو فیلم ایرانی از دو طیف کاملا متضاد در بخش مسابقه جشنواره کن امسال، بحثهای مختلفی را برانگیخته است؛ یک فیلم از دل سینمای زیرزمینی و بدون حجاب اجباری، و دیگری به تمامی وابسته به سینمای رسمی که شائبه حکومتی بودن آن اعتراض برخی هنرمندان مستقل را هم به دنبال داشت.
پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، سینمای ایران با یک حرکت گسترده و چشمگیر روبهرو شد: سینمای زیرزمینیای که حجاب اجباری را کنار گذاشت و به موضوعات ممنوعه در سینمای رسمی پرداخت. هرچند این حرکت پیشتر در سینمای ایران با فیلمهایی مثلا از جعفر پناهی و محمد رسولاف پا گرفته بود اما این جنبش، سینمای ایران را به کل دگرگون کرد و چشماندازهای تازهای را خلق کرد که پیشتر تصورش هم غیرممکن بود.
سینمای زیرزمینی ایران در دو سه سال اخیر جشنوارههای طراز اول جهان را تسخیر کرد و جوایز قابل توجهی به دست آورد و حتی تا نامزدی اسکار هم پیش رفت اما برخی عامدانه این موفقیتها را نادیده میگیرند و تلاش دارند تظاهر کنند که این موفقیتها سیاسی است و تنها زاده کنار گذاشتن حجاب. این در حالی است که هیچ جشنوارهای به صرف بیحجاب بودن بازیگران فیلمی از ایران، حاضر به پذیرش آن نیست و گواهش این که بهجز این فیلمهای موفق، در این سالها صدها فیلم زیرزمینی دیگر -که کسی حتی نامشان را هم نشنیده- بدون حجاب اجباری ساخته شدهاند اما هیچ جشنوارهای -حتی درجه دو و سه- حاضر به پذیرش آنها نشده است.
اینجا به پنج فیلم شاخص زیرزمینی چند سال اخیر میپردازم که هر کدام از نظر سینمایی، جزو بهترینهای سینمای ایران در یک دهه گذشته هستند؛ فارغ از مسأله داشتن یا نداشتن حجاب، یا هر نوع مسائل سیاسی.
کیک محبوب من
عاشقانه گرم و صمیمی بهتاش صناعیها و مریم مقدم، فیلم گرم و راحتی است که جهان یک زن ۷۰ ساله و تنهاییهایش را میشکافد. فیلم بیانیه سیاسی له یا علیه چیزی نیست، واقعیت زندگی یک زن ۷۰ ساله را تصویر میکند که به طرز سادهای به یک همدم، به یک آغوش گرم و به یک عشق احتیاج دارد و جلوتر روایت شبی است از زندگی زن و مردی که در تیرگیهای این روزگار به هم گره میخورند و خوشیهای زندگی را با هم قسمت میکنند.
دوربین این دو فیلمساز -در ادامه فیلمهایی چون «احتمال باران اسیدی»- به نظاره مینشیند؛ نه آنقدر به شخصیتها نزدیک میشود و نه از آنها دور میماند، نه میخواهد حرف و شعار سیاسی/اجتماعی به ما حقنه کند و نه از شرایط واقعی جامعهاش دور بایستد؛ یک تناسب جذاب.

دانه انجیر معابد
محمد رسولاف در ادامه فیلمهای دیدنی زیرزمینی پیشین خود -از فیلم تکاندهنده «دستنوشتهها نمیسوزند» که تصویر روشن و یگانهای است از قتلهای زنجیرهای تا فیلم «شیطان وجود ندارد» که مضمون معامله با شیطان معاصر را میکاود- این بار در راستای جنبش «زن، زندگی، آزادی»، زنان را در آثارش عمده میکند و لحظه جذابی را به تصویر میکشد که دو دختر در برابر پدر وابسته به حکومتشان میایستند.
برخی رسولاف را به اغراق متهم میکنند اما به گمانم فیلم سندی است بیغل و غش و بدون سانسور از وضعیت امروز ایران که با تکنیکی درخور ساخته شده و میتواند تماشاگرش را به راحتی با خود همراه کند.

منطقه بحرانی
این ساخته علی احمدزاده در ادامه فیلمهای قبلیاش -نظیر «مادر قلب اتمی»- نوعی زدن به سیم آخر است؛ نه گفتن به شرایط و خلق فیلمی عامدانه آشفته و صریح که در آن شخصیت اصلیاش با صراحت تمام حرف فیلم را با بیرون کردن سرش از پنجره و فریاد زدن کلمهای رکیک، با ما در میان میگذارد.
منطقه بحرانی بر اساس قواعد کلاسیک سینما پیش نمیرود و تکنیکهای از پیش تعیین و تثبیت شده را نمیپذیرد. یک فیلم تجربی است که میتوان با آن همراه شد یا نشد اما اهمیتش در نوجویی فیلمسازی است که به مانند شخصیتهای فیلمش به همه چیز -از نظارت و سانسور تا قواعد فیلمسازی- نه میگوید و میتواند به ساختار مورد نظر خودش برسد.

من، مریم، بچهها و ۲۶ نفر دیگر
فیلم فرشاد هاشمی پردهها را کنار میزند و وضعیت زندگی آدمهای تهران امروز را روایت میکند؛ به دقت به دل آنها نفوذ میکند و روابط عادی و روزمره نسل جوان امروز ایران را به تصویر میکشد. روابطی که روایت آن در سینمای رسمی ممکن نیست.
فیلمساز به سانسور نه میگوید، نه برای ژست ساختن فیلم زیرزمینی، به این دلیل که فیلم درباره دوگانگی زندگی در تهران امروز است. این که بازیگر در جلوی دوربین حجاب بر سرش میکند و پشت دوربین -در زندگی روزمره و حتی پشت صحنه فیلم- حجاب از سر برمیدارد. فیلمساز شعار نمیدهد، بلکه جهان سینما را با تضاد حاکم بر زندگی امروز جامعه ایران ترکیب میکند و به نتیجه جذابی میرسد.

بیپایان
یکی از ماندگارترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران که اتفاقا پیش از «زن، زندگی، آزادی» و با حجاب ساخته شده اما کنکاش حیرتانگیزی است درباره انسان بودن و انسان ماندن؛ زمانی که نیروهای امنیتی از یک شهروند ساده میخواهند با آنها همکاری کند.
فیلم تعارف را کنار میگذارد و پله به پله داستان سادهاش را با دوربینی ناظر - که کنار میایستد- پیش میبرد.
یکی از فوقالعادهترین صحنههای فیلم زمانی است که مرد درمانده، پشت به فرمانده اطلاعاتی -که او نباید صورتش را ببیند و به همین دلیل به پشت نشانده شده- التماس میکند که دست از سرش بردارند. دوربین در این نمای طولانی دور او میچرخد تا رفتهرفته بغضش میترکد و بعد در تصویری تکاندهنده با حرکت همان دوربین در همان نما میفهمیم که این هم یک بازی امنیتی است و در واقع پشت سر او خالی است؛ او با باد هوا حرف میزند.


برندگان پولیتزر روزنامهنگاری و ادبیات دوشنبه، ۱۵ اردیبهشت معرفی شدند. در مراسم اهدای جوایز به موانع و محدودیتهای تازهای اشاره شد که پیش روی روزنامهنگاران آمریکایی قرار دارد و آزادی بیان و رسانه در این کشور را تهدید میکند.
سهم قابل توجهی از جایزههای امسال به گزارشها و تولیدات رسانهای درباره سوء قصد به جان دونالد ترامپ حین یکی از برنامههای کارزار انتخاباتیاش اهدا شد.
هرچند در میان برندگان امسال نام چند رسانه کوچک و محلی هم وجود دارد، اما برندگان اصلی رسانههای جریان اصلی بودند. نیویورک تایمز با چهار جایزه، نیویورکر با سه و واشینگتنپست با دو جایزه بیشترین تعداد جوایز را دریافت کردند.
جایزه بهترین گزارش ملی بابت انتشار گزارش گاهشماری تحولات سیاسی و شخصی ایلان ماسک، از جمله گردش او بهسوی محافظهکاران، مصرف مواد مخدر قانونی و غیرقانونی و مکالمات خصوصیاش با ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه، به والاستریت ژورنال تعلق گرفت.
ان تِلنیس، کارتونیست باسابقه واشینگتنپست هم بهدلیل «نقدهای بُرنده، خلاقانه و جسورانه از چهرهها و نهادهای در قدرت» جایزه دریافت کرد. این کارتونیست ابتدای سال جاری از واشینگتنپست استعفا و اعلام کرد یکی از کاریکاتورهایش که جف بزوس، بنیانگذار امپراتوری آمازون و مالک روزنامه را هدف قرار داده بود، سانسور شده است.
محدودیتهای داخلی پیشِ روی روزنامهنگاران آمریکایی
لیزا گیبز، مدیر مرکز پولیتزر در این مراسم به دشواریها و محدودیتهایی اشاره کرد که فضای روزنامهنگاری در آمریکا را احاطه کرده است.
او گفت: «در تاریخ پولیتزر بسیاری از روزنامهنگاران آمریکایی بابت فعالیتشان در جنگها، تراژدیهای ملی یا همهگیریهای جهانی جایزه گرفتند. اما حالا روزگار رسانهها و ناشران در آمریکا بهشکلی ویژه دشوار است.»
او ادامه داد: «علاوه بر سالها فشار مالی و تعدیل نیرو، روزنامهنگاران آمریکایی با تهدیدهای تازهای مواجهند؛ آزار قضایی، سانسور، و حمله به اعتبار حرفهایشان. هدف این فشارها خاموش کردن صدای نقد، تحریف تاریخ و تضعیف متمم اول قانون اساسی آمریکاست که آزادی بیان و رسانهها را تضمین میکند. علیرغم همه این سختیها و تا حدی بهدلیل همین سختیها، امروز روزی است برای جشن گرفتن.»
پولیتزر ادبیات داستانی و شعر
در بخش ادبیات هم جایزه ادبیات داستانی به رمان جیمز نوشته پِرسیوال اِوِرت تعلق گرفت. این کتاب بازخوانی نوینی از ماجراهای هاکلبری فین، اثر مارک تواین است با این تفاوت که این بار جیم، برده سیاهپوستی که با هاک همراه شد محور اصلی قصه است. این کتاب بابت به تصویر کشیدن «پوچی برتریطلبی نژادی و ارائه نگاهی نو به مفهوم جستوجوی خانواده و آزادی» شایسته دریافت پولیتزر شناخته شد.
ماری هاو، شاعر تحسینشده اهل نیویورک و رییس آکادمی شاعران آمریکا برنده پولیتزر شعر بود. کتاب اشعار نو و برگزیده این شاعر بهدلیل آمیختن تجربههای روزمره زندگی مدرن با ادبیات مورد توجه داوران پولیتزر قرار گرفت.
از نگاه نزدیک
جایزه خدمات عمومی بابت تهیه فوری گزارشهایی درباره مرگ زنان باردار به دلیل ابهام در قوانین به روزنامهنگاران پروپابلیکا، رسانهای مستقل در حوزه روزنامهنگاری تعلق گرفت.
جایزه گزارشگریِ اخبار فوری بابت پوشش دقیق و روشنگرانه از سوءقصد به دونالد ترامپ به واشینگتنپست رسید.
رویترز بابت افشای جسورانه ضعف مقررات در آمریکا که سبب شد فنتالین، یکی از کشندهترین مواد مخدر جهان ارزان و بهطور گسترده در دسترس مصرفکنندگان باشد، جایزه گزارش تحقیقی را بُرد.
سه خبرنگار نیویورک تایمز بهخاطر بررسی مستند و موشکافانهای درباره نقش آمریکا در شکست خود در افغانستان و سوق دادن غیرنظامیان به سوی طالبان گزارش توصیفی را دریافت کردند.
سه خبرنگار دیگر همین رسانه برای تهیه یک مجموعه تحقیقی درباره ابعاد تکاندهنده بحران فنتالین در شهر بالتیمور جایزه گزارش محلی را دریافت کرد.
جایزه گزارش بینالمللی هم بابت تحقیقات افشاگرانه درباره درگیریهای سودان و نقشآفرینی قدرتهای خارجی در کنار تجارت سودآور طلا که به شعلهور شدن جنگ دامن زده، به نیویورکتایمز اهدا شد.
جایزه نقد برای نگارشی روان درباره فضاهای عمومی خانوادهمحور و استفاده ماهرانه از مصاحبه، شواد و تحلیل به بلومبرگ تعلق گرفت.
جایزه سرمقالهنویسی هم به چهار روزنامهنگار هیوستون کرونیکل رسید.
برنده عکاسی خبری هم داگ میلز، عکاس نیویورکتایمز بود. دلیل اصلی این انتخاب مجموعه عکسهایی بود که از سوء قصد به جان دونالد ترامپ تهیه کرده بود. عکس مشهور و تحسینشدهای که لحظه عبور گلوله از مقابل صورت ترامپ حین سخنرانی را ثبت کرده بود، کاری از این عکاس خبری است.
مویسس سامان که با عکسهای سیاه و سفید و تاثیرگذارش از زندان صیدنایا در سوریه تصویری دقیق از میراث دردناک رژیم اسد ارائه داد برنده جایزه عکاسی فیچر بود.
برنده گزارش صوتی هم تیمی از تحریریه نیویورکر بود برای ساخت پادکست «در تاریکی» که تحقیقی چهارسانه درباره یکی از جنجالیترین جنایتهای جنگ عراق و قتل ۲۵ غیرنظامی در شهر حدیثه را روایت کرده بود.
جایزه ویژه این دوره از جوایز پولتیزر، به پاس پیشگامی در پوشش خبری جنبش حقوق مدنی آمریکا به چاک استون، نویسنده و روزنامهنگار آفریقاییتبار آمریکا اهدا شد. چاک استون که در سال ۲۰۱۴ درگذشت نخستین ستوننویس سیاهپوست در امریکا بود و در روزنامه فیلادلفیا دیلی نیوز مینوشت. بعدها نوشتههایش در دهها نشریه دیگر منتشر شد و حدود ۵۰ سال پیش یکی از بنیانگذاران انجمن ملی روزنامهنگاران سیاهپوست آمریکا بود.

فرانسه پروژهای بلندپروازانه به نام «رنسانس لوور» را برای نوسازی موزه لوور، اصلیترین و معروفترین موزه این کشور اعلام کرده است. هدف این پروژه، علاوه بر مدرنسازی، گسترش موزه به منظور بهبود بازدید از آن و پاسخگویی به چالشهای معاصر است.
موزه لوور یکی از نمادینترین و تاثیرگذارترین موزههای جهان است و اهمیت آن چند بُعدی است: فرهنگی، تاریخی، هنری، گردشگری و حتی دیپلماتیک.
ساختمان لوور در ابتدا و در اوایل قرن دوازدهم یک دژ بود که برای محافظت از پاریس ساخته شده بود. در قرن ۱۶ میلادی، فرانسوای اول، شاه وقت فرانسه، این دژ را به یک اقامتگاه سلطنتی به سبک رنسانس تبدیل کرد.
پیش از انقلاب فرانسه، قصری سلطنتی در قلب شهر افسانهای پاریس بود و پس از انقلاب، در سال ۱۷۹۳ به موزه تبدیل شد؛ هدف از چنین کاری، در دسترس قرار دادن گنجینههای هنری برای عموم بود و پس از مصادره اموال سلطنتی و کلیسایی، بسیاری از آثار سلطنتی در همین دوران به لوور منتقل شد که در آن زمان «موزه مرکزی هنرهای جمهوری» نام داشت.
اکنون علاقهمندان به هنر و زیبایی می توانند با قدم زدن در سالنهای تودرتوی لوور، سفری میان دورانها و تمدنها داشته باشند؛ از سکوت معابد مصر و تمدن ایران باستان تا شکوه رنگین رنسانس ایتالیا و نقاشیهای مهم فرانسوی.
لوور پربازدیدترین موزه فرانسه است که سالانه بین ۷ تا ۱۰ میلیون گردشگر را جذب میکند؛ چنین جاذبه گردشگری، تاثیر اقتصادی قابل توجهی برای هتلها، رستورانها، فروشگاهها و دیگر بخشهای صنعت گردشگری فرانسه دارد.
لوور فقط تماشاخانه آثار هنری نیست؛ بلکه مامنی برای نگهداری و همچنین مکانی برای آموزش است. هر ساله میلیونها دانشآموز، دانشجو، پژوهشگر و علاقهمند به هنر از طریق نمایشگاهها، سخنرانیها و برنامههای مختلف، به آموزش هنر در لوور میپردازند.
آیا اولین بار است که موزه لوور تغییر میکند؟
این برای اولین بار نیست که فرانسویها قصد دارند موزه لوور را تغییر دهند؛ در کل، ساختمان لوور در طول قرنها دستخوش تحولات عمدهای شده و از یک قلعه قرون وسطایی به موزهای جهانی و مدرن تبدیل شده است.
در قرن هفدهم، ساخت رواق شرقی لوور ابهت خاصی به این ساختمان داد. این بخش از لوور، شاهکار معماری کلاسیک فرانسوی شناخته شده است.
در قرن نوزدهم، ناپلئون بناپارت در جریان لشکرکشیهایش در اروپا و مصر، مجموعه موزه را گسترش داد، بهطوری که در آن زمان، موزه با نام «موزه ناپلئون» شناخته میشد.
بسیاری از آثار هنری که در آن دوران غارت شدند، پس از سقوط ناپلئون بازگردانده شدند، اما برخی همچنان در لوور باقی ماندند.

اما در قرن بیستم، موزه لوور دستخوش نوآوریهای مهمی شد، از جمله افزودن هرم شیشهای طراحیشده از سوی یو مینگ پِی، معمار مشهور آمریکایی چینیتبار در سال ۱۹۸۹. ساخت این هرم در ابتدا با انتقادهای فراوان همراه بود اما امروز تبدیل به نماد نوگرایی در دل سنت در این موزه شده است.
پروژه «رنسانس جدید» چیست؟
تغییرات و بازسازی مجدد موزه لوور که از سوی امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه اعلام شده، «رنسانس جدید» نام دارد.
هدف این پروژه ، مدرنسازی موزه و افزایش ظرفیت آن به ۱۲ میلیون بازدیدکننده در سال است.
برای چنین تعداد بازدیدکنندهای، ساخت یک ورودی جدید، از مهمترین محورهای این پروژه است. این ورودی در نزدیکی رود سن ساخته خواهد شد تا از شلوغی ورودی فعلی زیر هرم شیشهای بکاهد و جریان بازدیدکنندگان را روانتر کند.
همچنین بازسازی باغهای کاروسل و تویلری متعلق به موزه و نوسازی تاسیسات فرسوده موزه از بخشهای اصلی پروژه است. اکنون مشکلاتی مانند نشتی آب و نوسانات دما، حفظ و نگهداری آثار هنری را به خطر انداخته است.
اما شاید خبر نه چندان خوش برای بازدیدکنندگان غیراروپایی، تصمیم به افزایش قیمت بلیت موزه برای آنان باشد. در چارچوب پروژه جدید و برای تامین هزینههای این نوسازی، بهای بلیت برای بازدیدکنندگان کشورهای خارج از اتحادیه اروپا از ۲۲ یورو فعلی به حدود ۳۰ یورو افزایش خواهد یافت.
این پروژه گسترده، که برای آن هزینهای بین ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیون یورو برآورد شده، از راههای دیگر نیز تامین مالی خواهد شد؛ از جمله حمایت مالی خیرین و درآمد حاصل از همکاریهایی نظیر مشارکت با موزه لوور ابوظبی. به این ترتیب، هیچ هزینه اضافی برای مالیاتدهندگان فرانسوی در نظر گرفته نشده است.
عملیات اجرایی این پروژه به مدت شش سال ادامه خواهد داشت و پایان آن برای سال ۲۰۳۱ برنامهریزی شده است.
سرنوشت مونالیزا چه خواهد شد؟
لوور مجموعهای چشمگیر شامل بیش از ۳۸۰ هزار اثر هنری از آثار باستانی تا دوران مدرن را در خود جای داده، اما تابلوی مونالیزا یا ژوکوند به نماد اصلی این موزه تبدیل شده و هر بازدیدکننده در همان تجربه اول از حضور در لوور، به بازدید این اثر میرود.

تاریخ این تابلو با تاریخ و اهمیت موزه گره خورده است، زیرا اساسا خرید مونالیزا از لئوناردو داوینچی، نقاش ایتالیایی و خالق این اثر، در قرن شانزدهم آغازگر گردآوری آثار هنری در موزه لوور بود.
در پروژه بازسازی لوور قرار است یک اتاق ویژه برای نمایش این اثر بینظیر اختصاص داده شود که به بازدیدکنندگان اجازه میدهد تا به صورت اختصاصی و جدا از سایر آثار، این نقاشی را مشاهده کنند.
اکنون این اثر در اتاقی همراه با تابلوهای دیگر به نمایش درآمده و معمولا جمعیتی که مقابل آن تجمع میکنند، فرصت را برای بازدید از دیگر آثار گرفته است.
آثار ایران باستان و پس از اسلام چه خواهد شد؟
مجموعههای آثار ایرانی در حال حاضر در دو بخش اصلی موزه لوور قرار دارند:
بخش اول در قسمت آثار باستانی شرق باستان است که شامل اشیاء مربوط به ایران باستان از پنجهزار سال پیش از میلاد تا قرن هفتم میلادی است و از مهمترین سایتهای باستانشناسی ایران برگرفته شده است.
بخش دوم، قسمت هنرهای اسلامی است که آثار مربوط به ایران پس از اسلام، از قرن هفتم تا نوزدهم میلادی را نمایش میدهد و غنای هنری ایران را به نمایش میگذارد.
این دو بخش بهطور استراتژیک چیده شدهاند تا بازدیدکنندگان بتوانند پیوستگیها و تفاوتها میان هنر دیرینه ایران و هنر اسلام ابتدایی را درک کنند.
در پروژه «رنسانس جدید» لوور بهطور خاص اشارهای به نوسازی بخش آثار ایران باستان نشده، اما قطعا بهصورت غیرمستقیم از بهبودهای کلی مانند نوسازی فضاهای نمایشگاهی و شرایط نگهداری بهرهمند خواهند شد.