دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا اعلام کرد خواهان توافقی با جمهوری اسلامی است که امکان بازرسی، دسترسی کامل و در صورت لزوم، انهدام تاسیسات هستهای را بدون آسیب به افراد فراهم کند.
علیرضا نامورحقیقی، تحلیلگر سیاسی در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت: «آمریکا و جمهوری اسلامی هر دو به یکدیگر بیاعتماد هستند. در این شرایط پروسه اعتمادسازی گامبهگام و طولانیمدت خواهد بود.»
او اضافه کرد: «با توجه به شرایط دشواری که وجود دارد و فشارهای بسیاری بر ترامپ است، اگر جمهوری اسلامی انعطاف کامل نشان ندهد و دستیابی به توافق صورت نگیرد، ممکن است این مسیر به رویارویی اقتصادی، حقوقی، مکانیزم ماشه و در نهایت به درگیری نظامی منجر شود.»
علی خامنهای در دیدار وزیر کشور و استانداران، با تاکید بر اینکه در فضای عمومی کشور «فرصت» زیاد است، گفت «مشکلی در کشور نیست»! این نهتنها یک دروغ بزرگ از زبان فرد اول مملکت است، بلکه او در حالی از «فرصت» و «نبود مشکل» میگوید که گروهی از مردم در ۱۳۵ شهر کشور اعتصاب کردهاند.
توهم مدیریت بحران؛ جای درک عمق بحران
گفتار نابخردانه امروز خامنهای—اگر از روی جهل نباشد—بهروشنی نشان میدهد که او در حبابی از قدرت، فاصلهای بعید با واقعیت حال حاضر جامعه ایران دارد. چنین ادعایی یا از روی غفلت، یا عامدانه برای تحریف واقعیت بیان شده است. ادعای نبود مشکل، مصداقی است از انکار آگاهانه بحران.
این روایت خوشخیالانه، بیش از آنکه نشانه بصیرت باشد، نشانگر خودفریبی است. توهم مدیریت بحران، جای درک واقعی از عمق بحران را گرفته است. اگر واقعاً خامنهای باور دارد کشوری ساخته که در آن فرصت زیاد است و مشکلی نیست، دچار توهمی بسیار شدید شده است!
توهم دیکتاتور؛ نابینایی سیاسی
رهبران مستبد، اغلب پیش از سقوط، به مرحلهای میرسند که حقیقت را نه میفهمند و نه میخواهند بفهمند. آنها در حبابی از تعریف و تایید، باور دارند کشور گلوبلبل است و هر که شکایتی دارد، یا نادان است یا مغرض. این همان چیزی است که میتوان نامش را گذاشت: توهم دیکتاتور.
علی خامنهای، در اوج اعتصاب سراسری کامیونداران، بهصراحت گفته «مشکل خاصی وجود ندارد» و «مردم به چیزی اعتراض میکنند که در آن وارد نیستند». او نهفقط بحران را انکار میکند، بلکه اعتبار درد مردم را نیز زیر سوال میبرد و بدینسان، توهم دیکتاتور شکل میگیرد؛ جایی که رهبر، تنها از طریق رسانههای سانسورشده، گزارشهای امنیتی پالایششده، و مشاوران بیجرئت، از وضعیت جامعه باخبر میشود.

علی خامنهای در دیدار وزیر کشور و استانداران، با تاکید بر اینکه در فضای عمومی کشور «فرصت» زیاد است، گفت «مشکلی در کشور نیست»! این نهتنها یک دروغ بزرگ از زبان فرد اول مملکت است، بلکه او در حالی از «فرصت» و «نبود مشکل» میگوید که گروهی از مردم در ۱۳۵ شهر کشور اعتصاب کردهاند.
توهم مدیریت بحران؛ جای درک عمق بحران
گفتار نابخردانه امروز خامنهای—اگر از روی جهل نباشد—بهروشنی نشان میدهد که او در حبابی از قدرت، فاصلهای بعید با واقعیت حال حاضر جامعه ایران دارد. چنین ادعایی یا از روی غفلت، یا عامدانه برای تحریف واقعیت بیان شده است. ادعای نبود مشکل، مصداقی است از انکار آگاهانه بحران.
این روایت خوشخیالانه، بیش از آنکه نشانه بصیرت باشد، نشانگر خودفریبی است. توهم مدیریت بحران، جای درک واقعی از عمق بحران را گرفته است. اگر واقعاً خامنهای باور دارد کشوری ساخته که در آن فرصت زیاد است و مشکلی نیست، دچار توهمی بسیار شدید شده است!
توهم دیکتاتور؛ نابینایی سیاسی
رهبران مستبد، اغلب پیش از سقوط، به مرحلهای میرسند که حقیقت را نه میفهمند و نه میخواهند بفهمند. آنها در حبابی از تعریف و تایید، باور دارند کشور گلوبلبل است و هر که شکایتی دارد، یا نادان است یا مغرض. این همان چیزی است که میتوان نامش را گذاشت: توهم دیکتاتور.
علی خامنهای، در اوج اعتصاب سراسری کامیونداران، بهصراحت گفته «مشکل خاصی وجود ندارد» و «مردم به چیزی اعتراض میکنند که در آن وارد نیستند». او نهفقط بحران را انکار میکند، بلکه اعتبار درد مردم را نیز زیر سوال میبرد و بدینسان، توهم دیکتاتور شکل میگیرد؛ جایی که رهبر، تنها از طریق رسانههای سانسورشده، گزارشهای امنیتی پالایششده، و مشاوران بیجرئت، از وضعیت جامعه باخبر میشود.
پایان این توهم، همواره فروپاشی است
چائوشسکو تا لحظه اعدام فکر میکرد مردم عاشقش هستند؛ وقتی هو شد، خشکش زد. قذافی، قیام مردم را باور نکرد؛ در فاضلاب پنهان شد و گفت: «من رهبر ملتام!» صدام، حتی در دادگاه نیز خود را رییسجمهوری قانونی و محبوب مردم میدانست. هیتلر، در پناهگاه، از «پیروزی نهایی» میگفت و واقعیت جنگ را انکار میکرد. بشار اسد، کشورش ویران شد، اما همچنان از «حمایت مردم» حرف میزد. کیمهای کره شمالی، در میان فقر و اختناق، همچنان در رسانههای خودشان «الهی» باقی ماندهاند.
توهم دیکتاتور همیشه از یک نقطه آغاز میشود: انکار واقعیت. اما انکار، بحران را از بین نمیبرد؛ فقط لحظه انفجار را به تاخیر میاندازد. این تاخیر شاید برای مدتی نظم ظاهری را حفظ کند، اما همواره بهای انکار، سقوطی بیبازگشت است.
بحران اما واقعی است. فقر واقعی است. خشم فروخورده مردم واقعی است، و اگر شنیده نشود، فریاد خواهد شد و آتش.
مشکل چیست؟
چقدر وقت دارید؟ اگر بخواهیم فهرست مشکلاتی را که مردم در ایران امروز با آن دستوپنجه نرم میکنند ردیف کنیم، طولانی میشود و کسی حوصلهاش را ندارد! اما وضعیت امروز، همین لحظهای که شما این یادداشت را میخوانید، چنین است: کامیونداران دست از کار کشیدهاند، نانوایان از ضربوشتم ماموران میگویند، و ناوگان حملونقل جادهای کشور به حالت نیمهتعطیل درآمده و این تنها نمونههایی کوچک از مشکلات کشور است.
فرضاً اگر همین امروز، بعد از یک هفته، اعتصابات شکسته شود و کشور به حالت «ثبات نظام کنونی» برگردد—که گروهی شاید آن را بدیهی بدانند—چیزی عوض نمیشود. چیزی هم درست نشده است. چیزی درست نبود!
مردم و کامیونداران برمیگردند به همان سیستم کارخانه؛ جایی که این زندگی غیرقابلتحمل، غیرقابلقبول، غیرممکن را به حالت سینهخیز ادامه خواهند داد.
میدان چه میگوید؟
از بندرعباس و کرمانشاه گرفته تا مشهد، سنندج، تبریز، تهران و اهواز، کامیونداران در پاسخ به فشارهای اقتصادی و ناکارآمدی ساختاری اعتصاب کردهاند.
بر پایه گزارش «اتحادیه تشکلهای کامیونداران و رانندگان»، این حرکت صنفی، بهرغم تهدید، بازداشت و برخوردهای امنیتی ادامه دارد. تنها در کرمانشاه، دستکم ۱۱ راننده بازداشت شدهاند و سه نفر به نامهای صدیق محمدی، کاوه مرادیان و رزگار مرادی با قرار بازداشت یکماهه مواجهاند.
سیاست انکار با زبان تحقیر
خامنهای در دیدار با استانداران، بهجای ارائه راهکار، دستورالعملی برای مدیریت «ظاهری» نارضایتیها صادر میکند. او از مسئولان خواسته تا به میان مردم بروند، با آنان گرم بگیرند، بگذارند گله کنند، اما در نهایت، با بیاعتنایی عبور کنند؛ چراکه او اعتقاد دارد مردم معمولاً اعتراضشان «وارد» نیست و احتمالاً این ناشی از نادانی و نفهمی عامهای است که بهزعم او «درک درستی از خدمات جمهوری اسلامی ندارند».
خامنهای، با نگاه از بالا به پایینی که به جامعه دارد، نارضایتی را ناشی از نادانی میداند. بر پایه این منطق، اگر مردم قدر جمهوری اسلامی را نمیدانند و خدماتش را نمیبینند، لابد چیزی نمیفهمند و اعتراضشان نیز بیپایه است.
او در طول سخنرانی نصیحت محورش برای استانداران که با لحنی خسته و صدایی از ته گلو - که خشی خردمنانه در خود دارد، در نفش «پیرمرد کاهن» پند می دهد و آگاهانه از بردن نام اعتصابیون پرهیز میکند.
او با انکارغیرمستقیم مشکلات کامیونداران و کلا مملکت، میکوشد ابعاد اعتراض اصناف را کوچک و تحت کنترل جلوه دهد؛ تلاشی تحقیرآمیز برای بیاهمیت جلوهدادن یک مشکل واقعی. اینکه «اینها که مشکلی نیست»، «بروید با صبوری محبتشان را در دلتان ایجاد کنید، و وقتی توی صورتتان دارند به شما فحش میدهند، لبخند بزنید و در نتیجه، وقتی محبت ایجاد شد مردم برای شما در لحظات حساس به صحنه میآیند»؛ نمونهای است از نگاه ارباب-رعیتی خامنهای.
واقعیت روزمره مردم چیز دیگری است: تورم، کاهش قدرت خرید، ناامنی شغلی، سرکوب، مهاجرت، خستگی اجتماعی، افسردگی و ناامیدی. این تنها بخش کوچکی از واقعیت تلخ زندگی امروز مردم ایران است.
مسئله فقط کامیونداران نیستند
اگر کشور مشکلی ندارد، پس دلیل این حجم از اعتصاب، بیاعتمادی و ناامیدی چیست؟ اگر فضا «سرشار از فرصت» است، چرا مردم از حداقل فرصتهای اقتصادی و اجتماعی محروماند؟ اگر مردم به چیزی اعتراض میکنند که «وارد نیست»، پس اینهمه فشار، رنج و خشم از کجا میآید؟
خامنهای و حاکمیتش میتوانند با انکار، موقتاً بر بحران سرپوش بگذارند، اما نمیتوانند آن را از بین ببرند. خاموشکردن صدای کامیونداران مانع از آن نمیشود که چرخ بیاعتمادی مردم نسبت به حاکمیت از حرکت بازبایستد. این مردم، جمهوری اسلامی را سهطلاقه کردهاند!
مردم در واکنش به خامنهای چه میگویند؟
امشب در تازهترین قسمت «برنامه با کامبیز حسینی»، به بررسی آخرین وضعیت کامیونداران و اعتراض پیرامون آنها پرداختیم. در این برنامه، شاهد علوی، روزنامهنگار، مهمان بود و بینندگان از سراسر جهان به پرسش اصلی برنامه پاسخ دادند:
خامنهای میگوید: «کشور مشکلی ندارد»؛ شما چه میگویید؟
این قسمت از برنامه را در یوتیوب ایراناینترنشنال تماشا کنید:

روز سهشنبه، تصاویری از جلسه محمدرضا عارف، معاون اول مسعود پزشکیان با جمعی از وزیران پیشین و فعلی جمهوری اسلامی، در خبرگزاریهای ایران منتشر شد.
در میان حاضران این جلسه، چهرهای به چشم میخورد که حضورش، با توجه به محکومیت زندان و مجرمیت قطعی پرسشبرانگیز است: رضا فاطمیامین، وزیر پیشین صنعت در دولت ابراهیم رئیسی.
فاطمیامین در اسفند سال گذشته، طبق اعلام رسمی قوه قضاییه جمهوری اسلامی، بهدلیل نقشآفرینی در پرونده فساد اقتصادی موسوم به «چای دبش»، به یک سال حبس قطعی تعزیری محکوم شده است.
این پرونده که گفته میشود بیش از ۳.۷میلیارد دلار فساد مالی در آن رخ داده، بهعنوان بزرگترین فساد اقتصادی در تاریخ معاصر ایران شناخته میشود.
حکم اولیه دادگاه، پنج سال حبس برای فاطمیامین و وزیر کشاورزی وقت، سید جواد ساداتینژاد، بود که بعدها با تخفیف به یک و دو سال کاهش یافت. اما نکته قابلتوجه، عدم اجرای همین حکم تخفیفخورده است؛ چرا که تصاویر رسمی خبرگزاریهای داخلی نشان میدهد فاطمیامین نهتنها در زندان نیست، بلکه در جلسات رسمی با حضور معاون اول رییسجمهوری نیز شرکت میکند.
حضور این فرد محکومشده در جلسهای رسمی، بدون هیچ توضیح و شفافسازی، سوالات زیادی را ایجاد میکند. چرا فردی که با رأی دادگاه به زندان محکوم شده، آزادانه در سطح عالی دولتی حاضر میشود؟ اگر اجرای احکام قضایی برای مسئولان پیشین اینگونه نادیده گرفته میشود، چگونه میتوان از مبارزه با فساد سخن گفت؟
تا این لحظه، هیچیک از رسانههای رسمی کشور یا مسئولان حاضر در این جلسه، واکنشی نسبت به این حضور نشان ندادهاند. این سکوت، در شرایطی که مردم عادی بهخاطر تخلفات بسیار کوچکتر به مجازاتهای شدید محکوم میشوند، بهنوعی بیعدالتی نهادینهشده را تداعی میکند.
سابقه تکرارپذیر
نکته نگرانکننده دیگر، سابقه مشابه این نوع برخوردها با مسئولان مجرم و محکوم است.
محمدعلی نجفی، وزیر اسبق آموزشوپرورش نیز که به جرم قتل همسرش ابتدا به قصاص محکوم و سپس با فشارها و مصالحه به ۶.۵ سال زندان محکوم شد، اخیراً در یک جلسه رسمی با محمدرضا عارف، معاون اول پزشکیان، دیده شده است.
تصویر این دو نفر که شانهبهشانه هم ایستادهاند، در فروردین ماه امسال گرفته شده و نشان میدهد رسم دعوت از مقامات محکوم به جلسات رسمی، به یک رویه تبدیل شده است.

آیا این مبارزه با فسادی است که وعده داده شده؟
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بارها بر لزوم مبارزه با فساد تاکید کرده و روز چهارشنبه هفت خرداد نیز اظهاراتی مبنی بر اینکه «فساد در جمهوری اسلامی ساختاری نیست» ایراد کرد.
اما زمانیکه مردم مشاهده میکنند وزیران محکوم، نهتنها به مجازات نمیرسند، بلکه در جلسات رسمی حکومتی حضور مییابند و در رسانهها تصویرشان بازتاب مییابد، بهسختی میتوان انتظار داشت که این ادعاها را باور کنند.
اظهارات روز چهارشنبه رهبر جمهوری اسلامی درباره نبود مشکل خاص در کشور، در حالی مطرح میشود که کشور با بحرانهای عدیدهای روبهروست: از اعتصاب کامیونداران در بیش از ۱۳۰ شهر گرفته تا بحران تامین آب، قطعی مکرر برق، گرانی نان، تا آلودگی هوا و فرونشست زمین. همه اینها نشانههایی از بحرانهای عمیق اقتصادی، زیستمحیطی و حکمرانی هستند که مردم هر روز با آن دستوپنجه نرم میکنند.
در میانه این همه مشکل و بحران، نادیدهگرفتن اجرای احکام قضایی برای مسئولان بلندپایه مجرم و محکوم، تنها مردم را در بیاعتمادی به حاکمیت راسختر می کند.
اگر فردی با چنین پروندهای حتی حکم تخفیفخوردهاش را هم سپری نمیکند و در عوض، در کنار معاون رییسجمهوری کشور بهعنوان چهرهای مورد احترام معرفی میشود، یعنی مسپولان بهرغم ادعاهایشان اراده ای برای مبارزه با فساد و رعایت قانونمندی ندارند.
بهنظر میرسد در جمهوری اسلامی، همچنان یک اصل نانوشته اما محکم در جریان است: اگر از خودیها باشی، حتی فساد چند میلیارد دلاری یا قتل عمد هم مانعی برای بازگشت به صحنه سیاسی نیست. رویهای که به سایر مسئولان پیام میدهد: اگر دزدی یا تخلف کنی، میتوانی از طریق رانت و نفوذ، از تبعات آن عبور کنی. وفادار باش؛ فاسد باش.

افزایش چشمگیر مصرف سیگار در میان دختران نوجوان ایرانی در تضاد با روند جهانی کاهش دخانیات است. در حالی که در کشورهای غربی جوانان به سوی سبک زندگی سالم میروند، در ایران این رفتار ناسالم به پرسشی جدی درباره جنسیت، بدن و اعتراض خاموش تبدیل شده است.
بر اساس دادههای رسمی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، مصرف سیگار در میان دختران ۱۳ تا ۱۵ ساله از ۰.۹ درصد در سال ۱۳۸۶ به ۲.۱ درصد در سال ۱۳۹۵ رسیده است که نشاندهنده افزایش ۱۳۳ درصدی در این گروه سنی و در این بازه زمانی ۱۰ ساله است.
در گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال، مصرف روزانه سیگار در زنان از ۰.۱ درصد در سال ۱۳۹۵ به ۰.۲۹ درصد در سال ۱۴۰۰ افزایش یافته است که به معنای رشد ۱۹۰ درصدی است.
این آمارها نشان میدهند نه تنها سن شروع مصرف دخانیات کاهش یافته، بلکه سهم دختران در میان مصرفکنندگان سیگار نیز رو به افزایش است.
آیا افزایش سیگار کشیدن در میان دختران صرفا ناشی از دسترسی آسانتر به دخانیات است یا بازتابی از فشارهای ساختاری، تبعیض جنسیتی و تلاش برای بازتعریف هویت زنانه در بستری محدودکنندهتر؟
برای پاسخ به این پرسش، باید این پدیده را در چارچوب نظریههای جامعهشناسی بدن، فشار اجتماعی و فمینیسم رادیکال و پساساختارگرا تحلیل کرد.
بدن زنانه و نظم پدرسالارانه؛ سیگار بهمثابه کنش اعتراضی
در بافت فرهنگی ایران، بدن زن همواره موضوعی سیاسی بوده است؛ از کنترل پوشش و حرکت گرفته تا تعیین حدود و هنجارهای رفتاری.
نظریهپردازانی چون میشل فوکو و پییر بوردیو نشان میدهند که بدن انسان محملی است برای اعمال قدرت، انضباط و در عین حال مقاومت. در چنین بستری، سیگار کشیدن - بهویژه در ملاءعام - برای دختران ایرانی معنایی فراتر از یک «عادت ناسالم» دارد.
در نگاه نخست، این رفتار ممکن است نشانهای از الگوگیری از فرهنگ جهانی یا رسانهای تلقی شود اما در سطحی عمیقتر، میتوان آن را کنشی نمادین در برابر نظم پدرسالارانه، چارچوبهای کنترلگرای اجتماعی و نابرابریهای جنسیتی دانست. کنشی که با وجود خطرات جسمی، حامل نوعی معنا و بیان است.

نظریه فشار اجتماعی؛ وقتی بدن میدان تخلیه اضطراب است
بر اساس نظریه فشار اجتماعی (Strain Theory) رابرت مرتن، «کنشهای منحرفانه» زمانی رخ میدهند که افراد تحت فشار قرار دارند اما امکان دستیابی مشروع به اهداف اجتماعی یا تخلیه روانی سالم ندارند.
در جامعهای که دختران جوان با محدودیتهای جنسیتی، تبعیض در فرصتها، فشارهای خانواده و مدرسه و کمبود فضاهای ابراز فردیت مواجه هستند، سیگار میتواند نوعی استراتژی فرار یا تخلیه اضطراب تلقی شود.
در گفتوگوهای میدانی با دختران جوان بارها چنین جملاتی شنیده میشود: «سیگار تنها چیزیه که انتخابش دست خودمه»، «باهاش آروم میگیرم؛ هیچکس نمیپرسه چرا ناراحتی، ولی اگه سیگار بکشی حداقل یکی نگاهت میکنه».
این جملات نشان میدهند که در غیاب فضای سالم گفتوگو و بیان احساس، حتی یک کنش ناسالم هم میتواند کارکردی روانی یا اجتماعی پیدا کند، به ویژه که سیگار کشیدن در چنین فرهنگی میتواند به معنای استقلال، تعلق به فرهنگ پیشرو و نشانهای از زنانگی مدرن باشد؛ هرچند جهان مدرن از آن عبور کرده است.
بازخوانی بدن زنانه در فمینیسم غربی؛ بدن بهمثابه سرمایه نه میدان تخریب
در نقطه مقابل، جنبشهای فمینیستی غربی طی دهههای اخیر تلاش کردهاند بدن زنانه را از کنترل مردانه رها کرده و به میدان انتخابهای آگاهانه، خودمراقبتی و کنشگری سالم تبدیل کنند. در نتیجه، زنان بسیاری در غرب امروز بدن خود را بهجای ابزاری برای جلب توجه یا اعتراض خاموش، به ابزاری برای توانمندسازی، سلامت و لذت سالم بدل کردهاند.
کاهش چشمگیر مصرف سیگار در میان دختران نوجوان در کشورهایی چون سوئد، آلمان، فرانسه و کانادا، نتیجه همین تغییر گفتمان است.
طبق آمار سازمان جهانی بهداشت (WHO)، مصرف دخانیات در میان نوجوانان ۱۵ تا ۱۹ ساله در سوئد از حدود ۲۰ درصد در سال ۲۰۰۰ به کمتر از ۱۰ درصد در سال ۲۰۲۰ کاهش یافته است.
علاوه بر سیاستگذاریهای سلامتمحور، کمپینهای اجتماعی بزرگی در این کشورها در حال فعالیتاند. برای مثال، کمپین "Smoke-Free Sweden 2025" تلاش میکند با مشارکت دولت، مدارس، باشگاهها و نهادهای مدنی، جامعهای بدون دخانیات در سوئد بسازد.
در بریتانیا نیز کمپین «Quit for Youth» با استفاده از رسانههای اجتماعی، آموزش تصویری و مشاوره رایگان، تلاش دارد عادت سیگار کشیدن در نوجوانان را به صفر برساند.
این جنبشها با ترویج سبک زندگی سالم، نقش مهمی در کاهش مصرف دخانیات در میان جوانان ایفا کردهاند.

مقایسه تطبیقی؛ دو جهان متفاوت، دو معنای متفاوت از سیگار
در ایران، زنان همچنان با فشارهای جنسیتی بالا، نابرابریهای حقوقی و عرفی و فضای اجتماعی بسته مواجهاند. در چنین فضایی، سیگار کشیدن میتواند نماد اعتراض، تخلیه فشار یا حتی ابراز هویت تلقی شود. این در حالی است که در بسیاری از کشورهای غربی، زنان از حقوق برابر رسمی و فضای اجتماعی بازتری برخوردارند و امکان کنشگری مدنی برایشان فراهمتر است.
در ایران، گفتمان فمینیستی هنوز در حاشیه است و دسترسی آن به حوزه عمومی با محدودیت مواجه است. در مقابل، در کشورهای غربی، فمینیسم فراگیرتر است و توانسته بر سیاست سلامت، آموزش، رسانه و فرهنگ عمومی اثرگذار باشد. در نتیجه، بدن زن در ایران هنوز میدان سرکوب و واکنش است اما در غرب بیشتر عرصه توانمندسازی و خودمراقبتی بهشمار میرود.
همچنین در غرب، رویکرد رسانهای و آموزشی به دخانیات، گسترده، علمی و همراه با کارزارهای عمومی مستمر است اما در ایران، چنین آموزشهایی اغلب کلیشهای، محدود یا حتی سانسورشدهاند.
از این روست که افزایش مصرف سیگار در میان دختران ایرانی را باید جدی گرفت اما نه فقط بهعنوان یک بحران بهداشتی. این پدیده حامل نشانههایی از وضعیت اجتماعی-جنسیتی ایران است: بحران در گفتوگو، فقر فضاهای فردی و اجتماعی برای زنان، دسترسی نداشتن به روشهای سالم مدیریت اضطراب و فاصله زیاد بین نسلی.
در حالی که دختران جوان در غرب با ابزارهای نوین فمینیستی و فرهنگی بدن خود را توانمند میسازند، همتایانشان در ایران گاه با کنشهایی مانند سیگار کشیدن، در حال فریاد اعتراضاند. فریادی که اگر شنیده نشود، خود را به شکلهای دیگر و گاه پرخطرتر تکرار خواهد کرد.
◼️
بیشتر بخوانید: چربی بدن بیشتر، میراث نیاکان سیگاریمان برای ما
شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل و سیاست خارجی میگوید: «ترامپ با گفتن اینکه به نتانیاهو درباره حمله به تأسیسات هستهای ایران هشدار داده، میخواهد به جمهوری اسلامی پیام دهد که عامل بازدارنده اسرائیل از حمله او بوده است.»