مئیر جاودانفر، تحلیلگر مسائل اسرائیل، معتقد است که پذیرش آتشبس از سوی اسرائیل و نتانیاهو، تحت فشار آمریکا صورت گرفته است.
او در گفتوگو با ایراناینترنشنال، گفت: «اسرائیل متوجه شده که آمریکا از تصمیم آنها برای حمله به مواضع دولت الشرع در خاک سوریه ناخشنود است، بنابراین تصمیم به آتشبس گرفته است. ادامه این آتشبس به این بستگی دارد که آیا دوباره قتلعامهای جدیدی علیه شهروندان دروزی سوریه رخ خواهد داد یا خیر.»
جاودانفر در ادامه گفت: «این موضوع برای دولت اسرائیل بسیار حساس است، چرا که ۸۸ درصد از شهروندان دروزی اسرائیل به سربازی میروند و در ارتش و سیاست این کشور چهرههای برجستهای از آنها حضور دارند و نمیخواهند همکیشانشان در سوریه قتلعام شوند.»
او اضافه کرد: «همپیمانان دولت الشرع، جهادیهای قبلی و افراطگرایانی هستند که در گذشته با گروههایی مانند القاعده رابطه داشتهاند و همین مسئله باعث بیثباتی و ناامنی در سوریه شده است. به همین دلیل، اقلیتهای مذهبی در سوریه به دولت الشرع اعتماد ندارند و از کشورهای خارجی میخواهند که از آنها حمایت کنند. این موضوع یکی از دلایل حمله اسرائیل بوده است.»
این تحلیلگر مسائل اسرائیل در پایان گفت: «تا زمانی که دولت الشرع نتواند امنیت لازم، بهویژه برای اقلیتهای مذهبی، را تأمین کند، احتمال ادامه یافتن این بحران وجود دارد.»

دو تن از اعضای بنیاد دفاع از دموکراسیها، در یادداشتی مشترک که روزنامه والاستریت ژورنال آن را منتشر کرده، با استناد به سابقه و اظهارات قبلی مقامات جمهوری اسلامی نوشتند، با وجود انکار برخی مقامها، حکومت ایران به دنبال ترور دونالد ترامپ است؛ حتی اگر رییسجمهور نباشد.
در این یادداشت، نویسندگان با یادآوری نظرات روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، درباره ایالات متحده در سالهای ابتدایی پس از انقلاب سال ۵۷ نوشتند که او در همان سالها به صراحت روشن کرد منظور از شعار «مرگ بر آمریکا»، قتل رییسجمهور آمریکاست. موضوعی که جانشین خمینی، علی خامنهای نیز آن را تصریح کرد و گفت که «مرگ بر آمریکا یعنی مرگ بر ترامپ».
اشاره نویسندگان این یادداشت به سخنرانی خامنهای در جمع فرماندهان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در بهمن سال ۱۳۹۷ است.
کمتر از یکسال پس از این سخنان، ترامپ فرمان هدف قرار دادن قاسم سلیمانی، فرمانده مورد علاقه خامنهای در نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را صادر کرد.
بهنام طالبلو، مدیر ارشد برنامه ایران و سعید قاسمینژاد، مشاور ارشد در بنیاد دفاع از دموکراسیها، در ادامه به سخنان محمدجواد لاریجانی، از چهرههای نزدیک به حاکمیت در یک برنامه تلویزیونی که ۱۷ تیر پخش شد اشاره کردند.
این دو نوشتند: «هفته گذشته، محمدجواد لاریجانی، مشاور ارشد پیشین خامنهای، گفت که ترامپ کاری کرده - با اشاره به حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی - که دیگر نتواند در مارالاگو حمام آفتاب بگیرد. لاریجانی در ادامه به کنایه گفت که وقتی ترامپ در آفتاب فلوریدا لم داده است، یک پهپاد کوچک میتواند به ناف او بخورد.»
آنها در یادداشت خود به صدور فتوای قتل ترامپ از سوی برخی روحانیون در ایران که از جمله منصوبان خامنهای در نهاد نماز جمعه نیز بهشمار میروند، اشاره کردند و نوشتند حتی در داخل ایران، کارزاری راهاندازی کردهاند و برای پاداش ترور ترامپ، پول جمع میکنند.
این موضوع، یادآور تعیین جایزه برای ترور سلمان رشدی، نویسنده بریتانیایی، از سوی بنیاد «۱۵ خرداد» است که فتوای قتل او از سوی خمینی صادر شده بود.
افزایش اظهارات درباره قتل ترامپ
نویسندگان این یادداشت تاکید کردند با وجود مصاحبه مسعود پزشکیان، رییسجمهوری، با تاکر کارلسون، مجری آمریکایی که در آن گفت جمهوری اسلامی به دنبال ترور ترامپ نیست، پس از جنگ ۱۲ روزه، اظهارات درباره قتل ترامپ در بین مقامات سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی افزایش یافته است.
این یادداشت برای مخاطبان انگلسیزبان توضیح داده اصطلاحاتی نظیر «محارب»، «مفسد فیالارض»، «کافر حربی» و «مهدورالدم» که برای اشاره به ترامپ از آنها استفاده شده است، همگی به معنی مجاز دانستن قتل اوست.
همچنین به صدور فتوای قتل ترامپ از سوی دو تن از مراجع حامی جمهوری اسلامی یعنی ناصر مکارم شیرازی و حسین نوری همدانی اشاره و نوشته شده است که این فتوا مشابه فتوایی است که برای سلمان رشدی صادر شد.
این یادداشت در پایان تاکید کرده است: «اگر خامنهای و روحانیون همراهش از دولت ترامپ جان سالم به در ببرند یا عمرشان بیشتر باشد، سرنوشتی مشابه با آنچه بر سلمان رشدی گذشت ممکن است در انتظار ترامپ نیز باشد و حکم مرگ صادر شده در جمهوری اسلامی در هر نقطه از جهان، او را دنبال خواهد کرد.»
رشدی، حدود ۳۴ سال پس از صدور فتوای قتلش از سوی خمینی و مرگ او، در سال ۱۴۰۱ هدف حمله قرار گرفت.
۲۰ تیر، محمدحسن اختری، رییس «شورای عالی مجمع جهانی اهل بیت»، گفت: «خامنهای پیروان زیادی در آمریکا و اروپا دارد. آنها حکم محاربه ترامپ را اجرا خواهند کرد.»
او افزود: «همانطور که این حکم برای سلمان رشدی صادر شد و مسلمانان تصمیم گرفتند او را از بین ببرند، امروز باید این تهدیدها انجام شود.»
غلامعلی صفایی بوشهری، نماینده خامنهای در استان بوشهر نیز موضعی مشابه داشته است.
حسین آقایی، عضو تحریریه ایراناینترنشنال میگوید: «اسرائیل بر پایه دکترین مرزهای قابل دفاع، بهدنبال گسترش نفوذ خود است، از دروزیها بهعنوان کارت فشار علیه دولت سوریه استفاده میکند و خطوط قرمزی تعیین کرده که عبور از آنها را تحمل نمیکند.»
محمد قائدی، مدرس روابط بینالملل در دانشگاه جورج واشینگتن، گفت: «تحولات در جنوب سوریه بار دیگر بر پیچیدگیهای امنیتی و سیاسی این کشور صحه گذاشته است.»
او افزود: «بهرغم توافقاتی که در دوره گذشته میان دولت دمشق و گروههای دروزی حاصل شد، بازگشت قبایل عرب و گروههای مسلح محلی به این مناطق، عملا زمینهساز تداوم و حتی تشدید درگیریها شده است.»
قائدی با تاکید بر اینکه «این درگیریها در کوتاهمدت فروکش نخواهد کرد»، گفت: «بخش عمدهای از این بیثباتی ناشی از بیاعتمادی عمیق دروزیها به دولت مرکزی سوریه است؛ بیاعتمادیای که در اظهارات صریح رهبران آنها، نظیر حکمت الهجری، بهوضوح دیده میشود. او دولت احمد الشرع را نه بهعنوان یک دولت مشروع، بلکه شبیه به یک باند مافیایی توصیف کرده است.»
قائدی گفت: «این نگرانی دروزیها از آینده سیاسی و امنیتی خود در ساختار جدید سوریه، عاملی کلیدی در استمرار این منازعات است.»
این مدرس روابط بینالملل تاکید کرد: «همزمان، نباید از نفوذ قابلتوجه جامعه دروزیهای ساکن اسرائیل غافل شد. این جامعه که در مناسبات نظامی، امنیتی و حتی رسانهای اسرائیل جایگاه تثبیتشدهای دارد، بالقوه میتواند بر سیاستهای تلآویو در قبال جنوب سوریه و بلندیهای جولان تاثیرگذار باشد.»
او اضافه کرد: «در سطح منطقهای، ابتکار عملهای اخیر نخستوزیر اسرائیل، بهویژه طرح ایجاد یک منطقه غیرنظامی از بلندیهای جولان تا جبلالدروز و جنوب لبنان، میتواند توازن قوا در این منطقه را دستخوش تغییرات جدی کند. این موضوع برای جمهوری اسلامی که با ضعف هوایی و تهدید اسرائیل مواجه است، یک نگرانی راهبردی به شمار میرود.»
قائدی تاکید کرد: «در چنین شرایطی، احیای نفوذ و قدرت حزبالله در خاک سوریه ممکن است تنها گزینه حکومت ایران برای ایجاد موازنه و جلوگیری از گسترش نفوذ اسرائیل در این مناطق باشد.»

شواهد و قرائن دیپلماتیک حکایت از آن دارد که فعال شدن «مکانیسم ماشه» حالا دیگر نه یک احتمال دور، بلکه واقعیتی قریبالوقوع است.
تا پیش از پایان تابستان جاری، تحریمهای تعلیقشده سازمان ملل متحد علیه جمهوری اسلامی ایران ممکن است بدون نیاز به رأیگیری، بدون امکان وتو، و بر اساس مکانیسمی که در دل برجام گنجانده شده بود، بهصورت خودکار بازگردند؛ از تحریم فروش نفت و مبادلات بانکی گرفته تا ممنوعیتهای تسلیحاتی، مالی و سرمایهگذاری.
این رخداد، در صورت وقوع، ضربهای سنگین بر ساختار حکومت جمهوری اسلامی وارد خواهد کرد، اما فشار اصلی آن مستقیماً بر دوش مردم خواهد نشست: از سفرهها تا داروخانهها، از یخچال خانهها تا چشمانداز اشتغال و امید.
چرا حالا؟ اروپا در آستانه تصمیمگیری
در سال ۲۰۲۰، دولت ترامپ تلاش کرد تا با وجود خروج رسمیاش از برجام، مکانیسم ماشه را فعال کند؛ اما چون دیگر عضو توافق نبود، جامعه بینالمللی آن را نپذیرفت.
حالا اما سه کشور اروپاییِ باقیمانده در توافق، بریتانیا، فرانسه و آلمان، رسماً اعلام کردهاند که جمهوری اسلامی از تعهدات هستهایاش عدول کرده: سطح غنیسازی اورانیوم را به بالای ۶۰ درصد رسانده، نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی را محدود کرده، همکاری نظامی با روسیه و کره شمالی را گسترش داده و فناوری موشکی در اختیار گروههای نیابتی قرار داده است.
پس چرا هنوز ماشه را نکشیدهاند؟
زیرا فعالسازی آن، پایان رسمی برجام است. جمهوری اسلامی تهدید کرده که در صورت چنین اقدامی، ممکن است از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای خارج شود و مسیر ساخت بمب اتمی را بهطور علنی آغاز کند.
اروپا، همچنان میان بیم و امید، فقط تا مهرماه فرصت دارد که ماشه را فعال کند؛ و این یعنی تصمیم نهایی باید در همین یکی دو ماه آینده گرفته شود.
اثر مستقیم بر زندگی مردم
فعال شدن مکانیسم ماشه، تاثیری مستقیم، ملموس و فاجعهبار بر زندگی مردم ایران خواهد داشت.
بازگشت تحریم نفتی یعنی کاهش شدید درآمدهای دولت. تحریم بانک مرکزی یعنی قطع ارتباط با نظام مالی جهانی و جهش نرخ ارز. توقف سرمایهگذاری خارجی یعنی رکود، تورم و بیکاری مضاعف.
فهرست بلندبالای تحریمها شامل بخشهایی میشود که مستقیماً با زندگی روزمره مردم گره خوردهاند: از غذا تا زیرساختهای حیاتی. و اینهمه، بر دوش جامعهای فرود میآید که سالها زیر فشار فساد، سوءمدیریت و تحریم، تابآوریاش را از دست داده است.
نگرانیها واقعی است
لحظه فعال شدن مکانیسم ماشه نزدیک است. اگر این ماشه کشیده شود، واقعاً چه تغییری در زندگی مردم ایران ایجاد خواهد شد؟ پیامدهای آن بر معیشت، بهداشت، اقتصاد و آینده کشور چیست؟
امشب در «برنامه با کامبیز حسینی» پرسیدیم: آیا میدانید اگر ماشه کشیده شود، چه تاثیری بر زندگی شما خواهد گذاشت؟ شهرام خلدی، مهمان اصلی برنامه بود و مخاطبان از سراسر جهان به این پرسش پاسخ دادند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا جمعه، ساعت ۱۱ شب به وقت تهران، بهصورت زنده از تلویزیون ایراناینترنشنال پخش میشود.

در حالیکه اسرائیل دهههاست ایران را با دقت رصد میکند، مردم ایران همچنان تصویری مبهم، سادهانگارانه و ایدئولوژیک از اسرائیل دارند؛ موضوعی که نتیجه ناآگاهیای نظاممند و سیاستزده است.
با گذشت بیش از چهار دهه از استقرار جمهوری اسلامی، اسرائیل همچنان یکی از اصلیترین موضوعات در سیاست رسمی و تبلیغات حکومتی ایران باقی مانده است. از شعار «مرگ بر اسرائیل» در خیابانها و مدارس گرفته تا تحلیلهای یکطرفه صداوسیما، همهچیز گویای دشمنی مطلق است. اما آنچه در این میان نادیده گرفته شده، نبود هرگونه شناخت علمی، تاریخی و اجتماعی از جامعه اسرائیل نزد مردم ایران است؛ فقدانی که تنها ناشی از سانسور اطلاعات نیست، بلکه نتیجه یک سیاستگذاری آگاهانه برای تولید ناآگاهی است.
تصویری تکبعدی از جامعهای چند لایه
در نگاه غالب ایرانیان، اسرائیل جامعهای بهشدت مذهبی، یکپارچه، و «متجاوز» است. این تصویر حاصل دههها تبلیغات رسانهای و حذف منبعهای مستقل اطلاعاتی است. در واقع، بسیاری از مردم ایران نه تنها از ترکیب قومی، فرهنگی و سیاسی جامعه اسرائیل اطلاعی ندارند، بلکه حتی تصور روشنی از ماهیت یهودیت هم ندارند. آنها نمیدانند چه تفاوتی میان یهودیان اشکنازی، سفارادی یا اتیوپیایی وجود دارد، از شکافهای فرهنگی، نژادی و طبقاتی میان آنها بیخبرند و هرگز نامهایی چون «مزراحی» یا «حریدی» به گوششان نخورده است.
آنها از وجود جمعیت گسترده سکولار، احزاب چپگرا، و مخالفتهای داخلی در اسرائیل با سیاستهای دولتها اطلاعی ندارند. هیچ تصویری از جنبشهای اعتراضی داخلی، روزنامهنگاران منتقد، یا نظام قضایی مستقل در ذهنشان نیست. اسرائیل برای آنان فقط یک «دشمن مطلق» است؛ نه یک جامعه زنده، چندصدایی، و پیچیده که نیاز به تحلیل دقیق دارد.
سیاست ایدئولوژیک؛ مرزهای تحقیق را میبندد
این ناآگاهی تنها از جامعه نشئت نمیگیرد، بلکه ساختارهای علمی و دانشگاهی ایران نیز از پرداختن آزادانه به موضوع اسرائیل محروم ماندهاند. در هیچیک از دانشگاههای ایران، کرسی مطالعات اسرائیل، زبان عبری یا تاریخ یهودیت وجود ندارد. در رشتههای علوم سیاسی، تاریخ و مطالعات منطقهای نیز، پژوهش درباره اسرائیل یا کاملاً ممنوع است یا بهگونهای هدایتشده و یکطرفه انجام میشود. در نتیجه، دانشجویان و پژوهشگران ایرانی، از همان ابتدا یاد میگیرند که اسرائیل را نهبهعنوان یک پدیده تاریخی و سیاسی، بلکه تنها بهمثابه «تهدید» بررسی کنند.
در حالیکه در بسیاری از دانشگاههای جهان، از جمله در آمریکا، آلمان، فرانسه و حتی در کشورهای عربی، مطالعات تطبیقی درباره اسرائیل و یهودیت بخشی از سرفصلهای رسمی است، در ایران حتی یادگیری زبان عبری نیز با سوءظن همراه است. این در حالی است که از اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی، تنها چند سال پس از انقلاب، اسرائیل در دانشگاههای خود کرسیهای ایرانشناسی، مطالعات تشیع و زبان فارسی راهاندازی کرده و نسلهای تازهای از محققان اسرائیلی، ایران را بهطور منظم مطالعه و تحلیل میکنند.
هولوکاست؛ خط قرمزی برای حقیقت
در میان تمام جنبههای تاریخی یهودیت و اسرائیل، شاید انکار یا تحریف هولوکاست یکی از برجستهترین نشانههای جهل ساختاریافته در ایران باشد. نسلهای جوان در ایران نهتنها با ابعاد این جنایت تاریخی آشنا نمیشوند، بلکه در بسیاری از موارد بهصورت ضمنی یا آشکار به آن بهچشم افسانه یا «ابزار تبلیغاتی صهیونیستها» نگاه میکنند؛ دیدگاهی که از سوی مقامات عالیرتبه نیز تکرار شده است. محمود احمدینژاد، رئیسجمهوری پیشین [حکومت] ایران، با بیپروایی هولوکاست را انکار کرد و از آن بهعنوان «دروغ بزرگ» یاد کرد؛ موضعی که خشم جهانی را برانگیخت اما در داخل کشور، با واکنش جدی نخبگان روبرو نشد.
در نظام آموزشی ایران، از نسلکشی یهودیان در اروپا، علل تاریخی یهودستیزی، ریشههای فکری نازیسم و تأثیر آن بر شکلگیری دولت اسرائیل سخنی به میان نمیآید. نتیجه آن است که نهتنها درک تاریخی مردم ناقص میماند، بلکه قدرت تمییز میان نقد سیاستهای اسرائیل و نفرت از یهودیان نیز از میان میرود.
صهیونیسم؛ یک برچسب بدون معنا
یکی دیگر از مصادیق ناآگاهی گسترده، برداشت کاملاً غلط از واژه «صهیونیسم» در ایران است. در فضای سیاسی و رسانهای کشور، صهیونیست بهمعنای دشمن، متجاوز، غاصب یا حتی جنایتکار استفاده میشود. اما کمتر کسی میداند که صهیونیسم یک جنبش سیاسی با شاخهها و گرایشهای متعدد است؛ از صهیونیسم سوسیالیستی تا صهیونیسم مذهبی، از صهیونیسم لیبرال تا صهیونیسم سکولار.
ایرانیها نمیدانند که حتی برخی مسیحیان، بهویژه در آمریکا، از صهیونیسم حمایت میکنند و اصطلاح «صهیونیست مسیحی» در ادبیات سیاسی بینالمللی رایج است. این بیاطلاعی باعث شده که واژهای مهم، پیچیده و تاریخی، به یک ناسزای سیاسی تقلیل یابد.
مسئولیت روشنفکران و رسانههای مستقل
در چنین شرایطی، بار سنگین اصلاح این وضعیت بر دوش روشنفکران، روزنامهنگاران مستقل و نهادهای مدنی است. اگر قرار است جامعه ایران نگاهی دقیقتر، انسانیتر و علمیتر به اسرائیل و یهودیت داشته باشد، باید این روایتهای سادهانگارانه و کلیشهای کنار گذاشته شوند. معرفی کتابهای معتبر، ترجمه آثار پژوهشی، گفتوگو با کارشناسان حوزه مطالعات یهود و اسرائیل، و تولید محتوای چندرسانهای برای مخاطبان جوان، اولویت رسانههای مستقل فارسیزبان در خارج از کشور باید باشد.
این اقدام تنها به فهم درستتر منازعه خاورمیانه کمک نمیکند، بلکه مردم ایران را از دام نفرتپراکنیهای بیپایه رها میکند. شناخت دیگران، حتی اگر با آنان اختلاف نظر یا تضاد سیاسی داشته باشیم، همواره بهتر از نادانی درباره آنهاست.
مردمی که نمیدانند اسرائیل چگونه کشوری است، نمیتوانند تحلیل درستی از تحولات منطقه، استراتژیهای دولتها یا حتی منافع ملی خود داشته باشند. نادانی درباره «دشمن»، گاه خطرناکتر از خود دشمن است. برای برونرفت از این وضعیت، راهی جز بازگشت به حقیقت، تحقیق آزاد، آموزش بیسانسور و ترجمه منابع معتبر وجود ندارد.