حسین آقایی، عضو تحریریه ایراناینترنشنال گفت که نخستوزیر لهستان برای اولین بار در مه ۲۰۲۴ از تصمیم این کشور برای ساخت مجموعهای از استحکامات دفاعی بسیار قوی تحت عنوان «سپر شرقی» در مرز لهستان با روسیه خبر داد.
او افزود: «البته این پروژه جدید نیست، اما با توجه به نقض حریم هوایی ناتو و تجاوز پهپادهای روسیه به آسمان لهستان ــ بهعنوان یکی از اعضای ناتو ــ به نظر میرسد ورشو عزم خود را برای تسریع در اجرای آن جزم کرده است.»
این عضو تحریریه ایراناینترنشنال ادامه داد: «هدف اصلی این طرح ایجاد یک خط دفاعی به طول ۷۰۰ کیلومتر و عمق ۳۰ کیلومتر در مرز روسیه است. این استحکامات شامل سازههای بتنی، مواضع پهپادی، تیربارها، سامانههای ضدتانک و انواع مواضع نظامی دیگر خواهد بود. هدف نهایی نیز تقویت توان بازدارندگی نهفقط برای لهستان، بلکه برای کل جبهه شرقی ناتو است.»

بهگزارش رویترز، مجلس نمایندگان آمریکا روز چهارشنبه قصد داشت با یک دقیقه سکوت یاد «چارلی کرک»، فعال سرشناس محافظهکار که در جریان سخنرانی در دانشگاهی در یوتا هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد، گرامی بدارد.
اما این مراسم به مشاجره و درگیری لفظی میان قانونگذاران بدل شد؛ نشانهای آشکار از عمق شکاف سیاسی در ایالات متحده.
در حالیکه خبر کشته شدن کرک ۳۱ ساله، بنیانگذار گروه «ترنینگ پوینت یواسای» و از حامیان سرسخت دونالد ترامپ، به سرعت در کنگره پیچید، بحث بر سر نحوه ادای احترام به او آغاز شد.
لارن بوبرت، نماینده جمهوریخواه کلرادو، خواستار خواندن دعا شد و گفت: «دعاهای خاموش، نتایج خاموش به همراه دارد.» اما برخی نمایندگان دموکرات پرسیدند چرا قتل افراد کمتر شناختهشده چنین توجهی دریافت نکرده است.
این جدلها به ناسزا و اتهام به سیاسیکردن تراژدی کشیده شد. در همین زمان، فردی فریاد زد: «یک قانون کنترل اسلحه تصویب کنید.» مایک جانسون، رئیس جمهوریخواه مجلس، با کوبیدن چکش تلاش کرد نظم را برقرار کند.
به گفته مقامهای محلی، کرک هنگام سخنرانی در شهر اورم یوتا هدف شلیک گلوله قرار گرفت و هنوز انگیزه حمله یا هویت ضارب مشخص نشده است. مرگ او موجی از واکنشها در جامعه سیاسی آمریکا برانگیخت.
جمهوریخواهانِ خشمگین، لیبرالها را مقصر دانستند و دموکراتها بیشتر با لحنی محتاطانه، «خشونت سیاسی» را محکوم و خواستار قوانین سختتر برای کنترل سلاح شدند.
استیو اسکالیس، نفر دوم جمهوریخواهان مجلس که خود در سال ۲۰۱۷ در جریان تمرین بیسبال هدف گلوله قرار گرفته بود، گفت: «هیچ توجیهی برای خشونت سیاسی وجود ندارد. این روند باید پایان یابد.»
طبق آمار رسمی مرکز کنترل بیماریها، در سال ۲۰۲۳ بیش از ۴۶ هزار آمریکایی قربانی خشونت با سلاح شدند؛ سومین آمار بالای تاریخ.
واکنشها نشان داد مرگ کرک میتواند شکاف سیاسی آمریکا را عمیقتر کند؛ مشابه دو سوءقصد نافرجام علیه ترامپ در سال گذشته. پس از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، ایالات متحده دیگر هیچگاه تجربهای مشابه از همبستگی ملی در پی یک تراژدی نداشته است.
پیش از شناسایی ضارب، چهرههای راستگرا این حادثه را بخشی از «حمله چپ علیه محافظهکاران» توصیف کردند. استفان میلر، مشاور ارشد پیشین کاخ سفید، نوشت: «آمریکا یکی از بزرگترین مدافعان خود را از دست داد.» لورا لومر، از چهرههای جریان وفادار به ترامپ، خواستار برخورد شدید دولت با گروههای چپ شد و ایلان ماسک نوشت: «چپ حزب قتل است.»
باراک اوباما، رئیسجمهوری پیشین آمریکا، با لحنی متفاوت تاکید کرد: «نمیدانیم انگیزه مهاجم چه بوده، اما چنین خشونتی جایی در دموکراسی ندارد.» گبی گیفوردز، نماینده پیشین دموکرات که در سال ۲۰۱۲ هدف گلوله قرار گرفته بود، هشدار داد نباید اجازه داد آمریکا به کشوری تبدیل شود که اختلافات سیاسی با خشونت حل میشود.
جیبی پریتزکر، فرماندار دموکرات ایلینوی، پا را فراتر گذاشت و ترامپ را مقصر دانست و گفت: «خطابهای او خشونت را دامن میزند.»
طبق نظرسنجی مشترک رویترز/ایپسوس در سال گذشته، تنها ۶ درصد آمریکاییها گفتهاند تهدید یا ارعاب برای اهداف سیاسی قابل قبول است. با این حال، کارشناسان هشدار دادهاند که مرگ کرک میتواند تنشها را شعلهورتر کند.
روت برانستاین، استاد جامعهشناسی دانشگاه جانز هاپکینز، گفت: «این تراژدی میتواند دمای سیاسی آمریکا را که همین حالا بسیار بالاست، بیش از پیش افزایش دهد.»
فعالان کنترل سلاح نیز بار دیگر خواستار همکاری دو حزب شدند. کریستین هینه، مسئول گروه «برِیدی»، نوشت: «خشونت با اسلحه به حزب خاصی رحم نمیکند. وقت آن است که به جای بازی سیاسی، برای آیندهای امنتر متحد شویم.»

در روزهای اخیر، بحث درباره احتمال وقوع جنگ به یکی از مهمترین دغدغههای مردم ایران تبدیل شده است. اظهارات ضد و نقیض مقامات رسمی، فضای جامعه را دچار نوعی سردرگمی و تعلیق کرده است.
از یکسو محمدرضا عارف، معاون رئیسجمهور در دولت پزشکیان، اعلام کرده که مردم نگران نباشند و جنگی در کار نیست اما از سوی دیگر، برخی مقامات دیگر هشدار دادهاند که احتمال جنگ جدی است.
این تناقضگوییها موجب شده که سؤال اصلی بسیاری از مردم این باشد: «آیا جنگ خواهد شد یا نه؟ و مردم باید نگران باشند یا نه؟»
قبل از جنگ اخیر نیز خامنهای و برخی فرماندهان نظامی وعده داده بودند که جنگی در کار نخواهد بود، اما در عمل نه تنها جنگ اتفاق افتاد، بلکه برخی از همان افرادی که این اطمینان را داده بودند، در ساعات اولیه جنگ جان خود را از دست دادند. این مسئله باعث شده که اعتماد عمومی به تحلیلهای رسمی و دولتی بهشدت کاهش یابد.
دلایل نگرانی مردم
هر قشری از جامعه از زاویهای متفاوت نگران آینده است:
• مردم نگران جان و امنیت خود و خانوادههایشان هستند. آنها نمیخواهند بیدلیل درگیر جنگی شوند که نقشی در آغاز آن ندارند.
• مردم همچنین نگران اقتصاد، کسبوکار، قیمت دلار، سکه و کالاهای اساسیاند. آنها نمیدانند باید مواد غذایی ذخیره کنند یا نه، یا اینکه با کمبود و قحطی مواجه خواهند شد یا خیر.
• بخشی از جامعه حتی نگران این هستند که مبادا جنگ نشود و جمهوری اسلامی همچنان بر سر قدرت باقی بماند. این افراد به حمله خارجی برای تغییر حکومت دل بستهاند؛ واقعیتی تلخ اما موجود در جامعه امروز ایران.
با اینکه انگیزهها متفاوت است، اما سؤال مشترک همه مردم این است: آیا جنگ میشود یا نه؟
جامعه در وضعیت تعلیق
وضعیت فعلی، نوعی «تعلیق سیاسی» ایجاد کرده؛ حالتی از انتظار، بیاعتمادی و بلاتکلیفی که خود آثار منفی قابل توجهی دارد. کارشناسان اقتصادی هشدار دادهاند که همین حالت تعلیق، بهاندازه خود جنگ میتواند به اقتصاد ایران آسیب بزند و شرایط معیشتی مردم را وخیمتر کند.
اعتماد عمومی به سخنان مقامات از بین رفته است. بسیاری از مردم دیگر به گفتههای مسئولان که مدام تکرار میکنند «نگران نباشید، جنگ نمیشود»، باور ندارند و تلاش میکنند از منابع خبری و تحلیلی مستقل، وضعیت آینده را تحلیل کنند.

اکثر مردم خواهان تغییر وضعیت موجودند. بسیاری از آنان حتی اگر با جنگ موافق نباشند، ممکن است آن را بهعنوان راه پایان دادن به حکومت فعلی بینند اگرچه تحلیلگران بسیاری معتقدند سرنگونی جمهوری اسلامی در نهایت باید به دست مردم ایران اتفاق بیفتد، اما بخش قابلتوجهی از مردم نسبت به مداخله خارجی امید بستهاند.
در شرایطی که ایران در آستانه بازگشت تحریمهای سازمان ملل قرار دارد، هیچ نشانهای از توافق جدید با آمریکا یا اروپا دیده نمیشود. در حالیکه مقامات جمهوری اسلامی بر توافقی فنی کم اهمیت با آژانس انرژی اتمی مانور میدهند، این توافق حتی به گفته خودشان، در صورت بازگشت تحریمها بیاثر خواهد شد.
از سوی دیگر، اقدامات تحریکآمیز برخی مسئولان، از جمله تهدید به ساخت بمب اتمی یا حملات پهپادی روسیه به لهستان (عضو ناتو) با پهپادهای مدل ایرانی، تنش را بیشتر کرده است. استفاده روسیه از پهپادهای مدل ایرانی در حمله به لهستان باعث شده تا کشورهای عضو ناتو بهطور جدیتری درگیر بحران ایران شوند. لهستان رسماً خواستار فعالسازی ماده ۴ پیمان ناتو شده؛ اقدامی که اگر چه با فعال شدن ماده پنج ناتو فرق دارد اما میتواند عواقب نظامی سنگینی برای ایران داشته باشد.
در همین حال در شورای امنیت، قطعنامهای برای بازگشت تحریمهای سازمان ملل آماده شده که ممکن است تا ۲۰ روز آینده به رأی گذاشته شود. اگر تصویب شود، ایران بار دیگر تحت تحریمهای جهانی ۱۹۳ کشور قرار خواهد گرفت. این در حالیست که مقامات جمهوری اسلامی سعی دارند با کوچکنمایی این موضوع، مردم را آرام نگه دارند، اما واقعیت چیز دیگریست.
دروغگویی مقامات و نقض قوانین بینالمللی
مقامات جمهوری اسلامی بارها از نقض قوانین بینالمللی توسط دیگر کشورها گلایه کردهاند، در حالیکه خود بارها همین قوانین را نقض کردهاند؛ از حمله به سفارتخانهها گرفته تا حمله به خاک کشورهای همسایه مانند قطر و پاکستان.
سؤال اینجاست: حکومتی که حتی حقوق مردم خودش را به رسمیت نمیشناسد، چطور میتواند مدعی دفاع از حقوق دیگران باشد؟
پاسخ نهایی: جنگ میشود یا نه؟
بر اساس روند فعلی، متأسفانه نشانهها بهسمت وقوع جنگ حرکت میکنند. نه توافقی با آمریکا و اروپا حاصل شده و نه نشانهای از بازگشت به دیپلماسی مؤثر دیده میشود. در صورتیکه تحریمها بازگردند، احتمال جنگ بیشتر هم خواهد شد.
اسرائیل که اصلیترین طرف مقابل جمهوری اسلامی در منطقه است بارها اعلام کرده که باید «سر مار را له کرد». این یعنی برنامهریزی برای راهحل نظامی در جریان است.
بنابراین، اگر شرایط به همین منوال پیش برود، وقوع جنگ محتمل است و تنها مسئله، زمان آن است؛ زود یا دیر.
مردم باید نگران باشند یا نه؟
متأسفانه پاسخ این است: بله، باید نگران باشند.
• با حکومتی که نه بهدنبال رفاه مردم است و نه امنیت آنها را تضمین میکند؛
• با حکومتی که سیاستهای آن باعث بازگشت تحریمهای سازمان ملل میشود؛
• و با حکومتی که کشور را وارد تنشهای بیدلیل و غیرضروری منطقهای و جهانی میکند؛
مردم نهتنها باید نگران باشند، بلکه باید آماده باشند برای مواجهه با تبعات سنگین جنگ و بحرانهای اقتصادی گستردهتر.
تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار است، خطر جنگ، تحریم، سقوط بیشتر اقتصادی و از دست رفتن جان و مال مردم همچنان باقی خواهد ماند. تنها راه رهایی عبور از جمهوری اسلامی است.
شاهین مدرس، تحلیلگر مطالعات امنیتی، در توضیح حملات پهپادی روسیه به خاک لهستان به ایراناینترنشنال گفت هدف اصلی مسکو ایجاد نوعی «بازدارندگی معکوس» است.
به گفته او، روسیه میخواهد به غرب پیام دهد که اگر حمایت مالی و نظامی از اوکراین ادامه یابد، جنگ میتواند به درون کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا کشیده شود.
مدرس تاکید کرد این موضوع صرفا محدود به جنگ روسیه و اوکراین نیست، زیرا دیر یا زود این جنگ پایان خواهد یافت، اما روابط خصمانه و خاکستری بین روسیه و جبهه غرب باقی خواهد ماند.
او افزود کرملین همچنان از اهرمهای فشار مختلف استفاده خواهد کرد؛ از جمله برهم زدن امنیت بازار انرژی و بهکارگیری مهاجران بهعنوان ابزار فشار بر اروپا.
مدرس خاطرنشان کرد که روسیه در حال تلاش است دوباره به کریدور سواوکی ــ دالان جغرافیایی میان کالینینگراد و بلاروس در مرز لهستان و لیتوانی ــ بازگردد؛ منطقهای که احتمال میرود مبدا پرتاب پهپادها به سمت خاک لهستان بوده باشد. به گفته او، مسکو از این طریق میخواهد نشان دهد حتی در برابر جبهه شرقی ناتو نیز توانایی ایجاد تهدید جدی دارد.
رسانههای اسرائیلی گزارش دادند بیش از ۱۰ جنگنده اسرائیلی در حمله به جلسه سران حماس در قطر مشارکت داشتند. برخی کارشناسان معتقدند هدف راهبردی اسرائیل از این حمله، فراتر از هدف قرار دادن سران حماس و درواقع هشداری به کل منطقه بوده است.
فرزین ندیمی، پژوهشگر ارشد امور دفاعی و ملی در موسسه واشنگتن، در گفتوگو با ایراناینترنشنال درباره حمله اخیر اسرائیل به دوحه گفت این اقدام در راستای استراتژی اعلامشده تلآویو از ابتدای حمله هفتم اکتبر است.
او گفت: «اسرائیل بارها تاکید کرده که همه کسانی را که در طراحی و صدور دستور حملات علیه این کشور نقش داشتهاند، در هر نقطهای از منطقه و جهان باشند، هدف خواهد گرفت. حمله به اسماعیل هنیه در تهران نیز نمونهای از همین سیاست است.»
به گفته ندیمی، حمله به دوحه پیچیدگیهای ژئوپلیتیکی ویژهای دارد زیرا قطر یکی از متحدان آمریکا و میزبان پایگاه «العُدید» و مرکز فرماندهی سنتکام است. او احتمال داد که در سطحی از این عملیات نوعی هماهنگی با واشنگتن وجود داشته، اما زمانبندی حمله به گونهای بوده که «طرف آمریکایی غافلگیر شد» و اطلاعرسانی به مقامات قطری ممکن است باعث خروج برخی رهبران حماس از محل هدف شده باشد.
ندیمی مسیر پرواز جنگندههای اسرائیلی را نیز «بلندپروازانه» توصیف کرد. به گفته او، احتمال دارد هواپیماهای اف-۳۵ اسرائیل از مسیرهای غیرمنتظرهای از جمله آسمان ایران یا ترکیب مسیر یمن، عمان و عربستان وارد جنوب قطر شده و از فاصله حدود ۶۰ کیلومتری بمبهای خود را رها کرده باشند. او افزود: «این مسیر اگرچه طولانیتر است، اما ایمنتر از پرواز مستقیم بر فراز عربستان محسوب میشود.»

هر سال ۱۰ سپتامبر، روز جهانی پیشگیری از خودکشی، یادآور ضرورت گفتوگو و اقدام جمعی برای کاهش این بحران انسانی است. خودکشی پدیدهای چندعاملی است که تنها به مشکلات فردی محدود نمیشود، بلکه بازتاب فشارهای ساختاری، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است که سلامت روان جامعه را تهدید میکنند.
(به توصیه کارشناسان، اگر با فردی روبهرو شدید که از جملات یا عباراتی حاکی از افسردگی یا تمایل به پایان زندگی استفاده میکند، از او بخواهید با یک پزشک متخصص معتمد، نهادهای فعال در این زمینه یا فردی مورد اعتماد درباره نگرانیهایش صحبت کند. اگر خودتان به خودکشی فکر میکنید، در ایران میتوانید با اورژانس اجتماعی با شماره ۱۲۳ تماس بگیرید.)
این نگاه جامع، برخلاف دیدگاه سادهانگارانهای است که خودکشی را صرفاً ناشی از بحرانهای درونی فرد میداند.
در واقعیت، خودکشی نه یک پدیده تکعاملی، بلکه محصول درهمتنیدگی عوامل متعدد است؛ عواملی که از سطح فردی فراتر رفته و با سرکوب سیاسی، نابرابری اقتصادی و بحرانهای هویتی گره میخورند.
این عوامل ساختاری نه تنها زندگی فرد را تحت فشار قرار میدهند، بلکه زمینهساز مشکلات روانی و زیستی شده و در بسیاری از موارد، اقدام به خودکشی را تسهیل میکنند.
در جامعه ما، افزایش چشمگیر خودکشی در گروههای مختلف از کودکان و نوجوانان گرفته تا زنان، کارگران، کادر درمان و زندانیان سیاسی، زنگ خطری جدی برای سلامت جامعه است.
این مقاله با رویکردی چندسطحی، تلاش میکند تصویری دقیقتر و تحلیلی از این بحران ارائه دهد و نشان دهد که چگونه بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، همزمان با فشارهای روانی، زمینهساز این بحران انسانی هستند.
خودکشی: نه یک ضعف فردی، بلکه بازتابی از بحران ساختاری
تصویر رایج از خودکشی معمولاً به فردی تنها و افسرده محدود میشود که تصمیم به پایان زندگی خود گرفته است. این نگاه، مسئله را به یک مشکل صرفاً روانی فروکاسته و از درک لایههای عمیقتر آن باز میماند.
این در حالی است که روان انسان در خلاء شکل نمیگیرد؛ ما در دل یک جامعه زندگی میکنیم و فرهنگ، سیاست، اقتصاد و ارزشهای اجتماعی بر افکار، احساسات و رفتار ما تأثیر مستقیم دارند.
خودکشی، علاوه بر یک پدیده روانی، یک پدیده اجتماعی و ساختاری نیز هست. کاهش انسجام اجتماعی، ضعف حمایتهای جمعی و حس عدم تعلق، فرد را در معرض احساس بیمعنایی و درماندگی قرار میدهد. هرگاه افراد احساس کنند جایگاه و نقش فردی و اجتماعیشان نادیده گرفته یا سرکوب میشود، نرخ خودکشی افزایش مییابد.
این امر نشان میدهد که حتی تصمیمهای درونی و فردی نیز به شدت تحت تاثیر شرایط بیرونی و ساختاری هستند.
فشارهای ساختاری و اجتماعی مانند سرکوب سیاسی، تبعیض، فقر، نابرابری و محدودیتهای فرهنگی، نه تنها شرایط زندگی روزمره را دشوار میکنند، بلکه بر دنیای درونی فرد نیز اثر میگذارند.
کاهش امید، احساس ناامنی و بیعدالتی باعث رشد اضطراب و درماندگی روانی میشود و در مواردی به تصمیمات بحرانی منجر میگردد.
برای درک واقعی خودکشی، باید دو سطح را همزمان بررسی کرد:
سطح ساختاری: شامل فشارهای اقتصادی، محدودیتهای سیاسی، گسست فرهنگی و نابرابری اجتماعی؛
سطح فردی: شامل رنجهای روانی، اضطراب، افسردگی، بحران هویت و احساس ناکامی و محرومیت.
این نگاه دوسطحی نشان میدهد که خودکشی نه نتیجه ضعف فردی، بلکه بازتاب مستقیم تعامل پیچیده میان فشارهای فردی و ساختاری جامعه است. بدون درک این تعامل، مداخلات پیشگیرانه نمیتوانند موثر باشند و تصویر واقعی بحران خودکشی در جامعه دیده نخواهد شد.
خودکشی زیر تیغ ساختارهای جامعه
امروزه بسیاری از فشارها از بیرون و از ساختار جامعه بر زندگی و روان افراد تحمیل میشوند. این فشارها شبکهای پیچیده از مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند که با تجربههای مشترک بحرانها و زخم های جمعی ترکیب میشوند. این شرایط نه تنها زندگی بیرونی افراد را محدود میکنند، بلکه به اعماق روان آنها نفوذ کرده و احساس درماندگی، بحران هویت و ناامیدی از آینده را تقویت میکنند.
در جامعه ما، مجموعهای از این فشارها سلامت روان و تابآوری اجتماعی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهند:
سرکوب سیاسی و محدودیت مشارکت: وقتی یک سیستم سیاسی بهطور مداوم صدای شهروندان را سرکوب و امکان مشارکت آنها در تعیین سرنوشت خود را سلب میکند، حس بیقدرتی و ناامیدی مزمن در جامعه شکل میگیرد. این بیقدرتی جمعی، فشار روانی شدیدی بر فرد وارد کرده و با از بین بردن امید به تغییر، زمینه را برای اضطراب و افسردگی فراهم میکند.
بحرانهای اقتصادی: فقر، بیکاری و تورم افسارگسیخته، فشاری سنگین و فرساینده بر زندگی افراد وارد میکند. وقتی فرد هر روز با نگرانی از تامین معیشت خود و خانوادهاش دست و پنجه نرم میکند و امیدی به بهبود شرایط ندارد، استرس مزمن به سرعت رشد کرده و میتواند به عنوان جرقهای برای مشکلات روانی و در نهایت، اقدام به خودکشی عمل کند.
فشارهای فرهنگی و اجتماعی: تغییرات سریع و گسست میان نسلها، بسیاری از افراد را در مواجهه با زندگی سردرگم میکند. تضاد میان ارزشهای سنتی و مدرن، به همراه نبود آزادیهای فردی و اجتماعی، باعث سردرگمی هویتی و احساس عدم تعلق میشود. این بیثباتی به ویژه برای جوانان میتواند به یک بحران روانی عمیق تبدیل گردد.
فشارهای رسانهای و شبکههای اجتماعی: امروزه، شبکههای اجتماعی به فضایی برای مقایسههای مداوم تبدیل شدهاند. مشاهده موفقیتهای مالی، شغلی یا خانوادگی دیگران، در شرایطی که نابرابریها و تبعیضها افزایش یافتهاند، حس شکست فردی را تشدید میکند. وقتی این فشار با سایر بحرانهای ساختاری ترکیب میشود، فرد در چرخهای از اضطراب و درماندگی گرفتار میشود که ریسک خودکشی را به شکل قابل توجهی افزایش میدهد.
تروماهای جمعی: جامعه در دهههای اخیر بارها با فجایع جمعی و زخمهای ماندگار مواجه شده است؛ از پیامدهای جنگ و سرکوبهای سیاسی گرفته تا اعتراضاتی از قبیل آبان ۹۸، ۱۴۰۱، فاجعه پرواز اوکراینی و چندین فاجعه دیگر. این وقایع به تنهایی ضربههای مهلکی به سلامت روان جامعه وارد کردند، اما در کنار سایر فشارهای ساختاری، آسیبها را چندگانه و عمیقتر کردهاند. این زخمهای روانی، بدون هیچ تلاشی برای ترمیم به حال خود رها شدهاند، وهر بار لایهای از بیاعتمادی، خشم و اندوه را بر روان مردم میافزایند و حس امید به آینده را فرسوده میکنند.
فاکتورهای تهدیدکننده افزایش خودکشی در گروههای مختلف جامعه
اگرچه فشارهای ساختاری و بحرانهای عمومی بر همه اقشار اثر میگذارند، اما در کنار این عوامل کلی، هر گروه سنی و اجتماعی با تهدیدهای خاصی روبهروست. درک پدیده خودکشی نیازمند توجه به تفاوتهای این گروهها و عوامل ویژهای است که آنها را آسیبپذیرتر میسازد.
کودکان و نوجوانان: با مجموعهای پیچیده از فشارها مواجهاند که فراتر از مسائل فردی است. فشارهای خانوادگی و توقع برای موفقیت تحصیلی، بحرانهای اقتصادی و محدودیتهای اجتماعی، فضایی آکنده از ترس و عدم اطمینان از آینده برای آنها ساخته است. گسست هویت جمعی و تعارض میان ارزشهای سنتی و مدرن، آنها را در وضعیت سردرگمی قرار میدهد.
زنان و مردان:زندگی زنان در ایران با فشارهای چندلایه همراه است: محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی، سرکوب سیاسی و تبعیضهای جنسیتی، سلامت روان آنها را به شکلی سیستماتیک هدف قرار میدهد. این شرایط بهطور مداوم حس بیقدرتی و ناامیدی مزمن را در زنان تقویت میکند.در همین حال، مردان نیز تحت فشارهای فرهنگی و اجتماعی متفاوتی قرار دارند؛ انتظارات سنگین برای تامین مالی و ایفای نقشهای سنتی، بار روانی بر دوش آنها میگذارد. در نهایت، هر دو گروه در چارچوب ساختارهای نابرابر گرفتار میشوند که سلامت روانشان را به شیوههای گوناگون به خطر میاندازد.
کادر درمان: پزشکان و پرستاران، بهویژه رزیدنتها، با فرسودگی شغلی بیسابقهای روبهرو هستند. حجم بالای کار، کمبود منابع، ساعات طولانی شیفت و استثمار کاری، سلامت روان آنها را به شدت تهدید میکند و در نتیجه، از دست دادن امید به آینده شغلی، آنها را به مرز ناامیدی میرساند.
کارگران: کارگران و افراد محروم تحت فشار مضاعف و سیستماتیک گستردهای قرار دارند. مشکلات اقتصادی مانند فقر ساختاری، تاخیر در پرداخت حقوق و بیعدالتی، باعث میشود این افراد احساس کنند جامعه آنها را نادیده گرفته است و در چرخهای از محرومیت و درماندگی، امکان تغییر سرنوشت را از دست میدهند.
روزنامهنگاران، فعالان و مهاجران اجباری: در دو دهه اخیر، تعداد زیادی از این افراد مجبور به مهاجرت شدهاند. این مهاجرت تاثیرات عمیقی بر هویت و روان فرد دارد. انزوای اجتماعی و تهدیدهای امنیتی، بار روانی سنگینی ایجاد میکند و آنها را در میان دوگانگی بحرانهای هویتی و جغرافیایی گرفتار میسازد.
سربازان و نیروهای نظامی جوان: در محیط خدمت با فشارهای شدیدی روبهرو هستند. ساختار سلسلهمراتبی سختگیرانه و خشونت یا برخوردهای تحکمآمیز، موجب استرس مداوم و احساس بیقدرتی میشود و با سلب استقلال، آنها را در موقعیتهای آسیبپذیر قرار میدهد.
معلولان و افراد ناتوان: این شهروندان با فشارهای چندلایه و مزمن مواجهاند. محرومیت اجتماعی، تبعیض و دسترسی ناکافی به خدمات، باعث میشود این افراد احساس حاشیهنشینی کنند و به تدریج اعتماد به نفس و امید به مشارکت فعال در جامعه را از دست بدهند.
زندانیان سیاسی و بازداشتشدگان: با محدودیت شدید آزادی، بازجوییهای طولانی و شکنجههای جسمانی و روانی مواجهاند. تهدید مداوم و فشارهای سیستماتیک، سلامت روان این افراد را به شدت تهدید میکند و بسیاری را به خودکشیهای اعتراضی سوق داده است.
از تحلیل تا ضرورت تغییر
خودکشی پدیدهای چندعاملی است که تنها محصول مشکلات روانی فردی نیست؛ بلکه بازتاب فشارهای ساختاری، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
افزایش خودکشی در گروههای مختلف نشان میدهد که بحرانهای فردی و اجتماعی در هم تنیدهاند و بدون توجه به سطح ساختاری نمیتوان آن را درک یا پیشگیری کرد.
برای کاهش این بحران، تغییر اساسی و بنیادین ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ضروری است. کاهش سرکوب و محدودیتها، افزایش آزادی بیان و مشارکت اجتماعی، حل بحرانهای اقتصادی و حمایت ویژه از گروههای آسیبپذیر اقداماتی کلیدی هستند.
همزمان، آموزش جامعه درباره سلامت روان و کاهش انگ اجتماعی، تابآوری جمعی را افزایش میدهد.
تلاشهای فردی و خدمات روانشناختی بهتنهایی برای حل این معضل کافی نیست. بدون اصلاح سیاستها و ساختارهای نابرابر و سرکوبگر، تصویر واقعی بحران خودکشی در جامعه دیده نخواهد شد و تغییر جدی در ساختارها و پاسخگویی حکومت، بخش جداییناپذیر پیشگیری از خودکشی است.