سعید دهقان، وکیل و مدیر پروژه تاریخ شفاهی حقوق بشر ایران، اعدام بابک شهبازی در سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی را «عمدیترین نوع قتل» توصیف کرد.
او یادآور شد که پیشتر نیز در روز تولد کیان پیرفلک، حکم اعدام مجاهد کورکور اجرا شد.

کنسرت سیروان خسروی، خواننده نامدار ایرانی، در محوطهای که زمانی کاخ شاه در تهران بود، به نمادی از میراث جنبش «زن، زندگی، آزادی» بدل شده است.
ویدیوهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر شده، نشان میدهد زنان در میان تماشاگران نهتنها حجاب اجباری را کنار گذاشتهاند، بلکه با لباسهایی آشکارا غربی و بدون هیچ پوششی بر سر، آزادانه میرقصند.
این صحنهها در مکانی رقم میخورد که روزگاری به سلطنت ایران تعلق داشت و اکنون زیر نگاه هرچند محتاطانه اما رو به تساهل جمهوری اسلامی دیده میشود.
کنسرتروها آزادانه آواز میخوانند و میرقصند؛ کارهایی که همچنان بر اساس قانون کیفری جمهوری اسلامی «جرم» محسوب میشود و تا چند سال پیش با مجازاتهای سخت مواجه بود.
این تصاویر تضادی آشکار با دو سال قبل دارد؛ زمانی که چند زن در کنسرتی دیگر از سیروان خسروی بهدلیل آنچه مقامها «بدحجابی» نامیدند، بازداشت شدند.
مهسا (ژینا) امینی در بازداشت گشت ارشاد جان باخت؛ رخدادی که جرقه جنبش «زن، زندگی، آزادی» را زد. جنبشی که با خشونت مرگبار سرکوب شد اما بهنظر میرسد در نهایت بخشی از تمایلات سرکوبگرانه تهران را تعدیل کرده است.
اردیبهشتماه، شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی، اجرای «طرح حجاب و عفاف» را متوقف کرد. طرحی که بیم آن میرفت اجرای آن در شرایط فشارهای فزاینده ژئوپلیتیک و اقتصادی، تنشهای داخلی را شعلهورتر کند.

کنسرت و بقای حکومت
بهمن بابازاده، روزنامهنگار آزاد حوزه موسیقی، کنسرت سیروان خسروی را نشانهای از تغییری عمیقتر دانسته است.
او در شبکههای اجتماعی نوشت که حاکمیت و جمهوری اسلامی درس خود را گرفتهاند و از خیلی چیزها عبور کردهاند: «از حماقت لغو کنسرتها رد شده[اند].»
بابازاده ادامه داد که حاکمیت «یاد گرفته» و برای بقای خود پیش رفته است.
او همچنین به کنسرت گروه «بُمرانی» در شیراز اشاره کرد و آن را «آغاز حرکتی بزرگ برای تغییرات ساختاری» خواند و یادآوری کرد که: «شاد بودن حق مردم است.»
اما تنها چند روز بعد، مقامها اعلام کردند که گروه بمرانی از اجرا در شیراز و کل استان فارس منع شده است.
خبرگزاری مهر گزارش داد مقامهای استانی این گروه را به «رفتار هنجارشکنانه» در همان اجرا متهم کردهاند.
این اتفاق بار دیگر نشان داد که این روزنههای فرهنگی تا چه حد شکننده و در معرض بازگشت ناگهانی محدودیتها هستند.
پیشرفتی در کار است؟
با این حال، همه این تحولات را بهمثابه پیشرفت واقعی نمیبینند.
مرسده شاهینکار، از بازماندگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» که سه سال پیش با شلیک نیروهای امنیتی یک چشم خود را از دست داد، معتقد است این نوع آزادیها در واقع «آزادیهای کنترلشده» هستند؛ آزادیهایی که با هدف فروکش کردن خشم عمومی و جلوگیری از خیزش دوباره اعطا میشوند.
او میگوید اگرچه اعتراضات، تغییرات اجتماعی انکارناپذیری ایجاد کرده اما حکومت این تغییرات را تنها بهعنوان راهبردی برای بقا مدیریت میکند.
با این حال، در آستانه سالگرد کشته شدن مهسا امینی، تصاویر جوانان ایرانی در کنسرتها - بیحجاب، در حال آواز خواندن و خندیدن در کنار یکدیگر - نیرویی آرام و پرمعنا با خود دارد.
برای بسیاری، این تصاویر یادآور آن است که میراث او همچنان زنده است.

لارنس جی. هاس، تحلیلگر آمریکایی، در یادداشتی در وبسایت «نشنال سکوریتی ژورنال» نوشت حمله اخیر اسرائیل به رهبران حماس در قطر اقدامی مشروع و ضروری است که جهان باید از آن استقبال کند.
او میگوید واکنشهای اولیه جهانی به حمله اسرائیل علیه رهبران حماس در قطر ظاهری فریبنده دارد. اگرچه واشینگتن ناخشنودی خود را ابراز کرده، رهبران اروپایی تهدید به واکنش کردهاند، دولتهای عربی نشست اضطراری در دوحه برگزار کردهاند و شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز بحث فوری را به دستور کار گذاشته است، اما واقعیت این است که بسیاری از کشورها باید در عمل از این اقدام اسرائیل حمایت کنند.
به باور هاس، حمله اسرائیل در قطر در چارچوب هنجارهای پس از ۱۱ سپتامبر قرار میگیرد. او یادآوری میکند که جورج بوش، رییسجمهوری وقت آمریکا، پس از حملات ۲۰۰۱ اعلام کرد طالبان بهخاطر میزبانی از القاعده مسئول است و همه دولتهایی که «تروریستها را پناه دهند یا از آنها حمایت کنند» باید پاسخگو باشند.
او همچنین به جشنهای مردمی در آمریکا پس از کشته شدن اسامه بنلادن در پاکستان اشاره میکند؛ رویدادی که بدون اطلاع اسلامآباد صورت گرفت و از نظر افکار عمومی توجیهپذیر بود.
هاس نتیجه میگیرد قطر نیز با میزبانی رهبران حماس و حمایت مالی از این گروه در شرایط مشابهی قرار دارد و جامعه جهانی باید همانگونه که از اقدام آمریکا علیه القاعده حمایت کرد، از حمله اسرائیل نیز پشتیبانی کند.
هاس مینویسد حماس از سال ۲۰۰۷ و پس از کودتای خونین علیه تشکیلات خودگردان، با مشت آهنین بر غزه حکومت کرده است.
او این گروه را متهم میکند که مردم بیگناه را سرکوب کرده و آنان را عمداً در معرض خطر قرار داده تا در واکنشهای اسرائیل، با افزایش تلفات غیرنظامی، وجهه این کشور را تخریب کند.
به گفته او، همانطور که اسرائیل با هدف قرار دادن حزبالله در لبنان فرصت خلع سلاح این گروه را برای لبنانیها فراهم کرده، اکنون نیز با تضعیف رهبری حماس میتواند شرایطی مشابه برای مردم غزه ایجاد کند.
این تحلیلگر یادآور میشود که تقریباً همه بازیگران بینالمللی، از جمله اتحادیه اروپا و حتی اتحادیه عرب، خواستار خلع سلاح حماس شدهاند.
اما او تاکید میکند که این گروه هرگز داوطلبانه سلاحهای خود را زمین نخواهد گذاشت و هیچ کشوری جز اسرائیل برای تحقق این هدف وارد عمل نشده است. از این رو، نابودی رهبران حماس گامی اساسی در مسیر تحقق مطالبه جهانی برای خلع سلاح این گروه به شمار میرود.
ضربه به محور مقاومت ایران
هاس در ادامه به نقش ایران و محور مقاومت اشاره میکند و مینویسد پس از حملات هفتم اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل با کمک آمریکا تاسیسات هستهای ایران را هدف قرار داده، توان واقعی جمهوری اسلامی را در رویارویی مستقیم بیپایه نشان داده، بسیاری از رهبران حزبالله و نیروهای عملیاتی آن را کشته و حماس را نیز بهشدت تضعیف کرده است.
او همچنین سقوط بشار اسد را عاملی میداند که مسیر ارسال تسلیحات ایران به لبنان را مسدود کرده و به محدود شدن بیشتر تهران انجامیده است.
به باور او، نابودی رهبری حماس تنها یک اقدام تاکتیکی نیست، بلکه بخشی از راهبردی بزرگتر برای تضعیف محور مقاومت ایران و فراهم کردن بستر صلح بلندمدت در خاورمیانه است.
این تحلیلگر آمریکایی در بخش دیگری از یادداشت خود سیاست سازش با نیروهای متخاصم را خطرناک توصیف میکند. او به واکنش ناتو در برابر تجاوز روسیه به اوکراین اشاره میکند و مینویسد که غرب با حمایت قاطع از کییف و پرهیز از سازش با ولادیمیر پوتین، مانع گسترش تجاوزگری شد.
هاس میافزاید همانگونه که در اروپا، ضعف و مماشات میتواند به دستاویزی برای تجاوز بیشتر روسیه بدل شود، در خاورمیانه نیز تنها راه مهار ایران و گروههای نیابتی آن حفظ فشار و ادامه مقابله است.
هاس نتیجه میگیرد که اگر دولتها و نهادهای بینالمللی در مواضع خود درباره مقابله با تروریسم و اجبار سیاسی صادق هستند، باید از اقدام اسرائیل در قطر استقبال کنند.
به گفته او، همانطور که ایالات متحده در افغانستان و پاکستان برای مقابله با تروریسم اقدام کرد و حمایت جهانی دریافت نمود، امروز نیز اسرائیل برای حفاظت از شهروندانش و تضعیف تهدیدهای منطقهای حق دارد رهبران حماس را هدف قرار دهد.
او هشدار میدهد که محکوم کردن اسرائیل در حالی که همه در گفتار از خلع سلاح حماس و مقابله با محور مقاومت سخن میگویند، تنها تناقضی آشکار در سیاست جهانی خواهد بود و در نهایت به سود نیروهای متخاصم تمام میشود.

نسل زد با «زن، زندگی، آزادی» یک پیروزی تاریخی به دست آورد؛ پیروزیای که نه روی کاغذ، بلکه در زندگی واقعی مردم دیده میشود. آنها نشان دادند که میتوان خط قرمزهای حکومت را شکست، حتی در سختترین شرایط سرکوب.
اگر این نسل بتواند تجربههایش را به حافظه جمعی منتقل کند و بر اصولی چون آزادی، کرامت انسانی و حق انتخاب پافشاری کند و در نهایت منجر به فروپاشی جمهوری اسلامی بشود، آنگاه میتوان گفت که نسل زد تنها نسل پیروز ایران پس از انقلاب خواهد بود؛ نسلی که نهفقط اعتراض کرد، بلکه زندگی را از نو تعریف کرد.
حالا که سه سال از قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی و آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» میگذرد، میتوان بهجرئت گفت که «جنبش مهسا» در کوتاهترین زمان به بزرگترین چالش جمهوری اسلامی بعد از انقلاب ۱۳۵۷ بدل شده است.
برخلاف تصور ناظران سطحی که آن را حرکتی مقطعی میدانستند، این جنبش در لایههای عمیق جامعه نفوذ کرد و میلیونها ایرانی بهواسطه آن شجاعت مدنی آموختند، زبان سیاسی تازهای یافتند، همبستگی نوینی تجربه کردند و روایت را از انحصار حکومت بیرون کشیدند.
پیروزی ملموس یک نسل
برخلاف اعتراضات ۱۸ تیر ۱۳۷۸، جنبش سبز ۱۳۸۸، دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ که سرکوب شدند بیآنکه نتیجهای محسوس بر جای بگذارند، جنبش مهسا متفاوت بود.
این بار تغییری آشکار و غیرقابل انکار رخ داد: حجاب از «اجبار» به «انتخاب» بدل شد. زنان ایران بدون فرمان یا قانون، این خط قرمز حکومت را شکستند. امروز حضور زنان بیحجاب در خیابانها، مترو، دانشگاه، بانک و حتی روی موتور امری عادی است؛ نه محصول مصوبه و بخشنامه، بلکه حاصل جسارت فردی و تجربه جمعی.
این تحول فقط در عرصه عمومی متوقف نماند. خانوادهها ـ بهعنوان نخستین کانون کنترل اجتماعی ـ نیز دگرگون شدند. فشار سنتی بر دختران سبکتر شد و نسلهای قدیمیتر بهتدریج آموختند انتخاب زن باید محترم شمرده شود. این تمرین کوچک دموکراسی از خانه آغاز شد و به جامعه سرایت کرد.
عقبنشینی ناخواسته حکومت
جمهوری اسلامی کوشید این شکست را پنهان کند؛ با «طرح عفاف و حجاب»، جریمهها، گشتهای خیابانی و تهدیدهای مکرر. اما همه این تلاشها بیثمر ماند. حکومت درست در همان جایی عقب نشست که آن را «خط قرمز» میدانست. امروز ناچار است وانمود کند «هیچوقت سختگیر نبوده است».
تناقضهای آشکار ـ از استفاده از اصطلاح «شهدای بیحجاب» پس از جنگ با اسرائیل تا توسل به سرکوب مجازی بهجای برخورد مستقیم ـ تصویری روشن از بحران هویت حاکمیت است.
از مرگ، زندگی ساختن
«زن، زندگی، آزادی» انسانیترین جنبش ایرانیان پس از انقلاب بود؛ جنبشی برای زندگی. مردم از مرگ، زندگی ساختند؛ از غم، امید؛ و از «هیچ»، «بسیار». اگر حکومتی هنوز پس از سه سال بهخاطر «یک تار مو» شبها خواب ندارد، این یعنی آن تار مو از هر بمبی برایش خطرناکتر است.
سومین سالگرد این جنبش نهفقط زمانی برای عزاداری، بلکه فرصتی برای جشن گرفتن پیروزی یک نسل است. قدم بعدی چیست و چگونه میتوان موفقیت این جنبش را تکرار کرد؟ و اینکه ایران از «زن، زندگی، آزادی» چه آموخت؟ آیا روزی که نسل زد دوباره برخیزد، ایران پشتیبان آنها خواهد بود؟ آیا نسل زد از «مهسا» میآموزد و به تنها نسل پیروز ایران پس از انقلاب بدل میشود؟
از «زن، زندگی، آزادی» چه یاد گرفتیم؟
این سوالی بود که در «برنامه با کامبیز حسینی» امشب مطرح شد. نعیمه دوستدار مهمان اصلی برنامه بود و مهمانان از سراسر جهان به این پرسش پاسخ دادند.
برنامه با کامبیز حسینی دوشنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۱ شب به وقت تهران از تلویزیون ایران اینترنشنال به صورت زنده پخش می شود.

فرزین ندیمی، پژوهشگر ارشد اندیشکده واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، در گزارشی هشدار داد با فعال شدن مکانیسم ماشه یا «اسنپبک» در تحریمهای سازمان ملل، ممکن است جمهوری اسلامی بار دیگر از ابزارهای دریایی برای فشار بر آمریکا و متحدانش استفاده کند.
به گفته او، سابقه تهران در این زمینه نشان میدهد که توقیف کشتیها، کار گذاشتن مین و بهکارگیری پهپادهای انتحاری بخشی از واکنش احتمالی حکومت ایران خواهد بود.
ندیمی یادآور شد سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی و رسانههای تندرو در هفتههای اخیر تهدید کردهاند که محدودیتهای تازه میتواند پیامدهایی برای کشتیرانی مرتبط با فرانسه، آلمان، بریتانیا و ایالات متحده داشته باشد.
او افزود این تهدیدها با تجربه گذشته مطابقت دارد، زمانی که جمهوری اسلامی در واکنش به فشارهای بینالمللی به کشتیرانی منطقهای حمله کرده و حتی تاسیسات نفتی عربستان را هدف قرار داده بود.
تجربه گذشته
بهنوشته فرزین ندیمی، پس از خروج دولت ترامپ از توافق هستهای در سال ۲۰۱۹، ایران با مینگذاری در فجیره، سرنگونی پهپاد آمریکایی و توقیف نفتکش بریتانیایی نشان داد که توانایی ایجاد بیثباتی در مسیرهای انرژی منطقه را دارد.
او تاکید کرد که حتی اعزام نیروهای بیشتر از سوی آمریکا به عربستان هم نتوانست اعتماد کامل شرکای منطقهای را جلب کند.
ندیمی در ادامه به اقدامات آمریکا بین سالهای ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۳ اشاره کرد؛ از جمله افزایش گشتهای دریایی، اسکورت هزاران کشتی از تنگه هرمز و تشکیل یگان دریایی بدون سرنشین. با وجود این تدابیر، جمهوری اسلامی همچنان به پهپادها و قایقهای تندرو برای آزار کشتیها متوسل شد و حمایت خود از حوثیها در یمن را افزایش داد.
او نوشت پس از آغاز جنگ غزه در ۲۰۲۳، حملات حوثیها به کشتیها با پشتیبانی حکومت ایران شدت گرفت و ناوهای غربی ناچار شدند به طور روزانه به این تهدیدها پاسخ دهند.
در ژانویه سال جاری میلادی، دولت ترامپ جمهوری اسلامی را «حامی دولتی حوثیها» معرفی کرد و در پی آن عملیات نظامی «رافرایدر» علیه این گروه آغاز شد، اما حملات موشکی و پهپادی حوثیها ادامه یافت.
چشمانداز تنش در خلیج فارس
بهنوشته فرزین ندیمی فعال شدن مکانیسم ماشه خطر تشدید درگیری در خلیج فارس را افزایش داده است.
او نوشت ایران احتمالاً به جای بستن کامل تنگه هرمز، اقداماتی همچون توقیف کشتیها، بازرسی اجباری و مینگذاری پنهانی را در دستور کار قرار خواهد داد تا قیمت نفت بالا برود و فشار بر آمریکا بیشتر شود.
به گفته او، نیروی دریایی سپاه پاسداران در خط مقدم این اقدامات خواهد بود و با استفاده از موشکهای بالستیک، کروز و پهپادها حملات هدفمند علیه کشتیها و تاسیسات نفتی منطقه انجام خواهد داد. در عین حال، حوثیها نیز میتوانند نقشی مکمل در این کارزار ایفا کنند.
ندیمی هشدار داد چنین شرایطی انسجام ائتلافهای منطقهای آمریکا را میآزماید، زیرا برخی کشورهای خلیج فارس ممکن است از ترس تلافی جمهوری اسلامی، تمایلی به مشارکت در عملیات آشکار نداشته باشند.
پیشنهادهای سیاستی
در این گزارش، ندیمی پیشنهاد کرد آمریکا حضور دریایی قوی در خلیج فارس و دریای سرخ حفظ کند و با استفاده از ناوهای هواپیمابر، ناوشکنهای پیشرفته و تیمهای واکنش سریع از مانع توقیف کشتیها شود.
او همچنین بر لزوم آمادگی برای جنگ مین، ترسیم خطوط قرمز روشن در برابر حملات موشکی و ایجاد شبکه یکپارچه دفاع موشکی در منطقه تاکید کرد.
ندیمی افزود در دریای سرخ نیز باید واکنش به حملات حوثیها سریعتر شود و جلو انتقال سلاحهای ایران به یمن بهطور جدی گرفته شود.
به گفته او، واشینگتن باید از طریق کانالهای پنهان به تهران هشدار دهد که هرگونه تشدید درگیری دریایی میتواند با پاسخهای غیرقابل پیشبینی مواجه شود؛ از توقیف نفتکشهای ایرانی گرفته تا حملات مستقیم علیه داراییهای نظامی و موشکی جمهوری اسلامی.
او در پایان نوشت: «ایالات متحده و متحدانش از نظر نظامی توان کنترل اوضاع و تعیین خطوط قرمز را دارند، اما چالش اصلی سیاسی است: متقاعد کردن کشورهای خلیج فارس برای مشارکت بیشتر در تامین امنیت سواحل خود.»

سه سال پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی»، این انقلاب نهتنها خاموش نشده، بلکه همچنان زنده است. حکومت، با وجود سرکوب، هنوز از صدای مردم و از سالگرد این خیزش میترسد. سه سال گذشته نه به استحکام قدرت حکومت انجامیده، نه به تثبیت آن؛ بلکه به فرسایش روزافزونش منجر شده است.
امروز، مهمترین سوال اکثریت مردم دیگر این نیست که آیا جمهوری اسلامی باید برود، بلکه این است که چه زمانی و چگونه میرود؟
جامعه از این مرحله عبور کرده، مرحلهای که هنوز بر سر باید یا نباید رفتن حکومت بحث میشد. امروز اکثریت مردم فقط بهدنبال این هستند که این گذار چگونه کمهزینهتر و سریعتر رخ دهد.
در چنین لحظهای، صحبت از «وحدت ملی» و «پرهیز از دوقطبی» – آنگونه که حکومت تبلیغ میکند – دیگر نه فقط بیمعناست، بلکه پوششی است بر ترس و وحشت جمهوری اسلامی از واقعیتهای امروز جامعه ایران.
حکومت، برای بقا، مجموعهای از ذهنیتهای نادرست را در جامعه جا انداخته که باید بهطور ریشهای شناسایی و با آنها مقابله کرد. ذهنیتهای نادرستی که باید شکسته شوند:
تمام این ذهنیتها ابزارهای ترساند؛ ترسهایی که بهجای منطق، با ارعاب ساخته شدهاند تا مردم را از حرکت باز دارند.
حقیقت چیست؟
حقیقت این است که خود حکومت، دیگر به کارآمدیاش باور ندارد. مسئولانش، از اصلاحطلب تا اصولگرا، در خلوت و گاهی در علن، به این ناکارآمدی اذعان کردهاند. نارضایتی ۹۲ درصدی مردم طبق نظرسنجیهای خودشان، تحریمهای گسترده انتخابات، و شکاف عمیق میان مردم و حاکمیت، نشانههایی واضح از پایان یک دوره تاریخیاند.
حکومت برای ماندن، مردم را از آینده میترساند. آنها میدانند جامعهای که از آینده بترسد، به وضع موجود میچسبد حتی اگر وضع موجود جهنمی باشد.
وحدتِ مورد نظر حکومت چیست؟
«وحدت» در قاموس جمهوری اسلامی، یعنی سکوت. یعنی یکصدایی تحمیلی. یعنی مردم تنها باید چیزی را بگویند که حکومت میخواهد. این وحدت، نه وحدت ملی، بلکه وحدت اجباریست؛ وحدتی از نوع فاشیستی. شبیه آنچه هیتلر و استالین میخواستند: یک ملت، یک رهبر، یک صدا.
اما ملت ایران، نشان داده که این وحدت تحمیلی را نمیپذیرد. امروز، اتفاقاً جامعه ایران بیش از همیشه دوقطبی شده است: یکسو، اکثریتی که خواهان عبور از جمهوری اسلامیاند، و سوی دیگر، اقلیتی که به هر قیمتی میخواهند آن را حفظ کنند.
این دوقطبی، برخلاف تبلیغات حکومتی، خطرناک نیست؛ بلکه ضروری است. شرط لازم برای پایان دادن به این نظام فرسوده و فاسد، پذیرش این دوقطبی و ایستادن در سمت مردم است.
چرا این دوقطبی باید پذیرفته شود؟
چون تلاش برای پنهان کردن آن، دروغی بزرگ به مردم است. حکومتی که سرمایه اجتماعیاش را از دست داده، دیگر مشروعیتی ندارد. جمهوری اسلامی امروز، اگر یک شرکت بورسی بود، بهکلی ورشکسته محسوب میشد. ارزشش به پایینترین حد رسیده، خریداری ندارد، و فقط یک پوسته خالی است که بهزودی فرو میپاشد.
ما زندهایم، چون هنوز امید داریم
ما نسلی هستیم که جمهوری اسلامی، زندگی پدران و مادرانمان، زندگی خودمان، و آینده فرزندانمان را سوزاند اما تنها چیزی که نتوانست از ما بگیرد، امید بود. امروز، امید به تغییر زندهتر از همیشه است. هر صدای معترضی که در سالگرد مهسا و انقلاب «زن، زندگی، آزادی» بلند شد، گواهی بود بر این امید.
حکومت با دستگاه تولید ترس، سعی میکند مردم را به وضع موجود قانع کند. اما نسلی برخاسته که دیگر از آن نمیترسد. نسلی که با شجاعتی کمنظیر، به دل دیکتاتوری زده و ترس را پشت سر گذاشته است.
این نسل، وارث کاوه و دشمن ضحاک است. بدون توهم اصلاح، بدون نوستالژی انقلاب، بدون تعهد ایدئولوژیک، میخواهد از سایه استبداد عبور کند؛ میخواهد با دخالت دین در حکومت برای همیشه خداحافظی کند؛ میخواهد یک ایران یکپارچه، آزاد و برابر، با تمامیت ارضی حفظشده، برای همه ایرانیان، صرفنظر از قوم، زبان، مذهب یا محل زندگی بسازد.
ما میخواهیم، و میتوانیم، از این ترس عبور کنیم. اگر ترس را کنار بگذاریم، اگر بپذیریم که زندگی ارزش آن را دارد که برایش برخیزیم، جمهوری اسلامی مثل برف در آفتاب خواهد آب شد.
نیچه گفته بود: «زندگی از آنِ شجاعان است.» و این فقط شعار نیست. این حقیقتی است که ندا آقا سلطانها، سهرابها، نیکاها، ساریناها، پویاها و دهها جوان دیگر با خون خود به ما یادآوری کردند.
ضحاک، با ترس زنده میماند. تا زمانی که مردم بترسند، ضحاک نفس میکشد اما روزی که مردم نترسند، ضحاک خواهد مرد حتی پیش از آنکه کسی به درون قلعهاش نفوذ کند.
جمهوری اسلامی، هیولایی است که بر ترس مردم سوار شده. اما آنچه ما امروز میبینیم، نسلی است که این ترس را شکسته. نسلی که برخاسته، و میداند ما فرزندان کاوهایم
و ضحاک را شکست خواهیم داد.