علی شیرازی، عضو تحریریه ایراناینترنشنال، درباره سخنان اخیر پزشکیان گه گفته بود «تسلیم نمی شویم» میگوید: «او رئیسجمهوری برای زمانهای سخت نیست، او بارها گفت که آمده است تا نظرات رهبری را انجام دهد و اختیاری از خودش ندارد.»
شیرازی افزود: «جمهوری اسلامی خود را برای قیام مردم آماده میکند. حکومت از حمله اسرائیل مطمئن است اما از زمان آن مطلع نیست.»

جمهوری اسلامی میکوشد پروژه جانشینی رهبری را تسهیل کند و با اعطای امتیازهای کوچک، برای جانشین علی خامنهای زمان بخرد.
در سیاست، «نفرت» همانقدر واقعی و تعیینکننده است که کاریزما و محبوبیت؛ وقتی خشم جمعی بر شخصِ رهبر متمرکز میشود و او کنار میرود یا وارد فاز افول میشود، برای جانشین پنجرهای کوتاه از «امید حداقلی» باز میشود و امکان «موجسواری بر نفرت» فراهم میشود.
بر پایه همین منطق، جمهوری اسلامی میکوشد پروژه جانشینی را تسهیل کند، با جابهجایی روایت از «اشکال ساختاری» به «سبک حکمرانی فردی»، با چند امتیاز اجتماعی نمادین مانند آزادی محدود برخی زندانیان و کاهش تنشهای فرهنگی برای القای حس «نفس تازه»، با مُسکنهای اقتصادی کوتاهمدت مانند تزریق نقدی هدفمند و تسهیل موقت واردات برای ساختن احساس بهبود، با تنشزدایی حسابشده در سیاست خارجی برای گشودن روزنههای ارزی و آرام کردن انتظارات، با چینش حقوقی و نهادی بهگونهای که حلقه تصمیمگیری واقعی تغییر نکند و نهادهای امنیتی و اقتصادی، نفوذ خود را حفظ کنند و با بسیج رسانههای همسو تا مسئولیت بحرانها متوجه گذشته شود نه سازوکارهای پایدار.
هدف این بسته، خریدن زمان برای جانشین و تثبیت ساختار در وضعیت انتظار است؛ مشروط بر آنکه نشانههای نرم به روایتی قانعکننده از «تغییر رفتار، نه تغییر نظام» ترجمه شود.
جعبهابزار «امتیازهای کوچک»: کجا میتوان رضایت روانی خلق کرد؟
اگر جانشین بخواهد بر موج نفرت از خامنهای سوار شود و آن را از «طوفان برانداز» به «باد موافق تثبیت» تبدیل کند، مجموعهای از اقدامات کمهزینه و پربازده پیش رو دارد.
نخست، بستهای از آزادیهای مدنی حداقلی و سیگنالهای نمادین میتواند فضا را تغییر دهد، آزادی شمار قابلتوجهی از زندانیان عقیدتی و اعتراضی بدون پذیرش مسئولیت کیفری نظام، کاهش محسوس سانسور و بازگشایی نسبی فضای فرهنگی مانند کنسرت و سینما و رویدادهای دانشجویی، بازتعریف پوشش اجباری به سطح توصیه یا اجرای گزینشی کمتنش، محدود کردن گشتهای خیابانی و اعلام رویکرد تعزیر حداقلی، مجموعهای از نشانههاست که با هزینه امنیتی کنترلپذیر، حس «نَفَسِ تازه» میدهد و روایت «تغییر رفتار» را تقویت میکند.
دوم، تسکین اقتصادی فوری بدون اصلاح ساختاری میتواند احساس بهبود را در سفره خانوار ایجاد کند، تزریق یارانه نقدی هدفمند، آزادسازی موقتی برخی واردات مصرفی، ساماندهی نرخ ارز ترجیحی برای کالاهای اساسی، چند اقدام ضدفساد نمایشی علیه قربانیان انتخابی از حلقههای میانی، تسهیل پرداختهای آنلاین و بینالمللی محدود و کاهش کنترلهای پرهزینه بر کسبوکارهای اینترنتی، هرچند ریشه بحرانها مانند بهرهوری پایین، حکمرانی ناکارآمد و تحریم را دستنخورده میگذارد.
سوم، تنشزدایی حسابشده در سیاست خارجی میتواند انتظارات را آرام کند، توقف برخی ماجراجوییهای پرهزینه منطقهای یا تغییر لحن در پرونده هستهای برای گشودن روزنه ارزی، آزادسازی منابع بلوکهشده و توافقهای تاکتیکی برای واردات دارو و مواد اولیه، اثر روانی «دلار آرامتر» و «اقلام کمیاب در دسترس» را ایجاد میکند و جامعه را برای چند ماه در وضعیت انتظار نگه میدارد.
مهندسی روایت: انتقال تقصیر از ساختار به فرد
پیششرط موفقیت هر بسته کوچک، روایتی است که ناکامیهای کلان را به «سبک حکمرانی خامنهای» نسبت بدهد و نه به ذات جمهوری اسلامی.
این روایت میگوید که انحرافات و سختگیریهای افراطی مربوط به شخص گذشته بوده و اکنون قصد اصلاح وجود دارد.
در عمل، هدف این است که انرژی خشم عمومی بر فرد منفور تخلیه و ساختار از «گناه اصلی» تبرئه نسبی شود.
چنین روایتی با چند تصمیم نمادین مانند تعلیق برخی احکام شلاق و حجاب اجباری، تجدیدنظر گزینشی در احکام امنیتی و امکان بازگشت محدود برخی چهرههای حذفشده پشتیبانی میشود.
الگوی خروشچف در برابر استالین: شباهتهای راهبردی، تفاوتهای ساختاری
تشبیه مسیر جانشین خامنهای به مسیر نیکیتا خروشچف پس از ژوزف استالین، از منظر «مدیریت میراث نفرت» معنادار است.
خروشچف با «گزارش محرمانه» و سیاست رفع بخشی از ارعاب حکومتی، به جامعه سیگنال فاصلهگذاری از خشونت سیستماتیک داد. پیام او این بود که «بدترین» گذشته تمام شده و «عادیسازی» حداقلی ممکن است.
این کار بهسرعت هزینه روانی مخالفت را پایین آورد و فرصت نرم برای دستکاریهای قدرت در درون حزب کمونیست فراهم کرد.
با اینحال، تفاوتها جدیاند: جامعه ایران امروز به لحاظ طبقاتی، قومی، جنسیتی و رسانهای بسیار متکثرتر از شوروی دهه ۵۰ است و اقتدار متمرکز حزب واحد، جای خود را به شبکهای از نهادهای موازی داده که منافع اقتصادی و امنیتی مستقلی دارند.
همچنین، انقلاب ارتباطات انحصار روایت را شکسته و «دستاوردهای کوچک» را یا ناکافی میخواند یا بهسرعت به مطالبه «دستاوردهای بزرگ» ترجمه میکند.
بنابراین، «الگوی خروشچفی» اگر هم الهامبخش باشد، تنها در سطح راهبرد «فاصلهگذاری از گذشته منفور» معتبر است، نه در سطح کپیبرداری نهادی.
توازن قوای درونی: خطوط قرمز سپاه پاسداران و شبکههای رانت
مخاطره اصلی این است که هر امتیاز اجتماعی، بهسرعت به مطالبه سیاسی ساختارشکن ارتقا یابد.
از سوی دیگر، بازیگران قدرتمند بهویژه سپاه پاسداران و پیمانکاران رانتی از هر تغییری که منافع تثبیتشده را تهدید کند هراس دارند.
جانشین اگر بیش از حد امتیاز بدهد، درون حاکمیت هزینه خیانت میسازد؛ اگر کم بدهد، در جامعه ناامیدی جهشی تولید میکند.
راهحل کوتاهمدت، نرمش محیطی بدون دست زدن به شاکله تصمیمگیری است: باز کردن دریچهها اما نگه داشتن شیر اصلی در دست هسته سخت.

اقتصاد انتظار: چرا «زمان خریدن» کار میکند و چرا دوام ندارد؟
امتیازهای کوچک معمولا تورم انتظارات را چند هفته یا چند ماه آرام میکنند. شهر نفس میکشد، تقاضای امنیتی فروکش میکند و چرخه رسانهای از تقابل حاد به رصد تغییرات میچرخد.
اما اگر دستاورد ملموس در سبد خانوار و آزادیهای روزمره تثبیت نشود، اثر اولیه تبخیر میشود و سرخوردگی بازمیگردد؛ اینبار با شدت بیشتر، چون جامعه خود را فریبخورده مییابد.
بنابراین، جانشین برای تبدیل زمان خریدن به زمان ساختن، ناگزیر از حداقلی از اصلاحات نهادی است: شفافیت بودجه نهادهای خاص، قاعدهمند کردن نقش نظامیها در اقتصاد، پذیرش نظارت عمومی محدود و مواردی از این دست.
بدون اینها، موجسواری به سقوط از تخته میانجامد.
ریسک محاسباتی: بازگشت سرکوب یا قفلشدن در تعلیق
دو سناریو تهدیدکنندهاند؛ بازگشت سرکوب زمانی رخ میدهد که پس از دورهای کوتاه، ماشین قهر دوباره با شدت گذشته فعال شود. جامعه این بار پنجره فرصت را بسته میبیند و گسلهای امنیتی ژرفتر میشوند.
تعلیق مزمن زمانی است که حکومت از ترس فروپاشی درونی، در نیمهاصلاحات بماند، اقتصاد به «رژیم انتظار» قفل میشود، سرمایهگذار نمیآید، مصرفکننده نمیخرد و نارضایتی ساختاری ادامه مییابد.
نفرت فشرده از خامنهای برای جانشین، «فرصت روایی» و «حاشیه خطا» میسازد؛ بهویژه اگر با چند امتیاز کوچک اما سنجیده همراه شود.
مقایسه با تجربه خروشچف، در سطح تکنیک فاصلهگذاری و مهار خشم آموزنده است اما تفاوت جامعه، رسانه و شبکه منافع، اجازه نسخهبرداری نمیدهد.
اگر جانشین بخواهد از موج نفرت «پل» بسازد، باید بداند که جامعه امروز، امتیازهای کوچک را صرفا بهعنوان «پیشپرداخت» میپذیرد نه «تسویهحساب».
دوام این فرصت، مشروط به تبدیل مدیریت ادراک به اصلاح حداقلی ساختار است. در غیر این صورت، موجی که امروز بر آن سوار میشود، فردا او و ساختار را یکجا خواهد بلعید.
حسین علیزاده، دیپلمات پیشین و تحلیلگر مسائل بینالملل، گفت: «عمر دولت پزشکیان به پایان رسیده است.»
او یادآور شد مسعود پزشکیان پیشتر وعده داده بود اگر نتواند به تعهدات خود عمل کند، کنار میرود و افزود: «او اکنون در همان موقعیت قرار گرفته است.»

تفاوت امروز با گذشته در آن است که دیگر تنها آمریکا ایران را تحریم نکرده، بلکه کل نظام بینالملل در ارتباط با جمهوری اسلامی به اجماع رسیده است.
معنای عملی این تصمیم روشن است: بانکها قفل، سرمایهگذاری خارجی متوقف، خرید و فروش سلاح ممنوع میشود و برنامه موشکی زیر فشار شدید قرار میگیرد. این عقبگرد، کشور را به تاریکترین روزهای پیش از برجام و شاید حتی بدتر از آن بازمیگرداند.
پیش از برجام، شورای امنیت سازمان ملل چندین قطعنامه علیه جمهوری اسلامی تصویب کرده بود که شامل تحریم بانک مرکزی و مسدود شدن داراییهای نهادهای مرتبط با سپاه هم میشد.
برجام این تحریمها را تعلیق کرد، اما «مکانیسم ماشه» امکان بازگشت خودکار آنها را در صورت نقض تعهدات پیشبینی کرده بود.
اکنون، با گزارشهای مربوط به افزایش غنیسازی اورانیوم و محدودیت دسترسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اروپاییها دکمه اسنپبک را زدهاند.
تجربه تاریخی؛ تحریمها بر زندگی مردم آوار میشوند
پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بازگشت تحریمها بحثی انتزاعی نیست؛ تجربه سالهای ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ نشان داد که این فشارها مستقیماً زندگی مردم را نشانه میگیرند. با جهش نرخ دلار و کاهش درآمدهای دولت، تورم افسارگسیخته بهای کالاهای اساسی را افزایش میدهد و اقلامی چون شیر، گوشت و برنج به کالاهای لوکس بدل میشوند.
در حوزه سلامت، اگرچه دارو در ظاهر از تحریمها معاف است، اما با قفل شدن نظام بانکی واردات آن مختل میشود. بیماران سرطانی یا مبتلایان به بیماریهای نادر نخستین قربانیان این وضعیتاند. همزمان، رکود اقتصادی و تعطیلی کارخانهها به دلیل کمبود قطعات و مواد اولیه، موجی از بیکاری را به جامعه تحمیل میکند.
در چنین شرایطی، فساد و رانت شدت میگیرد. مسیرهای قانونی تجارت بسته میشود و تنها حلقههای نزدیک به سپاه و قدرت از قاچاق و رانت سود میبرند، در حالیکه مردم کالاها را گرانتر و بیکیفیتتر دریافت میکنند.
افزون بر همه اینها، جامعه با انزوای روانی و اجتماعی مواجه میشود؛ محدودیت در سفر، همکاریهای علمی و دانشگاهی، و چشمانداز تیره آینده، نا امیدی را در نسلهای مختلف تقویت میکند.
روایت رسمی و تکرار سناریو آشنا
در برابر این تحولات، جمهوری اسلامی همان سناریو آشنا را تکرار کرده است. صداوسیما تحریمها را «کاغذپاره» مینامد، روزنامههای حکومتی از «اقتدار و مقاومت» مینویسند، و اعضای مجلس سخنان خامنه ای را تکرار میکنند و از «قلهنوردی» سخن میگویند.
همزمان، جمهوری اسلامی سه سفیر اروپایی را فراخوانده و بار دیگر تهدید به خروج از انپیتی را مطرح کرده است. اما واقعیت متفاوت است. درست است که شاید تحریمها تیر خلاص نباشند، اما بازگشتشان ضربهای تازه بر پیکر اقتصادی و اجتماعی ایران است.
در سه تا شش ماه آینده باید انتظار سقوط بیشتر ارزش ریال، موج دوم بیکاری و کمبودهای تازه را داشت. خطر بزرگتر، افزایش احتمال درگیری نظامی است؛ هرچه شکاف با آژانس عمیقتر شود، امکان خطای محاسباتی و رویارویی مستقیم بیشتر خواهد شد.
بازندگان و برندگان؛ مردم در مقابل حلقه قدرت
بازندگان اصلی این چرخه مردم هستند. کارمندانی که با حقوق ثابت زیر بار تورم له میشوند، بازنشستگانی که برای خرید نان دچار مشکل می شوند، و خانوادههایی که داروی فرزند بیمارشان را نمییابند.
اما حلقه کوچک نزدیک به سپاه همچنان برنده است. با بسته شدن راههای قانونی، مسیرهای قاچاق و رانت باز میشود و سود آن مستقیم به جیب همان گروه محدود میرود. نتیجه روشن است: مردم کالا را گرانتر و بیکیفیتتر میخرند، در حالیکه «ژنهای خوب» همچنان پورشههای خود را وارد میکنند.
هزینه قلهنوردی خامنهای
خامنهای در تبلیغات حکومتی این وضعیت را «قلهنوردی» مینامد. اما در واقعیت، کوه مشکلات اقتصادی و اجتماعی بر دوش مردم سنگینی میکند. بازگشت تحریمها بار دیگر نشان میدهد که هزینه ماجراجوییهای ایدئولوژیک حاکمیت مستقیماً از جیب مردم پرداخت میشود؛ این بار نه بهعنوان بحرانی مقطعی، بلکه در قالب چرخهای تکرار شونده که هر بار زندگی ایرانیان را فقیرتر، محدودتر و آسیبپذیرتر میسازد.
در «برنامه با کامبیز حسینی» این موضوع را مطرح کردیم و مخاطبان از سراسر جهان روی خط برنامه آمدند و در این باره نظر خود را مطرح کردند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه، ساعت ۱۱ شب به وقت تهران، بهصورت زنده از شبکه ایراناینترنشنال پخش میشود.

با بازگشت رسمی تحریمهای سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران، کشور وارد مرحلهای تازه از بحرانهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی شده است.
در کنار آن، طرح جدید صلح برای پایان جنگ غزه که از سوی دولت ترامپ با همراهی اسرائیل و برخی کشورهای عربی ارائه شده، نشاندهنده آغاز یک تغییر ژئوپلیتیک در منطقه است که میتواند عملاً پایههای نفوذ جمهوری اسلامی در خاورمیانه را در هم بشکند.
۱. طرح صلح غزه؛ ضربه استراتژیک به میراث نیابتی خامنهای
در کنفرانس خبری مشترک ترامپ و نتانیاهو، طرحی برای آتشبس فوری در غزه اعلام شد. این طرح شامل موارد زیر است:
اگر این طرح اجرا شود، عملاً نفوذ جمهوری اسلامی در نوار غزه از بین خواهد رفت. با تضعیف حماس، کاهش نقش حزبالله در لبنان، و سقوط بشار اسد در سوریه، محور موسوم به «مقاومت» که سالها ابزار سیاست خارجی جمهوری اسلامی بوده، به مرحله اضمحلال میرسد.
۲. بازگشت تحریمها؛ طوفانی علیه اقتصاد جمهوری اسلامی
کشورها و نهادهای بینالمللی شامل ایالات متحده، اتحادیه اروپا، بریتانیا و ژاپن اعلام کردهاند که تحریمهای شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی را رسماً آغاز کردهاند. این تحریمها برخلاف قبل، از نوع الزامآور بینالمللی است و شامل حوزههای زیر میشود:
در نتیجه، هزینههای حملونقل، بیمه و تجارت خارجی افزایش یافته و دسترسی به ارز و منابع مالی دشوارتر خواهد شد. کاهش درآمدهای نفتی نیز بودجه دولت را بیش از پیش دچار کسری میکند.
۳. پیامدهای اقتصادی فوری بازگشت تحریم ها بر مردم
مقامات جمهوری اسلامی بارها تکرار کردهاند که بازگشت تحریمها «بیاثر» است؛ اما شواهد خلاف آن را نشان میدهد:
کاهش درآمد ارزی نهتنها بر واردات کالاهای اساسی، بلکه بر تامین قطعات هواپیما، تجهیزات پزشکی، فناوریهای نفت و گاز و حتی برقرسانی تاثیر گذاشته و در نهایت مردم باید هزینه ناتوانی ساختاری حکومت را پرداخت کنند.
۴. سکوت جمهوری اسلامی؛ بحران تصمیمگیری
در مقابل این فشارها، جمهوری اسلامی تاکنون واکنشی عملی نشان نداده است. تهدیدهایی مانند:
همگی یا از سوی مسئولان تکذیب شده یا عملاً بیاثر ماندهاند. بهنظر میرسد نظام در یک وضعیت «فلج تصمیمگیری» گرفتار شده و نگران است که هر واکنشی، پیامدهای خطرناکتری مانند جنگ، خیزش داخلی مردم یا فروپاشی کل نظام را بهدنبال داشته باشد.
۵. روایتسازی دروغین برای حفظ قدرت
علیرغم آگاهی کامل از تأثیرات واقعی تحریمها، مقامات جمهوری اسلامی همچنان بهصورت یکپارچه و هماهنگ این دروغ را تکرار میکنند که تحریمها «اثر ندارند». دلایل این رفتار کاملاً مشخص است:
هر مقام حکومتی که بخواهد واقعیتها را بیان کند، یا تریبونش سانسور میشود، یا با رد صلاحیت و پرونده قضایی مواجه میشود.
۶. جمهوری اسلامی؛ تهدیدی برای صلح جهانی
با ثبت پرونده جمهوری اسلامی بهعنوان «تهدید علیه صلح و امنیت بینالمللی» در شورای امنیت، ماهیت بحران از یک چالش دوجانبه با آمریکا یا اسرائیل و حتی اروپا فراتر رفته و ابعاد جهانی یافته است.
جمهوری اسلامی اکنون در سطح بینالمللی، نه فقط بهعنوان «دشمن آمریکا»، بلکه بهعنوان یک عضو متخلف جامعه جهانی تلقی میشود.
بازگشت تحریمهای شورای امنیت، طرح صلح در غزه، بحرانهای اقتصادی داخلی، همراه با خطر حمله مجدد اسرائیل و افزایش احتمال قیام مردم در نهایت میتوانند به پایان دوره «مهار جمهوری اسلامی» و آغاز دوره «فروپاشی سیاسی و اقتصادی» آن منجر شوند.
مردم ایران بیش از همیشه بهای سیاستهای پرهزینه حاکمان را میپردازند؛ اما تاریخ نشان داده که در بزنگاههای تاریخی، تغییر واقعی از دل پایان یافتن صبر مردم شکل میگیرد.
شاهین مدرس، کارشناس روابط بینالملل، گفت: «جمهوری اسلامی یا باید جمع شدن برنامه اتمی و موشکی خود را بپذیرد که باعث تضعیف پایه ایدئولوژیک و نیروی سرکوبش میشود، یا مقاومت کند تا جامعه بینالملل باقیمانده این برنامهها را نابود کند؛ مسیری که به بقای نظام و فروپاشی کشور میانجامد.»