کامران متین، استاد روابط بینالملل، گفت: «حضور اسرائیل در اجلاس صلح مصر قطعی نبود، اما همین احتمال، یکی از دلایل اصلی انصراف تهران از شرکت در نشست بود؛ چرا که مشارکت در چنین مجمعی میتوانست بهمنزله شناسایی غیررسمی اسرائیل تلقی شود.»

علی شمخانی مشاور سیاسی خامنهای، در تازهترین مصاحبهی خود، سه تهدید مشخص را علیه آمریکا، ناتو و اسرائیل بیان کرد: تهدید به ساخت سلاح هستهای، تهدید به بهکارگیری موشکهای دوربردتر و قویتر و تهدید به استفاده از نیروی دریایی سپاه علیه آمریکا و متحدانش.
هدف این نوشتار بررسی چرایی طرح این سه تهدید از طرف یکی از مهمترین مقامات جمهوری اسلامی و تبیین زمینهها و انگیزههای احتمالی پشت این مواضع است.
۱. تهدید به ساخت سلاح هستهای: شمخانی گفت اگر به دورهای که وزیر دفاع بود بازگردد، قطعاً بمب اتمی میساخت و اینگونه سلاح باید جزئی از توان بازدارندگی کشور باشد.
۲. تهدید موشکی: او از بهکارگیری موشکهای دوربردتر و قویتر در «جنگ بعدی» سخن گفت و اعلام کرد چنین موشکهایی اکنون در اختیارند. این بخش از اظهارات عمدتاً خطاب به آمریکا و کشورهای اروپایی بود.
۳. تهدید دریایی: شمخانی تهدید کرد نیروی دریایی سپاه میتواند نقش تازهای در برهم زدن معادلات منطقهای و برهمزدن مسیرهای راهبردی دشمن ایفا کند؛ نیرویی که در جنگ قبلی به کار گرفته نشد و اکنون میتواند وارد میدان شود.
چرا شمخانی این تهدیدها را مطرح کرد؟
این مواضع بیش از آنکه نمایش قدرت باشد نشانه نگرانی و وحشتِ رأس نظام از احتمال وقوع یک «جنگ بزرگ» و سرنگونی نظام در نتیجه آن است. چند دلیل و زمینه برای این تفسیر وجود دارد:
شمخانی مشاور سیاسی رهبر است و نزدیکی او به خامنهای باعث میشود اظهاراتش را بتوان تا حدی «صدای نظام» دانست؛ یعنی این سخنان احتمالاً نمایانگر نگرانیهای بالاترین سطوح تصمیمگیری هستند، نه صرفاً نظر یک فرد.
جمهوری اسلامی در ماههای اخیر بخشهای مهمی از شبکه نیابتی و ظرفیت منطقهای خود را از دست داده و شکستهای اخیر گروههای نیابتی به از دست رفتن سپر و شمشیرهای نظام منجر شده است.
از منظر استراتژیک، وقتی امکانات نیابتی ضعیف شوند، انگیزه برای بهدست آوردن ابزارهای بازدارنده مستقیم (همچون سلاح هستهای یا موشکهای قارهپیما) افزایش مییابد.
نگاهی دقیقتر به هر تهدید
۱. تهدید هستهای
اظهارات شمخانی درباره ضرورت داشتن سلاح هستهای فراتر از یک نظر شخصی یا فرماندهی نظامی است؛ این صحبت نشان میدهد در بالاترین سطوح تصمیمگیری فعلاً این جمعبندی مطرح شده که سلاح هستهای «بازدارندگی» ایجاد میکند و باید دنبال شود.
شمخانی میداند که چنین سخنی تبعات بینالمللی و رسانهای دارد؛ بنابراین بیان آن در این سطح حامل پیام روشنی به آمریکا، ناتو و اسرائیل است: «اگر ما را تا مرز حذف یا تضعیف کامل ببرید، ممکن است به ساخت تسلیحات هستهای روی بیاوریم.»
این پیام با هدفِ ایجاد هزینهسازی برای طرف مقابل و کاهش میل آنها به اقدام نظامی تفسیر میشود اما بعید است باعث عقبنشینی آمریکا و ناتو و اسرائیل شود بلکه میتواند باعث جدیتر شدن تلاش آنها برای مهار خطر جمهوری اسلامی و حتی سرنگونی آن شود.
۲. تهدید موشکی علیه اروپا و آمریکا
بخش موشکی اظهارات شمخانی، لااقل از منظر برد مورد ادعا، نه تنها خطاب به اسرائیل بود که پیشتر هدف موشکهای سپاه قرار گرفته، بلکه عمدتاً خطاب به پایتختهای اروپایی و آمریکا است.
اشاره به موشکهای دوربرد و حتی احتمال تلاش برای ساخت موشکهای قارهپیما پیامی مستقیم به واشینگتن، لندن، پاریس و برلین دارد: «اگر دست به حمله بزرگ بزنید، ما هم توان پاسخ به اروپا و آمریکا را دنبال میکنیم.»
این تهدید هم میتواند بازتابِ ترسی باشد که نظام از همراهی آمریکا و ناتو با اسرائیل در حملهای بزرگ احساس میکند. در واقع این تهدید نشانه ترس شدید است نه قدرت و اقتدار.
۳. تهدید دریایی و هزینهسازی منطقهای
اظهارات شمخانی درباره توان نیروی دریایی سپاه برای «برهمزدن معادلات» نشاندهنده تمایل به استفاده از این ظرفیت برای پشیمان کردن آمریکا و متحدانش از نبرد دریایی با سپاه است که احتمال وقوع آن بهدلیل بازگشت تحریمهای سازمانملل و شروع بازرسی کشتیهای ایران بیشتر شده است.
با این حال، باید توجه داشت که هر اقدام دریایی یا منطقهای سپاه علاوه بر احتمال پاسخ شدید آمریکا و متحدینش و انهدام شدید نیروی دریایی سپاه، میتواند هزینهها وپیامدهای سنگینی برای اقتصاد و زیرساختهای اقتصادی ایران به همراه داشته باشد.
بنابراین این تهدید را نیز باید بیش از هر چیز بهعنوان رجزخوانی ناشی از ترس و پیامی به آمریکا و ناتو و اسراییل برای جلوگیری از حمله مشترک و سنگین آنها دانست.
تهدید از موضعِ ضعف یا قدرت؟
این سه تهدید هستهای، موشکی و دریایی بیشتر نشانه نگرانی و احساسِ تهدیدِ «سقوط» در رأس نظام است تا نمایش قدرت.
وقتی خطر سقوط یا سرنگونی محتمل بهنظر آید، تصمیمگیران به ابزارهایی متوسل میشوند که بیشترین هزینه را برای طرف مقابل نشان دهد؛ از نگاه جمهوریاسلامی سلاح هستهای و موشکهای دوربرد چنین ابزارهاییاند.
با وجود این، بعید است این تهدیدهای سهگانه باعث عقبنشینی آمریکا و ناتو و اسرائیل در برابر جمهوریاسلامی شود. اگر چه آمریکا و اروپا منتظر اثرگذاری بازگشت تحریمها بر جمهوری اسلامی هستند ولی اسرائیل مشتاق حمله سریعتر و شدیدتر است.اظهارات شمخانی بازتاب ترس شدید نظام از وقوع چنین جنگی است که زمان آن هنوز نامعلوم است.

دعوت از جمهوری اسلامی ایران برای شرکت در نشست صلح شرمالشیخ را میتوان یکی از معنادارترین نشانههای تغییر در راهبرد آمریکا و متحدان عرب آن نسبت به تهران دانست.
جمهوری اسلامی اعلام کرده که از سوی مصر برای شرکت در این نشست دعوت شده، اما نکته مهمتر آن است که مصر در چنین موضوعات حساسی، بدون هماهنگی و چراغ سبز واشینگتن، اقدامی نمیکند.
از این رو، این دعوت را باید در چارچوب سیاست کلی آمریکا برای «مدیریت و یکدستسازی خاورمیانه» تحلیل کرد؛ سیاستی که پس از کاهش تنشها در غزه و حرکت کشورهای عربی به سمت عادیسازی روابط با اسرائیل، وارد مرحلهای تازه شده است.
در ظاهر، واشینگتن میگوید تهران نیز میتواند بخشی از روند صلح و حتی از امضاکنندگان پیمان ابراهیم باشد اما در واقع، این پیام نه از سر تمایل به ادغام جمهوری اسلامی در نظم منطقهای جدید، بلکه در راستای اعمال فشار نرم برای کشاندن تهران به سمت پذیرش ضمنی اسرائیل است.
به عبارت دیگر، دعوت به شرمالشیخ نوعی آزمون استراتژیک برای جمهوری اسلامی است: آیا ایران آماده است در ازای پایان فشارها و تحریمها، گامی به سوی «به رسمیت شناختن اسرائیل» – ولو غیرمستقیم – بردارد؟
در این میان، شرایط کنونی جمهوری اسلامی به گونهای است که پاسخ منفی نیز برایش هزینهزا است؛ در گوشه رینگ، با دستان خالی، آش انقدر شور شده که گزینههای جمهوری اسلامی به «رفتن یا نرفتن به شرمالشیخ» تقلیل پیدا کرده است.
برنامه هستهای جمهوری اسلامی برای مدتی نامعلوم متوقف شده، یا به گفته دونالد ترامپ، «نابود شده». در برنامه موشکی نیز، جمهوری اسلامی متحمل هزینههای گزافی شده و حملات اسرائیل ضربات سنگینی بر زرادخانه و زیرساختهای دفاعی ایران وارد کرده است.
در چنین شرایطی، ایالات متحده با بهرهگیری از ضعف نسبی جمهوری اسلامی در حوزه نظامی، فشارهای اقتصادی فزاینده، ضعف مطلق نیابتیها و تسلیم حماس، در پی آن است تا به جمهوری اسلامی بفهماند دنبال چه نوع صلح و ثباتی در منطقه است و جمهوری اسلامی نیز چارهای جز پذیرش آن ندارد؛ صلحی که بر اساس پذیرش نظم امنیتی جدید خاورمیانه استوار است، نظمی که در آن اسرائیل دیگر دشمن نیست، بلکه قدرتی تثبیتشده و مشروع در منطقه تلقی میشود.
با این حال، از منظر تهران، شرکت در چنین نشستی معادل پذیرش ضمنی تغییر در اصول بنیادین سیاست خارجی جمهوری اسلامی است.
به رسمیت شناختن اسرائیل، حتی در قالب غیرمستقیم و از طریق حضور در یک نشست مشترک، میتواند شکافی جدی در مشروعیت ایدئولوژیک نظام ایجاد کند، اما تصمیم به عدم حضور نیز به نوعی تداوم همان سیاست فعلی است که کشور را در بنبست سیاسی و دیپلماتیک قرار داده است.
این گونه است که جمهوری اسلامی از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون، به شکل مداوم در موقعیتهای ناممکن قرار گرفته است.
اگر جمهوری اسلامی در سطح ریاستجمهوری در نشست شرمالشیخ شرکت میکرد، میتوانست معنای آغاز فصلی تازه در روابط منطقهای و شاید حتی جهانی برای جمهوری اسلامی باشد.
سفر هواپیمای پزشکیان به سمت قاهره به معنای سقوط جمهوری اسلامی در کنه ایدئولوژیکش بود. خبر از تعامل و مصالحهای تاریخی میداد. اما تکرار الگوی گذشته – یعنی امتناع از حضور در چنین فرصتهایی – بار دیگر جمهوری اسلامی را در موقعیت انزوا یا حتی شاید خطرناکتر از آن، سقوط، قرار میدهد.
به این ترتیب، معنای واقعی این دعوت نه در دوستی و احترام متقابل، بلکه در فشار و آزمونی نهفته است که آمریکا و متحدانش برای تعیین مسیر آینده جمهوری اسلامی طراحی کردهاند
جمهوری اسلامی امروز در برابر انتخابی تاریخی قرار دارد: یا با پذیرش تغییر در سیاست منطقهای خود به بخشی از نظم جدید بدل شود، یا با تداوم سیاستهای گذشته، باید هزینه انزوا و فرسایش اقتصادی و امنیتی را بیش از پیش بپردازد. تا اینجا انتخاب جمهوری اسلامی روشن بوده و سرنوشت آن انتخاب نیز هر روز روشنتر میشود.
شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل و سیاست خارجی، گفت: «نزدیکی آمریکا به کشورهایی چون قطر و ترکیه، که هر دو در تحولات مرتبط با غزه و حماس نقش تعیینکننده دارند، در کنار تلاش مصر برای بازگرداندن جایگاه منطقهای خود، از عوامل کلیدی آتشبس میان اسرائیل و حماس است.»

سلامت روان که ماه اکتبر را به نام آگاهی آن میشناسیم، فراتر از فقدان اختلال یا بیماری است. این مفهوم شامل توانایی فرد برای مقابله با فشارهای زندگی، مدیریت احساسات و روابط خود، و مشارکت فعال و موثر در جامعه میشود.
در واقع، سلامت روان حالتی از بهزیستی روانی-اجتماعی است که به فرد امکان تجربه یک زندگی معنادار، ایجاد ارتباطات موثر با دیگران و فعالیت سازنده در جامعه را میدهد.
جامعه ما در دهههای اخیر تحت تاثیر چرخهای مداوم از بحرانهای چندگانه قرار گرفته است، مانند جنگ، محدودیتها و فشارهای اجتماعی، تحریمهای اقتصادی فلجکننده، بیثباتیهای سیاسی و همهگیری کرونا.
این تحولات عمیق تاریخی و اجتماعی باعث افزایش اضطراب، افسردگی و احساس ناامیدی در بخشهای گستردهای از جامعه ایران شدهاند.
دادههای رسمی نشان میدهند حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد از جمعیت ایران با نوعی اختلال روانی مواجهاند و فشارهای مزمن اقتصادی و اجتماعی، وضعیت روان جمعی را در مرحله هشدار قرار داده است.
تحلیل سلامت روان جمعی که شاخص رفاه فردی و ستون پایداری اجتماعی به شمار میرود، نیازمند پیوند دادن تجربههای فردی با شرایط ساختاری و تاریخی جامعه است.
این رویکرد چندبعدی بر ضرورت توجه به پویاییهای اجتماعی و عدالت ساختاری تاکید میکند.
وضعیت سلامت روان: تکیه بر دادههای پژوهشی
چشمانداز کلی: مجموعهای از شواهد پژوهشی و گزارشهای رسمی نشان میدهد بار مشکلات روانی در جامعه بهطور فزایندهای افزایش یافته است.
برآوردهای پیمایشی ملی و نهادهای علمی کشور شیوع اختلالات روانی را در گسترهای بین ۲۵ تا ۳۰ درصد جمعیت گزارش کردهاند.
این عدد بدان معناست که تقریبا یکچهارم تا یکسوم افراد در دورههای معینی از عمر خود با حداقل یک مشکل روانشناختی روبهرو بودهاند.
پراکندگی منطقهای و الگوهای جمعیتی: شیوع اختلالات روانی در شهرها و بهویژه در پایتخت بالاتر از میانگین کشوری گزارش شده است.
بهعنوان مثال، برخی پژوهشها و گزارشها برای تهران حدود ۳۷ درصد اختلال روانی را ذکر کردهاند (با شیوع بالاتر در زنان).
شایعترین مشکلات در مطالعات شهری شامل افسردگی، اضطراب و اختلالات مرتبط با عملکرد روزمره است.
گروههای حساس که در بیشتر مطالعات برجسته شدهاند، عبارتند از
• زنان: افسردگی در زنان نسبتا دو برابر مردان گزارش شده است.
• جوانان و دانشجویان: با افزایش اضطراب و افت انگیزه روبهرو هستند
• سالمندان تنها و اقشار کمدرآمد یا ساکن در مناطق محروم
یافتهها حاکی از آن است که ترکیب فشارهای اقتصادی، آموزشی و خانوادگی، بهویژه برای جوانان، بار روانی را تشدید کرده است.
تاثیرات اقتصادی و محیط کار: یافتههای نظرسنجیها و تحلیلها نشان میدهد که سطح تجربه ناخوشایند عاطفی (استرس، خشم، اندوه) در محیط کار برای گروه بزرگی از کارمندان و کارگران بالا است.
حدود ۴۸ درصد از کارمندان/کارگران احساس استرس روزانه و ۳۴ درصد تجربه خشم روزانه داشتهاند.
این ارقام بازتاب کاهش امید به آینده و فشار معیشتی در فضای کار و زندگی محسوب میشوند.
خودکشی و روند ناگوار: شاخصهای مرتبط با خودکشی و اقدام به خودکشی در سالهای اخیر رو به افزایش گزارش شدهاند.
بر اساس چند گزارش رسمی و تخصصی، در یک بازه حدودا هفت ساله، آمار اقدام به خودکشی رشد قابل توجهی داشته است.
افزایش اقدام به خودکشی در میان نوجوانان و گروههای جوان نیز در گزارشها برجسته شده و این مساله بهشدت هشداردهنده است.
نقش همهگیری، رسانهها و فضای مجازی: همهگیری کووید-۱۹ به تشدید فشار روانی انجامید؛ تعطیلی مدارس، آموزش مجازی، محدودیتهای اجتماعی و بار اقتصادی همزمان، موجی از اضطراب، افسردگی و احساس تنهایی را بهویژه در کودکان، نوجوانان، دانشجویان و خانوادهها ایجاد کرد.
نتایج تحقیقات مروری و مطالعات نشان میدهند اختلالات خواب، کاهش انگیزه و مشکلات تمرکز در دانشآموزان و دانشجویان افزایش یافته است.
در این میان، رسانهها و شبکههای اجتماعی میتوانند هم نقش تسهیلکننده دسترسی به اطلاعات و خدمات را ایفا کنند و هم عامل تشدید استرس و احساس نابرابری در گروههای محروم باشند.
دسترسی به خدمات و خلاهای نظام حمایت روانی: یک پیام روشن پژوهشها این است که دسترسی به خدمات روانی در ایران نامتناسب و ناکافی است.
طبق ارزیابیهای ملی، بسیاری از افراد مبتلا به اختلالات روانی یا به خدمات دسترسی ندارند یا خدمات تخصصی و سیستماتیک بعد از بحران (مداخلات پساتروما، رواندرمانیهای سازمانیافته، شبکه پیگیری) در سطح لازم فراهم نیست.
نابرابری در توزیع نیروی انسانی متخصص (مانند تمرکز نیروی مجاز در کلانشهرها) مانعی جدی در مسیر دسترسی عادلانه به این خدمات شده است.
مروری بر تاریخچه سلامت روان جمعی
سلامت روان جامعه محصول فشارهای متراکم و شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است و نمیتوان آن را صرفا در سطح فردی تحلیل کرد.
بحرانهای اقتصادی، نابرابری اجتماعی، بیثباتی سیاسی و محیطهای پرتنش، سطح اضطراب و افسردگی را در جامعه افزایش میدهند و زمینه شکلگیری آسیبهای روانی مزمن را فراهم میکنند.
در چند دهه نخست پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، جامعه با فشارها و تروماهای جمعی گستردهای روبهرو شد که سلامت روان جامعه را عمیقا تحت تأثیر قرار داد.
در دهه ۶۰، جنگ و سرکوبهای سیاسی مرگ، فقدان عزیزان و آوارگی را به همراه آورد و زمینهساز گسترش اضطراب، افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه شد.
در دهههای ۷۰ و ۸۰، تغییرات فرهنگی و توسعه فناوری نسبت به نسل قبل، چالشهای هویتی و فشارهای روانی در خانوادهها، زنان و جوانان را افزایش داد.
فقدان آموزش و نبود فضای گفتوگو، الگوهای مقابلهای ناسالم مانند پرخاشگری و انزوا را تقویت کرد.
نوسانات سیاسی، بهویژه اعتراضات ۱۳۸۸، اضطراب و ناامیدی جمعی را تشدید کرد و پایهگذار بحرانهای روانی گسترده در سالهای آتی شد.
در دهههای بعد نیز جامعه با بحرانها و فجایع پیدرپی روبهرو شد که سلامت روان جمعی را بهشدت فرسوده کرد.
دهه ۹۰ با فشارهای اقتصادی و تحریمهای بینالمللی همراه بود و پاندمی کرونا اضطراب و افسردگی گستردهای در میان دانشآموزان، خانوادهها و جوانان ایجاد کرد.
همزمان، فجایع صنعتی و حوادثی مانند پلاسکو، سانچی، پرواز اوکراینی، متروپل، اعتراضات آبان ۹۸ و موارد مشابه، به موجی از تروما و ناامیدی در سطح جامعه دامن زدند.
در دهه ۱۴۰۰ نیز گسترش اعتراضات اجتماعی، بهویژه جنبش «زن، زندگی، آزادی»، سرکوب شدید، بحرانهای اقتصادی و ناکامیهای سیاسی، احساس ناامنی روانی و کاهش اعتماد اجتماعی را به اوج رساند و زنجیره آسیبهای روانی جمعی را عمیقتر ساخت.
پیامدهای فردی و اجتماعی، تحلیل بحران اعتماد و مشارکت
ابعاد فردی: فشارهای طولانیمدت و تکرار بحرانها باعث کاهش امید و انگیزه شده که بهویژه در جوانان و دانشجویان قابل مشاهده است.
مشکلات روانی مزمن به اختلالات خواب، بیقراری و رفتارهای پرخطر مانند پرخاشگری یا کنارهگیری اجتماعی منجر شده و آسیبپذیری در گروههای خاص را بهشدت افزایش داده است.
ابعاد اجتماعی و سیاسی
فرسایش اعتماد و سرمایه اجتماعی: تجربه تروماهای جمعی و ناکامیها باعث کاهش شدید اعتماد مردم به یکدیگر و به نهادهای اجتماعی و سیاسی شده است.
تضعیف مشارکت و درماندگی آموختهشده: اضطراب و افسردگی جمعی، انگیزه برای مشارکت اجتماعی و سیاسی را کاهش میدهد. افراد بهدلیل تجربه ناکامیهای مکرر، دچار درماندگی آموختهشده میشوند.
افزایش انزوا و تعارض: فشارهای روانی، حس انزوا و جدایی از جامعه را تقویت کرده و پایین آمدن آستانه تحمل، به افزایش خشم، پرخاشگری و تنشهای اجتماعی منجر میشود. در برابر بحرانهای متوالی، جامعه به دفاعهایی چون انکار، طنز افراطی، پرخاشگری و کنارهگیری متوسل شده است.
نتیجهگیری
رویکرد ما به سلامت روان جمعی این امکان را فراهم میکند که وضعیت روانی جامعه را فراتر از مشکلات فردی و علائم بالینی درک کنیم.
سلامت روان جمعی تنها به احساس فردی اضطراب یا افسردگی محدود نمیشود، بلکه بازتابی از تجربهها و فشارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است که جامعه طی دههها تجربه کرده است.
روان جمعی جامعه تحت تاثیر روابط فردی، ساختارهای اجتماعی و فشارهای تاریخی شکل میگیرد. به عبارت دیگر، تجربههای فردی در قالب الگوهای جمعی تکرار میشوند و احساسات و نگرانیهای مشترک در بین افراد جامعه شکل میگیرد.
علاوه بر این، آزادیهای محدود و فشارهای بیرونی اضطراب و تنشهای روانی گستردهای ایجاد کردهاند که نهتنها افراد، بلکه کل جامعه را تحت تاثیر قرار داده است.
این فشارها در زندگی روزمره، روابط اجتماعی و حتی در تعاملات فرهنگی و سیاسی نمود پیدا میکنند و باعث بروز واکنشهای جمعی میشوند.
همچنین، تجربههای جمعی تروما، مانند فجایع طبیعی، بحرانهای اقتصادی یا اجتماعی، اثرات عمیقی بر روان جامعه دارند. این تجربهها در حافظه جمعی ثبت و از طریق زبان، روایتها و رفتارهای اجتماعی به نسلهای بعد منتقل میشوند.
به این ترتیب، روان جمعی جامعه بهعنوان بازتابی از تعارضهای تاریخی، فرهنگی و سیاسی قابل مشاهده است و نشان میدهد که سلامت روان جامعه ارتباط تنگاتنگی با شرایط اجتماعی و ساختاری دارد.
و در آخر: سلامت روان در ایران به جای آنکه در اولویت سیاستگذاری قرار گیرد، قربانی بیتوجهی سیستماتیک حکومت و نهادهای رسمی شده است.
ریشه درصد بالایی از بحرانهای روانی و اجتماعی در جامعه را باید در سیاستهای خود حکومت جستوجو کرد.
جنگهای فرسایشی و تصمیمهای سیاسی پرهزینه، تحریمها و سوءمدیریت اقتصادی، سرکوب اعتراضات اجتماعی، اعدامها و حبس زندانیان سیاسی، فجایع مدیریتی مانند پلاسکو، متروپل، هدف قرار دادن پرواز اوکراینی، و حتی مدیریت ناکارآمد همهگیری کرونا، همگی محصول ساختار حکومتی هستند.
این تصمیمها نهتنها بحرانهای مادی به وجود آوردهاند، بلکه با رها کردن پیامدهای روانی، سلامت روان جامعه را به بحرانی انباشته و مزمن تبدیل کردهاند.
در چنین شرایطی، سازمان نظام روانشناسی که میتوانست مدافع مردم و ناظر تخصصی بر سیاستهای سلامت روان باشد، عملا به نهادی اداری و صنفی تقلیل یافته و با حکومت همراهی کرده است.
این سازمان نه توانسته خدمات روانی را به صورت عادلانه توزیع کند، نه در برابر سرکوب و سانسور صدایی برای حمایت روانی از جامعه باشد، و نه حتی زیرساختی برای مداخله در بحرانها فراهم کند.
نبود عدالت روانی باعث شده که خدمات محدود به طبقات مرفه شهری بماند و اکثریت جامعه، بهویژه گروههای آسیبپذیر، بدون هیچ حمایت حرفهای رها شوند.

به گزارش اورشلیمپست، سفر اخیر وزیر خارجه سوریه به بیروت نشانهای از تلاش دمشق برای بازسازی روابط با لبنان و در عین حال مهار نفوذ حزبالله در مرزهای دو کشور است.
این در حالی است که اسرائیل همچنان به حملات خود علیه مواضع حزبالله ادامه میدهد، اقدامی که به گفته تحلیلگران به طور غیرمستقیم به نفع سوریه تمام میشود، زیرا مانع از گسترش قدرت این گروه در منطقه میشود.
بر اساس این گزارش، اسعد حسن الشیبانی، وزیر خارجه سوریه، روز جمعه به همراه وزیر دادگستری، مظهر الویس، و رئیس سازمان اطلاعات عمومی، حسین السلامه، وارد بیروت شد و با نواف سلام، نخستوزیر لبنان، دیدار کرد. هدف این دیدار، گفتوگو درباره روابط دوجانبه، همکاریهای اقتصادی و امنیتی، و هماهنگی بیشتر میان دمشق و بیروت عنوان شده است. خبرگزاری رسمی سوریه (سانا) اعلام کرد دو طرف درباره «توسعه همکاریهای مشترک و بررسی آخرین تحولات منطقهای» گفتوگو کردهاند.
شيبانی در این دیدار تاکید کرده است که سوریه به دنبال ایجاد روابط تجاری و سرمایهگذاری با لبنان است، بهویژه در مرحله بازسازی پس از جنگ، و این روند میتواند به سود اقتصاد لبنان نیز باشد. یکی از محورهای مذاکرات نیز بازگشت داوطلبانه پناهجویان سوری از لبنان به کشورشان بوده است.
اورشلیمپست مینویسد روابط میان سوریه و لبنان سابقهای طولانی و پرتنش دارد؛ از دهه ۱۹۷۰ تا سال ۲۰۰۵ سوریه عملاً لبنان را در اشغال خود داشت و نقش تعیینکنندهای در سیاست داخلی آن ایفا میکرد. پس از خروج نیروهای سوری، نفوذ حزبالله در لبنان افزایش یافت و این گروه از خاک سوریه برای انتقال سلاح و نیرو استفاده کرد. در جریان جنگ داخلی سوریه نیز حزبالله در کنار حکومت بشار اسد جنگید و با وجود تلفات سنگین، جایگاهی مؤثر در ساختار نظامی و امنیتی سوریه پیدا کرد.
تحلیلگر اورشلیمپست مینویسد حملات اسرائیل در پاییز گذشته که باعث تضعیف حزبالله شد، به شورشیان سوری تحت رهبری «هیات تحریرالشام» فرصت داد تا حمله گستردهای را علیه نیروهای اسد آغاز کنند؛ حملهای که در دسامبر ۲۰۲۴ تا دمشق پیش رفت.
در حال حاضر، دولت جدید سوریه در تلاش است روابط خود را با بیروت بازسازی کند و مانع از آن شود که حزبالله لبنان از خاک سوریه برای مقاصد نظامی یا قاچاق استفاده کند. در همین حال، دولت لبنان نیز وعده داده است که برنامه خلع سلاح حزبالله را پیش ببرد، هرچند هنوز به این وعده عمل نکرده است.
از سوی دیگر، حزبالله روز شنبه در بیانیهای حمله هوایی اسرائیل به منطقه المصیلح در جنوب لبنان را محکوم کرد و آن را «بخشی از هدفگیریهای عامدانه غیرنظامیان و زیرساختهای اقتصادی» دانست. روزنامه لبنانی الاخبار که به مواضع حزبالله نزدیک است، این بیانیه را منتشر کرده است.
به نوشته اورشلیمپست، این تحولات نشان میدهد دمشق درصدد است ضمن بهبود روابط با لبنان، تعادل تازهای در تعامل خود با حزبالله برقرار کند؛ تلاشی که میتواند معادلات قدرت در مرزهای سوریه و لبنان را در ماههای آینده دگرگون کند.