شواهد و قرائن موجود نشان میدهد که ایران در ماههای آینده بهاحتمال زیاد با یک ابر بحران مواجه خواهد شد. همین حالا نیز وضعیت آب و برق در بسیاری از شهرهای کشور بحرانی شده و قطع مکرر برق، به اختلال گسترده در اینترنت و زندگی روزمره مردم انجامیده است.
تیراندازی نیروهای امنیتی به خودروی یک خانواده در خمین و کشته شدن چهار عضو آن، از جمله رها شیخی سهساله، موجی از خشم و اندوه در ایران برانگیخت. این فاجعه بار دیگر ابعاد عمیق بحران مصونیت مأموران و نقض فاحش حقوق شهروندان را نمایان کرد.
حادثه شامگاه پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۴ حوالی ساعت ۱۱ شب به وقت محلی، نزدیک یکی از مراکز نظامی شهر خمین واقع در استان مرکزی روی داد.
وحید براتیزاده، فرماندار خمین، با تأیید وقوع تیراندازی اعلام کرد که نیروهای حفاظت یکی از مراکز نظامی استان به دو خودروی عبوری مشکوک شدند و به سوی آنها تیراندازی کردند که طی آن سه تن کشته شدند و نفر چهارم نیز روز بعد جان باخت.
ابراهیم گمیزی، دادستان خمین نیز از تشکیل پرونده قضایی برای بررسی ابعاد واقعه خبر داد و گفت: «عوامل این حادثه اکنون در بازداشت هستند.»
مقامات رسمی نام نیروی درگیر را ذکر نکردند، اما منابع محلی گفتهاند تیراندازی از سوی نیروهای بسیج در یک ایست بازرسی صورت گرفته است. پس از این رخداد، مسئولان محلی بر حفظ آرامش تاکید کردند و از مردم خواستند از انتشار اخبار نادرست خودداری کنند.
ابعاد حقوق بشری
این واقعه از منظر حقوق بشر به مثابه نقض فاحش حق حیات و نمونهای از قتل فراقضایی شهروندان توسط نیروهای حکومتی ارزیابی میشود.
بنا بر میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (ICCPR) که ایران عضو آن است، حق حیات یک حق غیرقابل نقض بوده و محروم کردن خودسرانه افراد از زندگی ممنوع است.
تیراندازی مرگبار به یک خانواده غیرمسلح مصداق آشکار استفاده بیش از حد و غیرضروری از قوای قهریه است که خلاف استانداردهای بینالمللی (از جمله اصول پایهای سازمان ملل در بهکارگیری سلاح از سوی ماموران) محسوب میشود.
در این رویداد هیچ شواهدی از تهدید فوری از سوی قربانیان گزارش نشده و حتی به گفته بازماندگان، هیچ اخطار یا ایست قبلی نیز به خودروی آنان داده نشده؛ بنابراین اقدام ماموران به گشودن آتش مستقیم، ناقض اصل ضرورت و تناسب در بهکارگیری سلاح گرم بوده است.
کشته شدن کودکان در این حادثه، حساسیت نقض حقوق بشر را دوچندان میکند. جمهوری اسلامی ایران به کنوانسیون حقوق کودک نیز پیوسته است که طبق آن دولت مکلف به حمایت ویژه از جان کودکان و جلوگیری از خشونت علیه آنان است.
با این حال، در این تیراندازی دختربچهای خردسال همراه والدینش جان باخت.
علاوه بر حق حیات، حق امنیت شخصی و آزادی از خشونت خودسرانه نیز نقض شده است. مطابق تعهدات بینالمللی، دولت ایران موظف است این حادثه را به طور بیطرفانه و شفاف بررسی کرده و عاملان را پاسخگو کند.
مقامات قضایی اعلام کردهاند تیراندازی خمین در حال بررسی است و مسببان در بازداشتاند. با این حال، سابقه موارد مشابه در ایران نشان میدهد که معمولا عدالت و پاسخگویی در قبال نیروهای خاطی محقق نمیشود.
سازمانهای حقوق بشری تاکید دارند که اینگونه حوادث باید به عنوان قتلهای غیرقانونی ثبت و از سوی نهادهای بینالمللی نظیر گزارشگر ویژه سازمان ملل بررسی شود.
سکوت یا ابهام مقامات درباره وابستگی نیروهای عامل (برای مثال، ذکرنکردن نام بسیج یا سپاه در بیانیههای رسمی) ممکن است تلاشی برای پنهانکاری سازمانی و پرهیز از پاسخگویی علنی باشد.
ابعاد سیاسی
واقعه کشتار خانواده شیخی در خمین میتواند تبعات و بازتابهای سیاسی گستردهای به دنبال داشته باشد.
در فضای سیاسی داخلی، این رخداد به عنوان نمونهای از بحران مشروعیت و اعتماد عمومی به نیروهای امنیتی قلمداد میشود.
حتی برخی رسانهها و مسئولان رسمی که معمولا حوادثی از این دست را انکار یا توجیه میکنند، در این مورد ناچار به تأیید اصل ماجرا شدند.
فرماندار و دادستان خمین ضمن اعلام خبر، وعده بررسی قضایی دادند و از مردم خواستند به شایعات توجه نکنند.
درخواست برای پرهیز از انتشار «اخبار نادرست»، از دید برخی ناظران تلاشی برای کنترل روایت در فضای عمومی و جلوگیری از گسترش خشم مردمی است.
مقامات استانی بر «لزوم حفظ امنیت و آرامش جامعه» تأکید کردهاند، اما وقوع چنین حادثهای به دست خود نیروهای امنیتی، احساس ناامنی را در جامعه تشدید میکند و میتواند موقعیت دولت را متزلزلتر کند.
در سطح حاکمیت، واکنش سریع به بازداشت عوامل تیراندازی -البته در حد اعلام رسمی- نشان از حساسیت سیاسی موضوع دارد.
جمهوری اسلامی نگران آن است که کشته شدن زنان و کودکان بیگناه به دست نیروهایش، به موج تازهای از اعتراضات تبدیل شود. در میان فعالان و چهرههای سیاسی داخلی هرچند به دلیل فضای سرکوب صدای بلندی شنیده نشده، اما نارضایتی و خشم فروخورده مشهود است.
نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل، روایت تکاندهندهای از صحنه مرگ این کودک ارائه داد و از سلاحهای جنگی استفادهشده و دریده شدن سینه کودک سخن گفت. چنین اظهاراتی در کنار محکومیتهای بینالمللی احتمالی، حکومت را تحت فشار قرار میدهد.
افزایش این قبیل حوادث پس از جنگ ۱۲ روزه، نشانه امنیتیتر شدن فضای داخلی و دست بازتر نیروهای سرکوبگر است.
از آنجا که جمهوری اسلامی پس از آغاز آن جنگ، ایستهای بازرسی سپاه و بسیج را در بسیاری از شهرها و جادهها برقرار کرد، تیراندازی خمین ممکن است نتیجه مستقیم همین جو نظامی باشد.
از سوی دیگر، وعده همیشگی مقامات درباره «برخوردباعواملخاطی» تاکنون در موارد گذشته به نتیجه ملموسی نینجامیده و این امر بیاعتمادی سیاسی را بیش از پیش دامن میزند.
در عرصه بینالمللی، رسانههای فارسیزبان خارج کشور به صورت گسترده این واقعه را پوشش دادند و آن را به عنوان نمونهای تازه از سرکوب مرگبار شهروندان ایرانی مطرح کردند.
تکرار کشتار غیرنظامیان در ایران میتواند به تلاشهای بینالمللی برای پاسخگو کردن حکومت ایران (از جمله از طریق سازوکارهای شورای حقوق بشر سازمان ملل یا محاکم بینالمللی) قوت ببخشد.
فضای سیاسی پس از این رویداد متاثر از خشم عمومی و بیاعتباری نهادهای امنیتی است؛ موضوعی که به ویژه در آستانه هرگونه تحول سیاسی داخلی میتواند نقش کاتالیزور داشته باشد.
ابعاد اجتماعی
بازتاب تیراندازی در خمین در جامعه ایران بسیار گسترده و دردناک بوده است. در فضای مجازی موجی از خشم، اندوه و همدردی به راه افتاده و بسیاری آن را ادامهای از خشونتهای مرگبار پیشین دانستهاند.
تصاویری از مراسم تشییع جانباختگان در خمین
تصاویر قربانیان، بهویژه چهره کودک سهساله، رها شیخی، بهطور گسترده منتشر شده و کاربران با هشتگهایی چون #کودککشی و #گشت_کشتار این جنایت را محکوم کردهاند.
این حادثه برای بسیاری یادآور قتل کیان پیرفلک در آبان ۱۴۰۱ است و کاربران، رها را نماد تکرار همان تراژدی میدانند؛ نشانهای از ادامه بیپروایی نیروهای امنیتی در شلیک به شهروندان غیرمسلح.
روانشناسان اجتماعی هشدار دادهاند که تکرار این صحنههای خشونتآمیز منجر به خشم انباشته و بیاعتمادی عمومی میشود.
گفته شده خانوادههای داغدار تحت فشار برای سکوت قرار میگیرند و مراسم خاکسپاری قربانیان نیز تحت نظارت امنیتی برگزار شده است.
نقش رسانههای اجتماعی در افشای جزئیات حادثه پررنگ بوده و روایتهای شهروند-خبرنگاران، در برابر سکوت یا گزارشهای مبهم رسانههای رسمی قرار گرفتهاند.
کاربران روایت حکومتی را ناکافی و توجیهگر میدانند و تیراندازی خمین را سندی دیگر از مصونیت نیروهای سرکوبگر و قربانی شدن شهروندان بیدفاع قلمداد کردهاند.
پیشینه و موارد مشابه
حادثه تیراندازی خمین در خلا رخ نداده و ادامه یک روند نگرانکننده در سالهای اخیر است. موارد متعددی در مناطق مختلف ایران گزارش شده که ماموران امنیتی یا نظامی با تیراندازی به سوی شهروندان غیرمسلح، فاجعه آفریدهاند.
بنا بر آمار سازمان حقوق بشری ههنگاو، تنهادرکمترازیکماهپسازآتشبسجنگاسرائیلوجمهوریاسلامی،دستکم هشت شهروندایرانیازجملهدوکودکدرشهرهایخمین،همدان،خاشباتیراندازیمستقیمنیروهایسپاهوبسیجکشتهشدهاند. تداوم این روند موجب نگرانی جدی جامعه مدنی و نهادهای حقوق بشر شده است.
چند نمونه شاخص از این نوع قتل حکومتی در سالهای اخیر عبارتند از:
ایذه (خوزستان)، آبان ۱۴۰۱: در جریان اعتراضات سراسری، کیان پیرفلک کودک ۹ ساله به همراه پدر و مادرش در خودروی شخصی بودند که نیروهای سپاه پاسداران به خودروی آنها آتش گشودند و کیان جان باخت.
این قتل موجب خشم ملی و بینالمللی شد؛ هرچند حکومت ابتدا کوشید با طرح ادعایی کذب، مسئولیت را متوجه «تروریستها» کند و مأمور خود را تبرئه کند.
پرونده کیان هیچگاه به طور شفاف رسیدگی نشد و عاملان حکومتی بدون مجازات ماندند، در حالی که خانوادهاش تحت فشار قرار گرفتند. قتل کیان به عنوان نمونه بارز کودککشی حکومتی در حافظه جمعی ایرانیان باقی مانده است.
همدان، تیر ۱۴۰۴: تنها دو هفته پیش از حادثه خمین، بامداد ۱۰ تیر ۱۴۰۴ سه جوان طبیعتگرد در منطقه تاریکدره همدان هدف تیراندازی نیروهای بسیج قرارگرفتند.
در آن واقعه، دو جوان به نامهای مهدی عبایی و علیرضا کرباسی کشته شدند. مقامات امنیتی گفته بودند این خودرو مشکوک به حمل «عوامل موساد» بوده است، اما بعدها مشخص شد این افراد صرفا در حال گردش و کوهنوردی بودند.
مراسم تشییع پیکر این دو جوان با اعتراض و شعارهای مردمی علیه سرکوب حکومتی همراه شد. تیراندازی همدان و خمین به فاصله کوتاهی از هم نشان داد که یک الگوی خطرناک شلیک بیضابطه در ایستهای بازرسی شکل گرفته است.
خاش (سیستانوبلوچستان)، تیر ۱۴۰۴: در ۱۰ تیر ۱۴۰۴ حادثه دیگری در روستای گُونیچ از توابع خاش رخ داد.
نیروهای نظامی و اطلاعات سپاه به این روستا یورش بردند؛ جایی که به گفته منابع محلی، هیچ فرد مسلحی حضور نداشت.
با این حال، در اثر تیراندازی مستقیم ماموران، یک زن بلوچ به نام خانبیبی بامری ۴۰ ساله کشته شد و ۱۱ زن بلوچ دیگر زخمی شدند.
در بین مجروحان دو دختر زیر ۱۸ سال و چند زن میانسال و حتی یک زن باردار که بر اثر ضرب و شلیک دچار سقط جنین شد، وجود داشت.
استان سیستانوبلوچستان در سالهای اخیر مکررا شاهد تیراندازی مرگبار ماموران به غیرنظامیان بوده است؛ از جمله در هشت اسفند ۱۴۰۳ هم در ایرانشهر یک کودک بلوچ کشته شد و جنین مادرش هم سقط شد.
نور (مازندران)، مرداد ۱۴۰۳: در یک نمونه دیگر، آرزو بدری زن ۳۱ ساله اصفهانی، به دلیل برداشتن حجاب در خودروی شخصیاش، هدف شلیک نیروی انتظامی قرار گرفت و بهشدت مجروح شد.
این تیراندازی که در بحبوحه فشارهای حکومتی برای تحمیل حجاب اجباری رخ داد هرچند به مرگ او منجر نشد، اما نشان داد که ماموران در برخورد با شهروندان حتی به بهانههای ساده نظیر حجاب)نیز از سلاح گرم استفاده میکنند.
آرزو بدری پس از ماهها همچنان از ناحیه نخاع آسیبدیده باقی ماند. خطر شلیک خودسرانه صرفا به ایستهای بازرسی نظامی محدود نیست و در سطح پلیس و گشت ارشاد هم وجود داشته است.
تیراندازی مرگبار ماموران به خودروی خانواده شیخی در خمین، نقض آشکار حقوق بشر و فاجعهای شوکآور برای افکار عمومی ایران است.
واکنشهای داخلی و بینالمللی نشان میدهد که جامعه دیگر اینگونه حوادث را برنمیتابد و خواستار پاسخگویی و پایان مصونیت عاملان سرکوب است.
با توجه به پیشینه موارد مشابه، اگرچه مقامات وعده برخورد دادهاند، اما باید دید آیا این پرونده سرانجام متفاوتی خواهد داشت یا همچون گذشته در پیچوخم سکوت و فراموشی رها خواهد شد.
احمد جنتی، روحانی ۹۹ ساله، بار دیگر به عنوان دبیر شورای نگهبان منصوب شد؛ سمتی که در واقع ریاست این نهاد قدرتمند است. شورای نگهبان مسئول برگزاری و نظارت بر انتخابات در ایران و تایید یا رد مصوبات مجلس است.
این که فردی در آستانه صدسالگی، با توان جسمی و ذهنی محدود، در جایگاهی چنین مهم قرار دارد، نه فقط طنزی تلخ، بلکه نمادی از پیرسالاری و استبداد ساختاری در جمهوری اسلامی است.
احمد جنتی متولد ۱۳۰۴ است و از سال ۱۳۵۹، یعنی ۴۵ سال پیش، با حکم روحالله خمینی به عضویت شورای نگهبان درآمد. از آن زمان تا امروز، او با حکم علی خامنهای در این سمت باقی مانده و بیش از ۳۵ سال است که ریاست شورای نگهبان را در دست دارد. این طولانیترین دوران تصدی یک مقام سیاسی در جمهوری اسلامی، و شاید حتی در جهان امروز است.
برخی ممکن است بپرسند که حضور جنتی در این جایگاه چه اهمیتی دارد؟ مگر شورای نگهبان اصلاً چه تاثیری دارد؟ حتی ممکن است کسانی که کل جمهوری اسلامی را فاقد مشروعیت میدانند، این بحث را بیاهمیت تلقی کنند اما تا زمانی که جمهوری اسلامی پابرجاست، شناخت ساختار قدرت و اجزای سرکوب آن اهمیت دارد. شورای نگهبان یکی از کلیدیترین نهادهای این ساختار است که وظیفه نظارت بر انتخابات سه گانه ریاست جمهوری؛ مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان را بر عهده دارد و میتواند صلاحیت نامزدهای این سه انتخابات را رد کند و حتی نتایج انتخابات را باطل کند. در واقع شورای نگهبان، دروازهبان ورودی ساختار سیاسی نظام است. اگر جمهوری اسلامی را قلعهای استبدادی تصور کنیم، شورای نگهبان همان نگهبانی است که جلوی در ایستاده و تعیین میکند چه کسی حق ورود دارد و چه کسی نه. احمد جنتی، با سابقهای طولانی در حذف چهرههای منتقد و غیرهمسو، نماد این دروازهبانی است.
این شورا بارها چهرههای منتقد و حتی روسای جمهور پیشین مانند رفسنجانی، احمدینژاد و حسن روحانی را رد صلاحیت کرده است. در انتخابات مجلس، تمام نامزدهای منتقد یا مستقل حذف شدهاند تا فقط «بلهقربانگوها» باقی بمانند. در مجلس خبرگان نیز، نظارت بر رهبر به «صیانت از رهبر» تقلیل یافته و عملاً هیچ نظارتی بر عملکرد علی خامنهای وجود ندارد.
در شرایطی که نهادهای حاکم، دیگر مشروعیتی در میان مردم ندارند، ساختار قدرت در جمهوری اسلامی به ترکیبی از آخوندسالاری و سردارسالاری تبدیل شده است؛ اتحاد غیررسمی روحانیون مسن و فرماندهان سپاه که با تکیه بر ابزارهای امنیتی، اطلاعاتی و قضایی، بقای نظام را حفظ میکنند. اطراف این ساختار نیز مجموعهای از رانتخواران و فاسدان شکل گرفتهاند که جمهوری اسلامی را به یک "شرکت سهامی جنایتکاران و فاسدان" شبیه کردهاند.
پیرسالاری در جمهوری اسلامی فقط به جنتی ختم نمیشود. رئیس فعلی مجلس خبرگان، محمدعلی موحدی کرمانی، ۹۴ ساله است. خامنهای نیز ۸۶ ساله است و هیچ نشانهای از تمایل به کنارهگیری ندارد. این ترکیبِ قدرت، شکافی عظیم با نسل جوان و معترض ایران ایجاد کرده؛ نسلی که در قیامهای اخیر، از نیکا شاکرمی تا سارینا اسماعیلزاده و پویا بختیاری، با خون خود اعتراضشان به این شکاف نسلی و سیاسی را نشان دادهاند.
مردم، بهویژه نسل Z، هیچ سنخیتی بین خواستههایشان با نگاه و ارزشهای آخوندهای ۸۰ تا ۱۰۰ ساله نمیبینند. اعتراضشان سرکوب میشود، چون نظام نمی خواهد به مطالبات مردم تن بدهد. وضعیت فیلترینگ و تصویب «اینترنت طبقاتی» نیز نمونهای دیگر از این فاصله است. در قرن بیستویکم، در حالی که مردم نیازمند دسترسی آزاد به اطلاعات هستند، حاکمان جمهوری اسلامی در پی کنترل و محدود سازی هرچه بیشتر اینترنتاند. حتی وعدههای امثال مسعود پزشکیان نیز رنگ میبازد؛ نه تنها فیلترینگ برداشته نشد، بلکه اینترنت طبقاتی هم در راه است.
نتیجه روشن است: یک حاکمیت فرسوده، پیر، بسته و غیردموکراتیک با ابزار سرکوب و فریب، در مقابل نسلی ایستاده که خواهان آزادی، برابری و آیندهای بهتر است. تضاد این دو، دیر یا زود، دوباره به نقطه انفجار خواهد رسید.
در حالیکه دور جدیدی از مذاکرات هستهای میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده در بنبست قرار گرفته، شبکه نیروهای نیابتی مسلح وابسته به تهران بار دیگر تحرکاتی تازه در نقاط کلیدی خاورمیانه آغاز کردهاند.
به گزارش شبکه سیانان، این تلاشها در راستای بازسازی نفوذ منطقهای حکومت ایران صورت میگیرد؛ نفوذی که طی دو سال گذشته در پی کارزار نظامی اسرائیل بهشدت آسیب دیده است.
حملات حوثیها در دریای سرخ؛ آرامش شکننده پایان یافت
سه روز پس از اعلام آتشبس میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، نیروهای وفادار به دولت در تبعید یمن یک کشتی حامل ۷۵۰ تُن تسلیحات ساخت ایران را در دریای سرخ توقیف کردند. به گفته فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا، این کشتی حامل موشک، موتور پهپاد و سامانههای راداری بود که قرار بود در اختیار حوثیهای یمن قرار گیرد.
بهگفته ارتش آمریکا، این بزرگترین عملیات توقیف سلاح در تاریخ نیروهای مقاومت ملی یمن به رهبری طارق صالح، برادرزاده رییسجمهوری پیشین یمن، بوده است.
با اینحال، وزارت خارجه جمهوری اسلامی این موضوع را رد کرده و آن را «تلاش فریبکارانهای از سوی آمریکا برای منحرفکردن افکار عمومی» خوانده است.
در همین حال، حوثیها با استفاده از تسلیحات ایرانی طی روزهای اخیر دو کشتی تجاری را هدف قرار دادند. یکی از این کشتیها متعلق به یونان بود که در حمله به آن، چهار نفر کشته، چند نفر مجروح و ۱۱ نفر دیگر ناپدید شدند. شش خدمه نیز بهدست حوثیها اسیر شدند.
حمله دیگر، با پهپاد و قایق انفجاری علیه یک کشتی با پرچم لیبریا انجام شد. بهگفته سیانان، این نخستین موج حملات ثبتشده در سال جاری میلادی بهدنبال چند ماه آرامش نسبی در دریای سرخ بوده است.
درگیری در عراق؛ حمله به زیرساختهای نفتی
گزارش سیانان میافزاید که شبهنظامیان مورد حمایت حکومت ایران در عراق نیز حملاتی را علیه تاسیسات انرژی در اقلیم کردستان آغاز کردهاند. بهگفته مقامات دولت محلی اقلیم، دستکم پنج میدان نفتی، از جمله دو میدان تحت بهرهبرداری شرکتهای آمریکایی، هدف «حملات پهپادی» قرار گرفتهاند.
وزارت داخله اقلیم این حملات را به واحدهای بسیج مردمی، نیروی شبهنظامی شیعه تحت حمایت حکومت ایران، نسبت داده و آن را تلاشی برای «فلجکردن اقتصاد منطقه» توصیف کرده است.
حزبالله لبنان؛ بازوی تضعیفشده تهران
در لبنان، حزبالله که پس از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل اقدام به گشودن جبهه دوم علیه ارتش اسرائیل کرد، اکنون با چالشهای فزایندهای روبهروست. بهگزارش سیانان، این گروه در نتیجه حملات پیاپی اسرائیل بهشدت تضعیف شده، نفوذش در لبنان کاهش یافته و با فشارهای داخلی و بینالمللی برای خلعسلاح مواجه است.
حسن نصرالله، رهبر حزبالله، در حمله هوایی اسرائیل کشته شد و مسیر حیاتی تدارکاتی این گروه از طریق سوریه نیز پس از سقوط رژیم بشار اسد در دسامبر گذشته، قطع شد. با وجود این، برخی منابع منطقهای به سیانان گفتهاند که حزبالله طی هفتههای آینده ممکن است خود را بازسازی کند، چرا که احساس میکند در موقعیتی «وجودی» قرار گرفته است.
سوریه؛ دولت جدید در برابر نفوذ حکومت ایران
با رویکارآمدن حکومت جدید در دمشق که با نفوذ ایران مخالف است، تلاشهای تهران برای ارسال سلاح به لبنان با موانع تازهای روبهرو شده است. بهنوشته سیانان، وزارت داخله سوریه در ماه گذشته محمولهای از موشکهای ضدتانک کورنت را که برای حزبالله در نظر گرفته شده بود، در حومه حمص کشف و توقیف کرده است. این تسلیحات در کامیونی حامل سبزیجات پنهان شده بود.
یک مقام امنیتی منطقهای در گفتوگو با سیانان تاکید کرده است: «سؤال اینجاست که این تسلیحات چه سودی برای حزبالله داشته؟ نه از آنها محافظت کرده، نه یک گام آنها را به آزادسازی قدس نزدیکتر کرده؛ فقط درد و رنج برای غیرنظامیان به بار آورده است.»
موضع آمریکا؛ مذاکره یا فشار؟
همزمان، دونالد ترامپ، رییسجمهوری ایالات متحده، از کاهش تمایل خود به گفتوگو با حکومت ایران خبر داده و گفته است: «آنها شدیداً خواهان مذاکرهاند، اما ما عجلهای نداریم... ما جاهایی را بمباران کردیم. اگر بخواهند مذاکره کنند، ما اینجاییم.»
در واکنش، علی لاریجانی، مشاور ارشد علی خامنهای، گفتوگو را «تاکتیکی» خوانده و در سخنانی تلویزیونی تاکید کرده که «اکنون زمان مذاکره نیست» و این موضوع «بسته به نظر رهبری است».
قرار بود ششمین دور مذاکرات در ۱۵ ژوئن برگزار شود، اما حمله ناگهانی اسرائیل در روز پیش از آن، این نشست را لغو کرد.
بازسازی نیابتیها؛ برگ چانهزنی تهران در مذاکرات
کارشناسان به سیانان گفتهاند که بازسازی گروههای مسلح وابسته به حکومت ایران، بخشی از راهبرد تهران برای افزایش قدرت چانهزنی در مذاکرات آینده است.
مایکل نایتس، تحلیلگر ارشد در مؤسسه واشینگتن، میگوید: «هدف [حکومت] ایران این است که نشان دهد تسلیم نشده و همچنان فعال است؛ نه آنقدر ضعیف که آمریکا دوباره ضربه بزند، و نه آنقدر تهاجمی که مذاکرات از بین برود.»
کامران متین، استاد روابط بینالملل در دانشگاه ساسکس، در گفتوگو با ایراناینترنشنال، درباره آینده آتشبس اعلامشده در جنوب سوریه، گفت: «این آتشبس در کوتاهمدت قابل دوام است، اما چشمانداز پایداری آن در بلندمدت چندان روشن نیست.»
به گفته متین، توازن قوای شکلگرفته در میدان نبرد و هماهنگی دیپلماتیک میان آمریکا، عربستان سعودی، ترکیه، اردن و دیگر بازیگران منطقهای، زمینه را برای برقراری این آتشبس فراهم کرد.
او افزود: «نیروهای سنی که از مناطق مرکزی و جنوبی سوریه به سمت سویدا پیشروی کرده بودند، در کنار نیروهای دولت انتقالی، موفق به شکست نیروهای دروزی نشدند و ناچار به عقبنشینی شدند. این بنبست نظامی در کنار تلاشهای دیپلماتیک منجر به برقراری آتشبس شد.»
متین همچنین به نقش اسرائیل در این روند اشاره کرد و گفت: «اسرائیل در چارچوب توافقات غیررسمی حاضر شده است به نیروهای انتظامی سوریه، نه ارتش، اجازه ورود محدود به این مناطق بدهد تا به تداوم آتشبس کمک کنند.»
از نگاه این تحلیلگر، سه عامل اساسی در بلندمدت مانع تثبیت این آتشبس خواهد بود.
متین در گفتوگو با ایراناینترنشنال، نخستین عامل را تلاش دولت سوریه برای تحمیل اقتدار کامل بر سراسر کشور عنوان کرد و افزود: «در حالی که اقلیتهای غیرعرب سنی، از جمله دروزیها، علویها و کردها، خواهان خودمختاری هستند و نسبت به حاکمیت دولت مرکزی بیاعتماد ماندهاند.»
او در ادامه دومین مانع را کنار گذاشتن این اقلیتها از روند تدوین قانون اساسی دانست و گفت: «دولت مرکزی حاضر نیست نفوذ نظامی این اقلیتها در مناطق تحت کنترلشان را به رسمیت بشناسد.»
متین سومین عامل را مخالفت اسرائیل با حضور ارتش سوریه در جنوب غربی این کشور و جنوب دمشق دانست و گفت: «زیرا تلآویو حضور ارتش سوریه را به دلیل نفوذ پیشین گروههای جهادی در بدنه آن، تهدیدی علیه امنیت خود میداند.»
او در آخر گفت: «اگرچه موازنه فعلی و تحرکات دیپلماتیک توانسته آتشبس را در کوتاهمدت حفظ کند، اما این عوامل ساختاری، چشمانداز صلح پایدار در جنوب سوریه را همچنان مبهم نگه میدارد.»
مئیر جاودانفر، تحلیلگر مسائل اسرائیل، معتقد است که پذیرش آتشبس از سوی اسرائیل و نتانیاهو، تحت فشار آمریکا صورت گرفته است.
او در گفتوگو با ایراناینترنشنال، گفت: «اسرائیل متوجه شده که آمریکا از تصمیم آنها برای حمله به مواضع دولت الشرع در خاک سوریه ناخشنود است، بنابراین تصمیم به آتشبس گرفته است. ادامه این آتشبس به این بستگی دارد که آیا دوباره قتلعامهای جدیدی علیه شهروندان دروزی سوریه رخ خواهد داد یا خیر.»
جاودانفر در ادامه گفت: «این موضوع برای دولت اسرائیل بسیار حساس است، چرا که ۸۸ درصد از شهروندان دروزی اسرائیل به سربازی میروند و در ارتش و سیاست این کشور چهرههای برجستهای از آنها حضور دارند و نمیخواهند همکیشانشان در سوریه قتلعام شوند.»
او اضافه کرد: «همپیمانان دولت الشرع، جهادیهای قبلی و افراطگرایانی هستند که در گذشته با گروههایی مانند القاعده رابطه داشتهاند و همین مسئله باعث بیثباتی و ناامنی در سوریه شده است. به همین دلیل، اقلیتهای مذهبی در سوریه به دولت الشرع اعتماد ندارند و از کشورهای خارجی میخواهند که از آنها حمایت کنند. این موضوع یکی از دلایل حمله اسرائیل بوده است.»
این تحلیلگر مسائل اسرائیل در پایان گفت: «تا زمانی که دولت الشرع نتواند امنیت لازم، بهویژه برای اقلیتهای مذهبی، را تأمین کند، احتمال ادامه یافتن این بحران وجود دارد.»
در سطح بینالمللی نیز چشمانداز روشنی از توافق بین جمهوری اسلامی و آمریکا یا اروپا دیده نمیشود. اروپا تهدید به استفاده از مکانیسم ماشه و بازگرداندن تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل کرده است. اگر این تحریمها در ماههای آینده بازگردند، شرایط اقتصادی ایران بهمراتب دشوارتر از وضعیت فعلی خواهد شد و بدون توافق احتمال درگیری نظامی نیز افزایش مییابد.
بررسی همه این عوامل در کنار هم نشان میدهد که ادامه سیاستهای نادرست در عرصه داخلی و خارجی، وقوع یک ابر بحران در آینده نزدیک را به امری محتمل تبدیل کرده است.
در نهایت، حاکمیت اطمینان نخواهد داشت که مجموعه این بحرانها منجر به اعتراضات گسترده مردمی نشود.
نشانههای اولیه بحران: قطع آب، برق و نارضایتی عمومی
قطع گسترده آب و برق در روزهای اخیر و نارضایتی عمومی ناشی از آن، نشانههایی از آغاز این بحران بزرگ است. ناتوانی دولت در تامین آب و برق، یک بحران مداوم در کشور بوده که در حال وخیمتر شدن است. این مشکل دیگر فقط به فصل تابستان محدود نمیشود؛ در دو سال اخیر، قطعی برق در تمام فصلها به یک پدیده دائمی تبدیل شده است. این وضعیت نهتنها زندگی روزمره مردم را مختل کرده، بلکه کسبوکارها را نیز فلج ساخته است.
بهعنوان نمونه، قطع برق باعث از کار افتادن آسانسورها، کولرها، تجهیزات پزشکی و حتی قطع اینترنت شده است. در چنین شرایطی، رفتار انکاری حکومت و استفاده از اصطلاحاتی مانند «مدیریت خاموشی» یا «کاهش فشار آب» بهجای پذیرش واقعیت، توهین به شعور مردم محسوب میشود و باعث خشم بیشتر جامعه میگردد.
فرافکنی مسئولیت و سیاست شرمندهسازی مردم
دولت و نهادهای حکومتی بهجای پذیرش مسئولیت، مصرف بالای مردم را علت اصلی مشکلات معرفی میکنند. این در حالی است که در بسیاری از کشورهای جهان، دولتها خود را موظف به تامین زیرساختهای آب، برق و گاز میدانند و مردم را بابت مصرف، شرمنده نمیسازند. اما در ایران، سیاست شرمندهسازی مردم و واگذاری وظایف دولت به شهروندان ادامه دارد.
توصیههایی مانند خرید پمپ، مخزن آب یا نصب پنل خورشیدی، نهتنها وظیفه مردم نیست، بلکه هزینههای آن نیز فراتر از توان اقتصادی بسیاری از خانوادههاست. مردم هزینه آب و برق را پرداخت میکنند، پس چرا باید برای دسترسی به ابتداییترین خدمات، مخارج اضافهتری متحمل شوند؟
بحرانهای زنجیرهای اقتصادی
مشکلات ایران فقط به آب و برق محدود نیست. اکنون کشور با مجموعهای از بحرانهای اقتصادی مواجه است. از ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی، کسری بودجه دولت، رشد نقدینگی، سقوط مداوم شاخص بورس گرفته تا افزایش شدید قیمت مواد غذایی.
برای نمونه، در دو سال اخیر، دولت در پرداخت پول گندم به کشاورزان تعلل داشته است. نماینده خدابنده اعلام کرده که کشاورزان زنجان امسال دو هزار میلیارد تومان گندم به سیلوها تحویل دادهاند ولی حتی یک ریال از بهای آن را دریافت نکردهاند. چنین وضعیتی نهتنها انگیزه تولید را از بین میبرد بلکه معیشت هزاران خانواده را تهدید میکند.
در همین چند هفته پس از جنگ اخیر، قیمت نان، لبنیات و گوشت نیز افزایش یافته است.
چشمانداز تیره سیاسی و دیپلماتیک
در سطح بینالمللی، چشماندازی برای توافق بین جمهوری اسلامی و غرب دیده نمیشود. در صورت عدم توافق، بازگشت تحریمهای سازمان ملل بسیار محتمل است؛ تحریمهایی که همه ۱۹۳ کشور عضو سازمان ملل ملزم به اجرای آن خواهند بود.
علت اصلی بنبست مذاکرات، پافشاری جمهوری اسلامی بر غنیسازی اورانیوم و توسعه برنامه موشکی است. آمریکا و اروپا خواهان توقف کامل غنیسازی و محدود کردن برد موشکها به زیر ۵۰۰ کیلومتر هستند، اما نظام این شروط را نوعی خلع سلاح خود میداند.
خامنهای پس از جنگ اخیر با اسراییل، در موقعیتی قرار دارد که عقبنشینی از این برنامهها برایش بهمنزله شکست سیاسی حیثیتی خواهد بود.
احتمال درگیری نظامی
برخلاف تصورات رایج، عدم توافق لزوماً به معنای حفظ وضع موجود نیست. با بازگشت تحریمها، و بدون توافق احتمال حمله مجدد اسرائیل یا حتی آمریکا نیز افزایش خواهد یافت.
کشورهای غربی جمهوری اسلامی را یک تهدید مداوم میدانند و میخواهند در شرایط ضعف کنونی، آن را مهار کنند.
اسرائیل نیز جمهوری اسلامی را تهدیدی وجودی تلقی میکند که در صورت عدم مهار، دوباره برنامههای هستهای و نیابتیاش را بازسازی خواهد کرد.
نشانهای از تغییر در رویکرد خامنهای وجود ندارد
در تنها سخنرانی خامنهای پس از جنگ، نشانهای از عقبنشینی یا تغییر رویکرد مشاهده نشد. حتی در سطوح پایینتر نظام نیز هیچ مقام ارشدی از سازش و تعامل با غرب دفاع نمیکند.
حمایت خامنهای از بازگشت چهرههایی مانند کاظم صدیقی به نماز جمعه، ادامه فیلترینگ اینترنت، صدور احکام سنگین برای زندانیان سیاسی و بیتوجهی به مطالبات عمومی، نشان میدهد که او نهتنها قصد حرکت بهسوی مردم را ندارد، بلکه روند سرکوب را تشدید کرده است.
برخی اصلاحطلبان تلاش دارند این وضعیت را به «تندروی برخی نهادها» نسبت دهند، اما واقعیت آن است که این اقدامات با رضایت یا دستور مستقیم شخص رهبر صورت میگیرد. اگر خامنهای از عملکرد صداوسیما یا قوه قضائیه ناراضی بود، بدون تردید میتوانست مانع این اقدامات شود یا مدیران آنها را تغییر دهد.
در مجموع، با توجه به سیاستهای داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، بهنظر میرسد ایران در ماههای آینده با یک ابر بحران چندوجهی مواجه خواهد شد.
ضلع اول این بحران، مشکلات فزاینده اقتصادی است؛ ضلع دوم، بازگشت تحریمهای سازمان ملل؛ و ضلع سوم، افزایش خطر جنگ.
در حالی که حاکمیت به اشتباه تصور میکند در جنگ اخیر پیروز شده، نشانههای بسیاری وجود دارد که ممکن است مسیر پیش رو به قیام مردمی و فروپاشی ساختار حکومت منجر شود.
جمهوری اسلامی نه در داخل حاضر به تعامل با مردم است، نه در سیاست خارجی انعطافی نشان میدهد؛ و این دقیقاً همان ریشه ابر بحرانی است که پیش رو است.