از ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱، آمریکا و شوروی درگیر رقابتی جهانی شدند که به «جنگ سرد» شهرت یافت؛ نبردی بدون رویارویی مستقیم که چهره سیاست جهان را دگرگون کرد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم واشینگتن و مسکو وارد یک رقابت چهار و نیم دههای شدند که سراسر جهان را تحت تاثیر قرار داد.
مورخان، مسیر این رویارویی را از زمان شکلگیری دو بلوک رقیب در اواخر دهه ۱۹۴۰، عبور از بحرانهای هستهای و جنگهای نیابتی، تا دوران تنشزدایی و در نهایت فروپاشی سیاسی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ ترسیم میکنند.
آغاز رقابت و تشدید اولیه (۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳)
با شکست آلمان نازی، بیاعتمادی عمیق ایدئولوژیک و اهداف امنیتی متعارض میان واشینگتن و مسکو، به سرعت به رقابت آشکار تبدیل شد. در سالهای ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸، ایالات متحده با اعلام دکترین ترومن، اجرای طرح مارشال و مشارکت در تأسیس ناتو (۱۹۴۹)، بلوک غرب را تثبیت کرد.
دکترین ترومن، سیاست اعلامشده رییسجمهوری هری ترومن در سال ۱۹۴۷ بود. هدف، حمایت سیاسی، اقتصادی و نظامی از کشورهایی بود که با فشار یا تهدید کمونیسم روبهرو بودند، بهویژه یونان و ترکیه.
طرح مارشال هم برنامه کمک اقتصادی آمریکا بود که از ۱۹۴۸ آغاز شد و با ارائه میلیاردها دلار وام و کمک بلاعوض به کشورهای اروپایی جنگزده، بازسازی اقتصاد اروپا را تسریع و نفوذ شوروی را مهار کرد.
در مقابل، شوروی با تحکیم کنترل بر اروپای شرقی، پایههای بلوک شرق را بنا نهاد. این اقدامات عملا اروپا را به دو اردوگاه متقابل تقسیم کرد.
در ژوئن ۱۹۴۸، شوروی تمام مسیرهای زمینی و ریلی به برلین غربی را مسدود کرد تا کنترل کامل بر شهر را به دست آورد. پاسخ آمریکا و متحدانش، پل هوایی برلین بود که به مدت ۱۱ ماه، نیازهای شهر را از طریق هوا تامین کرد. محاصره در مه ۱۹۴۹ بدون موفقیت شوروی پایان یافت و این رویداد، جدایی آلمان به دو کشور و شکاف اروپا را تثبیت کرد.
آزمایش بمب اتمی شوروی در ۱۹۴۹ به انحصار هستهای آمریکا پایان داد و مسابقه تسلیحاتی را آغاز کرد.
در آمریکا، سند NSC-68 که یک گزارش محرمانه راهبردی از شورای امنیت ملی آمریکا بود، در آوریل ۱۹۵۰ تهیه شد و مسیر سیاست خارجی آمریکا را در سالهای آغازین جنگ سرد تعیین کرد.
در این سند، شوروی بهعنوان تهدید اصلی برای امنیت جهانی معرفی و توصیه شد که ایالات متحده برای مهار کمونیسم، بهطور چشمگیر بودجه نظامی خود را افزایش دهد، توان هستهایاش را گسترش دهد و از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی در سراسر جهان فعالانهتر عمل کند. این رویکرد بعدها مبنای سیاست «مهار» در مقیاس جهانی شد.
همزمان، جنگ کره (۱۹۵۰–۱۹۵۳) بهعنوان نخستین جنگ بزرگ نیابتی میان دو بلوک، ماهیت جهانی این رویارویی را آشکار ساخت.
بحرانها، دیوارها و موشکها (۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳)
پس از مرگ استالین در ۱۹۵۳، امیدهایی برای کاهش تنش پدید آمد، اما قیامهای مردمی در اروپای شرقی بهشدت سرکوب شد. در سال ۱۹۵۶، شوروی با نیروی نظامی قیام مجارستان را خاموش کرد. برلین همچنان نقطهای بحرانی باقی ماند تا اینکه در ۱۹۶۱، دولت آلمان شرقی با حمایت شوروی دیوار برلین را بنا کرد؛ دیواری که نماد جدایی شرق و غرب شد.
در اکتبر ۱۹۶۲، تصاویر شناسایی هوایی آمریکا، استقرار موشکهای هستهای شوروی در کوبا را فاش کرد. ایالات متحده با اعلام «قرنطینه دریایی» و هشدار به شوروی، جهان را در یک رویارویی ۱۳ روزه به آستانه جنگ اتمی کشاند.
در نهایت، مسکو با خروج موشکها موافقت کرد و واشینگتن نیز تعهد داد به کوبا حمله نکند. توافق محرمانهای نیز برای جمعآوری موشکهای آمریکا از ترکیه صورت گرفت. این بحران به ایجاد خط تماس مستقیم واشینگتن-مسکو و آغاز گفتوگوهای جدی کنترل تسلیحات منجر شد.
از تقابل تا تنشزدایی (اواسط دهه ۱۹۶۰ تا دهه ۱۹۷۰)
پس از سالها افزایش سریع زرادخانههای هستهای، دو قدرت به سوی کنترل رقابت گام برداشتند.
در مه ۱۹۷۲، پیمان محدودسازی سامانههای ضدبالستیک (ABM) و توافق موقت سالت یک امضا شد. سالت یک بخشی از مذاکرات «محدودسازی تسلیحات راهبردی» میان آمریکا و شوروی بود که در مه ۱۹۷۲ در مسکو به امضای ریچارد نیکسون و لئونید برژنف رسید.
این توافق موقت، برای یک دوره پنجساله، تعداد سامانههای پرتاب موشکهای بالستیک قارهپیما (ICBM) و موشکهای بالستیک زیردریاییپرتاب (SLBM) دو کشور را در سطح موجود آن زمان «فریز» میکرد؛ یعنی اجازه افزایش تعداد این سکوهای پرتاب را نمیداد، هرچند توسعه کیفی و نوسازی سامانهها را محدود نمیکرد.
این توافق همراه با پیمان سامانههای ضدبالستیک (ABM Treaty)، نخستین گام جدی دو ابرقدرت برای مهار رقابت هستهای در دوران جنگ سرد بود.
در سال ۱۹۷۵، سند نهایی هلسینکی میان ۳۵ کشور اروپایی با تاکید بر مرزهای اروپا، امنیت، همکاری اقتصادی و حقوق بشر به تصویب رسید. این سند به مخالفان سیاسی در بلوک شرق زبان مشترکی برای بیان اعتراضاتشان داد. این سند، گرچه الزامآور نبود، اما نقطه عطفی در روند تنشزدایی جنگ سرد شد.
حتی در دوره تنشزدایی، رقابت ژئوپلیتیکی پایان نیافت. آمریکا و شوروی در جنگهای نیابتی در جنوبشرقی آسیا، خاورمیانه و آفریقا فعال بودند. در دسامبر ۱۹۷۹، تهاجم شوروی به افغانستان بهعنوان نقطه پایانی تنشزدایی، موجب اعمال تحریمهای غرب، تحریم المپیک مسکو و بازگشت به فضای تقابل شد.
بازگشت رقابت و مسیر به سوی کاهش تنش (دهه ۱۹۸۰)
در اوایل دهه ۱۹۸۰، آمریکا هزینههای دفاعی را بهشدت افزایش داد و موشکهای جدیدی در اروپا مستقر کرد، در حالی که شوروی با رکود اقتصادی دست و پنجه نرم میکرد.
در سال ۱۹۸۵، میخائیل گورباچف با دو سیاست گلاسنوست (فضای باز سیاسی) و پروسترویکا (بازسازی اقتصادی) به قدرت رسید. این اصلاحات زمینهساز آغاز مذاکرات گستردهتر شد.
نشست ریکیاویک در اکتبر ۱۹۸۶ هرچند به توافق نهایی منجر نشد، اما راه را برای امضای پیمان موشکهای میانبرد (INF) در ۸ دسامبر ۱۹۸۷ هموار کرد؛ پیمانی که برای نخستین بار، یک طبقه کامل از موشکهای دو کشور را حذف کرد.
پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی (۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱)
انقلابها در اروپای شرقی: سال ۱۹۸۹ با موج انقلابهای ضدکمونیستی آغاز شد. سقوط دولتهای وابسته به شوروی، از لهستان تا چکسلواکی و سقوط دیوار برلین در نوامبر همان سال، نشانه پایان سلطه شوروی بر اروپای شرقی بود.
در نشست مالتا (۲ تا ۳ دسامبر ۱۹۸۹)، جورج بوش و گورباچف عملا پایان جنگ سرد را اعلام کردند، هرچند مورخان بر سر تاریخ دقیق «پایان» اختلاف نظر دارند.
کودتای نافرجام اوت ۱۹۹۱ علیه گورباچف، اقتدار مرکزی را تضعیف کرد. جمهوریهای اصلی، از جمله روسیه، اوکراین و بلاروس، استقلال خود و در ۸ دسامبر تشکیل جامعه کشورهای مستقل همسود (CIS) را اعلام کردند.
در ۲۵ دسامبر، گورباچف استعفا کرد و پرچم شوروی در کرملین پایین کشیده شد. روز بعد، مجلس اعلای شوروی، نهاد قانونگذاری عالی اتحاد جماهیر شوروی که از دو مجلس هماختیار یعنی شورای اتحاد و شورای ملیتها تشکیل میشد، انحلال رسمی این کشور را اعلام کرد و جنگ سرد پایان یافت.
چرا این رویارویی «سرد» باقی ماند؟
سه عامل کلیدی مانع از آغاز جنگ مستقیم میان دو ابرقدرت شد. نخست، بازدارندگی هستهای که با تجربه بحران موشکی کوبا به روشنی نشان داد تشدید تنش میتواند به فاجعه منجر شود و همین آگاهی رهبران دو طرف را به ایجاد کانالهای ارتباطی و امضای پیمانهای کنترل تسلیحات سوق داد.
دوم، سیاست ائتلافی و موازنه قوا که با وجود تشدید رقابت از طریق ناتو و پیمان ورشو، «خطوط قرمز» روشنی ایجاد کرد و امکان مذاکره و معامله را فراهم ساخت.
سوم، محدودیتهای داخلی که در قالب فشارهای اقتصادی، نارضایتی عمومی، بهویژه در آمریکا پس از جنگ ویتنام و در اروپای شرقی بهدلیل کمبودها و ضرورت اصلاحات سیاسی در شوروی، هر دو طرف را به سمت کاهش تنش کشاند.
جنگ سرد، با وجود بحرانهای شدید و رقابتهای جهانی، هرگز به یک جنگ مستقیم بین آمریکا و شوروی تبدیل نشد، اما ساختار سیاسی و امنیتی جهان را برای نیم قرن شکل داد. پایان این دوران در ۱۹۹۱، آغازی برای نظم جدید جهانی بود؛ نظمی که میراث و پیامدهای آن هنوز هم بر سیاست بینالملل سایه انداخته است.