میگساری در عصر کرونا؛ افزایش ۱۹ درصدی مرگومیر ناشی از الکل در بریتانیا
بر اساس آخرین اعداد و ارقام منتشره دفتر آمار ملی بریتانیا مرگومیر ناشی از مصرف الکل در این کشور در سال ۲۰۲۰، سال همهگیری کوویدـ۱۹، در مقایسه با ۲۰۱۹ تا حدودا ۱۹ درصد افزایش یافت.
در سال ۲۰۲۰، در کل ۸۹۷۴ مورد مرگ بر اثر سوءمصرف الکل به ثبت رسید که از سال ۲۰۰۱ میلادی بدین سو، بالاترین افزایش مرگومیر از این دست طی تنها یک سال بوده است.
اما همچون سالهای گذشته، تفاوت جنسیتی در مرگومیر ناشی از الکل سال ۲۰۲۱ نیز بارز است. شمار مرگومیر مردان در اثر سوءمصرف الکل در این سال تا دو برابر بیش از زنان بوده است. بالاترین موارد مرگ مرتبط با مصرف الکل نیز در اسکاتلند و ایرلند شمالی گزارش شده است.
هضم و درک دلیل چنین افزایش قابلتوجهی در آمار مرگومیر ناشی از مصرف الکل در سال ۲۰۲۰ مدتی طول خواهد کشید؛ اما آنچه که پیداست، نگرانکننده بودن این آمار است. بهویژه پی بردن به این که همهگیری، رابطه افراد با الکل را تغییر داده است.
شب شراب، بامداد خمار
همهگیری و قرنطینههایی که با خود به همراه خود آورد، رابطه مردم با الکل را تغییر داد. اگرچه فروش کلی الکل در سال ۲۰۲۰ در بریتانیا بهدلیل بسته شدن رستورانها و میکدهها کاهش یافت، فروش الکل سوپرمارکتها افزایش قابلتوجهی داشت و اگرچه ممکن است برخی افراد به همان میزان معمول و یا کمتر الکل نوشیده باشند، آمار بهداشت عمومی بریتانیا، افزایش ۵۹ درصدی افرادی را نشان میدهد که نوشیدن آنها وارد مراتب پرخطرتری شده است. مصرف الکل برای مردان به ۵۰ واحد و برای زنان به ۳۵ واحد در هفته رسیده است؛ این میزان مصرف با طیفی عارضه از جمله سرطان، بیماری قلبی و نارسایی کبدی مرتبط است.
همچنین طی دوره همهگیری بسیاری افراد به نوشیدن الکلهای قویتری مانند شراب و نوشیدنیهای تقطیری روی آوردهاند، که این با توجه به ارتباط مصرف ایندست نوشیدنیها با بروز مشکلات سلامتی همچون سرطان، بیماری قلبیعروقی و وابستگی روانی به الکل، امری نگرانکننده است.
دلایل پیچیده فراوانی برای توضیح چرایی احتمالی تغییر رابطه افراد با الکل طی دوره همهگیری وجود دارد. اما نگرانی خاص از بابت تاثیری است که همهگیری بر سلامت روان گذاشته است. برخی افزایش مصرف الکلشان را با تنهایی، اضطراب و افسردگی مرتبط دانستهاند.
تحقیقات پیشین نشان میدهد که افراد مبتلا به اختلالات سلامت روان معمول از قبیل افسردگی و اضطراب، تا دو برابر بیش از سایرین به اختلالات مصرف الکل گرفتار میشوند. ممکن است بسیاری افراد به نوشیدن الکل بهعنوان راهی برای تسکین مشکلات سلامت روان متوسل شده باشند اما این رهایی کوتاهمدت میتواند خطرات طولانیمدتی برای سلامت جسم و روان در پی داشته باشد. با توجه به مشکلات روان گزارششده طی دوره همهگیری، امکان دارد که این دست مسائل در مرگومیر ناشی از سوءمصرف الکل دخیل بوده باشد.
چه باید کرد؟
روند افزایشی که مرگومیر ناشی از الکل به خود گرفته است نیازمند سرمایهگذاری اضطراری، نهتنها در درمان، بلکه در حل دلایل ریشهای مشکلات مرتبط با سوءمصرف الکل، همچون سلامت روان است.
نظرسنجیهای سال ۲۰۲۰ در بریتانیا نشان میدهد که نیاز به درمان در افرادی که مصرف بالای الکل داشتند قابلتوجه بوده، اما بسیاری نتوانستند بهدلیل محدودیتها برای مهار همهگیری به درمان دسترسی داشته باشند.
چاره مرگومیر ناشی از سوءمصرف الکل و باقی آسیبهایی که مصرف آن پدید میآورد، یک شبه پیدا نمیشود؛ این است که وجود کارزارهایی که شرم پیرامون الکل را کاهش دهد نقش مهمی در درخواست کمک افراد درگیر ایندست مشکلات دارد.
دادههای سازمان آمار ملی بریتانیا همچنین نشان میدهد کسانی که در مناطق محروم زندگی میکنند تا سه برابر بیش از ساکنان مناطق مرفه، از آسیبهای ناشی از سوءمصرف الکل، از جمله مرگومیر ناشی از آن، متاثرند. پس مقابله با نابرابریها برای کاهش مصرف مقادیر پرخطر الکل و مرگهای ناشی از آن، حیاتی است.
سرانجام زمان کنارهگیری آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان از مقام خود فرا رسید و اولاف شولتس، جانشین او، روز چهارشنبه ۱۷ آذرماه، بر جایگاه او در دفتر صدراعظمی تکیه زد.
آسوشیتدپرس در گزارشی به پستی و بلندی دوران صدراعظمی مرکل و دستاوردهای ارزشمند او پرداخته است.
ثبت نام آنگلا مرکل موقعی در کتب تاریخ همان زمانی قطعی شد که در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۵، اولین صدراعظم زن آلمان شد. طی ۱۶ سال پس از تصدی این مقام، او وجهه و تاثیر آلمان در جهان را ارتقا بخشید، برای پیوسته نگه داشتن اتحادیه اروپایی تلاش بسیار کرد، سلسلهبحرانهایی را مدیریت کرد و به الگویی برای زنان تبدیل شد.
حالا دوره صدراعظمی نزدیک به رکورد او، با ترک این سمت در سن ۶۷ سالگی فرا رسیده است تا در میان ستایش بینالمللی و محبوبیت داخلی طولانیمدت از صحنه کنار برود.
مرکل، شیمیدان کوآنتومی سابقی که در آلمان شرقی بزرگ شد، با فاصله تنها یک هفته از طولانیترین زمان تصدی دفتر صدراعظمی، از آن خارج میشود. هلموت کول، که آلمان را طی دوره صدراعظمیاش از ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۸ متحد ساخت، یک هفته بیش از او در این دفتر مانده بود.
گرچه شاید مرکل احتمالا دستاورد چشمگیری که مشخصه او به شمار رود از خود بر جا نگذاشته باشد، اما باعث شد حزب دموکرات مسیحی بهعنوان مدیر بحران و مدافع ارزشهای غربی در زمانهای پرتلاطم پدیدار شود.
مرکل در دوره خدمتش چهار دوره ریاستجمهوری ایالات متحده، پنج نخستوزیر بریتانیا و هشت نخستوزیر ایتالیا را به خود دید. دوران صدراعظمی با چهار چالش بزرگ بحران مالی جهانی، بحران بدهی اروپا، روانه شدن سیل مهاجران به اروپا طی سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶ و همهگیری کوویدـ۱۹ مصادف شد.
بهگفته یک صاحبنظر، مرکل برای آلمان مقدار زیادی «قدرت نرم» به ارمغان آورد و وجهه این کشور در جهان را بیشک، ارتقا بخشید.
در آخرین نشست اتحادیه اروپا در اکتبر ۲۰۲۱، باراک اوباما، رییسجمهوری اسبق آمریکا، از ایستادگی او در شرایط دشوار قدردانی کرد.
بهگفته یک متخصص، مرکل همچنین زبان گویایی بهنمایندگی از اروپا در برقراری ارتباط با روسیه بود.
روش آنگلا مرکل بر یافتن راهحلهای چندجانبهگرایانه برای مشکلات جهان استوار بود. مرکل با تاکید بر چندجانبهگرایی گفته بود که بحران مالی جهانی و سیل مهاجرت نیاز دنیا به همکاری فراتر از مرزهای کشورها را عیان کرده است. او حوزههای نیازمند همکاری در جهان را تغییرات اقلیمی، مهاجرت و «دیجیتالسازی» عنوان کرد.
موضع مرکل در چندجانبهگرایی، رابطه او با دونالد ترامپ، رییسجمهوری پیشین ایالات متحده را رابطه دشواری ساخت.
مرکل لقب «رهبر دنیای آزاد» برای خود را نمیپسندید و همواره میگفت که رهبری تنها به یک فرد یا یک کشور خاص منحصر نمیشود. با این حال او رهبری اساسی در اتحادیه اروپا «چغر» قلمداد میشد و بهگفته نخستوزیر لوکزامبورگ، وقتی مذاکرات میان کشورهای اتحادیه اروپا به بنبست میخورد او راهی مییافت تا آنان را دوباره متحد کند و به پیش براند.
شارل میشل، رییس شورای اروپا، در صدوهفتمین نشست اتحادیه اروپا و آخرین نوع از این نشست برای مرکل، صدراعظم آلمان را خطاب قرار داد و او بنایی خواند که نشستها بدون حضور او، مانند رم بدون واتیکان و پاریس بدون برج ایفل، خواهد بود.
با وجود بسیاری ناسازگاریها طی سالیان سال، ستایش همتایان مرکل از او حقیقی بوده است. او میکوشید که اتحادیه اروپا را تا حد امکان یکپارچه نگاه دارد اما سرسختانه از منافع آلمان هم دفاع میکرد. با یونان بر سر بحران بدهی این کشور سرشاخ شد و هنگامی که مجارستان، لهستان و دیگر کشورها، برخلاف آلمان، از پذیرش مهاجران سر باز زدند با آنها مخالفت کرد.
مرکل در حالی از سمت خود کنارهگیری میکند که بهگفته او، شرایط اتحادیه اروپا، مایه نگرانی اوست. او مشکلات برجامانده در این اتحادیه را کارهایی تمامناشده خواند که برای جانشین او مانده است. البته این مساله درباره خود آلمان هم صدق میکند. وداع مرکل با صدراعظمی در حالی است که این کشور نرخ بیکاری پایینتر و وضعیت اقتصادی سالمتری دارد، اما برخی منتقدان از کمبود سرمایهگذاری در زیرساختها در این کشور انتقاده کردهاند.
آنگلا مرکل در ترویج انرژی تجدیدپذیر پیشرفتهایی داشت اما در کند عمل کردن درباره تغییرات اقلیمی مورد انتقاد قرار گرفته است.
مرکل پس از آنکه در سال ۲۰۱۸ اعلام کرد که برای دور پنجم صدراعظمی نامزد نمیشود، از انتقال قدرت بیدردسر در داخل حزب خود باز ماند و حزب دموکرات مسیحی در انتخابات سپتامبر ۲۰۲۱ آلمان شکست خورد. حالا دولت ائتلافی بهرهبری اولاف شولتس گفته که پس از سالها رکورد در آلمان، به دنبال پیشرفت است.
با این حال رای آلمانیها درباره مرکل در کل مطلوب به نظر میرسد. در زمان کارزار انتخاباتی، نرخ محبوبیت او از هر سه جانشین احتمالیاش در آن زمان پیشی گرفت؛ همچنین برخلاف دیگر همتایانش در گذشته، او دفتر صدراعظمی را در زمانی به انتخاب خود ترک میکند.
زبان بدن مرکل و حالات چهرهاش گاهی واکنش او را، فراتر از آنچه بر زبان میآورد، آشکار میکرد. او یکبار از اینکه نمیتواند چهرهای خنثی به خود بگیرد گله کرد و گفت که «نمیتواند» و تلاش برای نمایش این چهره را کنار گذاشته است.
آنگلا مرکل هرگز از سیاستمداری اهل تجمل نبود که البته این از جاذبههای شخصیتی او بود. او در تعطیلاتش پیادهروی میکرد، از سوپرمارکت خوراکی میخرید و در همان آپارتمانی در برلین که پیش از تصدی مقام صدراعظمی در آن زندگی میکرد، میزیست.
لقب «قدرتمندترین زن جهان» مجله فوربس طی ده سال گذشته از آن آنگلا مرکل بوده است. مرکل در حالی از مقامش کنار میرود که سقف شیشهای سلطه مردان در عرصه سیاست را در هم شکسته است؛ گرچه از او انتقاد میشود که برای بهبود تساوی جنسیتی تلاش بیشتری نکرده است.
باراک اوباما درباره مرکل گفته بود که با وجود او، دختران و پسران، زنان و مردان، در زمانهای چالشبرانگیز الگویی دارند.
جورج دبلیو بوش، رییسجمهوری پیشین آمریکا نیز پیشتر در ستایش او گفته بود که آنگلا مرکل، برای مقام مهمی که تصدی آن را در دست داشت رتبه و شان به ارمغان آورد و تصمیمات بسیار دشواری، آن هم بر پایه اصول، اتخاذ کرد. بوش او را «رهبری دلسوز» خواند و «زنی که از رهبری نمیترسید.»
لهجهی افراد به سادگی بازتاب مجموعهای از اصواتی است که در یک محیط زبانی حاکم است و افراد از کودکی در آن رشد میکنند. با این حال همین واقعیت ساده زبانی، معنایی اجتماعی مییابد و مبنایی برای اعمال تبعیض علیه کاربران غیربومی بعضی زبانها میشود.
این نگاه جانبدارانه به لهجه، نشانی از این پیشفرض است که فرد در گروه خودیها جایی ندارد. در موارد بسیاری تبعیض نسبت به گویندگان لهجههای بومی بدون آنکه ضرورتا شکل تعصب به خود بگیرد، اعمال میشود. در نهایت، قرار گرفتن در معرض لهجههای غیربومی و ایجاد محیطی که در آن طیف متنوعی از لهجهها به کار میرود، میتواند میزان تبعیض علیه گویندگان لهجهای غیربومی را کاهش دهد.
شیری لو-آری، مدرس و پژوهشگر روانشناسی در دانشگاه رویالهالووی لندن و همکارانش در پژوهشی به بررسی نقش لهجههای غیربومی در اعمال تبعیض علیه خارجیها پرداختهاند که در وبسایت خبری تحلیلی کانورسیشن منتشر شده است.
اگر کسی از شما بخواهد متنی را با صدای بلند و به لهجه فرانسوی یا ایتالیایی بخوانید، به احتمال زیاد منظور او را متوجه شده و قادر خواهید بود، هرچند نه چندان دقیق، شکلی از آن لهجهها را بیان کنید. (البته ما فرض میگیریم که شما فرانسوی یا ایتالیایی نیستید.) حتی ممکن است شما بتوانید شکلی ساختگی از لهجه را، مثلا وقتی دیالوگهای فیلم پدرخوانده را تقلید میکنید، بسازید.
بدون دسترسی به آمار، میتوان فرض کرد که ما از شنیدن لهجههای مختلف لذت میبریم. شیوه حرف زدن ما، به سادگی، بازتابدهنده صداهای زبان محیطی است که در آن رشد کردهایم. این صداها نباید معنای اجتماعی مضاعفی در خود داشته باشد. اما در واقعیت، افراد ارزشهایی را به لهجهها نسبت میدهند و علیه کسانی که لهجهای غیربومی دارند، تبعیض قائل میشوند.
هر چند بعضی لهجهها مثل فرانسوی ممکن است خوشایند به نظر برسند، تحقیقات روی انگلیسیزبانهای آمریکا و بریتانیا نشان میدهد، غالبا دریافتی منفی از لهجههای غیربومی وجود دارد.
برای مثال، افراد، فروشندهایی که لهجه دارند را کمتر آگاه و متقاعدکننده، ارزیابی میکنند. تحقیقاتی دیگر نشان داده است، احتمال معرفی افرادی که لهجه خارجی دارند، برای استخدام یا ارتقا شغلی کمتر است.
جالب است بدانیم، این تبعیض معمولا ارتباطی به اینکه لهجه افراد مطلوب تلقی شود یا نه، ندارد. برای مثال، افراد علاقه بیشتری برای قبول کوپن تخفیف یک قهوهفروشی نشان میدهند، اگر پیامی که آن کوپن را پیشنهاد میدهد به لهجه بومی و نه خارجی باشد. این تمایل افراد، ربطی به اینکه آن پیام به لهجه فرانسوی، که معمولا مطلوب تلقی میشود یا چینی ارائه شود، ندارد.
به نظر میرسد این نگاه جانبدارانه تا حدودی ناشی از این واقعیت باشد که لهجه خارجی، نشانی از عدم عضویت فرد در گروه تلقی میشود؛ یعنی فردی که در حلقه معمول آشنایان افراد جای نمیگیردو این رفتاری است که از دوران کودکی آغاز میشود. در سنین کودکی لهجه افراد میتواند به عنوان سرنخی برای فهم اینکه آیا کسی برای ما آشناست و در حلقه اجتماعی ما قرار میگیرد یا نه، استفاده شود.
نه فقط به عنوان تعصب و پیشداوری
دکتر لو-آری و همکارانش در مطالعه اخیر خود نشان دادند که هر چند مردم ممکن است پیشداوری و تعصبی درباره افراد با لهجههای غیربومی نداشته باشند اما ممکن است علیه آنها تبعیض قائل شوند. این تبعیض به دشواری درک لهجههای غیربومی، که تلفظهای متفاوتی از زبان بومی دارند، مربوط میشود. این مساله حتی شامل لهجههایی که ما به آنان دید منفی هم نداریم، مربوط میشود.
وقتی دکتر لو-آری و تیم همکارانش اظهار نظرهای نادرستی مثل اینکه «خورشید هر ساعت به اندازه یک متر و نیم کوچک میشود» را برای شرکتکنندگان در پژوهش پخش کردند، وقتی گوینده به زبان بومی صحبت میکرد، آنان تمایل بیشتری به پذیرش این اظهارنظر نسبت به پذیرش همان ادعا به لهجه لهستانی داشتند.
اگر حداقل بخشی از این جانبداری به دشواری فهم اظهارات افراد با لهجهای خارجی مربوط باشد، بنابراین میتوان گفت تسهیل فهم این لهجهها برای مخاطب میتواند تمایل آنان به باور گفتههایی به لهجههای غیربومی را افزایش دهد.
دکتر لو-آری و همکارانش در پژوهشهای پیشین دریافتند قرار گرفتن در معرض یک لهجه میتواند فهم آن را آسانتر کند. بنابراین آنها نیمی از شرکتکنندگان در تحقیق را پیش از آزمون تعیین صحت محتوا، در معرض شنیدن داستانی با لهجه لهستانی قرار دادند و نیمی دیگر را واداشتند به همان داستان با لهجه بومی گوش کنند.
آنها ابتدا این موضوع را که آیا قرار گرفتن در معرض لهجه لهستانی، فهم شرکتکنندگان از بیان به این لهجه را افزایش میدهد، بررسی کردند. آزمون درک لهجه در نهایت به پاسخ مثبت به این پرسش رسید.
یکی از یافتههای کلیدی تحقیق دکتر لو-آری این بود که قرار گرفتن در معرض لهجه لهستانی امکان قضاوت منفی علیه گویندگان لهجههای غیربومی را کاهش میدهد.
در حالی که تعداد شرکتکنندگانی که در معرض لهجه لهستانی قرار گرفتند، هنوز ادعای نادرستی را که به زبان بومی مطرح شده بود در مقایسه با طرح همین ادعا به لهجه لهستانی، صحیح دانستند، بیشتر بود، تفاوت کمتر شده بود. در همین حال پژوهشگران دریافتند، احتمال اینکه مشارکتکنندگانی که عملکرد بهتری در آزمون درک لهجه داشتند، ادعایی را که به لهجه لهستانی مطرح شده بپذیرند، بیشتر است.
بیایید تفاوت لهجهها را به فال نیک بگیریم
پژوهش دکتر لو-آری و همکارانش نشان میدهد، که هر چه بیشتر در معرض لهجههای خارجی قرار بگیریم، دشواریهای فهم آن کمتر و در عین حال قضاوت منفی هم بیشتر رنگ میبازد. بنابراین، با ایجاد محیطی متنوعتر که در آن بومیها و غیر بومیها بیشتر با هم روبهرو میشوند، میتواند امکان بیشتری برای مقابله با تبعیضهای ناخودآگاهانهای که ریشه در تفاوت لهجه دارد، فراهم کند. در عین حال تماس بین گویندگان لهجههای بومی و غیربومی میتواند به کاهش تعصب کمک کند.
همزمان نیاز به تغییری فرهنگی داریم. علاوه بر تشویق تنوع، در وهله اول، همه باید این واقعیت که همه ما لهجه خاصی داریم را به رسمیت بشناسیم. این واقعیت بر بستر نوع خاص صداهایی در محیط زبانی قرار دارد که در آن رشد کردهایم.
لهجه نشاندهنده هوش افراد نیست و در عین حال ارتباطی به سطح تسلط ما به زبانی مشخص ندارد. در نتیجه گویندگان غیر بومی یک زبان هم میتوانند در عین اینکه لهجه زبان مادری خود را حفظ کنند، آن زبان را به روانی صحبت کنند
کمیسیون حقوقی که از سوی پارلمان بریتانیا تشکیل شده لایحه پیشنهادی تبدیل «زنستیزی» به جرم ناشی از نفرت را رد کرد. این کمیسیون پس از بررسی لایحه پیشنهادی به این نتیجه رسیده است که تصویب این لایحه «مشکل اصلی» خصومت و تعصب علیه زنان بر مبنای جنسیت را حل نمیکند.
این اقدام خشم و ناامیدی فعالان حقوق زنان را برانگیخته است. این کمیسیون که یک نهاد مستقل است و کارش توصیه تغییر در قوانین بریتانیاست، پس از بررسی لایحه به این نتیجه رسیده که تصویب آن «مشکل اصلی» خصومت و تعصب علیه زنان بر مبنای جنسیتشان را حل نمیکند.
این کمیسیون فقط در گزارشی اعلام کرد به دولت توصیه میکند برای مقابله با آزار و اذیت جنسی در خیابان، یک جرم خاص را در نظر بگیرد که بنابر ادعای این نهاد موثرتر خواهد بود. روزنامه بریتانیایی گاردین در گزارشی به جزئیات این گزارش پرداخته است.
۲۰ سازمان پیشرو در زمینه حقوق زنان و جرمهای ناشی از نفرت در بیانیهای اعلام کردند کمیسیون حقوقی از «درک نگرانیهای گسترده در مورد معیوب بودن سیستم عدالت کیفری» بازمانده و این سازمانها همچنان به تعهد خود برای مبارزه در این راه پایبند خواهند بود.
فعالان حقوق زنان در این بیانیه گفتند: «بررسیهای کمیسیون حقوقی بسیار محدود است و ارزش قراردادن زنستیزی در فهرست جرایم ناشی از نفرت را به رسمیت نمیشناسد. این اقدام امکان ثبت مواردی که هماکنون دیده نمیشوند را سلب میکند و به طور ویژه تجربه زنان جوامع اقلیت را که به دلایل متعدد در معرض اینگونه رفتارها قرار میگیرند، نادیده میگیرد. سیستم عدالت کیفری در اغلب موارد از زنان اقلیت حمایت نمیکند زیرا اینگونه رفتارهای تبعیضآمیز در قوانین آنها تعریف نشده است.»
فعالان در بخش دیگری از این بیانیه گفتند: «دولت نباید از این گزارش برای کنار گذاشتن مشکل خشونت علیه زنان و دختران استفاده کند بلکه باید از به کارگیری پیشنهادات قانونی مانند ثبت جرایم زنستیزانه توسط نیروهای پلیس، بیدرنگ حمایت کند. زنان و دختران بیش از حد برای اینکه به طور برابر از آنها محافظت شود صبر کردهاند و به مبارزه برای رسیدن به آن ادامه خواهند داد.»
کمیسیون حقوقی در سپتامبر سال گذشته پیشنهاد کرد که جنسیت باید در کنار نژاد، مذهب، هویت ترنس، گرایش جنسی و معلولیت به عنوان یک ویژگی محافظت شده در جرایم ناشی از نفرت تبدیل شود و این ایده را برای بررسی و مشورت مطرح کرد که طرح آزمایشی آن در برخی مناطق بریتانیا موفقیتآمیز بود.
در ماههای اخیر، تمرکز بر خشونتهایی که به طور معمول علیه زنان صورت میگیرد، از جمله قتل دو خواهر در بریتانیا افزایش یافته است. در پی ربودن، تجاوز جنسی و قتل یک زن جوان در مسیر رفتن به خانه در لندن توسط یک افسر پلیس، صدها زن از تجربههای مشابه خود و اینکه در راه رفتن به خانه احساس ناامنی میکنند گفتند.
اما بوریس جانسون، نخست وزیر بریتانیا در ماه اکتبر گذشته این ایده که زنستیزی باید در شمار جرایم ناشی از نفرت قرار بگیرد را رد کرد و گفت: «اگر دامنه وظایف پلیس را گسترش دهید مشکلات را بیشتر خواهید کرد.»
دومینیک راب وزیر دادگستری نیز این پیشنهاد را رد کرد و در حالیکه به نظر میرسید در مورد معنای دقیق زنستیزی زیاد مطمئن نیست گفت: «این پیشنهاد میتواند هم مورد آزار زنان و هم آزار مردان به کار برده شود.»
کمیسیون حقوقی در خلاصهای از گزارش خود گفت: «ما میدانیم که بسیاری از مردم ممکن است با تصمیم ما مخالف باشند و درک و پذیرش آن با توجه به رواج خشونت و سوءاستفاده جنسی و جنسیتی، برای آنها دشوار باشد. ما توصیههای خود در این زمینه را بر اساس شواهد و ملاحظات سیاستگذاری که پیش روی خود داریم ارائه کردهایم. با اینکه این لایحه پیشنهادی در ظاهر جذاب است، اما معتقدیم تبدیل زنستیزی به یک جرم ناشی از نفرت، نتایج ملموسی به شیوهای که بسیاری از فعالان حقوق زنان پیشنهاد کردهاند ارائه نمیدهد.»
کمیسیون حقوقی در ادامه گفت اضافه کردن جنس و جنسیت به قوانین جرایم ناشی از نفرت بعید است آزار جنسی در ملاعام را مهار کند، زیرا تعیین آستانه پیگرد قانونی همچنان مشکل خواهد بود. از طرفی این امر میتواند پیگردهای قانونی مربوط به تجاوز جنسی و خشونت خانگی را پیچیدهتر و تضمین محکومیتها را دشوارتر کند و باعث ایجاد یک «سلسلهمراتب در قربانیان» شود.
آنا بیرلی، فعال حقوق زنان و از سیاستگذاران در زمینه امنیت زنان در خیابان گفت: «زنان حق دارند به طور کامل و برابر حمایت شوند و تبدیل زنستیزی به یک جرم ناشی از نفرت ضرورتا به پلیس اجازه میدهد مشکلات و مجرمان را شناسایی و برای جلوگیری از خشونت و سوءاستفاده جدی مداخله کند.»
پس از قتل یک زن جوان به دست پلیس در لندن، دولت بریتانیا به نیروهای پلیس دستور داد تا دادههایی را در مورد جرایمی که به نظر میرسد انگیزه آنها خصومت علیه زنان است جمعآوری کنند، اما شورای ملی روسای پلیس بریتانیا گفته هنوز منتظر دستورالعمل وزارت کشور درباره نحوه ثبت این دادههاست.
پژوهشگران دریافتند زندگی در نزدیکی فضای سبز میتواند علائم فیزیکی و روانی سندرم پیش از قاعدگی را کاهش دهد.
پژوهشی که برای اولین بار روی بیش از هزار زن ۴۹-۱۸ ساله در نروژ و سوئد انجام شده نشان میدهد زنانی که در طول زندگی خود در محلههایی با فضای سبز بیشتر زندگی میکنند کمتر از زنانی که در محلههای کمتر سبز زندگی میکنند این علائم را تجربه میکنند.
روزنامه بریتانیایی گاردین در مقالهای جزئیات این تحقیق جدید را منتشر کرده است. پژوهشگران معتقدند نتایج این تحقیق به شناخت و درک ما از عوامل موثر در سلامتی انسان کمک بسیاری کرده است.
دانشمندان موسسه بهداشت جهانی بارسلونا و دانشگاه برگن در نروژ در تحقیقات خود دریافتند زنانی که در محلههایی با فضای سبز بیشتر زندگی میکنند کمتر دچار علائم سندرم پیش از قاعدگی مانند اضطراب، افسردگی، مشکلات خواب، حساسیت سینهها و یا نفخ و درد در ناحیه شکم میشوند.
با اینکه سندرم پیش از قاعدگی در ۲۰ درصد از زنان در سنین باروری باعث ایجاد علائم بالینی میشود، اما تا پیش از این تحقیق هیچ مطالعهای در مورد ارتباط آن با فضای سبز انجام نشده بود.
نتایج این تحقیق بار دیگر نشان میدهد چقدر محیطها و فضاهای طبیعی و تاثیر آن بر سلامتی افراد تاثیر دارد و بر شواهد موجود در این زمینه میافزاید.
زنان شرکت کننده، که از شهرهای برگن در نروژ و گوتنبرگ، اومئو و اوپسالا در سوئد بودند، باید پرسشنامهای را تکمیل میکردند. در این پرسشنامه از شرکتکنندگان پرسیده شد آیا علائم رایج پیش از قاعدگی مانند تحریک پذیری، اضطراب، گریه کردن، حساسشدن بیشتر،مشکل خواب، افسردگی، حساسیت در پستانها یا نفخ شکم و سردرد را تجربه کردهاند.
این مطالعه از شاخص اختلاف پوشش گیاهی نرمال شده (NDVI) برای محاسبه فضای سبز استفاده کرده است. پژوهشگران در این تحقیق همچنین قرار گرفتن در معرض آلودگی هوا را نیز تخمین زدهاند. ( شاخص اختلاف پوشش گیاهی یک شاخص گرافیکی است که برای ارزیابی وجود یا عدم وجود پوشش گیاهی در یک منطقه به کار برده میشود.)
این تحقیق برای رسیدن به دو هدف انجام شد:
۱) تعیین اینکه آیا زندگی در نزدیکی یک فضای سبز شهری میتواند علائم سندرم پیش از قاعدگی را بهبود بخشد
۲) آیا شاخصهای دیگری مانند توده بدنی، آلودگی هوا یا فعالیت بدنی بر این سندرم تأثیر می گذارد یا خیر
نویسنده اصلی این مطالعه، کای تریبنر، که یک پژوهشگر در دانشگاه برگن است، میگوید: «سه علامت از چهار علائمی که با قرار گرفتن در فضای سبز بهبود یافتند، علائم روانی بودند، که با دانستههای فعلی ما درباره اینکه تماس با طبیعت به کاهش استرس و بهبود سلامت روانی کمک می کند، مطابقت دارد.»
تریبنر در ادامه میگوید فضای سبز میزان کورتیزول (هورمونی که با استرس در بدن ترشح میشود) را کاهش میدهد. به گفته او استرس میتواند علائم سندرم پیش از قاعدگی را بدتر کند و سطح هورمون کورتیزول را افزایش دهد که به نوبه خود میتواند با افزایش ترشح پروژسترون همراه باشد که با بروز علائم سندرم پیش از قاعدگی مرتبط است.
اما این تحقیق نشان داد که زنان زمانی از فواید بودن در فضای سبز بهره میبرند که طولانی مدت در معرض آن قرار بگیرند..
پیام دادوند، پژوهشگر موسسه بهداشت جهانی بارسلونا و یکی از هماهنگکنندگان این تحقیق، گفت: «زمانی که ما قرار گرفتن در معرض فضای سبز را در یک مقطع زمانی خاص بررسی کردیم، تحلیل دادهها نتایج قابلتوجهی به همراه نداشت و نتایج تحقیقات ما بر اهمیت قرار گرفتن طولانی مدت در فضای سبز برای کاهش علائم سندرم پیش از قاعدگی تاکید میکند.»
دادوند در ادامه میافزاید: «با وجود شواهد بسیاری که در زمینه تاثیر فضای سبز بر سلامت انسان وجود دارد، هنوز بسیاری از شهرها از فضاهای سبز برخوردار نیستند. مسئولان شهری باید محیطهای طبیعی را برای سلامت ما در اولویت قرار دهند.»
تا پیش از پایان قرن حاضر، قسمت اعظم شمالگان سالیانه بیشتر باران خواهد داشت تا برف. پیامدهای چنین تغییری نه تنها برای شمالگان، بلکه برای سراسر جهان، عظیم خواهد بود.
کاهش دریایخها از شناختهشدهترین اثرات گرمایش در شمالگان است. همچنین مدتهاست پیشبینی شده است که شمالگانی گرمتر، بهدلیل گردش شدیدتر آب بین زمین، جو و اقیانوس، پربارانتر هم خواهد بود. تغییر از منطقه منجمد به منطقهای گرمتر و بارانیتر، ناشی از ظرفیت جوی گرمتر است که با تبخیر بیشتر از اقیانوسهای غیرمنجمد و ملایم کردن «جریان جِتی»، قادر به نگه داشتن رطوبت در خود است.
گمان میرود که در قرن ۲۱، چرخه آب شمالگان از چرخهای برفمحور به چرخهای بارانمحور تغییر کند. اگرچه زمانبندی آن نامشخص است، نتایج یک پژوهش جدید نشان میدهد که این تغییر ممکن است از آنچه انتظار میرفت هم زودتر روی دهد و در این صورت، اثرات ناشی از آن بهویژه در فصول پاییز شدیدتر خواهد بود. بنا بر این پژوهش، اقیانوس منجمد شمالی، سیبری و مجمعالجزایر قطبی کانادا، بهجای آنچه در سال ۲۰۹۰ برای آنها تصور میشد، بیست سال زودتر و تا سال۲۰۷۰ بارانمحور میشوند.
گرم و مرطوب لزوما بهتر نیست
تغییری چنین عظیم در چرخه آب شمالگان ناگزیر بر زیستبوم خشکی و اقیانوس نیز تاثیر خواهد گذاشت. ممکن است فکر کنید که شمالگانی گرمتر و مرطوبتر بهنفع اکوسیستم خواهد بود. به هر حال جنگلهای بارانی گونههای گیاهی و جانوری متنوعتری از توندرا دارد. اما گیاهان و جانوران شمالگان میلیونها سال است که در تطابق با شرایط سرد تکامل یافتهاند و شبکه غذایی ساده آنها در برابر چنین اختلالی، آسیبپذیر میشود.
بهعنوان مثال، دمای بالاتر میتواند موجب شود نوزاد حشرات زودتر و پیش از تولد ماهیهایی که غذایشان را از آنها تامین میکنند، از تخم خارج شوند.
همچنین بارش بیشتر به معنی شسته شدن و روانه شدن مواد مغذی به داخل رودخانههاست که تصور میشود شاید بتواند برای گیاهان ذرهبینی که در انتهای زنجیره غذایی قرار دارند، فوایدی در بر داشته باشد، با این حال، این امر میتواند به گلآلودتر شدن رودخانهها و آبهای ساحلی دامن بزند، از ورود نور لازم برای فتوسنتز گیاهان داخل آب جلوگیری کند و جانوران «پالیدهخوار»، مانند برخی گونههای کوسه و نهنگ، که از راه پالودن آب مواد مغذی به دست میآورند، گیر بیندازد.
دیگر اینکه شورابها معمولا در مقایسه با آب شیرین و آب دریا، میزبان گونههای کمتریاند؛ پس از دست رفتن آب شیرین ممکن است تنوع طیف گیاهی و جانوری در سواحل شمالگان را کاهش دهد.
با در نظر گرفتن اقیانوس منجمد شمالی نیز، دلایل برای تردید درباره منافع احتمالی دمای بالاتر و چرخش بهتر آب شیرین، باز هم پررنگتر میشود. حل شدن اجزای سازنده آب باران، آب رودخانه، برف آبشده و یخ، قلیایی بودن سطح آبهای شمالگان را کاهش میدهد که این خود شکل گرفتن صدف و اسکلت در ریزجانداران آبزی را دشوارتر و خنثیسازی شیمیایی تاثیرات اسیدی ناشی از دی اکسید کربن جذبشده در آب دریا را محدود میکند.
همچنین جاری شدن رودخانهها بر روی لایههای «پِرمافِراست»، یخخاک، مواد آلی آنها را شسته و به دریا سرازیر خواهد کرد. باکتریها روانشده به آب دریا میتوانند با تبدیل شدن به دی اکسید کربن، اقیانوس را اسیدیتر کنند. چگالی آب شیرین هم از آب دریا کمتر است و بر روی آب متراکمتر آن روان خواهد شد. این امر موجب ایجاد طبقهبندی در آب اقیانوس میشود که از گردش موادمغذی و ریزجانداران بین بستر و سطح آب جلوگیری و فعالیت زیستی را مختل میکند.
با در نظر گرفتن تمامی این موارد، اگرچه تاثیر شمالگانی گرمتر و پربارانتر بر شبکه و امنیت غذایی و همچنین تنوع زیستی نامعلوم است اما از آنچه بر میآید مثبت بودن آن نامحتمل است.
بالا رفتن دما در شمالگان دههها پیشتر از معدل جهانی است
افزایش دما در شمالگان از معدل گرمایش جهانی پیشی گرفته است و با کاهش بارش برف و افزایش بارش باران در این منطقه، این گرمایش تنها تشدید خواهد شد. برف نور خورشید را به فضا بازتاب میدهد، در نتیجه هنگامی که برف کمتری بر روی زمین باشد، انعکاس کمتری وجود خواهد داشت و زمین خالی از برف، انرژی خورشیدی بیشتر جذب خواهد کرد و گرم ترخواهد شد. بنابراین شمالگان، بیش از باقی مناطق در جهان گرم خواهد شد و تفاوت دما بین گرمترین و سردترین نقاط کره زمین را کمتر خواهد کرد که این خود پیامدهای پیچیدهای بر اقیانوس و جو در بر خواهد داشت.
اجلاس اقلیمی اخیر در گلاسکو، بر تلاشها برای نگه داشتن میانگین گرمایش جهانی بر روی ۱/۵ درجه متمرکز بود. اما باید در نظر داشته باشیم که این یک میانگین جهانی است و شمالگان، با کمترین حد برآورد، دستکم تا دو برابر بیش از این معدل دما گرم خواهد شد.
این چنین است که حقیق و پژوهشهایی از این دست، اهمیت درخواستها برای رصد بهتر نظامهای «هیدرولوژیکی» منطقه شمالگان و افزایش آگاهی از اثرات قابلتوجه کوچکترین افزایش دما در جو را بیش از پیش آشکار میکند.