نتیجه یک پژوهش جدید درباره خجالتی بودن در کودکان: کودکان غیرخجالتی هم گاهی خجالتی میشوند
آیا خجالتی بودن ویژگی شخصیتی است یا صرفا حالتی است که فرد احساس میکند و از خود بروز میدهد؟ سیانان در این مقاله که ترجمهای از آن را میخوانید، به این موضوع پرداخته و تلاش کرده تا پاسخی برای این پرسش بیابد.
گاردین با انتشار مقالهای به یافته جدید یک تیم پژوهش دانشگاه آستین در تگزاس پرداخته است که ترجمهای از آن را در ادامه میخوانید.
در یک نوآوری بیسابقه، رمزگشایی متکی به هوش مصنوعی توانست با ترجمه فعالیت مغز به سلسله جملات، اجازه دهد افکار فرد خوانده شود و به رشته سخن درآید.
این "رمزگشا" نشان داد میتواند هنگامی که افراد به داستانی گوش میکنند یا در سکوت خیالپردازی میکنند با دقتی فوقالعاده و با کمک اسکن داده افامآرآی (تصویربرداری تشخیص مغناطیسی)، افکار را به شکل متن بازسازی کند.
سیستمهای پیشین رمزگشایی زبان نیازمند کاشت ایمپلنت با جراحی بودند اما این راه نیاز به هیچ جراحیای ندارد و به کمک بیمارانی خواهد آمد که به دلیل سکته یا بیماری نورون حرکتی، در برقراری ارتباط مشکل دارند.
دکتر الکساندر هوث، دانشمند علوم اعصاب در دانشگاه تگزاس آستین گفت که او و تیمش ۱۵ سال بر روی این ابداع کار کردهاند و این که این رمزگشا اینگونه خوب کار میکند، شگفتانگیز و هیجانآور است.
نوآوری جدید در ابداع این رمزگشا بر محدودیت اساسی افامآرآی پیروز شده است؛ چون افامآرآی در حالی که میتواند فعالیت مغزی را در قسمت خاصی از مغز، با وضوحی فوقالعاده بالا ترسیم کند اما این موضوع زمان میبرد که در حقیقت دنبال کردن افکار و همان زمان وقوع آن را غیرممکن میکند.
این تاخیر به دلیل فاصله بین زمانی است که اسکن افامآرآی جریان خون را برای پاسخ به فعالیت مغزی اندازه میگیرد که بالا میرود و به اوج میرسد و در ۱۰ ثانیه به شماره پایه میرسد؛ به عبارت دیگر حتی قدرتمندترین ابزار اندازهگیری نمیتوانسته این مشکل را حل کند و علاوه بر این، چنین فرآیندی «پر سر و صدا» و کند هم بوده است.
چنین محدودیت دستوپاگیری، توانایی برای تفسیر فعالیت مغز در پاسخ به گفتار طبیعی را هم مختل میکرد چون طی چند ثانیه آمیزهای درهم از اطلاعات را تحویل میداد.
پیشرفت الگوهای زبانی بزرگ -مثلا فنآوریهایی مثل چتجیپیتی- هم در به نتیجه رسیدن چنین نوآوریای موثر بوده است.
چنین مدلهایی قادرند معنای زبان را در قالب اعداد ارائه دهند و به این شکل دانشمندان را قادر سازند تا ببینند کدام الگوی فعالیتهای عصبی با رشته کلام و معنای خاص کلام مرتبط است تا این که فعالیت مغز (کلمات) را تحتاللفظی و واژه به واژه معنا کنند.
در فرآیند ابداع این نوآوری از سه داوطلب خواسته شد تا هر کدام ۱۶ ساعت در اسکنر دراز بکشند و به پادکستی گوش کنند. سپس به رمزگشا دستور داده شد تا فعالیت ذهنی این افراد را با استفاده از یک مدل زبانی بزرگ و با معنا، مرتبط کند و تطابق دهد.
بعدتر همان داوطلبان در حالی که به داستان جدیدی گوش یا به روایت داستانی فکر میکردند، دوباره اسکن شدند و از رمزگشا استفاده شد تا از فعالیت مغزی، متن تولید و استخراج کند. تقریبا در نیمی از زمان، متن دقیقا یا نزدیک به معنا و مقصود کلمات اصلی در ذهن داوطلبان بود.
هوث در این باره گفت که سیستم ابداعی او و تیمش در سطح افکار و معانی کار میکند و به این دلیل است که کلمات (تحتاللفظی) خروجی آن نیست بلکه خروجی لب کلام است.
در این پژوهش، همچنین از داوطلبان خواسته شد تا در همان حین که در اسکنر دراز کشیده بودند چند ویدیوی صامت تماشا کنند و سپس رمزگشا قادر بود تا از فعالیت مغزی آنها استفاده کند و محتوایی را که در ویدیو بود، به دقت توصیف کند.
هوث گفت که اسکنر گاهی درباره بخشهایی از زبان، مثلا ضمایر گیج میشده و ضمایر مونث و مذکر (در زبان انگلیسی) و گاهی اول شخص و سوم شخص را قاطی میکرده است.
هوث افزود که نمیداند چنین مشکلی تا چه اندازه دردسر ایجاد خواهد کرد.
جری تنگ، دانشجوی دانشگاه آستین تگزاس و عضوی از تیم پژوهش هوث هم درباره این یافته گفت که تیم تحقیقات میداند ممکن است از چنین ابزاری برای مقاصد بدی استفاده شود و این چیزی است که در طراحی چنین نوآوریای در نظر گرفته شده و پیامدهای اینچنینی این ابداع برای تیم پژوهش مسالهای جدی است.
تصویر «غزه» سالهاست که با جنگ و ویرانی گره خورده. جایی که درختان زیتوناش به عنوان «شاخههای صلح در منطقهای جنگزده» شهرت جهانی دارند. اما آیا میدانستید تالابهای غزه گذرگاه حیاتی برای حفظ میلیونها پرنده مهاجر هستند؟
یکی از شهرهای ساحلی دریای مدیترانه با دارا بودن ۴۲ کیلومتر خط ساحلی، محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا به علت تعصبات مذهبی و جنگهای ویرانگر، در دهههای اخیر اغلب تیتر رسانههای خبری جهان بوده؛ در حالی که طبیعت منحصر به فرد این منطقه در پس این اخبار از اولین قربانیان غفلت و خودخواهی انسان است.
در پی افزایش نگرانیها درباره نابودی تالابهای غزه در فلسطین، سازمان ملل متحد در تلاش است تا این تالابها را بازسازی کند.
یورونیوز در گزارشی، نگاهی داشته است به تلاشهای بینالمللی برای احیای این منطقه.
غزه در گذشتهای نه چندان دور
ساکنان غزه روزگاری را به یاد میآورند که ماهیها در تالابهای غزه شنا میکردند و هزاران پرنده مهاجر هر بهار و پاییز بر فراز آن اوج میگرفتند.
آن روزها، آب از تپههای الخلیل در کرانه باختری سرازیر میشد، در صحرای نقب میپیچید و قبل از رسیدن به دریای مدیترانه، تالابهای ساحلی مرکز غزه را پر میکرد و زندگی در سایهسار درختان زیتون در جریان بود.
کشمکش سیاسی و فاجعه زیستمحیطی
در دهه ۷۰ میلادی، اسرائیل با منحرف کردن مسیر آب در بالادست به سمت زمینهای خود، باعث کاهش جریان آب باران به نوار غزه شد.
همچنین ریختن فاضلاب و زباله از سوی شهرداریهای محلی به این دره، تالابهای غزه را در معرض نابودی تدریجی قرار داد.
در سال ۲۰۰۰ میلادی این منطقه از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین بهعنوان ذخیرهگاه طبیعی اعلام شد تا از زوال بیشتر منابع طبیعی آن جلوگیری شود؛ هر چند این تصمیم در بهبود شرایط تاثیری نگذاشت.
پس از به قدرت رسیدن گروه شبهنظامی حماس در نوار غزه در سال ۲۰۰۷ میلادی، اسرائیل اقدام به محاصره هوایی، زمینی و دریایی این منطقه کرد.
این اقدام، تاسیسات تصفیه آب و زباله را با مشکلات زیرساختی، قطع برق و کمبود سوخت مواجه ساخت بهطوری که تا سال ۲۰۱۷ میلادی به علت آلودگی حدود ۷۳ درصد از سواحل غزه برای شنا ناامن اعلام شدند.
یسر الاطرش، مشاور آب و محیط زیست که تاثیر مخرب آلودگی بر حیات وحش و سلامت عمومی در غزه را مطالعه میکند، میگوید: «تالابهای غزه به فاجعه زیست محیطی تبدیل شدهاند؛ منطقهای خطرناک برای گونههای جانوری، گیاهی و ساکنانی که از وجود انگلها، عفونتها و بیماریها رنج میبرند.»
او توضیح میدهد که در طول بارش بارانهای شدید، اسرائیل آب را بهسوی پاییندست رها میکند و همین امر منجر به وقوع سیلابهای فاجعهبار در مناطق مسکونی و زمینهای زراعی میشود.
بنا بر اعلام یورونیوز، سازمان آب اسرائیل به درخواست مصاحبه برای توضیح در این مورد پاسخ نداده است.
امکان احیای تالابهای غزه
خبر خوش اما این است که با وجود دههها غفلت، کاهش ورود آب شیرین به دره، توسعه مناطق شهری و انباشت زباله، این تالابها هنوز زنده هستند.
بر همین اساس یک پروژه ۴۶ میلیون یورویی از سوی برنامه توسعه سازمان ملل متحد با هدف احیای تالابهای غزه به عنوان ذخیرهگاه طبیعی در زمستان سال ۲۰۱۸ میلادی آغاز به کار کرد. پروژهای امیدبخش برای احیای آنچه ویران شده است. این پروژه ۱۰ ساله با هدف ایجاد یک منطقه محیط زیستی و تفریحی برای مردم غزه با کمک بلژیک، نروژ و ژاپن کار خود را آغاز کرده است.
احمد حلس، رییس موسسه ملی محیطزیست و توسعه غزه توضیح میدهد: «اکنون زمان مناسب برای توسعه تالابهاست زیرا با تاسیس تصفیهخانه فاضلاب در سال ۲۰۲۱، منبع آب قابل اتکایی برای تامین نیاز دره در اختیار داریم.»
ایوان هیل، نماینده ویژه مدیر برنامه توسعه سازمان ملل برای کمک به مردم فلسطین نیز میگوید: «مرحله اول این پروژه تضمین همکاری پنج شهرداری در اطراف تالابهای غزه و ایجاد یک شورای خدمات مشترک است. مرحله دوم شامل پاکسازی ۵۰ هزار تن زباله و تلاش برای جلوگیری از تخلیه غیرقانونی آن در این منطقه است.»
گام بعدی پروژه، تقویت خاکریزی دره برای کنترل سیلاب، بهبود کیفیت آب، احیای تنوع زیستی و کاشت گونههای گیاهی متناسب با منطقه است.
عبدالفتاح رابع، استاد مطالعات محیط زیست دانشگاه اسلامی غزه که در زمینه تنوع زیستی تخصص دارد، میگوید: «وضعیت در حال بهبود است. همین چند سال پیش بوی آنجا وحشتناک بود. اکنون میبینیم زندگی به دره بازمیگردد و حیواناتی که ناپدید شده بودند در حال بازگشت هستند.»
امید دوباره و تداوم مبارزه
با پیشرفت این پروژه، امید به احیای آنچه در یکی از محصورترین مناطق دنیا ویران شده است، بیشتر میشود.
این پروژه نه تنها برای نجات محیط زیست، بلکه در مورد بهبود معیشت در یکی از پرجمعیتترین مناطق جهان است.
اطرش میگوید: «تالابهای غزه اهمیت تاریخی دارند. آنها بخشی از میراث ما هستند و اهمیت بسیاری برای تنوع زیستی این منطقه دارند.»
از نظر هیل، این پروژه در مورد کیفیت زندگی، احساس عزت و غرور است: پروژهای برای ایجاد یک فضای تفریحی مناسب تا مردم بتوانند در آن راه بروند، نفس بکشند و استراحت کنند.
افزایش آگاهی درباره اهمیت این تالابها، نویدبخش حفظ دستاوردهای پروژه و پیشبرد آن است.
از سوی دیگر، نقش مقامات محلی نیز در اجرای قانون و تامین امنیت منطقه بسیار مهم است.
بر اساس گزارش یورو نیوز، حالا که غزه میتواند کمی نفس بکشد، بدون تردید تداوم احیای محیط زیست آن تاثیر بهسزایی در ثبات این منطقه خواهد داشت.
جشن تاجگذاری چارلز سوم، پادشاه بریتانیا، روز شنبه ششم ماه می، مصادف با ۱۶ اردیبهشت برگزار میشود. وبسایت کانورسیشن در مقالهای به جزییات برنامهریزیهای انجام شده برای جشن سه روزه تاجگذاری در بریتانیا پرداخته است که در ادامه ترجمهای از آن را میخوانید.
سلطنت در بریتانیا از همه سو تحت فشار است. از سویی رسواییهای اعضای خاندان سلطنتی ادامه دارد و از سوی دیگر حمایت نسل جوان از نهادی «دِ مده» که ربط اندکی به دنیای مدرن و امروزی دارد و پایههای آن بر دبدبه و کبکبه و تجملات است، کمرنگ شده.
به همین دلایل روز جشن تاجگذاری چارلز سوم فرصتی طلایی برای خاندان سلطنتی است که ارزش خود برای بریتانیا را به مردم این کشور نشان دهد.
جشن تاجگذاری سه روز، از ششم تا هشتم ماه می به طول میانجامد و با انواع فعالیتهایی همراه است که میتواند چهره سلطنت و برند آن را در چشم مردم بریتانیا ارتقا بخشد.
جشنهای سلطنتی اغلب با احساسات، فانتزیها و حس خوشگذرانی در مردم سر و کار دارند که البته همه ابعاد مهمی از «تجربه مصرفگرایی» هستند؛ جشن تاجگذاری، بدون هیچ برو و برگشتی، قطعا تجربه مصرفکننده است.
هر روز از سه روز جشن تاجگذاری به شکل هوشمندانهای طراحی شده تا طیفی از احساسات و واکنش از سوی مردم بریتانیا را برانگیزد و آنها را به تعامل بیشتر با خاندان سلطنتی وادارد.
چنین تعاملی حیاتی است چون پادشاهی مشروطه همچون پادشاهی بریتانیا، نیازمند حمایت مردم بریتانیاست تا بتواند به بقایش ادامه دهد.
جشن تاجگذاری سه روزه، همه و همه درباره خلق تجربه و خاطراتی منحصر به فرد درباره خاندان سلطنتی است. در گذشته، چنین خاطراتی در آلبومهای عکس، دست به دست بین نسلها میگشت. حالا مردم خاطراتشان را به رسانههای اجتماعی میسپرند ولی خانواده و دوستانشان را به تماشای این عکسها فرا میخوانند؛ سنتی که موجب میشود سلطنت در قلب فرهنگ بریتانیا به حیاتش ادامه دهد.
شنبه ششم می (۱۶ اردیبهشت): روز نمایش باشکوه
نقطه تمرکز اصلی سه روز جشن تاجگذاری، جشن بر تخت سلطنت تکیه زدن چارلز در کلیسای وستمینستر است. رفتن شاه و ملکه از کاخ باکینگهام در کالسکه سلطنتی به کلیسای وستمینستر، با تشریفات و شکوهی خاص برگزار میشود تا یادآور جادوی سلطنت به خیل تماشاچی و تداعیکننده داستانهای شاه و پریان زمان کودکیِ بزرگسالانِ جمع باشد.
مراسم تشریفاتی بردن شاه و ملکه به وستمینستر همچنین مجالی برای مشاهده ثبات و استمرار سلطنت است.
دیوید استارکی، مورخ بریتانیایی، معتقد است سلطنت تنها دریچهای است که میتوان از آن دائما به تاریخ انگلستان نگاه کرد و تاجگذاری چارلز یک حلقه اتصال دیگر در تاریخ چنین میراثی است.
طبق پیشبینیها، به جز خود اعضای خاندان سلطنتی، قریب به دو هزار مهمان در مراسم تاجگذاری چارلز سوم حضور خواهند یافت.
جشن تاجگذاری چارلز سوم در سراسر جهان از رسانهها پخش خواهد شد و یادآور تاجگذاری ملکه الیزابت دوم در سال ۱۹۵۳ است که اولین تاجگذاری در خاندان سلطنتی بریتانیا بود که از تلویزیون پخش شد: جشنی که ۲۷ میلیون نفر آن را تماشا کردند و ۱۱ میلیون نفر شنونده رادیو به آن گوش دادند.
در روز تاجگذاری الیزابت دوم، میلیونها نفر هم به خیابانها ریختند تا شادی و پایکوبی کنند و انتظار میرود خیابانهای بریتانیا پس از تاجگذاری چارلز سوم هم شاهد جشن و سرور مردم باشد.
یکشنبه هفتم می (۱۷ اردیبهشت): روز بازی
برای بسیاری افراد، جشن اصلی در این جشن سه روزه، یک دورهمی با همسایهها در روز یکشنبه است. یکشنبه، جشنهای خیابانی در سراسر انگلستان برگزار خواهد شد که سنتی از فرهنگ بریتانیا، موسوم به «چای صلح» است که قدمت آن به سال ۱۹۱۹ میرسد. در این سنت، با پایان جنگ جهانی اول، مردم در خیابانها به شادی و پایکوبی پرداختند.
جشنهای خیابانی بخش مهمی از رویدادهای شاهنشاهی شده است و وبسایت رسمی برای تاجگذاری، از مردم خواسته تا به «ناهار بزرگ جشن تاجگذاری» بپیوندند و با قرار دادن فایلهایی برای دانلود، به فراهم آوردن اسباب و برنامهریزی برای آنها، به منظور بر پا کردن جشنی خلاقانه، کمک کنند.
البته جشنهای خیابانی فقط مورد علاقه سلطنتخواهان نیستند و بسیاری از شرکتکنندگان در آن، صرفا از پایکوبی و تفریح کردن با بقیه لذت میبرند. بسیاری از شرکتکنندگان خواستار انحلال سلطنت در بریتانیا و شماری از آنها هم جمهوریخواه هستند.
پژوهشها بر طبق تجربه پیشین جشنهای خیابانی سلطنتی در بریتانیا نشان داده که این دست جشنها اغلب برای گردآوردن مردم از گروههای مختلف و پیشینههای گوناگون است تا این که جشنی برای پاسداشت هویت ملی.
روز یکشنبه کنسرت و نمایش رقص بزرگی در کاخ وینزور هم برگزار میشود.
دوشنبه هشتم می (۱۸ اردیبهشت): کمر بستن به خدمتگزاری مردم
روز هشتم می هم روز داوطلب شدن عمومی و اختتامیه سه روز جشن تاجگذاری است که در آن پادشاه خود را وقف خدمتگزاری مردم میکند: روز «کمک بزرگ»، روز تشویق مردم به گرد هم آمدن و تشکیل یک جماعت و حمایت محلی.
آنانی که معمولا داوطلب ارائه خدمات محلی میشوند و نیکوکارانی که به خیریهها کمک میکنند در این روز حسابی مشغولند.
این روز هم ممکن است به مذاق نسل زِد که بیش از هر نسل دیگری با سلطنت بیگانه است و آن را نهادی از مد افتاده میداند، خوش بیاید.
نسل جوان عمل را به حرف ترجیح میدهد و البته حمایت نسل جوان از سلطنت، برای بقای این نهاد ضروری است.
آسوشیتدپرس درباره دلیل قیمت سرسامآور اقلام خوراکی در سراسر جهان مقالهای منتشر کرده که در ادامه ترجمهای از آن را میخوانید.
قیمت مواد غذایی در سراسر جهان دائم به شکل عجیب و غریبی بالاست. در بازار جهانی، قیمت غلات، روغن خوراکی، لبنیات و دیگر اقلام کشاورزی از آن قیمت بیسابقهای که مدتی پیش به آن رسیده بود، افتاده اما این کاهش قیمت گویا هنوز به دنیای مغازهداران، دستفروشان و خانوادههایی که تلاش میکنند نان سر سفرهشان ببرند، نرسیده است.
یک مادر کنیایی در این باره به آسوشیتدپرس گفت که خانواده او بیشتر روزها شام و ناهار ندارند چون باید پول مخارج مدرسه بچهها را بدهند.
او گفت که قیمت یک بسته دو کیلویی آرد ذرت دو برابر درآمد روزانه اوست. او در یک غرفه سبزیجات میفروشد.
قیمت مواد غذایی حتی پیش از حمله روسیه به اوکراین هم بالا بود؛ آغاز جنگ اوکراین، خرید و فروش غلات و کود را مختل کرد و قیمت اقلام خوراکی را حتی بالاتر برد اما در مقیاس جهانی، آن شوک عظیم ناشی از افزایش بیسابقه قیمتها خیلی وقت است که خوابیده است.
به گزارش سازمان ملل، قیمت اقلام خوارکی طی یک سال گذشته مرتبا کاهش داشته است و دلیل این کاهش، قیمت برداشت خوب محصول در برزیل و روسیه و موافقت مسکو با خروج محصولات از دریای سیاه است.
شاخص قیمت موادغذایی بخش غذا و کشاورزی سازمان ملل هم پایینتر از زمانی است که نیروهای روسیه به اوکراین حمله کردند.
با وجود چنین کاهش بهایی، قیمت مواد غذایی که مردم چارهای جز خرید آنها ندارند، سر به فلک کشیده و به شکل نامتناسبی مناطقی از جهان را درگیر تورم سخت کرده است اما به هر حال از ایالات متحده و اروپا تا کشورهای در حال توسعه با افزایش قیمتها دست و پنجه نرم میکنند.
ایان میچل، اقتصاددان، باور دارد که بازار مواد غذایی جهان چنان به هم پیوسته است که «هر کجا در جهان باشیدِ تاثیر بالا رفتن قیمتها را مشاهده میکنید.»
چرا تورم قیمت مواد غذایی در جهان این چنین افسارگسیخته است؟ با وجود کاهش قیمت اقلام خوراکی در بازار جهانی، چرا بهای آن در بازار و ترهبار و بر سر میز آشپزخانه همان است که پیش از پایین رفتن قیمتها بود؟
جوزف گلاوبر، متخصص حوزه کشاورزی معتقد است که افزایش قیمت برخی اقلام خوراکی مثل پرتقال، گندم و گوشت تازه در اول ماجراست. بنا بر آمار گلاوبر، قیمت مواد غذایی در ماه مارس در آمریکا ۸/۵ درصد بالاتر از سال گذشته بوده و به محض خروج محصول از مزرعه، قیمت آن ۷۵ درصد بالاتر میرود.
در حقیقت هزینه فرآوری محصول، حمل و نقل و هزینه نیروی کار بلافاصله به قیمت محصول اضافه میشود و بسیاری از این هزینهها در تورم نهفته است.
قیمت اقلام خوراکی در اتحادیه اروپا در ماه مارس سال ۲۰۲۳ تا ۱۹/۵ درصد بالاتر از زمان مشابه در سال ۲۰۲۲ بود و در بریتانیا هم به بالاترین افزایش قیمت طی ۴۶ سال گذشته رسیده بود.
بنا بر نظر کارشناسان، تورم مواد غذایی کاهش مییابد اما کاهش آن آهستهآهسته خواهد بود چون باقی عواملی که به افزایش قیمت دامن میزنند هنوز سر جایشان ایستادهاند.
گلاوبر بر این باور است که یکی از دلایل افزایش قیمت مواد غذایی در خارج ایالات متحده، سنبه پر زور دلار است.
در موارد مشابه پیشین مثل افزایش قیمت مواد غذایی در سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸، دلار نقش مهمی نداشت چون در آن زمان به اندازه امروز، واحد پول قدرتمندی نبود اما حالا قیمت ذرت و گندم به ازای هر تن، به نرخ دلار قیمتگذاری میشود و این قیمت به واحد پول محلی برگردانده میشود و همین است که تاثیر دلار به عنوان یک واحد پول در افزایش قیمتها محسوس نیست و کاهش قیمت هم در بازار و شاخص مواد غذایی ملل متحد دیده نمیشود.
این است که جهان باید منتظر بماند و ببیند که آیا در نهایت سودی از کاهش قیمت اقلام خوراکی در دنیا نصیب مردم خواهد شد یا نه و چه وقت مردم میتوانند با دردسر کمتری غذا سر سفره خانوادههایشان ببرند.
با شروع حذف تیک آبی توییتر از کنار اکانت کاربران، تیک آبی اکانت کریستیانو رونالدو هم حذف شد. رونالدو بیشترین تعداد فالوئر را میان ورزشکاران دارد اما پس از اعمال تغییرات ایلان ماسک، تیک آبیاش در توییتر حذف شد. این اتفاق در میان ایرانیها، برای مهدی طارمی و حسین ماهینی هم افتاد.
پس از این که ایلان ماسک با صرف هزینه ۴۴ میلیارد دلاری مالک توییتر شد، یک سرویس مبنی بر اشتراک به نام «توییتر آبی» راه انداخت که با هزینه هشت دلار در ماه، این امکان را به کاربران میدهد تا تیک آبی کنار نامشان بگذارند؛ افرادی هم که این هزینه را پرداخت نکنند، تیک اصالت حساب کاربری خود را از دست میدهند؛ فارغ از این که این کاربران از چه موقعیت اجتماعی یا شهرتی برخوردار باشند.
آیمریک لاپورته و ریاض محرز، دو بازیکن منچسترسیتی که تیک آبی آنها هم حذف شده، اعلام کردند با این که امکان پرداخت هشت دلار در ماه برایشان فراهم است، برای دریافت تیک آبی ثبتنام نخواهند کرد.
محرز نوشت: «قبلا یک بار (تیک آبی) از دست دادهام. دیگر از نداشتنش نمیترسم و برای این ایدههای عجیب و غریب هزینه نمیکنم.»
اما ماجرای «تیک آبی» که حالا مثل بومرنگ کنار حساب کاربران میرود و باز هم برمیگردد (و البته گاهی هم برنمیگردد!) به سوال بزرگتری ختم میشود و آن پرسش این است که واقعا چرا ایلان ماسک اینطور توییتر را میچرخاند و همهجور آزمون و خطایی را روی این پلتفرم میکند؟
یک یادداشت انتقادی درباره نحوه مدیریت توییتر به دست ماسک که در «ساینتیفیک آمریکن» منتشر شده، دلیل این دست اقدامات ماسک را مشکل در نگاه او به رسانههای اجتماعی میداند. این مطلب را در زیر بخوانید:
کنترل حرکت یک پرتابه قابل پیشبینی و قابل کنترل است و اسپیس ایکس (شرکت فضایی ایلان ماسک) نشان داده که از پس آن به خوبی برمیآید؛ اما مشکل این است: رفتار انسان نه قابل پیشبینی است و نه قابل کنترل.
ماسک از زمانی که توییتر را خرید، کوشید آن را به پلتفرمی جذابتر و سودآورتر تبدیل کند.
هدف ماسک این بود که توییتر از الگوی پلتفرم متکی به تبلیغات، به الگوی پلتفرمی متکی به آبونمان بدل شود. در همین زمان نزدیک به نصف کارکنان توییتر را هم اخراج کرد و خودش گفت برنامهاش این است که کلی «کار احمقانه» بکند و در نهایت فقط آن چیزهایی را نگه دارد که به کار میآیند.
اما ثمره راهی که ماسک در پیش گرفته، تا بدین جای کار جز آشوب نبوده. در پی اقدامات ماسک، بسیاری از تبلیغکنندگان روی توییتر سرمایههایشان را از این پلتفرم خارج کردهاند. کارشناسان از ابتدا هم بیم آن را داشتند که عوض کردن آییننامه پلتفرم، آن هم در بحبوحه کمبود نیروی کار شرکت، توییتر را از کار بیندازد.
البته ماسک تمام مسایل بالا را مشکلاتی میداند که چوب لای چرخ سرهمبندیهایش گذاشتهاند. چنین طرز تفکری (سرهمبندی خوب) هم به درد بقیه کسبوکارهایش خورده است. مثلا در شرکت اسپیس ایکس، اینجور سرهمبندی باارزش محسوب میشود چون واقعا راکت تولید میکند!
در اسپیس ایکس، موفقیت و شکست هر پرتابی میتواند کارآمدی، امن بودن و ثبات پرتاب بعدی را تعیین کند و به مهندسان بیاموزد راکت بعدی را چطور پرتاب کنند و فرود بیاورند.
و صد البته، سفرهای فضایی مقولهای پیچیدهاند اما چنان هم بغرنج نیستند: چیزهای پیچیده گرچه از قسمتهای متعددی تشکیل میشوند اما این قسمتها، با راههایی ساده، قابل فهم و قابل پیشبینی با یکدیگر کار میکنند (به نوعی در تعامل با یکدیگرند)؛ پرتاب راکت هم از این گونه پیچیدگی مستثنی نیست. میتوان فهمید راکت چطور کار میکند و چه میکند.
اما روی یک رسانه اجتماعی، تعامل زاده تعامل میان انسانهاست و شامل بازخوردهایی گیجکننده و تعاملاتی پرآشوب است که محاسبات ریاضی را در چشم بر هم زدنی به هیچ تبدیل میکند، چه برسد به این که چنین محاسباتی، قادر به کنترل آنها باشد.
اما ماسک فکر میکند پیاده کردن شیوهای که در اسپیس ایکس پیش گرفته روی توییتر هم جواب میدهد و او را به جایی میرساند که هیچ بنیبشری قبل از او به آنجا نرسیده: یعنی تصاحب یک رسانه اجتماعی بزرگ، سلامت و سودآور.
مشکل اما این است که برخلاف سفر به ماه و مریخ، دست یافتن به پلتفرمی این چنین دلخواه، معمایی حل شده نیست و البته مشکلی هم نیست که مهندسان از عهده حل آن بر بیایند. اینجور مسایل از دسته مسایل بغرنج هستند.
البته که دشواری دست یافتن به چنین رسانه اجتماعیای ناشی از کمبود تلاش و کوشش نیست. رسانههای اجتماعی حاصل دههها زحمت هوشمندترین مغزها و هزینههای میلیاردیاند و هر کدام از آنها با هدف به هم پیوند دادن افراد و البته که سودآوری پایدار، متولد شدهاند. اما آنچه روی این پلتفرمهاست مثل برنامه فضایی آپولو شستهرفته و حسابشده نیست؛ ساده بودن پخش اطلاعات نادرست، تحریم خشونت و نسلکشی، موارد آسیبزا برای سلامت روان، چشم بستن بر روی سلامت عموم و ضربه به فرآیندهای دموکراتیک هم ملغمهای است که روی همین پلتفرمها دیده میشود.
حتی سوددهی این پلتفرمها هم محل شک و گمان است. این را از بالا و پایین رفتن ارزش سهام و تعدیل نیروی فلهای کارکنانشان میشود فهمید.
بنابراین بعید است رویکرد به کسب و کار به شیوه ایلان ماسکی، مشکلات مذکور روی توییتر را از پیش رو بردارد ولی خب همان رویکرد ماسک در اسپیس ایکس، آن شرکت را شرکتی موفق کرده است.
البته که در یک نگاه کلی، چرخاندن یک شرکت مانند اسپیس ایکس در مقایسه با گرداندن یک رسانه اجتماعی بسیار متفاوت به نظر میرسد و گرداندن یک شرکت فضایی به نظر عموم هم بلندپروازانهتر و هم چالشیتر است اما دلیل این که یک راکت میتواند تا ماه برود این است که وابسته به محاسبات کامپیوتری و ریاضیوار است که حساب و کتاب دارد و قطعا برای اسپیس ایکس و پیشتر برای ناسا هم به کار آمده است.
حل کردن مسایل در اسپیس ایکس پیچیده است ولی بغرنج نیست.
با خریدن توییتر، ماسک از دنیای چالش پیچیده قدم به جهان چالشهای بغرنج گذاشته است. البته باید اشاره کرد که تسلا (شرکت خودروسازی ماسک) دستگرمی او برای ورودش به دنیای بغرنج بود. ماسک پیشتر در تسلا کوشیده بود ماشینهایی بدون راننده به بازار بفرستد و البته مشکل این نبود که ساخت این ماشینها نشدنی بود اما هیچ معادله سادهای برای توضیح این که عابران، رانندگان و اشیا دور و بر آنها در موقعیتهای مختلف چطور رفتار میکنند، وجود نداشته است. این که این ماشینها چطور قرار است بدون این که صدمه و آسیبی به کسی و چیزی و جایی وارد شود به مقصد برسند هم سوالی است که جوابی نداشته است.
مثال همین ماشینها در تسلا درباره نظامهای اجتماعی هم صادق است: واقعا یک نظریه ریاضی که به ما بگوید این سیستمها همین سال دیگر چطور کار میکنند وجود ندارد؛ چه برسد به آیندهای دورتر.
آن تو در تو و در هم بودن روابط اجتماعی، سالهاست روح پلتفرمها و رسانههای اجتماعی را تسخیر کرده است و در بسیاری مواقع، آلت دست افرادی شده که از چنین بغرنج بودنی سود میبرند.
مشکلات رسانههای اجتماعی نه تنها حلشده نیست بلکه هیچ ایدهای درباره این که چرا هر مشکلی پس از حل شدن بار دیگر و از رسانههای نهچندان مشابه سر بر میآورد هم وجود ندارد: چرا یک سیستم پیامرسان مثل واتساپ باید مشکلاتی دقیقا مثل یک پلتفرم سرویس اشتراک ویدیو مثل یوتیوب داشته باشد و هر دو مشکل پخش اطلاعات نادرست و ... را داشته باشند؟
واقعا اگر راه سادهای برای از سر راه برداشتن این مشکلات و افزایش سود بود، طراحان اینجور رسانهها تا حالا آن را پیدا کرده بودند.
حتی اگر ماسک باور داشته باشد سبک و سلوکی که در اسپیس ایکس در پیش گرفته به کار گرداندن توییتر هم میآید، باید به یک نکته توجه داشته باشد و آن این است که وضعیت در توییتر خیلی پیچ در پیچتر است.
در پروژههای فضایی، بدترین اتفاقی که در فضا میتواند بیفتد (و بیشک غمانگیز خواهد بود) این است که جان تعدادی و مقداری پول (که برای یک میلیاردر رقم آنچنانی نیست) از بین برود.
اما روی رسانههای اجتماعی نمیتوان پول به پای این آزمون و خطا به شیوه ایلان ماسک ریخت بدون این که تبعات، دامنگیر معدودی انسان باشد. اتفاقا تصمیمات درباره طراحی رسانههای اجتماعی دیجیتال میتواند روی زندگی میلیونها نفر تاثیر بگذارد، نظام جهانی را متحول کند و سیستمهای مالی را به لرزه درآورد.
اعمال شیوه مشابه در مدیریت توییتر با اسپیس ایکس مثل این است که ماسک، مسیر راکت را با تمام آنانی که سوار راکتاند (کاربران توییتر) تغییر دهد. مشکل اساسی رسانههای اجتماعی، چه با تصاحب ماسک و چه با تصاحب هر رسانه اجتماعی دیگری از سوی هر فرد دیگری، وجود خواهد داشت.
خود نگارنده این مطلب انتقادی هم ایدهای ندارد که باید برای مشکلات رسانههای اجتماعی چه کرد و البته کس دیگری هم نمیداند اما این که کسی راه بیفتد و هر چه دستش میرسد روی این رسانهها بگذارد هم راهش نیست.
یک پژوهش جدید نشان میدهد خجالتی بودن میتواند هر یک از این دو باشد: ویژگی شخصیتی یا حالتی که فرد احساس میکند.
این تحقیق در ژورنال انجمن پژوهش رشد کودکان منتشر شده است.
طبق نتیجه این پژوهش، چه خجالتی بودن جزو شخصیت کودک باشد و چه صرفا رفتاری که از خود در دیدار با جمعی غریبه نشان میدهد، یک رفتار معمول است.
کریستی پول، محقق حوزه رشد عاطفی و اجتماعی در دانشگاه سنت کاترینز اونتاریو کانادا، در این باره گفت که محرک خجالت، ترس و اضطراب در موقعیتهای اجتماعی یا هنگامی است که فرد در مرکز توجه قرار گرفته باشد.
برای تحقیق درباره خجالتی بودن، محققان به ۱۵۲ کودک بین سنین هفت و هشت سال گفتند که باید یک سخنرانی ارائه دهند که از سخنرانی آنها فیلمبرداری و فیلم آن به دیگر کودکان نشان داده میشود.
والدین کودکان، میزان خجالتی بودن کلی بچهها را قبل از شروع تحقیق به پژوهشگران اطلاع داده بودند. حین پژوهش هم محققان عناصر رفتار اضطرابآمیز کودکان مثل نگاه از کسی برگرداندن و همچنین واکنش فیزیولوژیک آنها را به خطر، با استفاده از الکتروکاردیوگرام اندازه گرفتند و همچنین گفته خود کودک را در این باره که تا چد حد طی پژوهش مضطرب شده است، لحاظ کردند.
طبق نتایج پژوهش، حدود ۱۰ درصد از کودکانی که والدینشان آنها را خجالتی میدانستند در حین سخنرانی هم خیلی خجالتی ظاهر شدند و در باقی زمان پژوهش نیز کموبیش همان درجه خجالتی بودن را حفظ کردند.
یافتهها نشان داد خجالت ممکن است جزوی از شخصیت این دسته از این کودکان باشد.
اما ۲۵ درصد کودکان شرکتکننده در پژوهش که والدینشان آنها را خجالتی گزارش نکرده بودند هم در حین ارائه سخنرانی واکنش اضطرابی بیشتری داشتند.
پول گفت که احتمالا احساس خجالت موقع ارائه سخنرانی واکنش تقریبا معمولی است و برای کودکان در حدود چنین سن و سالی، عادی.
پول افزود که برای گروه کمتعدادتر کودکان (کودکان خجالتی)، طول زمان قرار گرفتن در مرکز توجه و بسترهای متفاوت نیز در اندازه اضطرابآور بودن موقعیت موثر است.
به گفته کورالی پِرِز-ادگار، استاد روانشناسی دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا (که در انجام پژوهش مذکور شرکت نداشته)، این پژوهش با محدودیتهایی هم مواجه بوده: مثلا اغلب کودکان شرکتکننده در تحقیق سفیدپوست و از یک طبقه اجتماعی-سیاسی بودهاند.
او گفت که برای انجام چنین پژوهشی گروهی بزرگتر با داوطلبانی متنوعتر (از نظر نژادی و طبقاتی و ...) لازم است تا بتوان رفتار کودکان را در جمعهای مختلف و در شمار بزرگتر در نظر گرفت تا بررسی رفتار بچهها در بازه زمانی طولانیتر ممکن شود.
آیا خجالتی بودن بد است؟
پرز-ادگار گفت گرچه خجالتی بودن مثل زودجوش بودن محبوب اجتماع نیست اما این به آن معنا نیست که کودک خجالتی مشکلی دارد.
او تاکید کرد که غرب مفتون پرانرژی و اجتماعی بودن است.
پرز-ادگار گفت که باید در چنین رویکردی تجدیدنظر کرد و طیفی از خصوصیات اجتماعی و مشارکت عوامل (در بروز رفتاری خاص) را در نظر گرفت.
او در ادامه گفت که همه میتوانند در موقعیت اجتماعی خاصی خجالتی ظاهر شوند و آنانی که اغلب خجالتیاند هم زندگی اجتماعی شاد خودشان را دارند - فقط شاید در یک جمع، مجلسگرمکنترین فرد حاضر نباشند.
این محقق تاکید کرد: «تنها مشکل این است که تقریبا نیمی از کودکانی که در اکثر مواقع خجالتیاند، بعدها اختلالات اضطرابی پیدا میکنند.»
او گفت که نگرانی باید محدود باشد به کودکان بسیار خجالتی که نمیتوانند در مدرسه دوست پیدا کنند یا در فعالیتهای گروهی در کلابها و باشگاهها مشارکت کنند.
پرز-ادگار توصیه کرد که در چنین مواردی والدین باید برای بهبود وضعیت کودک دخالت کنند چون خجالتی بودن لزوما به خودی خود مشکلی ندارد اما خانوادهها باید به دنبال علایم اضطراب به ویژه در کودکان خجالتیشان باشند.
کریستی پول هم تاکید کرد تمام بچههای خجالتی انگشت یک دست نیستند و بسیاری از کودکان خجالتی، در بزرگسالی افرادی سالم و باثباتاند.
چگونه از یک کودک خجالتی حمایت کنید
به نظر دکتر اریکا کیاپینی، اگر کودک شما به دلیل اضطراب از موقعیتهای مهم و لذتبخش فراری است، ممکن است مجبور به مداخله شوید.
او گفت مسایلی مثل حرف نزدن سر کلاس درس، مشکل در دوست پیدا کردن و حفظ دوستیها، در فعالیتها شرکت نکردن و موارد دیگری از این دست میتوانند نشاندهنده بروز مشکل باشند چون کودک باید قاعدتا از اینجور فعالیتها لذت ببرد.
کیاپینی به والدین توصیه کرد به جای این که روی بچه برچسب خجالتی بودن بزنند، مشاهداتشان را از رفتار او توصیف کنند و احساس کودک را طبیعی جلوه دهند.
او گفت که والدین میتوانند در جمع افراد ناآشنا به کودک بگویند: «کمی مضطرب به نظر میرسی. مردد هستی که چطور سر صحبت را با بقیه باز کن؟ ... خب ما قبلا این افراد را ندیدهایم و طبیعی است کمی معذب باشی.»
کیاپینی گفت که پس از چنین حرفهایی و پس از آمادگی پیدا کردن بیشتر کودک، میتوان او را تشویق به تعامل بیشتر کرد و کودک با علم به این که والدین برای حمایت از او در کنار او قرار دارند، پیش خواهد رفت.
به گفته او، هر چه فرد از موقعیتهایی که در آنها خجالتی میشود پرهیز کند، به همان میزان درباره موقعیتهای مشابه در آینده احساس اضطراب خواهد کرد.
کیاپینی با تاکید بر این که چنین توصیهای به این معنا نیست که والدین بچه را زیادی تحت فشار بگذارند، گفت که والدین باید به تدریج در این مسیر پیش بروند: «مثلا در دیدار (با یک غریبه) اول از بچه بخواهند با او ارتباط چشمی برقرار کند و بعد سراغ این بروند که کودک سوالی از فرد ناآشنا بپرسد.»
کیاپینی گفت اگر والدین نگراناند که خجالتی بودن در کودک مانده باشد، میتوانند از پزشک کودک یا مشاور مدرسه کمک بگیرند.
کیاپینی تاکید کرد درمان با دارو و بدون مصرف دارو، میتواند به کودکان و نوجوانانی که مضطرب هستند کمک کند.