ایراناینترنشنال
اینکه چرا رفتار و خوی غالب در فرهنگ سیاسی ایران در سالهای گذشته و اکنون توانایی تبدیل شدن به امر جمعی در مقیاسی گسترده را ندارد، پرسشی مهم در زمینه جنبشهای اجتماعی و اعتراضات است.
ایرانیان در آخرین انتخابات ریاست جمهوری با تحریم ۶۰ درصدی سعی کردند اعتراض خود را به نمایش بگذارند.
با این حال شرکت نکردن و سکوت به تنهایی بازی را بر هم نمیزند؛ طرفه اینکه در دور اول رایگیری برای انتخاب جانشین ابراهیم رئیسی، عدد قابل توجهی یعنی حدود ۴۰ درصد از واجدین شرایط شرکت کردند.
رایگیری در دور دوم فضا را برای دیو و دلبرسازی آماده کرد. همان گزینه دستمالی شده بد و بدتر باز هم به میان آمد، شبهمناظرهها در تلویزیون حکومت تندتر و سخن از داغ شدن تنور انتخابات گفته شد.
اما ترکیب نسلهایی که واجدین شرایط شرکت در انتخابات هستند چه خصوصیاتی دارد که با وجود نارضایتیها و همچنان بدون برهم زدن بازی به آن ادامه میدهد؟
مشروح این تحلیل را در اینجا بخوانید.


اینکه چرا رفتار و خوی غالب در فرهنگ سیاسی ایران در سالهای گذشته و اکنون توانایی تبدیل شدن به امر جمعی در مقیاسی گسترده را ندارد، پرسشی مهم در زمینه جنبشهای اجتماعی و اعتراضات است.
ایرانیان در آخرین انتخابات ریاست جمهوری با تحریم ۶۰ درصدی سعی کردند اعتراض خود را به نمایش بگذارند.
با این حال شرکت نکردن و سکوت به تنهایی بازی را بر هم نمیزند، طرفه اینکه در دور اول رایگیری برای انتخاب جانشین رئیسی عدد قابل توجهی یعنی حدود ۴۰ درصد از واجدین شرایط شرکت کردند. رای گیری در دور دوم فضا را برای دیو و دلبرسازی آماده کرد. همان گزینهی دستمالی شدهی بد و بدتر باز هم به میان آمد، شبهمناظرهها در تلویزیون حکومت تندتر و سخن از داغ شدن تنور انتخابات گفته شد.
اما ترکیب نسلهایی که واجدین شرایط شرکت در انتخابات هستند چه خصوصیاتی دارد که با وجود نارضایتیها و همچنان بدون برهم زدن بازی به آن ادامه میدهد؟
ترکیب نسلی در حال زیست در ایران را شاید بتوان محافظهکارترین ترکیب نسلی در طول ۵۰ سال گذشته تاریخ این کشور دانست.آنها قیامی پرطنین به همراه سرنگونی حکومت شاه و کشمکش جایگزینی آن تا استقرار حکومتی دیگر، هشت سال جنگ تمام عیار، تلاش برای اصلاحات در حکومت مستقرشده و بسیاری معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی را کموبیش تجربه کردند. این نسل از دل هرکدام از اینها برآمده و با آنها رشد کردند و به معنای واقعی کلمه برای زیستشان هزینه دادند و از پی آن، بهسوی محافظهکاری کشانده شدند.

محافظهکاری که گروهی آن را حاصل پایان دوران انقلابها، محکوم به شکست بودن ایده انقلاب، پرهزینه و خشونتآمیز بودن آن و دلایلی از این دست میدانند.این محافظهکاری بنا به آنچه گفته خواهد شد نه ضرورتا حاصل پرهزینه بودن راه بلکه دلایل دیگری هم دارد. دلایلی که بخشی از آن به قشربندی اقتصادی جامعه مربوط است.
در نظام اقتصادی ایران که گردش سرمایه آن وابسته به انحصار گروههای خاص حاکمیت است پیشرفت و انباشت سرمایه فردی به فرصتها و رانتهایی وابسته شده که فساد موجود ایجاد میکند.منافع اقتصادی و زدوبند باندها در بالا هم ضرورت رونق یا کسادی دورهای بازار را ایجاب میکند و در میان رانتخواری و رونق و کسادیها، بیشترین میزان جابهجایی افراد در میان طبقات مختلف صورت میگیرد. در هرکدام از این دورهها که برای ایجاد سود کاذب عمدتا در بازار زمین، مسکن، ارز و طلا، ایجاد میشوند میزان کاهش یا انباشت ثروت فردی مشخص میشود.
بر اساس این کاهش یا انباشت، قشربندی طبقاتی جامعه مدام در هم ریخته و افرادی از طبقات پایین به بالا صعود و یا از بالا به پایین سقوط میکنند که نتیجه آن برساخت قشرهایی در حواشی طبقات مبدا و مقصد است.
افزایش جمعیت قشرهایی که نه ویژگیهای طبقه مقصد را دارند و نه فرهنگ آن را درک میکنند در نیم قرن اخیر بیسابقه است. قشرهایی که در اصطلاح به آنها لمپنِ طبقه میگویند.
لمپنها که محصول شرایط در حال گذار و اقتصاد نابهساماناند، طبقه خود را از دست دادهاند و فاقد هرگونه تطابق و همبستگی با طبقه خود هستند از طریق مشاغل انگلی، غیرتولیدی و غیراخلاقی زندگی و به انباشت سرمایه میپردازند. فرزند یک دهقان روستایی که با پیوستن به سپاه پاسداران و استفاده از رانت قدرت اکنون سرمایهدار قابل توجهی است لمپن طبقه داراست.لومپن طبقه دارا، طبقه میانه و لمپن طبقه محروم هر سه وابسته تمام و کمال به سیستم فساد و در رابطهای محکم و دوسویه با آن هستند. رابطهای که منافع اقتصادی حرف اول را در آن میزند.
پنجاه، چهل، سی، بیست، ده یا پنج سال هنوز زمان کمی است تا قشر لمپنها بتواند ویژگیهای فرهنگی طبقه تازه را در خود نهادینه کند. اساس شیوه تولید و اقتصاد بازار ایران هم تثبیتکننده موقعیت لمپن نیست و به همین خاطر جایگاه تازه طبقاتی او در کشمکش بازار تثبیت نمیشود.این بیثباتی بالاخره در همه عرصهها از جمله در عرصه سیاست که انحصار مالی را در اختیار دارد بست مییابد تا همه خرده مناسبات را بیثبات و نظام کلی را ایستا نشان دهد. از همین رو هر چه خرده مناسبات اقتصادی بیثباتتر از قبل نشان داده شوند استحکام و گردش سیستم برای لمپن ضروریتر میشود.

از این نقطه است که اقشار لمپن به همراه انحصار مالی حاکم که خود بخش عمده طبقه دارا است به همراه دستگاه اداری و تبلیغاتیاش و هرخردهپایی که به نحوی در ادامه این روند نقش دارد نغمه مشترکی را سر میدهند.اعلام پایان دوران انقلابها و نفی آرمانگرایی در این لحظات اوج میگیرند.
نتیجه هرگونه تغییری تمامیتخواهی خوانده میشود و نتیجه تلاش برای عدالت و برابری، سرنوشتی شوم لقب میگیرد. آنها یکصدا خواهند گفت هرگونه تغییر این نظام حتی با نیت خیر فقدان امنیت و شر در پی دارد.ویژگی این قشر نداشتن دستهبندی آن در هرگونه سازماندهی سیاسی و ترویج بیتفاوتی سیاسی در فضای عمومی است. حتی آن دسته از این قشر که از نبود آزادیهای اولیه اجتماعی در حسرتاند و در محافل خصوصی حسرت وحدت مردم و اپوزیسیون آزادیخواه را میخورند در بزنگاه بحران و لزوم عمل، عامل نقض تمام و کمال وحدتاند و به نماد محافظهکاری بدل میشوند.شمار شرکتکنندگان در تجمعهای اعتراضی را نگاه کنید.
تاریخ شکست اصلاحات در نظام فعلی هم نشان داده که ترکیب نسلی محافظهکار به نغمه اتحادیه معنوی طبقه دارا و لمپنهای وابستهاش هربار دلخوش میکند و رهایی خود را از طریق شنا در این حوضچه میفهمد. هر بار که دوره رایگیری فرا میرسد، بلندگوهای اتحادیه بانگ برمیدارند تا باقی جامعه را به عنوان قربانی باند دیگر معرفی کرده و تمام بار فشار و ناتوانی کلی نظام را بر فرق شخص یا گروهی بکوبند که صرفا مجری تمام و کمال قانونهای حاکم بوده است.
گویی همه این اصل را پذیرفتهاند که بد و بدتری وجود دارد که هربار جایشان را عوض میکنند اما این اصل کلی مورد قبول است که واژگونی این مناسبات غلط منجر به تولید مناسبات بدتری میشود.
چرخه معیوب اقتصاد ایران، با اتکا به اقتصاد دلالی و متکی بر نفت، به همراه منافع اقتصادی باندهای حاکم و رانتخوارها هیچگاه با این انتخابها متوقف نشده و هم چنان با فراز و فرودهایش به راه خود میرود. اگر هر علت معیوبی منطقا معلول معیوبی دارد، عمده قشربندی طبقات جامعه ایران نیز در راه تکامل خود محصول معیوب محافظهکاری را عرضه کرده است.
آنها که دولت هاشمی رفسنجانی را دولت فاسدی میدانستند که جامعه را قربانی کرده است به خاتمی رای دادند. همانهایی که چنین عقیدهای داشتند پس از شکست دولت خاتمی به این نتیجه رسیدند که حکومت و دولت باید یکدست شوند تا وضع بهتر شود. آنهایی که به یکدست شدن حکومت و دولت اعتقاد داشتند از پس دوره اول احمدینژاد به این نتیجه رسیدند که در خلعت قربانیان بنیادگرایی احمدینژادی به رهاییبخشی لیبرالیسم میانه هاشمی ایمان آورند که فساد انتخاباتی فرصت تجربه دوبارهشان را ربود. برای حرکت تازهای تلاش کردند و بعد از شرکت در اعتراضات ۸۸ به اعتدال و امید روی آوردند. اعتدال و امیدی که نماینده آن حسن روحانی نهم دی ماه ۱۳۹۴ رو به آنها گفت: «نهم دی روز دفاع ملت ایران از نظام، قانون و دفاع از ولی فقیه بود.» نهم دیماهی که در مقابل آنها سازمان داده شد.
ترکیب نسلی محافظهکار ایرانی تمام و کمال وابسته به بازاری است که در دستان همان اتحادیه است. مقاومت در برابر تغییر در او نهادینه شده و این همان جعلی است که نظام از آن سود میبرد و نسل محافظه کار نیز آن را پهن و پوش میکند. آنها که میان اصلاح و انقلاب به بدتر راضی میشوند از میان بدترها هم انتخاب میکنند.
آزاده دواچی، فعال حقوق بشر و زنان در گفتوگو با ایراناینترنشنال، تحریمها را عامل زیر سوال رفتن مشروعیت تمام ارکان نظام خواند و یادآور شد مردم از همه طیفها، انتخابات جمهوری اسلامی را بایکوت کردند.
او تاکید کرد تحریمکنندگان که بخش بزرگی از مردم ایران هستند، امیدی به آینده حکومت و اصلاح داخل ساختار نظام ندارند.
به گفته دواچی، هر کدام از این دو نامزد که در نهایت بهعنوان رییس دولت انتخاب شود تنها نماینده «اقلیتی از مردم» ایران خواهد بود.

روز جمعه هشتم تیر ۱۴۰۳ را بیشک میتوان رفراندومی با یک «نه» قاطع از جانب اکثریت مردم به شخص علی خامنهای، کلیت نظام جمهوری اسلامی و سیاستهای واپسگرایانه جریان اصولگرا، جبهه انقلاب، بنیادگرایان و عبور از وعدههای پوشالی جریان اصلاحطلبی در ایران دانست.
همصدایی و فریاد بلند تحریمکنندگان انتخابات نمایشی چهاردهمین دوره ریاستجمهوری در ایران که یکی از پرچمهای برافراشته آن در دست خانوادههای دادخواه قربانیان بیش از چهار دهه سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی بود، به ادعای ستاد انتخابات وزارت کشور، نشان از تحریم ۶۰ درصدی واجدین شرایط داشت؛ شکستن رکورد پایینترین میزان مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری، در طول تاریخ جمهوری اسلامی.

نتیجهای که میتوان آن را پیروزی بزرگ و هویت بخشی جدید به مخالفان جمهوری اسلامی، از جنبش دادخواهی، زندانیان سیاسی و فعالین مدنی و اجتماعی، تا شهروندانی دانست که از سایه انفعال بیرون آمدند و با آگاهی و کنشگری مسئولانه، تن به مشروعیتبخشی نظام جمهوری اسلامی ندادند.
چهرههای حامی تحریم اعلام کردهاند که در مرحله دوم نیز با نمایش انتخابات مهندسیشده جمهوری اسلامی همراهی نخواهند کرد.
گم شدن صدای رهبران اصلاحطلب در میان فریادهای دادخواهی
بعد از مرگ ابراهیم رئیسی براثر سقوط بالگرد و زمزمه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری زودهنگام، خانوادههای کشتهشدگان در جمهوری اسلامی که بهعنوان خانوادههای دادخواه شناخته میشوند، از همان روزهای ابتدایی، از تحریم انتخابات و عدم مشارکت در آن سخن گفتند.
از زمان آغاز تبلیغات آنچه از سوی این خانوادهها و شهروندان مخالف جمهوری اسلامی با عبارتهای مختلفی از جمله «انتخابات نمایشی»، «سیرک انتخابات» و «دموکراسی فرمایشی» از آن یاد شد، چهرههای شناخته شده جبهه اصلاحطلب از «محمد خاتمی»، رییسجمهور پیشین، «مهدی کروبی»، از رهبران جنبش سبز تا محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه دولت حسن روحانی، اقدام به حمایت از مسعود پزشکیان کردند.
کاندیدایی که برخلاف حمایت حداکثری چهرههای مختلف اصلاحات، خود را متعلق به هیچ حزبی نمیداند و مدام در تلاش برای قرار گرفتن زیر سایه علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و منویات اوست.

بااینهمه، تمام بلندگوهای اصلاحطلبان، سخنرانیها و میتینگهای تبلیغاتی، پوسترهایی که در سرتاسر ایران در مقابل چشم شهروندان قرار گرفت و وعدههای توخالی او درباره موضوعات پر اهمیت اجتماعی و سیاسی که کوچکترین قدرتی برای تغییر آن را ندارد هم، در مقابل صدای بلند دادخواهی و تصمیم برای تحریم انتخابات راه به جایی نبرد.
فریادهای جبهه اصلاحطلبان که خود را برای رسیدن دوباره به مسند قدرت پشت سر او قطار کردند، در مقابل قدرت استفاده از حق مدنی شهروندان با تاثیر انکارناپذیر خانوادههای دادخواه در تحریم انتخابات در دور اول، چنان گم شد، که نهتنها افتخاری برای آنها دست و پا نکرد، که بیش از پیش به لاشه تاریخ مصرف گذشته این حزب سیاسی نور تاباند.
تقلیل دادن «نه» بزرگ به «قهر» با صندوقهای رای
براساس آمار و ارقام نتایج نهایی اعلام شده از مشارکت دور اول انتخابات از سوی جمهوری اسلامی که در میان کارشناسان و متخصصان بر صحت آن تردید وارد است، ۶۰ درصد از واجدین شرایط پای صندوقهای رای نرفتهاند؛ کنشگری بالغانه و خرد جمعی که در میان سیاسیون، به «قهر با صندوقهای رای» تقلیل داده شده است.
این در حالی است که در روزهای منتهی به دور اول انتخابات، خانوادههای دادخواه، فعالین سیاسی و اجتماعی، گروههای مختلفی از زندانیان محبوس در زندانهای جمهوری اسلامی، تشکلهای دانشجویی و دانشآموزی، خانوادههای محکومین به اعدام، زندانیان سابق سیاسی، چهرههای شناخته شده مخالف جمهوری اسلامی از گروهها و طیفهای مختلف مذهبی، دینی، گروههای بهحاشیهرانده شده جنسی و جنسیتی و هر آنکس که حق حیات، کرامت حقوق شهروندی آنها تحت حکومت جمهوری اسلامی از بین رفته است، عدم شرکت در انتخابات را «یک انتخاب آگاهانه»، «وظیفه شهروندی» و «استفاده از حق مدنی عدم مشارکت» خود خواندند.
شکست خامنهای در برابر خانوادههای دادخواه
رهبر جمهوری اسلامی که پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری، حضور پای صندوقهای رای را «مایه سرافرازی جمهوری اسلامی» و «حمایت از نظام» عنوان کرده بود، در برابر اکثریت مخالفان که صدای واقعی آنها با پرچمداری جنبش دادخواهی از همیشه بلندتر است، به شکست و مشارکت پایین در انتخابات اعتراف کرد.
او با اشاره به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در ۱۵ تیر ۱۴۰۳، مشارکت بیشتر شهروندان را موجب توانایی نظام جمهوری اسلامی در نیات و مقاصدش در داخل و در مجموعه امتداد راهبردی کشور خواند.
او مشارکت پایین مردم را به «مشکل و گرفتاری» و همینطور «نداشتن حوصله و وقت» تقلیل داده و با چشمپوشی و انکار دلایل روشن و اصلی عدم حضور مردم پای صندوقهای رای، مدعی شد «اگر کسی تصور کند که این عدهای که رای ندادند به خاطر این بود که با نظام مخالف بودند، سخت در اشتباه است. این برداشت، این فهم صددرصد اشتباه است.»

تلاشی که نمایانگر فروپاشی روانی رهبر جمهوری اسلامی است؛ کسی که در بهار ۱۳۸۰، مشارکت ۴۰ درصدی در انتخابات ریاستجمهوری در برخی کشورها را «مایه ننگ» خوانده بود، حالا در مقابل اکثریتی قرار گرفته است که با صدایی رسا، به آنچه به جمهوری اسلامی هویت میبخشد، پاسخ رد دادهاند.
در این میان اما خانوادههای دادخواه با راهاندازی کارزارهای جدید در شبکههای اجتماعی از جمله با هشتگهایی مثل «اقلیت خائن»، با اشاره به میزان بسیار پایین مشارکت در انتخابات، در تلاشی گسترده برای تحریم دوباره صندوقهای رای هستند.
نرگس شهپرنیا، خواهر رضا شهپرنیا معترض ۲۲ ساله که در اعتراضات به قتل حکومتی مهساژینا امینی براثر اصابت بیش از صد گلوله ساچمهای به چشمها، دندان و بدنش جان باخت، در شبکه اجتماعی ایکس با استفاد از این هشتگ خطاب به رایدهندگان نوشت: «نمیدونم چه کسی به رضا شلیک کرد و کشتش ولی جمعه لابهلای شما#اقلیت_خائن میره رای میده.»
فرهاد محمودی، برادر فریدون محمودی از دیگر کشتهشدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز، صدای رای دهندگان را پوشالی دانست و خطاب به آنها نوشت: «اگر چه رسانه و بودجه نداریم اما به این#اقلیت_خائن، اجازه نمیدیم، صدای پوشالیشون، بلندتر از ما، اکثریت مردم ایران، باشه.»
همچنین فاطمه حیدری، خواهر دادخواه جواد حیدری از کشتهشدگان شهریور ۱۴۰۱ در قزوین با انتشار تصویری از یک دیوار نوشته در ایران، با ادامه و امتداد یافتن این اعتراض همراهی کرد.
در این میان مواضع شجاعانه بهاره هدایت، فعال پیشین دانشجویی و زندانی سیاسی، در مصاحبهای با ایران اینترنشنال که اعلام کرد حامیان و فعالان حضور در انتخابات برای بقای نظام و کمک به «حیات جمهوری اسلامی» فعالیت میکنند.
از طرفی دیگر مهدی محمودیان، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی پیشین و فرهاد میثمی، زندانی سیاسی پیشین هم از چهرههایی هستند که اعلام کردهاند همچنان در مرحله دوم رای نخواهند داد.
پیش از دور اول انتخابات ریاستجمهوری نیز خانوادههای دادخواه با استفاده از هشتگ «تَکرار_میکنند»، مردم را به عدم مشارکت در پای صندوقهای رای دعوت کردند.
رسانههای اجتماعی، همان بستری که دو کاندیدای باقیمانده در این دموکراسی فرمایشی در سخنرانیها و مناظرههای خود بر سر فیلتر ماندن یا نماندن آن باهم دست به گریبان برای جنگی زرگری شدند، این روزها به بلندگوهایی تبدیل شده که مواضع این خانوادهها را در در برابر مشروعیت بخشی به جمهوری اسلامی با مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری روشن کرده است.
از جمله خواهر محسن محمدی کوچکسرائی، از دیگر کشتهشدگان جنبش «زن، زندگی، آزادی»، در استوری اینستاگرام خوب نوشت: «زمانی که شما بین بد و بدتر بد رو انتخاب میکنید، این بدان معناست که شما به بد، فرصت بدتر شدن دادهاید.»
ایمان آقایاری، فعال سیاسی، در گفتوگو با ایراناینترنشنال به زنجیرهای از نقضهای گسترده حقوق بشر در خلال برگزاری پروسه انتخابات ریاستجمهوری اشاره کرد.
او در این زمینه از اعدامها، نقض حقوق زنان و زندانیان، احضارها، بازداشتها و صدور احکام سنگینی چون اعدام برای شریفه محمدی، فعال کارگری نام برد.
این فعال سیاسی تحریم انتخابات را بسیار معنادار توصیف کرد و گفت: «صدای واقعی مردم ایران در تحریم گسترده انتخابات بلندتر و صدای کارگزاران جمهوریاسلامی کمرنگتر میشود.»
روحالله رحیمپور، تحلیلگر سیاسی در گفتوگو با ایراناینترنشنال به ارزیابی واکنش علی خامنهای نسبت به تحریم ۶۰ درصدی انتخابات و پیشبینی خود از حفظ همین رویکرد در دور دوم انتخابات پرداخت.
او گفت رهبر جمهوری اسلامی بر خلاف ادوار پیشین در سخنانی دیرهنگام پس از انتخابات، هیچ معنای خاصی به رای مردم نداد؛ چرا که از یک طرف نمیخواست واکنشی منفی در جامعه شکل بدهد و از طرف دیگر از مشارکت ناامید است.
این تحلیلگر سیاسی یادآوری کرد که خامنهای پس از دور اول انتخابات گفت «با وجود حدسهایی که زده میشد، میزان مشارکت کمتر از توقع ما بوده» و حالا گفته است: «شنیدهام شوق و علاقه مردم به مشارکت در دور دوم بیشتر است.»
به گفته رحیمپور، این تغییر لحن نشانه «ناامیدی و استیصال» اوست.