ایمان آقایاری، فعال سیاسی، در گفتوگو با ایراناینترنشنال به زنجیرهای از نقضهای گسترده حقوق بشر در خلال برگزاری پروسه انتخابات ریاستجمهوری اشاره کرد.
او در این زمینه از اعدامها، نقض حقوق زنان و زندانیان، احضارها، بازداشتها و صدور احکام سنگینی چون اعدام برای شریفه محمدی، فعال کارگری نام برد.
این فعال سیاسی تحریم انتخابات را بسیار معنادار توصیف کرد و گفت: «صدای واقعی مردم ایران در تحریم گسترده انتخابات بلندتر و صدای کارگزاران جمهوریاسلامی کمرنگتر میشود.»
روحالله رحیمپور، تحلیلگر سیاسی در گفتوگو با ایراناینترنشنال به ارزیابی واکنش علی خامنهای نسبت به تحریم ۶۰ درصدی انتخابات و پیشبینی خود از حفظ همین رویکرد در دور دوم انتخابات پرداخت.
او گفت رهبر جمهوری اسلامی بر خلاف ادوار پیشین در سخنانی دیرهنگام پس از انتخابات، هیچ معنای خاصی به رای مردم نداد؛ چرا که از یک طرف نمیخواست واکنشی منفی در جامعه شکل بدهد و از طرف دیگر از مشارکت ناامید است.
این تحلیلگر سیاسی یادآوری کرد که خامنهای پس از دور اول انتخابات گفت «با وجود حدسهایی که زده میشد، میزان مشارکت کمتر از توقع ما بوده» و حالا گفته است: «شنیدهام شوق و علاقه مردم به مشارکت در دور دوم بیشتر است.»
به گفته رحیمپور، این تغییر لحن نشانه «ناامیدی و استیصال» اوست.

ایران در آستانه برگزاری دور دوم انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم است. انتخاباتی که مهمترین معنای تاکنون خلقشده در آن نه محصول سازوکار درونیاش، بلکه نتیجه فرایندهای طی شده مدنی در سالیان اخیر بوده و در هیات «نه» به تمامیت وضع موجود تجلی یافته است.
این یادداشت با بهکارگیری دو مفهوم «شرطی شدن» و «درماندگی آموختهشده» به تحلیل این موضوع میپردازد که تحریم صورتگرفته و استمرار آن، چگونه پارهای از ابزارهای مدیریت و کنترل جامعه برای امتداد اقتدار رژیم را به چالش میکشد.
«شرطی شدن» یکی از مفاهیم نامآشنا در روانشناسی است که به حوزههای دیگر تسری یافته و در ادبیات عمومی نیز جا باز کرده است.
این مبحث به اختصار و با چشمپوشی از دستهبندیها و مقولات تخصصی، چنین است که وقتی فرد چندبار از طریق یک عامل و محرک بیرونی پاداشی دریافت کرد، نسبت به این محرک واکنش پیدا میکند. به صورتی که حتی وقتی پاداشی دریافت نکند نیز این واکنش تداوم مییابد و موجب تشویق و ترغیب فرد میشود.
با نگاهی گذرا به زمینه تاریخی بحث ببینیم مکانیسم «شرطی شدن» در اینجا چه کارکردی داشته است. انتخابات در جمهوری اسلامی میتواند از این منظر بررسی شود. با پایان جنگ و دهه نخست حکمرانی ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی، تغییر و تحولاتی در ساحات زندگی جمعی ایرانیان فرصت بروز یافت.
از نیمه دهه هفتاد خورشیدی، انتخابات در ایران نسبتی ولو دست و پا شکسته با این تحولات یافت. گروههای اجتماعی به خصوص نسل جوان در تکاپوی خود برای زیست فردی و مدنی حضور در عرصه تنگ و نه چندان دلچسب انتخابات رژیم را واجد معنا تلقی میکرد. از همین رو در چند انتخابات پیاپی مشارکت کرد و اکثریت آرا نیز به سبد مدعیان تغییر وضع موجود واریز شد.
در نتیجه پیروزیهای کسبشده و شکلگیری نوعی اعتماد به نفس عمومی این باور پیدا شد که نهاد انتخابات همچون گلی که در جهنم میروید در دل نظام ولایت فقیه قرار گرفته و بهرغم سرکوبها و سرخوردگیها چارهای جز صیانت از آن متصور نیست. این احساس اجتماعی اما در کانون مرکزی قدرت و در میان حلقه پیرامونی نظام اعم از کسانی که اصلاحطلب و یا اصولگرا خوانده شدند به گونهای دیگر ترجمه شد.

رهبر نظام چنین استنتاج کرد که انتخابات زین پس راهحلی است برای عبور و مرور از بحران مشروعیت ذاتی نهفته در جمهوری اسلامی. دیگر گروهها نیز هر کدام به فراخور مصلحت و نیازشان در نوع برخورداری از کیک قدرت و ثروت، با آن تعیین نسبت میکردند.
اما در این میان موضع اصلاحطلبان کمی متفاوت بود. آنان که پس از مرگ رهبر اول جمهوری اسلامی، از متن به حاشیه رفته بودند و سپس با انتخابات از حاشیه به متن برگشتند، شیفتگی وصفناپذیری به انتخابات داشتند. البته این شیفتگی که تا امروز ادامه پیدا کرده به انتخابات در چارچوب نظام یعنی انتخاباتی که احتمال پیروزی خود در آن را بالا ارزیابی میکنند منحصر میشود. به جز افرادی از میان اصلاحطلبان که به جرگه تحولخواهان پیوسته و گذار از نظام بر اساس رای مردم را پذیرا هستند، مابقی چنین چیزی را «نه ممکن و نه مطلوب» میدانند.
همین موضع آنان را در وضعیتی پیچیده میان مردم و حاکمیت قرار داد. آنان از سویی خود «شرطی» شدند و از سوی دیگر به «شرطی کردن» مردم نسبت به صندوق رای همت کردند. هر نوع کنش، اعتراض، همبستگی برای اعمال تغییرات کلان در مقیاس بیرون از عرصه انتخابات را طرد کردند و از سوی دیگر به انتخابات مدام تنزلیابنده و تقلیلدهنده لبیک گفتند. این نقطه، از قضا محل تلاقی آنان با رهبر جمهوری اسلامی شد که نگاهش به انتخابات به مثابه جعبه شعبدهبازی است که کامهای متعددی از آن میگیرد.
هنوز و با گذشت نزدیک به سه دهه، کارزار انتخاباتی اصلاحطلبان انتظار دارد که مردم با شنیدن کلمه انتخابات و دیدن صندوق رای و استماع نام نامزد اصلاحطلب به سوی آنان بشتابند یا دستکم از ترس رقیب، آنان را در آغوش بکشند. این یعنی دقیقا «شرطی شدن» و واکنش نشان دادن نسبت به تشویق و تنبیهی که میتواند هیچ محرک عینی بیرونی نداشته باشد.
یکی دیگر از اصطلاحات نسبتا رایج در دانش روانشناسی که قابلیت کاربست عام دارد، «درماندگی آموختهشده» است. استیصال یا درماندگی آموختهشده شرایطی است که در آن افراد بر پایه تجربیات تلخ و ناکامیهای گذشته به این باور میرسند که هر کاری انجام دهند به موفقیت دست نمییابند. برای ایجاد چنین احساسی صرفا موانع بیرونی کافی نیست، بلکه القای حس سرخوردگی و تزریق ناامیدی نیز کارکرد موثر دارد.
به الگوی رفتاری جمهوری اسلامی که نگاه کنیم، تحمیل شکست و هم احساس شکست به جامعه را در میان پربسامدترین عناصر مییابیم. جامعهای مقهور پذیرای نظامی قاهر و قادر مطلق است و لذا جمهوری اسلامی مستمرا در تلاش بوده که از خود چهرهای شکستناپذیر ترسیم کند. از سوی دیگر اصلاحطلبانی که با هر شکلی از گذار و تغییر مبنایی مخالفند، مدام بر این امر تاکید دارند که ایجاد تغییرات کلان امکان ندارد، تجربیات تلخ و ناکامیهای گذشته را به رخ جامعه میکشند و میگویند این سرشت و سرنوشت تاریخی ماست و راه گریزی از آن متصور نیست.
این همه در حالی است که کنش مدنی و سیاسی اگر اهدافی داشته باشد که ضرورتا دارد، یکی از رسالتهای آن بیشک غلبه بر استیصال عمومی و ایجاد تحرکات هرچند کوچک برای آمادگی جهت برداشتن گامهای بلند است. گفتمانی که بینهایت تابلوی ایست در ذهن مخاطب بکارد و دستاوردهای مدنی را با عدم وصول مطالبات عمومی در نتیجه سرکوب، معاوضه کند تا یا استیصال را برای جامعه قواره بگیرد یا از استیصال موجود بهره بجوید، نه تنها گفتمانی باورمند به قوای مدنی نیست، بلکه در زمین توسعه «درماندگی آموختهشده» حرکت میکند.

مشارکت نکردن دستکم شصت درصد مردم در انتخابات اخیر که بخش قابل اعتنایی از این جمعیت به طور نمادین از کلمه «نه» استفاده کرد و خود را سازمانیافته در مسیر تحریم فعال انتخابات میدانست و میداند پیام مهمی خلق کرده است. به خصوص وقتی این تحریم انتخابات به دنبال جنبش «زن، زندگی، آزادی» شکل گرفته و خود را به مطالبات، نمادها و چهرههای آن گره میزند حاکی از پدیدار شدن هویت قوی و غیرقابل انکاری است که رد خود را بر وقایع آتی نیز خواهد گذاشت. اکنون و با ترسیم بستر کنشهای خرد و کلان برای دستیازی به آزادیهای فردی و مدنی در ناحیهای بیرون از حاکمیت، میتوان مدعی شد که ترفندهای نظام برای ترمیم و حفظ وضعیت در موقعیتی بحرانی قرار گرفتهاند.
تجربیات تاریخی ثابت کرده که شاید بتوان از بحرانهای تمام عیار خارج شد اما نمیتوان کلیت پیشین را پس از بحران بازآفرینی کرد.

با وامگیری از تعبیر کیم لین شپل، استاد جامعهشناسی و امور بینالملل در دانشگاه پرینستون، میتوان جمهوری اسلامی را «حکومتی فرانکنشتاینی» خواند.
هیولای فرانکنشتاین زاده پیوند اعضای مختلف بدن مردگان جورواجور بود. جمهوری اسلامی نیز، همانطور که از نامش برمیآید، ثمره ترکیب اجزایی نامتجانس است. ماهیت این هیولا تنها زمانی آشکارا رخ مینماید که به کل این پیکره بنگریم و نه تکتک اعضای آن. به عبارت دیگر، پی بردن به ماهیت فرانکنشتاینی جمهوری اسلامی مستلزم آن است که از بررسی جداگانه تکتک قوانین این نظام سیاسی فراتر برویم و به ارتباط میان عناصر سازندهاش اشاره کنیم.

جمهوریت این نظام، ارشادی و انحصاری است: ارشادی است به این معنا که حکومت خود را «ولی» و «قیم» شهروندان میداند و نه تنها گفتوگوی آزاد آنان درباره مسایل مختلف حوزه عمومی، از سیاست و آموزش و اقتصاد تا فرهنگ و ورزش و محیط زیست را ممنوع یا به شدت محدود میکند بلکه به شیوههای گوناگون، از جمله با توسل به ارعاب و قوه قهریه، میکوشد تا آنان را به مسیر دلخواه خود هدایت و نظرش را بر آنها تحمیل کند.
این حکومت انحصاری است زیرا روحانیون و نظامیان نه تنها حق وتو بلکه امتیازات و اختیارات ویژهای دارند که دیگر شهروندان از آن محروماند.
بنا بر این، میتوان دریافت که دو جنبه ارشادی و انحصاری، این جمهوریت را از هرگونه محتوای دموکراتیک تهی میسازد زیرا دموکراسی مبتنی بر دو اصل بنیادین آزادی و برابری است.
عجیب نیست که بسیاری از پژوهشگران علوم سیاسی، جمهوری اسلامی را نظامی خودکامه میدانند.
برای مثال، جدیدترین نسخه مجموعهدادههای پروژه «پالیتی»، که اطلاعات سالانه مربوط به میزان دموکراسی در همه کشورهای دستکم ۵۰۰ هزار نفری در بازه زمانی سالهای ۱۸۰۰ تا ۲۰۱۸ میلادی را در بر میگیرد، به رقابت سیاسی در هر کشوری امتیازی بین صفر تا ۱۰ میدهد. این ارزش عددی، حاصلجمع میزان رقابت سیاسی و محدودیتهای رقابتِ سیاسی در هر کشور است.
بر این اساس، حکومتها به شش نوع از دموکراسی کامل با ارزش عددی ۱۰ تا خودکامگی با ارزش عددی ۶ تا منفی ۱۰ تقسیم میشوند. ارزش عددی اختصاصیافته به رقابت سیاسی در جمهوری اسلامی منفی ۷ است که آن را در میان حکومتهای خودکامه قرار میدهد.
بعضی از نظریهپردازان علوم سیاسی از نوعی خودکامگی التقاطی با عنوان «خودکامگی انتخاباتمحور» سخن گفتهاند که میتوان آن را در مورد جمهوری اسلامی نیز صادق دانست.
مهمترین ویژگی این حکومتها آن است که از انتخابات، البته انتخابات غیرآزاد و نامنصفانه، برای مشروعیت بخشیدن به خود استفاده میکنند.
این حکومتها از یک سو رقابت را به شدت محدود نگاه میدارند تا خودکامگیشان را حفظ کنند و از سوی دیگر میکوشند مشارکت در انتخابات را افزایش دهند تا برای خود مشروعیت کسب کنند. به عبارت دیگر، این نظامهای سیاسی خودکامه تداوم سلطه خود را در گروی رقابت سیاسی حداقلی و مشارکت انتخاباتی حداکثری میدانند.
آدام شوورسکی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه نیویورک، در کتاب «چرا باید به انتخابات بها داد؟» (سال ۲۰۱۸) به ما یادآوری میکند که «مساله حیاتی در سازماندهی یک نظام سیاسی این است که آیا وجود مخالف (مخالفان) سیاسی را مجاز میشماریم یا نه.»
جمهوری اسلامی مخالفت سیاسی را مجاز نمیشمارد و با جرمانگاری آن به شیوههای گوناگون به سرکوب مخالفان میپردازد. برای این نظام سیاسی، مطلوبترین حالت عبارت است از کمترین میزان رقابت سیاسی و بیشترین میزان مشارکت انتخاباتی.

در چنین شرایطی، به قول شوورسکی، «رای دادن با انتخاب کردن یکسان نیست؛ در واقع، ممکن است که هیچ ربطی به انتخاب کردن نداشته باشد.» به بیان دیگر، شهروندانی که در حکومتهای خودکامهای همچون جمهوری اسلامی بهرغم فقدان یا محدودیت شدید رقابت سیاسی رای میدهند، در واقع نماینده مطلوب خود را انتخاب نمیکنند بلکه به رفع نگرانی حاکمان از بحران مشروعیت یاری میرسانند.
شوورسکی از این هم فراتر میرود و میگوید هر رایی که در چنین وضعیتی به صندوق انداخته میشود به ارعاب هرگونه اپوزیسیونِ بالقوه کمک میکند زیرا در این صورت حاکمان خودکامه ادعا میکنند که هنوز میتوانند میلیونها نفر را در «زمان مشخصی» به «محل مشخصی» (پای صندوقهای رای) بکشانند. بنا بر این چنین القا میکنند که آنقدر مشروعیت و قدرت دارند که «هرگونه مخالفتی بیهوده است.»
بنا بر این، هر رایی که در جمهوری اسلامی به صندوق انداخته میشود، یک رای علیه هرگونه اپوزیسیون تلقی میشود و بر قدرت ارعاب حکومت میافزاید.
بر عکس، به نظر شوورسکی، «هرگونه کاهش در میزان مشارکت حاکی از تضعیف کنترل سیاسی است و فرصت را برای فعالیتهای اپوزیسیون باز میکند.» او با اشاره به میزان کاهش مشارکت در انتخابات محلی لهستان در سال ۱۹۸۴، در پی صدور فراخوان تحریم از سوی اپوزیسیون، مینویسد: «سقوط کمونیسم در لهستان را بر اساس نتایج انتخابات محلی سال ۱۹۸۴ پیشبینی کردند زیرا میزان مشارکت در انتخابات به ۷۵ درصد نرسید: همه میدانستند که حکومت دیگر نمیتواند وضعیت را کنترل کند. حتی حاکمانی که انتخابات غیررقابتی برگزار میکنند باید نگران نتیجه انتخابات باشند. حتی وقتی که مستقیما پای انتخاب مجدد خودکامگان در میان نیست، باز هم انتخابات آنها را نگران میکند زیرا ناکامی در دستیابی به آمار و ارقام مورد انتظار، آنها را نسبت به برکناری از قدرت از طریق سازوکارهای دیگری همچون مداخله نظامی یا بسیج عمومی آسیبپذیر میکند.»
استمرار روند تحریم در دیگر انتخابات لهستان، از جمله انتخابات پارلمانی سال ۱۹۸۵، سرانجام حکومت خودکامه کمونیست را مجبور کرد که در ژوئن ۱۹۸۹ به برگزاری اولین انتخابات «نسبتا آزاد» تن دهد. تنها چند ماه بعد، در سپتامبر همان سال، یعنی حتی پیش از سقوط دیوار برلین، بساط سلطه کمونیسم در لهستان برچیده شد.
اما نباید از یاد برد که تحریم موفق انتخابات صرفا یکی از کاتالیزورهایی بود که سقوط کمونیسم در لهستان را تسهیل کرد.
موفقیت تحریم نیز معلول ائتلاف مخالفان در قالب «جنبش همبستگی» بود. در واقع، همانطور که ماریانه اوسا در کتاب «همبستگی و مبارزه» (۲۰۰۳) نشان میدهد، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، کارگران، روشنفکران، دانشجویان و اعضای کلیسای کاتولیک هر یک به تنهایی دست به اعتراض زده و به دست حکومت سرکوب شده بودند. اما در دهه ۱۹۸۰ وقتی همه این گروهها در قالب «جنبش همبستگی» با یکدیگر متحد شدند، نوعی حوزه عمومی مستقل از حکومت ایجاد شد که نهتنها بار اعتراض را از دوش یک گروه خاص برداشت و هزینه مخالفت را میان همه مخالفان تقسیم کرد بلکه به تجمیع منابع مادی و انسانی آنها انجامید و به هویتی جمعی شکل داد که مقابله با آن برای حکومت آسان نبود.
بیتردید تحریم موفق انتخابات «حکومت فرانکنشتاینی» جمهوری اسلامی مایه خرسندی است اما باید تاکید کرد که تحریم هم باید مستمر باشد و هم با دیگر روشهای عدمهمکاری با حکومت، از جمله اعتصابات سراسری، تکمیل شود.
این امر مستلزم همکاری گروههای گوناگون مخالف جمهوری اسلامی از جمله زنان، کارگران، روشنفکران، اقلیتهای قومی، مذهبی، جنسی، جمهوریخواهان، مشروطهخواهان و دیگر گروهها در قالب جبههای فراگیر همچون «جنبش همبستگی» است.
تنها در این صورت است که نوعی حوزه عمومیِ مستقل از حکومت پدید خواهد آمد که با تقسیم هزینه مخالفت و تجمیع منابع مادی و انسانیِ مخالفان و ایجاد هویتی جمعی، توازن قوا را چنان به نفع آنها تغییر خواهد داد که نظام خودکامه مبتنی بر ستم و تبعیض چندلایه فرو خواهد ریخت.

شاید اکنون چنین هدفی دور از دسترس به نظر برسد اما واتسلاو هاول در «قدرت بیقدرتان» (سال ۱۹۷۸) به ما یادآوری کرده که «پرسش حقیقی این است که آیا آیندهای روشنتر واقعا همیشه چنین دور از ماست؟ اگر معلوم شود که، بر عکس، از مدتها قبل همینجا پیش روی ما بوده و تنها به علت بیبصیرتی و ضعفمان آن را در اطراف و در درون خود ندیده و نپروراندهایم، چه؟»

اولین انتخابات ریاستجمهوری پس از خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در حالی به دور دوم کشید که اکثریت جامعه حاضر به شرکت در مرحله اول نشدند و کمترین میزان مشارکت در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری اسلامی را رقم زدند.
بسیاری از ناظران و تحلیلگران این سطح پایین مشارکت مردم را یک «نه» به جمهوری اسلامی و علی خامنهای خواندند.
دور دوم این انتخابات کم رمق، در حالی پانزدهم تیر ماه برگزار خواهد شد که دو نامزد راهیافته به دور دوم، دیدگاههای متفاوتی به ویژه در حوزه سیاست خارجی ارائه میدهند.
اما این دوگانه سیاست خارجی چهقدر واقعی است و آیا تفاوتی در وضعیت زندگی شهروندان ایجاد خواهد کرد؟ آیا این دوقطبیسازی سیاست خارجی موجب افزایش مشارکت در دور دوم انتخابات خواهد شد؟
دوگانه سیاست خارجی پزشکیان و جلیلی
نگاه متفاوتی در سیاست خارجی مسعود پزشکیان، نامزد جبهه اصلاحات و سعید جلیلی، نامزد جبهه انقلاب اسلامی وجود دارد؛ با آن که ظاهرا راهبرد و گفتمان آنها در این حوزه متفاوت است اما هر دو نفر مدعی پیروی از علی خامنهای هستند.
پزشکیان اشاره میکند که از طریق بهبود رابطه با کشورهای جهان و عادیسازی در روابط بینالملل، میتوان تحریمها را رفع کرد و جذب سرمایه، توسعه گردشگری و کسب و کار را ممکن ساخت.
او میگوید میشود با سیاست خارجی تعاملگرا و عزتمند، هزینه مردم را کاهش داد و اجازه نداد گروهی با شعارهای دهانپرکن جیب مردم را خالی کنند.
این وزیر پیشین جمهوری اسلامی میگوید: «باید تحریمها را با استفاده از نیروهای کارشناس و مجرب حل کنیم.»
منظور پزشکیان از کارشناسان در این حوزه چهرههایی مانند محمدجواد ظریف، مهدی سنایی، عباس عراقچی و مجید تخت روانچی است که پیش از این در دوره حسن روحانی، سیاست خارجی را در دست داشتند.
با این حال پزشکیان در مناظرات، انتقادات موجود از ظریف را گردن نگرفت و حضور او و چهرههای مشابه در ستاد انتخاباتی خود را با هدف جذب رای اعلام کرد.
او اذعان کرد که در نهایت در تعیین وزرایش هم سیاستهای مد نظر خامنهای تعیینکننده خواهد بود.
پزشکیان به مشکلات تصویب نشدن افایتیاف و مخالفتها با برجام اشاره کرد و با آن که آگاه است مهمترین مانع بر سر مذاکره، شخص خامنهای است، باز هم خود را کارگزار سیاستهای او خواند.
این یعنی در همین مرحله و آغاز کار، او در سخنانش تناقض دارد.

در مقابل، جلیلی معتقد است که «تحریم را باید خنثی و تحریمکننده را پشیمان کرد».
او نیز تحریمها را تایید نمیکند و وعده رفع آنها با اقدامی مثل ایجاد «کمیته مقابله با تحریم» را میدهد.
احتمالا برنامه عملیاتی جلیلی برای پشیمان کردن آمریکا، مانند همفکرانش رویکردی سختافزارانه با اقداماتی از جمله بستن تنگه هرمز و ناامنسازی منطقه با نیروهای نیابتی و سپاه پاسداران باشد که همین حالا این سیاستها کشور را در آستانه جنگی ویرانگر قرار داده است.
البته همین سیاستها با تایید و زیر سایه سخنان رهبر جمهوری اسلامی جاری است.
تحریم در نگاه دو نامزد
اختلاف دیگر دو نامزد در سیاست خارجی، پذیرفتن تحریم به عنوان یک چالش کلیدی در توسعه اقتصادی و امنیتی کشور است.
پزشکیان نقش تحریم را در مشکلات اقتصادی پررنگ میداند و باور دارد سالانه «میلیاردها دلار» ضرر به ایران وارد میکند و موجب فرار سرمایه از کشور میشود اما در تناقضی آشکار باز هم میگوید همان «سیاستهای رهبری» را اجرا خواهد کرد.
جلیلی اما تحریم را آنقدر چالش برانگیز نمیخواند و معتقد است بهجای تلاش برای حل مساله با دو یا سه کشور جهان، یعنی آمریکا و تروئیکای اروپا، باید به دنبال تعامل با سایر کشورها و جبران موضوع از طریق آنها رفت.
او پاسخ نمیدهد که کدام کشور دنیا پیش از حل مساله تحریمهای آمریکا حاضر است در ایران سرمایهگذاری و با جمهوری اسلامی روابط منصفانه تجاری برقرار کند.
بر اساس خط سیاسی جبهه جلیلی، احتمالا اشاره او به بلوک شرق و روسیه و چین و کشورهای منطقه مثل عراق، سوریه و یمن است.
جلیلی دائما به «یک جهان فرصت» اشاره میکند و در تعریف این فرصتها میگوید: «روابط روسیه با اروپا دچار چالش شد و بازار ۱۱ میلیارد دلاری صیفیجات برای ما باز شد که ما از این فرصت استفاده کردیم.»
او نمیگوید که روسیه حتی فلفل دلمهای ایران را از مرز پس فرستاد، چه برسد به بازار ۱۱ میلیارد دلاری.
جلیلی حتی نمیگوید که جمهوری اسلامی مجبور شده نفت را در برابر کالای بیکیفیت چینی، آن هم با تخفیفهای بالا به دلیل همین تحریمها مبادله کند.
آیا برای مردم تفاوتی ایجاد میشود؟
بر کسی پوشیده نیست که سیاست خارجی جمهوری اسلامی از سوی شخص خامنهای تعیین میشود. در واقع روی کاغذ و در عمل سکاندار اصلی سیاست خارجی کشور اوست و همه تصمیمها با نظر او گرفته میشود.
ظریف که مذاکرهکننده جمهوری اسلامی در مذاکرات برجام بود، حالا در انتخابات تمامقد از پزشکیان حمایت کرده و مدعی تغییر مسیر سیاست خارجی در صورت روی کار آمدن این نامزد است. خود او بود که در بهمن سال ۱۳۹۹ اعتراف کرد نقشش در سیاست خارجی ایران صفر بوده و هیچ اختیاری نداشته است.

اینها همه یعنی اگر روزی برجام و مذاکرات با غرب در دولت روحانی ممکن شد، پیشزمینه و چراغ سبز آن قبلا از سوی خامنهای برای گفتوگوها در عمان صادر شده بود و اگر در همان دولت روحانی مذاکرات احیای برجام به نتیجه نرسید، باز هم تصمیم خامنهای عامل آن بوده است. پس فرقی ندارد چه کسی عامل است بلکه آمر مهم است.
از طرفی جلیلی نیز ۱۷ سال است نماینده رهبر جمهوری اسلامی در شورای عالی امنیت ملی بوده و علاوه بر این، حکم دیگری هم از خامنهای برای عضویت در شورای راهبردی روابط خارجی دارد.
او از مهر ۱۳۸۶ تا تیر ۱۳۹۲ مذاکرهکننده ارشد اتمی جمهوری اسلامی نیز بوده است.
جلیلی هم آشکارا فقط مجری اوامر خامنهای در سیاست خارجی ایران بوده و «بدون خواست رهبر»، قدم از قدم برنمیدارد.
مواضع این دو نامزد منتخب نظام نشان میدهد آنها دو دیدگاه و گفتمان درباره تحریمها را ارائه میدهند اما همزمان بر نقش و دستور و سیاست خامنهای در تعیین رویکرد دولت آینده تاکید میکنند.
با این وصف هر کسی جانشین ابراهیم رئیسی شود تنها مجری سیاستهای اعلامی رهبر است و دوگانهای برای ترس مردم وجود ندارد.
تا زمانی که رهبر جمهوری اسلامی اراده تغییر در سیاستهای خصمانهاش نسبت به دنیا نداشته باشد، در وضعیت مردم تغییری رخ نخواهد داد. اگر او بخواهد برجام رخ میدهد و اگر بخواهد جنگ با اسرائیل.
این را نیز باید مورد تاکید قرار داد که حتی اگر برجامی دیگر و تعاملی دیگر با جهان برای تسهیل روابط اقتصادی صورت بگیرد، این نهادهای نظامی، مذهبی و اقتدارگرای حکومت هستند که منابع اقتصادی و منافع حاصل از این چرخش احتمالی به جیب آنها خواهد رفت.
سپاه پاسداران و دهها گروه شبهنظامی وابسته به جمهوری اسلامی در منطقه نفع اصلی را از این درآمدهای احتمالی خواهند داشت و نه مردم.
این به معنای رشد و گسترش بیشتر تسلیحاتی جمهوری اسلامی، تنش بیشتر نظامی در منطقه و سرکوب بیشتر در داخل خواهد بود.
آیا فریب دوقطبی در سیاست خارجی کارساز میشود؟
پس از «نه» بزرگ مردم به جمهوری اسلامی، صدا و سیمای حکومت آشکارا آزادی عمل بیشتری در مناظرات برای دو نامزد باقی مانده قائل شد و تلاش کرد اصطلاحا با سوالات چالشی تنور را داغ کند اما باز هم اشتراک نظر دو نامزد نهایی در اجرای برنامه رهبر جمهوری اسلامی، نمایشی بودن درگیری لفظی آنها را آشکار کرد.
انتخابات مهندسیشده با نامزدهای مطیع رهبری در حالی در مرحله اجراست که به گواه بیانیههای متعدد فعالان مدنی، سیاسی و صنفی پیش از انتخابات، «دریایی از خون» میان حکومت و مردم ایجاد شده است.
بسیاری انتخابات را تحریم کردند و حاضر به شرکت در آن نشدند. تحریمکنندگان عمق مساله را دیده و میدانند چنین انتخاباتی نه برای ایجاد تفاوت در زندگی مردم که با اهدافی مثل افزایش مشروعیت نظام و چرخش قدرت میان خودیها صورت میگیرد.
سرکوب خونین معترضان و جامعه مدنی، جنگ علیه زنان معترض به حجاب اجباری و زندانی کردن مخالفان، فیلترینگ اینترنت در دولتهای مختلف و دیگر موارد مشابه، خود گواه این است که سیاستهای کلی حکومت نه در پاستور که در بیت رهبری تعیین میشود.
مردمی که در جمهوری اسلامی هر روز با سیاستهای خامنهای زجر کشیدهاند، روز هشتم تیر نشان دادند دیگر گول بازی بد و بدتر در انتخابات نمایشی حکومت را نمیخورند و از جمهوری اسلامی - چه اصلاحطلب و چه اصولگرا - گذر کردهاند.
این به آن قیمت است که حتی حکومت بخواهد با نشان دادن در باغ برجام و بازگشت به روزهایی که آن را روزهای خوب و اوج نمایش میدهند، مردم را تحریک به رای دادن کند.
حسین علیزاده، تحلیلگر مسائل بینالملل در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «رییسجمهور هر جای دنیا وقتی به مقام خودش میرسد، حرفش نافذ بر میلیونها شهروند آن کشور است. من یک سوال ساده دارم: پزشکیان در صورتی که انتخاب شود، حرفش میتواند نافذ بر سپاه قدس باشد؟ آیا حرفش میتواند نافذ بر رهبر جمهوری اسلامی باشد؟»
او رایگیری برای انتخاب رییسجمهور را «انتخاباتی برای برگزیدن پیشکار رهبری» خواند و افزود: «شما از پیشکار رهبری چه انتظاری دارید؟»