جنبشها و اعتراضهای ناگهانی و انفجاری هر چند در بستر نارضایتی ها و خشم های انباشته شده قبلی تکوین مییابند اما به صورت لحظهای و بر اساس یک رخداد و اتفاق غیر قابل پیشبینی سر باز میکنند و گسترش مییابند.
دو سال پس از جانباختن مهسا امینی و سربرکشیدن خیزش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» نافرمانی مدنی گسترده زنان ایران مقابل تحمیل حجاب اجباری بهگونهای فراگیر در کشور ادامه دارد.
بیاعتنایی مشهود، جسورانه و شجاعانه زنان به حجاب اجباری و تهدید نهادهای حکومتی و ماموران انتظامی، از شکلگیری روزگار و دورانی جدید در ایران گزارش میدهد. روزگاری که نقطه عطف تکوین آن خیزش مهسا است.
هرچند خیزش اعتراضی پائیز ۱۴۰۱ هدف سرکوب خشونتبار و خونین قرار گرفت و در وجه سیاسی به سایه رفت، اما در ابعادی فرهنگی و اجتماعی ادامه یافته و هژمونی ایدئولوژیک و اقتدار حکومت را یکسره و هر روزه به پرسش کشیده است.
ناکامی حکومت در تشکیل کشور اسلامی
تداوم و بسط حضور زنان با پوشش اختیاری در فضاهای عمومی و خیابانها، گزارشگر شکست حکومت ولایت فقیهی در تشکیل جامعه اسلامی مطلوب شخص اول نظام است.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، سالهاست از لزوم تکوین جامعه اسلامی و انقلابی میگوید. او بر چهار مرحله پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکید کرده است: تشکیل نظام اسلامی، تکوین دولت اسلامی، تحقق جامعه اسلامی، و ایجاد تمدن اسلامی.
خامنهای اما در رویای اسلامیکردن جامعه ایران، مقابل سد سترگ زنان آزادیخواه متوقف شده است.
تلاش ۴۵ ساله صاحبان قدرت برای ایجاد حکومت دینی، با محوریت ولایت فقیه، نه تنها ناکام مانده بلکه به عرفیشدن فزاینده جامعه و فاصلهگیری شهروندان، بهویژه زنان، از دین سیاسی و ایدئولوژیک حاکم منجر شده و حوزه عمومی در ایران را به اینجهانیشدن سوق داده است.
رفتاری با مضمون گرایش به زیستن عملی در جهان واقعی و کامگیری از زندگی، همزمان با کنش خودمختار و احترام به باورهای شخصی. این همه، بیش از هر چیز، با تلفیق نهاد دین با حاکمیت و مظاهر حکومت دینی در چالش و ستیز است.
ولایت فقیه، فقهای شورای نگهبان، قوه قضاییه مبتنیشده بر فقه و نهادهای امنیتی و انتظامی و تبلیغاتی رژیم سیاسی ایدئولوژیک، همه در کارند که شهروندانی مطیع و باورمند به نظام ارزشی حکومت سامان دهند.
زنان اما در برابر چنین عزم و اراده مستظهر به سرکوب و سانسور، روسری از سر برمیگیرند و بیاعتنا به حجاب اجباری، بهمثابه یکی از ارکان استبداد دینی، راهی خیابان میشوند.
تلاش ۴۵ ساله صاحبان قدرت برای ایجاد حکومت دینی با محوریت ولایت فقیه ناکام مانده
فراتر از نافرمانی مدنی، گذار از دین حکومتی
آنچه که هر روز و در متن جامعه ایران بهوقوع میپیوندد اما فراتر از کنشی اجتماعی یا سیاسی و نافرمانی مدنی است.
صورتبندی ظاهری وضع چنین است: یکیک زنانی که بیاعتنا به تهدیدهای حکومت و گشت ارشاد نیروی انتظامی راهی خیابان میشوند، قانون حجاب اجباری را ناعادلانه و تبعیضآلود و ستمی مضاعف بر خود میدانند.
رخداد معنادارتر و بخش پنهان کوه یخ اما، فروریختن باور به ضرورت حجاب اجباری، و فراتر از آن، گسترش و تعمیق بیاعتنایی به اجبارهای شرعی و فقهی در دل میلیونها شهروند، اعم از زن و مرد است.
از این زاویه، پرشمارند زنانی که حتی به ناچار و در ظاهر، در خیابان یا مناسبات اجتماعی، حجاب را به اجبار رعایت میکنند اما به آن، و نظام ارزشی و پشتوانه فقاهتیاش، باوری ندارند.
چنین است نگاه مردانی که دوشادوش همسران یا خواهران یا دوستان بدون حجاب خود راهی خیابان میشوند یا در فضاهای عمومی، به دیده احترام، شاهد آمد و شد زنان با پوشش اختیاری هستند.
افزون بر این، بخش مهمی از جامعه مذهبی ایران، بهدلایل متعدد و بهخصوص مشاهده خشونت ماموران حکومتی و سرکوب خونین معترضان بهویژه زنان در خیزش مهسا، بیش از پیش از رویکردهای سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی فاصله گرفته و به ضرورت تفکیک نهاد دین از نهاد قدرت باور پیدا کردهاند.
این وضع را پیمایش ملی «ارزشها و نگرشهای ایرانیان» که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاییز ۱۴۰۲ انجام داده است بهوضوح گزارش میدهد.
براساس نتایج این پژوهش رسمی، حدود ۷۳ درصد پاسخدهندگان تاکید کردهاند که با جدایی دین از سیاست، موافق یا کاملا موافق هستند. این درحالی است که در پیمایش سال ۱۳۹۴ حدود ۳۰ درصد پاسخگویان چنین نظری داشتند.
علاوه بر این، بیش از ۶۰ درصد مخاطبان نظرسنجی هم با این نظر که «دینداری به قلب پاک است، حتی اگر آدم نماز نخواند»، موافق یا کاملا موافق بودهاند.
در حوزه حجاب هم ۸۴ درصد شرکتکنندگان در این پیمایش یا تاکید کردهاند که رعایت نکردن حجاب اجباری، اشکالی ندارد و یا گفتهاند با وجود مخالفت با بیحجابی، به پوشش دیگران کاری ندارند.
روزگاری جدید برای ایران
اگرچه پابهپای تداوم جمهوری اسلامی، باور به لزوم تفکیک دین از حکومت در جامعه ایران به دلایل مختلف، ازجمله ناکارآمدی، فساد و سرکوب، گسترش یافته، اما جنبش «زن، زندگی، آزادی» نقطه عطفی در این روند بوده است.
ورود شجاعانه زنان، بهخصوص دختران نوجوان و جوان، به میدان مطالبه حقوق انسانی و مدنی، و مواجهه غیرانسانی، غیرقانونی و خشونتبار حکومت با معترضان، نه فقط جمهوری اسلامی که جامعه ایران را وارد دوران دیگری کرد.
اگر جنبش سبز پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ میلیونها شهروند معترض را راهی خیابانها، و حق شهروندی و اهمیت مقاومت مدنی در خیابان را فراگیر کرد؛ اعتراضهای خیابانی پاییز ۱۴۰۱ با محوریت زنان آزادیخواه، این رویکرد را به سطحی جدید ارتقا داد.
جنبش «زن، زندگی، آزادی» خیابان را به میدان کشاکش دو نگاه و سبک زندگی، و عرصه نزاع هرروزه با استبداد دینی و یکی از مهمترین مظاهر ستمگریاش، یعنی حجاب اجباری، تبدیل کرده است.
زنانی که بیاعتنا به حجاب اجباری و تهدیدهای حکومت پا به خیابان میگذارند، نهتنها ایدئولوژی و اقتدار غیردموکراتیک رژیم سرکوبگر را به پرسش میکشند، بلکه لزوم گذار از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک را که در آن از تبعیض جنسیتی و مذهبی خبری نباشد، تبلیغ و ترویج میکنند. اقدامی که همزمان، دغدغهدار حقوق انسانی است، کنش عقلانی را پاس میدارد، به آزادی اندیشه و عقیده باور دارد، و رهایی از اجبارهای بیبنیاد و الزامهای فقهی را پیگیری میکند.
نه تنها جمهوری اسلامی، و نه فقط جنبش زنان ایران، که جنبش دموکراسیخواهی و حقوقبشرطلبی در ایران با خیزش «زن، زندگی، آزادی» روزگار جدیدی را آغاز کرده است.
خالد حماده، کارشناس امور نظامی، در مصاحبه با ایراناینترنشنال، سخنرانی حسن نصرالله پس از حملات اخیر به سامانههای ارتباطی حزبالله را «واقعگرایانه» خواند.
حماده افزود نصرالله برای اولین بار اعتراف کرد اسرائیل موفق به انجام عملیاتی بزرگ علیه حزبالله شده است.
به گفته این کارشناس، اکنون توازن قدرت بهوضوح به نفع اسرائیل تغییر کرده است.
او با اشاره به زخمی شدن حدود سه هزار عضو حزبالله در حملات اخیر اضافه کرد این افراد در آینده نزدیک، قادر به بازگشت به میدان نبرد علیه اسرائیل نخواهند بود.
شوکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل و سیاست خارجی، در مصاحبه با ایراناینترنشنال، احتمال وقوع جنگ میان حزبالله و اسرائیل را پایین دانست و گفت سخنان امروز حسن نصرالله نشان داد او به دنبال شروع جنگ با اسرائیل نیست.
برادوست افزود اسرائیل با توجه به تجربههای پیشین خود، قصد حمله زمینی به لبنان را ندارد و به همین دلیل، جنگی تکنولوژیک را در برابر حزبالله در پیش گرفته است.
به گفته این پژوهشگر، در پی انفجار دستگاههای ارتباطی حزبالله، این گروه مورد حمایت جمهوری اسلامی دچار مشکلات داخلی شده و اعتماد میان اعضای آن از بین رفته است.
در عصر جدید، دسترسی به اینترنت و شبکههای اجتماعی نقش بسیار موثری در شکلدهی و سازماندهی خودجوش اعتراضهای اجتماعی و سیاسی ایفا میکند. در یک دهه اخیر، از اعتراضهای دیماه ۹۶، تا آبان ۹۸ و بعد خیزش مهسا، نقش فضای مجازی به شدت پررنگ بوده است.
پلتفرمهای اینترنتی از جنبههای مختلفی همچون اطلاعرسانی، هماهنگی و انعکاس صدای معترضان، تاثیر بسیاری دارند.
در حالی که در گذشته، رسانههای سنتی خطر جهتگیری و کنترل از سوی حکومتها را داشتند، در عصر فعلی با گسترش فناوری، شبکههای اجتماعی امکان ویژهای را برای مردم فراهم کردهاند تا بدون واسطه، صدای خود را به جهان برسانند و روایتهای خود را فارغ از روایت حکومتها، بازگو کنند.
انتقال سریع اطلاعات: خطر اقدام حکومتها
یکی از مهمترین مزایای شبکههای اجتماعی این است که دسترسی سریع و بیواسطه به اطلاعات را ممکن میسازد. این امر به افراد کمک میکند تا به اطلاعات متنوعتری درباره مسائل مختلف دسترسی پیدا کنند و دیدگاههای خود را بر اساس اطلاعات جامعتر شکل دهند.
این شفافیت و دسترسی گسترده به اطلاعات میتواند در زمان شکلگیری جنبشهای اعتراضی در جلب حمایت بینالمللی و افزایش آگاهی عمومی تاثیرگذار باشد.
اما همانطور که سرعت انتقال اطلاعات مزایای بسیاری دارد، میتواند مشکلاتی نیز ایجاد کند. انتشار سریع اطلاعات نادرست، شایعات یا اخبار جعلی میتواند به تحریف واقعیت منجر شود و جامعه را دچار سردرگمی کند. این اخبار جعلی معمولا به سه شکل اصلی منتشر میشوند که در ادامه به آنها میپردازیم.
رسانههای اجتماعی برای مردم فرصت داشتن صدا و برای حکومت فرصت نقض حریم شهروندان است
تغییر در یک ماجرای واقعی
یکی از روشهای انتشار اخبار جعلی، تغییر دادن نقش افراد در یک رویداد واقعی است. در این شرایط، به دلیل وجود شواهد متعدد و تصاویر عینی، تشخیص واقعیت از دروغ دشوارتر میشود.
این مساله در جنبش مهسا و پس از آن مشاهده شد. برای مثال، در حادثه قتل نیکا شاکرمی، روایتهای مختلفی، به خصوص از سوی بازیگران دولتی یا وابستگان به جمهوری اسلامی با هدف تغییر حقیقت اصلی ماجرا منتشر شد تا توجهها را از حقیقت دور کند.
اخبار کاملا جعلی
این نوع اخبار، اطلاعاتی از اساس نادرست هستند و معمولا برای تحریک احساسات جامعهای ملتهب منتشر میشوند. به عنوان مثال، شایعاتی همچون ترور قاضی صلواتی یا خبرهای دروغین درباره مرگ رهبران سیاسی نظیر خبر مرگ خامنهای از طریق کانالهای تلگرامی به شدت بین مردم منتشر میشوند. اگرچه ممکن است بخش بزرگی از جامعه به واسطه آگاهی این اخبار را باور نکنند، اما انتشار آنها به انحراف مقطعی و برهم زدن توجه افکار عمومی به یک مساله خاص دامن میزند.
به حاشیه بردن واقعیت
گاهی اوقات اخبار جعلی به گونهای طراحی میشوند که واقعیتهای مهم را لوث کرده و با ایجاد حاشیه، توجه عمومی را از مسائل اصلی دور کنند. این روش در واقع نوعی مهندسی اطلاعات و افکار عمومی به شمار میرود.
در ادوار اعتراضهای سراسری مردم در سالهای اخیر نمونههایی از این مورد مشاهده شد که به آنها اشاره میکنیم.
قتل مهسا امینی و حاشیهسازی با بحث حجاب: در پی قتل مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، اعتراضهای گستردهای شکل گرفت و توجه بینالمللی به وضعیت حقوق بشر و سرکوب در ایران بیش از پیش جلب شد.
در پاسخ به این بحران، حکومت به جای رسیدگی به اعتراضها و خواستههای مردم، تلاش کرد تا با مطرح کردن بحثهای حاشیهای درباره وضعیت پوشش و حجاب مهسا در زمان بازداشت، اصل ماجرای سرکوب و خشونت نیروهای انتظامی را به حاشیه براند. این نوع حاشیهسازی موجب شد تا به جای تمرکز بر خشونت پلیس، توجه برخی از رسانهها و افکار عمومی به بحثهای فرعی و بیارتباط معطوف شود.
اعتراضات آبان ۹۸ و محدودسازی دامنه اعتراض: در جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ که به دلیل افزایش ناگهانی قیمت بنزین رخ داد، حکومت تلاش کرد تا اعتراضها را به «اعتراضهای به گرانی بنزین» محدود کند و اینگونه جلوه دهد که مردم تنها به مسائل اقتصادی اعتراض دارند.
اما در حقیقت، اعتراضهای مردمی همانطور که شعارهای آن هم نشان میداد، به سرعت به مسائل گستردهتری چون فساد، نبود آزادیهای مدنی و سرکوب سیستماتیک گسترش یافت. در میان این شعارها به وضح مخالفت جامعه با اصل جمهوری اسلامی فریاد زده شد. با این حال، رسانههای حکومتی سعی کردند توجه را به مسئله بنزین معطوف کنند و با به حاشیه بردن خواستههای اصلی مردم، اعتراضها را محدود به موضوعی اقتصادی نشان دهند.
حکومت و تحریف اطلاعات
در کشوری مانند ایران که شبکههای اجتماعی با وجود فشار و تحمیل حکومت همچنان به شدت گسترده و فراگیر هستند، حکومت نمیتواند بهطور کامل از انتشار اطلاعات جلوگیری کند.
اما رویکردی که معمولا در این شرایط از سوی رهبران و نهادهای حاکم اقتدارگرا اتخاذ میشود، تحریف اطلاعات و ارائه روایتهای جعلی است. به این ترتیب، با کنترل رسانهها و ایجاد روایتهای موازی، حقیقت مخدوش میشود و عموم مردم به اشتباه میافتند.
در جنبش مهسا و اعتراضهای مشابه حکومت تلاش کرد با روایتسازی و اطلاعات غلط افکار عمومی را منحرف کند
تهدیدهای امنیتی برای معترضان
استفاده از شبکههای اجتماعی و اینترنت برای اطلاعرسانی اگرچه ابزاری موثر برای اقدام معترضان علیه نظام سیاسی است، اما میتواند حریم خصوصی و امنیت آنها را نیز به خطر بیندازد.
دولتها و سازمانهای اطلاعاتی در نظامهای غیردموکراتیک قادرند از اطلاعات موجود در بسترهای مجازی برای شناسایی و هدفگیری معترضان استفاده کنند. اطلاعات شخصی، عکسها و حتی پیامهای خصوصی میتوانند به دست نهادهای امنیتی مورد بررسی قرار گیرند و به عنوان ابزاری برای سرکوب استفاده شوند.
تبدیل فیلترشکن به تهدید امنیت معترضان
از طرفی دیگر، یکی از تهدیدهای اصلی برای معترضان ایرانی در استفاده از اینترنت و شبکههای اجتماعی، نظارت و ردیابی اطلاعات شخصی از طریق فیلترشکنها است.
در ایران، بسیاری از کاربران از فیلترشکنها برای دسترسی به وبسایتها و اپلیکیشنهایی که از سوی حکومت مسدود شدهاند، مانند تلگرام، اینستاگرام و توییتر، استفاده میکنند. اما برخی از این فیلترشکنها، بهویژه آنهایی که رایگان یا از منابع ناشناس در دسترس هستند، میتوانند با اهداف جاسوسی و جمعآوری دادهها طراحی و توزیع شده باشند.
برخی فیلترشکنها میتوانند به عنوان ابزارهای نظارتی عمل کنند و ارتباطات کاربران را رمزگشایی کنند. این اطلاعات ممکن است شامل پیامهای خصوصی، ایمیلها و اطلاعات حساس دیگر باشد که میتواند شناسایی و هدفگیری معترضان را برای نهادهای قضایی و اطلاعاتی ممکن کند.
در برخی موارد گزارش شده که دولتهای استبدادی، از جمله حکومت ایران، خود اقدام به ارائه فیلترشکنهای جعلی کردهاند که به منظور دسترسی به اطلاعات معترضان طراحی شدهاند. این فیلترشکنها به ظاهر به کاربران اجازه میدهند به اینترنت بدون فیلتر دسترسی پیدا کنند، اما در پشت صحنه، اطلاعات فعالیتهای آنها را به دولت منتقل میکنند. یکی از مثالهای شناختهشده در ایران، استفاده از فیلترشکنهای آلوده به بدافزار است که به طور مخفیانه اطلاعات کاربران را ضبط و ارسال میکنند.
در برخی از موارد، کارشناسان امنیت سایبری گزارش دادهاند که این بدافزارها میتوانند اطلاعات حساس مانند نام کاربری، رمزهای عبور و حتی محتوای مکالمات کاربران را ضبط کنند.
به عنوان مثال، پس از اعتراضات آبان ۱۳۹۸، شایعات و گزارشهایی منتشر شد مبنی بر اینکه برخی از فیلترشکنهایی که به طور گسترده در بین معترضان استفاده میشد، از سوی نهادهای اطلاعاتی طراحی شدهاند تا فعالیتهای کاربران را نظارت کنند. این فیلترشکنها در اوج بحران و نیاز معترضان به اینترنت آزاد، این امکان را میدادند که به اینترنت دسترسی داشته باشند، اما در عین حال، اطلاعات آنها به سرورهایی منتقل میشد که از سوی نهادهای حکومتی کنترل میشدند.
اینترنت ملی: رویای غیرعملی قطع ارتباط
یکی از راهکارهایی که برخی حکومتها برای مقابله با اعتراضات اینترنتی به کار میگیرند، راهاندازی «اینترنت ملی» یا «اینترنت داخلی» است.
این اقدام به معنی محدود کردن دسترسی کاربران به منابع و وبسایتهای جهانی و تمرکز بر محتوای داخلی و تحت کنترل دولت است. این رویکرد اگرچه ممکن است جریان اطلاعرسانی بینالمللی را کاهش دهد، اما لزوما به پایان اعتراضها منجر نخواهد شد.
عواملی چون نارضایتی عمومی، بیاعتمادی به حکومت و مشکلات اقتصادی و اجتماعی همچنان میتوانند موتور محرک اعتراضها باقی بمانند و همچنان امکانی برای تداوم ارتباط با اینترنت جهانی بیابند.
در عصر فعلی نامی چون «استارلینک» و مساله پوشش این اینترنت در ایران نشان میدهد رویای جمهوری اسلامی برای بستن درهای اینترنت کشور و کنترل اعتراضهای آتی به واسطه آن چندان عملی نخواهد بود.
وزیر علوم، تحقیقات و فناوری دولت مسعود پزشکیان اعلام کرده است عجلهای برای تغییر روسای دانشگاهها ندارد. به گفته حسین سیمایی صراف، روسای دانشگاهها در کمیتههایی بر اساس «وفاق ملی، قانون و رأفت اسلامی»، درباره وضعیت دانشجویان و اساتید تصمیم میگیرند.
بیش از ۱۲ هزار دانشجو در جریان «خیزش مهسا» بازداشت، تعلیق، اخراج، تبعید تحصیلی و لغو اسکان شدند. دستکم ۴۰۰ استاد دانشگاه نیز در جریان اعتراضات به بهانههای واهی و تنها به دلیل حمایت از دانشجویان با احکام اخراج، بازنشستگی اجباری یا تعلیق مواجه شدهاند.
بلاتکلیفی دانشجویان تعلیقی
«م.»، دانشجوی ورودی ۱۴۰۰ است که در جریان خیزش مهسا، هنگام خروج از دانشگاه از سوی حراست به نیروهای امنیتی تحویل داده شد.
او به ایراناینترنشنال گفت: «وقتی بازداشت شدم، مامور امنیتی در بازجویی گفت: تو چه ارتباطی با دانشگاه داری؟ دانشگاه جای افرادی مثل تو نیست.»
این دانشجو افزود: «پس از یک سال که ممنوعالورود بودم و مدام با کمیته انضباطی درگیر بودم، چهار ترم محرومیت از تحصیل گرفتم.»
به گفته این دانشجو، او از زمان اعلام تشکیل کمیته، هر روز تلاش کرده با رییس دانشگاه و معاونت دانشگاه صحبت کند اما: «رییس دانشگاه آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت تو در جریان اغتشاشات شرارت کردی و حجاب هم رعایت نکردی. جای تو در دانشگاه نیست.»
«ح.»، دانشجوی دیگری که ورودی ۱۴۰۱ است، به ایراناینترنشنال گفت: «حراست دانشگاه من را به دلیل حجاب دستگیر کرد. بسیج دانشجویی همراه نیروهای امنیتی، من را از داخل تحصن بیرون کشیدند و داخل یک خودروی سفید با مشت به سر و صورتم کوبیدند.»
به گفته این دانشجو، خانوادهاش بلافاصله پس از آزادی از زندان، او را از ایران خارج کردند: «من که هیچ گناهی مرتکب نشده بودم، حالا آواره شدم و اتفاقا باید همه آن کسانی که باعث و بانی مهاجرت من شدند، جواب بدهند.»
او در ادامه گفت: «اگر وزیر علوم راست میگوید، شکایتم علیه نیروهای حراست و امنیتی همچنان ثبت شده و در اختیار خانوادهام است. پس بیاید و شکایت امثال ما را پیگیری کند. اینکه رییس دانشگاهی که مسئول سرکوب بوده، باز هم قرار باشد در کمیتهای پرونده من را بررسی کند، از ابتدا انتهای داستان مشخص است.»
ادامه برخوردهای امنیتی
خبرنامه امیرکبیر در آستانه دومین سالگرد جنبش مهسا اعلام کرد وزارت اطلاعات با جمعی از دانشجویان و خانوادههای آنها تماس گرفته و برخی از دانشجویان را به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار کرده است.
یکی از دانشجویانی که به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار شده، به ایران اینترنشنال گفت: «تهدیدی در کار نبود. در رویهای مثلا دوستانه از من خواسته شد تا در فعالیتم بازنگری کنم و رویکرد انتقادی را تغییر دهم. در پایان، کاغذی پیش روی من گذاشتند که در صورت مشاهده هر نوع اقدام خلاف اصول دانشگاه، با کارشناس پروندهام تماس بگیرم. قاعدتا امضا نکردم و کارشناس پرونده هم گفت من باید خواب بازگشت به دانشگاه را ببینم.»
در همین دو هفته گذشته، دستکم ۱۰ دانشجو در دانشگاههای مختلف به دلایل متفاوت، از جمله فعالیت در شبکههای اجتماعی و نداشتن حجاب اجباری، بین دو تا چهار ترم از تحصیل محروم شدهاند.
یکی دیگر از دانشجویانی که با او برخورد شده است، به ایراناینترنشنال گفت: «رویه برخورد تفاوتی نکرده؛ اساتید و روسای دانشگاه را تصفیه کردند و انقلاب فرهنگی خاموشی ایجاد کردند. حالا هم همه با نیروهای امنیتی همکاری دارند و عملا دانشجویان معترض زیر فشار چکمههای آنها تلاش میکنند عقبنشینی نکنند و به مبارزه خود ادامه دهند.»
وعدههایی بدون مستندات
محمدرضا ظفرقندی، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دولت پزشکیان، در نامهای به روسای دانشگاههای علوم پزشکی دستور توقف احکام تمام دانشجویانی که در سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۳ تعلیق شدهاند، صادر کرد.
«ث.»، یکی از دانشجویان تعلیقی دانشگاههای علوم پزشکی، به ایراناینترنشنال گفت: «وعده خوبی است. معلوم است که ابتدا خوشحال شدم اما حقیقت این است که با دخالت نیروهای امنیتی و بسیج و تغییر نکردن روسای دانشگاهها، امیدی به بازگشت ندارم.»
یکی دیگر از دانشجویانی که حکم تعلیقش متوقف شده و از یک هفته دیگر امکان بازگشت به دانشگاه را دارد نیز گفت: «حراست دانشگاه مستقیم به من نگاه کرد و گفت اگر حجاب را رعایت نکنی، اجازه نمیدهیم به دانشگاه وارد شوی.»
فعالان دانشجویی معتقدند با توجه به حجم گسترده تعلیق و اخراجی که در دانشگاهها اتفاق افتاده، مراکز آموز عالی کشور عملا از نیروهای متخصص و نخبه تهی شدهاند و با شرایط فعلی، بازگشت این نخبگان به دانشگاه «رویایی دستنیافتنی» است.
بنابراین،این جنبشها نمیتوانند بر فکر، برنامه و احیانا سازماندهی از قبل طراحیشده مبتنی باشند.
در این نوع جنبشهای انفجاری، به طور طبیعی و خودکار، مناسبات و سامانههای ارتباطی از قبل موجود نیز فعال میشوند. به علاوه، در میدان عمل نیز روابط و سامانههای ارتباطی جدیدی شکل میگیرند و به صورت دومینووار گسترش مییابند.
هم فعال شدن سامانههای قبلی و هم شکلگیری سامانههای ارتباطی جدید، هر دو، در رابطه با کشورها و جوامع مختلف، متفاوت عمل خواهند کرد. در یک کشور دموکراتیک با جامعه مدنی، سیاسی و صنفی از قبل تعریفشده و فعال به یک شکل و در جوامع بسته اساسا به نحو دیگری اتفاق خواهد افتاد.
اما در هر دو جامعه و کشور نیز موج انفجاری و دومینووار یک اعتراض ناگهانی میتواند همه نهادهای ارتباطی قبلی را تحتالشعاع قرار دهد و از آنها پیشی بگیرد، مثل جنبش«جان سیاهپوستان مهم است» بعد از مرگ جرج فلوید در آمریکا.
ظهور جنبش مهسا درکشور اقتدارگرا
جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز از نوع جنبشهای انفجاری و ناگهانی اعتراضی است که پس از مرگ و قتل مهساژینا امینی در ایران، یعنی در بستر یک کشور بسته و اقتدارگرا با جامعه مدنی، سیاسی و صنفی همیشه تحت فشار و سرکوب، اتفاق افتاد.
ناگهانی و انفجاری بودن این جنبش بالطبع از قبل اندیشیده و سازماندهی نشدن آن را تشدید میکند. همچنین اقتدارگرا و سرکوبگر بودن نظام ولایی نیز بر نقیصه فعال شدن و تحرک سامانههای ارتباطی که از قبل در جامعه حضور دارند در طی حرکت و فعالبودن این جنبش میافزاید، همانطور که مانع امکان سازماندهی علنی و عمومی آن در طی جنبش میشود.
بر این دو عنصر باید عنصر سومی را نیز افزود و آن فقدان رهبر یا راهبری مشخص این جنبش است که آن را نسبت به جنبشهای همنوع در جوامعی بسته نیز محروم میکند. مقایسه جنبش مهسا با جنبش سبز از این نظر میتواند قابل توجه باشد.
حال برخی فقدان رهبری را مزیت این جنبش و برخی نقیصه آن میدانند. البته رهبران جنبش سبز نیز عمدتا پشت سر جنبش حرکت میکردند و نه در جلو آن، تا بتوانند اثرگذاری و احیانا سازماندهی خاصی را بر جنبش اعمال کنند. البته این خود یکی از نقیصههای جنبش سبز بود.
برخی فقدان رهبری را مزیت جنبشهای نوین و برخی آن را نقیصه این جنبشها میدانند
فقدان سازماندهی حزبی و مشارکت صنفی
از سویی، با تمرکز بر جنبش مهسا و موقعیت ایران، میتوان گفت چون ما در ایران بنابه دلایل مختلف، احزاب فعال و متشکل و دارای سازماندهی منطقهای یا سراسری نداریم بنابراین احزاب سیاسی، و نه افراد سیاسی، کمترین اثر را در این جنبش داشتند.
همچنین در ایران، باز بنا به دلایل مختلف از جمله سرکوب و فشار مستمر سیاسی، نهادها و اتحادیههای صنفی قوی نداریم. البته در سالیان اخیر حضور مطالبهمحور و اعتراضی برخی از این اقشار و این نوع تشکلها و نهادها را در عرصه خیابان شاهد بودهایم؛ مثل اعتراضهای معلمان، کارگران، بازنشستگان و دیگر اقشار. اما اینها هم به علت فشار مستمر سیاسی و امنیتی و هم به خاطر صنفی بودن و غیر سیاسی بودنشان، که ورود به عرصه سیاست میتواند برایشان هزینه بیشتری تولید کند و یا انسجام داخلیشان را دچار اختلال کند، در اعتراضهای رادیکالتر سیاسی نمیتوانند حضور جمعی داشته باشند. هر چند در این اعتراضها افراد مختلفی از همین اقشار و صنوف نیز حضور داشتند.
علاوه بر احزاب و اصناف، نهادهای مدنی نیز بخش دیگری از سامانههای ارتباطی در ایران هستند. حوزه و موضوع فعالیت این نهادهای مدنی بسیار گسترده است، از فعالان حقوق بشر و حقوق زنان گرفته تا فعالان در امور خیریه، از حمایت و توانمندسازی کودکان کار و زنان آسیبدیده تا کمک به ترک اعتیاد، تا فعالان محیط زیستی. قدرت عمل برخی از این تشکلهای محیط زیستی مثلا در باره دریاچه ارومیه و حفاظت از محیط زیست در کردستان دیده شد، که گاه به بسیج دهها هزار نفر مثلا برای خاموش کردن آتشسوزی جنگلها در این استان میانجامد.
این نهادهای مدنی بستری برای آشنایی و ارتباط بین افراد مختلف در سطح محلی و گاه ملی میشوند. خود این نهادها به علت موضوع عموما غیر سیاسی فعالیتشان و نیز خطر امنیتی که در یک حکومت اقتدارگرا و سرکوبگر برایشان وجود دارد، در این نوع شورشها و جنبشهای اعتراضی رادیکال که کلیت یک حکومت را هدف قرار میدهد، نمیتوانند فعال شوند. اما شبکههای دوستی و ارتباط شکلگرفته بین افراد مختلف در بستر این نهادها در این لحظات خاص میتواند به طور خصوصی و خارج از ارتباط رسمی و علنی آن نهاد مدنی، به طور موازی فعال شود و افراد را به صورت جمعهای کوچک اما نسبتا هماهنگ با هم به خیابان بیاورد. این واقعیت در باره نهادهای صنفی و حزبی هم البته احتمالا در سطح پایین تری قابل تصور است.
سازماندهی از طریق فضای مجازی
نوع دیگری از ارتباطات قابل ذکر که در سالیان اخیر به صورت تصاعدی افزایش یافته و به صورت مویرگی در سراسر کشور گسترش یافته، ارتباطات در گروهها و شبکههای کوچک در فضای مجازی، به خصوص در تلگرام، است که آنها را نیز میتوان نوعی جامعه مدنی مجازی محسوب کرد.
این گروهها که میتواند حلقه خانوادگی، دوستان، هم کلاسیها و یا مجموعهای از همفکران دور و نزدیک باشد که در طول سالیانی با هم آشنا شده و اعتمادسازی جمعی صورت دادهاند. آنها در لحظات خاص میتوانند بستر و نوعی سامانه ارتباطی برای هماهنگی جهت شرکت در اعتراضهای خیابانی شوند.
و بالاخره، عدهای نیز در خود میدان و در خیابان با هم پیوند میخورند و ارتباطی عموما مجازی و بعضا به علت محل سکونت نزدیک به یکدیگر (مثلا در برخی محلات در شهرستانها و یا مثلا اکباتان در تهران)، ارتباطی رو در رو با یکدیگر مییابند. موثرترین و فوریترین نوع اثر گذاری و ساماندهی جمعی در این نوع از ارتباطات اتفاق می افتد.
رسانههای خارج کشور
به صورت یک تکلمه میتوان به نقش برخی رسانههای پربیننده در خارج از کشور نیز اشاره کرد که آنها نیز میتوانند با خبر رسانیهای مستمر و روزمره و طرح روایتهای نزدیکتر به واقعیت و آگاهیدهی بر علیه ضداطلاعاتهای فریبکارانه حکومت، هم به انگیزهزایی بپردازند و هم گاه با انتشار برخی اطلاعیههای میدانی برای تجمع در روز یا ساعت یا مکانهایی مشخص به سازماندهی خود به خودی یک جنبش کمک کنند.
در طول جنبش مهساژینا، بیانیه هایی به نام شورا یا جوانان محلات در تهران و یا برخی شهرستانها منتشر میشد که من در ابتدا ناباورانه تصور میکردم تمهیدهایی برای تشجیع و ساماندهی جنبش و استمرار آن است. اما مدتی بعد متوجه شدم که این افراد وجود واقعی دارند و بخشی بازمانده از شبکههای انتخاباتی سال ۸۸ و جنبش سبز هستند که اینک از اصلاحات به گذار رسیدهاند. اینها بعدا بنا به دلایلی مورد شناسایی و برخورد قرار گرفتند.
جنبشی مثل جنبش مهسا نمیتواند بر فکر، برنامه و احیانا سازماندهی از قبل طراحیشده مبتنی باشد
پیوند افقی فعالان جنبش
با انواع ارتباطات شبکهای و غیر متمرکزی که شمهای از آن در بالا اشاره شد، بالطبع فعالان یک جنبش عمدتا به صورت افقی با هم ییوند میخورند.
حاصل این پیوند هم میتواند به صورت تصاعدی بر دامنه جنبش و به خصوص ابتکارات مردمی آن جهت عدم انقطاع و تداوم جنبش بیفزاید. این از طریق روشهای مختلفی انجام میشود؛ خبر و پیام رسانی مستمر از سوی شهروندخبرنگارها، شعارسازیهای مختلف، خنثی کردن و فرار از سرکوب با ابتکارات گوناگون، دادن تنوع به شیوههای اعتراضی (مثلا شعارنویسی، اعتراضهای شبانگاهی در پشت بامهایا پشت پنجرهها)، سخت کردن شیوه های سرکوب با مثلا تصویربرداری از سرکوبگران و شناسایی آنها، امید و انگیزهدهی به یکدیگر با به اشتراک گذاشتن ویدیوهایی از چهار گوشه کشور و سایر روشها.
یکی از مهمترین کارکردهای ارتباطات افقی و شبکهای کوچک و غیرمتمرکز تولید محتوای سیاسی، ادبی و هنری برای جنبش است. این امر به خصوص در جهانیشدن و جلب حمایت اقشار وسیعی از هنرمندان، سیاستمداران، ورزشکاران، فعالان حقوق بشر، زنان، دانشجویان و شهروندان زیادی در کشورهای مختلف جهان، هم در جنبش سبز و هم به خصوص جنبش مهساژینا بسیار موثر بود.
نقیصههای ساختار افقی جنبش
جنبشهای اعتراضی با سازماندهی شبکهای افقی اما نقیصههایی هم دارند.
این جنبشها به لحاظ مضمونی و سیاسی باید بتوانند سخنگو و سخنگویان خاص خودشان را در عرصه عمومی و سیاسی داشته باشند. شاید این امر مستلزم وجود نوعی راهبری فردی، و برتر از آن، راهبری جمعی باشد.
نیروهای مدنی و صنفی و سیاسی در ایران هر چند از درجاتی از سازماندهی و بعضا رهبری برخوردارند و مثلا ما در حوزه فعالان حقوق بشر، زنان، معلمان، فعالان محیط زیست و فعالان سیاسی افراد شاخص و سرشناسی در سطح ملی و بعضا حتی در سطح جهانی داریم اما این تنوع که میتواند یک امتیاز برای سازماندهی باشد، همزمان، به علت تشتتی که وجود دارد به یک نقیصه تبدیل شده است.
امکان مصادره جنبشهای اعتراضی افقی
جمعبندی اینکه جنبشهای نوین در سراسر جهان معمولا به سازماندهیهای شبکهای و افقی دامن زدهاند.
این مساله میتواند در همگانی کردن امر «سیاست» و «تحول» بنیادی یاری برساند ولی با توجه به تجارب مختلف از جمله مثلا در بهار عربی، فرضا در مصر، اگر فعالان فداکار میدانی یک جنبش فقط از شبکههای کوچک افقی برخوردار باشند، یک جریان متشکل سیاسی، مثل اخوانالمسلمین، میتواند حاصل و دستاورد فعالیت و فداکاریهای آنها را به نفع خودش مصادره کند.
بر این اساس است که من معتقد به سازماندهی شبکهای جدولی هستم نه صرفا افقی، این به شکل جدولهای کلمات متقاطع در نشریات است که هم ستونهای افقی و هم ستونهای عمودی دارند. این نوع سامانه ارتباطی میتواند از مزایای هر دو نوع سازماندهی افقی و عمومی بهرهمند، و تا سر حد ممکن از نقیصهها و نقاط منفی آنها در امان باشد.
در تحلیلهایی که در دوران جنبش سبز در بررسی نوع ساماندهی این جنبش داشتم به این نقیصه اشاره میکردم و با نگاه انتقادی به سازماندهی افقی آن مینگریستم. بعدها بینتیجه ماندن و یا مصادره دستاوردهای این نوع جنبشها درنقاط دیگری از جهان نیز نشان داد که ما به خصوص در ایران، با حکومتی بسته، سرکوبگر و مردمی، عاصی، معترض و خشمگین به شدت نیازمند این نوع ساماندهی هستیم.
شبکه جدولی به جای شبکه صرفا افقی و یا نوع قدیمتر آن یعنی سازماندهی عمودی که فعالان سیاسی و حزبی مسنتر ما بهآن عادت دارند، میتواند هم جنبش را دارای سخنگویان سیاسی بکند و هماهداف، شعارها و تاکتیکهای جنبش را تا حد ممکن از حالت تماما خود به خودی نجات دهد و هم با راهبری و هدایت جنبش، آن را در عرصه عمل نیز اگر نگوییم به سرانجام و موفقیت برساند، دستکم گامهای جدی و برگشتناپذیری به جلو سوق دهد.
گذار تحولطلبانه مستلزم فشار جنبش از پایین و مذاکره از بالا برای تسلیم کردن حکومت است. این امر نیازمند سخنگویان و نمایندگانی است که بتوانند طرف گفتوگو با قدرت باشند. البته گذار انقلابی و سرنگونطلبانه نیز نیازمند سخنگویان و راهبران خاص خودش است.
شکلگیری سخنگویی سیاسی و راهبری یک جنبش اعتراضی و فراگیر، برای اینکه از حالت اتفاقی و خود به خودی خارج شود، مستلزم شکلگیری یک گفتمان سیاسی فراگیر و ملی در بین فعالان سیاسی و مدنی و صنفی است. جامعه ایران یک جامعه رنگینکمانی، متنوع و متکثر است و بر همین مبنا باید یک راهبری و رهبری جمعی سیاسی، صنفی و مدنی و آن هم بر اساس تکثر موجود شکل بگیرد. ساماندهی و تشکلیابی جدولی جنبشها هم میتواند در چنین بستری شکل بگیرد.
این روند در حال پیشروی با قدمهایی آهسته و سنگین است؛ عمدتا رو به جلو و البته گاه هم رو به عقب!
گفتوگو؛ گامی به پیش
گفتوگوی میانهروها از طیفهای مختلف سیاسی و مدنی و اتنیکی، که حول شکافهای مختلف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ما شکل گرفته، میتواند گامی فراپیش در این رابطه باشد.
هر قدر دور و هر قدر دیر، ما هیچ راه دیگری نداریم. خود برتربینی و خود اکثریتپنداری و نزدیکبینی سیاسی به جای دور اندیشی واقعبینانه و خیالپردازی و رویا اندیشی چه در رابطه با آرمانها و چه در رابطه با خط مشیهای سیاسی و چه در رابطه با نوع و نحوه ساماندهی ارتباطات از جمله در جنبشهای اعتراضی به جای گام برداشتن روی زمین واقعیت، ولو بتواند در کوتاهمدت و دوران اوج گیری یک جنبش شورآفرین شود، ولی در میان مدت و درازمدت قطعا باعث یاس و انفعال میشود.
از مشروطه تاکنون را که بنگریم میبینیم جامعه ایران افتان و خیزان با آزمون و خطا اما رو به جلو حرکت کرده و از هر خطا و اشتباهی کوچک و بزرگ، به انباشتی از دانش و تجربه رسیده است. در موضوع و حوزه سازماندهی و رهبری نیز به نظر میرسد معدل جامعه ایران کنونی دارد به همین تجربه و وجدان جمعی مشترک میرسد؛ تکثر، تحمل و سازماندهی شبکهای کوچک به امید یک شبکه مویرگی بزرگ و جدولی در روز حادثه، برای روزهای بزرگ پیش رو و یک راهبری جمعی و متکثر از فعالان سیاسی و صنفی و مدنی در داخل و خارج از کشور، با میزان اثرگذاریهای کمتر و بیشتری که هر حوزه و یا هر گرایش و رویکردی دارد.