موشک اسپیسایکس برای بازگرداندن فضانوردان آمریکایی به زمین راهی ایستگاه فضایی شد
ناسا و شرکت اسپیسایکس ماموریت مشترکی را با موفقیت انجام دادند تا ضمن اعزام گروهی جدید از فضانوردان به ایستگاه فضایی بینالمللی (ISS) زمینه بازگشت بوچ ویلمور و سونی ویلیامز، دو فضانورد آمریکایی را فراهم کنند که نزدیک به ۹ ماه است در این ایستگاه فضایی باقی ماندهاند.
مغز انسان برای پیمایش در دنیای پیچیده روابط اجتماعی، از «واحدهای بنیادی» پایه استفاده میکند. یافتههای یک مطالعه تازه که محققان دانشگاه کالج لندن (UCL) انجام دادهاند، نشان میدهد چگونه سیستم عصبی ما قادر است حجم عظیمی از اطلاعات تعاملات اجتماعی را پردازش و مدیریت کند.
بر اساس گزارش مدیکال اکسپرس، این پژوهش که به تازگی در مجله نیچر منتشر شده، به بررسی نحوه پردازش اطلاعات مرتبط با تعاملات گروهی در مغز انسان میپردازد.
نتایج این پژوهش نشان میدهد مغز روشی هوشمندانه برای مدیریت این اطلاعات پیچیده دارد و به جای ذخیرهسازی اطلاعات هر فرد به صورت جداگانه، مغز از «واحدهای بنیادی» اطلاعاتی استفاده میکند.
این واحدهای بنیادی در واقع الگوهای تعاملی خاصی هستند که میتوانند با یکدیگر ترکیب شوند و درکی جامع از موقعیت اجتماعی ایجاد کنند.
به گفته دکتر مارکو ویتمن، نویسنده اصلی این مقاله از دانشکده روانشناسی و علوم زبان دانشگاه کالج لندن و مرکز روانپزشکی محاسباتی و تحقیقات سالمندی مکس پلانک، انسانها موجوداتی اجتماعی هستند که قادرند پویاییهای اجتماعی بسیار پیچیده و متغیر را دنبال کنند، که این امر مستلزم صرف انرژی ذهنی عظیمی برای به خاطر سپردن نه تنها افراد مختلف، بلکه روابط متنوع بین آنها است.
ویتمن در ادامه میافزاید: «برای همگام شدن با یک تعامل گروهی در زمان واقعی، مغز ما باید از میانبرهای ذهنی استفاده کند، راهکارهایی که به افراد کمک میکنند سریعتر تصمیم بگیرند تا انبوه اطلاعات موجود را فشرده و ساده کند، با سیستمی که پیچیدگی را به حداقل میرساند و در عین حال با انعطافپذیری، جزئیات را حفظ میکند.»
در این پژوهش، تیمی از دانشمندان دانشگاه کالج لندن و دانشگاه آکسفورد با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی (fMRI)، فعالیت مغزی ۸۸ شرکتکننده را حین انجام یک بازی ساده ثبت کردند.
در این آزمایش، شرکتکنندگان در حالی که در دستگاه اسکنر قرار داشتند، مجموعهای از اطلاعات درباره عملکرد خود، یک همتیمی و دو رقیبشان را در یک بازی ساده دریافت میکردند. آنها میبایست این اطلاعات را به خاطر میسپردند تا بتوانند به پرسشی در مورد مقایسه عملکرد بازیکنان مختلف پاسخ دهند.
دکتر ویتمن توضیح میدهد: «ما میخواستیم بررسی کنیم آیا مغز ما از یک چارچوب مرجع «فرد-محور» استفاده میکند که در آن بخشهای خاصی از مغز عملکرد هر بازیکن را جداگانه پیگیری میکنند، یا از یک چارچوب مرجع «ترتیبی» بهره میگیرد که در آن اطلاعات به همان ترتیبی که دریافت میشوند، پردازش میشوند. نتایج ما نشان داد که مغز انسان در واقع از هر دو روش استفاده میکند، اما آنچه جالب توجه است، توانایی مغز در سادهسازی و تبدیل تمام این اطلاعات پیچیده به واحدهای کوچکتر و قابل فهم است.»
محققان موفق شدند الگوهای خاصی از فعالیت در مغز را شناسایی کنند. این الگوها نشاندهنده چندین «واحد سازنده» مشخص بودند. هر واحد سازنده، نماینده الگویی از تعامل بین بازیکنان محسوب میشد.
برای مثال، یکی از این واحدهای سازنده، اطلاعاتی را درباره عملکرد فرد شرکتکننده و همتیمیاش نسبت به تیم رقیب نگهداری میکرد. هنگامی که تفاوت عملکرد بین دو تیم افزایش مییافت، فعالیت مغزی مرتبط با این واحد سازنده نیز بیشتر میشد.
این الگوهای خاص فعالیت در قشر پیشپیشانی مغز مشاهده شدند. این ناحیه از مغز در تصمیمگیری و رفتارهای اجتماعی نقش مهمی ایفا میکند.
پژوهشگران بر این باورند که این واحدهای سازنده اساسی، الگوهای تعاملی را نمایندگی میکنند که در بسیاری از موقعیتهای مختلف اجتماعی مشترک هستند.
دکتر ویتمن در این باره میگوید: «همانطور که ما در زندگی مهارتهای اجتماعی را توسعه میدهیم، مغز ما نیز الگوهای تعاملی خاصی را یاد میگیرد که بارها با آنها مواجه میشویم. این الگوها احتمالا به صورت واحدهای سازنده در مغز ما جایگذاری میشوند و برای شکلدهی درک ما از هر محیط اجتماعی، با یکدیگر ترکیب میشوند.»
این یافتهها نشان میدهد که مغز انسان راهکارهایی هوشمندانه را برای مدیریت چالشهای شناختی در تعاملات اجتماعی پیچیده توسعه دادهاست.
سیستم عصبی ما به جای پردازش جداگانه تمام جزئیات مربوط به هر فرد و رابطه، از چارچوبهای سادهتر و قابل ترکیب استفاده میکند. این چارچوبها با هم تلفیق میشوند تا تصویری جامع از پویاییهای اجتماعی را شکل دهند.
این مطالعه درک عمیقتری از چگونگی مقابله مغز با محدودیتهای پردازش اطلاعات ارائه میدهد. مغز با فشردهسازی اطلاعات به «واحدهای سازنده» پایه، منابع شناختی خود را بهینه میکند. این روش در عین حال انعطافپذیری لازم برای سازگاری با موقعیتهای اجتماعی تازه را حفظ میکند.
با شناخت بهتر از نحوه پردازش اطلاعات اجتماعی در مغز، محققان میتوانند رویکردهای نوینی توسعه دهند. این رویکردها میتواند به افرادی که در روابط اجتماعی با مشکلاتی روبرو هستند کمک کند. همچنین میتواند به طراحی سیستمهای هوشمندی منجر شود که قادرند به شیوهای مشابه انسان، تعاملات پیچیده را درک و پیشبینی کنند.
تحقیقات جدیدی که پژوهشگران دانشگاه سایمون فریزر کانادا انجام دادهاند، نشان میدهد بین استفاده زیاد از رسانههای اجتماعی و اختلالات روانپزشکی مبتنی بر توهم، مانند خودشیفتگی، بیاشتهایی عصبی و بدریختانگاری بدن، ارتباط قوی وجود دارد.
بر اساس گزارش نوروساینس، این پژوهش که به تازگی در نشریه بیامسی سایکایتری منتشر شده، ارتباط نگرانکنندهای میان استفاده گسترده از شبکههای اجتماعی و اختلالات روانی مبتنی بر توهم را نشان میدهد.
پروفسور برنارد کرسپی، استاد علوم زیستی و رییس کرسی تحقیقاتی ژنتیک تکاملی و روانشناسی کانادا در دانشگاه سایمون فریزر، به عنوان یکی از محققان اصلی این مطالعه، هشدار میدهد که شبکههای اجتماعی شرایطی را ایجاد میکنند که در آن توهمها میتوانند به سادگی شکل گرفته و تداوم یابند.
این مسئله به دلیل وجود پلتفرمها و برنامههایی است که به علل زمینهساز این اختلالات دامن میزنند و همزمان، فرصتهای موثر برای واقعیتسنجی را از بین میبرند.
بیش از ۲۵۰۰ پژوهش زیر ذرهبین
این پژوهش که یک مرور نظاممند (systematic review) از تمام متون علمی موجود در زمینه استفاده از شبکههای اجتماعی و اختلالات روانی است، بیش از ۲۵۰۰ مقاله علمی را مورد بررسی دقیق قرار دادهاست.
یافتههای این مطالعه نشان میدهد که در میان انواع اختلالات روانی مرتبط با استفاده بیش از حد از شبکههای اجتماعی، اختلالات مبتنی بر توهم از بیشترین شیوع برخوردارند.
این اختلالات توهمی شامل اختلال شخصیت خودشیفته (که با توهمهای خود برتری همراه است)، اروتومانیا (نوعی توهم که در آن فرد تصور میکند شخصی مشهور عاشق او است)، اختلال بدریختانگاری بدن (که با توهم وجود نقص در بخشی از بدن مشخص میشود) و بیاشتهایی عصبی (که در آن فرد دچار توهم درباره اندازه بدن خود میشود) است.
محققان در این مطالعه تاکید میکنند که خود شبکههای اجتماعی ذاتا مشکلساز نیستند، بلکه این دنیاهای مجازی، به همراه انزوای اجتماعی در «زندگی واقعی»، محیطهایی را ایجاد میکنند که در آن افراد میتوانند احساس توهمی از هویت خود را بدون نظارت و واقعیتسنجی حفظ کنند.
پروفسور کرسپی و همکارش نانسی یانگ استدلال میکنند که ویژگیهای بسیاری از برنامهها و پلتفرمهای محبوب، توهمهای ذهنی و جسمی را تقویت و تشدید میکنند، زیرا امکان خودنمایی به شیوهای خودستایانه اما نادرست را فراهم میآورند.
تفاوت عمیق میان تعاملات اجتماعی آنلاین و حضوری که در آنها احتمال بیشتری وجود دارد که توهمهای افراد توسط واقعیتهای فیزیکی و عاطفی کنترل شوند، انحرافات از سلامت روانی را تشدید میکند.
مدل مفهومی تازه
این پژوهشگران یک مدل مفهومی تازه را با عنوان «تقویت توهم از سمت رسانههای اجتماعی معرفی کردهاند. بر اساس این مدل، رسانههای اجتماعی محیطی را فراهم میکنند که در آن افراد میتوانند تصورات نادرست و تحریفشدهای از خود را ایجاد و حفظ کنند، بدون اینکه این تصورات با واقعیتهای زندگی فیزیکی و تعاملات رودررو محک بخورند.
این وضعیت به خصوص برای افرادی که دارای حس خود توسعهنیافته همراه با انزوای اجتماعی در زندگی واقعی هستند، میتواند به تشدید اختلالات توهمی منجر شود.
راهکارهای پیشنهادی و افق پیش رو
نتایج این پژوهش نشان میدهد که کاهش استفاده از شبکههای اجتماعی میتواند برای افراد مبتلا به اختلالات توهمی سودمند باشد. پژوهشگران تاکید میکنند که برای مقابله با این چالش، نیاز به مطالعات گستردهتری درباره ویژگیهای خاص رسانههای اجتماعی که زمینهساز تقویت توهمها هستند، وجوددارد.
در همین راستا، محققان دانشگاه سایمون فریزر به راهکارهای فناورانه امیدبخشی اشاره میکنند که میتوانند تعاملات آنلاین را به واقعیت نزدیکتر سازند.
از جمله این فناوریها میتوان به سیستمهای برقراری تماس چشمی، محیطهای تعاملی سهبعدی، استفاده از آواتارها و دیگر فناوریهایی اشاره کرد که پتانسیل شبیهسازی هرچه دقیقتر تعاملات واقعی در فضای مجازی را دارند.
تغییر الگوی تعاملات اجتماعی در عصر دیجیتال
برای نخستین بار در طول تاریخ بشر، انسانها میتوانند در محیطهای مجازی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند که در آنها نشانههای زمانی، مکانی و فیزیکی از هم گسسته شدهاند.
این دگرگونی بنیادین، پرسشهای مهمی را درباره تاثیرات آن بر الگوهای شناختی-اجتماعی و سلامت روان مطرح میسازد.
یافتههای پژوهشی حاکی از آن است که استفاده بیش از حد از شبکههای اجتماعی، با توجه به ماهیت غیرفیزیکی و انزواآفرین آن، میتواند با نشانههای طیف روانپریشی، بهویژه حالات توهمی، ارتباط داشتهباشد.
این پیوند از طریق تضعیف نشانههای حسی درونی و بینفردی که برای سنجش واقعیت مشترک ضروری هستند، موجب کمرنگ شدن مرز میان «خود» و «دیگری» میشود.
در نهایت، پژوهش دانشگاه سایمون فریزر، ضمن تایید مزایای بالقوه شبکههای اجتماعی در شکلگیری جوامع و تقویت حس تعلق، زنگ خطری جدی درباره مخاطرات استفاده افراطی از این بسترها، بهویژه برای افراد آسیبپذیر، به صدا درمیآورد.
مطالعهای گسترده که به مناسبت روز جهانی زنان انجام شده، نشان میدهد برخلاف تصور عمومی مبنی بر حمایت یکپارچه نسل جوان از برابری جنسیتی، بزرگترین شکاف دیدگاه بین زنان و مردان در میان نسل زِد وجود دارد.
نسل زد به متولدان اواخر دهه ۱۹۹۰ تا اوایل دهه ۲۰۱۰ میلادی اطلاق میشود.
بر اساس گزارش وبسایت کینک کالج لندن، پژوهشی که به تازگی از سوی آیپسوس بریتانیا و موسسه جهانی برای رهبری زنان در کینگز کالج لندن با بررسی نظرات نزدیک به ۲۴ هزار نفر در ۳۰ کشور جهان انجام شده، الگوهای قابل توجهی را در مورد دیدگاههای برابریخواهانه جنسیتی آشکار کرده است.
نتایج نشان میدهند جوانان نسل زد در مقایسه با نسلهای پیشین، دیدگاههای متفاوتی نسبت به فمینیسم، نقشهای جنسیتی و حقوق زنان دارند.
واگرایی در دیدگاههای جوانان
در حالی که ۵۳ درصد از زنان نسل زد خود را فمینیست میدانند، تنها ۳۲ درصد از مردان همین نسل چنین تعریفی از خود دارند.
این شکاف ۲۱ درصدی، بزرگترین اختلاف در میان تمام نسلهای مورد بررسی است.
نسل میلنیال (متولدین اوایل دهه ۱۹۸۰ تا اواسط دهه ۱۹۹۰) با شکاف ۱۶ درصدی بین زنان و مردان، در رتبه دوم قرار دارد.
شکاف بین زنان و مردان نسل بیبیبومر (متولدین ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴) و نسل ایکس (متولدین اوایل دهه ۱۹۶۰ تا اوایل دهه ۱۹۸۰) به ترتیب ۱۱ و هشت درصد است.
در این مطالعه، در مورد نگرش به نقشهای جنسیتی نیز تفاوتهای قابل توجهی مشاهده شد.
بیش از یکچهارم (۲۸ درصد) از مردان نسل زد معتقدند مردی که در خانه میماند تا از فرزندانش مراقبت کند «مردانگی کمتری» دارد؛ دیدگاهی که تنها ۱۹ درصد از زنان همین نسل با آن موافق هستند.
جالب اینجاست که این آمار در میان مردان نسل بیبیبومر تنها ۱۲ درصد است که نشاندهنده تفاوت نگرش بین نسلهاست.
دیدگاههای متفاوت درباره تلاشهای برابریخواهانه
یافته قابل توجه دیگر این پژوهش مربوط به دیدگاهها درباره تلاشهای برابریخواهانه است.
حدود ۶۰ درصد از مردان نسل زد معتقدند از مردان انتظارات بیش از حدی برای حمایت از برابری جنسیتی وجود دارد که ۲۲ درصد بیشتر از زنان همین نسل است.
همچنین ۵۷ درصد از مردان نسل زد بر این باورند که «تلاشها برای ارتقای برابری زنان آنقدر پیش رفته که اکنون علیه مردان تبعیض ایجاد میکند» اما تنها ۳۶ درصد از زنان نسل زد با این دیدگاه موافق هستند.
نکته قابل توجه این است که مسنترین نسل مورد بررسی، یعنی نسل بیبیبومر، در واقع پیشروترین دیدگاه را در این زمینه دارد. بیبیبومر تنها گروهی است که کمتر از نیمی (۴۴ درصد) از مردانشان معتقدند تلاشهای برابریخواهانه به تبعیض علیه مردان منجر شده است.
اتفاق نظر درباره تنشهای جنسیتی در جامعه
تنها موردی که زنان و مردان نسل زد دیدگاه به نسبت مشابهی به آن دارند، اعتقاد به وجود تنشهای جنسیتی در جامعه امروز است.
بر اساس نتایج این مطالعه، ۶۰ درصد از اعضای نسل زد در ۳۰ کشور مورد بررسی معتقدند بین زنان و مردان تنش وجود دارد که بیشترین میزان در میان تمام نسلهای مورد بررسی است. این میزان برای نسل بیبیبومر تنها ۴۰ درصد است.
از نظر مقایسه بین کشورها، کره جنوبی با ۷۶ درصد بالاترین میزان تنش بین زنان و مردان را در میان ۳۰ کشور مورد مطالعه گزارش کرده است.
بریتانیا با ۴۰ درصد در جایگاه بهتری قرار دارد و رتبه ۲۶ را به خود اختصاص داده است. آمریکا با ۵۸ درصد و استرالیا با ۵۱ درصد، میزان تنش جنسیتی بالاتری نسبت به بریتانیا نشان میدهند.
با این حال، نکته قابل توجه در این پژوهش آن است که تنشهای جنسیتی در مقایسه با سایر تنشهای اجتماعی، کمتر گزارش شدهاند.
در ۳۰ کشور مورد مطالعه، تنها ۵۱ درصد از پاسخدهندگان معتقدند بین مردان و زنان تنش وجود دارد، در حالی که حدود ۷۳ درصد بین ثروتمندان و فقرا، ۷۰ درصد بین مهاجران و افراد بومی و ۶۶ درصد بین افراد با ایدههای لیبرال-پیشرو و کسانی که ارزشهای سنتی دارند، تنش مشاهده میکنند.
این آمار نشان میدهد تنشهای اقتصادی-طبقاتی و فرهنگی همچنان در صدر چالشهای اجتماعی قرار دارند.
امید به آیندهای برابر
با وجود این روندهای متفاوت، همچنان اکثریت قاطع مردم در تمام کشورهای مورد بررسی (۶۸ درصد)، از جمله اکثریت مردان (۶۲ درصد)، میگویند دستیابی به برابری بین زنان و مردان برایشان اهمیت شخصی دارد.
به گفته پروفسور هیجونگ چانگ، مدیر موسسه جهانی رهبری زنان در کینگز کالج لندن، اگرچه از سال گذشته تاکنون پیشرفتهایی حاصل شده اما همچنان تقسیمبندیهای قابل توجهی در نحوه درک برابری جنسیتی در بسیاری از جوامع وجود دارد.
این شکاف اغلب از سوی سیاستمداران و رسانههایی تقویت میشود که پیشرفت زنان را بهعنوان علت نارضایتیهای گستردهتر اجتماعی، مانند کاهش فرصتهای شغلی با درآمد مناسب و امنیت کاری معرفی میکنند.
کلی بیور، مدیرعامل آیپسوس در بریتانیا و ایرلند نیز تاکید کرد: «نبرد جنسیتی به نیرویی برجسته در میان نسل زد تبدیل شده است. با وجود اینکه اکثریت نمونه ۳۰ کشوری ما میگویند برابری جنسیتی برایشان شخصا مهم است، همچنان شاهد نگرشهای متفاوت نسبت به برابری جنسیتی به طور گستردهتر هستیم؛ به ویژه در میان این گروه سنی جوانتر.»
بیور در ادامه گفت: «این یافتهها، به ویژه در کنار نتایج انتخابات اخیر در آمریکا و آلمان که در آنها مردان جوان به طور قابل توجهی بیشتر از زنان جوان از احزاب سیاسی راستگرا حمایت کردند، بر نیاز فوری به گفتوگوهای دقیق و راهحلهای فراگیری تاکید میکند که به نگرانیهای همه جنسیتها پاسخ دهد.»
به گفته او، جامعه جهانی باید راههایی برای پر کردن این شکاف بیابد و اطمینان حاصل کند که پیشرفت به سوی برابری جنسیتی به نفع همه است.
جان مورگان، مرد ۵۱ ساله اهل بریستول، بهعنوان نخستین بیمار بریتانیایی توانست با کاشت یک ایمپلنت هوشمند که همچون رایانهای کوچک در بدنش عمل میکند، علائم پارکینسون را بهطور چشمگیری کنترل کند و به زندگی عادی خود بازگردد.
به گزارش بیبیسی جهانی، فناوری کاشت ایمپلنت تحریک عمیق انطباقی مغزی (aDBS) جدیدترین راهکار برای کنترل پارکینسون است که بهتازگی در بیمارستان ساوتمید بریتانیا به مرحله اجرا رسیده.
مورگان نخستین بیمار بریتانیایی است که از این فناوری پیشرفته بهرهمند میشود.
پارکینسون یکی از شایعترین بیماریهای عصبی-حرکتی است که بیش از ۱۵۰ هزار نفر تنها در بریتانیا با آن دست و پنجه نرم میکنند.
مورگان در ۳۳ سالگی متوجه تغییراتی در دستخط و همچنین کندی در حرکاتش شد و پزشکان تشخیص دادند به پارکینسون مبتلاست.
این بیماری که با از بین رفتن تدریجی سلولهای عصبی تولیدکننده دوپامین در مغز همراه است، موجب اختلالات حرکتی مانند لرزش، کندی حرکات، سفتی عضلات و مشکلات تعادلی میشود.
با افزایش جمعیت سالمندان و امید به زندگی بیشتر، پیشبینی میشود تعداد مبتلایان به این بیماری در سالهای آینده افزایش قابل توجهی داشته باشد.
فناوری تحریک عمیق انطباقی مغزی
با وجود پیشرفتهای چشمگیر در زمینه داروهای ضد پارکینسون در دهههای اخیر، محدودیتهای درمان دارویی متخصصان را به سمت راهکارهای نوآورانهتر سوق داده است.
فناوری تحریک عمیق انطباقی مغزی که برای اولین بار به کار گرفته شده، نتایج امیدبخشی را به همراه داشته است.
مورگان به رادیو بیبیسی گفت: «تاثیر درمان فوری بود. آنها دستگاه را روشن کردند و وقتی در راهرو قدم زدم، تفاوت را کاملا احساس کردم و فهمیدم حس تعادل دارم.»
برخلاف نسلهای قبلی تحریک عمیق مغزی، فناوری جدید قادر است بهصورت انطباقی و هوشمند با سیگنالهای مغزی بیمار در تعامل باشد.
جان مورگان، نخستین بیماری که در بریتانیا از نسل جدید ایمپلنت مغزی استفاده کرد
ایمپلنت کار گذاشتهشده با استفاده از الگوریتمهای پیشرفته، امواج مغزی بیمار را بهطور مداوم پایش و پیش از بروز علائم، پالسهای الکتریکی مناسب را به نقاط هدف در مغز ارسال میکند.
مورگان این حس را بهخوبی توصیف کرد: «دستگاه بهطور مداوم امواج مغزی را میخواند و مثل این است که یک رایانه کوچک در بدنم دارم.»
او افزود در برخی روزها احساس میکند دیگر به پارکینسون مبتلا نیست، وضعیتی که به نظر «باورنکردنی» میرسد.
میهایلا بوکا، مشاور عصبشناسی بیمارستان ساوتمید، این فناوری را به «ضربانسازی برای مغز» تشبیه کرد که بدون نیاز به دارو، علائم بیماری را کنترل میکند.
به گفته او، ما اکنون بهنوعی در آینده زندگی میکنیم.
ساز و کار عملکرد ایمپلنت
این ایمپلنت هوشمند از دو بخش اصلی تشکیل شده است؛ یک ژنراتور کوچک که در ناحیه قفسه سینه قرار میگیرد و الکترودهایی که از طریق سیمهای بسیار ظریف به نقاط مشخصی از مغز متصل میشوند. این سیمها در مسیری میان قفسه سینه و سر بیمار قرار میگیرند.
زمانی که دستگاه سیگنالهای غیرطبیعی مغز را شناسایی میکند، بهسرعت پالسهای الکتریکی ظریفی را به این نواحی ارسال میکند که موجب تعدیل فعالیت الکتریکی مغز و در نتیجه کاهش یا حذف علائم بیماری میشود.
نکته قابل توجه در این فناوری، توانایی آن در یادگیری و انطباق با الگوهای فعالیت مغزی هر بیمار است. این ویژگی باعث میشود عملکرد ایمپلنت به مرور زمان بهینهتر و نتایج درمانی بهتری حاصل شود.
بازگشت به زندگی عادی
یکی از تاثیرات قابل توجه این فناوری در زندگی مورگان، بازگشت او به فعالیتهای عادی و سرگرمیهایی است که پیش از این به دلیل بیماری از انجام آنها محروم بود.
او در این زمینه گفت: «بازوی راستم پیش از این حرکت نمیکرد، اما اکنون حرکت میکند. یکی از سرگرمیهای من ایستادن در رودخانه و ماهیگیری است، فعالیتهای سادهای که اکنون میتوانم دوباره از انجام آنها لذت ببرم.»
برای بسیاری از بیماران مبتلا به پارکینسون، بیماری موجب محدودیتهای شغلی و وابستگی به دیگران میشود. مورگان گفت این فناوری به او «اعتماد به نفس بیشتری برای ادامه کار تماموقت» داده است.
متخصصان امیدوارند ایمپلنت تحریک عمیق انطباقی مغزی در سال جاری میلادی بهطور گستردهتری در دسترس بیماران پارکینسون قرار گیرد.
برای بیمارانی مانند جان مورگان، این فناوری به معنای بازگشت به زندگی عادی با وجود پارکینسون است.
به نظر میرسد فناوری تحریک عمیق انطباقی مغزی، افقهای جدیدی را در درمان بیماریهای مغز و اعصاب گشوده و گامی بلند در جهت بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به اختلالات عصبی برداشته است.
مطالعات مستمر در زمینه بهینهسازی الگوریتمهای هوشمند این ایمپلنتها و کوچکتر شدن ابعاد آنها میتواند در آینده نزدیک، استفاده از این فناوری را برای طیف وسیعتری از بیماران میسر سازد.
نتایج یک نظرسنجی جدید که در آستانه روز جهانی زن در بریتانیا انجام شده، نشان میدهد اکثریت زنان جوان از مردان همسن خود هراس دارند. این یافتهها در حالی منتشر میشوند که گزارشها از گسترش پدیده «مردانگی سمی» و افزایش خشونت علیه زنان حکایت دارند.
به گزارش نشریه تلگراف، پژوهش مرکز عدالت اجتماعی (سیاِسجِی) تصویری نگرانکننده از روابط میان دو جنس در جامعه امروز بریتانیا ارائه میدهد.
بر اساس یافتههای این پیمایش، ۶۲ درصد زنان ۱۸ تا ۲۴ ساله معتقدند اکثر مردان همسن آنها «واقعا ترسناک» هستند.
نکته قابل توجه این است که ۴۱ درصد مردان جوان نیز با این دیدگاه موافق هستند.
این یافتهها بخشی از مطالعهای با عنوان «پسران سرگردان» است که وضعیت نگرانکننده مردان جوان در بریتانیا را تشریح میکند.
نتایج این مطالعه همچنین حاکی از آن است که مردان نهتنها در آموزش و محیط کار از زنان عقب ماندهاند، بلکه بهطور فزایندهای مورد بدگمانی زنان قرار میگیرند.
این پژوهش هشدار میدهد: «یک نسل از مردان ناراضی و خشمگین فاجعهای برای هر دو جنس است.»
پدیدهای که از آن با عنوان «مردانگی سمی» یاد میشود، با تاثیرپذیری از چهرههای زنستیزی همچون اندرو تیت تشدید شده و با افزایش ۳۷ درصدی خشونت علیه زنان و دختران طی پنج سال گذشته همراه بوده است.
این خشونتها شامل تعقیب، آزار، تعرض جنسی و خشونت خانگی میشود.
کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، در واکنش به قتلهای سال ۲۰۲۱، از جمله قتل سابینا نسا ۲۸ ساله و سارا اورارد ۳۳ ساله، متعهد شده خشونت علیه زنان و دختران را تا یک دهه آینده به نصف کاهش دهد.
تاثیر منفی نبود پدر در خانواده بر خشونت فرزندان پسر
پژوهش مرکز عدالت اجتماعی نشان میدهد «همهگیری فروپاشی خانواده» باعث شده «میلیونها پسر از هرگونه الگوی مثبت مردانگی محروم شوند».
بر اساس نتایج این تحقیق، هم مردان و هم زنان توافق دارند که «پدر نداشتن» دلیل اصلی مشکلات رفتاری است.
در سراسر بریتانیا ۲.۵ میلیون کودک بدون حضور پدر در خانه زندگی میکنند. این عدد تقریبا یک پنجم مجموع کودکانی را شامل میشود که هنوز به والدین خود وابسته هستند.
طبق یافتههای مرکز عدالت اجتماعی، پسرانی که در خانه از الگوی مردانه محروم هستند، بیشتر در معرض گرایش به رفتارهای خشونتآمیز قرار دارند.
این افراد نهتنها جرایم خشونتبار بیشتری مرتکب میشوند و گرایش بالاتری به عضویت در باندهای تبهکاری یا قربانی شدن در فعالیتهای مجرمانه دارند، بلکه با شدت بیشتری به مادران خود پرخاش میکنند.
این پژوهش همچنین آشکار میسازد که پدیده خشونت و سوءرفتار کودکان و نوجوانان نسبت به والدین در نزدیک به ۲۰ درصد خانوادههای تکوالد رواج دارد.
بر اساس بررسیهای واحد کاهش خشونت لندن، ۸۱ درصد از عاملان این نوع خشونتها مردان هستند.
زنان با ۶۹ درصد، بیشترین قربانیان خشونت و سوءرفتار کودکان و نوجوانان نسبت به والدین هستند که علت اصلی آن، فراوانی خانوادههای تکسرپرست با سرپرستی مادر است.
این نوع خشونت معمولا در دوران نوجوانی به اوج خود میرسد. دو سوم موارد خشونت از سوی مردان جوان ۱۹ تا ۲۵ ساله، یک سوم از سوی نوجوانان ۱۵ تا ۱۸ ساله و تنها یک درصد از سوی نوجوانان ۱۲ تا ۱۴ ساله انجام میشود.
در ادامه این گزارش آمده است برای توقف این پدیده، «باید با مسائل پیچیده و مرتبط با فروپاشی خانواده، مشکلات رفتاری و در بسیاری موارد، خردهفرهنگِ خشونت مردان جوان مقابله کنیم. نکته قابل توجه این است که بسیاری از این پسران پیش از تبدیل شدن به عاملان خشونت، خود قربانی بودهاند.»
ابراز نگرانی نسبت به «کمرنگ شدن ارزشهای مردانگی سنتی»
پژوهش مرکز عدالت اجتماعی همچنین نسبت به کمرنگ شدن ارزشهای «مردانگی سنتی» در رسانهها و جامعه ابراز نگرانی کرده است.
۴۳ درصد از مشارکتکنندگان در این پیمایش معتقدند ارزشهای سنتی مردانه مانند شجاعت، تابآوری و رقابتطلبی دیگر در جامعه مورد احترام قرار نمیگیرند.
نیمی از مردان جوان بر این باورند که تصویرسازی رسانهها از مردان، بیش از حد منفی است و آنها «در بیشتر مواقع» بهعنوان افرادی «کمارزش» نمایش داده میشوند.
این گزارش همچنین به نقش مخرب پورنوگرافی در روابط میان دو جنس اشاره میکند.
شمار قابل توجهی از مشارکتکنندگان در این نظرسنجی (۶۰ درصد) میگویند پورنوگرافی به تضعیف روابط میانجامد. این رقم در میان جوانان حتی بالاتر است و به حدود ۶۷ درصد میرسد.
اندی کوک، مدیرعامل مرکز عدالت اجتماعی بریتانیا، در این خصوص گفت: «بیتوجهی ما به ارزشهای سنتی مردانه به حدی رسیده که اکنون با خطر از دست دادن یک نسل کامل مواجهیم.»
به گفته او، احیای امید در میان پسران و مردان جوان نهتنها به معنای تضعیف دختران و زنان جوان نیست، بلکه موجب بازگشت اعتماد متقابل و غلبه بر حس مخرب ترس در جامعه خواهد شد.
به گزارش ناسا، موشک فالکون ۹ شرکت اسپیسایکس جمعه ۲۴ اسفند، در ساعت ۱۹:۰۳ به وقت شرق آمریکا (۲۳:۰۳ گرینویچ)، از مرکز فضایی کندی در فلوریدا به فضا پرتاب شد.
این ماموریت که Crew-10 نام دارد، چهار فضانورد را به ایستگاه فضایی بینالمللی منتقل میکند. پس از رسیدن این گروه به ایستگاه، ویلمور و ویلیامز، که هر دو از فضانوردان باسابقه ناسا و از خلبانان آزمایشی نیروی دریایی آمریکا هستند، میتوانند سفر بازگشت خود به زمین را آغاز کنند.
ویلمور و ویلیامز نخستین فضانوردانی بودند که در ژوئن سال گذشته با کپسول استارلاینر شرکت بوئینگ به ایستگاه فضایی بینالمللی سفر کردند. اما مشکلات فنی در سیستم پیشران استارلاینر موجب شد که ماموریت اولیه هشت روزه آنها به تعویق بیفتد.
بوچ ویلمور و سونی ویلیامز
ناسا بهدلیل ریسک بالای پرواز بازگشت با استارلاینر، تصمیم گرفت کپسول را خالی به زمین بازگرداند. این کپسول سرانجام در سپتامبر بدون سرنشین به زمین بازگشت، در حالی که دو فضانورد در ایستگاه فضایی باقی ماندند.
ابعاد سیاسی بازگرداندن دو فضانورد
اگرچه ماموریت Crew-10 بخشی از یک برنامه معمول برای تعویض فضانوردان ایستگاه فضایی بینالمللی است، اما این ماموریت در ماههای اخیر رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفت.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، و ایلان ماسک، مدیرعامل اسپیسایکس و چهره نزدیک به دونالد ترامپ، ادعا کردهاند که دولت سابق جو بایدن، فضانوردان را بهدلایل سیاسی در ایستگاه فضایی رها کرده است؛ ادعایی که شواهدی برای آن ارائه نشده است.
با این حال، بوچ ویلمور، فضانورد ناسا، هرگونه تاثیرپذیری این تصمیم از مسائل سیاسی را رد کرده و گفته است: «ما برای اقامتی طولانی آماده شده بودیم، حتی اگر در ابتدا اقامت کوتاهی برنامهریزی شده بود.»
وی افزود که ناسا معمولا برای شرایط پیشبینینشده برنامهریزی میکند و این وضعیت نیز بخشی از برنامههای این سازمان برای مدیریت بحرانها بوده است.
ناسا تأکید دارد که حضور این دو فضانورد در ایستگاه فضایی برای حفظ حداقل سطح نیروی انسانی مورد نیاز ایستگاه ضروری بوده است.
ایستگاه فضایی بینالمللی
در طول ماههای اقامت خود، ویلمور و ویلیامز مانند سایر فضانوردان مستقر در ایستگاه، تحقیقات علمی انجام داده و به انجام عملیات نگهداری و تعمیرات تجهیزات ایستگاه پرداختهاند.
فشارهای سیاسی و روند غیرمعمول آمادهسازی ماموریت
ادعاهای ترامپ و ماسک در مورد ضرورت تسریع روند بازگرداندن این دو فضانورد باعث شد ناسا ماموریت Crew-10 را از ۲۶ مارس به ۱۵ مارس جلو بیندازد. در این راستا، ناسا برنامهریزیهای فشردهای انجام داد و به جای استفاده از یک کپسول آماده در آینده، تصمیم گرفت از یک کپسول جایگزین که زودتر آماده میشد، استفاده کند.
این تغییرات باعث شد روند آمادهسازی ماموریت، که معمولا طبق استانداردهای دقیق و از پیش تعیینشدهای انجام میشود، با چالشهایی مواجه شود.
استیو استیچ، مدیر برنامه خدمه تجاری ناسا، تایید کرده است که سرعت بالای عملیات اسپیسایکس، ناسا را مجبور کرده برخی از فرآیندهای تأیید ایمنی را تغییر دهد.
کن باورسوکس، مدیر عملیات فضایی ناسا، گفته که در هفتههای اخیر ناسا مجبور شده است برخی از مسائل فنی مانند نشت سوخت در یکی از پرتابهای اخیر موشک فالکون ۹ و فرسایش پوشش حرارتی روی برخی از پیشرانههای کپسول دراگون را بررسی کند.
او همچنین گفت که هماهنگی بین ناسا و اسپیسایکس، با وجود چالشها، بهخوبی در حال انجام است: «اسپیسایکس بسیار سریع عمل میکند، در حالی که ناسا آنچنان چابک نیست. اما ما در کنار هم بهخوبی کار میکنیم.»
برنامهریزی برای بازگشت فضانوردان به زمین
طبق اعلام ناسا، اگر ماموریت Crew-10 مطابق برنامه پیش برود، فضاپیمای حامل چهار فضانورد جدید در ساعت ۲۳:۳۰ شنبه شب (۰۳:۳۰ بامداد یکشنبه به وقت گرینویچ) به ایستگاه فضایی بینالمللی متصل خواهد شد.
سپس مراسم رسمی تعویض خدمه برگزار خواهد شد و در طی آن خدمه Crew-9، از جمله ویلمور و ویلیامز، آماده ترک ایستگاه خواهند شد.
چهار فضانوردی که راهی ایستگاه فضایی بینالمللی شدند
بازگشت این دو فضانورد همراه با دو عضو دیگر خدمه، یعنی نیک هیگ، فضانورد ناسا، و الکساندر گوربونوف، فضانورد روس، انجام خواهد شد.
آنها قرار است از کپسول فضایی Crew-9 که از ماه سپتامبر به ایستگاه متصل بوده، برای بازگشت به زمین استفاده کنند.
طبق برنامه فعلی، این چهار فضانورد در تاریخ ۱۹ مارس ایستگاه فضایی را ترک خواهند کرد و در صورت عدم وجود مشکلات فنی، به سلامت به زمین بازخواهند گشت.