پس از ۹ ماه انتظار، دو فضانورد آمریکایی از ایستگاه فضایی راهی زمین شدند

دو فضانورد آمریکایی ناسا که به مدت ۹ ماه در ایستگاه فضایی بینالمللی گرفتار شده بودند، در نهایت با کپسول شرکت اسپیسایکس سفر خود را به سوی زمین آغاز کردند.

دو فضانورد آمریکایی ناسا که به مدت ۹ ماه در ایستگاه فضایی بینالمللی گرفتار شده بودند، در نهایت با کپسول شرکت اسپیسایکس سفر خود را به سوی زمین آغاز کردند.

پژوهشگران به تازگی دو روش کارآمد و موثر را برای بهبود مراقبت از بیماران مبتلا به آلزایمر و زوال عقل در راستای کاهش اضطراب بیماران پیشنهاد کردهاند.
به گزارش کانورسیشن، در حالی که یکچهارم تختهای بیمارستانی در بخشهای مراقبت ویژه در بریتانیا به بیماران مبتلا به زوال عقل اختصاص یافته، بسیاری از کادر درمانی همچنان با چالشهای ارتباطی با این بیماران مواجه هستند.
محیط ناآشنای بیمارستان، صداها، بوها و حضور مراقبان غیرآشنا میتواند استرس قابل توجهی را برای بیماران مبتلا به زوال عقل ایجاد کند؛ در حالی که بسیاری از کارکنان بهداشتی و درمانی اذعان دارند آموزش کافی برای مراقبت از این بیماران ندیدهاند.
این کمبود آموزش منجر به استفاده از روشهای ارتباطی کماثر و حتی مضر میشود.
برخی مراقبان تلاش میکنند واقعیتهای ذهنی بیمار را «تصحیح» کنند یا به «دروغ درمانی» روی میآورند؛ روشی که در آن برای کاهش پریشانی بیمار، دروغهایی به او گفته میشود.
تحقیقات جدید نشان میدهند رویکردهای موثرتری هم در این زمینه وجود دارند.
چالش دوگانگی ذهنی
زوال عقل، تواناییهای زبانی، درک گفتار دیگران و حافظه را تحت تاثیر قرار میدهد.
یکی از چالشهای شایع، پدیده «دوگانگیهای ذهنی» است؛ وضعیتی که در آن، بیمار مبتلا به زوال عقل در زمان یا مکانی متفاوت از واقعیت حاضر زندگی میکند.
این واقعیتهای دوگانه اغلب ریشه در تجربیات شغلی یا نقش خانوادگی پیشین بیمار دارد. به عنوان مثال، فرد ممکن است باور داشته باشد والدینش که فوت شدهاند، قرار است به زودی او را به خانه ببرند، یا اینکه باید فورا محل را ترک کند تا فرزندش را از مدرسه بردارد.
مدیریت این دوگانگیهای ذهنی برای مراقبان در هر محیطی دشوار است اما در بخشهای ویژه بیمارستانی که کارکنان اطلاعات محدودی درباره پیشینه بیمار پذیرششده برای درمان یک نیاز پزشکی فوری مانند شکستگی یا عفونت دارند، این چالش پیچیدهتر میشود.

این دوگانگیهای ذهنی میتواند منبع اصلی پریشانی برای بیمار مبتلا به زوال عقل باشد که محیط اطراف خود را نمیشناسد، نیاز پزشکی خود را درک نمیکند و نمیفهمد چرا نمیتواند به سادگی بیمارستان را ترک کند.
پژوهشگران با بهرهگیری از مشاهده و ضبط تصویری گفتوگوهای روزانه بین کادر درمان و بیماران در بخشهای مختلف بیمارستان، موانع ارتباطی مهم در مراقبت از مبتلایان به زوال عقل را شناسایی کردهاند.
مطالعهای که به تازگی در مجله علوم اجتماعی و پزشکی منتشر شده، چالشهای ویژه این ارتباط را به تفصیل بررسی کرده است.
انواع روشهای «غیر موثر»
در یکی از روشهای غیر موثر، کادر درمان، واقعیتهای ذهنی بیمار را به چالش میکشد. برای مثال به بیماری که فکر میکند در خانه است، میگویند که در واقع در بیمارستان است.
اگرچه این رویکرد قابل درک است اما این روش معمولا به توافق منجر نمیشود و میتواند پریشانی بیمار را تشدید کند.
در روشی دیگر، کادر درمان به طور کامل با واقعیت ذهنی بیمار موافقت میکند. به عنوان مثال، با ذهنیات بیمار همراهی میکند که یک عضو فوتشده خانواده مانند والدین یا همسرش به زودی به ملاقات بیمار خواهد آمد.
اگرچه این استراتژی ممکن است در کوتاهمدت کارآمد باشد اما محدودیت زمانی دارد زیرا رویداد وعده داده شده هرگز اتفاق نخواهد افتاد و در نهایت میتواند پریشانی بیمار را تشدید کند.
بحثهای گستردهتر درباره «دروغ درمانی» با افراد مبتلا به زوال عقل، پیشنهاد میکنند که این روش باید تنها پس از برنامهریزی دقیق و به عنوان آخرین راهحل به کار گرفته شود.
دو روش جایگزین کارآمد و موثر
پژوهشگران به جای روشهای غیر موثر، دو راهکار کارآمد و موثر را پیشنهاد دادهاند که در یکی از آنها، مراقب، بدون ورود کامل به واقعیت ذهنی بیمار، جنبهای از آن را میپذیرد.
برای مثال، اگر بیماری بگوید پدرش (که فوت کرده) قرار است او را به خانه ببرد، کادر درمانی میتواند بپرسد: «دلتان برای پدرتان تنگ شده؟»
این رویکرد از دروغ اجتناب میکند اما به احساسات بیمار پاسخ داده و امکان اشتراک احساسات را فراهم میکند.

در روش دوم، موضوع گفتوگو از مسالهای که باعث پریشانی شده به سمت چیز دیگری که میتواند توجه بیمار را جلب کند، تغییر داده میشود.
گاهی از محیط اطراف، برای مثال تماشای منظره بیرون پنجره استفاده میشود. گاهی فعالیت جایگزینی مانند قدم زدن یا نوشیدن چای پیشنهاد میشود.
در مواردی هم که گزینه دیگری در دسترس نیست، از بیمار سوالی پرسیده میشود که میتواند به گفتوگویی متفاوت منجر شود.
اهمیت رویکردهای موثر در محیطهای مراقبتی
این روشهای ارتباطی برای تمام مراقبان بیماران مبتلا به زوال عقل، فارغ از محیط کاری آنها، کاربردی و سودمند است.
حتی در بخشهای پرازدحام و پرفشار بیمارستانی که کادر درمان اغلب اطلاعات اندکی درباره پیشینه بیمار دارد، تغییرات کوچک در شیوه برقراری ارتباط میتواند تاثیری شگرف بر کیفیت مراقبت و بهزیستی افراد مبتلا به زوال عقل داشته باشد.
پژوهشگران با استفاده از این یافتهها، دورههای آموزشی ویژهای برای تقویت مهارتهای ارتباطی کادر درمان طراحی کردهاند.
این دورهها به طور خاص بر حل چالشهای رایج مانند نحوه برخورد با بیمارانی که از پذیرش درمانهای ضروری خودداری میکنند و چگونگی واکنش مناسب به گفتارهای مبهم و سختفهم بیماران متمرکزند.
نتایج پژوهشها نشان میدهد با آموزش مناسب کادر درمان و بهکارگیری روشهای ارتباطی مناسب، میتوان کیفیت مراقبت از بیماران مبتلا به زوال عقل را به طور قابل توجهی بهبود بخشید.
دو روش «همدلی با بخشی از دنیای ذهنی بیمار» و «هدایت توجه به موضوعات دیگر» رویکردهایی کارآمد هستند که بیشترین تاثیر را در کاهش اضطراب و بهبود آرامش این بیماران دارند.

پژوهشهای جدید نشان میدهد اهدای منظم خون میتواند تغییرات ژنتیکی مثبتی در بدن به وجود آورد و خطر ابتلا به سرطان خون و عوارض قلبی و عروقی را کاهش دهد.
اهدای خون همواره بهعنوان عملی انساندوستانه شناخته شده که جان بیماران دریافتکننده را نجات میدهد، اما طبق تحقیقات جدید، این اقدام خیرخواهانه ممکن است برای خود اهداکننده نیز مزایای قابل توجهی به همراه داشته باشد.
به گزارش وبسایت کانورسیشن، مطالعهای که بهتازگی از سوی محققان موسسه فرانسیس کریک در لندن انجام شده، شواهد جدیدی از فواید اهدای خون را آشکار میکند.
تغییرات مثبت ژنتیکی در اهداکنندگان خون
با افزایش سن، سلولهای بنیادی خونساز در بدن ما به صورت طبیعی دستخوش جهشهایی میشوند که در اصطلاح علمی به آن «هماتوپوئز کلونال» گفته میشود. برخی از این جهشها میتوانند خطر ابتلا به بیماریهایی مانند سرطان خون (لوسمی) را افزایش دهند.
بر اساس نتایج این پژوهش، در افرادی که بهطور مستمر خون اهدا میکنند، تفاوتهای قابل توجهی در این زمینه وجود دارد.
در این مطالعه، محققان دو گروه از مردان سالم ۶۰ ساله را مورد بررسی قرار دادند. افراد گروه نخست طی ۴۰ سال، سالی سه بار و گروه دوم تنها حدود پنج بار در طول زندگی خود خون اهدا کرده بودند.
یافتهها نشان میدهد اگرچه هر دو گروه تعداد مشابهی جهش ژنتیکی دارند، اما ماهیت این جهشها متفاوت است.
حدود ۵۰ درصد از اهداکنندگان مستمر خون نوع خاصی از جهش را دارند که معمولا با سرطان ارتباطی ندارد، در صورتی که این میزان در اهداکنندگان غیرمستمر تنها ۳۰ درصد است.

پژوهشگران موسسه فرانسیس کریک بر این باورند که اهدای منظم خون، بدن را به تولید سلولهای خونی تازه تحریک میکند، فرآیندی که میتواند چشمانداز ژنتیکی سلولهای بنیادی را به شکلی سودمند تغییر دهد.
نتایج آزمایشها نشان داد جهشهای موجود در اهداکنندگان مستمر، رفتاری کاملا متفاوت از جهشهای معمول مرتبط با لوسمی دارد.
همچنین وقتی تیم تحقیقاتی سلولهای بنیادی اهداکنندگان مستمر را به موشها تزریق کردند، دریافتند که این سلولها در تولید گلبولهای قرمز کارآمدتر عمل میکنند.
این یافتهها تاییدی بر نتایج اولیه مطالعه هستند.
بازسازی و تجدید سلولهای خونی
بر اساس یافتههای این تحقیق، هر بار که فردی خون اهدا میکند، بدن بهسرعت فرآیند جایگزینی سلولهای خونی از دسترفته را آغاز و مغز استخوان را تحریک میکند تا سلولهای تازه بسازد.
این فرآیند تجدید طبیعی ممکن است در طول زمان به ایجاد سلولهای خونی سالمتر و مقاومتر کمک کند.
اهدای خون میتواند حساسیت به انسولین را بهبود بخشد و احتمالا در کاهش خطر ابتلا به دیابت نوع دو نقش داشته باشد، اگرچه تحقیقات در این زمینه همچنان ادامه دارد.
تاثیر بر سلامت قلب و عروق
سالهاست که دانشمندان درباره ارتباط احتمالی بین اهدای خون و سلامت قلب و عروق تحقیق میکنند. یکی از عوامل کلیدی در بیماریهای قلبی، ویسکوزیته یا همان غلظت خون است.
وقتی خون خیلی غلیظ باشد، جریان آن کندتر میشود و خطر لخته شدن، فشار خون بالا و سکته افزایش مییابد.
اهدای منظم خون به کاهش غلظت آن کمک میکند، پمپاژ خون بهوسیله قلب را آسانتر میسازد و خطر عوارض قلبی-عروقی را کاهش میدهد.
همچنین شواهد روزافزونی وجود دارد که نشان میدهد اهدای خون ممکن است به تنظیم سطح آهن در بدن کمک کند؛ عاملی دیگر که با بیماریهای قلبی مرتبط است.
آهن برای حمل اکسیژن در خون ضروری است، اما تجمع بیش از حد آن با استرس اکسیداتیو و التهاب ارتباط دارد که هر دو در بیماریهای قلبی نقش دارند.

به گفته متخصصان، با کاهش میزان آهن از طریق اهدای خون، ممکن است خطر این عوارض در اهداکنندگان مستمر کاهش یابد.
پژوهشگران در مطالعات دیگری نیز ارتباط بالقوهای بین اهدای خون و کاهش فشار خون، بهویژه در افراد مبتلا به فشار خون بالا، شناسایی کردهاند.
اگرچه این موضوع جایگزین دارو یا تغییرات سبک زندگی نیست، اما ممکن است روشی دیگر برای کمک به سلامت کلی قلب و عروق باشد.
غربالگری رایگان سلامت
بسیاری از اهداکنندگان خون احتمالا از این مزیت جانبی آگاه نیستند، اما هر بار که اقدام به اهدای خون میکنند، در واقع یک غربالگری کوچک اما مفید سلامت نیز انجام میدهند.
پیش از اهدای خون، پزشکان بهطور معمول فشار خون، میزان هموگلوبین و ضربان قلب فرد را بررسی میکنند و در برخی موارد، آزمایشهایی برای شناسایی بیماریهای عفونی نیز انجام میشود.
این معاینات مختصر نمیتواند جایگزین مراجعه منظم به پزشک و معاینههای دورهای باشد، اما میتواند بهعنوان یک سیستم هشدار اولیه برای شناسایی زودهنگام مشکلات بالقوه سلامتی عمل کند.
رابطه علت و معلولی؟
باوجود این نتایج، پرسش مهم این است که آیا این مزایای سلامتی واقعا نتیجه مستقیم اهدای خون هستند یا صرفا بازتابی از پدیدهای به نام «اثر اهداکننده سالم»؟
باید توجه داشت که اهداکنندگان خون باید معیارهای سختگیرانهای را برای تایید صلاحیت رعایت کنند.
افرادی که از بیماریهای مزمن، عفونتهای خاص یا سابقه سرطان رنج میبرند، معمولا مجاز به اهدای خون نیستند.
این واقعیت نشان میدهد افرادی که بهطور منظم خون اهدا میکنند، ممکن است پیشاپیش از سلامت بهتری نسبت به عموم مردم برخوردار باشند.

ناسا و شرکت اسپیسایکس ماموریت مشترکی را با موفقیت انجام دادند تا ضمن اعزام گروهی جدید از فضانوردان به ایستگاه فضایی بینالمللی (ISS) زمینه بازگشت بوچ ویلمور و سونی ویلیامز، دو فضانورد آمریکایی را فراهم کنند که نزدیک به ۹ ماه است در این ایستگاه فضایی باقی ماندهاند.
به گزارش ناسا، موشک فالکون ۹ شرکت اسپیسایکس جمعه ۲۴ اسفند، در ساعت ۱۹:۰۳ به وقت شرق آمریکا (۲۳:۰۳ گرینویچ)، از مرکز فضایی کندی در فلوریدا به فضا پرتاب شد.
این ماموریت که Crew-10 نام دارد، چهار فضانورد را به ایستگاه فضایی بینالمللی منتقل میکند. پس از رسیدن این گروه به ایستگاه، ویلمور و ویلیامز، که هر دو از فضانوردان باسابقه ناسا و از خلبانان آزمایشی نیروی دریایی آمریکا هستند، میتوانند سفر بازگشت خود به زمین را آغاز کنند.
ویلمور و ویلیامز نخستین فضانوردانی بودند که در ژوئن سال گذشته با کپسول استارلاینر شرکت بوئینگ به ایستگاه فضایی بینالمللی سفر کردند. اما مشکلات فنی در سیستم پیشران استارلاینر موجب شد که ماموریت اولیه هشت روزه آنها به تعویق بیفتد.

ناسا بهدلیل ریسک بالای پرواز بازگشت با استارلاینر، تصمیم گرفت کپسول را خالی به زمین بازگرداند. این کپسول سرانجام در سپتامبر بدون سرنشین به زمین بازگشت، در حالی که دو فضانورد در ایستگاه فضایی باقی ماندند.
ابعاد سیاسی بازگرداندن دو فضانورد
اگرچه ماموریت Crew-10 بخشی از یک برنامه معمول برای تعویض فضانوردان ایستگاه فضایی بینالمللی است، اما این ماموریت در ماههای اخیر رنگ و بوی سیاسی نیز به خود گرفت.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، و ایلان ماسک، مدیرعامل اسپیسایکس و چهره نزدیک به دونالد ترامپ، ادعا کردهاند که دولت سابق جو بایدن، فضانوردان را بهدلایل سیاسی در ایستگاه فضایی رها کرده است؛ ادعایی که شواهدی برای آن ارائه نشده است.
با این حال، بوچ ویلمور، فضانورد ناسا، هرگونه تاثیرپذیری این تصمیم از مسائل سیاسی را رد کرده و گفته است: «ما برای اقامتی طولانی آماده شده بودیم، حتی اگر در ابتدا اقامت کوتاهی برنامهریزی شده بود.»
وی افزود که ناسا معمولا برای شرایط پیشبینینشده برنامهریزی میکند و این وضعیت نیز بخشی از برنامههای این سازمان برای مدیریت بحرانها بوده است.
ناسا تأکید دارد که حضور این دو فضانورد در ایستگاه فضایی برای حفظ حداقل سطح نیروی انسانی مورد نیاز ایستگاه ضروری بوده است.

در طول ماههای اقامت خود، ویلمور و ویلیامز مانند سایر فضانوردان مستقر در ایستگاه، تحقیقات علمی انجام داده و به انجام عملیات نگهداری و تعمیرات تجهیزات ایستگاه پرداختهاند.
فشارهای سیاسی و روند غیرمعمول آمادهسازی ماموریت
ادعاهای ترامپ و ماسک در مورد ضرورت تسریع روند بازگرداندن این دو فضانورد باعث شد ناسا ماموریت Crew-10 را از ۲۶ مارس به ۱۵ مارس جلو بیندازد. در این راستا، ناسا برنامهریزیهای فشردهای انجام داد و به جای استفاده از یک کپسول آماده در آینده، تصمیم گرفت از یک کپسول جایگزین که زودتر آماده میشد، استفاده کند.
این تغییرات باعث شد روند آمادهسازی ماموریت، که معمولا طبق استانداردهای دقیق و از پیش تعیینشدهای انجام میشود، با چالشهایی مواجه شود.
استیو استیچ، مدیر برنامه خدمه تجاری ناسا، تایید کرده است که سرعت بالای عملیات اسپیسایکس، ناسا را مجبور کرده برخی از فرآیندهای تأیید ایمنی را تغییر دهد.
کن باورسوکس، مدیر عملیات فضایی ناسا، گفته که در هفتههای اخیر ناسا مجبور شده است برخی از مسائل فنی مانند نشت سوخت در یکی از پرتابهای اخیر موشک فالکون ۹ و فرسایش پوشش حرارتی روی برخی از پیشرانههای کپسول دراگون را بررسی کند.
او همچنین گفت که هماهنگی بین ناسا و اسپیسایکس، با وجود چالشها، بهخوبی در حال انجام است: «اسپیسایکس بسیار سریع عمل میکند، در حالی که ناسا آنچنان چابک نیست. اما ما در کنار هم بهخوبی کار میکنیم.»
برنامهریزی برای بازگشت فضانوردان به زمین
طبق اعلام ناسا، اگر ماموریت Crew-10 مطابق برنامه پیش برود، فضاپیمای حامل چهار فضانورد جدید در ساعت ۲۳:۳۰ شنبه شب (۰۳:۳۰ بامداد یکشنبه به وقت گرینویچ) به ایستگاه فضایی بینالمللی متصل خواهد شد.
سپس مراسم رسمی تعویض خدمه برگزار خواهد شد و در طی آن خدمه Crew-9، از جمله ویلمور و ویلیامز، آماده ترک ایستگاه خواهند شد.

بازگشت این دو فضانورد همراه با دو عضو دیگر خدمه، یعنی نیک هیگ، فضانورد ناسا، و الکساندر گوربونوف، فضانورد روس، انجام خواهد شد.
آنها قرار است از کپسول فضایی Crew-9 که از ماه سپتامبر به ایستگاه متصل بوده، برای بازگشت به زمین استفاده کنند.
طبق برنامه فعلی، این چهار فضانورد در تاریخ ۱۹ مارس ایستگاه فضایی را ترک خواهند کرد و در صورت عدم وجود مشکلات فنی، به سلامت به زمین بازخواهند گشت.

مغز انسان برای پیمایش در دنیای پیچیده روابط اجتماعی، از «واحدهای بنیادی» پایه استفاده میکند. یافتههای یک مطالعه تازه که محققان دانشگاه کالج لندن (UCL) انجام دادهاند، نشان میدهد چگونه سیستم عصبی ما قادر است حجم عظیمی از اطلاعات تعاملات اجتماعی را پردازش و مدیریت کند.
بر اساس گزارش مدیکال اکسپرس، این پژوهش که به تازگی در مجله نیچر منتشر شده، به بررسی نحوه پردازش اطلاعات مرتبط با تعاملات گروهی در مغز انسان میپردازد.
نتایج این پژوهش نشان میدهد مغز روشی هوشمندانه برای مدیریت این اطلاعات پیچیده دارد و به جای ذخیرهسازی اطلاعات هر فرد به صورت جداگانه، مغز از «واحدهای بنیادی» اطلاعاتی استفاده میکند.
این واحدهای بنیادی در واقع الگوهای تعاملی خاصی هستند که میتوانند با یکدیگر ترکیب شوند و درکی جامع از موقعیت اجتماعی ایجاد کنند.
به گفته دکتر مارکو ویتمن، نویسنده اصلی این مقاله از دانشکده روانشناسی و علوم زبان دانشگاه کالج لندن و مرکز روانپزشکی محاسباتی و تحقیقات سالمندی مکس پلانک، انسانها موجوداتی اجتماعی هستند که قادرند پویاییهای اجتماعی بسیار پیچیده و متغیر را دنبال کنند، که این امر مستلزم صرف انرژی ذهنی عظیمی برای به خاطر سپردن نه تنها افراد مختلف، بلکه روابط متنوع بین آنها است.
ویتمن در ادامه میافزاید: «برای همگام شدن با یک تعامل گروهی در زمان واقعی، مغز ما باید از میانبرهای ذهنی استفاده کند، راهکارهایی که به افراد کمک میکنند سریعتر تصمیم بگیرند تا انبوه اطلاعات موجود را فشرده و ساده کند، با سیستمی که پیچیدگی را به حداقل میرساند و در عین حال با انعطافپذیری، جزئیات را حفظ میکند.»
در این پژوهش، تیمی از دانشمندان دانشگاه کالج لندن و دانشگاه آکسفورد با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی (fMRI)، فعالیت مغزی ۸۸ شرکتکننده را حین انجام یک بازی ساده ثبت کردند.
در این آزمایش، شرکتکنندگان در حالی که در دستگاه اسکنر قرار داشتند، مجموعهای از اطلاعات درباره عملکرد خود، یک همتیمی و دو رقیبشان را در یک بازی ساده دریافت میکردند. آنها میبایست این اطلاعات را به خاطر میسپردند تا بتوانند به پرسشی در مورد مقایسه عملکرد بازیکنان مختلف پاسخ دهند.
دکتر ویتمن توضیح میدهد: «ما میخواستیم بررسی کنیم آیا مغز ما از یک چارچوب مرجع «فرد-محور» استفاده میکند که در آن بخشهای خاصی از مغز عملکرد هر بازیکن را جداگانه پیگیری میکنند، یا از یک چارچوب مرجع «ترتیبی» بهره میگیرد که در آن اطلاعات به همان ترتیبی که دریافت میشوند، پردازش میشوند. نتایج ما نشان داد که مغز انسان در واقع از هر دو روش استفاده میکند، اما آنچه جالب توجه است، توانایی مغز در سادهسازی و تبدیل تمام این اطلاعات پیچیده به واحدهای کوچکتر و قابل فهم است.»
محققان موفق شدند الگوهای خاصی از فعالیت در مغز را شناسایی کنند. این الگوها نشاندهنده چندین «واحد سازنده» مشخص بودند. هر واحد سازنده، نماینده الگویی از تعامل بین بازیکنان محسوب میشد.
برای مثال، یکی از این واحدهای سازنده، اطلاعاتی را درباره عملکرد فرد شرکتکننده و همتیمیاش نسبت به تیم رقیب نگهداری میکرد. هنگامی که تفاوت عملکرد بین دو تیم افزایش مییافت، فعالیت مغزی مرتبط با این واحد سازنده نیز بیشتر میشد.
این الگوهای خاص فعالیت در قشر پیشپیشانی مغز مشاهده شدند. این ناحیه از مغز در تصمیمگیری و رفتارهای اجتماعی نقش مهمی ایفا میکند.
پژوهشگران بر این باورند که این واحدهای سازنده اساسی، الگوهای تعاملی را نمایندگی میکنند که در بسیاری از موقعیتهای مختلف اجتماعی مشترک هستند.
دکتر ویتمن در این باره میگوید: «همانطور که ما در زندگی مهارتهای اجتماعی را توسعه میدهیم، مغز ما نیز الگوهای تعاملی خاصی را یاد میگیرد که بارها با آنها مواجه میشویم. این الگوها احتمالا به صورت واحدهای سازنده در مغز ما جایگذاری میشوند و برای شکلدهی درک ما از هر محیط اجتماعی، با یکدیگر ترکیب میشوند.»
این یافتهها نشان میدهد که مغز انسان راهکارهایی هوشمندانه را برای مدیریت چالشهای شناختی در تعاملات اجتماعی پیچیده توسعه دادهاست.
سیستم عصبی ما به جای پردازش جداگانه تمام جزئیات مربوط به هر فرد و رابطه، از چارچوبهای سادهتر و قابل ترکیب استفاده میکند. این چارچوبها با هم تلفیق میشوند تا تصویری جامع از پویاییهای اجتماعی را شکل دهند.
این مطالعه درک عمیقتری از چگونگی مقابله مغز با محدودیتهای پردازش اطلاعات ارائه میدهد. مغز با فشردهسازی اطلاعات به «واحدهای سازنده» پایه، منابع شناختی خود را بهینه میکند. این روش در عین حال انعطافپذیری لازم برای سازگاری با موقعیتهای اجتماعی تازه را حفظ میکند.
با شناخت بهتر از نحوه پردازش اطلاعات اجتماعی در مغز، محققان میتوانند رویکردهای نوینی توسعه دهند. این رویکردها میتواند به افرادی که در روابط اجتماعی با مشکلاتی روبرو هستند کمک کند. همچنین میتواند به طراحی سیستمهای هوشمندی منجر شود که قادرند به شیوهای مشابه انسان، تعاملات پیچیده را درک و پیشبینی کنند.

تحقیقات جدیدی که پژوهشگران دانشگاه سایمون فریزر کانادا انجام دادهاند، نشان میدهد بین استفاده زیاد از رسانههای اجتماعی و اختلالات روانپزشکی مبتنی بر توهم، مانند خودشیفتگی، بیاشتهایی عصبی و بدریختانگاری بدن، ارتباط قوی وجود دارد.
بر اساس گزارش نوروساینس، این پژوهش که به تازگی در نشریه بیامسی سایکایتری منتشر شده، ارتباط نگرانکنندهای میان استفاده گسترده از شبکههای اجتماعی و اختلالات روانی مبتنی بر توهم را نشان میدهد.
پروفسور برنارد کرسپی، استاد علوم زیستی و رییس کرسی تحقیقاتی ژنتیک تکاملی و روانشناسی کانادا در دانشگاه سایمون فریزر، به عنوان یکی از محققان اصلی این مطالعه، هشدار میدهد که شبکههای اجتماعی شرایطی را ایجاد میکنند که در آن توهمها میتوانند به سادگی شکل گرفته و تداوم یابند.
این مسئله به دلیل وجود پلتفرمها و برنامههایی است که به علل زمینهساز این اختلالات دامن میزنند و همزمان، فرصتهای موثر برای واقعیتسنجی را از بین میبرند.
بیش از ۲۵۰۰ پژوهش زیر ذرهبین
این پژوهش که یک مرور نظاممند (systematic review) از تمام متون علمی موجود در زمینه استفاده از شبکههای اجتماعی و اختلالات روانی است، بیش از ۲۵۰۰ مقاله علمی را مورد بررسی دقیق قرار دادهاست.
یافتههای این مطالعه نشان میدهد که در میان انواع اختلالات روانی مرتبط با استفاده بیش از حد از شبکههای اجتماعی، اختلالات مبتنی بر توهم از بیشترین شیوع برخوردارند.
این اختلالات توهمی شامل اختلال شخصیت خودشیفته (که با توهمهای خود برتری همراه است)، اروتومانیا (نوعی توهم که در آن فرد تصور میکند شخصی مشهور عاشق او است)، اختلال بدریختانگاری بدن (که با توهم وجود نقص در بخشی از بدن مشخص میشود) و بیاشتهایی عصبی (که در آن فرد دچار توهم درباره اندازه بدن خود میشود) است.
پلتفرمهای دیجیتال، تقویتکننده خودنمایی تحریفشده
محققان در این مطالعه تاکید میکنند که خود شبکههای اجتماعی ذاتا مشکلساز نیستند، بلکه این دنیاهای مجازی، به همراه انزوای اجتماعی در «زندگی واقعی»، محیطهایی را ایجاد میکنند که در آن افراد میتوانند احساس توهمی از هویت خود را بدون نظارت و واقعیتسنجی حفظ کنند.
پروفسور کرسپی و همکارش نانسی یانگ استدلال میکنند که ویژگیهای بسیاری از برنامهها و پلتفرمهای محبوب، توهمهای ذهنی و جسمی را تقویت و تشدید میکنند، زیرا امکان خودنمایی به شیوهای خودستایانه اما نادرست را فراهم میآورند.
تفاوت عمیق میان تعاملات اجتماعی آنلاین و حضوری که در آنها احتمال بیشتری وجود دارد که توهمهای افراد توسط واقعیتهای فیزیکی و عاطفی کنترل شوند، انحرافات از سلامت روانی را تشدید میکند.
مدل مفهومی تازه
این پژوهشگران یک مدل مفهومی تازه را با عنوان «تقویت توهم از سمت رسانههای اجتماعی معرفی کردهاند. بر اساس این مدل، رسانههای اجتماعی محیطی را فراهم میکنند که در آن افراد میتوانند تصورات نادرست و تحریفشدهای از خود را ایجاد و حفظ کنند، بدون اینکه این تصورات با واقعیتهای زندگی فیزیکی و تعاملات رودررو محک بخورند.
این وضعیت به خصوص برای افرادی که دارای حس خود توسعهنیافته همراه با انزوای اجتماعی در زندگی واقعی هستند، میتواند به تشدید اختلالات توهمی منجر شود.
راهکارهای پیشنهادی و افق پیش رو
نتایج این پژوهش نشان میدهد که کاهش استفاده از شبکههای اجتماعی میتواند برای افراد مبتلا به اختلالات توهمی سودمند باشد. پژوهشگران تاکید میکنند که برای مقابله با این چالش، نیاز به مطالعات گستردهتری درباره ویژگیهای خاص رسانههای اجتماعی که زمینهساز تقویت توهمها هستند، وجوددارد.
در همین راستا، محققان دانشگاه سایمون فریزر به راهکارهای فناورانه امیدبخشی اشاره میکنند که میتوانند تعاملات آنلاین را به واقعیت نزدیکتر سازند.
از جمله این فناوریها میتوان به سیستمهای برقراری تماس چشمی، محیطهای تعاملی سهبعدی، استفاده از آواتارها و دیگر فناوریهایی اشاره کرد که پتانسیل شبیهسازی هرچه دقیقتر تعاملات واقعی در فضای مجازی را دارند.
تغییر الگوی تعاملات اجتماعی در عصر دیجیتال
برای نخستین بار در طول تاریخ بشر، انسانها میتوانند در محیطهای مجازی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند که در آنها نشانههای زمانی، مکانی و فیزیکی از هم گسسته شدهاند.
این دگرگونی بنیادین، پرسشهای مهمی را درباره تاثیرات آن بر الگوهای شناختی-اجتماعی و سلامت روان مطرح میسازد.
یافتههای پژوهشی حاکی از آن است که استفاده بیش از حد از شبکههای اجتماعی، با توجه به ماهیت غیرفیزیکی و انزواآفرین آن، میتواند با نشانههای طیف روانپریشی، بهویژه حالات توهمی، ارتباط داشتهباشد.
این پیوند از طریق تضعیف نشانههای حسی درونی و بینفردی که برای سنجش واقعیت مشترک ضروری هستند، موجب کمرنگ شدن مرز میان «خود» و «دیگری» میشود.
در نهایت، پژوهش دانشگاه سایمون فریزر، ضمن تایید مزایای بالقوه شبکههای اجتماعی در شکلگیری جوامع و تقویت حس تعلق، زنگ خطری جدی درباره مخاطرات استفاده افراطی از این بسترها، بهویژه برای افراد آسیبپذیر، به صدا درمیآورد.
بوچ ویلمور و سونی ویلیامز که ماموریت آزمایشی آنها قرار بود تنها یک هفته طول بکشد، به دلیل نقص فنی در فضاپیمای «استارلاینر» شرکت بوئینگ ناچار شدند حدود ۹ ماه را در ایستگاه فضایی بینالمللی سپری کنند.
پس از ماهها کش و قوس، کپسول حامل این دو فضانورد در نهایت بامداد سهشنبه ۲۸ اسفند به سوی زمین حرکت کرد.
علاوه بر ویلمور و ویلیامز، دو فضانورد دیگر نیز با استفاده از کپسول اسپیسایکس، موسوم به «کِرو دراگون»، راهی زمین شدند.
مدت این سفر ۱۷ ساعت برآورد شده است. پیشبینی میشود این فضاپیما ساعت ۱۷:۵۷ (به وقت محلی) در آبهای نزدیک ساحل فلوریدا فرود آید.
یک مقام ناسا اعلام کرد شرایط آب و هوایی برای فرود این کپسول «عالی» خواهد بود.
در تصاویر زنده ناسا، فضانوردان با لباسهای مخصوص ورود مجدد به جو، پیش از بسته شدن در کپسول با خدمه ایستگاه فضایی خداحافظی کردند. آنها لحظات پایانی را با خنده، در آغوش کشیدن یکدیگر و گرفتن عکس یادگاری سپری کردند.
آنان سپس وارد کپسول شدند و تحت آزمایشهای نهایی قرار گرفتند که دو ساعت به طول انجامید.

فضاپیمای استارلاینر شرکت بوئینگ، ۱۶ خرداد از دماغه کاناوِرال در فلوریدای آمریکا به فضا پرتاب شد و با موفقیت در مدار زمین قرار گرفت.
این ماموریت نخستین پرواز سرنشیندار فضاپیمای استارلاینر به ایستگاه فضایی بینالمللی بود که پس از یک دهه تلاش محقق شد. بوئینگ پیش از این، دو بار برای پرتاب استارلاینر اقدام کرده بود اما هر دو تلاش به دلیل مشکلات فنی ناموفق ماند.
بدین ترتیب، بوئینگ بهعنوان رقیبی برای اسپیسایکس در اجرای ماموریتهای فضایی به ایستگاه بینالمللی مطرح شد.
ایلان ماسک، بنیانگذار و مدیرعامل اسپیسایکس است.
مشکلات فنی در سیستم پیشران استارلاینر، ماموریت اولیه دو فضانورد آمریکایی را مختل کرد.
ناسا بهدلیل ریسک بالای پرواز بازگشت با استارلاینر، تصمیم گرفت این کپسول را خالی به زمین بازگرداند. این کپسول سرانجام شهریور ماه بدون سرنشین به زمین بازگشت؛ در حالی که ویلمور و ویلیامز در ایستگاه فضایی باقی ماندند.
ناسا و اسپیسایکس ۲۵ اسفند در ماموریتی مشترک گروهی جدید از فضانوردان را به ایستگاه فضایی اعزام کردند تا زمینه را برای بازگشت ویلمور و ویلیامز فراهم کنند.