رضا حاجیحسینی، روزنامهنگار، درباره موج حمایتها از اعتصاب کامیونداران گفت: «حمایت چهرههای شاخص مدنی، فرهنگی و هنری از اعتصاب کامیونداران، روحیه آنها را تقویت کرده و باعث میشود با تکیه بر پشتیبانی افکار عمومی، این حرکت اعتراضی را با قدرت بیشتری ادامه دهند.»
دفتر فدرال حفاظت از قانون اساسی اتریش هشدار داد برنامه توسعه سلاح هستهای جمهوری اسلامی وارد مراحل پیشرفته شده و «تهران زرادخانه رو به رشدی از موشکهای بالستیک دوربرد دارد که توانایی حمل کلاهکهای هستهای را دارند.»
شاهین مدرس، کارشناس روابط بینالملل در ارزیابی خود از این موضوع به ایراناینترنشنال گفت: «همزمانی انتشار گزارش دفتر فدرال حفاظت از قانون اساسی اتریش درباره برنامه هستهای جمهوری اسلامی با مذاکرات جاری بین ایران آمریکا نشان میدهد که اروپاییها بهشدت درباره این مذاکرات با تهران بدبین هستند. آنها معتقد هستند که جمهوری اسلامی قصد دارد سرشان کلاه بگذارد.»
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا اعلام کرد خواهان توافقی با جمهوری اسلامی است که امکان بازرسی، دسترسی کامل و در صورت لزوم، انهدام تاسیسات هستهای را بدون آسیب به افراد فراهم کند.
علیرضا نامورحقیقی، تحلیلگر سیاسی در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت: «آمریکا و جمهوری اسلامی هر دو به یکدیگر بیاعتماد هستند. در این شرایط پروسه اعتمادسازی گامبهگام و طولانیمدت خواهد بود.»
او اضافه کرد: «با توجه به شرایط دشواری که وجود دارد و فشارهای بسیاری بر ترامپ است، اگر جمهوری اسلامی انعطاف کامل نشان ندهد و دستیابی به توافق صورت نگیرد، ممکن است این مسیر به رویارویی اقتصادی، حقوقی، مکانیزم ماشه و در نهایت به درگیری نظامی منجر شود.»
علی خامنهای در دیدار وزیر کشور و استانداران، با تاکید بر اینکه در فضای عمومی کشور «فرصت» زیاد است، گفت «مشکلی در کشور نیست»! این نهتنها یک دروغ بزرگ از زبان فرد اول مملکت است، بلکه او در حالی از «فرصت» و «نبود مشکل» میگوید که گروهی از مردم در ۱۳۵ شهر کشور اعتصاب کردهاند.
توهم مدیریت بحران؛ جای درک عمق بحران
گفتار نابخردانه امروز خامنهای—اگر از روی جهل نباشد—بهروشنی نشان میدهد که او در حبابی از قدرت، فاصلهای بعید با واقعیت حال حاضر جامعه ایران دارد. چنین ادعایی یا از روی غفلت، یا عامدانه برای تحریف واقعیت بیان شده است. ادعای نبود مشکل، مصداقی است از انکار آگاهانه بحران.
این روایت خوشخیالانه، بیش از آنکه نشانه بصیرت باشد، نشانگر خودفریبی است. توهم مدیریت بحران، جای درک واقعی از عمق بحران را گرفته است. اگر واقعاً خامنهای باور دارد کشوری ساخته که در آن فرصت زیاد است و مشکلی نیست، دچار توهمی بسیار شدید شده است!
توهم دیکتاتور؛ نابینایی سیاسی
رهبران مستبد، اغلب پیش از سقوط، به مرحلهای میرسند که حقیقت را نه میفهمند و نه میخواهند بفهمند. آنها در حبابی از تعریف و تایید، باور دارند کشور گلوبلبل است و هر که شکایتی دارد، یا نادان است یا مغرض. این همان چیزی است که میتوان نامش را گذاشت: توهم دیکتاتور.
علی خامنهای، در اوج اعتصاب سراسری کامیونداران، بهصراحت گفته «مشکل خاصی وجود ندارد» و «مردم به چیزی اعتراض میکنند که در آن وارد نیستند». او نهفقط بحران را انکار میکند، بلکه اعتبار درد مردم را نیز زیر سوال میبرد و بدینسان، توهم دیکتاتور شکل میگیرد؛ جایی که رهبر، تنها از طریق رسانههای سانسورشده، گزارشهای امنیتی پالایششده، و مشاوران بیجرئت، از وضعیت جامعه باخبر میشود.

علی خامنهای در دیدار وزیر کشور و استانداران، با تاکید بر اینکه در فضای عمومی کشور «فرصت» زیاد است، گفت «مشکلی در کشور نیست»! این نهتنها یک دروغ بزرگ از زبان فرد اول مملکت است، بلکه او در حالی از «فرصت» و «نبود مشکل» میگوید که گروهی از مردم در ۱۳۵ شهر کشور اعتصاب کردهاند.
توهم مدیریت بحران؛ جای درک عمق بحران
گفتار نابخردانه امروز خامنهای—اگر از روی جهل نباشد—بهروشنی نشان میدهد که او در حبابی از قدرت، فاصلهای بعید با واقعیت حال حاضر جامعه ایران دارد. چنین ادعایی یا از روی غفلت، یا عامدانه برای تحریف واقعیت بیان شده است. ادعای نبود مشکل، مصداقی است از انکار آگاهانه بحران.
این روایت خوشخیالانه، بیش از آنکه نشانه بصیرت باشد، نشانگر خودفریبی است. توهم مدیریت بحران، جای درک واقعی از عمق بحران را گرفته است. اگر واقعاً خامنهای باور دارد کشوری ساخته که در آن فرصت زیاد است و مشکلی نیست، دچار توهمی بسیار شدید شده است!
توهم دیکتاتور؛ نابینایی سیاسی
رهبران مستبد، اغلب پیش از سقوط، به مرحلهای میرسند که حقیقت را نه میفهمند و نه میخواهند بفهمند. آنها در حبابی از تعریف و تایید، باور دارند کشور گلوبلبل است و هر که شکایتی دارد، یا نادان است یا مغرض. این همان چیزی است که میتوان نامش را گذاشت: توهم دیکتاتور.
علی خامنهای، در اوج اعتصاب سراسری کامیونداران، بهصراحت گفته «مشکل خاصی وجود ندارد» و «مردم به چیزی اعتراض میکنند که در آن وارد نیستند». او نهفقط بحران را انکار میکند، بلکه اعتبار درد مردم را نیز زیر سوال میبرد و بدینسان، توهم دیکتاتور شکل میگیرد؛ جایی که رهبر، تنها از طریق رسانههای سانسورشده، گزارشهای امنیتی پالایششده، و مشاوران بیجرئت، از وضعیت جامعه باخبر میشود.
پایان این توهم، همواره فروپاشی است
چائوشسکو تا لحظه اعدام فکر میکرد مردم عاشقش هستند؛ وقتی هو شد، خشکش زد. قذافی، قیام مردم را باور نکرد؛ در فاضلاب پنهان شد و گفت: «من رهبر ملتام!» صدام، حتی در دادگاه نیز خود را رییسجمهوری قانونی و محبوب مردم میدانست. هیتلر، در پناهگاه، از «پیروزی نهایی» میگفت و واقعیت جنگ را انکار میکرد. بشار اسد، کشورش ویران شد، اما همچنان از «حمایت مردم» حرف میزد. کیمهای کره شمالی، در میان فقر و اختناق، همچنان در رسانههای خودشان «الهی» باقی ماندهاند.
توهم دیکتاتور همیشه از یک نقطه آغاز میشود: انکار واقعیت. اما انکار، بحران را از بین نمیبرد؛ فقط لحظه انفجار را به تاخیر میاندازد. این تاخیر شاید برای مدتی نظم ظاهری را حفظ کند، اما همواره بهای انکار، سقوطی بیبازگشت است.
بحران اما واقعی است. فقر واقعی است. خشم فروخورده مردم واقعی است، و اگر شنیده نشود، فریاد خواهد شد و آتش.
مشکل چیست؟
چقدر وقت دارید؟ اگر بخواهیم فهرست مشکلاتی را که مردم در ایران امروز با آن دستوپنجه نرم میکنند ردیف کنیم، طولانی میشود و کسی حوصلهاش را ندارد! اما وضعیت امروز، همین لحظهای که شما این یادداشت را میخوانید، چنین است: کامیونداران دست از کار کشیدهاند، نانوایان از ضربوشتم ماموران میگویند، و ناوگان حملونقل جادهای کشور به حالت نیمهتعطیل درآمده و این تنها نمونههایی کوچک از مشکلات کشور است.
فرضاً اگر همین امروز، بعد از یک هفته، اعتصابات شکسته شود و کشور به حالت «ثبات نظام کنونی» برگردد—که گروهی شاید آن را بدیهی بدانند—چیزی عوض نمیشود. چیزی هم درست نشده است. چیزی درست نبود!
مردم و کامیونداران برمیگردند به همان سیستم کارخانه؛ جایی که این زندگی غیرقابلتحمل، غیرقابلقبول، غیرممکن را به حالت سینهخیز ادامه خواهند داد.
میدان چه میگوید؟
از بندرعباس و کرمانشاه گرفته تا مشهد، سنندج، تبریز، تهران و اهواز، کامیونداران در پاسخ به فشارهای اقتصادی و ناکارآمدی ساختاری اعتصاب کردهاند.
بر پایه گزارش «اتحادیه تشکلهای کامیونداران و رانندگان»، این حرکت صنفی، بهرغم تهدید، بازداشت و برخوردهای امنیتی ادامه دارد. تنها در کرمانشاه، دستکم ۱۱ راننده بازداشت شدهاند و سه نفر به نامهای صدیق محمدی، کاوه مرادیان و رزگار مرادی با قرار بازداشت یکماهه مواجهاند.
سیاست انکار با زبان تحقیر
خامنهای در دیدار با استانداران، بهجای ارائه راهکار، دستورالعملی برای مدیریت «ظاهری» نارضایتیها صادر میکند. او از مسئولان خواسته تا به میان مردم بروند، با آنان گرم بگیرند، بگذارند گله کنند، اما در نهایت، با بیاعتنایی عبور کنند؛ چراکه او اعتقاد دارد مردم معمولاً اعتراضشان «وارد» نیست و احتمالاً این ناشی از نادانی و نفهمی عامهای است که بهزعم او «درک درستی از خدمات جمهوری اسلامی ندارند».
خامنهای، با نگاه از بالا به پایینی که به جامعه دارد، نارضایتی را ناشی از نادانی میداند. بر پایه این منطق، اگر مردم قدر جمهوری اسلامی را نمیدانند و خدماتش را نمیبینند، لابد چیزی نمیفهمند و اعتراضشان نیز بیپایه است.
او در طول سخنرانی نصیحت محورش برای استانداران که با لحنی خسته و صدایی از ته گلو - که خشی خردمنانه در خود دارد، در نفش «پیرمرد کاهن» پند می دهد و آگاهانه از بردن نام اعتصابیون پرهیز میکند.
او با انکارغیرمستقیم مشکلات کامیونداران و کلا مملکت، میکوشد ابعاد اعتراض اصناف را کوچک و تحت کنترل جلوه دهد؛ تلاشی تحقیرآمیز برای بیاهمیت جلوهدادن یک مشکل واقعی. اینکه «اینها که مشکلی نیست»، «بروید با صبوری محبتشان را در دلتان ایجاد کنید، و وقتی توی صورتتان دارند به شما فحش میدهند، لبخند بزنید و در نتیجه، وقتی محبت ایجاد شد مردم برای شما در لحظات حساس به صحنه میآیند»؛ نمونهای است از نگاه ارباب-رعیتی خامنهای.
واقعیت روزمره مردم چیز دیگری است: تورم، کاهش قدرت خرید، ناامنی شغلی، سرکوب، مهاجرت، خستگی اجتماعی، افسردگی و ناامیدی. این تنها بخش کوچکی از واقعیت تلخ زندگی امروز مردم ایران است.
مسئله فقط کامیونداران نیستند
اگر کشور مشکلی ندارد، پس دلیل این حجم از اعتصاب، بیاعتمادی و ناامیدی چیست؟ اگر فضا «سرشار از فرصت» است، چرا مردم از حداقل فرصتهای اقتصادی و اجتماعی محروماند؟ اگر مردم به چیزی اعتراض میکنند که «وارد نیست»، پس اینهمه فشار، رنج و خشم از کجا میآید؟
خامنهای و حاکمیتش میتوانند با انکار، موقتاً بر بحران سرپوش بگذارند، اما نمیتوانند آن را از بین ببرند. خاموشکردن صدای کامیونداران مانع از آن نمیشود که چرخ بیاعتمادی مردم نسبت به حاکمیت از حرکت بازبایستد. این مردم، جمهوری اسلامی را سهطلاقه کردهاند!
مردم در واکنش به خامنهای چه میگویند؟
امشب در تازهترین قسمت «برنامه با کامبیز حسینی»، به بررسی آخرین وضعیت کامیونداران و اعتراض پیرامون آنها پرداختیم. در این برنامه، شاهد علوی، روزنامهنگار، مهمان بود و بینندگان از سراسر جهان به پرسش اصلی برنامه پاسخ دادند:
خامنهای میگوید: «کشور مشکلی ندارد»؛ شما چه میگویید؟
این قسمت از برنامه را در یوتیوب ایراناینترنشنال تماشا کنید:

روز سهشنبه، تصاویری از جلسه محمدرضا عارف، معاون اول مسعود پزشکیان با جمعی از وزیران پیشین و فعلی جمهوری اسلامی، در خبرگزاریهای ایران منتشر شد.
در میان حاضران این جلسه، چهرهای به چشم میخورد که حضورش، با توجه به محکومیت زندان و مجرمیت قطعی پرسشبرانگیز است: رضا فاطمیامین، وزیر پیشین صنعت در دولت ابراهیم رئیسی.
فاطمیامین در اسفند سال گذشته، طبق اعلام رسمی قوه قضاییه جمهوری اسلامی، بهدلیل نقشآفرینی در پرونده فساد اقتصادی موسوم به «چای دبش»، به یک سال حبس قطعی تعزیری محکوم شده است.
این پرونده که گفته میشود بیش از ۳.۷میلیارد دلار فساد مالی در آن رخ داده، بهعنوان بزرگترین فساد اقتصادی در تاریخ معاصر ایران شناخته میشود.
حکم اولیه دادگاه، پنج سال حبس برای فاطمیامین و وزیر کشاورزی وقت، سید جواد ساداتینژاد، بود که بعدها با تخفیف به یک و دو سال کاهش یافت. اما نکته قابلتوجه، عدم اجرای همین حکم تخفیفخورده است؛ چرا که تصاویر رسمی خبرگزاریهای داخلی نشان میدهد فاطمیامین نهتنها در زندان نیست، بلکه در جلسات رسمی با حضور معاون اول رییسجمهوری نیز شرکت میکند.
حضور این فرد محکومشده در جلسهای رسمی، بدون هیچ توضیح و شفافسازی، سوالات زیادی را ایجاد میکند. چرا فردی که با رأی دادگاه به زندان محکوم شده، آزادانه در سطح عالی دولتی حاضر میشود؟ اگر اجرای احکام قضایی برای مسئولان پیشین اینگونه نادیده گرفته میشود، چگونه میتوان از مبارزه با فساد سخن گفت؟
تا این لحظه، هیچیک از رسانههای رسمی کشور یا مسئولان حاضر در این جلسه، واکنشی نسبت به این حضور نشان ندادهاند. این سکوت، در شرایطی که مردم عادی بهخاطر تخلفات بسیار کوچکتر به مجازاتهای شدید محکوم میشوند، بهنوعی بیعدالتی نهادینهشده را تداعی میکند.
سابقه تکرارپذیر
نکته نگرانکننده دیگر، سابقه مشابه این نوع برخوردها با مسئولان مجرم و محکوم است.
محمدعلی نجفی، وزیر اسبق آموزشوپرورش نیز که به جرم قتل همسرش ابتدا به قصاص محکوم و سپس با فشارها و مصالحه به ۶.۵ سال زندان محکوم شد، اخیراً در یک جلسه رسمی با محمدرضا عارف، معاون اول پزشکیان، دیده شده است.
تصویر این دو نفر که شانهبهشانه هم ایستادهاند، در فروردین ماه امسال گرفته شده و نشان میدهد رسم دعوت از مقامات محکوم به جلسات رسمی، به یک رویه تبدیل شده است.

آیا این مبارزه با فسادی است که وعده داده شده؟
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بارها بر لزوم مبارزه با فساد تاکید کرده و روز چهارشنبه هفت خرداد نیز اظهاراتی مبنی بر اینکه «فساد در جمهوری اسلامی ساختاری نیست» ایراد کرد.
اما زمانیکه مردم مشاهده میکنند وزیران محکوم، نهتنها به مجازات نمیرسند، بلکه در جلسات رسمی حکومتی حضور مییابند و در رسانهها تصویرشان بازتاب مییابد، بهسختی میتوان انتظار داشت که این ادعاها را باور کنند.
اظهارات روز چهارشنبه رهبر جمهوری اسلامی درباره نبود مشکل خاص در کشور، در حالی مطرح میشود که کشور با بحرانهای عدیدهای روبهروست: از اعتصاب کامیونداران در بیش از ۱۳۰ شهر گرفته تا بحران تامین آب، قطعی مکرر برق، گرانی نان، تا آلودگی هوا و فرونشست زمین. همه اینها نشانههایی از بحرانهای عمیق اقتصادی، زیستمحیطی و حکمرانی هستند که مردم هر روز با آن دستوپنجه نرم میکنند.
در میانه این همه مشکل و بحران، نادیدهگرفتن اجرای احکام قضایی برای مسئولان بلندپایه مجرم و محکوم، تنها مردم را در بیاعتمادی به حاکمیت راسختر می کند.
اگر فردی با چنین پروندهای حتی حکم تخفیفخوردهاش را هم سپری نمیکند و در عوض، در کنار معاون رییسجمهوری کشور بهعنوان چهرهای مورد احترام معرفی میشود، یعنی مسپولان بهرغم ادعاهایشان اراده ای برای مبارزه با فساد و رعایت قانونمندی ندارند.
بهنظر میرسد در جمهوری اسلامی، همچنان یک اصل نانوشته اما محکم در جریان است: اگر از خودیها باشی، حتی فساد چند میلیارد دلاری یا قتل عمد هم مانعی برای بازگشت به صحنه سیاسی نیست. رویهای که به سایر مسئولان پیام میدهد: اگر دزدی یا تخلف کنی، میتوانی از طریق رانت و نفوذ، از تبعات آن عبور کنی. وفادار باش؛ فاسد باش.