پژوهشگر علوم سیاسی
دو سال پس از حمله هفتم اکتبر و آغاز جنگ غزه، خاورمیانه هنوز میان وعده و واقعیت سرگردان است؛ نه طرح بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل برای «نظم نوین» تحقق یافته و نه رویای علی خامنهای، رهبر جمهوریاسلامی برای «آمریکازدایی» از منطقه به نتیجه رسیده است.
اندکی پس از حمله حماس به اسرائیل، خامنهای در یک سخنرانی گفت نقشهی خاورمیانه در حال تغییر است و منطقه به سمت «آمریکازدایی» میرود. تنها چند روز پیش از این سخنان، نتانیاهو وعده داده بود که اسرائیل «نظم تازهای در خاورمیانه» ایجاد خواهد کرد.
اما در میانه زورآزمایی این دو کشور، در خاورمیانه پس از هفت اکتبر، نظم قدیم در حال زوال است و جای خود را به نظمی تازه داده که هنوز به طور کامل شکل نگرفته است.
این شرایط، ترکیبی از ترس، احتیاط و بیاعتمادی را میان بازیگران مختلف منطقه ایجاد کرده است؛ وضعیتی که در آن دولتها نه توان صلح دارند، نه آماده یک جنگ تمام عیار هستند.
ادامه این مطلب را در اینجا بخوانید


دو سال پس از حمله هفتم اکتبر و آغاز جنگ غزه، خاورمیانه هنوز میان وعده و واقعیت سرگردان است؛ نه طرح بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل برای «نظم نوین» تحقق یافته و نه رویای علی خامنهای، رهبر جمهوریاسلامی برای «آمریکازدایی» از منطقه به نتیجه رسیده است.
اندکی پس از حمله حماس به اسرائیل، خامنهای در یک سخنرانی گفت نقشهی خاورمیانه در حال تغییر است و منطقه به سمت «آمریکازدایی» میرود. تنها چند روز پیش از این سخنان، نتانیاهو وعده داده بود که اسرائیل «نظم تازهای در خاورمیانه» ایجاد خواهد کرد.
اما در میانه زورآزمایی این دو کشور، در خاورمیانه پس از هفت اکتبر، نظم قدیم در حال زوال است و جای خود را به نظمی تازه داده که هنوز به طور کامل شکل نگرفته است.
این شرایط، ترکیبی از ترس، احتیاط و بیاعتمادی را میان بازیگران مختلف منطقه ایجاد کرده است؛ وضعیتی که در آن دولتها نه توان صلح دارند، نه آماده یک جنگ تمام عیار هستند.
بازدارندگی فروپاشیده، نظم نیمهجان
در دو سال گذشته بیشتر سازوکارهای نظم پیش از ۷ اکتبر در منطقه از کار افتادهاند. توازن بازدارندگی میان ایران و اسرائیل که سالها مانع از درگیری مستقیم بود، در طی زمان از هم پاشیده است.
حملات متقابلی که در این مدت دو کشور به منافع هم انجام دادهاند و جنگ ۱۲ روزه، نشان داد که دو طرف خطوط قرمز گذشته را کنار گذاشتهاند، اما هنوز هیچکدام قادر به تحمیل نتیجهای قطعی نشدهاند.
با این حال، شبکهی نیابتی ایران در لبنان، عراق و یمن دچار فرسایش شده و دیگر توان شکلدادن به معادلات منطقهای را ندارد. سوریه از دست تهران خارج شده است، حزبالله در موضع دفاعی قرار گرفته، حوثیها ضربات جدیای پذیرفتهاند و دولت عراق، با هدف حفظ ثبات شکنندهی خود، فاصلهاش را با تهران افزایش داده است.
در سوی مقابل، اسرائیل هم نتوانسته امنیتی که مدعی آن بوده است را به دست آورد. حمله اخیر به دوحه و عملیاتها نظامی مداوم در خاک سوریه نشان داد که تلآویو آماده است برای بازگرداندن موقعیت خود از هر خط قرمزی عبور کند، اما این اقدامات بیش از آنکه موازنهی تازهای ایجاد کند، ناامنی روانی در منطقه را تشدید کرده است.
آمریکا هنوز ستون اصلی نظم امنیتی منطقه است، اما نه با همان اقتدار گذشته. دولت ترامپ، برخلاف دورههای پیشین، بهجای طراحی نظم تازه در پی مدیریت وضعیت موجود است. بحث احیای پایگاه بگرام در افغانستان و بازسازی زیرساختهای نظامی در خلیج فارس بیش از آنکه نشانهی تمایل به مداخله باشد، بیانگر تلاش برای حفظ آمادگی است.
واشینگتن از درگیری مستقیم پرهیز میکند، اما نمیخواهد کنترل روندها را از دست بدهد. به همین دلیل، ایالات متحده اکنون بیشتر به عنوان «ناظر فعال» عمل میکند تا طراح استراتژی؛ عاملی که مانع از فروپاشی کامل نظم موجود میشود و در عین حال نقش موثری در بازسازی آن دارد.
امنیتیسازی در شرایط انزوا
در میان کشورهای مختلف خاورمیانه، ایران بیش از هر بازیگر دیگری در معرض فشار و فرسایش است. جنگ ۱۲روزه توان نظامی و ظرفیت واکنشی ایران را آشکار کرد، اما همزمان نشان داد که آسیبپذیریهای داخلی آن تا چه اندازه عمیق است.
حملات اسرائیل به مراکز نظامی و امنیتی در تهران و دیگر نقاط کشور، پایان دورهی مصونیت را اعلام کرد. شکست تلاشهای دیپلماتیک ایران با آمریکا و اروپا و فعال شدن مکانیسم ماشه و نبود حمایت جدی دیپلماتیک چین و روسیه، توان تهران را برای ادامه سیاستهای منطقهای محدودتر از همیشه کرده است. به ویژه که از کریدورهای مختلف تجاری به دور مانده و امکانهای اقتصادیاش عموما به فروش نفت محدود شده است.
جمهوریاسلامی همچنانکه در پاسخ به اقدامات بینالمللی برای انزوای منطقهای، نتوانسته است کاری جدی انجام دهد، در انزوای داخلی نیز قرار دارد. در برابر نارضایتی مردمی بالا از حاکمیت، تهران، مسیر امنیتیسازی در داخل را انتخاب کرده است.
افزایش اعدامها، کنترل فضای عمومی و تمرکز بر بازتولید انضباط از بالا، نشان میدهد نظام سیاسی ناتوان از کنترل معادلات منطقهای و بینالمللی، میکوشد نارضایتیهای داخلی خود را مهار کند. جمهوری اسلامی هنوز بازیگر مهمی است، اما بازیگری تنها و بدون پشتوانه؛ قدرتی که جز توان موشکی، دیگر چیزی برای تغییر معادلات منطقهای در دست ندارد.
کشورهای عربی خلیج فارس و ترکیه نیز در تلاش برای مهار بحرانهای بزرگتر علیه خود هستند. آنها، تمایلی به تقابل مستقیم با ایران یا اسرائیل ندارند و سیاست خود را بر پایهی تلاش دیپلماتیک برای کاهش تنش تنظیم کردهاند.
قطر پس از حملهی اسرائیل به دوحه، تضمینهای تازه از واشینگتن گرفته است و نقش میانجیگریاش در جنگ اسرائیل را با احتیاط پیش میبرد. ترکیه نیز با وجود ترمیم رابطه با آمریکا، نگران است که درگیری مستقیمی میان آنکارا و تلآویو به ویژه در سوریه را تجربه کند و به همین خاطر در تلاش برای نزدیکتر شدن به آمریکا و فاصله گرفتن از روسیه است. در مجموع، بازیگران منطقهای نه آمادهی جنگاند و نه قادر به صلح.
نظم ناتمام
خاورمیانه وارد دورهای از «نظم ناتمام» شده است؛ نظمی که از دل جنگ زاده شده و در حال بازآرایی است. بازدارندگیای که کشورها پیش از این داشتند، یا از بین رفته یا نیازمند تقویت است و موازنههای تازه هنوز به ثبات نرسیدهاند.
قدرت نظامی همچنان تعیینکننده است، اما به تنهایی کافی نیست. دولتها بیش از آنکه در پی تغییر باشند، به دنبال تثبیت موقعیت خود در این زمین لغزندهاند. از ترکیه و قطر که مسیر نزدیکی بیشتر به آمریکا را در پیش گرفتهاند، تا عربستان که در پی ایجاد شبکهای دفاعی چندلایه است؛ اسرائیل همچنان به دنبال تامین امنیتش است.
برای جمهوری اسلامی، این «نظم ناتمام» به معنای بازیگری میان فشار بیرونی علیه نظام سیاسی و در عین حال رویارویی با نارضایتیهای جمعی است. تهران هنوز وزنهای نظامی در معادلهی منطقهای است، اما پشتوانهی سیاسی و اقتصادیاش فرسوده شده است.
جمهوری اسلامی میکوشد ضعفهای بیرونی را با کنترل درونی جبران کند؛ رویکردی که میتواند به جای تقویت موقعیتش، پاشنه آشیل شود. این شرایط منزوی شدن، برای حکومتی که سالها کوشید با ساخت محور مقاومت، خود را مصون بدارد، اکنون به نقطه ضعف بدل شده است. در حالی که دیگر قدرتهای منطقه در حال سازگاری با تغییرند، تهران در برابر آن ایستاده است و خود را برای نبردی نو آماده میکند.
شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل و سیاست خارجی، درباره احتمال دستیابی به توافق صلح در قاهره، گفت: «حماس حتی در صورت دستیابی به توافق، با شاخههای نظامی دیگری به فعالیت خود ادامه خواهد داد. اگر گروه تازهای شکل بگیرد، ماهیتی چریکی خواهد داشت و احتمالاً مرکز آن در تهران خواهد بود.»
او اضافه کرد: «با این حال، چنین گروهی بهدلیل نداشتن حمایت مالی و سیاسی از سوی کشوری مانند قطر، دوام چندانی نخواهد داشت و جایگاه قابلتوجهی هم در میان مردم غزه نخواهد یافت.»
روحالله رحیمپور، تحلیلگر سیاسی در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت: «ترامپ لازم دارد که موفقیتش در سیاست خارجی را پیش از انتخابات میاندورهای پررنگتر کند، اما در عین حال لحن او نشاندهنده عزم جدی آمریکا برای ورود به مرحله نهایی توافق است.»
او افزود حضور هیاتهای عالیرتبه از مصر، قطر و شورای امنیت ملی آمریکا نشانهای از جدی بودن مذاکرات است و میتوان آن را «آخرین مرحله برای دستیابی به یک آتشبس واقعی و مدیریت بحران جدی» دانست.
رحیمپور گفت با وجود پیشرفت در گفتوگوها، چالشهایی همچنان باقی است، اما «از زمان مطرح شدن طرح ترامپ، حملات متقابل کاهش یافته، لحن اسرائیل محتاطتر شده و گفتوگوهای غیرمستقیم ادامه دارد».
او حضور فعال مصر و قطر را در این روند «بسیار مهم» دانست و تاکید کرد که «عدم حضور حزبالله و جمهوری اسلامی در این مذاکرات نیز اهمیت دارد، چون مرکز ثقل محور مقاومت از تهران به دوحه و قاهره منتقل شده است».
او در پاسخ به پرسشی درباره امکان صلح پایدار گفت: «این توافقهای اخیر بیشتر جنبه مدیریت بحران و آتشبس موقت دارد تا صلح پایدار. صلح واقعی نیازمند بازسازی غزه، بازتعریف نقش حماس و اصلاحات در حکومت خودگردان فلسطین است.»
به گفته او، اختلافهای داخلی در دولت اسرائیل، بحران مشروعیت سیاسی نتانیاهو و رقابت آمریکا و جمهوری اسلامی برای مدیریت دوران پس از جنگ، از موانع مهم دستیابی به صلح پایدار است.
رحیمپور در پایان گفت: «حتما آتشبس نزدیک است و اراده منطقهای برای متوقف کردن خشونت وجود دارد. طرح ترامپ یکی از جامعترین طرحها برای صلح خاورمیانه است، اما با وجود چالشهای جدی، هنوز صلح پایدار در دسترس نیست؛ هرچند همین آتشبس میتواند دروازه آن صلح پایدار باشد.»

عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، گفته است که توافق قاهره دیگر نمیتواند پایه و اساس همکاری با آژانس باشد و باید راهکار دیگری برای ادامه تعاملات بین تهران و آژانس پیدا شود.
پیش از حصول توافق قاهره، جمهوری اسلامی میگفت شرایط منحصر به فرد است و باید چارچوب تازهای برای همکاری تعریف شود.
شرایط حقیقتا هم منحصر به فرد بود، جمهوری اسلامی همچنان حکومتی پایبند به معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای (انپیتی) بود و بازرسان اجازه دسترسی، هرچند توام با محدودیت، به تاسیسات هستهای ایران را داشتند. سپس بخش عمدهای از تاسیسات هستهای مورد حمله کشوری دیگر قرار گرفت و برخی از تاسیساتی که روی کاغذ باید محل گزارش و بازرسی قرار میگرفتند یا دیگر وجود خارجی نداشتند یا آسیب جدی دیدند.
در نتیجه، هم بهخاطر امنیت بازرسان در اماکن تخریبشده و هم بنا به دلایل سیاسی و امنیتی، قابل درک بود که جمهوری اسلامی به دنبال چارچوبی تازه برای ادامه همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد.
اما این بار، فعالشدن مکانیسم ماشه نمیتواند توجیهی قابل قبول برای یافتن چارچوب تازهی دیگری باشد، چرا که شرایط میدانی تغییری نکرده و جمهوری اسلامی با این کار تنها باعث افزایش تنش و دامنزدن به اختلافات با آژانس و سر باز زدن از انجام تعهدات پادمانی خود میشود.
عراقچی پس از این خط و نشان کشیدن تازه برای آژانس، از باز بودن در گفتوگو سخن گفته است؛ دری که واضح است هیچ طرفی در شرایط فعلی علاقهای به عبور از آن ندارد، مگر رافائل گروسی که او هم مطابق با شرح وظایف کاریاش در مقام رییس سازمانی غیر سیاسی باید عمل کند.
این شرایط پیچیده در صحبتهای تازه حمید بعیدینژاد، نامی آشنا در مذاکرات هستهای، بازتاب داشته. بعیدینژاد گفته است غنیسازی همواره محل بحث خواهد بود و یافتن توافقی بینالمللی برای آن بسیار دشوار و نیازمند مذاکراتی طاقتفرساست.
پر واضح است که آمریکا تمایلی به آغاز مذاکرات طاقتفرسا ندارد، شاید هیچکدام از طرفهای برجامِ سابق، دیگر حوصله پیمودن راهی را نداشته باشند که یک بار آن را تام و تمام رفتهاند.
در شرایط فعلی، تصور رویارویی مذاکراتی جمهوری اسلامی با طرف آمریکایی یا اروپایی بسیار دشوار است.
در این شرایط است که اقدامات عملیاتی جمهوری اسلامی زیر ذرهبین ماهوارههای جهانی ابعادی تازه، خطرناک و پر ریسک میگیرد. مسیر دیپلماسی تا اطلاع ثانوی تعطیل است، کشورهای غربی روبروی خود تاسیسات تخریبشده هستهای ایران را میبینند و سانتریفیوژی که فعلا نمیچرخد. این همان چیزی است که سالها دنبالش بودند و حال آن را بدون صرف ساعتهای زیاد مذاکره طاقتفرسا به دست آوردهاند، پس موضع آنها با سالهای پیش از برجام بسیار متفاوت است.
کشورهای غربی ترکیب تازهای را یافتهاند که برایشان کار کرده: جنگ و مذاکره توامان. دیگر این یک «دوگانه ناسازگار» نیست، دیگر با «شیر یا خط» یک سکه روبهرو نیستند و وضعیتی رخ داده که در پرتاب سکه هم شیر میآید و هم خط.
در این شرایط یگانه و منحصربهفرد که نتیجه طوفانالاقصی و حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳است.
جمهوری اسلامی چیزی برای عرضه ندارد و فعلا به کلنگهایی بسنده کرده که در کوههای کلنگ گزلا میزند تا شاید این بار به جای اورانیوم شصتدرصدی، با این تاسیسات عمیق هستهای باجگیری سیاسی کند.
کلنگگزلا ستاره نوظهور برنامه هستهای ایران، نامی است که این روزها تمامی ماهوارههای بینالمللی به دنبالشاند و تعداد کلنگهایش را میشمارند.
جمهوری اسلامی تا ابد نمیتواند بر کلنگگزلا کلنگ بزند. روزی خواهد رسید که «مکان در حال ساخت» بدل به «مکان آماده بهرهبرداری» شود و با آغاز بهرهبرداری و نصب تجهیزات هستهای، در غیاب مسیری روشن برای دیپلماسی، باز جمهوری اسلامی مقابل چشمانش نابودی تاسیساتاش را خواهد دید و بار دیگر آسمان ایران را با پرواز جتهای جنگی خارجی زخم خواهد کرد.
شایان سمیعی درباره تأثیر صلح احتمالی حماس با اسرائیل بر سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی گفت: «جمهوری اسلامی بازنده قطعی اتمام جنگ در غزه است و باید بداند پس از این، بررسی و رسیدگی به وجود یا عدم وجود جمهوری اسلامی در دستور کار کشورهای بزرگ قرار میگیرد.»