گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه تحت فشار هستند و منابع متعدد از کاهش توان نظامی و امنیتی حماس خبر دادهاند.
شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل، میگوید: «اسرائیل گروهای نیابتی جمهوری اسلامی را در منطقه تضعیف کرد و سپس جنگ ۱۲ روزه اتفاق افتاد.»
حسین آقایی، عضو تحریریه ایراناینترنشنال، گفت: «حمله هفتم اکتبر حماس، بزرگترین ترومای تاریخی اسرائیل است.»
او افزود: «بنیامین نتانیاهو پس از این حمله اعلام کرده بود که خاورمیانه برای همیشه تغییر خواهد کرد و پس از گذشت دو سال، شاهد دگرگونیهای بزرگی در منطقه هستیم.»

ایران امروز در نقطهای ایستاده که نه توان پیشروی دارد، نه اراده بازگشت، و نه افقی روشن در پیشِرو. کشوری که میتوانست با رویای توسعه و اصلاح قدم بردارد، اکنون در «تعلیق» گرفتار است.
در ایران امروز، اقتصاد از حرکت باز ایستاده، دولت در بیتصمیمی غوطهور است و جامعه میان ناامیدی و انتظار معلق مانده است.
اقتصاد معطل؛ حرکت در دندهٔ خلاص
اقتصاد ایران سالهاست از تعادل خارج شده است. رشد منفی، سقوط ارزش ریال، جهش بیسابقه نرخ دلار، فرار سرمایه و تعطیلی واحدهای تولیدی، تصویری از نظامی اقتصادی بهجا گذاشته که در آن «حرکت» تنها در «گفتار» مسئولان وجود دارد.
دولت با سیاستهای مبهم ارزی و نرخهای چندگانه، عملاً میدان را به دلالان و رانتخواران سپرده است.
نتیجه روشن است: کارگر و کارمند هر ماه فقیرتر میشوند، تولیدکننده از صحنه خارج میشود، و تنها گروهی اندک، نزدیک به مراکز قدرت، از این آشفتگی سود میبرند.
اقتصاد ایران به ماشینی میماند که موتور دارد، دود میکند، اما در دنده خلاص است؛ پر صدا، پر دود، اما بیحرکت. امید به سرمایهگذاری داخلی یا خارجی رنگ باخته است، زیرا هیچکس در بازاری که ارزش پول ملی در یک سال بیش از ۶۰ درصد سقوط کرده، ثباتی نمیبیند.
دولت معلق؛ میان وعده و واقعیت
دولت مسعود پزشکیان هیچ برنامه مشخصی برای مهار تورم، بازسازی سرمایه اجتماعی یا احیای روابط خارجی ارائه نکرده است.
سیاست خارجی کشور میان شرق و غرب سرگردان است و در داخل، نهادهای موازی و ساختارهای قدرت مانع از اجرای تصمیمهای دولت شدهاند.
دولت نه اصلاحگر است و نه تصمیمگیر؛ تنها مجری اوامر خامنهای است. در واقع، دولت امروز بیش از آنکه «دولت گفتوگو و تعامل» باشد، «دولت تکرار» است؛ تکرار وعدهها، تکرار توجیهها و تکرار درماندگی.
جامعه منتظر؛ ملتی در صف انتظار
در پایینترین سطح این هرم، جامعهای فرسوده، بیاعتماد و منتظر ایستاده است. جوانی که آرزویش دیگر پیشرفت در داخل نیست، بلکه خروج از کشور است؛ خانوادهای که هر روز میان ماندن و رفتن مردد است؛ و نسلی که امید به اصلاح از درون را از دست داده است.
این سکوت عمومی، نشانه رضایت نیست، بلکه نشانه فرسودگی است. جامعهای که سالها زیر بار وعدههای محققنشده و سیاستهای بیثبات مانده، حالا در وضعیت انتظار بهسر میبرد؛ انتظاری برای تغییر، برای گشایش، برای اتفاقی که نمیافتد.
اما این انتظار تصادفی نیست؛ محصول سیاستی طراحیشده است. نظامی که با نگهداشتن مردم در وضعیت انتظار، حرکت را از آنها میگیرد. در چنین سیستمی، اقتصاد گروگان سیاست است، سیاست گروگان امنیت، و امنیت گروگان ایدئولوژی؛ و ایدئولوژی، در خدمت شخص خامنهای.
سیاستِ تعلیق
وضعیت کنونی حاصل تصادف نیست. جمهوری اسلامی در ساختار خود، عمداً «تعلیق» را بهعنوان وضعیت عادی بازتولید میکند. این نظام تنها در مواجهه با بحران حرکت میکند و در غیاب بحران، به سکون بازمیگردد. تصمیمگیری واقعی جایی در رأس قدرت متمرکز است و بقیه نهادها صرفاً نقش مجری را دارند.
اما هیچ جامعهای نمیتواند تا ابد در وضعیت توقف بماند. ادامه تعلیق، به فروپاشی منتهی میشود: فروپاشی اعتماد، سرمایه، اخلاق و امید. فروپاشی لزوماً در خیابان رخ نمیدهد؛ ابتدا در ذهن مردم اتفاق میافتد، جایی که معنا و اعتماد فرو میپاشد.
حرکت یا فرسایش
ایران امروز بیش از هر زمان دیگری به «تصمیم» نیاز دارد؛ تصمیمی برای شفافیت، اصلاح ساختارها و بازسازی اعتماد. اما هیچ تصمیمی بدون حضور مردم معنایی ندارد. نجات کشور از وضعیت تعلیق تنها زمانی ممکن است که مردم دوباره به صحنه گفتوگو و تصمیمگیری بازگردند. کشوری که در آن مردم حذف شوند، دیر یا زود از درون تهی میشود. اگر نخبگان تصمیم نگیرند، جامعه تصمیم خواهد گرفت؛ دیرتر، اما قاطعتر.
ایران به کدام سو میرود؟
هیچ قدرتی ابدی نیست؛ نه عمامه و عبا، و نه ساختارهایی که با دروغ سرپا ماندهاند. مردم حق دارند آیندهشان را پس بگیرند؛ با پرسیدن، با مشارکت، و با گفتوگو. امشب «برنامه با کامبیز حسینی» به این موضوع پرداخت و این فضا را برای مخاطبان فراهم کرد تا دیدگاههای خود را در این گفتوگو بیان کنند. سعید پیوندی، جامعهشناس، مهمان اصلی برنامه بود.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۱ شب از تلویزیون ایران اینترنشنال بهصورت زنده پخش میشود.

در میانه بحرانیترین ماههای جنگ غزه، هنگامی که میانجیگران آمریکایی و عربی از پیشرفت در مذاکرات آتشبس ناامید شده بودند، یک حادثه غیرمنتظره همه چیز را تغییر داد: حمله اسرائیل به دوحه، پایتخت قطر؛ جایی که رهبران حماس مشغول بررسی آخرین پیشنهاد ایالات متحده برای آتشبس بودند.
این حمله، که ظاهرا بدون هماهنگی با کاخ سفید صورت گرفت، میتوانست تمام تلاشهای ماهها دیپلماسی را نابود کند. اما دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، برخلاف انتظار بحران را به فرصتی برای تثبیت جایگاه خود بهعنوان طراح اصلی صلح در خاورمیانه بدل کرد.
تبدیل بحران به اهرم فشار
حمله به خاک قطر – یکی از نزدیکترین متحدان امنیتی واشینگتن – شوک عظیمی در میان کشورهای عربی ایجاد کرد. در حالی که قطر، عربستان و امارات از اسرائیل خشمگین بودند، ترامپ و تیمش دریافتند که این فضای ملتهب میتواند آنها را به سمت یک تصمیم جمعی برای پایان دادن به جنگ سوق دهد.
ترامپ با هوش سیاسی خاص خود، از خشم و اضطراب کشورهای منطقه بهعنوان اهرم فشار برای پیشبرد طرح صلح استفاده کرد.
او از این بحران برای تحت فشار قرار دادن بنیامین نتانیاهو و رهبران حماس بهره برد و هر دو طرف را در موضعی قرار داد که ادامه درگیری دیگر سودی برایشان نداشت. همانطور که یکی از مقامات آمریکایی گفته، «ترامپ بلوف همه را خواند» — از اسرائیل تا حماس و حتی برخی از پایتختهای عربی را.
شرکا و رودربایستی از ترامپ
ویژگی منحصربهفرد ترامپ در سیاست خارجی، ترکیب بیپردهگویی و اعتمادبهنفس مطلق است. او از تهدید و تمجید همزمان استفاده میکند تا بازیگران مختلف را در وضعیت تعلیق روانی قرار دهد؛ کسی نمیداند تا چه اندازه حرفهای او بلوف است و تا چه حد تصمیم نهایی. همین عنصر پیشبینیناپذیری، برگ برنده ترامپ در مذاکراتی بود که ماهها در بنبست مانده بودند.
وقتی ترامپ اعلام کرد که «طرحی برای پایان دائمی جنگ در غزه» دارد، بسیاری از طرفها نمیتوانستند مطمئن باشند که آیا او واقعاً میتواند آن را اجرا کند یا نه؛ اما هیچکس هم نمیخواست نخستین کسی باشد که با آن مخالفت علنی میکند. همین تردید، که از کاریزمای ترامپ نشأت میگرفت، مذاکرات را جلو برد.
هنر خواندنِ بلوف و ادعای اجماع به جای اجماع واقعی
بر اساس گزارش والاستریت ژورنال، طرح ۲۰ مادهای ترامپ بر اصولی استوار بود که مدتها روی میز مذاکره مانده بودند: آزادی گروگانها، عقبنشینی تدریجی نیروهای اسرائیلی، حضور نیروی امنیتی عربی در غزه، و مدیریت غیرنظامی فلسطینیان در این منطقه. اما آنچه تفاوت ایجاد کرد، نحوه اجرای سیاسی آن بود.
ترامپ، برخلاف دیپلماتهای سنتی، به جای تاکید بر اجماع کامل، تصمیم گرفت «ادعای اجماع» کند. او حمایت لفظی کشورهای عربی را بهعنوان پذیرش کامل طرح تفسیر کرد و با بیتوجهی به تردیدها، اعلام کرد: «این شاید یکی از بزرگترین روزهای تاریخ تمدن باشد.»
به این ترتیب، او عملاً همه طرفها را وارد میدانی کرد که خروج از آن هزینهبر بود.
نتیجه: پیشرفتی با ریسک بالا اما واقعی
اگرچه بسیاری از رهبران عرب و حتی مقامات اسرائیلی از جزئیات نهایی طرح رضایت نداشتند، اما هیچیک حاضر نشدند علناً آن را رد کنند.
آنها همزمان از حفظ وجهه خود و پایان جنگ سخن گفتند، و این دقیقاً همان جایی بود که ترامپ برنده شد.
او با مهارتی کمنظیر میان فشار روانی، نمایش قدرت و وعده صلح، همه را وادار کرد تا دستکم در ظاهر بر سر میز باقی بمانند.
ترامپ حتی جواب حماس را که بهزعم نتانیاهو و سران کشورهای عربی «نه» بود، «آری» تلقی کرد و «خب دیگه چی» گویان همه را به رفتن به گام بعد تشویق کرد.
در نهایت، ترامپ نه با دیپلماسی کلاسیک، بلکه با نوعی از رهبری مبتنی بر بلوف، اعتمادبهنفس و نمایش قدرت، روندی را که ماهها در رکود بود، به حرکت درآورد.
شاید هنوز توافق نهایی راهی طولانی در پیش داشته باشد، اما حقیقت این است که هیچکس جز ترامپ نتوانست همزمان هم به دشمنان و هم به متحدانش نشان دهد که گاهی صلح هم از دلِ یک بحران موشکی زاده میشود.

حمله شبه نظامیان حماس و چند گروه دیگر به اسرائیل در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ و پاسخ اسرائیل به آن، واکنشهای متفاوتی را طی دوسال گذشته در میان کشورهای متحد اسرائیل برانگیخت.
اسرائیل که خود در روز هفتم اکتبر قربانی حمله بیرحمانه شبه نظامیان فلسطینی شده بود، بهدلیل نحوه پاسخ به این حملات بعد از گذشت دو سال در شرایطی قرار گرفته که مارکو روبیو، وزیر امور خارجه، آمریکا میگوید این جنگ موجب انزوای بینالمللی اسرائیل شده است.
او یکشنبه، ۱۳ مهر و دو روز پیش از دومین سالگرد هفتم اکتبر، به شبکه سی بی اس گفت که نمیتوان تاثیری را که اتفاقات این جنگ بر جایگاه جهانی اسرائیل گذاشته، نادیده گرفت.
پیش از این سخنان هم دونالد ترامپ، مهمترین و قدرتمندترین حامی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، به شبکه ۱۲ این کشور گفته بود: «بی بی در غزه زیاده روی کرده و اسرائیل به حد زیادی حمایت جهانی را از دست داده.»
شوک بزرگ هفتم اکتبر به اسرائیل و واکنش متحدان غربی
درست دو سال پیش، حماس و چند گروه شبهنظامی فلسطینی دیگر، آغازگر حملات مسلحانه هماهنگشدهای در جنوب اسرائیل بودند؛ حملاتی که با شلیک سه هزار راکت همراه بود.
شبه نظامیان فلسطینی از حصار مرزی بین غزه و اسرائیل عبور کردند و در خیابانها، مناطق مسکونی و حتی جشنواره موسیقی نوا در محوطهای باز، به سوی مردم تیراندازی کردند.
مهاجمان در این روز در مجموع ۱۱۳۹ نفر، عمدتا غیرنظامی، شامل ۳۸ کودک را کشتند و حدود ۲۵۰ غیرنظامی و سرباز اسرائیلی از جمله ۳۰ کودک را بهعنوان گروگان به نوار غزه برده شدند.
هدف اعلام شده برای گروگانگیری، مجبور کردن اسرائیل به مبادله آنها با فلسطینیان زندانی بود.
بلافاصله پس از این حمله، بسیاری از کشورهای غربی و متحدان اسرائیل از جمله ایالات متحده آمریکا، آلمان، فرانسه، بریتانیا، هند، ایتالیا، کانادا، استرالیا ، چک، مجارستان، پرتغال و رییس کمیسیون اتحادیه اروپا حمله هفتم اکتبر به اسرائیل را بهشدت محکوم کردند.
جاستین ترودو نخستوزیر وقت کانادا و ریشی سوناک نخست وزیر وقت بریتانیا اعلام کردند که کشورشان در کنار اسرائیل ایستاده است.
امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه هم پیام مشابهی داد.
اسرائیل بلافاصله بمباران غزه را آغاز کرد، دولت اعلام وضعیت جنگی کرد و ارتش نیروهای ذخیره را فراخواند.
در هفته های بعد نیروی زمینی اسرائیل وارد غزه شد و همزمان، محاصره و بمباران این منطقه را ادامه داد.
زیرساخت ها در غزه از آغاز حملات اسرائیل هدف بمباران قرار گرفت و مراکز درمانی و آموزشی و حتی اردوگاههای مردمی که آواره شده بودند، از حملات در امان نماند.
مهمترین دلایل آغاز انتقادها به حملات اسرائیل و واکنشهای جهانی، حمله به این مناطق و تلفات بالای غیرنظامیان بود. در طی دو سال، آمار کشتههای ناشی از حملات اسرائیل بر اساس اعلام مقامات درمانی در غزه به حدود ۶۷ هزار نفر رسیده است. تعداد زیادی از اجساد هم هنوز زیر آوار مانده اند. در این بین تعدادی از خبرنگاران حاضر در غزه نیز بر اثر حملات کشته شدند.
چند هفته پس از آغاز حملات اسرائیل، آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل، گفت: «تعداد بالای قربانیان غیرنظامی نشان میدهد که بهوضوح مشکلی اساسی در عملیات نظامی اسرائیل وجود دارد.»
او همچنین گفت: «مهم است که اسرائیل درک کند که دیدن روزانه تصاویر وحشتناک از نیازهای انسانی فلسطینیان، به نفع اسرائیل در افکار عمومی جهانی نیست.»
تلاشهای دیپلماتیک برای توقف جنگ
۲۰ روز پس از آغاز حملات تلافیجویانه اسرائیل به غزه، امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه گفت که در غزه باید میان حماس و جمعیت غیرنظامی تمایز قائل شد.
او گفت: «برای حفاظت از افراد آسیب پذیر و اقدام هدفمند علیه تروریستها، به یک آتشبس انساندوستانه نیاز است.»
درخواست آتش بس در قالب یک قطعنامه در مجمع عمومی سازمان ملل به رای گذاشته شد و روز ۲۹ اکتبر به تصویب رسید. برخی کشورهای غربی که رابطه نسبتا خوبی با اسرائیل دارند، از جمله فرانسه، اسپانیا، پرتغال هم به این قطعنامه رای مثبت دادند. بریتانیا، استرالیا و کانادا رای ممتنع دادند و تنها آمریکا و دو سه کشور دیگر با آن مخالفت کردند. این قطعنامه الزام آور نبود اما ضرباهنگ آرام تغییر نگاه متحدان اسرائیل به آن را نشان میداد.
یک ماه پس از آغاز جنگ، مذاکرات برای آتش بس محدود شروع شد و ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳ بر سر یک آتش بس هفت روزه توافق شد. در همین دوره هم اسرائیل زیرساخت ها و رهبران حماس را هدف قرار میداد.
در مجموع در سالهای ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵ اگرچه اسرائیل گاهی از مناطقی از غزه عقب نشینی کرد، اما نبردهای سنگین ادامه یافت.
تلاش برای تبادل گروگانها و زندانیان بارها شکست خورد و همزمان، آوارگی ساکنان غزه، کمبود شدید مواد غذایی، دارو و خدمات عمومی در کنار ویرانی بیمارستانها و دیگر زیرساختها، موجب انتقادهای شدید علیه اقدامات اسرائیل شد؛ انتقادهایی که گاه از سوی متحدان این کشور ابراز میشد.
همزمان با حملات اسرائیل به غزه و صدور دستور تخلیه محلات مختلف این منطقه و بروز بحران انسانی، سخنان نخست وزیر اسرائیل درباره تصرف کامل غزه، واکنشهای کشورهای غربی به اقدامات اسرائیل را شدیدتر کرد.
در تابستان گذشته، فنلاند و اسپانیا در واکنش به اقدامات اسرائیل سفرای خود را از آن کشور فراخواندند. بلژیک بهدلیل توقیف قایقهای کمکرسانی که از اروپا راهی غزه بودند، سفیر خود را فراخواند. این در شرایطی اتفاق افتاد که جمعیت غزه بهطور کامل آواره شده و اسرائیل طرح تصرف کامل غزه را آغاز کرده بود.
دو سال گذشته در شورای امنیت نیز تلاشهای متعددی برای متوقف کردن حملات اسرائیل صورت گرفت و آمریکا شش بار از حق وتوی خود برای جلوگیری از تصویب قطعنامههایی که خواستار توقف جنگ بودند، استفاده کرد.
در آخرین مورد، آمریکا در ماه سپتامبر امسال قطعنامهای را که برای تهیه طرح آتشبس فوری و بیقید و شرط در غزه و رفع محدودیت ارسال کمکهای بشردوستانه تهیه شده بود، وتو کرد.
بهجز آمریکا، همه ۱۴ عضو دیگر، از جمله متحدان غربی اسرائیل، به آن رای مثبت داده بودند.
به رسمیت شناختن کشور مستقل فلسطینی از سوی متحدان اسرائیل
سرانجام تعدادی از کشورهای غربی در واکنش به طرحهای مختلف اداره سرزمینهای فلسطینی که از سوی اسرائیل و آمریکا ارائه میشد، اعلام کردند که کشور مستقل فلسطین را به رسمیت خواهند شناخت.
این سخنان پیش از نشست امسال مجمع عمومی سازمان ملل صورت گرفت. فرانسه، بریتانیا، کانادا، استرالیا، بلژیک، پرتغال، لوکزامبورگ، مالت و آندورا، کشورهایی بودند که کشور فلسطین را به رسمیت شناختند. نکته مهم، حضور کانادا، بریتانیا و استرالیا در این جمع بود که متحدان سنتی آمریکا و از حامیان اسرائیل محسوب میشوند.
فرانسه و عربستان سعودی از فرصت حضور رهبران جهان در نیویورک استفاده و در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، نشستی برای حمایت از تشکیل کشور فلسطین برگزار کردند.
در این مراسم، امانوئل مکرون، رییسجمهوری فرانسه به حاضران گفت: «به رسمیت شناختن اسرائیل تاییدی بر این است که مردم فلسطین اضافه نیستند. ما پس از آزادی گروگانها در غزه، سفارت خود را در سرزمین های فلسطینی افتتاح خواهیم کرد.»
هدف از این نشست، مشخصکردن مراحل لازم برای پیشبرد راهحل دو کشوری بین اسرائیل و فلسطینیها بود.
فرانسه و عربستان سعودی پیش از آن کنفرانسی در حمایت از راه حل دو کشوری برگزار کرده بودند. در مجمع عمومی سازمان ملل، اعلامیه آن کنفرانس به رای گذاشته شد و با اکثریت قاطع به تصویب رسید. این اعلامیه خواستار اقداماتی ملموس، زمانبندی شده و غیرقابل برگشت برای تحقق راه حل دو کشوری بود.
در این بین، رییسجمهوری آمریکا با شناسایی کشور فلسطین مخالفت کرد و اسرائیل هم گفت اجازه تشکیل کشور مستقل فلسطین را نخواهد داد.
با این حال، مارکو روبیو در واکنش به تلاش متحدان آمریکا برای شناسایی کشور فلسطین گفت، برخی قدرتهای کلیدی غربی مانند فرانسه، بریتانیا، استرالیا و کانادا بهخاطر طولانی شدن جنگ و نحوه پیشرفت آن، تصمیم گرفتند که فلسطین را بهعنوان یک کشور به رسمیت بشناسند.
در واقع پاسخ اسرائیل به حمله هفتم اکتبر و بی اعتنایی به خواست کشورهای دیگر، حتی متحدان خود، باعث شد تا این کشورها از محکوم کردن شدید حملات هفتم اکتبر، به تلاش برای تشکیل کشور مستقل فلسطینی برسند.
دو سال پس از حمله هفتم اکتبر و آغاز جنگ غزه، خاورمیانه هنوز میان وعده و واقعیت سرگردان است؛ نه طرح بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل برای «نظم نوین» تحقق یافته و نه رویای علی خامنهای، رهبر جمهوریاسلامی برای «آمریکازدایی» از منطقه به نتیجه رسیده است.
اندکی پس از حمله حماس به اسرائیل، خامنهای در یک سخنرانی گفت نقشهی خاورمیانه در حال تغییر است و منطقه به سمت «آمریکازدایی» میرود. تنها چند روز پیش از این سخنان، نتانیاهو وعده داده بود که اسرائیل «نظم تازهای در خاورمیانه» ایجاد خواهد کرد.
اما در میانه زورآزمایی این دو کشور، در خاورمیانه پس از هفت اکتبر، نظم قدیم در حال زوال است و جای خود را به نظمی تازه داده که هنوز به طور کامل شکل نگرفته است.
این شرایط، ترکیبی از ترس، احتیاط و بیاعتمادی را میان بازیگران مختلف منطقه ایجاد کرده است؛ وضعیتی که در آن دولتها نه توان صلح دارند، نه آماده یک جنگ تمام عیار هستند.
ادامه این مطلب را در اینجا بخوانید
