جنوب لبنان بار دیگر زیر آتش اسرائیل میسوزد، و نشانهها حاکی از آن است که مأموریت منطقهای جمهوری اسلامی پایان نیافته و تلاش اسرائیل نیز برای مهار جمهوری اسلامی به انتهای خود نرسیده است.
در حالیکه تنشها در دریای کارائیب و شرق اقیانوس آرام به بالاترین سطح در سالهای اخیر رسیده، سنای آمریکا پنجشنبه در آستانه رأیگیری درباره قطعنامهای دوحزبی است که هدف آن جلوگیری از حملات نظامی دولت ترامپ علیه ونزوئلا بدون مجوز کنگره است.
این اقدام با حمایت گستردهای از سوی سناتورهای هر دو حزب، از جمله تیم کِین، رَند پُل و آدام شیف، بهعنوان تلاشی برای بازگرداندن تعادل میان قوه مجریه و مقننه در تصمیمگیریهای جنگی شناخته میشود.
چالش قانون اساسی میان کاخ سفید و کنگره قطعنامه پیشنهادی سناتور تیم کین، که ۱۵ حامی در سنا دارد، دولت را موظف میکند که از هرگونه «استفاده از نیروهای مسلح ایالات متحده برای خصومتها در داخل یا علیه ونزوئلا» خودداری کند، مگر آنکه اعلام جنگ رسمی یا مجوز مشخصی از سوی کنگره صادر شده باشد. کین در سخنانی در کنگره گفت: «کنگره نباید قدرت خود را به هیچ رئیسجمهوری واگذار کند. اگر همکارانم فکر میکنند جنگ با قاچاقچیان مواد مخدر یا جنگ با ونزوئلا ایده خوبی است، باید مجوز آن را در صحن کنگره مطرح و دربارهاش رأیگیری کنند — نه اینکه قدرت جنگ را بیقیدوشرط به رئیسجمهوری بسپارند. این برخلاف اصولی است که کشور ما بر آن بنا شده است.»
به گفته کین، دولت ترامپ در ماههای اخیر ۱۶ حمله دریایی علیه قایقهای مظنون به قاچاق مواد مخدر از دوم سپتامبر تاکنون انجام داده که منجر به کشته شدن دستکم ۶۷ نفر شده است. در یکی از این حملات تنها دو نفر زنده ماندهاند.
در همین حال، ترامپ ضمن تایید صدور مجوز برای انجام عملیات مخفیانه توسط سازمان سیا در داخل ونزوئلا، گفته بود: «داروهای مخدر ونزوئلایی از دریا وارد میشوند، اما ما آنها را از راه خشکی هم متوقف خواهیم کرد.»
مناقشه حقوقی: جنگ یا «اقدام انتظامی»؟ بر اساس قانون اختیارات جنگی ۱۹۷۳، رئیسجمهوری موظف است در هر شرایط ممکن، پیش از ورود نیروهای نظامی به درگیریها با کنگره مشورت کند و در صورت عدم صدور مجوز، حداکثر ظرف ۶۰ روز به عملیات خاتمه دهد. این مهلت قانونی روز دوشنبه پایان یافت، اما دولت ترامپ همچنان به حملات ادامه میدهد.
منابع دولتی به مطبوعات گفتهاند که کاخ سفید این عملیاتها را «خصومت نظامی» نمیداند زیرا «توسط پهپادهایی از ناوهای دوردست انجام میشوند» و جان نیروهای آمریکایی را به خطر نمیاندازند — تفسیری که بسیاری از حقوقدانان و قانونگذاران آن را نقض آشکار روح قانون میدانند.
ابعاد عملیاتی و پنهانکاری امنیتی دولت ترامپ تنها در آستانه رأیگیری این هفته، مقامات ارشد کنگره را در جریان جزئیات عملیات قرار داد. مارکو روبیو، وزیر خارجه، و پیت هگست، وزیر جنگ، شامگاه چهارشنبه با رهبران دو حزب و اعضای کمیتههای امنیت ملی دیدار کردند و مدعی شدند که قایقهای هدفگرفته «حامل کوکائین» بودهاند و اطلاعات جمعآوریشده از دقت بالایی برخوردار است. با این حال، بسیاری از قانونگذاران پس از این جلسه، پاسخهای دولت را ناکافی دانستند.
مارک وارنر، نایبرئیس کمیته اطلاعات سنا، گفت: «در نظر حقوقی دولت حتی اشارهای به ونزوئلا نشده است. اطلاعات ما درباره قاچاقچیان خوب است، اما وظیفه ما توقیف و محاکمه است، نه کشتار در دریا.»
در مقابل، مایک جانسون، رئیس جمهوریخواه مجلس نمایندگان، مدعی شد که دولت «تقریباً از هویت تمامی سرنشینان» آگاه است و عملیاتها بر اساس اطلاعات «دقیق و قابل اعتماد» انجام شده است.
پیامدهای حقوقی و انسانی کارشناسان حقوق بینالملل هشدار دادهاند که حملات بدون مجوز علیه اهداف غیرنظامی مظنون، ممکن است مصداق «اعدامهای فراقضایی» باشد و در صورت ادامه، میتواند به تشکیل پروندههای جنایت بینالمللی علیه ایالات متحده منجر شود.
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، ولکر تورک، نیز این عملیاتها را «غیرقابل قبول» خوانده و از واشینگتن خواسته است به اصل دادرسی و حق حیات احترام بگذارد.
فراتر از ونزوئلا — بازگشت جدال بر سر قدرت جنگ رأیگیری پنجشنبه سنا صرفاً درباره یک کشور خاص نیست، بلکه بازتاب درگیری نهادی دیرینه در ساختار قدرت آمریکا است: چه کسی تصمیم میگیرد که کشور وارد جنگ شود؟
این نبرد سیاسی یادآور منازعات مشابه در دوران جنگ ویتنام و عراق است، زمانی که روسایجمهوری تلاش کردند بدون مجوز رسمی وارد عملیات نظامی شوند و کنگره در واکنش، خواستار بازپسگیری اختیاراتش شد.
در صورت تصویب این طرح، سنا برای نخستینبار در دوران ترامپ، بهطور رسمی دامنه اختیارات نظامی رئیسجمهوری را محدود خواهد کرد.
اما در صورت شکست، مسیر برای ادامه عملیاتهای دریایی و احتمال حملات زمینی در آمریکای جنوبی باز میماند — مسیری که میتواند نهتنها روابط واشینگتن با کاراکاس بلکه مشروعیت جهانی ایالات متحده را نیز در برابر جامعه بینالمللی به چالش بکشد.
یافتههای یک پژوهش در ایران نشان میدهد مادرانی که خود قربانی ساختارهای خشونت بودهاند، در انتقال آسیب به نسل بعدی نقشی کلیدی دارند.
این پژوهش نقش پیچیده و گاه مخرب مادران در بزهدیدگی جنسی دختران را آشکار میکند.
این مطالعه که با روش پدیدارشناسی انجام شد، چند الگوی رفتاری مادران را شناسایی کرده است که به قربانی شدن دختران میانجامند.
محمد عباسزاده و معصومه کاظمپور، پژوهشگران دانشگاه تبریز و فاطمه رنجبر، عضو مرکز تحقیقات روانپزشکی و علوم رفتاری دانشگاه علوم پزشکی تبریز، در این تحقیق دریافتند که «بحران مادری» یک «چرخه خودتکثیرشونده» است.
بر اساس یافتههای این مطالعه، مادرانی که به دلایل مختلف خود قربانی ساختارهای خشونت بودهاند، در بازتولید آسیبها برای نسل بعدی نقش مهمی ایفا میکنند.
نتایج این پژوهش در آخرین شماره مجله «مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران»، وابسته به دانشگاه تهران، منتشر شده است.
گسست و بحران در نقش مادری
برخی مادران با تولد فرزندشان از لحاظ عاطفی ناپدید میشوند. این مادران سرد، خودمحور و بیتوجه به نیازهای عاطفی و گاهی حتی فیزیکی دختران خود هستند.
یکی از مشارکتکنندگان در این پژوهش میگوید: «۹ ماهه بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند. مادربزرگم من را بزرگ کرد. باور میکنید نمیدانم مادرم چند کلاس درس خوانده؟»
دلایل این بیتوجهی شامل عدم آمادگی برای مادر شدن، فشار مسئولیتها، فروپاشی زناشویی، اعتیاد یا بیماری روانی است.
دختر دیگری که قربانی تجاوز جنسی است، روایت میکند: «مامانم وقتی کوچیک بودم، طلاق گرفت و رفت. تا وقتی مادرم در روستا بود، میدیدمش. الان که شوهر کرده، یک ساله ندیدمش. اگر مادرم بود، این اتفاقات برایم نمیافتاد.»
مادران و بازتولید آسیبهای جنسی و عاطفی
یکی از مهمترین یافتههای این پژوهش، نقش برخی مادران در تسهیل سوءاستفاده جنسی از دخترانشان است.
یکی از قربانیان روایت میکند: «وقتی هفت سالم بود، داییم به من تجاوز کرد. مامانم میگفت تو چیکار کردی که داییت با تو این کارها را کرده.»
در موارد متعدد، مادران بهجای محافظت از دختران، آنها را مقصر میدانند یا حتی رفتار آزارگر را توجیه میکنند. این مادران بهدلیل ترس، بیاعتنایی یا خودخواهی، دختر خود را در معرض خطر قرار میدهند.
دختر دیگری میگوید: «۱۱ سال داشتم که شوهر خواهرم در خانه خودمان به من تجاوز کرد. من از مادرم دلسرد شدم، چون مادرم در آن کار مقصر بود. یکی دو سال این تجاوزها ادامه داشت. مادرم میدانست، ولی کاری نمیکرد.»
انفعال و فرمانبرداری
یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که در شماری از خانوادهها، مادران از قدرت تصمیمگیری زیادی برخوردار نیستند.
یکی از مشارکتکنندگان توضیح میدهد: «مادرم در خانواده ما هیچ نقش و هیچ قدرتی نداشت و همه تصمیمات خانواده را پدرم میگرفت.»
این پژوهش بهویژه به مادرانی میپردازد که در ایفای نقش مادری دچار شکست شدهاند.
یکی از دختران در همین رابطه میگوید: «چند وقت پیش داشتم فکر میکردم که چرا مادر من در تمام این اتفاقاتی که از کودکی تا الان برای من افتاده، هیچ حمایتی از من نکرد. من بچه اول بودم، همیشه به من میگفتند بابات پسر میخواست، تو دختر شدی.»
این انفعال موجب میشود که مادران نتوانند از دختران خود در برابر خشونتهای مختلف محافظت کنند.
در چنین خانوادههایی، دختران محبت و توجه را در بیرون از خانه جستوجو میکنند که این امر آنها را در معرض خطرات بیشتری قرار میدهد.
مادری و تبعیض جنسیتی
یکی دیگر از یافتههای این مطالعه، نقش مادران در بازتولید تبعیض جنسیتی است. برخی مادران پسران را بر دختران ترجیح میدهند و حتی در مواردی با پسران همدست میشوند تا بر دختران سلطه داشته باشند.
دختری روایت میکند: «مامانم که میرفت سرکار، من را میکرد تو اتاق و در را قفل میکرد که داداشم نتواند من را اذیت کند. مامانم حق را به داداشم میداد. مامانم و داداشم یک جور با هم همدست شده بودند.»
چرخه معیوب بحران مادری
این پژوهش که با مشارکت ۲۱ زن و دختر قربانی تجاوز جنسی از شهرهای مختلف ایران انجام شد، نشان میدهد خشونت جنسی صرفا یک اتفاق ساده نیست، بلکه فرآیندی است که ریشه در بسترهای عمیق اجتماعی دارد.
یافتهها حاکی از آن است که بحران مادری یک چرخه خودتکثیرشونده است. این چرخه محصول درهمتنیدگی عوامل ساختاری نظیر نابرابری جنسیتی، عوامل نهادی مانند ناکارآمدی سیستمهای حمایتی، و عوامل بینفردی نظیر ارتباطات خانوادگی مشوش است.
پژوهشگران تاکید میکنند که تغییر این وضعیت نیازمند بازنگری در فرهنگ، گفتمان و قوانین جامعه است تا مادران با آگاهی و توانمندی از چرخه معیوب مردسالاری عبور کنند.
تازهترین نظرسنجی مؤسسه «گمان»، تصویری بیسابقه از شکاف میان حکومت و جامعه در ایران ترسیم میکند. در حالیکه جمهوری اسلامی همچنان در مدارِ تقابل و دشمنسازی حرکت میکند، جامعهای که زیر فشارِ فقر، ناامنی و انزوا فرسوده شده، دیگر خود را بخشی از این سیاست نمیداند.
بر اساس یافتههای این پژوهش، اکثریت مردم ایران، جنگ دوازدهروزه اخیر میان اسرائیل و جمهوری اسلامی را «جنگِ حکومت» میدانند، نه «جنگِ ملت».
۶۳ درصدِ پاسخدهندگان گفتهاند این جنگ میان حکومتِ جمهوری اسلامی و اسرائیل بوده است، نه میان مردمِ دو کشور. این یافته بهروشنی نشان میدهد که جامعه، خود را از پروژه نظامی و ایدئولوژیکِ جمهوری اسلامی جدا کرده است.
جمهوریِ شکستخورده اسلامی دادههای نظرسنجی گمان نشان میدهد که اکثریت مردم، عملکرد جمهوری اسلامی در این جنگ را شکستخورده و بینتیجه ارزیابی کردهاند. ۴۴ درصد، جمهوری اسلامی را آغازگر جنگ دانستهاند و ۵۱ درصد گفتهاند اسرائیل به اهداف خود رسیده است، در حالیکه تنها ۱۶ درصد، حکومت ایران را موفق ارزیابی کردهاند. این اعداد معنایی روشن دارند: در حالیکه حکومت تلاش میکند از «مقاومت» سخن بگوید، افکار عمومی آن را «ماجراجوییِ پرهزینه» میبیند. برای جامعهای که درگیر بحرانِ اقتصادی، تورم و ناامیدی است، «جنگ» دیگر نشانه اقتدار نیست؛ بلکه نمادِ ضعف و بیکفایتی است.
به نام ملت، به زیان ملت در حوزه احساسات عمومی، یافتهها بازتابدهنده یک تغییرِ عمیق در ذهنیتِ جامعهاند. ۴۲ درصد از شرکتکنندگان گفتهاند در طولِ جنگ از حکومتِ ایران خشمگین بودهاند، در حالیکه تنها ۳۰ درصد از اسرائیل عصبانی بودهاند. یعنی خشم از حکومت، تقریباً دو برابرِ خشم از حمله کشورِ خارجی است. این تغییر جهت، نقطه عطفی در روابطِ ملت و حکومت محسوب میشود؛ جامعه دیگر روایتِ رسمیِ «دشمن بیرونی» را باور ندارد و منشأ بحران را در سیاستهای داخلی میبیند. ۷۳ درصد مردم نیز گفتهاند از تلفاتِ غیرنظامیان ناراحت شدهاند، نه از شکستِ نظام. این واکنش انسانی نشان میدهد که افکار عمومیِ ایران از چارچوبهای ایدئولوژیک فراتر رفته و ارزشهای انسانی را بر شعارهای سیاسی ترجیح میدهد. افزون بر این، بیش از نیمی از مردم گفتهاند جنگ تأثیرِ منفی بر اقتصادِ خانوادهشان داشته است. در واقع، هزینه جنگی که حکومت آغاز کرده، مستقیماً بر دوشِ شهروندان افتاده است.
نگرش مردم در سیاست خارجی در سیاست خارجی، نتایجِ گمان از تحولی ساختاری در ذهنِ ایرانیان حکایت دارد.
۶۹ درصدِ مردم خواستار کنار گذاشتنِ شعارِ «نابودیِ اسرائیل» شدهاند. ۶۲ درصد از مذاکره مستقیم با ایالات متحده حمایت میکنند و حدودِ نیمی از پاسخدهندگان خواهانِ توقفِ غنیسازیِ اورانیوم یا حتی مخالفت با ساختِ سلاحِ هستهایاند. این ارقام، نشانه عبور جامعه از گفتمانِ تقابل است. مردمِ ایران دیگر به ایدئولوژیِ «مقاومتِ دائمی» باور ندارند و به سمتِ منطقِ گفتوگو، تعامل و صلح حرکت کردهاند. جامعهای که دههها زیرِ بارِ تبلیغِ «دشمنی با جهان» قرار داشت، اکنون خواستار بازگشت به عقلانیت و زندگیِ عادی است. در مقابل، حکومت همچنان در همان مدارِ قدیمی باقی مانده است: نابودیِ اسرائیل، شهادت، و «ایستادگی تا آخرین نفس». اما برای جامعهای که زیرِ بارِ تورم و بیثباتیِ اقتصادی خم شده، این شعارها نه مشروعیتزا هستند و نه امیدآفرین.
صندوق رأی در جمهوری اسلامی معنی ندارد نظرسنجیِ گمان نشان میدهد که اعتماد عمومی به ساختارهای انتخاباتی نیز بهطور چشمگیری فروپاشیده است. تنها ۱۴ درصد گفتهاند شرکت در انتخابات میتواند تغییری ایجاد کند. در مقابل، ۳۱ درصد اعتراضِ مدنی و ۱۸ درصد فشارِ خارجی را مؤثرترین راهِ تغییر دانستهاند. این ارقام معنایی فراتر از بیاعتمادیِ انتخاباتی دارند. جامعه، مسیرِ تحول را دیگر در درونِ ساختار نمیبیند، بلکه بیرون از آن جستوجو میکند. صندوقِ رأی که روزی ابزارِ اصلاحِ تدریجی تصور میشد، امروز در ذهنِ اکثریت جامعه، به نشانهای از انسداد و بیاثر بودن بدل شده است.
از استبداد شرق تا دموکراسی غرب نگاهِ عمومیِ ایرانیان به جهان نیز دگرگون شده است. در این نظرسنجی، ایالات متحده با «۵۳ درصد نگاهِ مثبت» در صدر قرار گرفته و پس از آن، اسرائیل با «۳۹ درصد دیدگاهِ مثبت» جای دارد. در مقابل، روسیه و چین – دو متحدِ استراتژیکِ جمهوری اسلامی – در پایینترین سطحِ محبوبیتاند: «۶۸ درصد دیدِ منفی» نسبت به روسیه و «۵۸ درصد دیدِ منفی» نسبت به چین. این نشان میدهد مردمِ ایران بیش از هر زمان دیگر از محورِ اقتدارگرای شرق فاصله گرفته و به سمتِ نظامهای آزاد و شفافِ غربی تمایل پیدا کردهاند. این تغییر، نه فقط سیاسی، بلکه فرهنگی و تمدنی است.
جنگ بیرونی، شکست درونی تمامِ این دادهها در کنارِ هم تصویری روشن ترسیم میکنند: جمهوری اسلامی میخواهد بجنگد، چون سیاستِ داخلی را باخته است. هر شعارِ «مرگ بر اسرائیل»، تلاشی است برای زنده نگه داشتنِ ساختاری که در ذهنِ مردم، پیشتر فروپاشیده است. جنگ اخیر نشان داد که فاصله حکومت و مردم صرفاً سیاسی نیست؛ بلکه مردم با موجودیتِ جمهوری اسلامی مشکل دارند. جامعه ایران از شعارِ نابودی عبور کرده و به مرحله مطالبه زندگی رسیده است. خستگی عمومی از جنگ، شعار و دشمنسازی، خود نوعی «مقاومتِ نو» است: مقاومت برای زندگیِ بهتر و صلح.
این جنگ، جنگِ ما نبود جنگِ حکومت ادامه دارد، اما تلاشِ مردم برای صلح هم ادامه دارد؛ و شاید همین صلح، بزرگترین تهدید برای حکومتی باشد که بدونِ دشمن، توانِ ادامه حیات ندارد. این موضوع، امشب «برنامه با کامبیز حسینی» بود. عمار ملکی، استاد علوم سیاسیِ دانشگاه تیلبرگ و مدیرِ مؤسسه نظرسنجیِ «گمان» از لاهه، مهمانِ اصلی برنامه بود و مخاطبانِ سراسر جهان در این بحث شرکت کردند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه، ساعت ۱۱ شبِ تهران، بهصورت زنده از تلویزیون ایران اینترنشنال پخش میشود.
در آستانه سفر احمد الشرع، رییسجمهوری جدید سوریه و رهبر سابق گروه اسلامگرای هیئت تحریرالشام به واشینگتن، دولت ترامپ با سرعت در حال آمادهسازی بستری سیاسی برای استقبال از اوست؛ از جمله لغو تحریمهای بینالمللی و ملی که سالها او را در فهرست سیاه تروریسم نگاه داشته بود.
این سفر، که سومین دیدار الشرع و دونالد ترامپ طی شش ماه گذشته خواهد بود، نقطه اوج چرخشی ریشهای در سیاست آمریکا نسبت به دمشق است: گذار از سالها دشمنی و فشار اقتصادی، به مرحلهای از همکاری و مشروعیتبخشی به دولتی که تا همین اواخر از شاخههای پیشین القاعده در سوریه محسوب میشد.
بر اساس پیشنویس قطعنامهای که واشینگتن به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کرده، تحریمهای سازمان ملل علیه احمد الشرع و وزیر کشور او، انس خطاب، لغو خواهد شد. برای تصویب این قطعنامه، دستکم ۹ رأی موافق و عدم وتوی پنج عضو دائم شورا لازم است؛ از جمله روسیه، متحد دیرینه بشار اسد.
چرخش بزرگ در سیاست واشینگتن
اقدام تازه ترامپ در راستای تصمیم ماه مه او برای لغو تحریمهای آمریکا علیه سوریه است؛ تغییری ریشهای در سیاست واشینگتن که میتواند راه را برای بازگشت شرکتهای آمریکایی و متحدان منطقهای به اقتصاد و بازسازی سوریه هموار کند.
پیشنویس لایحه لغو «قانون سزار» (Caesar Act) — تحریمی که از سال ۲۰۱۹ ستون اصلی فشار اقتصادی بر دمشق بود — اخیرا در سنا تصویب شد و انتظار میرود پس از تعطیلات کنگره در مجلس نمایندگان نیز بررسی شود.
قانون سزار نام خود را از افسر سوری گرفت که در سالهای نخست جنگ داخلی، تصاویر صدها جسد قربانیان شکنجه در زندانهای بشار اسد را افشا کرد. این قانون هدفش جلوگیری از سرمایهگذاری در پروژههای بازسازی تحت کنترل رژیم دمشق بود، اما حالا قرار است بهطور کامل لغو شود.
از شورش تا ریاستجمهوری
احمد الشرع، که در دهه گذشته یکی از فرماندهان شورشهای سنی علیه نیروهای آمریکایی در عراق بود، پس از خروج از القاعده، خود را بهعنوان چهرهای «میانهرو» در میان مخالفان اسد معرفی کرد
ترامپ نخستینبار در ماه مه در ریاض با او دیدار کرد و سپس در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک بار دیگر با او ملاقات داشت. دیدار واشینگتن سومین دیدار رسمی آنان در کمتر از نیمسال است؛ نشانهای روشن از حمایتی سیاسی که کاخ سفید برای تثبیت دولت تازه دمشق در نظر گرفته است.
از تحریم تا سرمایهگذاری
مقامهای دولت ترامپ نگرانند که در صورت تداوم انزوای مالی دمشق، روند بازسازی سوریه متوقف شود و زمینه برای شعلهور شدن دوباره جنگ داخلی فراهم آید.
تام باراک، سفیر آمریکا در ترکیه و نماینده ویژه رییسجمهوری در امور سوریه، در گفتوگویی با قانونگذاران هشدار داده است: «اگر دولت الشرع شکست بخورد، طرح جایگزینی وجود ندارد.»
به گفته یک مقام ارشد کاخ سفید، ترامپ قصد دارد پیش از دیدار دوشنبه، با لغو کامل تحریمها «پیام روشنی از پایان دوران مجازات» بفرستد؛ پیامی که همزمان به شرکتهای آمریکایی و کشورهای عربی میگوید: زمان سرمایهگذاری در سوریه فرا رسیده است.
سوریه در آستانه بازسازی
با گذشت کمتر از یک سال از سقوط رژیم اسد، بیش از یک میلیون آواره سوری به کشور بازگشتهاند، اما زیرساختها همچنان ویران است.
مجلس نمایندگان آمریکا هنوز با لغو کامل قانون سزار موافقت نکرده، اما تحلیلگران انتظار دارند که در روزهای آینده، با فشار دولت ترامپ، مسیر برای حذف رسمی آن هموار شود — اقدامی که ممکن است چهره جنگ و صلح در سوریه را برای همیشه تغییر دهد.
بنبست مذاکرات هستهای با ایران دیگر بدل به امری روزمره و تکراری شده و اینجا و آنجا تمامی تحرکات دیپلماتیک به تقاضا برای «ازسرگیری مذاکرات» خلاصه میشود. تقاضایی که یک سره بدون تامل از سوی جمهوری اسلامی در ظاهر رد میشود.
عباس عراقچی میگوید هیچ تصمیمی برای مذاکره وجود ندارد و در نتیجه اخبار پیرامون اینکه کدام کشور میانجیگری میکند، اخباری بیحاصل و بیمعنا هستند. در شرایطی گرفتار آمدهایم که جمهوری اسلامی هیچ کارتی برای بازی هستهای ندارد اما همچنان مغز راهاندازی یک برنامه هستهای تمام عیار دیگر را دارد.
تماسهای تلفنی مکرون با پزشکیان و عراقچی با همتای چینی و هشدارهای پیاپی گروسی، نه فقط از منظر فنی یا پروتکلی، بلکه بهعنوان نشانههایی از فشارهای فزاینده و تغییر احتمالی بازی در منظومه هستهای ایران، قابل تفسیراند.
چینیها از تهران خواستهاند «گفتوگو و مذاکره» را از سر بگیرد و تاکید کردهاند که توقف روند سیاسی کنونی بهنفع جامعه جهانی نیست. از سوی دیگر، گروسی میگوید بازرسیها «بهطور جدی» نیازمند بهبودند و جمهوری اسلامی باید زمینه همکاریهای جدی را فراهم کند. گروسی با ظرافت گفته که پرونده ایران هنوز در حد فرستادن به شورای امنیت نیست، اما جمهوری اسلامی باید شرایط را جدی بگیرد.
از منظر تهران، نکته کلیدی همچنان بر همان گفتمان «مذاکره از موضع برابر» و «غنیسازی صفر» استوار است. عراقچی باز برای بار دهم تکرار کرده که جمهوری اسلامی مایل است «بر پایه برابری و منافع متقابل» مذاکره کند، اما تأکید کرده که با طرف غربی، از موضع زیرساختی «غنیسازی صفر» و تضعیف توان موشکی مذاکره نخواهد کرد.
تهران بازی تازهای ندارد و همچنان همان بازی در دو جبهه همزمان را انجام میدهد که آن را به خوبی بلد است: هم به دنبال حفظ استقلال عمل هستهای و موشکی است و بنای کوتاه آمدن ندارد و هم تلاش دارد با نمایش نشانههای همکاری، ادای همکاری دربیاورد تا از فشارهای بینالمللی بکاهد.
اما در این میان پیوستن چین به دیگر کشورها در ابراز نگرانی و دادن هشدار در خور توجه است. فراموش نکنیم غرب و شرق (منهای کره شمالی) هر کجای رنگین کمان سیاست که ایستاده باشند، در یک چیز هم نظرند و آن این است که جمهوری اسلامی حق دستیابی به سلاح هستهای را ندارد. از این منظر اگرچه امریکا و چین در ابزار زمین تا آسمان با هم فرق دارند، اما در هدف با هم همداستاناند.
در هفتههای آتی پیشبینی میشود که تهران با هدف کاستن از فشار بینالمللی، بخشی از همکاری خود را با آژانس افزایش دهد؛ اما این افزایش پیچیده، توام با تبلیغات رسانهای فراوان و ایجاد موانع کوچک و صوری در راه بازرسان خواهد بود.
این تنها کوتاه آمدن تهران خواهد بود و غرب هم همچنان رفتارهای جمهوری اسلامی را در میدان تهاجمی هستهای تفسیر خواهد کرد و حتی در فرضی محال، اگر مذاکراتی آغاز شود باز بهسرعت به بنبست رسیده یا بدل میشود به فرآیندی طولانی با دستاوردهای کم. هر چند میدانیم صبر این روزها برای ترامپ/نتانیاهو کلمه بیمعنایی است.
این روزها مجهول تازهای هم پدیدار شده: مذاکرات محرمانه ایران و فرانسه بر سر آزادی مشروط دو شهروند فرانسوی. باید دید این مذاکرات چقدر میتواند مقدمه ایجاد ارتباطی حقیقی و سازنده و آغاز مذاکراتی واقعی شود!
حملات اخیر اسرائیل به مواضع حزبالله در روستاهای مرزی نه تنها پاسخ به تهدیدهای نظامی این گروه، بلکه هشداری مستقیم به تهران محسوب میشود: تداوم حضور و نفوذ ایران در مرز شمالی اسرائیل میتواند به درگیری تمامعیار منتهی شود.
در ظاهر، آتشبس منعقد شده در نوامبر ۲۰۲۴ میان لبنان و اسرائیل با میانجیگری آمریکا و فرانسه قرار بود به جنگ سایهها پایان دهد، اما حزبالله، بازوی نظامی [حکومت] ایران در لبنان، از همان ابتدا به جای عقبنشینی، به بازسازی و تقویت زیرساختهای خود در مناطق جنوبی پرداخت؛ اقدامی که از نگاه اسرائیل، نقض آشکار توافق به شمار میآید. منابع اطلاعاتی غربی میگویند انتقال قطعات موشکی و پهپادی از سوریه به لبنان در ماههای اخیر افزایش یافته است و رد پای سپاه قدس در این راه قابل مشاهده است.
از منظر [جمهوری اسلامی] ایران، حزبالله نه تنها خط دفاعی در برابر اسرائیل بلکه ابزار بازدارندگی در برابر هر گونه حمله احتمالی به خاک ایران محسوب میشود. جمهوری اسلامی از دههها پیش مرزهای لبنان را بهعنوان خط مقدم سیاست «بازدارندگی نامتقارن» خود تعریف کرده است. حضور گسترده فرماندهان سپاه در سوریه، ارتباط مستقیم آنها با ساختار نظامی حزبالله، این محور را به شبکهای واحد تبدیل کرده که از تهران تا بیروت امتداد دارد. بنابراین هر حمله اسرائیل به حزبالله، تهدیدی علیه کل ساختار نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی تلقی میشود. باقی نیابتیها چنین ویژگیای ندارند و به اندازه حزبالله نورچشمی و پیشبرنده اهداف ایدئولوژیک علی خامنهای علیه اسرائیل به شمار نمیروند.
اما در داخل ایران، وضعیت اقتصادی شکننده و فشار تحریمها باعث شده که بخشهایی از حاکمیت از هزینههای سنگین حمایت از حزبالله ابراز نگرانی کنند. با این حال، بیت [رهبری] همچنان معتقد است که حفظ نفوذ در لبنان، بخشی از «عمق استراتژیک» نظام است و عقبنشینی از آن میتواند پیامی از ضعف به دشمنان منطقهای و غربی بفرستد. علی خامنهای اخیراً در سخنرانی خود تاکید کرده که اگر آمریکا از منطقه خارج شود، ایران آماده همکاری است؛ عبارتی که در ظاهر دعوت به آرامش است اما در باطن، تداوم سیاست فشار از طریق «میدان» محسوب میشود. این سخنان علی خامنهای بر موضوع تازه حزبالله بیتاثیر نبوده است.
در تازهترین اقدام، حزبالله لبنان در بیانیهای خطاب به مردم لبنان ضمن تاکید بر «حق مشروع ما برای دفاع از خود در برابر دشمنی که جنگ را به کشورمان تحمیل کرده»، رسماً با هر گونه مذاکره سیاسی میان لبنان و اسرائیل مخالفت کرده است. [در این تحول] اثر انگشت علی خامنهای به تمامی هویدا است. این موضعگیری نشان میدهد که حزبالله نه برای تسکین بحران، بلکه برای حفظ و ارتقای موقعیت خود قدم برمیدارد، و روشن است که تهران از پشت صحنه این مواضع را به نفع خود تقویت میکند.
اسرائیل هم میداند که درگیری با حزبالله همان درگیری با جمهوری اسلامی است. از همین رو، در هفتههای اخیر، علاوه بر حملات محدود در جنوب لبنان، حملاتی هدفمند به مراکز لجستیکی وابسته به تهران در سوریه انجام داده است. هدف این ضربات قطع مسیر تسلیحاتی ایران به حزبالله است و پر واضح است که خطر گسترش جنگ را بالا میبرند. واشینگتن در تلاش است از این سناریو جلوگیری کند، ولی واقعیت این است که کنترل تحرکات حزبالله و پاسخهای اسرائیل مدتهاست که از دست دیپلماتها خارج شده است.
اگر درگیریها در جنوب لبنان از کنترل خارج شود، جمهوری اسلامی به ناچار باید میان دو گزینه یکی را انتخاب کند: ورود مستقیمتر به میدان و خطر درگیری با اسرائیل و آمریکا، یا عقبنشینی تاکتیکی از جبهه لبنان و تحمل یک ضربه سنگین دیگر به «محور مقاومت» و بر تن نحیف حزبالله که تازه دارد دوباره جان میگیرد. هیچیک از این گزینهها برای جمهوری اسلامی ساده نیست. اما تجربه نشان داده که تهران در لحظههای بحران، ترجیح میدهد تنش را مدیریت کند، نه اینکه آن را پایان دهد. سناریو مورد علاقه علی خامنهای این است که جنگ تمامعیار شکل نگیرد، اما آتش زیر خاکستر همیشه روشن بماند.
در نهایت، جنوب لبنان باز آیینهای شده از سیاست منطقهای [حکومت] ایران و تصمیمات جمهوری اسلامی که بیتوجه به مسائل داخلی و وضعیت مردم، خیال دست کشیدن از جاهطلبی و آتشبازی در منطقه را ندارد. از یمن تا سوریه رفتیم و آمدیم و باز رسیدیم به جنوب لبنان و باز امکان جرقه جنگی بزرگتر. فعلا این قصه رفت و برگشتی است و بعید است جمهوری اسلامی به این راحتی ماحصل سالها تلاش شبانهروزیاش را فراموش کند و عقب بنشیند. حزبالله باردیگر آمده و سلاحش را زمین نمیگذارد و اگر این آتش باردیگر شعلهور شود، نه فقط مرزهای لبنان بلکه تمام معادلات امنیتی خاورمیانه را دگرگون خواهد کرد و ایران، چه بخواهد چه نخواهد، در قلب آن قرار خواهد داشت.