واکنشهای داخلی و جهانی به شکست حزبالله و همپیمانانش در انتخابات پارلمانی لبنان
تحلیگران سیاسی نتایج انتخابات پارلمانی لبنان را همچون کابوسی برای احزاب و گروههای لبنانی نزدیک به ایران و رژیم سوریه خواندند. شکست تلخ این گروهها امروز تیتر بارزترین روزنامههای محلی در لبنان و جهان بود.
شکست سخت گروههای ایران و رژیم بشار اسد و در رأس آنها حزبالله و از دست دادن اکثریت پارلمانی آنها، عناوین گوناگونی در روزنامههای محلی لبنان و همچنین رسانههای خارجی و بینالمللی داشت.
حزبالله و همپیماناش به جای ۷۱ کرسی پارلمان که قبلا در اختیار داشتند، تنها ۶۱ کرسی به دست آوردهاند؛ یعنی ۱۰ کرسی از دست دادهاند که بنا به گفته تحلیگران مسائل لبنان، رقم کمی نیست. البته الجزیره، تعداد کرسیهای جناح حزبالله و همپیمانانش را ۵۸ کرسی اعلام کرده و خبرگزاری رویترز این عدد را ۶۲ کرسی نوشته است. اما هر کدام از این عددها درست باشد، حزبالله و حامیانش که پیشتر ۷۱ کرسی در اختیار داشتند، شکست خوردهاند و اکثریت لازم (بیش از ۶۵ کرسی) را از دست دادهاند.
در لبنان هر جریان سیاسی برای آنکه دست بالاتری در انتخاب اعضای کابینه و نخستوزیر داشته باشد، نیازمند داشتن حداقل ۶۵ کرسی از پارلمان است.
بر اساس اعلام وزارت کشور لبنان، تکلیف ۱۲۸ کرسی پارلمان آینده لبنان روشن شد اما در تحلیل این وضعیت گفته میشود نتیجه این انتخابات، گرههای بیشتری بر کلاف پیچیده تشکیل دولت باثبات در این کشور زد.
در این شرایط رسانههای جهانی بیشتر بر شکست حزبالله در انتخابات تأکید کردهاند.
روزنامه واشنگتن پست بیش از هر چیز به تخلفات انتخاباتی و تهدیدهایی که از سوی ناظران ثبت شده است پرداخته و نوشته است بیشتر این تهدیدها و تخلفات در مناطق تحت کنترل حزبالله و جنبش امل، دو گروه شیعه نزدیک به ایران اتفاق افتاد.
تحلیگران سیاسی اما تأکید کردند توجه جهانی به انتخابات پارلمانی لبنان، نشان میدهد که جهان انتخابات لبنان را یک نظرسنجی درباره مشروعیت حزبالله میداند. به نظر این ناظران، نتایج انتخابات فاصله حزبالله و دیگر گروههای سیاسی لبنان را بیشتر کرد. شکست همپیمانان حزبالله یعنی کاهش مشروعیت پارلمانی که حزبالله در سالهای گذشته آن را در مقابل مخالفانش به کار میبرد.
برخی تحلیگران همچنین نتیجه انتخابات لبنان را پایان دوره تسلط ایران بر این کشور خواندند و پیشبینی کردند که لبنان به آغوش جهان عرب باز خواهد گشت. این کارشناسان ابراز امیدواری کردند که بیروت به پیش از اشغال لبنان توسط ایران باز گردد.
از سوی دیگر، پیامهای عربی، اروپایی و جهانی از جمله پیام آنتونیو گوترش، دبیر کل سازمان ملل، بر ضرورت تسریع در تشکیل دولت جدید تأکید دارند تا وضع لبنان بهبود پیدا کند و این کشور در مسیر تحول اقتصادی قرار بگیرد.
جبران باسیل، رهبر جریان ملی آزاد نزدیک به حزبالله که با چهار کرسی کمتر نسبت به دوره پیش اکثریت مسیحی در پارلمان را از دست داده، همچنان از اعلام شکست خودداری میکند. این در حالی است که نگاهها امشب به سخنرانی حسن نصرالله، دبیر کل حزبالله است.
تاثیر غرب بر آینده روابط روسیه و چین، در یادداشتی بهقلم ایان موریس، استاد تاریخ دانشگاه استنفورد موشکافی و در وبسایت نشریه تایم منتشر شده است.
«جنگ گستره فرصت است.» این گفته کارل فون کلاوزویتس، اندیشمند نظامی پروسی قرن نوزدهم است که از بسیاری از ما بیشتر درباره جنگ میدانسته است. بهعقیده کلاوزویتس، هیچ فعالیت انسانی دیگر همچون جنگ نیست که اینچنین مستمر و جهانی با ایجاد فرصت پیوند خورده باشد.
حملات روسیه در اوکراین تا حدی به کندی دچار شده است که یک مقام پنتاگون آن را «کمخونی» ارتش روسیه خوانده و سخنرانی ولادیمیر پوتین در روز ۹ ماه مه هم بدون هیچ تهدید و یا تلاش به افزایش تنش، از سر گذشته است. به نظر میرسد که در انتظار به پایان رسیدن جنگ کار بیثمری باشد. البته این همان چیزی است که متخصصان حوزه مسائل راهبردی انجام خواهند داد.
متخصصان راهبردی باید تا زمانی که گزینهها همچنان وجود دارند، چشمشان را به افقهای دوردست بدوزند نه اینکه منتظر بمانند گزینهها از دست برود و آنها را با آنچه باقی مانده تنها بگذارد. حقیقت این است که فارغ از تحولات ماههای آتی در اوکراین، ایالات متحده میتواند درباره بزرگترین مسئله راهبردی جنگ اوکراین کاری بکند؛ این مسئله که این جنگ یا میتواند روسیه و چین را در آغوش هم بیندازد تا یک بلوک قدرتمند غالب آسیایی-اروپایی تشکیل دهند و یا آنها را از هم دور کند و توانایی هر کدام برای تضعیف «نظم جهانی آمریکا» را کاهش دهد.
جغرافیا هر دو کشور چین و روسیه را به بازنگری در تاریخ واداشته است. نقشه روسیه و چین گرچه بسیار متفاوت است اما راهبرد دو کشور شباهت بزرگی دارد و آن راهبرد چیزی جز این نیست که نقشه فعلی جهان، باید از نو کشیده شود.
چه چیز روسیه را به بازنگری در تاریخ واداشت؟
نقشه روسیه از سال ۱۵۴۷ و زمان فرمانروایی ایوان مخوف، تزار روسیه، بدین سو تغییر چندانی نداشته است اما معنای این جغرافیا تغییر شگرفی از سر گذرانده است. خطری که در زمان ایوان مخوف متوجه روسیه بود از سمت مغولان و شرق بود که روسیه را به ایجاد عمق راهبردی در سمت شرق و جنوب شرق این کشور واداشت. اما حالا تهدید از غرب متوجه روسیه است.
هنگامی که خطر مغول از شرق برای روسیه دفع شد، تهدیدات از سمت غرب از راه رسید. ارتش لهستان در سال ۱۶۱۰ مسکو را تصرف کرد، سوئدیها در ۱۷۰۵ سنت پترزبورگ را محاصره کردند، ناپلئون، امپراطور فرانسه در سال ۱۸۱۲ مسکو را به تلی از خاکستر تبدیل کرد و آلمان موجب به وجود آمدن انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه شد که خود سرآغاز جنگ داخلی و مداخلات خارجی بود که کشور را در معرض چندصدپارگی قرار داد و در سال ۱۹۴۱ همین بلاها دیگر دامنگیر مسکو شد. این است که هراس روسیه از غرب بیسبب نیست.
روسیه تهدیدات از غرب را نیز با ایجاد عمق راهبردی در جبهه اروپایی این کشور دفع کرد. همان چیزی که پتر کبیر، تزار روسیه در سال ۱۹۶۰ آن را «چرخش به سمت غرب» برای روسیه نامید. طی قرن نوزدهم، جاسوسان، دیپلماتها و مکتشفان، آنچه رودیارد کیپلینگ، نویسنده بریتانیایی «بازی بزرگ» خونبار خوانده است علیه بریتانیا پیاده کردند و در نتیجه آن، روسیه به سمت آسیای مرکزی و افغانستان تا آبهای گرم اقیانوس هند شاخوبرگ دواند. «بازی بزرگ» اصطلاحی است که برای اشاره به رقابتهای سیاسی و نظامی دو امپراطوری بزرگ بریتانیا و روسیه تزاری در قرن نوزدهم به کار میرود.
هنگامی که ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه در سال ۲۰۰۵ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را «بزرگترین فاجعه جغرافیاییسیاسی قرن ۲۰ خواند»، منظور او از دست دادن خراجگزاران اروپای شرقی و آسیای مرکزی روسیه بود. روسیه از سال ۱۹۹۱ به قدرتی تجدیدنظرگرا تبدیل شد که تنها دو گزینه پیش رو داشت.
دو گزینه برای روسیه
یک راه پیش روی روسیه پذیرفتن برتری آمریکا و پیوستن به نظام جهانی بهسلطه غرب بود که البته حرکت غیرقابلتصوری نبود؛ آلمان، ژاپن و بریتانیا همه از سال ۱۹۴۵ بدین سو به چنین جریانی گراییده بودند و در کل نتیجه خوبی عایدشان شده بود.
تا حدود سال ۲۰۰۰، پوتین درباره پیوستن احتمالی روسیه به ناتو سخن میگفت. اما در صورت پیوستن روسیه هم این کشور در مقام قدرتی دسته چندم بود که به ناتو میپیوست که نهتنها از آمریکا عقب مانده بود، بلکه اروپا، ژاپن، چین و حتی هند هم از این کشور پیش افتاده بودند. چه به دلیل رفتار ناتو و یا به عقب نگریستن رهبران روسیه و چه به علل ریشهدار و ناشناخته، پیوستن به ناتو مسیر قابل برگزیدن نبود و روسیه را در عوض به یک مخالف ناتو تبدیل کرد که به دنبال بازیافتن عمق راهبردی، به کشورهای شرق اروپا، آسیای مرکزی و قفقاز بود، حمله یا تضعیفشان میکرد و یا به دنبال بنادر در سوریه جنگزده بود.
البته اگر رهبران پیشین روسیه از جمله ایوان مخوف، پتر کبیر، کاترین بزرگ و استالین زنده بودند بهسرعت از سیاست پوتین سر در میآوردند. پوتین مسئول مرگ ۵۰ هزار تن و جراحت ۱۰۰ هزار نفر از زمان آغاز جنگ چچن از سال ۱۹۹۹ است.
سفر چین به مقصد تجدیدنظر در تاریخ
راهی که چین بهسوی تجدیدنظر در تاریخ رفت نیز مشابه و البته در آن واحد متفاوت است. برای ۲ هزار سال بهتناوب، رهبران «رودخانه زرد» عمق راهبردی برای مقابله با مغولان، ترکها و دیگر اقوام بیابانگرد در مناطق بیدار و درخت و در داخل مناطق کوهستانی سینکیانگ، یونان و تبت تدارک دیدند.
آنها تجارت غرب اقیانوس آرام را به دست گرفتند و یکی از بزرگترین تمدنهای جهان را پایه نهادند. اما در دهه ۱۸۴۰، توانایی صنعتی و نظامی اروپا، تمام دستاوردهای چین را بهآنی ربود. پیامد «عصر تحقیر» برای چین، جنگ داخلی بود و غارتگری که چین را تقریبا از هم گسست.
از ۱۹۴۹ بدینسو، چین هم بیوقفه به بازبینی در تاریخ مشغول شده است. چین بهتشویق استالین، از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ در کره با آمریکاییها جنگید و پس از اختلاف با شوروی، سال ۱۹۶۹ با آنها وارد جنگ و در سال ۱۹۷۲ به آمریکا روی آورد.
در سال ۱۹۸۰ چین دشمنی با بازارهای غرب را با سیاست «توسعه صلحآمیز» تاخت زد و نقش زیردست آمریکا در بازارهای جهانی بهسلطه ایالات متحده را پذیرفت. پکن اقتصادش را بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۸، هشت برابر رشد داد و در همان سال ۲۰۰۸، سال بحران مالی، دشمنی بیشتر با آمریکا را از سر گرفت.
متخصصان راهبردی که در دهه نود میلادی پذیرای غرب شده بودند در آن زمان استدلال کردند که چین یا باید «زنجیر جزایر»، زنجیرهای از متحدان آمریکا از ژاپن تا سنگاپور، را در هم بشکند و یا آنها را با ابتکار «کمربند و جاده چین» دور بزند تا چین را، از طریق بنای زیرساختهای جدید، به بنادر مدیترانه و اقیانوس هند متصل کند.
چین و روسیه چه میخواهند؟
حالا روسیه و چین، هر دو کشور خواهان اصلاح تاریخ، بهقول پوتین «دوستانی خوباند که تا حدود زیادی نظرات یکسانی درباره پرداختن به مشکلات جهان دارند.» هر دو این کشورها خواهان این هستند که غرب به نیمکره غربی به عقب رانده شود و چین را در آسیا صاحبسلطه و روسیه را آزاد بگذارد تا در برابر اتحادیه اروپا و بریتانیا قلدری به خرج دهد.
توانایی روسیه و چین مکمل یکدیگر است. چین صاحب بزرگترین اقتصاد جهان است و روسیه بزرگترین زرادخانه هستهای دنیا را در اختیار دارد. چین پول دارد ولی همچنان نیازمند سوخت فسیلی است و روسیه صاحب سوخت فسیلی و محتاج پول است. در کنار یکدیگر، این دو کشور میتوانند دلار را از میدان بهدر و نظام مالی مصون بنا کنند که تحریمهای غرب را بیاثر میکند. چین و روسیه هر کدام خودکامگی دیگری را تایید میکنند؛ همانطور که دیکتاتورهای فاشیست دهه ۱۹۳۰ میلادی پشت هم بودند.
طلیعه عصری نو
اما فراتر از هر چیز جغرافیاست که چین و روسیه را به یکدیگر پیوند میدهد. بنا بر پیشبینی سال ۱۹۰۴ هالفورد مکیندر، جغرافیدان بریتانیایی و در مقالهای از او تحتعنوان «محور جغرافیایی تاریخ»، پس از چهارصد سال سلطه قدرتهای دریایی همچون اسپانیا، فرانسه، بریتانیا بر جهان، دوره جدیدی در حال ظهور است. دورهای که در آن، موازنه قدرت حول محور قلب آسیا، از قزاقستان در شمال تا ازبکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان، افغانستان و پاکستان در جنوب، میچرخد.
با آنکه پیشگویی مکیندر هنوز محقق نشده ، گفته او در مثال مسکو و پکن بهشدت صادق است. این دو کشور در نقاط درستی برای سلطه بر محور جغرافیایی مکیندر واقعاند و همینجاست که دیدگاه و منافع هر دو قدرت تجدیدنظرگرا از هم فاصله میگیرد. برای روسیه، ساکنان این کشورها خراجگزاران بالقوه روسیهاند که میتوانند این کشور را دوباره به امپراطوری شوروی تبدیل کنند. اما چین به همکاری آنها نیاز دارند تا میزبان «ابتکار کمربند و جاده چین» باشند.
آسیای مرکزی، نقطه رو در رو قرار دادن روسیه و چین
تضاد در منافع دو کشور چین و روسیه در آسیای مرکزی، در کنفرانسی در قزاقستان در سال ۲۰۱۸، آشکار بود. در این کنفرانس نورسلطان نظربایف، رییسجمهور قزاقستان نظارهگر گفتوگوی نمایندگان حامی روسیه و چین بود تا دیدگاههای آنها درباره آینده این منطقه را بشنود.
کنفرانس قزاقستان سه نکته به نویسنده این تحلیل آموخت؛ یک اینکه روسیه و چین در مسائل اصلی در این منطقه در مقابل هم قرار دارند. دو اینکه سیاست غرب در این منطقه بهشدت بیرمق است و نهتنها از روسیه و چین عقب افتاده که از اروپا هم باز مانده است. سوم این که ایالات متحده با زنده کردن سیاست قرن نوزدهمی «بازی بزرگ» میتواند همهچیز به دست بیاورد و اندکچیزی برای از دست دادن دارد. آمریکا این بار باید بهجای قرار دادن روسیه در برابر بریتانیا، این کشور را در برابر چین علم کند.
هند، از بازیگران اصلی صحنه «بازی بزرگ» قدیم، میتواند در بازی بزرگ جدید هم نقشآفرینی کند. دهلی و پکن از ۱۹۵۴ به این سو بر سر مرزهایشان در هیمالیا به اختلاف برخوردهاند. این دو کشور در سال ۱۹۶۲ بر سر این مرزها وارد جنگ شدند؛ در سال ۲۰۲۰ اختلاف دوباره بالا گرفت و دستکم ۴۰ کشته بر جای گذاشت.
در مقابل، دهلی و مسکو از ۱۹۵۵ بدین سو به یکدیگر نزدیک شدهاند و هند مدام از روسیه سلاح خریداری کرده است. روسیه سال ۲۰۱۰ به هر دو کشور هند و چین سامانه دفاعی اس۴۰۰ فروخت و تنها در جریان نبرد بر سر مرزهای هیمالیا در سال ۲۰۲۰ بود که متوجه شد که فروش این سامانه به هر دو کشور، نمیتواند ادامه پیدا کند. روسیه تحویل اس۴۰۰ به پکن را سریعا متوقف کرد. هند، بهپشتگرمی آمریکا، میتواند نقش بالقوه چوب لای چرخدر روابط چین و روسیه در «بازی بزرگ» آتی را ایفا کند.
در فوریه ۲۰۲۲، پوتین و شی جینپینگ، روسایجمهور روسیه و چین، هر دو انتظار داشتند کییف، پایتخت اوکراین به سرعت سقوط کند و با تقویت جبهه غربی روسیه، چالش برای آمریکا را دشوارتر کنند. حالا نزدیک به سه ماه جنگ و کشتار، کاستی نظامی نیروهای روسیه آشکار و اتحاد غرب محکمتر شده است. تا جایی که لوید آستین، وزیر دفاع آمریکا میتواند از قصد غرب «برای تضعیف روسیه تا جایی که این کشور دیگر قادر به اقداماتی چون حمله به اوکراین نباشد.» سخن بگوید.
این سلسلهشکستها، گرچه روسیه را هر چه بیشتر به دامان چین میاندازد، اما همچنین فرصتی برای شی جینپینگ است که از خود بپرسد آیا پوتین همان دوستی است که او به دنبال آن است یا نه. گرچه چین از محکوم کردن حمله روسیه به اوکراین در سازمان ملل متحد امتناع کرده است، به نظر میرسد که رفتهرفته نسبت به این رفیق خودکامه سرد میشود.
«بانک سرمایهگذاری زیربنایی آسیا» که به پیشنهاد چین بنا شده است، اعطای وام به روسیه و بلاروس را متوقف کرده است و «سینوپک»، غول چینی نفت و گاز هم سرمایه ۵۰۰ میلیونی خود از یک نیروگاه گاز شیمایی روسیه و را خارج و اقدام برای پیدا کردن بازار برای گاز روسیه در چین را متوقف کرده است.
کسی نمیداند که طی هفتههای آتی چه در میدانهای جنگ در اوکراین روی خواهد داد. اما به نظر کارشناسان غربی، روشن است که آمریکا باید طی ماهها و سالهای آتی چه بکند. در کوتاهمدت، غرب باید هر کاری برای نجات اوکراین از شکست، در عین پرهیز از افزایش تنش، انجام دهد. اما در طولانیمدت، چشم ایالات متحده باید به چشماندازی وسیعتر باشد. بهترین راه برای تنبیه پوتین برای خشونتی که به خرج داده، ایجاد تضاد منافع بین مسکو و پکن است که حکومت پوتین و شی جینپینگ را از هم جدا خواهد کرد. اینجاست که ممکن است نظر هالفورد مکیندر درباره اینکه «آسیای مرکزی محور جغرافیایی تاریخ است.» راست بوده باشد.
حمله روسیه به اوکراین برخی شهرهای این کشور را با خاک یکسان کرده، جان دهها هزار شهروند را گرفته و میلیونها اوکراینی را از خانههایشان آواره کرده است، اما همچنان سوالاتی درباره ابعاد و تخریبهای این جنگ مطرح میشود.
با وجود تمام مرگها و ویرانیها، بسیاری از تحلیلگران نظامی و مقامهای غربی همچنان در سکوت به در سکوت به سر برده و به این موضوع میاندیشند که چرا جنایات روسیه در اوکراین بدتر از آنچه جهان شاهد آن است، نبوده و چه عواملی میتواند پشت برخی از آن اقداماتی که روسیه میتوانست بکند و نکرده باشد.
نیویورکتایمز در گزارشی به پاسخ سوالاتی از همین دست و دلایل احتمالی خودداری اخیر روسیه از برخی حملات پرداخته است.
روسیه میتوانسته خطوط راهآهن، جادهها و پلهای اوکراین را وحشیانهتر از آنچه تاکنون نابود کرده است در هم بکوبد، تا رساندن سلاحهای اهدایی غرب به خط مقدم را متوقف کند.
مسکو میتوانست زیرساختهای بیشتری در اطراف کییف، پایتخت اوکراین، را بمباران کند تا دیدار رهبران غربی بهنشانه وحدت و چارهجویی با ولودیمیر زلنسکی، رییسجمهور اوکراین را دشوارتر کند.
این کشور حتی میتوانست دردسر بسیار بیشتری به غرب بدهد؛ مثلا تعداد حملات سایبری علیه اوکراین را افزایش دهد، خرابکاری کند و یا صادرات انرژی به نقاط بیشتری از اروپا را قطع کند.
بخشی از دلیل اینکه موارد یادشده روی نداده، نشان از بیکفایتی محض روسیه است. هفتههای نخستین جنگ اوکراین آشکارا نشان داد که ارتش روسیه از آنچه که پیش از حمله تصور میشد، قابلیتهای بسیار کمتری دارد.
اما رهبران آمریکایی و اروپایی میگویند ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه، در اجرای تاکتیکهای اخیر بهشکل واضحی محتاطانه عمل کرده است. حملهای کند و آهسته در شرق اوکراین، یک حرکت آرام و مهارشده برای تصرف زیرساخت ها و همچنین جلوگیری از اقداماتی که میتوانست روسیه را هر چه بیش از پیش با ناتو در تقابل قرار دهد، از جمله نشانههای آن است.
پیشروی ملایم روسیه در میدان نبرد با گزافه و مبالغهای که تلویزیون این کشور پخش میکند در تناقض است. در تلویزیون روسیه، این کشور برای حفظ بقای خود، در جنگی با غرب درگیر است که بحث باز شدن پای سلاح هستهای در آن مطرح شده و بهراحتی از آن حرف زده میشود. با توجه به این تناقض، سوال این است که با به درازا کشیده شدن جنگ، آیا پوتین روال آن را عوض خواهد کرد و به نبرد شدت خواهد بخشید، یا نه.
پاسخ به این سوالات بهویژه پیش از رسیدن تعطیلات «روز پیروزی» در روسیه، دوشنبه ۹ ماه مه (۱۹ اردیبهشت) فوریت یافت. رییسجمهور روسیه در این روز معمولا بر اجرای رژهای باشکوه نظارت دارد که در بزرگداشت پیروزی اتحاد جماهیر شوروی بر آلمان نازی در سال ۱۹۴۵ انجام میشود و پوتین در این روز سخنرانی نظامی هم ارائه میدهد.
پیشبینی بن والاس، وزیر دفاع بریتانیا، پیش از مراسم این بود که پوتین امسال در چنین روزی از فرصت استفاده خواهد کرد تا رسما علیه اوکراین اعلان جنگ کرده و توده مردم روسیه را برای نبرد بسیج کند.
به نظر میرسد که پوتین فعلا از نظر نظامی دست نگه داشته تا به اوکراین فرصت تجدید قوا و انبار کردن تسلیحات رسیده از غرب را بدهد. تاکتیک اخیر پوتین در اوکراین بسیار محتاطانه بوده و به نظر میرسد جهان از راهبرد فعلی روسیه سر در نمیآورد.
ترنین، تحلیلگر روس «مرکز کارنگی مسکو»، اتاق فکری که اخیرا بهدستور دولت روسیه بسته شد، گفت که از اینکه چرا روسیه در حال حاضر با کمتر از نیمی از توانش میجنگد، سر در نمیآورد.
سوال همین است. چرا روسیه پلهای بیشتر و شبکههای راهآهن بیشتری را بمباران نمیکند و چرا هر روز دست ارتش اوکراین را برای دریافت سلاحهای غربی مرگبار بیشتری آزاد میگذارد؟ چهطور است که رهبران غربی همچنان میتوانند در امنیت از کییف، پایتخت اوکراین، بازدید کنند؟
ترنین تاکید کرد که چنین رویکردی «عجیب» است و او نمیتواند آن را توضیح دهد. مقامها و تحلیلگران غربی نیز همین سوالات ترنین را از خود میپرسند.
دلیل دیگر تعلل نیروهای روسیه در تخریب بیشتر در اوکراین میتواند دفاع هوایی این کشور باشد که همچنان تهدیدی برای نیروی هوایی روسیه به شمار میرود. هر چه هواپیمای روسی بیشتر وارد فضای اوکراین شوند، به همان میزان بیشتر سرنگون خواهند شد.
برخی از تجهیزات جنگی روسیه هم آنچنان که باید کار میکردهاند، عمل نکردهاند. تامین سلاح روسیه نیز محدود است و هدف قرار دادن خطوط راهآهن و کاروانهای در حال حرکت نیز باید بسیار دقیق باشد تا درست عمل کند.
برخی مقامها بر این باورند که مسکو از در هم کوبیدن زیرساختهای اوکراین اجتناب میکند، چرا که هنوز به تصرف اوکراین امید واهی دارد و اگر بتواند شهرهای این کشور را تصرف کند، کار بازسازی عظیم نقاط بمبارانشده به دوش خود روسیه خواهد افتاد.
بهگفته یک مقام ارشد نظامی آمریکا، ممکن است پوتین از نابود کردن شبکه راهآهن اوکراین به این دلیل اجتناب کرده باشد که به این شبکه برای انتقال تجهیزات و سربازانش به سراسر این کشور احتیاج دارد. ارتش روسیه بر نابودی انبارهای سلاح بیش از شبکه راهآهن اوکراین متمرکز بوده است.
یک سوال دیگر این است که چرا روسیه علیه غرب حملات بیشتری انجام نمیدهد. روایت کرملین از به راه افتادن جنگ اوکراین، جنگ با ناتو در خاک اوکراین است، چرا که روسیه ناتو را تهدیدی برای موجودیت خود تصور میکند. اما حالا روسیه است که دارد تلفات میدهد و غرب در فاصلهای امن نشسته و به تامین سلاحی مشغول است که جان سربازان روسی را میگیرد.
ساموئل چرپ، یک مقام سابق آمریکا و تحلیلگر مسائل روسیه، میگوید احتمال کمی وجود دارد که آمریکا و متحدانش واکنش بدی از سوی روسیه برای فرستادن این شمار از سربازان ارتش این کشور به کام مرگ، نبینند.
در سوی دیگر، زرادخانه هستهای تراز اول جهانی روسیه قرار دارد که نزدیک به شش هزار کلاهک هستهای در آن است. خط و نشان کشیدن هستهای روسیه تمامی ندارد و یک نماینده جنگطلب در پارلمان روسیه در تهدیدی اخیر گفته که موشک بالستیک قارهپیما جدید روسیه میتواند بریتانیا را در یک حرکت نابود کند.
ولادیمیر پوتین نیز وعده تلافی داده است. پوتین گفته بود واکنش روسیه به کسانی که خط قرمز این کشور را زیر پا بگذارند «نامتقارن، سریع و سخت» خواهد بود. این سخنان نشان میدهد که روسیه در زمان و مکان مورد انتخاب مسکو پاسخ غرب را خواهد داد.
ساموئل چرپ گفت هیچکس نمیداند که خط قرمز روسیه کجاست. او گفت که حتی خود روسیه هم نمیداند خط قرمزش کجاست.
آمریکا و متحدانش همچنین از اینکه چرا روسیه حملات سایبری پرخسارتتری برای غرب به بار نیاورده است سردرگماند.
برخی بر این باورند که خطر روسیه در این زمینه بهشکل موثری دفع شده است. ارتش روسیه در اوکراین کمتر چیزی به دست آورده است و توانایی جنگ بزرگتر با ناتو را ندارد و نمیخواهد به ناتو بهانهای برای درگیری مستقیم با روسیه بدهد.
بنا بر استدلال برخی دیگر صاحبنظران، حمله سایبری به یک کشور عضو ناتو کارتی است که پوتین دیرتر و در مراحل پایانی «کارزار» خود رو خواهد کرد.
به نظر میرسد با آنکه پوتین در سخن ابایی از افزایش تنش نداشته است، در عمل به دنبال گسترش جنگ نیست.
بهعقیده یک مقام وزارت دفاع آمریکا، پوتین بیشتر بهدنبال بیرون کشیدن نوعی پیروزی از رسوایی است که خودش به وجود آورده است. بهعقیده او، پوتین به دنبال درست کردن مشکل بیشتر نیست.
ترنین، تحلیلگر روس، پیش از حمله روسیه به اوکراین، پیشبینی کرده بود که ارتش اوکراین دفاعی جانانه از این کشور خواهد داشت و پوتین هم درخواهد یافت که حمایت سیاسی از روسیه در اوکراین وجود ندارد. پیشبینی ترنین درست از آب درآمد.
ترنین میگوید که او همچنان پوتین را مردی اساسا منطقی میداند؛ نه مردی که دلش بخواهد در جنگی هستهای درگیر شود و علاقهای دیوانهوار به نابودی بشر در سر داشته باشد.
بهعقیده ترنین تمایل به چنین چیزی، «اشتباه» نیست بلکه جنون محض است. او گفت که امیدوار است در این باره اشتباه نکرده باشد.
انتشار گزارشی درباره تصمیم احتمالی دیوان عالی آمریکا برای لغو قانون حق سقط جنین، که به قانون «رو در برابر وِید» شهرت دارد، با واکنش گسترده مردم و چهرههای سیاسی ایالات متحده همراه شده و بسیاری این تصمیم را محدودسازی حقوق نه تنها زنان، بلکه همه شهروندان آمریکا عنوان کردهاند.
نشریه پولیتیکو پیشتر اعلام کرده بود به سندی دست یافته که بر اساس آن اکثریت قضات دیوان عالی با پیشنویس ارائهشده یکی از قضات در زمینه لغو قانون سقط جنین در آمریکا موافقاند.
«رو در برابر وِید» حکم تاریخی دیوان عالی آمریکا در پرونده مبارزه یک زن با نام مستعار جین رو برای گرفتن حق سقط جنین و شکایت وکلای او به دادگاه فدرال آمریکا از دادستان ناحیه تگزاس بهنام هنری وید، در سال ۱۹۷۳ میلادی است. مجادلهای حقوقی که با حذف عمده قوانین فدرال و ایالتی در زمینه حق سقط جنین و محدودیتهای سختگیرانه دولتی، برای زنان آمریکا آزادی انجام سقط جنین قانونی سقط جنین قانونی را به ارمغان آورد.
جو بایدن، رییسجمهوری آمریکا، با واکنش به چنین خبری در توییتر نوشت: «حق انتخاب زنان یک حق بنیادی است و آزادی سقط جنین ۵۰ سال است که قانون آمریکا بوده است. ثبات و انصافی که اساس قوانین آمریکا را شکل میدهد اقتضا میکند که این قانون لغو نشود.».
روزنامه گاردین بهبهانه انتشار خبر احتمال لغو قانون سقط جنین در آمریکا، به حق سقط جنین در سراسر جهان نگاهی اجمالی انداخته است.
در سال ۲۰۲۲، حق سقط جنین همچنان بهعنوان یکی از جنجالبرانگیزترین و یکی از پرمنازعهترین مسائل میدان اخلاق و سیاست مطرح است.
سقط جنین در ۲۴ کشور جهان کاملا و تحت هر شرایط، غیرقانونی است و در ۳۷ کشور دیگر دنیا نیز حق دسترسی به آن محدود شده و تنها درصورتی که جان مادر در خطر باشد، مجاز است.
بنا بر آمار سازمان بهداشت جهانی، سقط جنین ناامن جان سالیانه ۴۷ هزار زن در سراسر جهان را میگیرد و ۵ میلیون زن را بهدلیل پیچیدگیهای ناشی از سقط جنین ناامن و یا عفونت ناشی از آن، روانه بیمارستان میکند.
دادههای سازمان بهداشت جهانی همچنین نشان میدهد که ممنوعیت سقط جنین، اثر اندک و یا هیچ اثری بر نرخ سقط جنین در سراسر جهان ندارد.
آسیا
بنا بر آمار سازمان بهداشت جهانی، بیش از نیمی از سقط جنینهای ناامن در قاره آسیا و بهویژه در مرکز و جنوب آسیا رخ میدهد. سقط جنین در لائوس و فیلیپین کاملا غیرقانونی است.
در فیلیپین، خدمات مربوط با بهداشت باروری و تولیدمثل بهشدت محدود و فروش قرص ضدبارداری یا اضطراری هم در سراسر کشور ممنوع است.
اقدام به سقط جنین در فیلیپین میتواند به محکومیت ۶ سال زندان برای زن بینجامد. آماری از شمار زنانی به جرایم مرتبط با سقط جنین متهم میشوند وجود ندارد اما آمار رسانههای دولتی این کشور حاکی از آن است که این شمار، اندک نیست.
آمریکای لاتین
آمریکای لاتین سختگیرانهترین قوانین ضد سقط جنین را دارد. در السالوادور، نیکاراگوئه و هندوراس سقط جنین تحت هیچ شرایطی مجاز نیست. از سال ۱۹۹۸ بدین سو، دستکم ۱۴۰ زن در السالوادور بهدلیل سقط جنین به محکومیتهایی تا سقف ۳۵ سال زندان، متهم شدهاند. بسیاری از این زنان، زنانی بودند که بارداریهای منجر به سقط داشتند.
در برزیل با دولتی به ریاست ژائیر بولسونارو، رییسجمهور راستگرای افراطی، دسترسی به سقط جنین تنها در موارد تجاوز، نقص عضو جدی جنین و به خطر افتادن سلامت مادر، مجاز است. در سال ۲۰۲۰، دولت با تصویب قانونی جدید از کادر درمان خواست تا اگر زنی قربانی تجاوز برای سقط جنین مراجعه کرد، پلیس را در جریان قرار دهند.
با وجود این، آمریکای لاتین کوشیده حق دسترسی به سقط جنین قانونی را بهبود بخشد. در فوریه ۲۰۲۲، کلمبیا از سقط جنین «جرمزدایی» کرد و شیلی هم از احتمال گنجاندن قوانین دسترسی گستردهتر به سقط جنین در قانون اساسی جدید این کشور خبر داده است.
آرژانتین در سال ۲۰۲۰ سقط جنین در ۱۴ هفته نخست بارداری را قانونی اعلام کرد. پیش از آرژانتین، اوروگوئه در سال ۲۰۱۲، با تصویب قانونی مشابه، سقط جنین در ۱۲ هفته اول بارداری را قانونی اعلام کرده بود.
آفریقا
آفریقا بالاترین نرخ مرگومیر مرتبط با سقط جنین را دارد. ۹۲ درصد زنان در سنین باروری در این قاره دسترسی محدودی به حق سقط جنین قانونی دارند. بر اساس تخمین «مرکز حقوق تولیدمثل»، دسترسی به سقط جنین امن در سراسر قاره آفریقا، جان ۱۵ هزار زن را نجات خواهد داد.
در بسیاری کشورهای آفریقا از جمله مصر، جمهوری دموکراتیک کنگو و سنگال، سقط جنین کاملا غیرقانونی است. بر اساس «انجمن وکلای زن سنگال»، ۱۹ درصد زندانیان زن در این کشور در سال ۲۰۱۵، بهاتهام ارتکاب جرایم سقط جنین و «نوزادکشی» زندانی شده بودند.
اما شمار کشورهای آفریقایی که خواستار قانونی شدن حق سقط جنیناند در حال افزایش است. در سال ۲۰۲۱، کشور بنین، واقع در غرب آفریقا، به هفتمین کشور این قاره تبدیل شد که در آن سقط جنین در سهماهه نخست بارداری مجاز است.
اروپا
تقریبا تمامی کشورهای اروپا حق سقط جنین را قانونی میدانند، اما حق سقط جنین در آندورا، مالتا و واتیکان، همچنان غیرقانونی است. البته محکومیتهای مرتبط با جرایم مربوط به سقط جنین در این کشورها بهندرت روی میدهد.
لهستان تنها کشور قاره سبز است که در آن حق سقط جنین، در پی تصویب قانونی در سال ۲۰۲۱، بهشدت محدود شد. اکنون، سقط جنین در لهستان تنها در موارد تجاوز، رابطه با محارم و به خطر افتادن جان مادر مجاز است. در چندین مورد، حتی در حالی که سلامت مادر در خطر بوده، پزشکان از سقط جنین امتناع کردهاند که به از دست رفتن جان مادر انجامیده است.
لهستان چندین ماه پیش از تصمیم برای به راهاندازی یک مرکز ثبت بارداریها خبر داد که بهموجب آن پزشکان باید تمامی بارداریها و بارداریها منجر بهسقط را به دولت این کشور گزارش کنند.
در رومانی، دسترسی به سقط جنین قانونی، با امتناع پزشکان از ارائه چنین خدمتی، برای زنان دشوارتر شده است. نتایج یک نظرسنجی سال ۲۰۱۹ در این کشور نشان داد که تنها ۲۵ درصد بیمارستانهای رومانی با درخواست انجام سقط جنین موافقت میکنند.
کانون جنگ اوکراین حالا شهرهای سوخته جنوب و شرق این کشور است. اما تبعات این جنگ چنان در حال گسترش است که تنها شمار اندکی در جهان از پیامدهای آن در امان خواهند ماند.
بهنظر میرسید تمامی جنگهای دنیا، از جنگ جهانی اول تا جنگ عراق، بهسرعت، کوتاه و خشن و ناگهانی پایان یابند. اما تمامی این نبردها اغلب پیشبینیکنندگان پایانشان را ماتومبهوت باقی گذاشتند. این جنگها، بهگونهای طاقتفرسا کش آمدند و «اثرات دومینویی» آنها تا دورادور و گسترده، تاثیرات سیاسی، اقتصادی و انسانی بر جای نهاد.
جنگ روسیه در اوکراین هم از این امر مستثنا نیست. آغاز جنگ با پیشبینی تصرف کییف با حمله رعدآسا روسیه شروع شد اما جنگ بیش از دو ماه است به درازا کشیده شده و معلوم نیست که هفتهها و ماهها طولانیتر نشود.
سیانان در تحلیلی به تبعات به درازا کشیده شدن جنگ اوکراین برای دنیا پرداخته است.
به نوشته این شبکه خبری، حتی همین جنگ دوماهه هم عواقب شدیدی دارد. با توجه به کشتار وحشیانه شهروندان اوکراین، ادامه نبرد به این معناست که اوکراینیهای بیشتری جانشان را از دست خواهند داد و وقوع جنایات جنگی بیشتر هم ناگزیر خواهد بود. همچنین خطر سرایت آتش جنگ، هم از جنبه نظامی آن و هم از بُعد صادرات انرژی روسیه که اروپا بهشدت به آن نیاز دارد، وجود دارد.
همچنین تا زمانی که دو قدرت هستهای بزرگ همچون روسیه و آمریکا در تنشی غیرمستقیم درگیر شوند و با توجه به ارسال فعلی تسلیحات از آمریکا به اوکراین، خطر درگیری مستقیم بین طرفین هم وجود خواهد داشت و جنگ طولانیتر بهمعنای بیثباتی بیشتر برای رهبران اروپا خواهد بود.
نبود امنیت غذایی در جهان نیز با برداشت نابودشده محصول اوکراین بدتر میشود و احتمالا به بیثباتی و ناآرامی در سراسر جهان خواهد انجامید.
به گزارش سیانان، جنگ اوکراین برای ایالات متحده و شهروندان آمریکایی که همین حالا هم با تورم دستبهگریباناند، هزینه دارد. هزینه بالای خرید مواد غذایی و خرج بنزین خودروها، همه برای جو بایدن، رییسجمهور آمریکا، مشکلات عظیم ایجاد خواهد کرد.
چرا جنگ اوکراین به درازا کشیده خواهد شد؟
بنا بر تحلیل سیانان، یک دلیل اساسی برای طول کشیدن جنگ اوکراین وجود دارد و آن چیزی جز راهبردی که در اوکراین شاهد آن هستیم، نیست.
اوکراین با شکست فاصله زیادی دارد و ارتش روسیه هم هنوز مغلوب نشده که به این معناست که هیچکدام از طرفین انگیزه آنچنان پرشوری برای پایان دادن به جنگ، از راه دیپلماسی فوری ندارند.
اوکراین بعد از حمله بیجهت روسیه به این کشور، به ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه اعتماد ندارد. این کشور شاهد هدف پوتین در نابودی استقلال، هویت ملی و کشتار جمعی اوکراینیها بوده؛ گرچه دلاوری ارتش مردمی اوکراین و شتاب بخشیدن به ارسال تسلیحات به اوکراین از غرب، نوید پیروزی اوکراین در کییف است.
پوتین، با عقب نشستن مفتضحانه نیروهایش از اطراف کییف، به هیچ کدام از اهدافش دست نیافته و بهرغم انتشار اخبار مبتنی بر تلفات سنگین سرباز و تجهیزات نبرد، ژنرالهای روسیه برای سربازانشان اهداف جدید جنگی ردیف میکنند. اشغال ساحل جنوبی اوکراین و پا بر گلوی اوکراین گذاشتن از طریق کوتاه کردن دست این کشور از دسترسی به بنادرش در دریای سیاه، از جمله نقشههای جدید روسیه است.
ایالات متحده با پی بردن به نقشه جدید روسیه، چندین روز است راهبرد جدیدی رو کرده است که با آن به دنبال بهره بردن از یک جنگ نیابتی موثر برای تضعیف روسیه تا حدی است که نتواند تهدیدی برای اروپا به شمار برود.
اما اوکراین از گسترش میدان نبرد بیمناک است. مقامهای اوکراین چندین روز پیش درباره خط مقدمی جدید در جنوب غرب و در مرز با مولداوی، کشوری در همسایگی اوکراین، هشدار دادند. منطقه جداییطلب ترانسنیستریا در مولداوی، با ساکنان حامی روسیه هم در همین محدوده واقع است.
به نوشته سیانان، تهدید یک جنگ تمامعیار در حوزه انرژی هم همچنان برجاست که میتواند آغاز یک رکود اقتصادی و دشواری عظیم در اروپا را رقم بزند که تاثیر غیرمستقیم آن دامنگیر ایالات متحده نیز خواهد شد. چنین تاثیراتی همین حالا هم با اقدام اخیر روسیه در قطع تامین گاز لهستان و بلغارستان، دو کشور اروپایی عضو ناتو که زمانی در مدار جماهیر شوروی قرار داشتند، آشکار شده است.
جنگ طولانیتر نفس همه را تنگ خواهد کرد
تبعات اولیه جنگی طولانیتر، که همین حالا هم بدترین جنایات جنگی در اروپا از زمان نازیها بدینسو را رقم زده، بدان معناست که شهروندان اوکراینی بیشتری کشته و یا از خانههایشان رانده خواهند شد، اما محرومیت و تهدید حیات، تنها به داخل مرزهای اوکراین محدود نخواهد ماند.
هر نشانه مبنی بر ادامه جنگ برای ماهها، به اقتصادی که بهشکل فزایندهای رو به وخامت میرود، موجی از تلاطم وارد خواهد کرد. بانک جهانی هشدار داده جنگ اوکراین همین حالا هم بالاترین جهش را در افزایش قیمت اجناس، طی نیمقرن گذشته، ایجاد کرده است.
اما تاثیر طولانیتر شدن جنگ در جهان در حال توسعه محسوستر خواهد بود. بالا رفتن قیمت غلات در کشورهایی که با فقر دستبهگریباناند و ساکنان آنها همین حالا هم وضعیت تغذیه مساعدی ندارند، مساله مرگ و زندگی برای میلیونها نفر است.
تهدید هستهای پوتین همچنان برجاست
سیانان مینویسد نشانههای تندوسریع از ردپای جنگ اوکراین بر جهان، با قدارهکشی پرهیاهوی پوتین هم همراه شده که هشدار داده است «دشمنانی» که در جنگ اوکراین دخالت کنند، بهای گزافی برای آن خواهند پرداخت.
او تاکید کرده روسیه درباره استفاده از سلاح هستهای لاف نمیزند و در صورت نیاز، ابزار آن را دارد و از آن استفاده خواهد کرد.
چنین اظهارات هولناکی نشانه آن است که روسیه تحتفشار است؛ چرا که آنچه در اوکراین به دست آورده با آنچه انتظار داشت، مطابقتی ندارد. اما سخنان پوتین همچنین بهمنزله یادآوری نگرانکننده از خطر دائم وخیمتر شدن درگیری است. بهویژه که آمریکا با فرستادن انبوه سلاح به اوکراین، خط قرمز روسیه را رد کرده است.
در واشینگتن و مسکو، اتفاقنظر بر آن است که جنگ اوکراین، بیش از جنگ در اوکراین است و ممکن است سرآغازی بر درگیری جغرافیاییسیاسی طولانیتر و گستردهتر باشد.
بهگفته یک صاحبنظر، اگر روسیه از هزینه تبعات به جنگ اوکراین قسر در برود، نظم جهانی هم از هم گسسته میشود و اگر چنین چیزی روی دهد، جهان وارد عصر جدیدی از بیثباتی فزاینده خواهد شد.
کرملین به کشورهای حوزه بالتیک در صورت پیوستن سوئد و فنلاندبه ناتو هشدار جدی داده است. سوئد و فنلاند هر دو اخیرا برای پیوستن به ناتو اظهار تمایل کردهاند و آنطور که از گوشهوکنار گزارش میشود، تصمیم آنها مورد استقبال قرار گرفته و بهعنوان حرکتی برای مقابله با پوتین توصیف میشود.
روزنامه گاردین پیشتر در گزارشی نوشته بود پوتین با حمله به اوکراین فکر میکرد که موشکی به سمت غرب نشانه رفته است، اما حالا این موشک به سمت خود او کمانه کرده و سوئد و فنلاند نیز میخواهند به ناتو بپیوندند.
سانا مارین، نخستوزیر فنلاند اخیرا گفت کشور او، که با روسیه مرزی حدودا ۱۳۰۰ کیلومتری دارد، طی هفتههای آتی درباره پیوستن به ناتو تصمیم خواهد گرفت.
حمله روسیه به اوکراین اروپا را ناچار کرده که ترکیب امنیتی در قاره سبز را از نو بچیند. سوئد و فنلاند هر دو طی نزدیک به نیمقرن جنگ سرد «غیرمتعهد» باقی ماندند اما حالا چرخش در سیاستهای مربوط به مسائل امنیتی این دو کشور، نمودار آن چیزی است که در سایر اروپا نیز جریان دارد. از جمله آلمان که در پی افزایش عظیم بودجه نظامی است؛ چرخش دو قدرت خنثی به سوی غرب و تمایل آلمان به کنار گذاشتن احتیاط نظامی که به خرج میداد، همهوهمه نشانگر آغاز عصری جدید است.
اما پیوستن به ناتو برای سوئد و فنلاند خطراتی به همراه دارد. این دو کشور مدتهاست توازن حساس بین هماهنگی با غرب و تحریک نکردن روسیه، همسایه قدرتمندشان را حفظ کردهاند. پیوستن این دو کشور اسکاندیناوی به ناتو بیشتر از آنکه راهحلی برای امنیت باشد، «معمای امنیت» به وجود میآورد.
معمای امنیت چیست؟
اصطلاح «معمای امنیت» نخستین بار از سوی جان هرتز، پژوهشگر عصر جنگ سرد و در سال ۱۹۵۱ ارائه شد. این اصطلاح زمانی به کار برده میشود که ملتهای ضعیفتر میکوشند قدرتشان را افزایش دهند تا از پس دولتی قدرتمندتر برآیند. در مثال حاضر، کشورهای اسکاندیناوی تصمیم گرفتهاند به ناتو بپیوندند. در این حالت، روسیه، یا همان کشور قدرتمند، بهاحتمال زیاد چنین اقدامی را تهدید تلقی میکند و مطابق با اقدامی اینچنینی، واکنش نشان خواهد داد.
با چنین توضیحی، جای تعجب نیست که روسیه به رغبت سوئد و فنلاند برای پیوستن به ناتو چنین واکنش تندی نشان داده باشد. دیمیتری پسکوف، سخنگوی کاخ کرملین اخیرا ناتو را اسباب ایجاد درگیری توصیف کرد و هشدار داد که پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو، ثباتی نصیب قاره اروپا نخواهد کرد.
روسیه چه خواهد کرد؟
اظهار تمایل سوئد و فنلاند برای پیوستن به ناتو، دو راه پیش روی روسیه قرار خواهد داد؛ اول اینکه روسیه میتواند بهدنبال افزایش قدرت خود از طریق رقابت تسلیحاتی برود و با توسل به ارتش، تهدید را از خود دفع کند؛ چنین رویکردی، میتواند اقداماتی همچون حمله پیشگیرانه احتمالی به ناتو را هم در بر بگیرد.
گسترش ناتو و ناتوانی روسیه در ایجاد توازن در قدرت از راه رقابت تسلیحاتی معمول و یا اتحاد جایگزین، دستکم تا حدودی، در وقوع جنگ اوکراین نقش داشته است. با وضعیت حاضر و احتمال پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو، رییسجمهور روسیه ممکن است به این نتیجه برسد که یک حمله پیشگیرانه هستهای تنها گزینه پیش روی اوست.
پوتین بهصراحت اشاره کرده است که اگر نتواند تهدید برای روسیه را از راههای دیگر دفع کند به گزینه هستهای متوسل خواهد شد؛ دستیابی اخیر روسیه به «موشک کروز هایپرسونیک» میتواند برگ برنده مهمی برای این کشور باشد.
صاحبنظران بر این باورند که ناتو هنوز سامانهای برای تشخیص مطمئن جهت و سرعت موشکهای کروز هایپرسونیک در اختیار ندارد که میتواند پوتین را به این نتیجه برساند که یک حمله پیشگیرانه به ناتو، پیش از آنکه ناتو موفق به انجام یک ضدحمله باشد یک گزینه است. چنین اقدامی به روسیه شانس جان به در بردن از جنگی هستهای را میدهد و یا اینکه دستکم این کشور را در برابر غرب در موقعیت بهتری قرار میدهد.
جهانی خطرناکتر
دنیا طی ۷۰ سال گذشته تغییرات بسیاری داشته است. برخی صاحبنظران بر این باورند که گسترش ناتو به اسکاندیناوی، راهبرد فعلی غرب با روسیه را تغییر نمیدهد و خود موجب درگیری است. اما عدهای دیگر نیز با این دیدگاه شدیدا مخالفاند. ناتو گفته از پیوستن احتمالی فنلاند و سوئد استقبال میکند.
اگر تحریمهای سفتوسخت غرب بر روسیه کارگر بیفتد ممکن است تهدیدی برای بقای رژیم پوتین باشد. اگر چنین شود، پوتین ممکن است به استفاده از قدرت هستهای که اغلب با آن برای غرب خط و نشان میکشد، رو بیاورد. چنین تهدیدی در سیاست هستهای روسیه آشکارا ذکر شده و میتواند خطر علیه هر کشور عضو ناتو را افزایش دهد.
چنین است که بعضی کارشناسان میگویند بحث درباره پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو باید از لزوم واکنش به تهدیدی فوری از سوی روسیه فراتر برود و نهایت عواقب «معمای امنیت» که این دو کشور با آن مواجه خواهند شد، بهویژه امکان یک حمله هستهای را هم در نظر بگیرد.
«عدم تعهد» در طول تاریخ اغلب بهمعنای توانایی کناره گرفتن یک کشور از درگیریها و حفاظت از منافع ملی ویژه با به دور ماندن از مخمصهای جهانی بوده است. اتخاذ چنین موضعی به سوئد و فنلاند و دیگر کشورها همچون اتریش اجازه داده همواره مستقل باقی بمانند و دست کشیدن از آن، اسکاندیناوی را متحول خواهد کرد.