هلیکوپتر ابراهیم رئیسی، رییس دولت در جمهوری اسلامی سقوط کرد.عملیات جستجو و نجات تا کنون بی نتیجه مانده است. در این بیخبری از سرنوشت رئیسی، یکی از سوالات اصلی افکار عمومی این است که اگر او مرده باشد، چه خواهد شد؟ جمشید برزگر در مقالهای به این پرسش پرداخته است.
در جمهوری اسلامی، ابراهیم رئیسی اولین کسی نیست که نتوانسته دوره اول ریاست جمهوری خود را تکمیل کند. پیش از او ابوالحسن بنیصدر به دلیل استیضاح و شکست از جناح رقیب ( اول تیر ۱۳۶۰) و محمدعلی رجایی، کشتهشده در انفجاری منسوب به سازمان مجاهدین خلق (هشت شهریور ۱۳۶۰) نتوانستند دوره اول ریاست جمهوری را به اتمام برسانند. به جز این سه، همه شش رییسجمهوری دیگر، دو دوره متوالی را به پایان بردهاند.
ادامه تحلیل را اینجا بخوانید.
محمد اولیاییفرد، وکیل دادگستری و عضو اتحادیه بینالمللی وکلا در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «در قانون اسلامی جمهوری اسلامی پیشبینی شده که در صورت فوت رئیسجمهور و یا غیبت و بیماری بیش از دو ماه او، معاون اول میتواند با تایید رهبر نظام عهدهدار وظایف رئيسجمهوری شود و بلافاصله شورایی با حضور معاون اول رئیسجمهور و روسای مجلس و قوه قضاییه تشکیل میشود که موظف هستند ظرف ۵۰ روز انتخابات زودگان ریاستجمهوری را برگزار کنند.»
به گفته اولیاییفرد، «طبق قانون اساسی رهبر این اختیار را دارد که شخصی به غیر از معاون اول را به عنوان رئیس دولت منصوب کند و اگر علی خامنهای فردی به غیر از مخبر را انتخاب کرد، نباید تعجب کرد.»
شایان سمیعی، کارشناس امنیت ملی در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت رسانهها در ایالات متحده نسبت به سانحه هوایی برای رئیسی و همراهانش، محتاطانه برخورد کردهاند و تنها چند رسانه کوچک در مورد احتمال «اتفاقی نبودن» این رویداد به گمانهزنی پرداختهاند.
او افزود: «جمهوری اسلامی در این موارد روند ثابتی دارد و آن را تغییر نمیدهد. در مورد مرگ روحالله خمینی هم ابتدا اعلام کردند که دعا کنید و چند ساعت بعد مرگ را اعلام کردند. حرکت نابخردانه بعدی حکومت این بود که ابتدا اعلام کردند شورای عالی امنیت ملی تشکیل جلسه داده است و بعد آن را تکذیب کردند.»
آسیه امینی، تحلیلگر مسائل اجتماعی در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «در چنین شرایطی مدیریت خبر در ایران چه در رسانههای رسمی و چه در رسانههای نیمهدولتی، امنیتی میشود و در این شرایط بازار شایعه داغ میشود و گمانهزنیها و بیان احساسات هم پا به میدان میگذارد.»
او افزود: «این اتفاق کوچکی نیست که در شرایطی که احتمال کشته شدن دو نفر از مقامات ارشد سیاسی کشور در یک سانحه وجود دارد، مردم نه تنها ذرهای احساس نگرانی نمیکنند، بلکه با استهزاء و تمسخر نسبت به آنها در شبکههای اجتماعی صحبت میکنند.»
به گفته امینی، «عدهای اظهار تاسف میکنند که چرا باید کسی که دستش آلوده به جنایت بسیاری است، بدون عقوبت و بدون برگزاری یک دادگاه عادلانه جانش از دست برود و این موضوع باید برای مقامات ارشد حکومت یک تلنگر اساسی باشد.»
احمد علوی، استاد دانشگاه و اقتصاددان در مصاحبه با ایراناینترنشنال، با اشاره به کاهش ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی در پی انتشار اخبار مرتبط با ناپدید شدن بالگرد حامل ابراهیم رئیسی گفت: «حاکمیت در مهار بحران به وجود آمده موفق نیست و با توجه به پیامدهای منفیای که این حادثه خواهد داشت، طبیعی است که بهای ارزهای بینالمللی بالاتر خواهد رفت.»
او افزود: «حوادثی از این دست نشان میدهد حاکمیت برنامهای برای مدیریت بحران ندارد و سرمایهگذاران در چنین فضایی سعی در تبدیل سرمایه خود به ارزهای خارجی دارند. اگر حاکمیت نتواند بحران را مدیریت کند، ارزهای معتبر و فلزات قیمتی در روزهای آینده روند افزایشی خواهند داشت ... نگاهها در بازار ایران بیشتر متوجه رسانههای بینالمللی است و این یک متغیر مهم در بازار در شرایط فعلی است.»

«اگر فکر میکنید مرزهای ایران در دست شماست در خواب خوشی هستید. اگر ایرانِ جغرافیایی زیر چکمههای استبداد دینی شما رنج میکشد، ایران فرهنگی در ذهن مشترک میلیونها ایرانی که از ظلم و توحش شما ناچار به ترک ایران شدند زنده است..»
اینها اولین واکنش کارگردانی است که به جرم مستقل و منتقد بودن، سالها سختترین مجازاتها را تحمل کرد و حالا مخفیانه از ایران خارج شده است. خارج شده، تا زنده بماند و روایت کند، تا حقیقت، راوی شجاع دیگری را از دست ندهد.
بسیاری میگویند فیلمها، بازتابدهنده شرایط سیاسی و اجتماعی دوران خود هستند. اما آنها از دشواری فیلمسازی زیر سایه استبداد چه میدانند؟ دشواریاش را آنجا میتوان یافت که در پایان فیلم «دستنوشتهها نمیسوزند» ساخته محمد رسولاف، یک دقیقه موسیقی سوزناک و تصویر تماما سیاه بهعنوان تیتراژ فیلم در پی این جمله میآید که «بهعلت شرایط دشوار ممیزی و کنترل محتوای آثار هنری، عوامل ساخت فیلم، ناگزیر از درج نام خود در عنوانبندی صرفنظر کردند.»
محمد رسولاف، سازنده «کشتزارهای سپید»، «لِرد» و «جزیره آهنی»، در آستانه اکران آخرین فیلم خود «دانه انجیر معابد» در هفتاد و هفتمین جشنواره فیلم «کن»، و در تازهترین مرحله برخوردهای حکومتی، به هشت سال حبس، شلاق، جزای نقدی و ضبط مال محکوم شد.

آنچه رسولاف در دو دهه اخیر در داخل ایران به آن مشغول بوده، فراتر از فیلمسازی و فعالیت هنری است. چیزی که کارگردان «شیطان وجود ندارد» را از بسیاری از فیلمسازان موفق سینمای ایران جدا میکند، ایستادگی او در برابر ارتش سانسور و سرکوب است.
شیوه برخورد جمهوری اسلامی با هنرمندان، شیوهای خلاقانه و نوآورانه نیست. آنها همان روشی را پیشه کردهاند که همپالگیهاشان در آلمان شرقی و شوروی و رژیمهایی از این دست پیشه کرده بودند: اگر هنرمندان میخواهند پیشرفت کنند و حمایت شوند، باید به «منویات» حاکمیت تن بدهند. اگر نه، باید لباس رزم بپوشند و خود را آماده نبرد کنند.
آنها که به اختیار تن به خواستههای حاکم میدهند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند. آنها که چنین نیستند، یا عزلتنشین میشوند و جلای وطن میکنند، یا میمانند و سر به تیغ سانسور میسپارند. این دسته آخری، سرنوشت را میپذیرند و میدانند که چون مُهر «غیرخودی» بر پیشانی دارند، ممیز و سانسورچی و مدیر دولتی آنها را به چشم دشمن میبیند، و چون میتوانند در ایران فیلم بسازند، بخشی از جامعه آنها را «از خود» نمیداند.
محمد رسولاف اما در هیچکدام از این دستهبندیها جای نمیگرفت. او را باید خط سوم جریان سینما دانست. خطی که تن به منویات حکومت نداد، عزلتنشین نشد، تا حدی که توان داشت مهاجرت نکرد و سر به تیغ سانسور هم نسپرد. رسولاف نه فقط در جهان خیالی فیلمهایش، که در زیست حقیقی نیز در حد بضاعت مقاومت کرد. حتی همین حالا که به اجبار از کشور خارج شده، باز خود را «ساکن ایرانِ فرهنگی» میداند. او عزمش را جزم کرده تا خار چشم استبداد باشد.
سالهاست که فیلمسازی، فعالیت اجتماعی، نمایش فیلم در جشنوارههای خارجی، محرومیت از اکران فیلم در سینماهای کشور، حبس و ممنوعالخروجی و بعد از استراحتی کوتاه، دوباره ادامه همین روند، تبدیل به روتین زندگی رسول اف شده بود. اما رسول اف، چگونه رسول اف شد؟
اولین و آخرین جایزه ملی برای فیلمساز جوان
محمد رسول اف در سال ۱۳۸۰ و در حالی که هنوز سی ساله نشده بود، سیمرغ بلورین بهترین فیلم اول را از جشنواره فیلم فجر و جایزه بهترین فیلم مستند را از ششمین جشن خانه سینما برای فیلم مستند داستانی خود، «گاگومان»، دریافت کرد. این، اولین و آخرین باری بود که محمد رسولاف جایزه داخلی گرفت.
ساختههای محمد رسولاف، از همان ابتدا روابط قدرت را در ساحت سیاست و اجتماع نقد میکردند. نقدهایی که خیلی زود نهادهای مذهبی و امنیتی جمهوری اسلامی را حساس کرد. او نهتنها از سوی نهاد ممیزی، که از سوی نهادهای امنیتی و قضایی نیز همواره تحت فشار بودهاست.
اولین بازداشت و آغاز زندگی تازه رسولاف
اولین بازداشت رسولاف، بزنگاهی بود که موجب شد او مسیر جدیدی را در زندگی حرفهای خود برگزیند. بعد از اعتراضات سراسری سال ۱۳۸۸، محمد رسولاف بههمراه جعفر پناهی و سایر عوامل فیلمشان در محل فیلمبرداری بازداشت شدند. این اولین بازداشت رسولاف بود.
هرچند حکم شش سال حبس او در دادگاه تجدید نظر به یک سال کاهش پیدا کرد، اما تابوی حبس و رویارویی با نظام حاکم در نگاه این فیلمساز شکستهشد.
او در مصاحبهای قدیمی با بخش فارسی شبکه صدای آمریکا در اینباره گفتهاست: «وقتی این رویارویی با دستگاه امنیتی اتفاق افتاد، با خودم گفتم که همواره تلاش میکردم تا کار به این نقطه نرسد. حالا که رسیده است، خب... من میخواهم فیلمهایم را بسازم و به خودم وفادار باشم.» رسول اف تا امروز به خود وفادار ماندهاست.
رمز ایستادگی رسولاف چیست؟
کارگردان «بهامید دیدار» معتقد است حمایتهای بینالمللی کمک کرد که فشارها روی او در داخل کشور مضاعف نشود و کماکان بتواند به فیلمسازی ادامه بدهد. او میگوید خودش نیز تلاش کرده که در خود فرو نرود و منفعل نشود.
به نظر رسول اف، سیستم امنیتی جمهوری اسلامی تلاش میکند که هنرمندان از آنها بترسند و منفعل شوند. ولی او قصد دارد «از هر راهی که ممکن است، به خلق هنری ادامه بدهد. چه از راه سینما، چه هر راه دیگری.»
خط سوم؛ سینمای مستقل یا سینمای مقاومت؟
محمد رسول اف پیشتر در جریان دریافت خرس طلایی بهترین فیلم جشنواره برلیناله برای «شیطان وجود ندارد»، در حالی که ممنوع الخروج بود و اجازه حضور در مراسم را نداشت، طی مصاحبه با تلویزیون ایران اینترنشنال گفت که تلاش میکند «سینمای مستقل» را تا حدی که به عوامل فیلمش آسیبی نرسد، زنده نگاه دارد. او در رابطه با هزینههایی که میپردازد، چنین گفت: «اگر ما باور داریم که باید تغییری در پیرامون خود ایجاد کنیم، طبیعتا باید هزینههای آن را بپردازیم.»
او میگوید: «اگر قادریم به ندای وجدانمان گوش کنیم، مراقب باشیم که در هیچ نقطهای حلقهای از زنجیر استبداد نباشیم.»
با این اوصاف، گزافه نیست اگر ادعا کنیم خط سومی که رسولاف در سینمای ایران ایجاد کردهاست، نه «سینمای مستقل»، که «سینمای مقاومت» است؛ مقاومت نه به مفهوم تحمیلی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، که به معنای نپذیرفتن سرکوب.
خط سوم، امروز قویتر از دیروز
رسولاف قدرت خود را در «نه گفتن» به حاکمان یافتهبود و تا آخرین ساعتی که در کشور ماند به این تصمیم خود وفادار ماند.
حالا، پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران، هنرمندان زیادی هویت گمشده خود را در «نه گفتن» به قدرت یافتهاند. امروز هنرمندان زیادی ایستادهاند، تا پرچمی که سالها رسولاف بهدست گرفتهبود، به زمین نیفتد.
گزارشها از مقاومت هنرمندان، تنها به تن ندادن چندین بازیگر مطرح سینمای ایران به حجاب اجباری خلاصه نمیشود.
بنا بر گزارش روزنامه اعتماد به نقل از منابع آگاه، امسال ۷۱ اثر زیرزمینی از سینمای ایران به جشنواره کن 2024 ارسال شدهاست. آثاری در بخشهای مستند، فیلم کوتاه، فیلم بلند داستانی و البته ۱۷ فیلم سینمایی «زیرزمینی». خبری که وزیر ارشاد جمهوریاسلامی را خشمگین کرد و به واکنش واداشت. محمدمهدی اسماعیلی این اتفاق را «تخلف محرز» نامیده و وعده داده که با سازندگان این فیلمها برخورد خواهد شد.
به نظر میرسد «سینمای مقاومت» بهعنوان خط سوم سینمای ایران، فصلی تازه از تاریخ هنر کشور را رقم خواهد زد. حکومت حالا باید در جبهه جدیدی به جنگ با مردمش بپردازد. جبههای با همان نام که سالها با قدرت و سرمایه تلاش کرد آن را به نفع خود مصادره کند: جبهه مقاومت، البته این بار در برابر استبداد.
پیروز این جنگ تازه را حمایتهای معنوی سینمادوستان ایرانی و پشتیبانی سازمانیافته نهادهای سینمایی بینالمللی از هنرمندان خط سوم تعیین خواهد کرد. محمد رسول اف اگرچه حالا از ایران خارج شدهاست، اما با مقاومت پانزده سالهاش جادهای را هموار کرد که از امروز عابران زیادی را به خود خواهد دید.