نبض سیاست آمریکا در انتخابات چهارم نوامبر

انتخابات ایالتی و محلی در آمریکا معمولاً آرامتر از رقابتهای ریاستجمهوری برگزار میشود، اما نتایج آن اغلب نشانهای است از حال و هوای سیاسی کشور.
ایراناینترنشنال

انتخابات ایالتی و محلی در آمریکا معمولاً آرامتر از رقابتهای ریاستجمهوری برگزار میشود، اما نتایج آن اغلب نشانهای است از حال و هوای سیاسی کشور.

سهشنبه، ۴ نوامبر، آکادمی گنکور یک بار دیگر و بنا به سنت دیرینه در طبقه بالای رستوران «دروان» پاریس برنده مهمترین جایزه ادبی فرانسویزبان را معرفی کردند.
اینبار نتیجه در همان دور اول رایگیری مشخص شد و لوران مووینیه (Laurent Mauvignier)، نویسندهای آرام، دقیق و همیشه دور از هیاهو، برای رمان تازهاش خانه خالی (La Maison vide) برنده جایزه گنکور ۲۰۲۵ شد.
این رمان از زمان انتشار و در چند ماه گذشته سروصدای زیادی به پا کرد و پیش از گنکور جایزه ادبی دوموند و جایزه ادبی مجله لوپوئن را بهدست آورده بود. رمان خانه خالی حالا با گنکور، در مرکز توجه دنیای ادبی فرانسه قرار گرفته است.
خانواده، سکوت و چیزهایی که پنهان میمانند
رمان حجیم خانه خالی، داستان خانوادهای روستایی است که زندگیشان در طول چهار نسل روایت میشود. اما این فقط قصه یک خانواده نیست؛ بلکه داستان تمام چیزهایی است که در خانوادهها گفته نمیشود. مووینیه از خلال عکسهای قدیمی، نامهها و یادگاریهای فراموششده، تلاش میکند بفهمد سکوتها و ناگفتهها چطور از پدران و مادران به فرزندان به ارث میرسند.
رمان پر از جزئیات است، اما نه از نوع درهموبرهم و خستهکننده. مووینیه با نگاهی آرام و دقیق نشان میدهد که چطور خاطرات و زخمهای قدیمی در زندگی نسلهای بعد حضور مییابند و زنده میمانند. خانهای که در رمان بازسازی میشود، درواقع نمادی از گذشته جمعی است. خانهای که در ظاهر خالی است، اما درونش پر از صدا، تصویر و حسرت است.
از هنرهای تجسمی تا ادبیات
لوران مووینیه در سال ۱۹۶۷ در خانوادهای کارگری در منطقه تورن (Touraine)در شرق فرانسه به دنیا آمد. در نوجوانی به هنرهای تجسمی علاقهمند شد و در مدرسه هنرهای زیبای تورن تحصیل کرد. شاید همین زمینه تجسمی باعث شد نوشتههایش سرشار از تصاویر دقیق و جزئی باشند.
مووینیه از سال ۱۹۹۹ تا امروز ۱۳ رمان منتشر کرده است و تقریبا تمام آنها را انتشارات مینویی (Minuit) چاپ کرده است. مینویی بهمعنای نیمهشب انتشاراتی است که سالهاست تبدیل به پناهگاه نویسندگان جدی فرانسه شده است.
فراری از شهرت
از میان آثار مووینیه، رمانهایی مثل «در میان جمعیت»، «از مردان» و «ادامه دادن» بیش از بقیه مورد توجه منتقدان قرار گرفتهاند. با اینحال این نویسنده فرانسوی هیچوقت اهل شهرت و نمایش نبوده است. او سالها در سکوت نوشت و کمکم به نویسندهای بدل شد که هر اثرش با وسواس و دقت ساخته میشود. زبان او نرم و موسیقایی است، اما همیشه در بطن آثارش خشمی پنهان و دردی انسانی وجود دارد.
خانه خالی چطور برنده شد؟
در روزگاری که کتابهای عامهپسند بیشتر روی پیشخوان کتابفروشیها دیده میشوند یا رمانها برای جملات منتخب اینستاگرامی نوشته میشوند، «خانهِ خالی» دعوتی است به باحوصله خواندن و دقیق خواندن. این رمان درباره گذشته، حافظه و آن چیزی است که بین نسلها منتقل میشود.
مووینیه بهجای روایتهای پرحادثه، سراغ چیزهای کوچک میرود. چیزهایی مثل گفتوگوهای ناتمام، اشیای فراموششده و احساس گناهی که به زبان نمیآید. او نشان میدهد که گاهی سکوت، از هر فریادی سنگینتر است.
این اثر در عین حال تصویری است از فرانسه امروز. کشوری که هنوز درگیر خاطرات جنگها، استعمار و تغییرات اجتماعی است. شاید به همین دلیل است که داوران گنکور تصمیم گرفتند این کتاب را بهعنوان برنده سال ۲۰۲۵ معرفی کنند. سالی که بیش از هر زمان دیگری تشتت و دوپارگی جامعه فرانسه عیان شده است. تشتتی چه در بعد سیاسی و چه در نگاه فلسفی میان چپ و راست، با دولتی که ناتوان از هر کنشی میان این دو جناح است.
گنکور بزرگتر از هر جایزهای
جایزه گنکور فقط یک افتخار ادبی نیست. از سال ۱۹۰۳ تا امروز، گنکور بزرگترین سکوی پرتاب برای نویسندگان فرانسوی بوده است. برندگان آن که در عمر خود فقط یکبار به این جایزه دست مییابند، تبدیل به سرخط خبرها میشوند و فروش آثارشان چند برابر میشود. از همه مهمتر برندگان گنکور وارد تاریخ ادبیات فرانسه میشوند که یکی از غنیترین گنجینههای تاریخ بشری است. جایزهی گنکور فقط یک اسکناس ده یوروی و یک استیک گاو برای ناهار است اما نویسنده ناگهان با دهها و صدها هزار تقاضای جدید برای کتابهایش روبهرو میشود. همینطور آثارش بهسرعت به دیگر زبانها ترجمه میشوند.
با اینحال گنکور امسال پیامی فراتر از فروش کتاب داشت. در میان دهها رمان پرزرقوبرق و پرفروش، داوران اثری را برگزیدند که مشخصا برای پرفروش بودن آفریده نشده است. انتخابی در تضاد با شتابزدگی زمانه.
نویسندهای که سرانجام دیده شد
سالها بود که نام مووینیه در میان برندگان جوایز بزرگ دیده نمیشد، هرچند آثارش همیشه تحسین میشدند. بسیاری از منتقدان این بیتوجهی را بیعدالتی ادبی میدانستند. حالا منتقدان میگویند با گنکور ۲۰۲۵ او سرانجام در جایگاهی قرار گرفته که شایستهاش بود.
با اینحال احتمالا خود مووینیه به این عنوانها بیتفاوت خواهد ماند. او گفته بود: «زبان برای فرار از جایی که آمدهای نیست بلکه برای برگشتن به آنجاست.» همین جمله شاید خلاصه تمام آثارش باشد. تلاشی برای بازگشت و درک ریشهها و آشتی با گذشته.
خانهای که خالی نیست
با انتشار خبر گنکور، فروش خانه خالی به سرعت چند برابر میشود. امشب چاپخانهها سخت در تلاشند تا کتاب را در نسخههای هرچه بیشتر چاپ و صحافی کنند و با نوارهای معروف روی جلد کتابهای فرانسوی و عنوان پرطمطراق «برنده گنگور ۲۰۲۵» به بازار عرضه کنند. کتابخوانهای فرانسوی از فردا مشتاقانه بهدنبال نسخههای این کتاب هستند. با اینحال فراتر از آمار فروش، مهم این است که این رمان پیش از اینهم در دل خوانندگان جا باز کرده بود.
مووینیه در یکی از مصاحبههایش گفته بود: «نوشتن یعنی خانهای را بسازی که در آن بتوانی با گذشتهات روبهرو شوی». حالا خانه خالی جایزهای را گرفته که بسیاری از نویسندگان صاحبنام در حسرتش هستند.

سودان این روزها در خون میغلتد. شبهنظامیانی که «نیروهای واکنش سریع» نام دارند، در اواخر ماه اکتبرقتلعام گستردهای در شهر الفاشر در غرب سودان به راه انداختند و با خشونتی فزاینده مسیر خود را به مرکز کشور ادامه میدهند.
حجم خون و اجسادی که بر جای گذاشتهاند آنقدر زیاد است که حتی در تصاویر ماهوارهای نیز دیده میشود؛ جنایتی که در پشت آن، رد پای آشکار حمایت امارات متحده عربی قرار دارد.
اما جنگی که امروز به کشتار در الفاشر انجامیده، ریشهای عمیقتر دارد. درگیری کنونی ادامه روندی است که از کودتای اکتبر ۲۰۲۱ آغاز شد؛ زمانی که دو ژنرال، عبدالفتاح البرهان، فرمانده ارتش سودان (SAF)، و محمد حمداندگالو (حمیدتی)، رهبر نیروهای واکنش سریع (RSF)، دولت غیرنظامی انتقالی را سرنگون کردند. ائتلاف آنها کمتر از دو سال دوام آورد و از آوریل ۲۰۲۳، سودان به میدان جنگی تمامعیار بدل شد؛ جنگی که در ظاهر میان ارتش و شبهنظامیان است، اما در واقع، صحنه رقابت قدرتهای منطقهای و جهانی شده است.
ارتش سودان از پشتیبانی عربستان سعودی، مصر، روسیه و ایران برخوردار است. قاهره و ریاض با آموزش و لجستیک از نیروهای البرهان حمایت میکنند، در حالیکه مسکو از طریق شبکههای وابسته به واگنر سابق و شرکتهای استخراج طلا، منابع مالی و سوخت در اختیار ارتش میگذارد. گزارشهای میدانی نیز از حضور پهپادها و مهمات ایرانی در اختیار ارتش سودان حکایت دارد؛ نشانهای از تلاش تهران برای تثبیت جای پایی راهبردی در ساحل دریای سرخ. در همین حال، چین با میلیاردها دلار سرمایهگذاری در نفت و زیرساخت، روابطش را با هر دو جناح حفظ کرده تا مسیرهای تجاریاش در دریای سرخ مصون بماند؛ و ترکیه با فروش پهپاد به ارتش و تلاش برای میانجیگری میان خارطوم و ابوظبی، در پی حفظ نفوذ تاریخی خود در شاخ آفریقاست.
اما آنچه این روزها جالب توجه است، نقش امارات متحده عربی در متن بحران سودان است. ابوظبی از مسیرهای هوایی و زمینی در لیبی، چاد و سومالیلند، سلاح، پهپاد و مزدور به سودان منتقل کرده و به نیروهای واکنش سریع امکان داده تا غرب کشور را در کنترل خود نگه دارند. پشت این شبکه، مجموعهای از شرکتهای اماراتی و اسرائيلی به همراه واسطههای روسی قرار دارند که تجارت طلا، سوخت و جنگافزار را به هم پیوند میزنند.
وابستگی، میراثی که راه را برای نفوذ امارات گشود
داگلاس یوهانسون، در کتاب «علل ریشهای جنگ داخلی در سودان» بر این باور است که چرخه مداوم خشونت در سودان نه از منازعات صرفاً قومی یا مذهبی، بلکه از ساختارهای نابرابر اقتصادی و وابستگی تاریخی به قدرتهای خارجی ریشه میگیرد. به گفته او، طی یک قرن گذشته، دولت مرکزی و گروههای مسلح رقیب، همواره در پی کنترل زمین، منابع طبیعی و نیروی کار بودهاند. اما مسئله اصلی آن است که این نزاعها در چارچوب اقتصادی شکل گرفتهاند که در آن توسعه و بازتوزیع منابع همواره از خارج جهت داده شده است.

یوهانسون توضیح میدهد که از دوران استعمار تا امروز، توسعه نامتوازن و تمرکز سرمایهگذاری در مناطق شمالی و بیتوجهی به جنوب و غرب کشور، زمینه نارضایتی و خشونت را فراهم کرده است. این نابرابری، رقابت بر سر دسترسی به زمینهای حاصلخیز، طلا و آب رود نیل را تشدید کرده است. در نتیجه، هر دولت جدیدی که در خارطوم روی کار آمده، برای تأمین مالی خود ناگزیر به ائتلاف با قدرتهای خارجی بوده است. این وابستگی اقتصادی، گاه به صورت کمکهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و گاه از طریق حمایتهای مستقیم کشورهایی چون آمریکا، عربستان سعودی یا عراق خود را نشان داده و عملاً استقلال تصمیمگیری سودان را تضعیف کرده است.
این چرخه در دهه ۱۹۹۰ به اوج رسید، زمانی که دولت عمرالبشیر با گرایشهای اسلامگرایانه خود و نزدیکی به جریانهای جهادی، عملاً در برابر غرب قرار گرفت. خارطوم در آن دوران به پناهگاه چهرههایی چون اسامه بنلادن و برخی گروههای وابسته به «القاعده» تبدیل شد و از سازمانهایی چون حماس و جهاد اسلامی فلسطین حمایت علنی میکرد. همچنین در سطح منطقهای نیز سودان روابط نزدیکی با ایران و عراقِ صدام حسین برقرار کرد. در نتیجه این روند، آمریکا در سال ۱۹۹۳ سودان را در فهرست کشورهای حامی تروریسم قرار داد و تمامی روابط اقتصادی، بانکی و مالی این کشور را مسدود کرد. دولت عمرالبشیر برای بقا، بیش از پیش به محور منطقهای اسلامگرایان متکی شد و به این ترتیب، سودان از یک کشور پیرامونی در آفریقا به صحنه رقابت ایدئولوژیک در خاورمیانه نیز بدل شد.
اما در همان زمانی که قدرتهای خاورمیانه در سودان جای پای خود را محکم میکردند، عمرالبشیر کوشید درهای بسته واشینگتن را نیز بگشاید. سفر وزیران خارجه آمریکا به خارطوم در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۲۰ نشانهای از تلاش این کشور برای بازسازی روابط و بیرونکشیدن سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم بود. بااینحال، در پسِ این احیای روابط، طرحی گستردهتر با محوریت ابوظبی جریان داشت؛ طرحی که سودان را به بخشی از نقشه تازه نظم منطقهای امارات بدل میکرد.
امارات متحده عربی که در سال ۲۰۲۰ توافق صلحی با اسرائیل را امضا کرده بود، سودان را به یکی از میدانهای اصلی مهندسی نظم جدید منطقهای بدل کرد. هدف ابوظبی نه حمایت از جنبش مردمی یا دموکراتیک، بلکه تثبیت قدرت ارتش و ایجاد حکومتی «غیرایدئولوژیک» بود که بتواند از بازگشت اسلامگرایان جلوگیری کند و در عین حال با اسرائیل همکاری کند. در همین چارچوب، امارات در فوریه ۲۰۲۰ دیدار محرمانه البرهان، فرمانده ارتش سودان، با بنیامین نتانیاهو را در اوگاندا ترتیب داد. این دیدار که بدون اطلاع نخستوزیر غیرنظامی عبدالله حمدوک انجام شد، گامی تعیینکننده در روند عادیسازی روابط خارطوم و تلآویو بود.
سودان؛ میدان آزمون نظم بنزاید
امارات پیش از سال ۲۰۲۰ نیز در تحولات سودان نقش فعالی داشت، اما در آن سال جای پایش در این کشور عمیقتر شد؛ چرا که کوشید نظم سیاسی پس از سقوط عمرالبشیر را مطابق الگوی مطلوب خود بازسازی کند. هدف ابوظبی نه حمایت از مطالبات مردمی، بلکه جایگزینکردن یک حکومت نظامیِ غیرایدئولوژیک بهجای اسلامگرایان بود. این سیاست ریشه در جهانبینی محمد بن زاید دارد؛ او دموکراسی را تهدیدی برای ثبات و بقا میداند، زیرا تجربه سالهای اخیر در جهان عرب از نگاه او نشان داده بود که دموکراسی اغلب به قدرتیافتن اسلامگرایان منتهی میشود. بن زاید از «دموکراسی اسلامی» بهعنوان مسیر فروپاشی دولتها و گسترش هرجومرج یاد میکند و در برابر آن، الگوی خود را پیش مینهد: «اقتدارگرایی سکولارِ توسعهگرا». از دید او، انتخاب واقعی در خاورمیانه نه میان دیکتاتوری و آزادی، بلکه میان نظمی سختگیرانه و خطر آشوب است.
به خاطر همین تفکر بود که امارات طرف نظامیان را در خلا قدرت پس از البشیر گرفت. چرا که آنها میتوانستند از بازگشت اسلامگرایان جلوگیری کنند. بر همین اساس هم کمکهای مادی امارات به سمت ژنرال عبدالفتاح البرهان و ژنرال محمد حمدان دگالو (حمیدتی)، فرمانده نیروهای شبهنظامی برقرار کرد. هر دو نفر در جنگ یمن در کنار عربستان و امارات جنگیده بودند، و نیروهایشان بخش عمده نیروهای زمینی «ائتلاف عربی ضدحوثی» را تشکیل میدادند.

اما دلایل ایدئولوژیک صرفا بخشی از مساله است. سودان زمین حاصلخیزی است برای تأمین امنیت غذایی و نفوذ راهبردی در آفریقا است. امارات نزدیک به نود درصد غذای مورد نیاز خود را از خارج کشور تامین میکند و از حدود دو دهه پیش یکی از اهداف تامین غذایی خود را سودان دانست و به واسطه شرکتهای IHC و Jenaan که به هسته قدرت سیاسی و اقتصادی ابوظبی نزدیکاند، میلیاردها دلار در کشاورزی و دامپروری آن سرمایهگذاری کرده است. این طرحها نهتنها برای تولید خوراک دام و غلات، بلکه برای کنترل مسیرهای لجستیکی و انتقال کالا از طریق بندر سودان طراحی شده بودند. برای همین هم در سال ۲۰۲۰ در بندر ابوعمامه سرمایهگذاری ۶ میلیارد دلاری را آغاز کرد که البرهان آن را فسخ کرد. با این حال بسیاری از این پروژهها یا زیر نظارت نیروهای واکنش سریع درآمدند.
سودان صحنه رقابت امارات با عربستان سعودی هم هست. سعودیها نیز سودان را حلقهای در زنجیره امنیت غذایی، انرژی و تجارت خود میدانند و مرز مشترک در دریای سرخ دارند. از این رو ریاض با سرمایهگذاری در این کشور در طی سالهای گذشته خواهان تامین امنیت آبراه بین دو کشور نیز بوده و اقدامات امارات را ضربهای به منافع خود میداند.
طلای خونین سودان؛ سرمایهگذاری پرهزینه امارات
اما مهمترین عامل در حمایت امارات از نیروهای واکنش سریع، تجارت طلا است. سودان سومین ذخایر طلای آفریقا را دارد و در دل جنگی که کشور را از هم گسیخته، طلا نه فقط منبع ثروت، بلکه زبان قدرت است. ابوظبی سالهاست که بهدنبال تثبیت جایگاه خود در آفریقا از مسیر منابع طبیعی است و طلا، کلید نفوذ به ساختارهای قدرت سودان بوده است. امارات از مسیر شبکههایی به ظاهر «انساندوستانه» در چاد و دارفور، اسلحه و سرمایه را به نیروهای واکنش سریع رسانده و در عوض، طلای خام را از معادن تحت کنترل این نیرو به دبی منتقل کرده است. به این ترتیب، تجارت طلای گستردهای را رقم زده است، بانک مرکزی سودان گزارش میدهد که ۹۷٪ صادرات رسمی طلای سودان در سال ۲۰۲۴ به این کشور بوده و ۹۰ درصد قاچاق طلای کشور نیز به دبی میرسید.
از سال ۲۰۱۱، زمانی که بخش جنوبی سودان از کشور جدایی شد، بخش اعظم درآمدهای نفتی خود را از دست رفت و حالا طلا به جای نفت نشست. در این دوره، ارتش سودان و نیروهای واکنش سریع هر دو به استخراج و قاچاق طلا روی آوردند، اما RSF با تسلط بر معادن جبلعامر و عقد قراردادهایی با شرکتهای روسی و اماراتی، توانست امپراتوری اقتصادی مستقلی بسازد. این امپراتوری، طلا را به مهمترین منبع مالی جنگ تبدیل کرد؛ منبعی که در مسیر قاچاق از چاد و لیبی به دبی، هم جنگ را تغذیه میکرد و هم شکاف میان ارتش و شبهنظامیان را عمیقتر میساخت.
دلیل دیگر اهمیت یافتن طلا برای نیروهای نظامی، سیاست «تمکین» عمرالبشیر بود، او ارتش و دستگاههای امنیتی را به مالک اصلی اقتصاد کشور تبدیل کرد. پس از سقوط او، تلاش دولت غیرنظامی برای بازگرداندن نظارت بر منابع، تهدیدی مستقیم برای منافع نظامیان بود و در نهایت به کودتای ۲۰۲۱ انجامید. از آن پس، رقابت اقتصادی میان ارتش و نیروهای واکنش سریع بر سر معادن و مسیرهای قاچاق، به رویارویی نظامی انجامید. اما فقط محدود به این نماند و انتقامگیری هم بخشی از روند میان دو گروه شد. امروز سودان درگیر جنگی است که نهفقط بر سر طلا، بلکه بهوسیله طلا ادامه دارد.
با وجود همه منافعی که این تجارت برای امارات دارد، دولت ابوظبی زیر فشار انتقادهای جهانی از حمایت خود از نیروهای واکنش سریع قرار گرفته و شاید نتواند این سیاست را ادامه دهد. در داخل کشور نیز چهرههایی مانند انور قرقاش، مشاور دیپلماتیک دولت، تلویحاً اذعان کردهاند که سیاست امارات در سودان «اشتباه و پرهزینه» بوده است؛ هرچند چنین مواضعی میتواند صرفاً جنبهای تاکتیکی داشته باشد.

پیکر بیجان امید سرلک، ساعاتی پس از آنکه او ویدیو آتشزدن تصویر علی خامنهای را منتشر کرد و در استوری خود نوشت: «تا کی حقارت؟ تا کی فقر؟ الان وقتشه دلو به دریا بزنی، جوون»، در خودرویی پیدا شد.
مقامهای محلی علت مرگ را «خودکشی» اعلام کردند، اما پدر او در همان محل گفت: «پهلوانم را اینجا کشتند.»
فرمانده انتظامی علت مرگ را «خودکشی با سلاح کمری» عنوان کرد؛ بااینحال، گزارشها و ویدیوهای منتشرشده از سوی شهروندان و فعالان حقوق بشر، حاکی از وجود نشانههایی از بازداشت، آسیب جسمی و فشار برای پذیرش روایت رسمی از سوی خانواده بود.
در مراسم تشییع، جمعیت گستردهای حضور یافت و شعارهایی چون «مرگ بر دیکتاتور» سر داد. بسیاری از حاضران اشعار حماسی بختیاری خواندند؛ نشانهای آشکار از تبدیل شدنِ قتلِ جوانی معترض به نمادی جمعی از مقاومت. فعالان حقوق بشر، خانوادههای دادخواه و کاربران شبکههای اجتماعی، این مرگ را «قتل حکومتی» توصیف کردند و آن را در امتداد پروندههایی چون ستار بهشتی، یلدا آقا فضلی، جواد روحی و دهها قربانی دیگر قرار دادند؛ پروندههایی که در آنها روایت رسمی و روایت خانواده و جامعه در تضاد آشکار بوده است.
در جمهوری اسلامی، اعلام «خودکشی» برای مرگهای مشکوک به حکومتی، به روایتی تکراری تبدیل شده است؛ روایتی که مسئولیت سیاسی و حقوقی حکومت را از میان میبرد و مرگ را به مسئلهای فردی و روانشناختی تقلیل میدهد.
اما در واقع، بسیاری از این مرگها حاصل فرایندی از بازداشت، شکنجه، تهدید و حذف تدریجی منتقدان بوده است؛ فرایندی که با تحمیل روایت رسمی به خانوادهها و سانسور رسانهای کامل میشود.
حتی مرگی که در زندان رخ نمیدهد، نیز میتواند پیامدِ فشارهای امنیتی، تهدیدِ مستمر یا عوارضِ شکنجه و سرکوب باشد. در نتیجه، مرگِ «فردی» در ساختارِ سرکوبگر، بهندرت معنای فردی دارد.
هر بار که حکومت مرگی را «خودکشی» مینامد، جامعه با بیاعتمادیِ عمیقتری روبهرو میشود. تشییع پیکرِ امید سرلک، مانند بسیاری از نمونههای پیشین، به صحنهای از اعتراض سیاسی تبدیل شد. مردم با خواندنِ اشعار ملی و سردادنِ شعارهای ضد دیکتاتوری، سوگواری را به مقاومت بدل کردند و مرگ را در حافظه جمعی، به نشانهای از استمرارِ مبارزه علیه ظلم سپردند.
این حافظه جمعی، هر بار که پروندهای تازه گشوده میشود، گستردهتر میگردد. هر قتلِ حکومتی، نهتنها صدایی را خاموش نمیکند، بلکه به نیرویی تازه برای پیوندهای اجتماعی و خیزشهای بعدی بدل میشود.
تا زمانی که نهادهای بیطرف برای بررسیِ مرگهای مشکوک به حکومتی بودن، شکل نگیرند و خانوادهها به اطلاعات و مدارکِ پزشکی و قضایی دسترسی نداشته باشند، هیچ تلاشی برای جلوگیری از تکرارِ این فجایع کافی نخواهد بود.
امید سرلک، امروز تنها نامِ یک قربانی نیست؛ یکی دیگر از نماد های نسلی است که با خشم و ناامیدی در برابرِ نظام ایستاده است. تا زمانی که قاتلِ حقیقی پاسخگو نشود، هیچ مرگی را نمیتوان «طبیعی» خواند و هیچ حکومتی را نمیتوان مصون از پرسش دانست.
این موضوع در «برنامه با کامبیز حسینی»
این موضوع، محور «برنامه با کامبیز حسینی» بود. شاهد علوی مهمان اصلی برنامه بود و مخاطبان از داخل ایران، با وجود مشکل اینترنت، روی خط برنامه آمدند و نظرشان را بیان کردند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۱ شب از شبکه ایراناینترنشنال بهصورت زنده پخش میشود.

سخنان جدید علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بهروشنی نشان داد که تا وقتی او زنده است، اختلافات میان ایران و آمریکا حل نخواهد شد. ظاهر سخنانش نشان میدهد که او نه تنها تمایلی به برقراری رابطه با آمریکا ندارد، بلکه همه راههای مذاکره مستقیم و حل اختلافات را عملا بسته است.
خامنهای دوشنبه ۱۲ آبان در سخنانش تاکید کرد که مشکل ایران و آمریکا «ماهوی و ذاتی» است، نه تاکتیکی یا موقتی؛ گویی مسئله فقط در ذات آمریکا خلاصه میشود، نه در سیاستهای نظام جمهوری اسلامی.
او شروطی برای بهبود رابطه با آمریکا برشمرد که عملا ناممکناند: خروج کامل آمریکا از خاورمیانه، جمعآوری همه پایگاههایش از منطقه، و پایان حمایت از اسرائیل.
خامنهای میداند، همانطور که همه میدانند، چنین شروطی هیچگاه تحقق نخواهند یافت. این یعنی او عمدا راه را بر هر نوع تعامل واقعی بسته است.
در واقع، برخلاف ادعای خامنهای که میگوید دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ذاتی است، این خود اوست که دشمنی با آمریکا را به یک اصل ذاتی و حیاتی برای بقا تبدیل کرده است.
تجربه ۳۶ سال رهبریاش نشان میدهد که مهمترین سیاست ثابت او، اصرار بر دشمنی با آمریکا و اسرائیل در خارج و لجاجت در برابر مطالبات ملت در داخل بوده است.
به نظر میرسد خامنهای به خوبی میداند اگر رابطه با آمریکا برقرار شود، دیگر بهانهای برای توجیه وضعیت فاجعهبار کشور باقی نمیماند. تا زمانی که «دشمن خارجی» وجود دارد، میتواند ضعف مدیریتی، فساد و ناکارآمدی را به گردن دشمن بیندازد. این دشمنسازی دائمی، سنگر اصلی او برای حفظ مشروعیت سیاسی است.
در این میان، سپاه پاسداران بزرگترین بهرهبردار ادامه دشمنی با آمریکاست. این دشمنی برای سپاه پاسداران به نوعی تجارت سیاسی و اقتصادی تبدیل شده است.
فروش غیرقانونی نفت، واردات از مسیرهای قاچاق، شرکتهای پوششی و شبکههای مالی پنهان همه در سایه تحریمها و دشمنی با آمریکا شکل گرفتهاند. فرماندهان سپاه پاسداران و خانوادههایشان از این وضعیت سودهای کلان شخصی بردهاند. طبیعی است که آنان نیز مایل به تداوم وضع موجود باشند.
سپاه پاسداران نه فقط در اقتصاد که در سیاست خارجی کشور نیز نقش مسلط پیدا کرده است؛ از روابط با همسایگان گرفته تا موضعگیری در قبال اسرائیل و آمریکا، عملا تصمیمگیر نهایی به نیابت از خامنهای، سپاه پاسداران است.
حتی بازداشت اخیر چند کارشناس اقتصادی مستقل، نشانهای از همین رویکرد است: جلوگیری از هر صدای منتقدی که سیاستهای کلان نظام و منافع اقتصادی سپاه پاسداران را زیر سؤال میبرد.
به نظر میرسد حکومت در حال آماده شدن برای محدود کردن فضای نقد در شبکههای اجتماعی و رسانههای داخلی است.
بسیاری از کانالهای یوتیوبی و گفتوگوهای کارشناسی این روزها به تغییر سیاستهای کلان کشور اشاره دارند. تغییری که مستقیم خامنهای و فرماندهان سپاه پاسداران را هدف قرار میدهد.
واکنش حکومت به این موج انتقاد، بازداشت، تهدید و سرکوب بوده است.
خامنهای در سالگرد اشغال سفارت آمریکا بار دیگر از آن واقعه دفاع کرد؛ اقدامی که امروز اکثریت مردم و حتی بسیاری از چهرههای درون نظام آن را اشتباه و پرهزینه میدانند.
او همچنان با لجاجت از این اقدام دفاع میکند و برای توجیهش به روایتهای تحریفشده تاریخی متوسل میشود. از جمله ادعای نادرستش درباره نقش آمریکا در تحریک عراق برای حمله به ایران.
شواهد تاریخی اما نشان میدهند تا پیش از اشغال سفارت، آمریکا در تلاش بود روابطش با ایران حفظ شود و حتی نسبت به خطر حمله عراق هشدار داده بود.
این نوع روایتسازی تاریخی نشان میدهد خامنهای و اطرافیانش همچنان در پی بازتولید «دشمن خارجی» برای توجیه سیاستهای شکستخورده خود هستند.
تناقضهای مشابهی را حتی در بیانیه ستاد کل نیروهای مسلح نیز میتوان دید؛ بیانیهای که در یک بند میگوید دشمن جرات جنگ ندارد و در بند دیگر ادعا میکند دشمن نمیتواند ما را در وضعیت «نه جنگ، نه صلح» نگه دارد، بیآنکه راهی برای صلح هم باز بگذارد.
در نهایت، سیاست خامنهای در قبال آمریکا بیش از آنکه از ایدئولوژی سرچشمه بگیرد، از محاسبه بقا میآید.
او میداند که حفظ دشمنی با آمریکا ضامن تداوم ساختار قدرت فعلی است اما اگر روزی بقای نظام واقعا به خطر بیفتد، همانطور که در ماجرای برجام دیدیم، ممکن است از همین مواضع سرسختانه نیز عقبنشینی کند.
تجربه نشان داده است که خامنهای، هرچند لجوج و مقاوم در ظاهر، در لحظات بحرانی از مواضع خود کوتاه میآید.
با این حال، تا زمانی که احساس خطر نکند، آمریکاستیزی برای او نه صرفا یک باور ایدئولوژیک، بلکه ابزاری سیاسی و اقتصادی برای حفظ قدرت باقی خواهد ماند. تفکری ویرانگر و لجوجانه.

دونالد ترامپ، رییسجمهوری ایالات متحده، در تازهترین مصاحبه خود با برنامه «۶۰ دقیقه» شبکه سیبیاس، دو نکته جنجالی درباره چین مطرح کرد.
نخست، ادعای او مبنی بر اینکه پکن آزمایشهای مخفیانه سلاحهای هستهای انجام میدهد و دوم، تصمیمش برای انحصار کامل تراشههای پیشرفته هوش مصنوعی شرکت انویدیا در اختیار آمریکا.
این اظهارات در حالی مطرح شد که تنها چند روز از دیدار او با شی جینپینگ، رییسجمهوری چین، در کرهجنوبی میگذرد. ملاقاتی که بسیاری از تحلیلگران آن را نوعی آتشبس تاکتیکی، نه مصالحهای راهبردی میان دو قدرت بزرگ جهان، توصیف میکنند.
برنامه هستهای و ادعای جنجالی ترامپ
ترامپ در گفتوگو با سیبیاس گفت: «چین هم آزمایش میکند. فقط شما خبر ندارید.»
او افزود که این آزمایشها «در اعماق زمین» انجام میشود و رسانهها از آن بیاطلاعاند.
با این حال، این صحبتهای او بلافاصله از سوی پکن رد شد.
ماو نینگ، سخنگوی وزارت خارجه چین، گفت: «چین همواره به تعهد خود برای تعلیق آزمایشهای هستهای پایبند بوده و از ایالات متحده میخواهد ثبات جهانی را حفظ کند.»
دریادار ریچارد کورل، نامزد پیشنهادی ترامپ برای ریاست فرماندهی راهبردی ایالات متحده نیز در کنگره تاکید کرد: «نه روسیه و نه چین هیچ آزمایش انفجار هستهای انجام ندادهاند. آخرین آزمایش چین به سال ۱۹۹۶ بازمیگردد.»
به استثنای کره شمالی، هیچ کشوری در سه دهه اخیر دست به آزمایش انفجار واقعی هستهای نزده است.
آخرین آزمایش آمریکا نیز در سال ۱۹۹۲ در نوادا انجام شد.
با این حال، دستور ترامپ برای «از سرگیری آزمایشهای هستهای» نگرانیهایی در سطح بینالمللی برانگیخته است زیرا میتواند توازن شکننده بازدارندگی هستهای را تهدید کند.
جنگ تراشهها؛ انحصار فناوری در دست آمریکا
نکته دوم مصاحبه ترامپ به حوزه فناوری بازمیگردد.
او گفت: «ما اجازه نمیدهیم هیچکس جز ایالات متحده به پیشرفتهترین تراشهها دسترسی داشته باشد. تراشههای بلکوِل فقط برای آمریکاییهاست.»
این سخنان نشان میدهد که واشینگتن قصد دارد محدودیتهای صادرات فناوری هوش مصنوعی را به سطح بیسابقهای برساند - در حالی که شرکت انویدیا، تولیدکننده این تراشهها، پیشتر از قراردادهایی با کره جنوبی و دیگر متحدان آمریکا خبر داده بود.
در کنگره نیز برخی نمایندگان جمهوریخواه، هرگونه فروش نسخههای ضعیفتر تراشهها به چین را با عبارت تند «دادن اورانیوم غنیشده به ایران» توصیف و مقایسه کردهاند.

توافق ترامپ و شی؛ آتشبس تاکتیکی در میدان رقابت راهبردی
دیدار اخیر ترامپ و شی در کره جنوبی، اگرچه به ظاهر نشانهای از تنشزدایی بود اما در واقع نوعی آتشبس موقت در جنگ اقتصادی و فناورانه دو کشور محسوب میشود.
کارشناسان میگویند رقابت ساختاری واشینگتن و پکن چنان عمیق است که هیچ نشست یا توافقی قادر به پایان آن نیست.
چین بر خودکفایی و کنترل صادرات عناصر حیاتی مانند مواد معدنی کمیاب تاکید دارد، در حالی که آمریکا مسیر «کاهش ریسک» و جداسازی زنجیرههای تامین از اقتصاد چین را دنبال میکند.
در نتیجه، هرچند دو کشور فعلا از تشدید درگیری پرهیز میکنند اما مسیر جدایی فناوری و اقتصادی آنها عملا تثبیت شده است.
رأیدهندگان در روز سهشنبه، چهارم نوامبر، نه فقط میان نامزدها، بلکه میان نگرشها و مسیرهای متفاوت آینده آمریکا انتخاب کردند. از کالیفرنیا تا ویرجینیا، این انتخابات آزمونی بود برای سنجش اعتماد مردم به حاکمیت فعلی و چشمانداز احزاب برای سالهای پیش رو.
کالیفرنیا؛ نبرد بر سر نقشه قدرت
در کالیفرنیا، بحث داغ مربوط به طرح پیشنهادی شماره ۵۰ بود — همهپرسی درباره تغییر نقشه حوزههای انتخاباتی کنگره.
دموکراتها به رهبری فرماندار کالیفرنیا، گوین نیوسام، از مردم خواسته بودند با بازترسیم نقشه موافقت کنند تا بتوانند در مجلس نمایندگان کرسیهای بیشتری بهدست آورند.
جمهوریخواهان که اکنون تنها ۹ کرسی از ۵۲ کرسی کالیفرنیا را دارند، با این طرح مخالف بودند و آن را «دستکاری سیاسی» خواندند.
نظرسنجیها نشان میدهد حدود ۶۰ درصد رأیدهندگان از این طرح حمایت کردهاند، بنابراین احتمال پیروزی دموکراتها زیاد است.
نیوجرسی؛ رقابت داغ فرمانداری
در ایالت نیوجرسی، رقابت میان مایکی شریل (دموکرات و نماینده کنگره) و جک چاتارلی (جمهوریخواه) توجه زیادی جلب کرد.
نیوجرسی معمولاً ایالتی دموکرات است، اما مشکلات اقتصادی و گرانی بالا باعث شده جمهوریخواهان امیدوار شوند.
ترامپ در دوره قبلی در این ایالت عملکرد بهتری از جمهوریخواهان پیشین داشت، و همین باعث شد رقابت امسال نزدیکتر از همیشه باشد.
نتیجه این انتخابات نشان میدهد آیا پیامهای اقتصادی جمهوریخواهان در ایالتهای آبی (دموکرات) میتواند مؤثر باشد یا نه.
نیویورک سیتی؛ انتخابی تاریخی و جنجالی
در نیویورک، مردم شهردار جدید خود را انتخاب میکنند. زهران ممدانی، نامزد جوان و مسلمان دموکرات با دیدگاههای سوسیالیستی، در برابر اندرو کومو (فرماندار سابق و نامزد مستقل) و کرتیس اسلیوا (جمهوریخواه) قرار گرفت.
ممدانی در صورت پیروزی، نخستین شهردار مسلمان نیویورک خواهد بود. او وعده داده است خدمات شهری مانند مسکن، بهداشت و آموزش را گسترش دهد، اما مواضعش دربارهٔ اسرائیل باعث انتقادهایی از سوی جامعه یهودیان شده است.
این انتخابات چهره حزب دموکرات را در سطح ملی هم تحتتأثیر قرار داده، چون نشان میدهد شکاف میان دموکراتهای میانهرو و چپگرا چقدر جدی است.در ویرجینیا، انتخابات سه پست مهم برگزار شد: فرمانداری، معاون فرمانداری و دادستان کل.
نامزد دموکرات، ابیگیل اسپنبرگر، در بیشتر نظرسنجیها پیشتاز بود و احتمال دارد پس از چهار سال حکومت جمهوریخواهان، کنترل فرمانداری دوباره به دست دموکراتها برگردد.
در کنار او، غزاله هاشمی، سناتور مسلمان و هندیتبار، برای معاونت فرمانداری نامزد شد.
حضور او تاریخی است، چون در صورت پیروزی، نخستین زن مسلمان خواهد بود که به چنین مقام ایالتی در ویرجینیا میرسد.
در عین حال، رقابت دادستانی بین جی جونز و جیسن میارس به خاطر جنجال پیامهای خشونتآمیز جونز بسیار نزدیک شده است.
پنسیلوانیا؛ رأی به قضات دیوان عالی ایالتی
در پنسیلوانیا، رأیدهندگان باید تصمیم میگرفتند که آیا سه قاضی دموکرات دیوان عالی را برای ده سال دیگر در سمتشان نگه دارند یا نه.
این انتخابات معمولاً آرام برگزار میشود، اما این بار به خاطر اهمیت این دادگاه در موضوعاتی مثل سقط جنین، بازترسیم حوزهها و قانون انتخابات، توجه ملی به خود جلب کرده بود.
اگر هر سه قاضی دموکرات ابقا شوند، دموکراتها اکثریت خود را در دادگاه حفظ میکنند.
تگزاس؛ رقابت ویژه برای کرسی خالی کنگره
در تگزاس، انتخابات ویژهای برای پر کردن کرسی خالی حوزه هجدهم برگزار شد. ۱۶ نامزد در این رقابت حضور داشتند، چون هیچ مرحله مقدماتی برگزار نشده بود.
اگر هیچکدام از آنها اکثریت مطلق رأیها را نگیرند، انتخابات به مرحله دوم کشیده میشود. با توجه به ترکیب جمعیتی منطقه، احتمال پیروزی دموکراتها زیاد است.
اهمیت کلی این انتخابات
هرچند این رأیگیریها در سطح ایالتی و محلی است، اما نتیجه آنها تصویر روشنی از حال و هوای سیاسی کشور میدهد.
اگر دموکراتها بتوانند فرمانداریها و همهپرسیها را با موفقیت پشت سر بگذارند، نشانهای است از رضایت نسبی مردم از عملکرد دولت.
اما اگر جمهوریخواهان در ایالتهای آبی پیشرفت کنند، میتواند زنگ خطری برای دموکراتها پیش از انتخابات میاندورهای ۲۰۲۶ باشد.